-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقاب گرامی توی تاپیک سارا نوشته به نظرم خیلی قشنگ اومد چیزی که تا به حال بهش فکر نکرده بودم
به خاط همین توی تاپیک خودم آوردم تا یادم باشه
تنها کار.........""صبر"" است ولی صبری که بدون هیچ گونه امید و وابستگی باشد....حال می گویید خوب یکی از ویژگی های فرد صبر کننده داشتن "امید" است وگرنه صبر به چه دردی می خورد......اما صبر بدون امید هم وجود دارد و ان هم صبریست همراه با فراموشی....
سخت است....ولی زیبایی عشق...وقتی دوچندان می شود که طعم تلخ جدایی را کشیده باشی..
موفق باشید
باران در تاپیک سارا نوشته اند برای من خالی از دقت نیست
همیشه لطف خدا در بازگشت طرف نیست شاید واقعا اون فرد مناسبی برای ما نباشه( نه این که آدم بدی باشه) پس خدا یه جوره دیگه کمک می کنه ازش باید خواست و تلاش کرد در پایان این مطلب قشنگ از ملا صدرا به تمام دوستانم مخصوصا سارا تقدیم میکنم
مگر از زندگي چه مي خواهيد که در خدايي خدا يافت نميشود؟
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقاب گرامی در تاپیک sahar1987 نوشته
بله این رابطه شما طبیعی بوده و هست و همه حق دارند یک رابطه دوستی سالم برقرار سازند اما چرا روان شناسان تاکید دارند بهتر است رابطه ای (دوستی) قبل از ازدواج نداشته باشیم:: چون؟؟
این رابطه ها با دو هدف گوناگون و متضاد شکل می گیرد..یعنی هدف دختر از ایجاد رابطه در نهایت ""ازدواج"" است اما هدف پسر در اولین وهله "رفع نیاز عاطفی و جنسی"" سپس "ازدواج".(انهم در موارد استثنایی ازدواج)
...................................
بنابراین در ابتدا شروع رابطه خطاهای وجود دارد.اما همان گونه که شما فرمودید رابطه شما و m در ابتدا بسیار صمیمی بوده و حتی چندماه اول عقد چیزی برای یکدیگر کم نمی گذاشتید. ولی همان گونه که "موعود" گرامی اشاره کردند همین عامل اولین خطا شما محسوب می شود.. بخصوص برقرار رابطه جنسی در آن حد....
تاکید بر این است که در دوران عقد رابطه جنسی عمیق وجود نداشته باشد.. زیرا در مردان هورمون هایی وجود دارد که بعد از ارضائ جنسی این حالت را به وجود می آورند که فرد تنها وابسته رفع نیاز جنسی می شود....اما در زنان این هورمون برعکس عمل می کند یعنی بعد رابطه زنان از لحاظ عاطفی بیشتر وابسته مرد می شوند نه بعد جنسی.
sahar_1987 گرامی بنابراین اگر رابطه جنسی در دوران عقد عمیق باشد باعث ""دلسرد شدن مرد از زن... بالا رفتن توقعات... آسیب های روانی دیگر "" خواهد شد.
.....................................
توصیه>> این این دوران(عقد) رابطه جنسی را کم ساخته و حداقل امکان ملاقات های خود را با یکدیگر کوتاه سازید....در این صورت همسرتان خود تمایل ایجاد دیدار خواهد کرد و نقطه عطفی است برای بهبود رابطه.
سلام دوستان
تقریبا شش روزی از اون قضیه در گیری گذشته
تا حالا خوب بودم ولی الان زیاد خوب نیستم
نمی دونم آرامش دارم ولی روی قلبم احساس سنگینی می کنم
شاید توی برزخ موندم
البته اگر درست گفته باشم
من می خواهم به آرامش فکر کنم
ته دلم امیدی به اصلاح این رابطه دارم
یعنی صبر همراه با امید
ولی وقتی گذشته را نگاه می کنم و آخرین نقل قول از نقاب رو می خونم به این نتیجه میرسم که شوهرم نه سال به خاطر مهریه با من زندگی می کرده
پس این حس غلط هست
طبق گفته نقاب حالا باید صبر همراه با فراموشی را داشته باشم
ولی همش رفتارهای دوگانه شوهرم در نظرم زنده میشه اینکه مرا دوست داشت
ولی بعد دوباره به یاد کارها و رفتارهایش می افتم
و می گویم نه او مرا نمی خواست
نمی دونم تا کی باید صبر کرد
اونقدر خسته ام
الان احساس می کنم واقعا باید سایه یه مرد روی سر زنو بچه اش باشه
خدایا منو نجات بده
یا یه راهی نشون بده از این برزخم سخت بیام بیرون
الهی العفو اگر کاری کردم
منو ببخش بسه برام هرچقدر می خواهی آزمایشم بکنی
دیگه طاقت ندارم
دلم حمایت می خواد
خسته شدم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خیلی سخته مرد داشته باشی ولی سایه اش نباشه بالای سرت
خیلی سخته ندونی برای چی باید صبر و تحمل داشته باشی
خیلی سخته همش به خودت تلقین کنی من مقاومم من می توانم و از پس همه چیز بر میایم
من ارامم
من صبورم
من خوبم
من می تونم
من
من
من
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
خواهر جان چرا دوباره بهم ریختی عزیزم ؟
جواب سوال هر شخصی مناسبه اون شخصه و شاید با کمی تفاوت مناسب کس دیگه ای هم که مشکل مشابه اون داره باشه ! اما شمال همه نمیشه که. مشکل اون خانم با شما متفاوته اگه از اول اون تاپیک رو بخونی متوجه میشی. چرا اینجوری مشابه سازی میکنی ؟
عزیز من صبر همراه با امید و آرامش رو همه باید داشته باشن نه فقط تو . زندگی بدون امید زندگی نیست .
هر کسی کار خودشو میکنه .
تو فعلا" آروم باش :43:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
با سلام
اقای مدیر
خیلی سخته توی زندگی مرد داشته باشی ولی سایه اش با لای سرت نباشه
یه خدا سخته
اخه خدایا من به کی بگم
....
خدایا یعنی من اینقدر بد هستم
سلام
شما را درک می کنم.
خیلی تحت فشاری
تجربه واقعا دشواری هست.
اما خودت هم این فشار را با گفتن این کلمات احساسی تشدید می کنی.
باید روی خودت سرمایه گذاری کنی.
توصیه می کنم تمام مقالات و مطالبی که در تالار در مورد کنترل احساس ، هیجان و ... وجود دارد هم مطالعه کن و هم شروع به تمرین کن.
مبنای شما در زندگی متمرکز بر احساس هست.
احساس هم بالا و پایین زیاد داره.
شما باید یاد بگیرید که حرفهای همسر در زمانی که از روی شدت احساس مثبت و منفی می زنه در زندگی مهم نیست. زندگی و عملکرد افراد در بستر زمان ارزش داره.
شما در همین تالار دقت کنید.
اعضایی که روزی به مرز جنون و خودکشی و افسردگی می رسند، فردا شیفته و پرهیجان هستند و در حال رسیدن به اوج هستند.
میانه روی و اعتدال در غم و شادی راهکار برون رفت ما از مصائب و مشکلات هست.
صبور باشید. اما با میانه روی در احساساتتون چه شادی آورها، چه غم آورها
و احساساتتون را کمرنگ و عقب نگه دارید. اما روشن نگهش دارید و دورش نیندازید.
با تشکر
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام بالهای صداقت عزیز.
گاهی ما اعضا که دیگری را راهنمایی می کنیم همواره سعی داریم او را به داشتن ""امید"" ترغیب سازیم....و در این مسیر همدل با مراجع به پیش می رویم.
برای تمام افراد راهنمایی کننده چیزی شیرین تر و مهم تر از این نیست که عضوی متوجه خطاهای فبلی خود شود و با کمال تعادل آنان را بازگو نماید.
خوشبختانه شما از افرادی هستید که همواره ما راهنمایی کننده گان را خوشنود ساخته اید.
کنترل شما بر خویشتن قابل ستایش است...اما معنای این کنترل این نیست که هیچگاه دچار غمگینی...هیجان...شادی..افسردگ ی و........... نشویم.. اتفاقا انسان دارای روحیه متعادل در عرصه زندگی با تمام این مشکلات روبه روست ولی نکته مهم که شما هم باید بدان پایبند باشید این است که در حالتی پایدار تثبیت نشوید.
این طبیعی است که گاهی بنا بر شرایط از تعادل روحی مناسب برخوردار نباشیم...ولی می توان برای به حداقل رساندن این حالات روحی نامطلوب باید ""موقعیت های مطلوب"" ایجاد نماییم.
""روزمره گی"" و یک نواختی یکی از عوامل موثر در بروز حالت های روحی نامساعد است... بالهای صداقت عزیز سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد(تبلیغ نبود ها:D .
بر فرض مثال در کلاس های آشپزی ثبت نام نمایید.... و بدین ترتیب وقت خود را به پخت و آماده کردن غذاهای مختلف صرف کنید.
خلاصه سعی نمایید یک نواختی زندگی شما را فرا نگیرد.
با سپاس
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نتیجه تست هوش هیجانی من این شد
بهره هوشی احساسی شما بالای حد معمول است، اما هنوز جا برای پیشرفت دارید. شما به احتمال زیاد نسبت به فضای احساسی که افراد دیگر، از جمله دوستان، خانواده و ارباب رجوع ایجاد می کنند حساس هستید و این موضوع باعث می شود گاهی اوقات بیش از اندازه به دیگران توجه کنید، تاحدی که خودتان و نیازهای خودتان را فراموش می کنید. از دیگر نقطه ضعف های شما این است که تا حدی از بیان احساسات و نیازهایتان می ترسید و به ندرت واقعیت آنچه را در درونتان می گذرد ابراز می کنید.
در مقاله نوشته بود کسانی که هوش هیجانی بالا دارند موفق ترند
من الان در چه وضعیتی هستم
الان هوش احساسی من بالاست هوش هیجانی چگونه است؟
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
ای بابا خواهر عزیز چرا انقد به همه چی حساس شدی و مدام دنبال عیب و ایراد یا تو وجود خودت یا تو زندگیت
می گردی ؟
من از هوش هیجانی چیزی نمیدونم اما میدونم در حال حاضر خودت داری میزان استرس و اضطراب و دلهره و دلشورات از هر چیزی بالاتر میبری !
یه خورده آرومتر حرکت کن عجله تا این حد خوب نیست! .
این جمله آقای مدیر خیلی قشنگ و بجا بود که :
شما باید یاد بگیرید که حرفهای همسر در زمانی که از روی شدت احساس مثبت و منفی می زنه در زندگی مهم نیست. زندگی و عملکرد افراد در بستر زمان ارزش داره.
این طبیعیه که انسان وقتی عصبی و ناراحته صحبتهایی میکنه که مناسب اون حالش باشه و در حالت عادی اینکارو نمیکنه مثلا" وسط هر دعوایی کی به کی میگه دوست دارم و تو عزیز منی ؟ یا اینکه در اوج شادی و نشاط کی به کی میگه ازت بدم میاد و برو دیگه نبینمت ؟
روی این دوتا نباید حساب کرد چون هر دو مورد تحت تاثیر احساسات آنیو اون موقعیت خاص بوده .
گاهی انسان از شدت محبت و علاقه ای که به کسی داره با وجود اینکه خودش هم ناراحته و بهش سخت میگذره اما به خاطر همون محبوبش حاضره دوریش رو تحمل کنه و در واقع دور بودن رو به خاطر با هم بودنشون ترجیح میده !
شما قرار بود صبور باشی و به هردوتون فرصت بدی .
بهت توصیه میکنم حداقل یه مدت کوتاه کمتر به تاپیکهایی که مشکلات اینچنینی دارن سر بزنی مگر تاپیکهایی مشابه اون که آقای مدیر سفارش کردند.چون درگیر شدن با این مسائل به این حجم بیشتر شما رو مضطرب و نگران میکنه.
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
زهرا خانم
من حساس نشدم بلکه دارم از خودم یه انسان جید می سازم تا دیگه چنین تجربه ای را در زندگی لمس نکنم
از این اتفاقی که توی زندگیم افتاد داغون شدم
خوب حالا که فارغ از احساس دارم زندگی قبلی ام رو می بینم
شوهرم مدام دوگانه بود یه موقع دوستم داشت یه موقع نه
ولی الان درک می کنم که اون لحظه ها هم منو دوست نداشته
به خاطر دلایل دیگه ای بوده
دو تا مشکل پسش اومده کابینتیه رو یادت هست؟
دوتا مشکل دیگه که نمیشه گفت ربطی به کابینتیه نداره
نمیشه گفتش
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
عزیزم تغییر کردن در جهت مثبت که خیلی خوبه اما شما الان داری خیلی به خودت فشار میاری و مدام به لحظه های گذشته فکر میکنی و همه رو حتی لحظات شاد زندگیتون رو به دلیل دیگه ای میدونی .
موقعیت حساسی داری و تصمیم گیری دشواره اما تو برای اینکه بتونی کار مفیدی انجام بدی اول باید سالم باشی هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و روانی .د رحالیکه تو چند وقته به قدری به خودت فشار وارد کردی که قلبت هم مشکل پیدا کرده از نظر ورحی هم که می بینیم چی می کشی .
همه چی رو بسپار به خدا و توکلت رو از دست نده گلم .فراموش نکن که تو هر مشکلی هم که داشته باشی باید به فکر دخترت هم باشی اون بچه نمیتونه این همه غم رو تو صورت تو ببینه .اون احتیاج به محبت داره نکنه تو هم میخوای ناخواسته باعث بشی دخترت عذاب بکشه .
مراقب هر دوتون باش عزیزم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز
بر فرض که شوهرت تو رو دوست نداشته و نداره ، تو چی ؟؟ تو خودت رو دوست داری یا نه ؟
این اشتباهه که هویت ما گره بخوره به میزان علاقه و تأییدی که دیگران نسبت به ما دارند .
تست هوش هیجانیت اعلام کرده که محور افکار و رفتارت احساساته ، همین هم باعث می شه یه روز تو اوج شادی باشی و یه روز اوج غم . با این درک بهتره به مهارتهای کنترل هیجان و محوریت عقل و حمایت گری احساس رو بیاری .
اول قدم هم در این راه اینه که هویت شخصیتیت رو از گرو علاقه و احساسات همسرت بیرون بکشی و مستقل بشی ، قدم هایی در راه رفع وابستگی برداشتی ادامه بده اما نه فقط از جهت رفتار ظاهری ، بلکه از جهت شناختی ، یعنی نگرشت نسبت به خودت و زندگیت رو تغییر بده و به اینجا برسون که تو یک فرد مستقل و توانمندی و مهم اینه که خودت خودت رو پذیرفته باشی با همه توانمندی و کمی و کاستیهات و به خود علاقمند باشی ... در این صورت سلامت روح و روانت مهمتر از هر چیزی خواهد شد و هر تغییری در زندگی و رفتارت بدهی برای همین خواهد بود که سالم و سر حال باشی و متعادل ، و دیگه این که شوهرت دوستت داره یا نداره برات اصل نمیشه که با اثبات یا نفی اون روبراه یا به هم بریزی ، بلکه این که در سلامت روح و روان و تعادل رفتار باشی محور زندگیت خواهد شد و برای تحقق آن عقلانی نگاه کرده و عمل می کنی و احساسات هم می شود نیروی محرکه و سوخت موتور حرکتیت نه مرکب حرکتت .
به خودت توجه کن و روی نگرشت کار کن و محوریت افکار و عملکردت رو از چنگال احساسات و هیجانات بیرون بیار و اون رو در عقبه راه قرارش بده و از پشتوانه بودنش بهره ببر .
موفق باشی .
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
با سلام:72:
سلام به همه
مخصوصا به بالهای صداقت عزیز
احتمالا شما منو نمیشناسید چون از زمان حضورتون در تالار من دیگه خیلی با نام کاربریم نیاومدم تالار
ولی هر وقت دلم واسه تالار تنگ میشد به عنوان مهمان می امدم و تاپیک های شما رو حتما میخوندم
من خیلی کم تجربه تر و کوچکتر از اونی هستم که بخوام کسی رو راهنمایی کنم یا توصیه ای داشته باشم ولی دیگه دلم طاقت نیاورد که چند تا نکته ای که به ذهنم میرسه رو بیان نکنم بگذارید به حساب حرفای خواهرانه
امیدوارم با حرفام ناراحتتون نکنم
صبری که در پیش گرفتید با راهکارهایی که در کنارش استفاده میکنید بسیار جمیله ولی چند تا نکته رو فراموش نکنید
همسر شما بیش از هر زمان دیگه ای در نوسان عاطفی / رفتاری / منطقی قرار داره حرفای ایشون رو ملاک قربال رفتاریشون قرار ندین
فرصتی که شما واسه خودتون تعیین کردید زمان مناسبی واسه نگاه واقع بینانه به زندگی گذشته تا الانتون
و فرجه مناسبی هست واسه آماده سازی شما واسه شروع یه زندگی جدید و موفق مثل فرجه امتحانات شما باید از این فرصت حداکثر استفاده رو ببرید باید اینقدر آماده باشید که شرایطی که همسرتون و دیگران واسه شما می سازند به هیچ عنوان مانعی واسه خوشبختی و موفقیتون بعد از این 6 ماه نباشه
الان زمان مناسبی هست که بدور از احساسات و وابستگی توقعات خودتون از زندگی و همسرتون رو بررسی کنید و با توجه به تجربیات گذشته میتونید به شناخت کاملی از خودتون و همسرتون برسید. شناخت کامل از آنچه که هستید و آنچه که باید باشید و باید داشته باشید , زمانیکه عینک ضعف آور وابستگی رو از چشمامون برداریم و رنگ حقیقی واقعیت رو ببینیم پذیرفتن تلخی واقعیت و تلاش برای ساختن واقعیت شیرین واسمون صد چندان میشه
نیازتون به حضور مردتون و پدر فرزندتون کاملا قابل درکه ولی روح شما بزرگتر از اونی هست که با چند قطره کوچیک آب سیراب بشه سعی کنید به عمق روحتون رخنه کنید و نیازتون به قطرات کوچک آب رو با امید به رسیدن به دریا ارضا کنید.
تو این شرایط با یادآوری نیاز های فعلیتون و واکنش های همسرتون در شرایط مختلف فقط نیاز خودتون رو بیشتر میکنید و باعث کندی حرکت رو به جلوتون میشید.
یه پروسه واسه خودتون ترتیب بدید و هرگاه احساس نیازتون فوران میکنه خودتون رو با چیزهای دیگه مشغول کنید و هرگاه از نظر احساسی در وضعیت تعادل قرار دارید به تحلیل رفتارهای خودتون و همسرتون در این 10 سال بپردازید (واقع بینانه و بدور از وابستگی)و سعی کنید در هنگام آگاهی به اشتباهات خودتون ,از مجازات یا سرزنش کردن خودتون بپرهیزید و اون رو تبدیل کنید به نکته ای برای موفقیت در آینده. روی مسائل طولانی مدت توقف نکنید چرا که حتما باعث بیداری احساستان خواهد شد.
جواب این سوال رو به خودتون بدید:
شما خوشبختی و موفقیتتون رو فقط در کنار همسرتون می بینید یا این پتانسیل رو در درون خودتون احساس میکنید و قادرید که در هر شکل دیگه ای هم اون رو بالفعل کنید و به دیگران هم هدیه بدبد؟اگه دیگران هدیه شما را نپذیرند چطور؟
راستی تولدتون هم با تاخیر تبریک میگم:43:
امیدوارم واقعا شروع جدیدی واستون باشه:72:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهلی صداقت عزیزم سلام
ببین خانومی دلیلی نداره اون چیزی باشی که نیستی خودت باش اینجوری کمتر تحت فشار قرار می گیری
اگه یه زمانی دلت می خواد بزنی زیر گریه حتما گریه کن چون اگه سعی کنی بخندی سنگین می شی ولی ممکنه چند قطره اشک آرومت کنه
خواهش می کنم انقدر به این فکر نکن که چرا همسرت رفته سعی کن قبول کنی که رفته زندگی کن بدونه اون روی پاهات وایسا
این دوره ی بلاتکلیفی زیاد طول نمی کشه بالاخره یا این وری می شه یا اونوری پس خودتو برای رو به رو شدن با هردوش آماده کن
شرایطتت سخته قبول دارم و می فهمم با تمام وجودم که چی میگی بخدا می فهمم ولی هر چقدر بی تابی کنی هیچ تغییری ایجاد نمی شه فقط انرژیت از دستت میره پس بی تابی نکن
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهاي صداقت عزيزم سكوتم رو به حساب نخوندن تاپيك و بي معرفتي نذار...سكوتم براي اينهكه بدون پست هاي مزاحم و غير مفيد بتوني از حرفاي اساتيد تالار استفاده كني و نتيجه بگيري.....:46:
تنها كمكي كه از دستم بر مياد اينه كه برات دعا كنم:72:...دعا كنم تا آرامش بيشتري پيدا كني و به خودت مسلط باشي....تو بزرگتر از اين حرفايي كه فقط با حضور يه مرد معني پيدا كني .... عشق و علاقه ات نسبت به همسرت رو تحسين ميكنم اما حرفاي صبا رو دوباره بخون........:228:. خودت رو پيدا كن حواست هست كه چشم مو طلايي به مادر مهربونش دوخته شده؟
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
دوستان از همدردیتون ممنون
خیلی آرومم شما راست می گویید نمی دونم چرا اینقدر روی احساسم تکیه می کنم
فکر کنم خیلی سخت باشه تا بتونم از احساسم کم کنم
همش باید یکی باشه دنیا را با منطق به من نشون بده تا من احساسم عوض بشه
نمی دونید امروز چه کمکی بچه ها توی پیام های خصوصی کردند
باید خیلی سعی کنم تا بتونم روی پای خودم بایستم و از احساسم دور باشم
این همه مقاله امروز خوندم
فعلا به این نتیجه رسیدم موقع عصبانیت بهتر هست به نفس کشیدنو و نحوه ی دم و بازدم یه چند لحظه عمیق فکر کنم بعدش که ذهنم از مسئله دور شد دوباره به اون فکر کنم
امشب امتحانش کردم نتیجه داد
یه لحظه عصبی شدم اومدم یه چیزی بگم بعد نفس کشیدم از اون نفس های عمیق و متمرکز شدم روی پرده دیافراگم و کلی به شش هایم در این لحظه فکر کردم شاید 40 ثانیه بیشتر نشد ولی اونقدر ذهنم پاک شد که ترجیح دادم با یه لبخند مسئله را فیصله بدم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز خیلی خوشحالم که تونستی به خودت مسلط بشی:72::73::73::73::73:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز به جای اینکه بیشتر رو حرف بچه های تالار تمرکز کنی با یک مشاور خانواده خوب مشورت کن برو پیش روان شناس.
بچه ها می خواهند به شما امید بدهند و در نتیجه بیشتر روی خواسته شما تاکید می کنند. همین امر باعث می شود همسر شما با کلمات و حرکات بدتری شما را از خودش ناامید و سرد نماید این رویه درست نیست و در طولانی مدت باعث از بین رفتن اعتماد به نفس و عزت نفس شما می شود. حتماً از یک متخصص خوب کمک بگیر.
موفق باشی و انشا الله خداوند درهای آرامش خودش را برای شما باز نماید.
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
چشم نسترن خانم
مشاوره خانواده هم گرفتم
اونهایی که توی همین شهر هستند می گویند طلاق بگیر
تهران اومدم با خانم دکتر اسماعیلی وقت داشتم یه جلسه کوتاه بود که یکسری از مسائل رو برای من روشن کردند ولی متاسفانه نتونستم دوباره از ایشون وقت بگیرم در صف انتظار همچنان هستم
نظر من کمی با نظر شما متفاوت هست اکثر بچه های اینجا منو دعوت به صبر می کنند که این خیلی برای من و زندگی ام مفید هست:72:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام دوست خوبم پس صبور باش و زیاد پیگیر همسرت نباش در آرامش به همه چی فکر کن و اجازه بده همسرت هم دور از شما کاملاً به آینده فکر بکند و تصمیم بگیرد و اصلاً با همسرت درگیر نشو چون هم بیشتر ناراحت می شوی و هم احترام بین شما از بین می رود. موفق باشی
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
اینقدر صحبتهای دوستان جامع است که من تمام صحبتم را خیلی خلاصه بهت میگم.
تسلط براحساس که مدیر محترم همدردی به ان اشاره داشتند مو ضو ع مهم ولی سختی است. باید با ان دست و پنجه نرم کرد. ولی کم کم بر عواطف و احسا سات خرو شانمان مسلط شویم. این نکته شاید مهم ترین کاری است که میتوانی در حال حاضر به نظر من انجام دهی.
دوست خوبم،نازنین احساسات تلخ و روح درد کشید هات را میفهمم. اما ایا تمام زندگی تو در وجود مردی به نام همسر خلاصه میشود. نازنین کمی به واقعیتها نزدیک شو،کمی باور خودت را با شرایط تطبیق بده حتی جایی برای انچه که از ان واهمه داری
اما امید روشن را نیز پیش روی خود داشته باش و بدان اگر بعد تمامی تلاشهای واقعی و مبنی بر منطق سرنوشتت چیزی جز ان شد که میخواهی خواست خدایی است که تو بیشتر از من به او نزدیکی . پس توکل را فراموش نکن،ورزش کن، تفریح برو... و هر کاری که خودت را با خودت بیشتر دوست و همراه کند تا کمتر خلاء نبود همسرت را داشته باشی.
من می دانم موفق میشوی:72:
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
چشم نسترن جان
با همسرم درگیر نشده ام نمی دونم چرا شوهرم از پدر و مادرم کینه داره
الان که زندگی ام رو مرور می کنم به جز همان سالهای اول حدود پنج یا شش سالی می شد که عشق و علاقه من یک طرفه بود و عملا ایشون نسبت به من و دخترم بی تفاوت بود
حالا با اینکه واقعا برایم سخته می خواهم تا پایان خردادماه اصلا یادی از ایشون نکنم
انگار نه انگار که ما زن و شوهر هستیم
الان 10روز از اون درگیری بین ایشون با خانواده ام گذشته هنوز هم برای من مجهول هست بر خوردش
چون ما واقعا آروم بودیم اون بهم ریخته بود
یه خصلتی که من دارم و خیلی بد هست اینه که خیلی زود همه را می بخشم و هیچوقت کینه و نفرت توی دلم نمی مونه این خیلی بد هست
الان توی دلم از شوهرم دلخوری ندارم از رفتارش ناراحت هستم ولی کینه ای ازش ندارم اگه بیاد و بخواهد با من صحبت کند می پذیرم ولی منطقی با او صحبت می کنم من تصمیم گرفته ام
صبر کنم تا پایان امتحانات دخترم
اگر در این مدت ایشون برای آشتی و یا جدایی اقدام کند هرچند جدایی رااصلا نمی خواهم
ولی تا پایان راه با ایشون بروم
به هر حال هرکسی سرنوشتی داره
صد در صد من نیز در این زندگی که به اینجا رسیده نارسایی هایی داشته ام که علیرقم تلاش هایم نتوانسته ام به نتیجه دلخواهم برسم خوب
ادامه زندگی مشترک منوط به خواست دو طرف هست حالا اگه یکی نخواهد به اجبار و زور نمیشود
اگر شوهرم بر خلاف میلش بیاید و به زور و اصرار من به این رندگی ادامه دهد دوباره همین آش و همین کاسه میشود
ما باید هر دو نفرمون به این نتیجه برسیم که می توانیم این زندگی را از نو بسازیم نه فقط یه نفرمون
بچه برایم دعا کنید شوهرم به ادامه این زندگی علاقه مند گردد
الهی امین
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
یه خصلتی که من دارم و خیلی بد هست اینه که خیلی زود همه را می بخشم و هیچوقت کینه و نفرت توی دلم نمی مونه این خیلی بد هست
الان توی دلم از شوهرم دلخوری ندارم از رفتارش ناراحت هستم ولی کینه ای ازش ندارم اگه بیاد و بخواهد با من صحبت کند می پذیرم ولی منطقی با او صحبت می کنم من تصمیم گرفته ام
بالهاي صداقت عزيزم اين خصلت كه بد نيست........ خدا بهت قدرت داده بدي اطرافيان رو فراموش كني....قدر اين نعمت رو بدون...از تمام حرفات هم كاملا مشخصه كه از همسرت كينه اي نداري..اين خيلي بهت كمك ميكنه كه به قول خودت منطقي تصميم بگيري نه از روي عصبانيت و خشم و.....اين خيلي خوبه....:46:
برات دعا ميكنم عزيزم .....:203:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام بر دوست خوبم :72:
خوشحالم که حالت بهتر شده .
خواهر خوبم یه حکایت هست که کاملا" درست تو ذهنم نیست اما میگم برات.
میگن یه یه شب دو تا از ملائکه مهمون یه خانواده ثروتمند اما خسیس میشن .شب هنگام یکی از فرشته ها که مقام بالاتری داره یه شکاف تو دیوار خونه مرد ثروتمند میبینه . فرشته سریع اون شکاف رو با هر وسیله ای پر میکنه طوری که انگار از اول نیوده . شب بعد این دو فرشته مهمون یه خانواده فقیر اما مهمون نواز و بخشنده میشن .فرشته باز یه چیزی شبیه همون شکاف رو رو دیوا خونه مرد فقیر میبینه اما برای درست کردنش کاری نمیکنه ! فرشته دیگه ازش می پرسه که چرا ؟ اون یکی ثروتمند هم بود اما تو دیوار خونه اش رو درست کردی ولی این یکی فقیر و بی پوله ؟ میگه آخه تو دیوار خونه مرد ثروتمند یه کیسه جواهر بود نمیخواستم مرد خسیس و ثروتمند بهش دسترسی پیدا کنه برای همین اونو پوشاندم و در مورد دومی عکس این حالت وجود داره و من نمیخوام اون شکاف رو بپوشونم تا این مرد فقیر جواب مهمون نوازی و بخشندگیش رو بگیره.
الغرض دوست من ، میخواستم حکمت کار خدا رو بگم .هر اتفاقی تو زندگی ما چه خودمون درش دخیل ابشیم و چه نباشیم یه حکمتی داره که فقط خدا نمیدونه و ما ازش غافلیم .تو هم توکلت رو از دست نده و به این پست آخرت عمل کن . این توصیه رو هم از خوداهر کوچیکت بپذیر که همیشه هم از خدا بخواه که هر چه مصلحت و خیر هست برات پیش بیاره نه فقط خواسته خودت !
ما هم دعا میکنیم تا انشاءالله خدا بهترین تقدیر رو برات رقم بزنه.
موفق باشید خواهرم:72:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام زهرا جان
نمی دونی این مبارزه با خودم چقدر سخت هست
اگه این خدایی که داریم نبود من چی می شدم
هر وقت دلم می گیره
معولا همیشه:D فوری نماز می خونم با خدای خودم از ته قلبم راز و نیاز می کنم گریه می کنم سبک می شوم
وای از اون موقعی که نتونم دیوانه می شوم
مبارزه با نفس خیلی سخته الان دلم می خواد بهش زنگ بزنم حتی اگه بهم تو هین کنه ولی مبارزه ای سرسختانه دارم
چون با خودم گفتم من تصمیم رو گرفتم اگر اون هم خواست خودش ارتباط برقرارمی کنه اگر نخواست من الان چهار ماهه دارم تحمل می کنم پس از این به بعد هم به کمک خدا بازهم تحمل می کنم:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
یه خصلتی که من دارم و خیلی بد هست اینه که خیلی زود همه را می بخشم و هیچوقت کینه و نفرت توی دلم نمی مونه این خیلی بد هست
الان توی دلم از شوهرم دلخوری ندارم از رفتارش ناراحت هستم ولی کینه ای ازش ندارم اگه بیاد و بخواهد با من صحبت کند می پذیرم ولی منطقی با او صحبت می کنم من تصمیم گرفته ام
بالهاي صداقت عزيزم اين خصلت كه بد نيست........ خدا بهت قدرت داده بدي اطرافيان رو فراموش كني....قدر اين نعمت رو بدون...از تمام حرفات هم كاملا مشخصه كه از همسرت كينه اي نداري..اين خيلي بهت كمك ميكنه كه به قول خودت منطقي تصميم بگيري نه از روي عصبانيت و خشم و.....اين خيلي خوبه....:46:
برات دعا ميكنم عزيزم .....:203:
غزاله جان چرا برای من این خصلت بد هست میگن با هرکسی باید مثل خودش رفتار کرد من بیش از حد قلب رئوفی دارم
اگر می توانستم و یا بهتر بگم بتوانم کینه شوهرم ویا هرکسی رو به دلم بگیرم تحمل و صبر کردن برایم اسان میشه
ببین من الان واقعا شوهرم را بخشیده ام ازش کینه ندارم دلم می خواد باهاش صحبت کنم چرا چون توی دلم هیچ چیزی نیست پس حالا این صبر کردن برای من سخته چون عامل بازدارنده ای در وجودم ندارم درست مثل یه آب روان که تا وقتی که جلوش یه سنگ بزرگ قرار نگیره به جاری بودنش ادامه میده
حالا اگر من توی دلم کینه ای داشته باشم این میشه هومن سنگ بزرگ و باعث میشه من کمتر رنج بکشم
نوشتم که من در حال مبارزه بین خواستن و انجام ندادن هستم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز یک روش این هست که هر وقت دلت خواست به همسرت زنگ بزنی به یک دوست زنگ بزن به کسی که باهاش راحت هستی می تونی باهاش در مورد همسرت هم صحبت کنی به قدری با دوستت حرف بزن که آرام شوی این یک روشی هست که در کتابهای روانشناسی توصیه شده است.
خداوند به اندازه دل مهربانت به نعمت خوب آرامش و عشق عطا کند انشاالله:46:
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
دوستان عزیز
من رفتن شوهرم رو قبول کردم و احساساتم رو هم کنترل کردم
اما مشکل بزرگم الان دخترم هست
خیلی افسرده شده
زیاد دلش می گیره
واقعا محبت پدر و در بین دیگران جستجو میکنه
بهم بگید چی کار کنم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام خانم به عقل ناقصم
پدر شو یعنی علاوه بر مادر بودنتان پدر هم باید باشید
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
چه طور می تونم برایش پدری کنم
دارم دیونه می شوم
عمر من تموم شد به درک اصلا مهم نسیت
ولی دخترم
باباش میاد بهش محبت میکنه بعد خودش رو میکشه عقب
اخه من چی کار کنم
دخترم رو تشنه نگه می داره
خدایا این مرد چرا این جوری می کنه
به درک من
ولی بچه اش چی؟
یک ماه هست براش موبایل خریده
مزتب بهش زنگ میزد
اومد بردش بیرون
حالا 2 هفته هست اصلا یادی از دخترش نمی گیره http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg
دختر من سرشار از عاطفه هست
خیلی زیاد هم توداره هست هیچوقت نمیاد از چیزی ابراز نارضایتی کنه
خیلی منطقی هست
خیلی دختر خوبی هست
برای اون دل کوچولوش که این شب ها می گیره بمیرم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام بالهای صداقت عزیز..:72:
شما را درک می کنم اما::
بالهای صد اقت در پاره ای از مواقع باید با حقایق روبه رو شد ....
انچه یک پدر به عنوان محبت و درک پدری بخصوص به فرزند دخترش می بخشد مادر از نثار ان محبت عاجز است.. نه اینکه تلاشی برای محبت کردن نمی کند بلکه دخترش محبت پدری می خواهد.
عرصه زندگی لحظه ایست که باید تصمیم گرفت. شما تجربه ای را گذارانده اید و قطعا در این مسیر ناشناخته های زندگی را شناخته و واقعیات را لمس کرده اید.
می توان با درس گرفتن از تجربیات و ترسیم یک آینده روشن زندگی دوباره ای تشکیل داد.
بالهای صداقت گرامی عشق بزرگترین نعمت الهی است اما عشقی که دوطرفه باشد.
هیچ وقت نگویید خودم مهم نیستم...اتفاقا روحیه شما در این مرحله باید متعادل تر باشد تا فرزندتان نیز متقابلا از این روحیه بهرمند گردد. بنابراین همان گونه که فرزندتان به مهر پدری نیاز دارد شما هم به مهر و پشتوانه ی همسری محتاج هستید. و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند
صبر بدون امید به اینده و پیش بینی آن تنها در مواقعی کارساز است که بدنبال هدف و معیاری نباشیم و خود را رها سازیم. ولی شما هدف دارید.. و هدفتان در وهله اول تامین نیازهای فرزندتان و در وهله دوم تشکیل یک زندگی دوباره است.
زمان در حال سپریست.. و آن کس که حال را فدای آینده سازد ... مطمئن باشد که "اینده" را گذشته زندگی کرده است!
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
مادر بودن خیلی سخته
الهی من بمیرم ولی دردش رو نبینم
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خانم با لهای صداقت
وقتی رفتن شوهرتان را توانستید قبول کنید باید مشکلات ناشی از قبول ترک همسرتان را هم بپذیرید ، به نظرم بیش از آنکه برای پیدا کردن راه حل هر مشگلی ( که بعد از این بیشتر هم خواهد شد ) از دوستانتان خاصه دوستانتان در این تالار ، کمی به توانائیهایتان تکیه کنید ، به یاد داشته باشید که پیش از شما زنهای بسیاری بودند که در عنفوان جوانی با داشتن حتی چند فرزند ، شوهر انشان را از دست داد ند ، حال چه با طلاق و یا مرگ همسرانشان ، اما یک تنه و با پرورش توانائی هایشان از عهده مشکلات بر آمدند .
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر به فکر سوختن افتاد ه ای مردانه باش
وقتی در یک جمله کوتاه برایتان نوشتم باید پدر هم باشید منظورم ، محکم ایستادن در برابر ب مسائل عاطفی دخترتان بود ، و به جای گریه در خفا که قطعا فرزندتان هم متوجه خواهد شد ، روش دیگری که باعث تقویت روحیه فرزندتان بشود اتخاذ کنید . ضمن پوزش از صراحت کلامم آرزو می کنم هر چه زودتر مشکلاتتان با درایتی که از شما انتظار می رود به خوشی پایان پذیرد
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقاب
ممنون
الان من چی کار کنم؟
در کنار دخترم شادم
اما خلائ پدر رو نتونستم پر کنم
من امید زندگی ام مو طلایی است خیلی دوستش دارم من به جهنم اصلا مهم نیستم من یه ازدواجی کردم درست یا نادرست
خیلی هم اشتباه کردم
مگه چند سالم بود همش 19 سالم بود
21 سالگی زیر فشار درس و زندگی زناشویی مادر شدم
حلا سرمایه ام ده سال تجربه است که الان وقتی مشکل کسی رو می بینم و اونچه که به نظرم میرسه می گم
و بعد می بینم با اون یه نکته کوچک مشکشون حل میشه
خدا را شکر می کنم که تونستم به یکی کمک کنم
کمکی که شاید یه زمانی اگه کسی به من می کرد الان به گونه ای دیگه ای زندگی می کردم
نقاب با اینکه با ازدواج مجدد مخالفم
الان اگه ازدواج کنم چه دردی می خواد دواشه
هیچکس جای پدر موطلایی رو نمیگیره
جناب پندار
من از اینکه شوهرم میاد و احساسات دخترم رو زنده می کنه بعد میره و سرد میشه
دارم زجر می کشم
اگر پدره پس باشه اگر نیست هی نیاد و بره
تمام این رفتار ها رو با من هم کرده یه روز خوب بود یه روز بد
بابا من 29 سالمه
ولی دخترم نه سالش هست
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خواهرم به نظرم باید یک بار برای همیشه ، آن هم با صحبت کردن با پدر فرزندتان این مسئله را حل کنید و از او بخواهید با آمد و شد هایشان که فرزندتان را هوایی می کند دست بردارد و اگر خواهان جدایی کامل است برای همیشه برود اما با روح و روان دخترش بازی نکند اینکار را که می توانید انجام دهید ؟ اگر نه به همان خواهر و یا شوهر خواهر همسرتان مراجعه کنید و ماجرای افسردگی دخترتان را بگوئید تا آنها او را از این خطری که برای سلامت روح و روان دخترتان مضر است آگاه کنند
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام،
من به دلایلی که میدونین، احساس مو طلایی رو کاملا درک میکنم...
آخه میدونین که منم لاک پشتهای نینجا خیلی دوست دارم..:43:
این وابستگی، شما چه بخواهی چه نخواهی وجود داره...
برا منم به شخصه سخت بود، من شعار نمیدم...هم پدر هم مادر بودن، کار خیلی سختیه و تقریبا غیر ممکن...
اما شما میتونی...یعنی میتونی کاری کنی که مو طلایی این قضیه رو خیلی کمتر حس بکنه...خیلی کمتر...
با پدرش هم این سری صحبت کنین، این شل کن سفت کن ها، به مو طلایی صدمه جدی میزنه و کار شما رو بسیار مشکل میکنه...
تکلیف زندگیتونو سریعاً باید روشن کنین، اگه تکلیف زندگیتون روشن باشه، بعدش دیگه شما میمونی و مو طلایی و اگه سعی کنین تو زندگی شریکش کنین، خیلی کمتر به پدرش فکر میکنه و باهاش کنار میاد،
اگه تکلیف زندگیتون روشن باشه، دیگه حرف پدرش تو خونه خیلی پیش نمیاد و با این قضیه کم کم کنار میاد و راحت تر میتونه قبول کنه و باهاش کنار بیاد...
اگرچه کتمان نمیکنم که این کمبود حس میشه، اما وقتی شما غرق محبتش بکنین، و دیگه موضوع پدرش مدام یاد آوری نشه، مشکل حل میشه...
مدام هم به حساسیت هاش دامن نزنین...مثل اینکه اینو میگین بهش(دلت گرفته میخوای با بابا بری بیرون!)...این جمله فقط درد دلشو تازه میکنه...
شما اگرم بخواد با باباش بره بیرون میتونی کاری بکنی واقعا؟!
پس مدام یاد آوری نکن براش...به جاش سعی کن نزاری وقت خالی براش بمونه که به این موضوعات بخواد فکر کنه و غصه بخوره!
مهمترین کاری که الان میتونی بکنی، اینه که تکلیف زندگیتونو هر چه سریعتر روشن کنی قبل از اینکه مو طلایی به خاطره این رابطه مغتشش خانوادگی صدمه بخوره...:300:
کامران
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
عدم مداخله من بیشتر معطوف به جملات قبلی ام راجع به شما در مورد خونسردی، خویشتن داری و صبر است.
جناب مدیر من خونسردی ام رو حفظ کردم صبر هم کردم حالا چی کار کنم؟
شما صحبت های فرشته مهربان را دقیقا مطالعه کنیدحالا با جملات ذیل من ترکیب کن:
- مسائل طلاق زمان بر است.
- مسائل طلاق طی فرایند خود نیاز به درخواست دو طرف دارد، لذا شما در محل دادگاه اگر قلبا تمایل به طلاق ندارید این را اعلام کنید. و در آنجا توافق نکنید.
- اگر همسر شما به هرترتیب به شما علاقه داشته باشد، یا خواستار زندگی باشد، یا خواهان تغییر باشد، یا ...، به مرور در این پروسه هم با دست پیش خواهد کشید و هم با پا...
این که نشد که با احساسات من بازی کرد تموم شد رفت اصلا مهم نیست ولی دخترم کوچیکه آخه چرا با اون داره بازی می کنه؟
اینکه شما سراسیمه بشوید، مسائل را خراب می کند.
بگذارید فرایند آرام پیش برود و شما صحبتهای منطقی که طی مشاوره با شما و همچنین این تاپیک شنیده اید، را به مرور بیان کنید.
چرا هر کار می خواهید بکنید، فوری با ترس از طلاق ، دستپاچه می شوید و خویشتنداری خود را از دست می دهید.
من از طلاق خیلی وقته نمی ترسم
ترسم را هم به دور ریختم
خودم رو دوست دارم
دخترم رو دوست دارم
زندگی ام رو دوست دارم
همسرم رو هم دوست دارم حالا چه باشه چه نباشه مهم نیست
گاهی شرایط ان طور که ما می خواهیم پیش نمیره
خوب پیش نره مهم نیست
من زندگی ام رو می کنم
ولی دخترم داره ضربه می خوره
برای هر کاری باید تا اندازه ای بر خود مسلم باشید تا بتوانید با توجه به علم و مهارتها و مشورتها عمل کنید.
الان به من مشورت بدید
امشب دوبار به شوهرم زنگ زدم که بهش بگم
به خاطر دخترت بیا اون رو ببر بیرون
بچه بهت نیاز داره
گوشی اش رو جواب نداد
حتی به دخترم هم زنگ نزد
شاید سرزنشم کنید که چرا زنگ زدم
ولی این از اون حس غریزی مادری هست که داری حسرت رو توی چشم بچه ات می خونی
اگر خیلی عجول و ... باشید، به موقع نیاز نمی توانید از این نظرات استفاده کنید.
5ماه شد
فردا میرم سرکارش بهش می گم
مرد حسابی از چی می ترسی
پاشو اقدام کن
بریم جداشیم
من و تو هر چقدر هم همدیگه رو دوست داشته باشیم نمی تونیم با هم زندگی کنیم
پاشو برای یکبار در زندگی ات درست تصمیم بگیر
....
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
من در اینجا نکته ای میبینم و ان هم این هست که شما دارین خیلی بیشتر از دخترتان ضربه میبیند و چون مادرید و انقدر مهربان ...دخترتان را خیلی بیشتر میبینید و دردهایش را
من گمانم این هست که شما با نگاهی به کودکتان مینگرید که با ان نگاه مادرانه درد را زیادتر در او میبینید در حالی که گاهی نگاه های ما فرق میکند به هر صورت وقتی نوشته های شما را میخوانم انگار یه یک قلب زخم خورده با ما حرف میزند
به هر صورت این شما هستین که میتونین کاری کنین که در این موقعیت دخترتان با این شرایط جید خو بگیرد و حتی لذت هم ببرد.اگر شما به طورناخوداگاه اینگونه برایش زندگی ترسیم کنید که در ان شما دو تا قراره با هم حسابی خوش بگذرونین
واسش برنامه هایی بریزین که اون متوجه بشه که شما دارین لذت میبرین اون هم متوجه میشه که این برنامه هایی که براش میذارین واقعا خوب هست و شاد میشه اما اگه بفهمه که شما غمگینی اون هم میفهمه و غمگین میشه
خلاصه بدونین که اینجا وجود شما و نقش شما خیلی مهمه و اینقدر نگین من به درک این دیگه چه حرفیه؟...شما تازه اول جوانی و اول راهین و هنوز فرصتهایی داری و لذتهای فراوانی باید در این دنیا داشته باشی.این نوع ناامید حرف زدن بدترین کاری که دارین میکنین
اما باید که یه تذکر جدی به شوهرتون بدین و احساس دخترتون رو بگبن و ازش بخواین که در یه برنامه مرتب بهش باید حتما زنگ بزنه چون به عنوان یه پدر یه مسئولیتهایی تا اخر عمرش داره و از بچه نمیشه طلاق گرفت
شاد باشین:72:
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
من از اینکه شوهرم میاد و احساسات دخترم رو زنده می کنه بعد میره و سرد میشه
دارم زجر می کشم
اگر پدره پس باشه اگر نیست هی نیاد و بره
پس تو داری زجر می کشی ؟!!!!!! موطلایی هم به واقع در حال زجر است یا تو این احساسات و این توقعات را به او منتقل می کنی ؟!!!!!!!
بچه ها روانشناسان خوبی هستند یادت باشه که موطلایی از روی رفتار و کردار و افکار تو نت برداری می کند .
کم زنان با غیرت و باشرف و استوار داریم که توی این اجتماع پر خطر و پر از گرگ با شرایطی به مراتب از تو سخت تر دارند زندگی می کنند و بچه هایشان و احساسات و افکار و اعمالشان را مدیریت می کنند ؟!!!
اول : بله حق با توست سنی نداری
دوم : مردهایی با مشخصات بی مسئولیت و........کم نداریم .
چیه ؟!چرا فکر می کنی دنیا به آخر رسیده ؟!!!
خودت را مدیریت کن تا بتوانی دخترت را مدیریت کنی . بار فشار احساسی و نیازهای خود را لطفا روی شانه های کوچک و نحیف موطلایی سرازیر نکن .
راست می گویی مو طلایی فقط 9 سال دارد اما به فکر این باش که اگر مادر قوی نباشی 19 سالگی نمی توانی جمعش کنی . به آن روز هم فکر کن . پس از الان خودت را قوی کن . وقتی 19 سالش شد دیگر نه تو و نه حتی پدرش قادر نخواهید بود جمعش کنید . اگر امروز آن چه باید به او یاد بدهی و راه و رسم درست زندگی کردن و قوی بودن را یادش دادی برای یک عمر واکسینه اش می کنی . اگر نه که تا آخر عمر گرفتاری .
فکر می کنی موطلایی تنها دختر 9 ساله ی اسیب خورده ای است که بابا جان یادش نمی کند .فکر می کنی چند در صد بچه های کره زمین چنین تجربه ای را داشته و دارند ؟! فکر می کنی چند درصد از این بچه ها موفق بوده و هستند و با واقعیت زندگی به راحتی و یا حتی به سختی کنار آمده اند و بسیار هم موفق شده و می شوند .
سعی کن بچه ای تربیت کنی که از زیر بنا قوی باشد با هر بادی در هر سنی نلرزد .
توصیه می کنم تاپیک ویژگیهای تک فرزندان را یکبار نه ، هزار بار دیگر بخوانی .
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
خانم بالهای صداقت مسئله مهم تر همان تقویت توانایی هایتان است که غیر از حقیر دوستان دیگر هم این توصیه را به شما داشتند . باور کنید دیگر نباید وقت و عمر تان را برای گرفتن راهنمایی از این و آن تلف کنید به اندازه لازم راهنمائی شده اید اکنون وقت عمل است در وهله اول راهکاری برای تامین نیاز های مالی خود و فرزندتان پیدا کند و همزمان همسر تان را برای جدایی تحت فشار قرار دهید ( کاری که او هر گز از شما انتظار ندارد ) شاید همین تلنگری برای بیدار شدن همسر تان باشد که البته بعید به نظر می آید.
خانم محترم شما یک زن تحصیل کرده و توانایی هستید مطمئن باشید با راهنمائی هایی که دوستانتان در این تالار کردند خاصه جناب سنگتراشان که ایشان هم حل مشکلتان را در توانایی شما دیده است ، دست به کار شوید
-
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
من دوتا راه حل دارم
1- برم باهاش صحبت کنم؟
2- مستقیما برم دادگاه دادخواست طلاق به علت عدم پرداخت نفقه بدم؟
کدومش بهتر هست
مدیر تالار منتظرم
دوستان
من تصمیم گرفتم قاطعانه برم فردا به شوهرم بگم بیا توافقی طبق این شرایط جدا بشویم
1-تمام حق و حقوق من را بدهد
2-بچه را هم اگه میخوای بگیر
-
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
من دوتا راه حل دارم
1- برم باهاش صحبت کنم؟
2- مستقیما برم دادگاه دادخواست طلاق به علت عدم پرداخت نفقه بدم؟
کدومش بهتر هست
مدیر تالار منتظرم
دوستان
من تصمیم گرفتم قاطعانه برم فردا به شوهرم بگم بیا توافقی طبق این شرایط جدا بشویم
1-تمام حق و حقوق من را بدهد
2-بچه را هم اگه میخوای بگیر
خوشحالم که بالاخره به این نقطه عطف رسیدین و تصمیم گرفتین...
میدونین، خود تصمیم گیری یه هنره...یه توانایی مهم!:104:
در مورد خود تصمیمتون نظر خاصی ندارم، اگرچه نمیدونم، جسارت اجرای تصمیمی رو هم که گرفتین دارین یا نه...
مثلا اینکه همسرتون بگه من بچه رو میخوام(که با توجه به خانوادش و مشکلی که با شما هم دارن بعید نیست)، چیکار میکنی؟ میتونی بدون مو طلایی زندگی کنی؟
چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم، ترجیح میدم در این مورد مدیر همدردی بیاد و نظر بده یا دوستانی که تجربه بیشتری دارن...
فقط خوشحالم از اینکه به این مرحله رسیدین و قدرت و توانایی تصمیم گرفتن رو پیدا کردین:72::104:
کامران