-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست خوبم الیور
خوشحالحم شما هم به پست من سر زدید. اگه پست منو تعقیب کرده باشید من الن باید طبق صحبتی که با دوست نازنینم اف اف نوشی داشتم فهرستی از کارهای پیشنهادی ایشان را بنویسم. امام اینقدر از لحاظ روحی دباره افت کردم که قدرت این کار در خودم نمی بینم. ایشان اینقدر نازنین و منطقی هستند که در واقع با راهنمایی ایشان روابط ما بهبود چشم گیری پیدا کرد. یعنی خیلی راحت بگم:
توجه منو دوباره به همسرم علی رغم تمام اشکلاتش جلب کردند. و ایرادات من را هم نشان دادن.
اما خودم دچار شک و خستگی شده ام حالم دوباره بد شده خیلی بد
دعا کنید
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
خانم آريو سلام
از محبتي كه نسبت به من داري بسيار متشكرم. مايلم بدانم چه اتفاقاتي باعث افت روحي شما شده؟ آيا ممكن است كه خانواده شما نا خواسته صحبت ها يا رفتارهايي را مرتكب شوند كه باعث شود شما مجددا به شرايط روحي و رواني قبلي برگرديد و يا نسبت به همسرتان و رابطه تان دچار شك و ترديد شويد؟
موفق باشي
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام اف اف انوشی عزیز
مرسی،واقعا در این شرایط بد روحی من همراهی شما (هر چند کوتاه) به من ارامش میدهد.
بله خسته ام، خسته و دلزده از این ماسکی که در خانواده ام، در اجتماع و یا حتی در پیش خودم به چهره زده ام . سیمایی زنی موفق ،خوشبخت و ارام و حتی خیلی های کلاس
اما در درون خسته از این مبارزه که نمیدانم فرجامش چیست؟
عصبی و بد خلق شده ام . درز ندگیم دوباره به اماها و اگرها رسیده ام
از خودم میپرسم ایا حق من رسیدن به حداقل های زندگی نیست؟ درسته از خصوصیات مثبت همسرم صحبت کردم و انصافا هم خصوصیات مثبت زیادی دارد اما در عوض اصلی ترین خصوصیت را یا ندارد و یا من نمیتوانم کشفش کنم. یعنی اینده نگر و با مسولیت بودن ایشان
دوست خوبم راحت میخوام حرف بزنم،میخوام حد اقل اینچا به دور از فشارهای اجتماع خودم باشم خود خودم
من حتی الان که دارم این نامه را مینوسم بغض کرم. این روزا وقتی خسته از کار روزانه به خانه خالی و سرد خودم میپرسم کی این کابوس تمام میشه؟ کی وعده به اتمام رسیدن یکی ا ز معاملات همسرم محقق میشه و من سرانچام امنیت داشتن را حس میکنم؟
نمیدونم دوست خوبم شاید ناخواسته حرفهای خانواده در این حالت روحی من بی تاثیر نبوده چون مادرم نا خود اگاه داشت اشاره میکرد که توان بالای مالی یک مرد تاثیر زیادی در احساس خوشبختی یک زن دارد. البته مادرم مرتبا به من القا میکنن که درست میشه ،شوهرت مرد خیلی خوبیه یا اینکه کدوم زن ایتقدر حمایت عاطفی از شوهرش دریافت میکنه و.....
اما چی کار کنم که با تمام این حرفها دیگه از این زندگی که توصیفشو کردم خسته شدم
این توصیه هایی هم که بعضی از اطرافیان می کنند که قسط خونه را نده تا بهش فشار بیاد و یا ... بدتر حالمو بد میکنه چون اینطوری خونه ام از دستم میره و بدتر بینموم دعوا پیش میاد
کلافه و گیج و خسته ام. تو خونه با کسی نمیتونم دردل کنم چون یا مامانم ناراحت میشه یا هی نصیحت میکنه که بدتر کلافه میشمیا استرسی میشه . با دوستام اصلا مایل نیستم ببدونن تو زندگی شخصیم چه اتفاقاتی میافته
تو اجتماع هم که خواستم مثلا به یکی از استادام که روانشناس هم هست اعتماد کنم دیدم یک داره سوء استفاده میکنه که شما که زن جوان و زییا و... هستیدچطور یه همچین تصمیمی گرفتیدو.......
خلاصه فقط به شما وسایر دوستان این تالار میتونم اعتماد کنم. بی تعارف شما خیلی در تغییر روحیه و نگرشم موثر بودید چون اشتباهات منو هم راحت گفتید اما من دارم اروم اروم احساس یخ زدگی و دلزدگی به زندگیم پیدا میکنم.
حالم بده ،نمیتونم تصمیم بگیرم، هم دوستش دارم هم از این شرایطش متنفرم . اصلا نمیدونم باید چه احساسی را داشته باشم.
واییییییییییییییییییییییی ییییی حیلی حالم بده
نازنین اف افا نوشی منو ببخش نوشته هام اگه بد و پراکنده و بی ربطه چون درست حال روحیمو انتقال دادم . تازه شاید در بعضی موارد هم روم نشد راحت باشم. به هر حال حال منو ببخش و برام دعا کن
واقعا برام دعاکن و دعا کنید
و کمک کن به کمکت نیاز دارم به همین راحتی
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزيز
از مطالبي كه نوشتي احساس ميكنم كه به شدت خودت را افسرده و مضطرب كردهاي. و احساس ميكنم كه حتي زمانهايي هم كه به يك آرامش نسبي ميرسي به جاي سعي در حفظ و تداوم آن به دنبال راهي براي مضطرب كردن خود ميگردي شايد به اين طريق ميخواهي همواره به ياد داشته باشي كه مشكل بزرگي داري ،و اينكه مبادا يك وقت از فكر اين مشكل غافل شوي. تو داري به نوعي خودت را عذاب ميدهي. در نوشته هاي قبلي ات مطالبي بود كه احساس ميكردم به عنوان يك زن نسبتا موفق دائما به دنبال پيشرفت و تغيير و اصلاح امور هستي. احساس ميكردم زني هستي كه دوست داري از زندگي و امكانات آن حداكثر بهره را ببري اما اگر خوب دقت كني و من هم اشتباه نكرده باشم الان نزديك 5 ماه است كه از همسرت جدايي و يك زندگي كاملا در ركود و پر از افكار منفي داري. هرچند كه به گفته خودت تغييراتي مثبت در روابطتان حاصل شده اما در كل شما 5 ماه از يك زندگي مشترك را به راحتي از دست دادهايد. زندگي كه هريك از دوستان و اطرافيان شما حتي شايد با مشكلات بسيار بيشتري آن را ادامه دادهاند و چه بسا به طور غير مستقيم آن را به رخ شما هم كشيده اند. دوست من شما كه طبق گفته هاي خودت دوست داري هميشه در بين دوستان و آشنايان سري بلند كني آيا فكر نميكني كه موفقيت در ارتباطات زناشويي، و داشتن يك زندگي توام با صداقت، عشق و احترام بيشتر از هر چيز ديگري موجب سربلندي شما در بين دوستان و آشنايانتان باشد؟!!!!
دوست عزيز من بسيار تمايل داشتم كه بتوانيم از طريق يك ارتباط رو در رو مشكل شما را با جديت بيشتري پي گيري نماييم . من اطمينان دارم كه مشكل شما چيز لاينحلي نيست و با چند جلسه ارتباط رو در رو و البته با خواست و همت بلند شما مي توان آن را برطرف كرد.
سخن ز آبروي رفته مگو اي دوست كه آبروي من و آب رفته زجو هردو يكي است
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
من روز سه شنبه مبحث شما را خواندم ، حال روحيم خيلي بد بود اول تايتل را ديدم ديدم خودم هم سردرگم زندگيم هستم كليك كردم ،خواندم ، برام باوركردني نبود انگار يك نفر پيدا شده كه همه غم و غصه هاي من را عينا ميدونه و دار ه بيان ميكنه واقعا فكر ميكردم خودم اين مسائل را نوشتم . درد مشترك
با اين تفاوت كه من يك پسر سه سال دارم و شما بچه نداريد و يك مشكل بزرگ كه شوهرم داره و زير بارش نميره كه فعلا دوست ندارم راجع به آن صحبت كنم. تمام بحث را مو به مو خواندم ديدم خود من هم اشكالاتي كه به شما وارد بود دارم.يه فرق ديگه هم هست كه من راجع به مشكلاتم فقط با خداوند صحبت ميكنم و بس .
هميشه فكر مي كردم خدايا چرا فقط من، اما حالا ميبينم فقط من نيستم ، اين مشكل مي تونه شامل تعداد آدمهاي بيشتري هم باشه. مردهايي با توانايهايي كمتر از زنانشان.
بحث شمارا دنبال ميكنم البته با اجازه اميدوارم من هم بتونم براي اين همه احساس هاي بد راه حل مناسبي پيدا كنم.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست مهربان اف اف نوشی عزیز سلام
گاهی اوقات احساس میکنم خداوند در مقاطع مختلف زندگیم همیشه به نوعی مرا در برزخ زندگی تنها نمی گذاردو منو که خیلی سخت و دیر به کسی اعتماد میکنم . پرده از واقعیتهای لاینحل زندگیم پیش این محرمان برمیدارم پیش رویم می گذارد.
پیش از ازدواجم نیز دچار گرفتاری سختی شده بودم که یکی از دوستانی که در شرایط خاصی با هم اشنا شدیم به ظرز عجیبی حالات روحی من را میفمید و همو که دختری بسیار باعموش و اگاه بود من را برزخ قدیمی رها کرد. و حالا در این مقطع احساس می کنم دوباره این لطف خدا شامل حالم شده و شما به راحتی لا یه های زیرین این گرفتاری را میبنید.
میدانید حدستان در بعضی از امور درست بود
من دراجتماع و خانواده به عنوان فردی باهوش و مستقل و موفق شناخته شده ام.و اگر حمل بر تعریف و اینجور مسایل نباشد خودم نیز تمام تلاشم براین است که به عقب برنگردم و افسوس بخورم که چرا اینقد زود و یا اینقدر دیر تصمیمیاتی را گرفتم که مثل خوره به جونم بیافته.
اما نمیدانم چرا در میان راه سر رشته کار از دستم میرود و تمام احساسات منفی برمیگردد. شاید چون نشانه ایی از خشکی را نمی بینم اینچنین از طوفان زندگی در هراسم.
اخه یه جایی یه وقتی باید احساس کنم که تلاشهایم دارد نتیجه میدهد .
این دوری کمک اساسی به من و همسرم کرد تا یه جورایی رابطه مان بر گردد به عقب اما این رابطه عالی احساس می کنم بر یک شرط استوار است:
- درک شرایط همسرم،باور وعده هایی او در خصوص تححق قریب الوقوع پایان این برزخ و اعتماد بی چون و چرا به او،صبوری و نداشتن کمترین توقع در این شرایط
اما من توقعات خودم پس چی میشه. آیا تنها داشتن مردی بسیار مهربان و با فرهنگ وعاطفی (خصوصیات مثبتشو براتون گفته بودم) ولی بدون احساس امنیت واقعی مالی میتواند من را تا کدام زمان راضی نگه دارد
از طرفی با مقایسه خصوصیات عاطفی همسرم و فرهنگ بالای او با بقیه مردها پیش خودم این اوانس به او میدم که این زمان را به او بدهم اما تا کی؟؟؟؟
از شما بی دریغ کمک خواستم (گر چه اگر در شرایطی غیر از این تالار با هم اشنا میشدیم هرگز با توجه به شخصیتم نمیتوانستم این در خواست را بکنم) و شما یکی از بهترین مشاور ان تا کنون بودید از شما ممنونم و در عین حال عذر خواهی می کنم که شما را درگیر مشکلم کرده ام.
من هم بسیار مایل هستم که شما راهنمایی فرمایید چطور میتوانم از کمک شما بیشتر بهره مند شوم شاید بتوانم اینطوری کمی از سردرگمی در بیایم حال حضوری و یا تلفنی و...( فکر کنم از طریق پیغام خصوصی) برایم دعا کنید و منتظر پاسختان هستم دوست نازنین
سلام مهناز جان
امیدوارم پی گیری پستم به شمایی که دردتان با من و امثال من مشترک است مفید وقع شود. اما دست داشتم از راهنمایی و یا همراهی بیشتر شمایی که درد مرا بیشتر از بچه هایی تالار درک می کنید استفاده کنم. شاید اگر تجربه ها و شرایط خودتو در میون بداری کمک به هر من وشما و امثالهم بشه. برات دعا میکنم و برایم دعا کن
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزیز
من تاپیک و تمام پست های شما را تک تک خواندم هچنین تمام راهنماییهای دوست عزیزمff_noshi را نیز خواندم اولین مشکل شما این بوده که در انتخاب همسر شرایط واقعی را نادیده گرفته اید و صرف عاشق بودن به امید اینکه در آینده خواهید توانست از همسرتان مرد ایده آل خود را بسازید وارد یک زندگی کشترک شده اید و حتی بزرگترین
اولتیماتوم زندگیتان یعنی دو سال دوران عقد شما را هوشیار نساخت!ما کتاب را نمی خوانیم که بخوابیم ما کتاب را میخوانیم که از خواب بیدار شویم شما تحصیلات آکادامیک دارید پس چنین اشتباهی خیلی بعید بوده است.اما دوست عزیزم ff بسیار شما را راهنمایی کرده اند اما من با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم با نظر ایشان مخالف هستم چون ایشان همه مشکل را معطوف به شما کرده در حالی که مشکل اصلی همسر شماست (تشخیص نیمی از درمان است)همسر شما نتوانسته بپذیرد که دوران کودکی و نوجوانی او تمام شده و او اکنون به عنوان یک مرد که تشکیل زندگی داده باید قبول مسئولیت بنماید هنوز فکر میکند شما در دوران دوستی هستید و او باید همه تکیه اش به خانواده اش و شما را به عنوان یه مادر که باید پول تو جیبی و خورد و خوراکش را تهیه کنی نگاه میکند من اصلا قصد ندارم به شما سراب نشان دهم و بگویم پیش برو آون آب است شوهر شما آدم بی مسئولیتی است اولین بی مسئولیتی او نرفتن به خدمت سربازی است شما میدانید امروزه خدمت وظیفه برای آقایان پیش نیاز تمام کارهاست همانطور که خودتان اشاره کرده اید حتی برای خرید و فروش یه ماشین نیاز به کارت پایان خدمت میباشد و دومین مشکل ایشان این است که نه اهل درس بوده یعنی نه در درس تحصیلات آکادامیک دارد و نه شغل ثابتی اینکه بعضی از دوستان میویند مشکل شغل امرئزه مشکل خیل افراد است پس شما که همسر او هستید چطور کار پیدا کرده اید من در جایی خواندم که بزرکترین فیزیکدان قرن ما به علت بیماری اسکلروز آمیوترامیک 99درصد بدنش فلج است پس فاصله بین خواستن تا توانستن راهی نیست و شوهر شما نخواسته دنبالکار هم نبوده اگر یک آدم مسئولیت پذیر بود در یک تاکسی سرویس هم که کار میکرد اما بیکار نمی نشست تا شما تنها نان آور خانه باشید اگر امروز شما عصبی,کم حوصله شده اید نتیجه عملکرد اشتباه اون بوده چون شما چه در تحصیل و چه در کار موفق بوده اید و از نوشته های شما استنباط کردم که در تربیت این فرد در کودکی بیش از حد ننر بار اومده و هرگز نتوانسته حس استقلال را با تمام وجود احساس کند و همیشه از روبرو شدن با این مسئله وحشت داشته لذا مراجعه شما به مشاور همانطور که خودتان مرقوم فرموده اید نتوانسته مشکل را حل کند ما نباید سوراخ دعا را گم کنیم ما دنبال حل مشکل هستیم نه پاک کردن صورت مسئله اینکه یک فرد در نواختن تار یا ستار یا ارگ استاد است خوب است اما برای رداره یک زندگی مشترک کفایت نمیکند به نظر من شما به او یک اولتیماتوم جدی دهید یعنی یک زمانی را بریش مشخص کنید تا سر یه کار برود و اگر نرفت برای ترساندنش هم که شده یک در خواست طلاق(صوری)برایش بفرست تا شاید وقتی ببیند موضوع جدی است اونهم جدی به فکر حل مشکل بیفتد و الا این وضعیت یک دور تسلسل است اینکه شما در خانه خودت باشی و او نزد مادرش پس شما در خانه پدر چه کم داشتی که ازدواج کردی؟؟شما ازدواج کردی که به زندگیت سرو سامان بدهی نه برای خودت جنگ روانی درست کنی پس در اسرع وقت با او اتمام حاجت کن و بهش بگو اگر ظرف یک مدت زمان محدود مشکل را حل نکند در خواست طلاق میدهی امیدوارم که موفق باشی:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
دوست خوبم کلبه مرسی از راهنماییت
داشتم پست دل عزیز و راهنمایی شما را میخواندم
اشاره کرده بودید که تحصیلات دانشگاهی باعث خوشبختی و بالا رفتن فهم وشعور نمیشود
موقعی که من قصدازدواج داشتم یک مرد معمولی شبیه تمامی مردهایی مه در اطرافم هستند را نمی خواستم .
من دختری استقلال طلب،به شدت مهر طلب بودم . به نظرم مردی که حمایت ویژه عاطفی از همسرش داشته باشد ،درک وشعور بالای اجتماعی داشته باشد ] از نظر عقاید با من هم سنخ باشد مانند من به هنر اهمیت دهد و شرایط ویژه مرا درک کند(من هنوز کارهای هنریم را ادامه داده ام)راه را برای حضور اجتماعی همسرش سد نکند ،کمی از این اما و اگر های مرسوم اجتماع و قیود دست وپا گیر مردهایی ایرانی دور باشدو... را میپسندیدم. و همسرم همه این شرایط را داشت و دارد
هنوز پس از 5 سال ازدواج اگر بحث جدی بینمان نباشد رابطه او با من درست مثل زمان نامزدیان است همون احساس گرم را دارد.
مثلا او مردی است که بسیار منطقی و باشعور با شرایط من برخورد می کند . این جمله معروفی را که روانشناسان میگویند دلبستگی به معنای وابستگی خود خواهانه و بیمارگونه نیست را من واقعا از او یاد گرفتم مثلا هیشه میگفت اگر من اینقد دوستت دارم به این معنی نیست که تو نباید مواقعی را فقط مال خودت باشی و من مزاحمت نشم. و یا اگر کارت طوری است که باید ماموریت بری من با تمام وجودم به تو اعتماد دارم و درکت میکنم و سد راهت نمیشم. و یا با ز هم به طور مثال من کارم طوری است که گاهی همکاران اقا باید با من تماس بگیرند و او خیلی راحت و خوب برخورد میکند
در یک کلام بسیاز از نظر فرهنگی در طراز بالیی قرار دارد. بسار به طوری که همه در فمایل و دوستها اشاره می کنند عجب مرد با شعور و فهمیدهای است . چقدر درکت می کند . چقدر راحت تو جمع مثل دوست پسرهاابراز علاقه میکند و یا حتی دوستام بهم می گن چقد نازتو هنوز بعد از 5 سال میخره و ...
دوست خوبم
اینا ارا اشاره کردم که بدانی چرا نمیتوانم راحت از او دل بکنم. چ.ن همه اعتراف می کنند خیلی کم میشه همه این خصوصیات در یکی جمع شود و او خیلی انسان است
اما بزرگترین مشکل ما همین مواردی است که اشاره کردم. قبلا اشاره کردم شاید با خواندن این صحبتها همه بگن پس این دختره چشه، مرد به این خوبی و ...
اما واقعا این مشکل داره منو کلافه میکنه و نمیدانم چه کار کنم
به دلایل با لا با همسرم علی رغم تفاوتهایمان ازدواج کردم ولی الن در این مشکل ماندهام کاش مدیر همدردی یه سر به پست من هم میزد؟؟
حالا با این شرایط ایا باید به طور صوری هم شده تقاضای طلاق کنم؟؟
ایا این رابطه تازه درمان شد ه ما را را فرو نمی پاشد و درست در زمانی که شرایط دارد درست میشود همه چیز جای اولش بر نمی گردد؟؟
راهکاری با توجه به شرایط زندگی من که در جریانش هستید را کاش به من نشان می دادید تا کمی از این شرایط بد روحی جدا شوم
نسخه های معمول شاید خیلی کار ساز نباشد ؟؟؟
شاید هم من دارم اشتباه میکنم
نمی دانم به هر حال منتظر راهنمایی شما و سایر دوستان هستم
مدیر عزززززززززززیز همدردی
کاش از راهنمایی ارزنده شما هم بهره مند میشدم
من الان در شرایط خیلی بدی قرار دارم و اگر راهکار مناسبی پیدا نکنم شاید تصمیمی بگیرم که باعث پیشمانیم شود
به من هم سر بزنید لطفا
دوست خوبم اف اف نوشی منتطر پاسخشما و سایر دوستان تالار هستم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزیز :72:
به نظر می رسه شما بیش از آنچه باید، روی این تالار حساب می کنید.
مشاوری که از نزدیک خصوصیات و ویژگیهای شما و همسرتون، و شرایط و موقعیت زندگیتون رو بررسی می کنه، خیلی بیشتر می تونه براتون راهگشا باشه.
شما در مرحله سرنوشت سازی قرار دارید، پس در مراجعه به مشاور، و البته تلاش برای یافتن یک مشاور خبره، کوتاهی نکنید.
در رابطه با مدیر همدردی هم می تونید فرم مربوطه رو ارسال و از اون طریق اقدام کنید. هرچند این باز هم جای مشاوره حضوری رو نخواهد گرفت.
http://www.hamdardi.com/fa_default.asp?RP=M_content.asp&P1N=ContentID&P1V= 441
موفق باشید. :72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزيزم
اگر پست بنده را خوانده باشيد بنده عرض كردم اول از هر چيز او را وادار كن سر يه كار برود نه اينكه در بو كار بروي در خواست طلاق صوري بدهي خواهر محترم شما پنج سال است كه ازدواج كرده ايد شما آدم با نطقي هستيد آيا تا كنون از همسرت سوال كرده ايي چرا به خدمت سربازي نرفته است ؟چرا قبل از ازدواج از او نخواستيد كه مسئله ايي به اين مهمي را كه براي ادامه زندگي آقايان از اهميت ويژه ايي برخورذار است را انجام بدهد بعد به خواستگاري شما بيايد؟شما پنج سال از ازدواجتان گذشته ولي هرگز همسرتان را راضي به انجام خدمت نكرده ايد.اگر در طول اين مدت زمان وارد داشگاه ميشد تا الان حداقل ليسانس گرفته بود و قطعا كاريابي يك فرد ليسانسه بيشتر از يك فرد ديپلمه است يادتان باشد زندگي يك تمرين نيست،هر كاري كه انجام ميدهيم واقعي است.اينكه به فرمايش شما به هر كاري دست ميزند به شكست منجر ميشود ناشي از اين است كه فعاليت در رشته ايي كه در آن از علاقه و تجربه كافي خبري نيست،مطوئن ترين راه به سوي شكست و ناكامي است.اين يك اصل است كه همنشيني با برندگان از شما يك برنده مي آفريند و مجالست با با بازماندگان يك بازنده.در عصر جديد ازدواج و تعهد را نوعي فشار و زندان تعبير ميكنند و در همه نقاط دنيا با آمار بالاي طلاق و پايين بودن ازدواج روبه رو هستيم.علت اين است كه خيلي ها از لذت و رضايت ناشي از عشق واقعي بي خبرند و همان هيجان اول رابطه را دوست دارند.اگر اين افراد براساس شناخت و تفاهم يكديگر رابطه اي را شروع كنند و به كشش جنسي ابتداي آشنايي اكتفا نكنند به لذت عشق واقعي دست مي يابند و تا آخر عمر زندگي دلخواهي خواهند داشت.يادمان باشد تعهد چيزي بيشتر از زندگي كردن زير يك سقف و ايفاي نقش همسر است.در زندگي دو نوع تعهد وجود دارد:
1-تعهد براي بودن با يكديگر زير چتر قانون2-تعهد براي ارتباط داشتن،يعني تعهد به روابط.بنده يك همكار دارم كه دقيقا مشكلش مثل مشكل شما بود و هر كاري ميكرد اين شوهر سر كار نمي رفت برايش ماشين خريد كه در آژانس كار كند گفت اين كار در شعن من نيست مدرك تحصيلي اش هم ديپلم بود و خانمش ليسانس از دانشگاه تهران داشت و كارمند رسمي يك شركت دولتي هر چه مشاوره رفت فايده نكرد تصميم گرفت بعد از 6 سال بچه دار بشه شايد بتواند شوهرش را وارد به تعهد كند ولي توفيري حاصل نشد و پس از 10 سال زندگي مشترك مجبور به جدايي با يك فرزند شد پس من ميخواه اين را به شما بگويم بايد وادارش كنيد كه از همين امروز بفكر رفع مشكلات بشكل جدي باشد اگر نياز باشد با خودت به يك مشاور ببرش تا راهنمايش كند بلاخره تحمل شما هم تا يك حدي است و كاسه صبرتان لبريز ميشود شما كه بتنهايي نميتواني تا آخر عمر با اين زندگي را بدوش بكشي چرا وقتي زوجهاي موفق را مي بينيد و زندگي خودت را با آنه قياس ميدهي ناراحت ميشوي؟چون احساس ميكني زندگي بروفق مراد تو نبوده و در پايان باز متذكر ميشوم بنشنيد با همسرتان بطور جدي صحبت كنيد تا مشكل را حل نميد نقطه شروع بلوغ فكري درك عميق اين نكته است:هيچ كس به نجات شما نخواهد آمد پس خودتان بايد بفكر حل اين مشكل باشيد و با تمام محاسني كه از همسرتان شمرده ايد بايد به فكر آيندتان هم باشيد اگر در باره آينده نينديشيد آتيه اي نخواهيد داشت...موفق باشيد:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
خودمو بخته ام
حالم بد بود بدتر هم شد
کلبه عزیز و فیلو سارای مهربان
مرسی که هدرد منید اما من بدتر گیج شدم. میدانید اشکال از خودمه،تقصیر شما نیست
من قبول و پذیرش این را ندارم که در صورت عدم بهبودی همسرم باید جدا شوم این یعنی یک شکست واقعی که تحملش خارج از ظرفیت منه
میدانید حقایق تلخ و سختتند اما من نمیدانم باید با این حقایق چطور روبرو شوم.
تنها ارزویم این است که شرایطی ایجاد شود که همسرم حتی ارام ارام تغییر مثبت کند و من اینقد شکاف بین خواسته هایم و داشته هایم نداشته باشم.
الان سر کارم و داشتم نوشته هاتون را می خوندم . یکدفعه چنان بهم ریختم. میدانید هم بسیار دوستش دارم و هم اینکه نمیتوانم این شرایط را....
باهاش حرف زدم الان و بهش گهم با وجودی که دوستش دارم اما باید هم مساله مالیمان مشخص شود هم اینکه بعد از این که سربازیش اومد(شامل این قانون چند فرزنده شده) ب درسش ادامه بده و من هم همجور کمکی که از دستم بربیاد برای همراهیش می کنم
اول بهم ریخت خیلی شدید گفت یه جوری حرف میزنی انگار ن نشستم دست رو دست گذاشتم و می گم خرج زندگی با تو،من همه زورمو دارم میزنم تا یکی از این معاملاتم جور شه ولی بحث درس جدیده،اصلا هر تصمیمی داری بگیر من احترام میذارم به تصمیمیت
دیدم خیلی طفلک بهم ریخت،اخه رو اونم خیلی فشاره به همین خاطر دوباره تاکید کردم دوستش دارم و حاضرم برای پیشرفتش که در واقع به نفع زندگیمونه همه کاری بکنم. گفتم : ببیین تو هم لیاقتشو داری و هم استعداشو فقط خودتو باختی>. چطور وقتی میخواستی با من ازدواج کنی زمین و زمون را بهم ریختی حالا هم باید با همین تصمیم بری جلو
طفلکی خیلی بهم ریخت ،چون تا دیشب که با هم حرف زدیم صحبت سر ارزوهامون ، زمان نزدیک انجام معامله بزرگ اونو و خیلی صحبت های شیرین بود و لی با این حرفها جا خورد
وقتی بهش گفتم که هیچکی جاتو نمی گیره و من همیشه دوست دارم و فقط میخوام که راهتو بهتر پیدا کنی کمی اروم شد . خودم هم بد جور دلم سوخت( طفلکی!!!)
چون داره تلاششو می کنه که این معاله جور شه که با پولش یه تکون اساسی به زندگیمون بدیم. نمیدونم شاید یه دفعه زیاده روی کردم.
ای خدا!!!
میدونید خودم هم نمیدونم چی کار می کنم. گرچه سهی دارم خودمو نبازم اما سر رشته کار داره از دستم میره
برام دعا کنییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییید
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام آريو عزيز
از اينكه باعث ناراحتي شما شده ام جدا معذرت ميخوام ام دوست عزيز شما همانطور كه فيلو ساراي محترم براي شما نوشته اند بيش از حد به اين تالار تكيه كرده ايد و بهتر است در كنار اين تالار از يك مشاور حاذق كه در كارش خبره است به همراه همسرتان تشريف ببريد و از او راهنمايي بخواهيد و راهكارهاي او را عملي كنيد و نه فقط به عنوان رفع مسئوليت مراجعه كرده باشيد باور كنيد با تمام وجود احساس شما را درك ميكنم و ميدانم جدايي بسيار مشكل است و من هم اصلا به شما توصيه جدايي نمي كنم ولي اگر شما زودتر دست بكار ميشدي كلي الان جلو بودي الان هم دور نشده هر وقت ماهي را از آب بگيري تازه است و هر وقت جلوي ضرر را بگيري سود است بلاخره بايد يكم بهش سخت بگيري چونكه بعد از هر سختي آساني است و شاعر هم ميگويد: نابرده رنج گنج ميسر نميشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد بلاخره تا پايان اين معامله بهش فرصت بده و از نظر فكري كمكش كن كه مجددا در اين معامله بزرگ خداي ناكرده شكست نخورد و در كنار اين بفكر تحول اساسي در وي باش شايد چند روزي از شما ناراحت باشد ولي بعد از چند صباحي كه شاهد موفقيت ها و پيروزيهايش باشد خيلي هم از شما بخاطر سختگيريهايت تشكر خواهد كرد آيا پدر و مادري كه فرزندشان را بخاطر اشتباهش تنبيه ميكنند دوستش ندارند؟ يا آنها ميخواهند راه صحيح زندگي كردن را به او ياد دهند يك استاد كه به دانشجويش ميگويد اگر بعد از من سر كلاس آمدي حق نداري وارد شوي ميخواهد وقت شناسي را به او ياد دهد و شما اگر چند صباحي به او سخت بگيريد براي جلوگيري از هم پاشيدن زندگيتان است و شما اين را ميدانيد ولي اگر به او بگوييد ديگر تلاش نمي كند پس بگذار فكر كند از ترس از دست دادن تو هم كه شده يك تكاني به خودش بدهد و انشاالله يك فرجي در زندگيتان ايجاد شود....خدا نگهدار:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام آريو محترم
ببخشيد من بدون اجازه شما به يكي از دوستان كه مشكلي شبيه مشكل شما را دارد coyote_coquetry را توصيه كردم يه سري به تاپيك شما بزند در اين رابطه عذر من را بپذيريد...موفق و پيروز باشي:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
قبا از هر چیز باید اعلام کنم دوست خوبم اف افا نوشی بسیار سخت منتظر پاسخت هستم. امیدوارم در این شرایطی که به کمک کارشناسانه تو احتیاج دارم زودتر پاسخ دهی.
کلبه عزیز
ممنون از پاسخت
اما ذکر یکسری نکات را لازم دیدم
مهربان، اگه دقت کرده باشی و از اول پست منو تعقیب کرده باشی من نکات مثبت همسرم را در پاسخ به دوست بسیار خوبم اف اف نوشی دادم . هرگز در مدت عقدمان من بی احترامی و کج خلقی از خانواده همسرم ندیدم. گرچه من خصوصا در ان زمان بسیار عصبی و بد رفتار و به قولی ناصبور بودم اما انها تا حد توان با من با احترام و بزرگ منشانه برخورد می کردند.
همسرم خانه ای که خریدیم و با پول همسرم (پولی که خانواده اش برای ما داده بودند به عنوان سرمایه) حتی پول پیش خانه ای را که الان رهن کردهایم را همه به نام من کرده تا یکرنگی خودش را ثابت کند
میدانید دیروز کتاب انتونی رابینز را میخواندم که اشاره می کرد افراد موفق لزوما بهترین چیزها را در اختیار ندارند بلکه با امکانات موجود و علی رغم شکست ها و سختی ها به اهداف بلند خودشان میرسن.
من خواستگاران بسیار داشتم اما چون فرد بسیار پیچیده ای در روابط انسانی هستم و یا به عبارتی بسیار حساس ،مرد مورد نظر من نمی توانست یک مرد سخت و تلخ باشد که حالا حتی زندگی مرا هم خوب تامین کند.
دیروز که بهم ریخته بودم با یکی از دوستانم که استاد دانشگاه است و در جریان کامل زندگی من حتی قبل از ازدواجم است دردل کردم و حتی صحبت شما را منتقل کردم گفت:
انها حق دارند چون شخصیت مغرور و بسیار مهر طلب تو رو نمی شناسند. تو با هر مردی احساس خوشبختی نمی کردی و الان باید راهکار برداشتن اختلافات را پیدا کنی
کلبه عزیز
اگر همسر من مانند این دوستی که پست منو بهش معرفی کردی( و از این بابت ازت متشکرم) اجازه رشد را به من نمی داد و خانواده اش تحقیرم هم می کردند و ایشامن خصوصیت اخلاقی ویژه ای هم نداشت مطمن باش که من هم خیلی راحت تر تصمیم به جدایی می گرفتم.
من در دوران نامزدی و عقدمان و حتی تا همین یک سال پیش متا سفانه خیلی بد برخورد و تلخ بودم تا جایی که همسرم با تمام علاقه ای که به من داشت گرایش به خانواده و دوستانش پیدا کرده بود و الان تازه چند ماهی است که رابطه ما با احترام گذاشتن . محبت من به گذشته است. الان در عین حال که خواست هایم را میخواهم اما انها را با ظرافت و ارامش درخواست می کنم و به عبارتی اونو تو رودروایستی احساسی می ذارم
از شما راهنمایی میخواهم در زندگی که این همه فرد مورد نظرم دارای خصوصیات خوب است اما یک مشکال بزرگ دارد وان هم اینکه نمی داند چگونه باید زندگی درا اداره کند (( البته به قول اف اف عزیز من هم بسیار کنترلگر بودمو شاید کمی الان هم هست) با چه راهکارهایی این زندگی را رو به بهبود ببرم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزیز آریو
من تمام پستهای شما را خوانده ام و تمام خصوصیتهای همسر شما را که نوشته بودی را دیدم اما خواهر من علت بد اخلاقی,کنترل گری,بد انق بودن اخلاق شما فرع بر اصل است از نظر منطقی هر معلولی از علتی خاص سرچشمه میگیرد علت این رفتار شما بیکار,عدم مسئولیت پذیری همسرتان است یا شما بالفعل آدم بد اخلاق و کنترلگری هستی؟ اگر همسر شما سر یک کار آبرومند باشه و از پس مشکلات بربیاید آیا بازم شما بهش گیر میدی؟ سین جیمش میکنی؟ فکر نمی کنم یک چنین کاری کنی خواهر عزیز شما باید بدنبال رفع مشکل اصلی که همان بیکاری,عدم داشتن کارت پایان خدمت,عدم استقلال مالی همسرتان است باشید اگر این مشکلات حل شود با قاطعیت اعلام میکنم رفتار شما ناخداگاه تغیر خواهد کد به همین دلیل میگویم بد اخلاقی شما فرع براصل است خواهر عزیز شما پنج سال است که با دفع اوقت کردن کار به هیچ جایی نبرده ایی شاید همسر شما بعلت شم اقتصادی پایین و بقول خود شما ساده بودن در بازار موفق نباشد آیا همه مردم فقط در بازار نان میخورند؟اگر به روش آزمون و خطا هم پیش میرفت الان یک شغل پیدا کرده بود بلاخره بهتر این است که خود شما باهاش صحبت کنی و برایش مطلب را روشن کنی که شما که در معامله گری موفق نشده ایی یک مغازه ایی یا کار کردن روی یک ماشین یا کار در یک شرکت خصوصی که نیازی به کارت پایان خدمت را نداشته باشد برای او دست پا کنید و از آشنا ها و فامیل بخواهید اگر در جایی کار مناسبی سراغ دارند در آنجا مشغول شود تا الان پنج سال گذشته و قراره چقدر دیگه بگذره تا ایشان بتواند یک کار مورد علاقه اش را پیدا کند خیلی از آدمها اوایل به کارشان علاقع ایی نداشته اند ولی بعد به آن عادت کرده اند بلاخره خواهر محترم برای نرسیدن به یک بن بست در این زندگی باید واقع بینانه با مسایل برخورد کنی....موفق باشی:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست عزيز سلام
شما نوشتيد كه شايد الان هم كمي كنترل گر باشم من به شما ميگويم كه شما كاملا كنترل گر هستيد و متاسفانه با مطالبي كه در اين چند روز اخير مينويسيد و بنده خواندم متوجه شدم كه تغييري در شما حاصل نشده و شما تنها سعي كرديد مسير اين كنترل گري را عوض كنيد و از راه نرمي و ملاطفت ايشان را تحت كنترل بگيريد. ملاحظه كنيد كه با راهنمايي هاي برخي از دوستان( كه بنده با وجود احترام زياد كاملا با آن مخالفم ) شما به سرعت به فردي كنترل گر تبديل شديد و به همسرتان زنگ زديد و با تحريك احساسات او نظرات خود تان را به او تحميل كرديد و حتي براي او به عنوان يك انسان اين ارزش را قايل نشديد كه بتواند" درست مثل خود شما" او هم براي زندگي اش تصميم بگيرد . شما با او شرط ميگذاريد كه درسش را ادامه دهد و ... دوست من اين روش شما حتي در تربيت كودكان نيز سالهاست منسوخ گرديده و اكيدا به والدين توصيه ميشود كه هرگز با ايجاد درگيري هاي احساسي نظير آنچه شما انجام داديد كودكان خود را به كاري وادار نكنند ولي شما با همسرتان را به اين روش برخورد نموديد.
با اين سطح كنترل گري كه من در شما ميبينم در صورت ادامه اين رابطه شما بعدا در تربيت فرزندانتان هم با مشكل مواجه خواهيد شد و احتمالا با اين سبك شما فرزندتان فردي فاقد اعتماد به نفس، تحت سلطه و پر از احساس عذاب وجدان خواهد شد. به شما توصيه مينمايم كه شديدا روي اين موضوع كار كنيد و به شما ميگويم كه دوست عزيز تغيير كردن دردناك است. وقتي كه يك تنه درخت را ميترشند تا تبديل به يك مجسمه زيبا و منحصر به فرد شود لازمه اين تغيير درد و رنج بردن آن درخت است و انسان هم براي اينكه تراشيده و صيقل شود درد و رنج خواهد كشيد . تنها كساني به آن مجسمه زيبا تبديل مي شوند كه در زير تيغ تغيير تاب آورند.
من آنچه را كه لازم دانستم به شما گفتم و شما مختار هستيد كه از روشهاي ساده و رايجي كه بسياري از افراد انجام ميدهند استفاده كنيد و يا در صدد يافتن الگوهاي جديد رفتاري باشيد كه مسلما اين راه توام با درد و رنج فراوان است. شايد بهتر است كه شما راه اول را انتخاب كنيد زيرا تا دلتان بخواهد از اين الگوها در اطرافتان وجود دارد كافي است كمي به اطرافتان نگاه كنيد.
موفق باشيد
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف نوشی
سلام و مرسی که به من سر زدی
کا ملا گیج شد ه ام من اکنون به کمک و حمایت شما دوست خوبم بیشتر نیازمندم تا ناراحتی و دلخوری شما
من با خیلی از نفطه نظرات شما موافقم ولی قبول کنید در شرایطی که من دارم شاید ثبات کافی نیاز به زمان بیشتر و یافتن همان الگوهای که با هم صحبت کردیم باشد . الان من به حدی تغییر کرده ام که همسرم نیز عنوان می کند اما قبول دارم خالی از اشکال نیستم تمام سعی من این است که مسوولیت زندگی را به او یاد اوری کنم و نه تحمیل ،چون با شناختی که از همسرم به دست اورده ام با ارامش ولی قاطع تا حدودی میتوان او را در تلاش بیشتر کمک کرد
اگر قصد واقعیم را از ورود به این تالار و صحبت با شما داشتم خلاصه بگویم این است:
- اصلاح عیوب خودم و تغییر خودم در شرایطی که منجر به اصلاح همسرم شود
- یافتن راهکارهایی برای تغییر شرایط فوق که در من نیز احساس قربانی بودن ایجاد نکند
دوست خوب و روشنفکرم شما دوری از الگوی سنتی را در جایی از پست هاتون توصیه کرده بودید من نیز اعتقاد دارم باید برای یافتن راهکارهایی که منجر به تغییر این شرایط میشود دست به ابتکار زد
من تا حدودی علم در این مورد دارم اما در خصوص خودم چون در دایره یک زندگی معیوب ولی بسیار عزیز (برای من) قرار گرفته ام در ادامه ان به صورتی که به هیچیک ضربه نخورد اما هر کدام در مسیر درست قرار بگیرم مانده ام
دوست خوبم
اشاره کردم که من دوباره دچار یک ضعف شدید روحی شدم اما با این وجود دارم سعی خودم را می کنم که شرایط را دور از کنترلگری و تنها در حد یک اولتیماتوم دادن جلو ببرم باز هم تاکید می کنم در عین تلاشم برای اصلاح شرایط این زندگی بسیار هم سعی میکنم که نقش قربانی را بازی نکنم و خواستهایم را اعلام کنم و به عبارتی به او بفهمانم اگر مرا دوست دارد باید بداند با این شرایط همیشگی نمیشود کنار امد چون میترسم همسرم اندک تلاشش هم فروکش کند
بهر حال دوست نازنینم
از ابتدای این پست شما یار و همراه من بودی و خیلی جاها من به وضوح اشاره کردم تغییر روحیه من با مشاوره هایی بود که با هم داشتیم و اکنون نیز کاملا به حمایت وراهنمایی شما نیاز دارم و از این بابت از شما از صمیم قلبم تشکر میکنم
قبل از پایان باز اشاره میکنم من در این چند ماه تغییر ات خیلی زیادی کرد ه ام که اول به کمک خداوند و بعد راهنمایی شما بوده است دوست عزیز اما شاید همانطور که اشاره کرده ای تغییر پایدار و اساسی کمی زمان بر باشدکه من دلم میخواهد با نرمش با این شرایط سخت روحیم که واقعا تلخ است و دردناک برخورد کنیم شاید اگر میشد شما را رودررو ببینم و به صورت شفاهی این مشکلات را عنوان کنم کمی راحت تر و شفاف تر عنوان می کردم
من مانند قبل منتظر پاسخ دلسوزا نه ات می مانم. اگر نیاز به پیغام خصوصی هست لطفا مرا راهنمایی کن:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام دوست عزيز ff_noshi
ضمن تشكر از راهنمايي هاي حكيمانه شما به خواهر گرامميمان حقير يه سوال دارم اين خواهر محترم مدت پنج سال تمام است كه با تمام مشكلات همسر خود كنار آمده است و اگر ما دنبال علت ها باشيم و نه معلول ها فكر ميكنيد علت كنترل گري اين خانم محترم چه ميباشد؟و ريشه و منشاء آن كجاست؟ آيا اين فرد خودش دچار بيماري نوروز(كنترل گري) است و خودش متوجه نيست يا اينكه بدليل ناملايمت هايي كه در طول اين پنج سال زندگي مشترك و هزاران اميد و آرزويي كه داشته و با اميد تحقق آنها پا در يك زندگي مشرك گذاشته و متاسفانه هم اكنون همه آنها سركوب شده اند به چنين روشي روي آورده با فرض اينكه ما اين خانم محترم را از كنترل گري منع كنيم يا پا را فراتر بگذاريم و اين عادت را از او سلب كنيم چه تغيري در اصل موضوع (بيكاري همسر،عدم داشتن استقلال مالي،عدم داشتن كارت پايان خدمت ،عدم وجود يك كار مناسب و يك منبع درآمد) چه تغيري حاصل خواهد شد ببخشيد ولي استنباط حقير اين است ةتغير رفتار اين خانم همانطور كه در پست قبلي نيز نوشتم فرع بر اصل است ما بايد بدنبال حل مشكل بطور ريشه ايي باشيم در پايان اگر جواب خواهر عزيزمان را داديد بنده هم از پاسخ شما برادر گرامي مستفيض ميشوم....خدا نگهدار:72::72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام به دوست عزیز آریو
از اینکه این همه مدت را به تنهایی و با صبر و آرامش تحمل کردی و اجازه دادی شوهرت هم خودش را کم کم پیدا کنه کار بسیار بزرگی انجام دادهای تو همسرت را خیلی دوست داری و حاضر به از هم پاشیدن این زندگی نیستی
این انتخاب تو علیرغم گذشت 5 ماه تنهایی است پس با امید به خدا باز هم تحمل کن شوهرت تغییر میکنه و این تغییر هزینه ای داره که تو داری آن را با صبر و بردباری پرداخت می کنی
ببین خودت را با اولین روز این جدایی مقایسه کن با 5 ماه پیش الان به جاهای خیلی بهتری رسیده ای و بهتر از این هم می تواند باشد
حق یاریت دهد
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم بالهای صداقت
سلام
مرسی از حمایتت،اره درست میگی هر تغییر بها و هزینه ایی داره. من نسبت به 5 ماه پیش رابطه ام با همسرم خیلی خیلی تغییر کرده .
مرسی وبرایم دعا کن
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
با سلام خدمت دوست گرامي كلبه
در ابتدا از حضور شما در اين تاپيك تشكر ميكنم در خصوص نوروز كه در متن خود اشاره كرديد ذكر كنم كه اصولا در سالهاي اخير و بعد از آمدن نسخه dsm3 , dsm 4 اصولا در دانش روانشناسي چيزي بنام نوروز وجود ندارد و ديگر در اختلال ها به نشانه ها توجه ميشود تا علت ها.
در خصوص اين دوست عزيز هم اين موضوع يك بيماري يا اختلال نيست بلكه يك سبك يا الگوي رفتاري است كه ظاهرا به دليل اينكه در گذشته اين الگو براي ايشان مثمر ثمر بوده آن را تاكنون با خود حفظ كردند. در زمينه مشكل ايشان هم اصولا نكاتي را بايد در نظر گرفت:
1- ما به همسر ايشان دسترسي نداريم و تنها شناختي كه از او داريم قضاوتهاي اين خانم در مورد همسرشان است كه به فرض درست بودن آن باز هم چون به همسر ايشان دسترسي نداريم كار زيادي نميتوان انجام داد. در ثاني مسلما اين زندگي از سوي همسر ايشان نيز داراي تنگنا هايي است كه شايد اگر ايشان حضور داشتند آنها را مطرح ميكردند.
2- بسياري از مشكلاتي كه از سوي اين خانم نقل ميشود در حوزه كار روانشناسي نيست مثلا ما نمي توانيم مشكلات بيكاري همسر ايشان را برطرف كنيم و در اين زمينه بايد از منابع حمايتي ديگري كمك بگيرند.
3- اصلي ترين و مهمترين وظيفه اي را كه ميتوانيم در اين شرايط داشته باشيم اين است كه با توجه به نوع مشكلاتي كه ايشان مطرح كردند مسايل و مشكلات ايشان را در دو بخش پيگيري نماييم اول مشكلاتي كه از سوي همسر ناشي شده و دوم مشكلات رفتاري شخص ايشان . بنده هم ترجيح ميدهم با تمركز بر موضوع در دسترس كه همان مشكلاتي رفتاري ايشان هست بخشي از فرايند بهبود را به پيش ببرم. زيرا مهمترين موضوعي كه ايشان و اصولا هر انساني به آن نياز دارد احساس آرامش و احساس رضايت از زندگي است و داشت چنين حسي مسلما بسيار مهمتر از داشتن بسياري از امكانات مورد نياز در زندگي است.ايشان با تمركز بر روي مشكلات رفتاري خود ميتوانند آرامش را به زندگي خود ارزاني كنند.
دوست عزيز مهمترين چيزي كه انسانها بايد بياموزند كنترل احساسات و افكار است و اينكه يادبگيرند كه براي داشتن احساسات و افكار مثبت نيازمند رفتارهاي مثبت از سوي ديگران نباشند چرا كه در غير اين صورت با هر ناملايمتي در زندگي اين احساس امنيت و آرامش از بين خواهد رفت. كساني در زندگي آرامش و رضايت را تجربه خواهند كرد كه آن را در درون خود جستجو نمايند.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف
اف نوشی
من مشتاقانه منتظر پاسختان هستم. شاید اگر من در مرحله prevationاگاه هانه به خیلی تدابیری که در زندگی مشترک لازم است میرسیدم الان شرایط مساعد تری را تجربه میکردم. گرچه اگاهی(skill) تنها نمیتواند به تغییر رفتار(change behaivior) و تغییر عملکرد شود.
واین در خصوص من نیز صادق است.
امیدوارم پاسختان را دریافت کنم.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
[quote=ff_noshi]
دوست عزيز مهمترين چيزي كه انسانها بايد بياموزند كنترل احساسات و افكار است و اينكه يادبگيرند كه براي داشتن احساسات و افكار مثبت نيازمند رفتارهاي مثبت از سوي ديگران نباشند چرا كه در غير اين صورت با هر ناملايمتي در زندگي اين احساس امنيت و آرامش از بين خواهد رفت. كساني در زندگي آرامش و رضايت را تجربه خواهند كرد كه آن را در درون خود جستجو نمايند.
دوست عزیز اف اف نوشی
سلام
من در پی ایجاد همین ارامش درونی مشاوره با شما وسایر دوستان نمودم و منتظر سایر راهنمایی شما هستم . به امید ایجاد یک تغییر سلام و ثابت وپایدار
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام اریو جان
امیدوارم که هنور هم با صبر پیش بری با کنترل بر احساساتت
سعی کن برای خودت و زندگی ات ، رفتار با شوهرت ، خانواده اش و ... یک روش ثابت در پیش بگیری روشی که به نهایت خواسته ات برسی (مسئولیت پذیر شدن همسرت و تامین زندگی و در نهایت عشق بینهایت به شما)
اگر پیش خودت به این روش ثابت برسی روشی که انعطاف داشته باشه ولی از هدف اصل دور نشه مطمئن باش که نتیجه می گیری
ازم خواستی برایت دعا کنم چشم اگر پیش خدا آبرویی داشته باشم
تو هم دعا کن
زندگی ام از هم پاشیده-10سال زندگی مشترک-با یک بچه 9ساله
کاش صبر را زودتر اموخته بودم
به امید حق
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
من با توجه به اینکه از مطالبی که عنوان کردید با توجه به اینکه من خودم مرد هستم ومسئولیتی دارم وبا اکثر مشکلات فکری یا کاری مردها تا حدودی آشنام یه چیزهایی میگم شاید براتون خوب باشه
1- شما زندگی رو زیاد سخت گرفتید
2-شما خیلی همسرتون رو تحت فشار قرار دادید
3- با توجه به اینکه ایشان هنرمند هستند و موسیقی کار میکنند یکمی از این روحیه مربوط به اونه که انگیزه ای کمی در مسایل مادی دارند طبیعیه وطبعا روحیه لطیف
4-با افکارتون خیلی خودتون رو اذیت میکنید توکل بر خدا کنید از نظر اخلاقی و فرهنگی همسر خوبی دارید بقیه مشکلات رو تا حدودی زمان حل میکنه بقیه آن به مرور زمان در طی زندگی مشترک حل میشه شما هنوز نذاشتید که همسرتون طعم درست زندگی مشترک رو درک کنه وهنوز احساسات عاطفی عمیق خودتون رو به اون نشون ندادید احتیاج به زمان داره بهش فرصت بدید
5-
زیاد دل به زندگی مادی نبندید یکمی هم به خودتون و ارتباط خودتون فکر کنید
6-سعی کنید معنویت را در زندگیتون بیشتر کنید منظورم صرف دعا کردن و....نیست بلکه همه نوعش
در ضمن خوندن هر روز سوره یس برای مشکلات خیلی خوبه وبهتون انرژی میده
منم یه سری مشکلاتی داشتم اما به لطف الهی تا حدودی حل شد دعا میکنم مشکل شما هم حل بشه
فقط ازتون میخوام زیاد فکرتون رو خسته نکنید سعی کنید در کنار همسرتون باشید وبا هم خوش باشید ودر کنار هم وبه مرور زمان مشکلاتتون رو حل کنید
هان مشو نومید چون واقف نه ای زاسرار غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخ
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
ویه چیزی دیگه بهتون بگم
سعی کن خودتو زیاد نقد کنی چون احساس میشه بیشتر شما با افکار پراکنده مشکل درست گردید اول برای خودتون بعد برای همسرتون هستند افرادی با شرایط شما که زندگی خیلی خوبی دارند سعی کنید 20 درصد به خودتون و انتخاب همسری که کردید. حق بدید و80 درصد به همسرتون شما دارید افراط میکنید وبا توجه به اینکه شما با توجه به سن بلوغ در دختران از همسرتون5 سال بزرگتر هستید احساس میکنید بیشتر از همسرتون می فهمید واین احساس خود بزرگ بینی در شما زیاده البته حرفهای که تو تایپیک زده بودید دلالت برهمین میکنه این حس خود را شدیدا کنترل کنید به زندگی مشترکتون شدیدا آسیب می زنه تا به همین جا هم کل زندگیتون رو داغون کرده
ضمنا اصلا غرور مردتون رو خدشه دار کردید شما اگر مردی می خواهید که در جامعه سر بلند و استوار و با عزت و سربلند باشه باید اول شما اونو قبول داشته باشید و گر نه اصلا در جامعه موفق نخواهد بود و حس نخواهد کرد مرد شده
پس سعی کنیددر برابر او کمی مطیع باشید.اینقدر به اون شک و اضطراب وارد نکنید سعی کنید در کنارش باشید و اونو به عنوان مرد خودتون قبول داشته باشید
این حرفامو برادرانه و از روی محبت قبول نکنید نه چیز دیگه چون قصدم واقعا خیر است
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم ارش 11
سلام و از اشنایی شما خوشبختم
مرسی که با دقت راهنماییم کردی
بله من به یکسری از بلند پروازی و شرایط روحی خودم اعتراف کردم.و به همین دلیل با مشاوره هایی دست بسیار فهمیم و اگاه اف اف نوشی و توکل و اعتماد به خدا تغییرات عمده ای کردهام و شاید این تالار کمک شایانی به نقد خودم نمود
اما بسیار مراقبم که نقش یک قربانی را بازی نکنم. چون شخصیتا نمی توانم در طولانی مدت در قالب تصنعی فرو روم. من با همین اگاههیهایی که شما هم تالاریهای همدردم با من داشتید در روابطم استراتژی جدیدی پیش گرفتم که به حمد خدا بسیار خوب بوده اما اگر نخواهم نقش بازی کنم در ته دلم نمی توانم توقعات منطقیم را فراموش کنم و تمام تلاشم این است که ضمن رعایت حرمتها و خدشه وارد نشدن به احساس عمیق عاطفی ایشان بتوانم بک شرایط مناسبی ایجاد نمایم که ایشلن نیز در ایجاد پیشرفت و تحول اساسی زندگیمان موثر تر باشند.
از راهنماییت ممنونم. در ضمن دعای خیر شما و سایر دوستان را مشتاقانه برای حل این گره خواستارم:72:
سلام دوست عزیز
مرسی از دعا و راهنمایت
بسیار از شنیدن خبر پاشیده شدن اشیان گرم زندگیت متاثر شدم . اما در کار خداوند همیشه حامتی است که ما از ان غافلیم
برایت ارزوی ارامشی بی پایان در کنار دختر گلت میکنم. عزیزم صبورتر باش اگه شعار نداده باشم فردا هم روز خداست و تحولات جدیدی که تو از ان بی خبری به امید خداوند در راه است. پس صبورتر باش
دوست خوبم افا فاف نوشی
مشتاق راهنمایی شما در ادامه مسیرم هستم. امیدوارم زودتر بتوانم از راهنمایی شما بر اساس الگوی پیشنهادی شما جلو برویم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
دارم کم کم فکر می کنم باید یه تصمیم جدی واسه زندگیم بگیرم . اینطوری تو این برزخ شاید و اگر و ... نمیتونم. خسته و دلزده ام. خدا نکنه جای من باشید تا متوجه بشین چقدر سخته . میخوام از امروز فقط به خودم فکر کنم. به تواناییهام ،به زندگی شخصیم ، به ارزوهام ،به تفریحاتم و...
اینطوری که همش چشم بدوزم ایشون کی میخوان فرجی بکنند که نمیشه .....
به خودشم گفتم...:54:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست عزیز سلام
امیدوارم که در شرایط بهتری باشی
مدتی است که از حال شما بی خبرم اما به شدت با آخرین مطالبی که نوشتید موافقم . اگر شما واقعا به این نقطه رسیدید که تصمیم گرفتید که از این پس به خودتان تمرکز کنید من به شما می گویم که گام بزرگی برداشتید و یک قدم بزرگ به هدف مان نزدیک تر شده اید. دوست گرامی من هم به شما پیشنهاد می کنم تا مدتی ب خودتان تمرکز کنید، به علایق تان ، دوستان و اقوامتان،به درس یا هنر و هرچیز دیگری که مورد علاقه شماست. من پیشنهاد می کنم از همسرتان بخواهید که به خانه برگردد من بیشتر از این ، این دوری را به صلاح شما و رابطه شما نمی دانم پس از ایشان بخواهید به خانه برگردد و ادامه سعی و تلاش خود را در کنار شما ( و بدون دخالت شما) دنبال نماید. شما هم تا می توانید وقت خود را با کارهای مورد علاقه تان پر نمایید با هنر، درس ،آَشپزی های جدید و نمیدانم هر چه که به آن علاقه مندید. من به شما پیشنهاد می کنم که اگر موافقید با هم قرار بگذاریم که شما از آلان تا 9 ماهه دیگر یعنی تقریبا خرداد ماه اصلا به موضوعات مربوط به کار و اشتغال همسرتان فکر نکنید و هر لحظه که فکری در این زمینه به ذهنتان رسید سریع محیط را ترک کنید. اگر افرادی با صحبت شان شما را به یاد این موضوعات انداختند سریعا بحث را عوض کرده یا محیط را عوض کنید. سعی کنید فارق از تمام مسائل مادی 9 ماه را فقط عاشقانه زندگی کنید .با خودتان عهد کنید که در این 9 ماه فقط عاشق باشید و عاشقانه رفتار کنید. طوری ابشید که همیشه آرزو داشتید که باشید. فکر کنید که فقط 9 ماه فرصت دارید که در کنار همسرتان باشید و این 9 ماه تنها فرصتی است که می توانید عشق و محبتتان را (نه خودخواهی و آرزوهایتان را) به ایشان نثار کنید. فکر نمی کنم که اگر شما 9 ماه توقعات خودتان را کنار بگذارید و به قول خودتان حتی نقش بازی کنید اتفاق بدی برایتان بیافتد . 9 ماه که یک عمر نیست فقط 9 ماه است پس اشکالی ندارد برای کسی که دوستش داریم 9 ماه توقعات خودتان را کنار بگذاریم و به قول خودتان حتی نقش بازی کنیم. امیدوارم اما و اگر نکنید و اهل عمل شوید یک بار دیگر هم به شما گفته بودم که تغییر کردن سخت است و کار هرکسی نیست ولی شما قاطعانه گفتید که می خواهید تغییر کنید .شما دائما از خودتان و موفقیت هایتان گفتید اگر حقیقت دارد پس چرا شما در کسب موفقیت در زندگی زناشویی( که از مهمترین مسایل است) اینقدر طفره می روید و با اما و اگر روند تغییر را به تاخیر می اندازید؟ اگر شما اهل تنبلی و بی مسئولیتی نیستید پس سهم خودتان را به عهده بگیرید و اگر در این تالار به دنبال راهی هستید از پیشنهادات استفاده کنید و آنها را سلیقه ای جدا نکنید .
با آرزوی داشتن یک عزم راسخ و برداشتن یک گام بلند :72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
دوست خوبم اف اف عزیز
سلام و خوشحالحم به من سر زدی
به محض فعال شدن عضویتم، برایتان پیغام شخصی خواهم گذاشت
اما در پاسختان عرض کنم این چند روزبه دلایلی که در حوصله تالار نمی گنجد شرایط بسیار بدی را داشتم اما به این نتیجه رسیدم که با این شرایط دارم خودم را از دست میدهم. پس نتیجه گرفتم یا رومی روم یا زنگی زنگ
فکر کردم تمرکزم را رو ادامه تحصیلم،شغلم،هنر دلخواهم و.... بذارم تا احساس عاطفی من نیز از ایشان کم شود. اگر شرایط تغییر نکرد من ناچارم تنها باشم پس باید عادت کنم.
البته این یک نتیجه گیری است و هنوز تصمیم قطعی نشده . با شما و سایر دوستان نیز مشاوره میکنم. تا قطعی شود. در برزخ ماندن خیلی سخت است
نمیخواهم شعار دهم ،می دانم خیلی جاها شاید احساسات قدیم من بروز کندمثل وابستگی،افسرگی و ....اما با کمک شما میخواههم مدیریت عواطف داشته باشم.
چون میخواهم با خودم وشما رو راست باشم هنوز حال روحی من خوب نیست اما کمی نزدیک به تصمیم گیری شد هام.
شاید با این شرایط کمی به خودش بیاد.
از شما هم سپاسگذارم:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام
دف دف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
سلام
اف اف نوشی عزیز برایتان پیغام خصوصی گذاشتم. در صورت امکان بازدید کنید ممنون میشم.
:72:
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
مدیر محترم همدردی
لطف کردید و از من خواسته بودید که خلاصه ای از مشکلم و نظرات دوستان را عنوان کنم تا راهنمایی فرمایید.
من 5 سال است که ازدواج کرده ام و در این مدت با یک چالش اساسی روبرو شدم :: عدم مسولیت پدیری همسرم و بدقول بودن او
با وجود اینکه ایشان دارای نقاط مثبت فراوانی است من جمله :عاطفی بودن ،درک شرایط روحی من،تشویق هرچه بیشتر من به رشد اجتماعی و درسی,امکان ازادی معقول و...
اما هنوز بعد از 5 سال یک شغل ثابتو ابرومند که هزینه زنذگی مرا تامین کند ندارد
من تصمیم گرفتم از ایشان دور باشم تا هر دو روی نقاط ضعفمان کار کنیم و بتوانیم به دور از بحثهای تکراری و فرسایشی در میحطی ارام به حل مشکل بپردازیم
در این مدت من روی خشم و عصبانیت و کنترل گری و... کار کردم و ماحصل ان تغییر 180 درجه ای خلقیات من بود (میخواستم با احترام و عشق و ابراز محبت و تغییر خودم او را تشویق به تغییر کنم)
اما ماحصلش تنها ایجاد رابطه ای خوب بین ما بود انهم در صورتی که من از همسرم چیزی توقع نداشته باشم
این را هم اضافه کنم که ایشان به ضعف خود کاملا معترف هستند و اضها ندامت می کنند اما در عمل هیچ اتفاقی نمی افت
من کم کم دارم احساس قربانی شدن می کنم. میدانم هر تصمیمی هزینه ای دارد اما نمیدانم کدام درست است دلم میخواهد بهترین راهکاری را باعث ترمیمو رفع این مشکل بدون صدمه زدن به زندگی مشترکم را پیدا کنم؟؟
یعنی هیچ راهکاری نیست که در ایشان تغییر مثبت ایجاد کند
اگر طلاق بگیرم ایا این خلا، عاطفی را که عمیشه او به بهترین نحو پر می کرده چگونه پر کنم
واقعا نمی دانم کار درست چیست؟؟؟
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام اریو عزیزم
خوشحالم که از مدیر تالار درخواست راهنمایی کردین
منو که عالی راهنمایی کردن
امیدوارم مشکل شما هم به زودی حل بشه
یه کمی مشکلاتمون شبیه به همه
عدم مسئولیت پذیری همسرانمون ولی مال من حادتره
نمی دونم عزیز گلم
همیشه به اصلاح فکر کن نه بریدن
یه رابطه را هروقت بخواهی می توانی قطع کنی ولی ایجاد ارتباط خیلی سخته
برات آرزوی شادی و آرامش دارم
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
طلاق راه حل درستی نیست . طلاق گرفتن دل شیر می خواهد و نباید به عنوان اولین راه حلها مورد بررسی قرار گیرد .
باید همسرتان را نزد دکتر مشاور بالینی بفرستید . پزشک می تواند مشگل وی را ریشه یابی کند و روی عوامل درونی ایشان کار کند .
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
تصمیم گرفته بودم تنها به خودم فکر کنم و یادم بره چه برزخی دارم دست و پا میزنم خواستم فقط به خوبیهاش فکر کنم خواستم منتظر باشم ببینم کی درست میشه اما در عمل خونسردی و قول و وعد های الکی اونو میبینم دیگه نمیتونم اخه تا کی؟؟؟؟
در طولانی مدت با این تفکر اونهم تنها،دارم کم میارم.
تمرکزم بهم ریخته،گریه های طولانی دارم،احساس خشم و هزاران احاس بد دیگه
میدانید به اعتراف دیگران من ادم باهوشی هستم اما از انتخابم جدیدا به شدت دچار شک شدم و خدا را شکر مکینم که بچه ندارم.
دیروز بعد از یه جر و بحث اعلام کرد یا تا اخر این ماه من سر یه شغل ثابت میرم و یا همه چی تموم میشه و تو اروم باش و....
البته خودش گفت تو اینقد برام مهم هستی که به اب و اتیش بزنم اما من بعد از هزار بار قول و وعده و عید دادن دیگه به حرفاش اعتماد ندارم
یکی نیست به من بگه چرا این ادم با این همه خوبی در مورد این مسایل این شکلیه؟؟
احساس می کنم سر کارم!!!با هر کی خودمو مقایسه میکنم میبینم که من کمترین را خواستم و این حق من نبود
درسته مرد روشنفکرو اقاییه اما چه فایده؟؟اگه الان این تصمیم را نگیرم شاید مثل5 سال گذشته به امید یه روز که درست شه اما نشد باز سر جای اولم باشم
خیلی کلافه ام خیلی....
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
مراجع محترم اریو
متاسفانه خلاصه شما فاقد راهکارهای ارائه شده دوستان و همچنین کارشناس محترم تالار همدردی ff-nooshi بود ، همچنین هیچ اشاره ای به انجام دادن این راهکارها و نتایج حاصل نکرده بودید. لذا لازم بود که همه 76 پست قبلی مورد بررسی قرار بگیرد و پاسخ عطف به آن زده شود که مدتی به طول انجامید.
-
RE: سردرگم موندم چی کار کنم
سلام اریو
به خاطر کثرت پستها و توضیحات از شما خواسته بودم خلاصه آن را ایجاد کنی و هم مشکل و هم راه حلها را که گرفته ای ذکر کنی و نتایجی را که گرفتی بنویسی، اما وقتی پست 72 شما را در این رابطه دیدم، متوجه شدم شما ناخودآگاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده اید. و شاید خودتان ندانید که چرا به راه حلهای ارائه شده اشاره نکرده اید.
این پست من شاید بدترین جفایی باشه که می توانم در حق نظرات تخصصی یک کارشناس حرفه ای مثل ff-noshi انجام دهم. و اگر نبود قولی که به شما مبنی بر پاسخدهی داشتم هرگز به خودم اجازه دخالت در این تاپیک را نمی دادم
من مجبور شدم دوباره تمام پستهای این تاپیک را تک به تک مورد توجه قرار دهم.
واقعا به ff-noshi ، خدا قوت می گویم که چنین هنرمندانه و متخصصانه و دلسوزانه با روند بسیار منطقی و صحیح تاپیک را هدایت کردند و روشهای کاربردی را با شما کار کردند.
لذا راهکار ایشان کامل و مفید هست. لذا شما باید همانها را مجددا بررسی کنید، نت برداری کنید و به کار بگیرید به خصوص این پست:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ff_noshi
دوست عزيز سلام
شما نوشتيد كه شايد الان هم كمي كنترل گر باشم من به شما ميگويم كه شما كاملا كنترل گر هستيد و متاسفانه با مطالبي كه در اين چند روز اخير مينويسيد و بنده خواندم متوجه شدم كه تغييري در شما حاصل نشده و شما تنها سعي كرديد مسير اين كنترل گري را عوض كنيد و از راه نرمي و ملاطفت ايشان را تحت كنترل بگيريد. ملاحظه كنيد كه با راهنمايي هاي برخي از دوستان( كه بنده با وجود احترام زياد كاملا با آن مخالفم ) شما به سرعت به فردي كنترل گر تبديل شديد و به همسرتان زنگ زديد و با تحريك احساسات او نظرات خود تان را به او تحميل كرديد و حتي براي او به عنوان يك انسان اين ارزش را قايل نشديد كه بتواند" درست مثل خود شما" او هم براي زندگي اش تصميم بگيرد . شما با او شرط ميگذاريد كه درسش را ادامه دهد و ... دوست من اين روش شما حتي در تربيت كودكان نيز سالهاست منسوخ گرديده و اكيدا به والدين توصيه ميشود كه هرگز با ايجاد درگيري هاي احساسي نظير آنچه شما انجام داديد كودكان خود را به كاري وادار نكنند ولي شما با همسرتان را به اين روش برخورد نموديد.
با اين سطح كنترل گري كه من در شما ميبينم در صورت ادامه اين رابطه شما بعدا در تربيت فرزندانتان هم با مشكل مواجه خواهيد شد و احتمالا با اين سبك شما فرزندتان فردي فاقد اعتماد به نفس، تحت سلطه و پر از احساس عذاب وجدان خواهد شد. به شما توصيه مينمايم كه شديدا روي اين موضوع كار كنيد و به شما ميگويم كه دوست عزيز تغيير كردن دردناك است. وقتي كه يك تنه درخت را ميترشند تا تبديل به يك مجسمه زيبا و منحصر به فرد شود لازمه اين تغيير درد و رنج بردن آن درخت است و انسان هم براي اينكه تراشيده و صيقل شود درد و رنج خواهد كشيد . تنها كساني به آن مجسمه زيبا تبديل مي شوند كه در زير تيغ تغيير تاب آورند.
من آنچه را كه لازم دانستم به شما گفتم و شما مختار هستيد كه از روشهاي ساده و رايجي كه بسياري از افراد انجام ميدهند استفاده كنيد و يا در صدد يافتن الگوهاي جديد رفتاري باشيد كه مسلما اين راه توام با درد و رنج فراوان است. شايد بهتر است كه شما راه اول را انتخاب كنيد زيرا تا دلتان بخواهد از اين الگوها در اطرافتان وجود دارد كافي است كمي به اطرافتان نگاه كنيد.
موفق باشيد
اما در اینجا من سعی می کنم همان مطالب را کاملا صریح خلاصه و نتیجه گیری کنم:
اگرچه همسر شما مقداری در مورد مسئله مالی و انجام آنها کوتاهی می کند(که البته می توان تا اندازه ای یک نقطه ضعف دید، اما مهم نیست چون در یک زندگی خوب به مرور حل می شود).
اما مشکل اصلی این زندگی بیشتر متوجه شخص شما و انگاره ها و انتظارات و توقعاتتان هست. شما فردی کمالگرا هستید که علیرغم هم موفقیت هایتان هیچ وقت از زمان حال خودتان و آنچه بوده اید لذت نبرده اید. شما صرفا به دنبال کسب موفقیتها و امتیازات و ... در آینده هستید که شاید به وسیله آنها آرام بگیرید. این سراب خیالی که شما در پیش رو همیشه ترسیم کرده اید ، لذت حال را از شما گرفته است.
شما از ترس اینکه ممکن است در آینده به خاطر بی مسئولیتی همسرتان (به زعم شما)، زندگیتان احتمالا دچار مشکل شود. همین اکنون نقدا زندگی خود را به آتش کشیده اید و از سوزش آن گریه می کنید.
اگر این نیشتر من طی این پست شما را به هوش نیاورد و این شوک زندگی شما را احیاء نکند، باید بدانید وضعیت فکری و ذهنی شما بسیار از آنچه من حدس زدم آسیب رسان تر هست. و ممکن است صدها مشاور هم نتوانند برای شما کاری کنند.(همانطور که با ظرافت از زیر نظرات کارشناسی ff-noshi شانه خالی کرده اید).
راهکار کاربردی همان است که ff-noshi توضیح داده است و من فقط صریحا در ذیل مورد تاکید قرار می دهم.
مسائل مالی اصلا به شما مربوط نیست. و اصلا اجازه نداشته اید همسرتان را از خودتان جدا کنید. شما به خاطر همه مثبت های همسرتان باید عاشقانه در آغوشش باشید و امور مالی را هم به او بسپارید.
نترسید شما هرگز مفلس و در آینده از نظر مالی مفلس نخواهید شد.
اگر مشکلی باشد اکنون هست و اکنون هم صرفا به خاطر ترسهای توهمی شما به آینده است که این مشکلات برایتان ایجاد شده است.
شاید کنار گذاشتن تحصیلات، شغلی و فعالیت های اجتماعی به شما آرامش و رشد بیشتری در زندگی بدهد.
متاسفانه به صورت تومور واری در ذهن شما مسائل مسئولیتی و مالی همسرتان رشد کرده است. و این مسئله چون سرطان در همه زندگی شما منتشر شده است.
فراموش نکنید مبدا این تومور و مشکل درذهن کمالگرای شماست. اگرچه عامل تحریک آن بعضی رفتارهای همسرتان باشد.
شما هر وقت یاد بگیرید که :
اصلا کسی نباشید،
نخواهید رشد کنید،
نخواهید کنترلگر باشید و دست و پا نزنید،
و نخواهید زندگی را (با این تقلاها و افکار ها و ترسها ) حفظ کنید و زحمت بکشید
و در عوض حالت ریلکس بروید. و مسئولیت های زندگی را به همسرتان واگذار کنید (حتی اگر شانه خالی می کند) آن وقت خود را خوشبخت ترین زن دنیا خواهی دید که گرمترین کانون خانواده را دارد.
البته اگر تمایل داری کار کنی، یا تحصیل کنی یا در خانواده پول خرج کنی، صرفا به خاطر تفنن و علاقه می توانی پول در بیاوری و خرج کنی یا قسط بدهی یا ....
اما اصلا فکر نکن که زندگی شما وابسته و نیازمند به این پولهاست. چه بسا همین پولها مبدا آسیب زندگی شما باشد.
شما نه به خاطر زندگی بلکه به خاطر نیازمندیهای شخصیتی اتان کار می کنید و پول خرج می کنید و اینگونه ارضاء می شوید و شاید این مسئله همسر شما را به عقب می راند که کمتر در این حوزه تلاش کند.
پس یا کار نکن و پول در نیاور، یا اگر اینکار را کردی به آن به عنوان یک ضرورت زندگی نگاه نکن.
بلکه به عنوان یکی از نیازمندیهای شخصیتی خود بدان. و تصور نکن که لازم است همسرت هم با کار و برنامه ریزی و پول در آوردن نیازمندیهای شخصیتی شما را جواب دهد.
دقت می کنید.
مشکل شما پول و امنیت مالی و اقتصادی خانواده نیست.
مسئله شما ترس از کهتری ، ترس های موهومی مثل شکست در زندگی و .... ... هست.
شما می توانید برای کاهش ترسهایتان از طریق مشاوره حضوری پیگیری کنید. حداقل بدانید که مشکل شما خانوادگی نیست. مشکل شما فردی هست و باید آنرا درمان کنید.
اریو گرامی ، امیدوارم ذهنتان دنبال مسائل حاشیه ای نرود. همه مراجعان سروران ما هستند و شخصیت کمک جوی آنها نشانه بالندگی و بزرگواری آنهاست و من همیشه خودم را کوچک همه آنها می دانم.
ما مشاوران گاهی لازم است با مراجعان آسیب دیده، هم حسی کنیم، و شاید بر اساس رویکردهایی با آنها و طرز نگرششان همراه شویم. اما گاهی مثل اینجا لازم است که رویکردم بسیار محکم باشد. چون وظیفه خود می دانم شما را دقیقا متوجه اصل مشکل کنم و صریحا شوک لازم را جهت احیاء زندگی شما وارد کنم.
امیدوارم این شوک شما را به هوش آورد.