نمایش نسخه قابل چاپ
http://www.30ndrela.com/other/13/www.30ndrela.com.jpg
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم !
با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1499586a86.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d8e701d183.gif
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...7b83edf8bc.jpg
کمک کن تا ابد تنها به تو عاشق بمانم
سلام
ببخشید نمی خواهم خلوت عاشقان را به هم بریزم و مزاحم عاشقانه هایتان بشوم. اما من وظیفه دارم در بعضی موارد از جمله اینجا مطلبی را خلاصه عرض کنم: (توضیحش تاپیک جدا می خواهد) :303: :305:
معمولا احساسی کردن فازهای شناختی قبل از ازدواج یکی از انحرافات رایج در مسیر انتخاب همسر هست.
باز تعبیر مشکلات واقعی زندگی از طریق احساسهای عاشقانه منجر به اشتباه گرفتن واقعیات زندگی با ذهنیات و تخیلات فرد می شود. یعنی:
فرد قبل از ازدواج به جای واقعیات با احساسات و ذهنیات عاشقانه خود، ارتباط می گیرد و تصور می کند اینها در واقعیت طرف مقابلش نهفته است.
اما عشقی کردن فضای خانواده پس از ازدواج تا حدی می تواند چسب زندگی را بیشتر کند. اگرچه حتی پس از ازدواج هم افراط در احساس ورزی مشکلات زیادی را ایجاد می کند.
تعادل در احساس پس از ازدواج یعنی اینکه بده بستانهای احساسی با همسرتان باید تناسب داشته باشد. اگر مرتب فرستنده هستید یا فقط گیرنده هستید باید سعی کنید آنرا به مرور به توازن برسانید.
سلام:72::
با تشکر از مدیر خوب همدردی و اشارات زیبایشان که به واقع هرجا ردپایی از ارسال ایشان است حیف است که انسان در آن تامل نکند...
من به نوبه خود سپاسگذارم........:72:
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1b3b1bb16c.gif
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4b166269c8.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1b3b1bb16c.gif
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4c345aabf3.jpg
به بهانه ی سالگرد ازدواج دوست و هم تالاری عزیزم بالهای صداقت
سپاس می گزاریم که عقدی که در آسمانها بسته شده است ، هم اکنون بر زمین پدیدار خواهد شد . این جفت یکی خواهد شد ، از الان تا ابدالاباد .
:72::72::72::72:
چه كردم با تو در دنياي عشقم
كه اينگونه ز من تو دل بريدي
چه كردم با دلت اي مهربانم
كه تو عاشقتر از من برگزيدي
مگر غير از وفا از من چه سر زد
كه دل را بي وفا خواندي و رفتي
مگرغيراز نگاهت به چشمانم كه درزد
كه از ناز چشم خود ازدل گرفتی
مگر در باغ احساسم چه كم بود
كه يكبار از وجودش گل نچيدي
مگر در قلب من جاي تو كم بود
كه از اين آشيانه پر كشيدي
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gif
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...0eccc537e9.jpg
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1a65e3d141.gif
منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره .......................
که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید .....................
به دنیای تو برگردم
هنوزم می شه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش......................
اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دم آخر تو چشمات غصه میشینه
همه اشکاتو میبوسم....................
می دونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خستم
کنارت اونقدر آروم.....................
که از مرگ هم نمیترسم
تنم سرده ولی انگار تو دستای تو آتیشه
خودت پلکامو میبندی..................
و این قصه تموم میشه
[IMG]http://www.hamdardi.net/imgup/19427/1270917110_19427_d552c8dcc5.gif
[/IMG]
تو اون شام مهتاب كنارم نشستي
عجب شاخه گلوار به پايم شكستي
قلم زد نگاهت به نقشآفريني
كه صورتگري را نبود اينچنيني
پريزاد عشق رو مهآسا كشيدي
خدا را به شور تماشا كشيدي
تو دونسته بودي چه خوشباورم من
شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من
تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب
تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب
قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني
تو يك جمع عاشق تو صادقتريني
همون لحظه ابري رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاري از اون لحظه ناب
كه معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به يادت شكستم
تو از اين شكستن خبر داري يا نه
هنوز شور عشق رو به سر داري يا نه
تو دونسته بودي چه خوشباورم من
شكفتي و گفتي از عشق پرپرم من
تا گفتم كي هستي تو گفتي يه بيتاب
تا گفتم دلت كو تو گفتي كه درياب
قسم خوردي بر ماه كه عاشقتريني
تو يك جمع عاشق تو صادقتريني
همون لحظه ابري رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم اي واي مبادا دروغ گفت
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
من اون ماه رو دادم به تو يادگاري
به تو گفتم منو عاشق نکن ديوونه ميشم
منو از خونه آواره نکن بي خونه ميشم
به
تو گفتم!!!
نگفتم؟!!!
خطر کردي نترسيدي منو دلداده کردي
تو کردي هرچي با اين ساکته افتاده کردي
ديگه از کوچهء من راهه برگشتن نداري
منم دوست و منم دشمن کسي جز من نداري
به تو گفتم!!!
نگفتم؟!!!
نگفتم دل من بي
اعتباره
اگه عاشق بشه پروا نداره
نمي فهمه خطر اين مرغ بيدل
قفس ميشکنه ميره تا ستاره
به تو گفتم!!!
نگفتم؟!!!
به تو گفتم اگه مستم کني مثل
پرنده
ديگه از من نپرس مستيه عاشق چون و چنده
چنان دلسوخته ميزنم به اسمت زير
آواز
که آوازهء من راهه فرارتو ببنده
به تو گفتم!!!
نگفتم؟!!!
http://www.hamdardi.net/imgup/5517/1...ba9d1cdf1b.jpg
گریه کنم یا نکنم حرف بزنم یا نزنم
من از هوای عشق تو ، دل بکنم یا نکنم
با این سوال بی جواب ، پناه به آینه می برم
خیره به تصویر خودم ، می پرسم از کی بگذرم
یه سوی این قصه تویی یه سوی این قصه منم
بسته به هم وجود ما تو بشکنی ، من می شکنم
نه از تو می شه دل برید نه با تو می شه دل سپرد
نه عاشق تو می شه موند نه فارغ از تو می شه موند
هجوم بن بست رو ببین ، هم پشت سر ، هم رو به رو
راه سفر با تو کجاست من از تو می پرسم بگو
بن بست این عشق رو ببین ، هم پشت سر ، هم رو به رو
راه سفر با تو کجاست من از تو می پرسم بگو
تو بال بسته ی منی من ، ترس پرواز تو ام
برای آزادی عشق از این قفس من چه کنم
به نام خدایی كه ناظر بر اعمال ماست و می داند هر آنچه نمی دانیم،
سلام،
خدایا سلااااااااام ...
دلم گرفته است امشب ... دلم می خواهد بالهایم را باز كنم و پرواز كنم در آسمان آبی ... آرامش و پاكیاش را بفهمم و یكی شوم با آن ... انگار چیزی درون من می جوشد! چیزی كه ناراحت است و آرام نمی شود با كلمات سرد!! و می خواهد تا رهایش كنم، تا اوج بگیرد و آسوده باشد ... پرواز كند در آسمان معنا و حضور ... رها شود در نور ... یا كه لب چشمه ای رود و همرنگ پاكی آن شود ... می خواهد نور بنوشد و گرمی آفتاب را بفهمد ... چیزی كه درونم است آرام نمی شود با قدم هایم و یا حتی با لبخند و نگاهم!!! ... شوق او از جنس دیگریست! و قدم هایش ...
خدایا ... ایستاده بودن برای تو، جور دیگریست و شاید روشنیام كم شده است!!! ... می خواهم از پشت كوه های قد كشیده، خورشیدی طلوع كند امیدبخش ... می دانی؟ دیگر طاقت ابری بودن ندارم!!! ... و این باران گرم!!! ... وجودم را ذوب می كند!!! ... خدایا دلم برات تنگ شده دلتنگتم، كاش می شد در آغوشت بگریم ... و انگار این روزها خیلی ها دلتنگتند ... خدایا سلااااااااااااااااااااااا م ...
اشتباه كردم! خیلی چیزها نمی دانم ... اما خیالم مرز نمی شناسد و می شكند تمام حصارهای رفتنش را ... برایش قانون معنا ندارد! و همه در یك رده هستند!! بالا و پایین، خوب یا بد، زشت یا زیبا، درست و غلط نمی شناسد و هیچ كس برایش مهم تر و یا والاتر نیست همه انسانند، اما و اگر جایی ندارد ... راه می رود و راهش را باز می كند ... مثل ذره ای نور كه خورشید را می داند، مثل رودی كه جاری می شود تا به دریا رسد ...
دریای من تویی و من آن رودم كه بی تابم ... گاهی سرد، گاهی گرم! گاهی آرام، گاهی خروشان! ... من آن رودم كه می روم تا برسم به دریای تو ... مسیرم را می بینی؟!
و گاهی می بینم دشتهای خالی و سرد را !! گویی از همه چیز خالیاند!!! حیرت می كنم ولی می گذرم!!
و یا آسمانهایی از جنس بلور!! بعضی ها چه زیبا و روشن و خالص می درخشند!!!
بعضی دیگر لطیف تر و مهربان تر و زیباتر از گل هایند و خنده اشان، زندگی را در رگهای بسته ام جاری می كند!
و برخی به مانند پیاز لایه لایه اند!!! و نمی دانم پشت هر لایه چه چیز نهفته است و به كجا می رسم!!
بعضی ها را اصلا نمی بینم!!! انگار پرده ای جلوی چشمان من است و یا پوششی بر آنها! هر چی نگاه می كنم به جایی نمی رسم!! یا خیلی عمیق و بلندند یا خیلی خالی و سرشار از هیچی!!! ... نمی دانم!!! نمی بینم!! تو بینا و دانایی ... تو خدای مایی ...
ولی خدایا ازت ممنونم ... به خاطر وجود كسانی كه خوبند ... كسانی كه هر بار با دیدنشان یاد تو میفتم و در دل می گویم خدایا شكر كه اینها را آفریدی ... خدایا در پناه خود حفظشان كن و همیشه مراقبشان باش، آنها را به تو می سپارم ...
و من ... شاید هنوز شیشه ام رنگ نقره به خود نگرفته است كه خود را در آن ببینم! ولی هر از گاهی گریزی می زنم! سر را داخل می آورم و در خود جستجو می كنم!!! نقاط خالی بسیار دارم!! مثل پازل و یا كندوی عسل!!! ... امیدوارم این نقاط خالی با قطعات درست پر شود تا من یك پارچه نور شوم و بازگردم به سمت و سوی تو ...
خدایا از تو به تو پناه می بریم ... همه را به راه راست و درست هدایت كن، خدایا هدایتمان كن ... بر ما ببخش و ما را هدایت كن! زمین فرصت كوتاهی است و آنچه می ماند یا بالهایی برای روحمان است و یا خاری بر قلبمان ... روحمان را بلند و والا بگردان تا برسد به آسمان ... و آنگاه كه آسمان را فهمیدیم نیز هدایتمان كن ... خدایا كمك كن حركتمان به سمت تكامل و روشنی باشد ...
در قلبمان باش تا با تو پرواز كنیم ...
http://www.only-allah.mihanblog.com/
یه زمان هایی دل آدم عجیب می گیره
عجیب احساس تنهایی می کنه
و وقتی هم که جمعه باشه این دلتنگی دوبرابر میشه
شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته لبهای بسته
غم تو روی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از غم گسسته آه
آشنای درد خورشیدش سرد تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده اما حصارش پاییز سرد آه
دستای ظریفش تو دست مادر پیکر نحیفش چون گل پرپر
از محنت و درد آروم نداره
سایه سیاهی رو بخت شومش ارکیده تنهاست زیر هجومش
طوفان درد پایون نداره
دست منو تو میتونه با هم قصری بسازه با رنگ شبنم
شکوفه ای که غمگین و سرد گل ارکیدست نمیره کم کم
بیا نذاریم گل ارکیده گلی که چهرش پاک و سپیده
که توی پاییز شاخه ای بیده بهار ندیده بمیره کم کم
دستای ظریفش تو دست مادر پیکر نهیفش چون گل پرپر .... از محنت و درد آروم نداره
سایه سیاهی رو بخت شومش ارکیده تنهاست زیر هجومش .... طوفان درد پایون نداره
بالهای صداقت عزیز
اینم از آهنگش ، ولی خدا وکیلی خیلی مشغولش نشو
<object style="border: 3px solid " height="40" width="468" classid="clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6"> <param name="volume" value="100"><param name="Url" value="http://songcode.ucoz.com/Blog-Files/Music-Files/1387-Ordibehesh/Eilya-Monfared-Gole-Orkideh.mp3"> <param name="enableContextMenu" value="-1"> <param name="rate" value="1"> <param name="balance" value="0"> <param name="currentPosition" value="0"> <param name="defaultFrame" value> <param name="playCount" value="1"> <param name="autoStart" value="0"> <param name="currentMarker" value="0"> <param name="invokeURLs" value="-1"> <param name="baseURL" value> <param name="mute" value="0"> <param name="uiMode" value="full"> <param name="stretchToFit" value="0"> <param name="windowlessVideo" value="0"> <param name="enabled" value="-1"> <param name="fullScreen" value="0"> <param name="SAMIStyle" value> <param name="SAMILang" value> <param name="SAMIFilename" value> <param name="captioningID" value> <param name="enableErrorDialogs" value="0"> <embed src="http://songcode.ucoz.com/Blog-Files/Music-Files/1387-Ordibehesh/Eilya-Monfared-Gole-Orkideh.mp3" stretchtofit="true" loop="true" enablecontextmenu="false" showcontrols="true" height="15" width="468" name="WMP1"> </embed></object>
http://www.hamdardi.net/imgup/5517/1...3ba1a8524b.jpg
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره. .وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي. وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه. وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته. وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه. وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد. وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.
خوشبختی نزدیک است آن را خواهم یافت
و دوباره پنجره ها را باز خواهم کرد
حتی اگر کسی آنسوی پنجره منتظر من نباشد
تنهاییم را با گلها قسمت میکنم
زیر باران قدم خواهم زد
چشمهایم را به خورشید نشان خواهم داد
***
ستاره ها را نور خواهم بخشید
با ترانه باران میرقصم
زندگی با من جان میگیرد
من در نسیم نفس میکشم
***
سفری خواهم داشت تا بلوغ ابرهای باران زا
زیر چادر شب مهتاب را ملاقات میکنم
آواز سبز مهربانی میخوانم
در موسیقی شبنم گم میشوم
من در افق به عشق میرسم
زندگی میکنم نفس میکشم و فریاد میزنم
***خدایا متشکرم***
تنهاییم را دوست دارم
من در من پیدا میشوم
یک شاخه گل برای خودم
یک سبد سیب برای خودم
یک هدیه برای خودم
میخواهم خودم را دوست داشته باشم
***
اینک زمان در دستهای من است
پس پاییز را ورق میزنم
میخواهم بهار را ببینم
سبز خواهم شد با اولین خنکای بهاری
***
کودکیم را به یاد می آورم
و روزهای ناب مهربانی را
خود را در گذشته میابم
من در من بیدار میشود
و صدایی در وجودم زمزمه میکند:
خوشبختی نزدیک است
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...09bc10444a.gif
دلم برات تنگ شده.اما من من میتونم این دوری رو تحمل كنم. به
فاصله ها فكر نمیكنم .میدونی چرا؟؟ آخه جای نگاهت رو نگاهم
مونده.هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام كنم.
رد احساست روی دلم جا مونده میتونم تپشهای قلبت رو
بشمارم چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن!
حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من
نیستی؟؟آره!خودت میدونی میدونی كه همیشه با منی
برای همینه كه حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی
برای همینه كه میتونم دوریت رو تحمل كنم
صدای مهربونت رو میشنوم و آخر همه اینها به یه چیز
میرسم به عشق و به تو.....آره به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف
میشه اونوقت تو رو نزدیكتر از همیشه حس میكنم اونوقت دیگه تنهانیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم به این تنهایی دل
بستم حالا میدونم كه این تنهایی خالی نیست پر از یاد عشقه پر از
اشكهای گرم عاشقونه
سلام به عشقی که در کنارم نیست
http://www.hamdardi.net/imgup/5517/1...213dfbdff2.jpg
میدونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش
این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش
میدونم كه خنده داره واسه تو گریه ی دردم
میگذری از من و میری اما باز من برمیگردم
میدونم برات عجیبه من با اون همه غرورم
پیش همه ی بدی هات چه جوری بازم صبورم
میدونم واست سواله كه چرا پیشت حقیرم
دور میشی منو نبینی باز سراغتو میگیرم
میدونی چرا همیشه من بدهكار تو میشم
وقتی نیستی هم یه جوری با خیالت راضی میشم
میدونی واسه چی از تو بد میبینم و میخندم
تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو میبندم
چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی توی رگهام
میمیرم اگه نباشی بی تو من بدجوری تنهام
میدونم یه روز می فهمی روزی كه دنیا رو گشتی
من چه جوری تو را خواستم تو چه جور ازم گذشتی
اقیانوس عشق
دستهایت را به من ....... چشمهایت را به اقیانوس
و تمام شنواییت را به امواج بسپار ....... قطره ای زلال از عشق باش
و به دریای حقیقت بپیوند اگر می خواهی به اقیانوس عشق برسی
برق چشمانت زیباست ...... عاشقانه است تمام صدایت........
دستهایت لطیف و پر مهر است
و نسیم وقتی می وزد ........ زلف های زیبایت را پریشان می کند
و مانند عقاقی های وحشی در معرض نسیم عشق قرار می دهد
تو صبوری و مهربان
تو قانعی آنقدر
که تنها به یک اشعه از اقیانوس نورانی آفتاب قانعی
تا خود را گرم کنی........
وجودت نورانی مثل آفتاب ......... راز چشمهایت مثل اقیانوس بی انتهاست
غریبه دهان باز کن و لب به سخن بگشا
واین سکوت مرگبار را بشکن
چشمانم را به چشمان زیبای تو می دوزم تا در تو غرق شوم
صدای امواج قلب مرا می شنوی؟ تپش................
از عمق وجود با تو صحبت می کند
نمی دانم تو که هستی
ولی هر که هستی ...... برای من یک قطره زلال از یک اقیانوسی
یک قطره از اقیانوس عشق
=================
این روزها گویا در تالار روز عاشقان است
خدا رو شکر
امشب زدم توی حس عاشقی اون هم از نوع شدیدش
خداجونم خوشحالم که که در اوج ناراحتیم امید را بهم نشون دادی تا هیچگاه از درگاهت ناامید نشوم
خدا جونم دوستت دارم
شعر زیر رو تقدیم می کنم به همه زن و شوهرهای عاشق روی این کره خاکی خصوصا مرغ عشق های تالار خوبمون
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...8d64151812.jpg
وقتی می آی صدای پات از همه جاده ها میاد .... انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن می رسه .... هر چی که جاده است رو زمین به سینه من میرسه
آه
ای که تویی همه کسم ...بی تو میگیره نفسم ...اگه تو را داشته باشم ...به هر چی میخوام میرسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم .... گل های خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه .... مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم ...بی تو میگیره نفسم ...اگه تو را داشته باشم ...به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتی غبار پیراهن تو عمر دوباره من دیدن و بوئیدن تو
نه من تو را واسه خودم نه از سر هوس میخواهم عمر دوباره منی تو را واسه نفس میخوام
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...dc6238230b.gif
پی انگشتانم میگردم
پی شعله کبریتی گُر میگیرم......
نامه نوشتن برای آنکه دوستش میداری
چه دشوار است...
http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...a816084b52.gif
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ!
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ!
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
[size=x-large]دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد!چه دلازارترین!
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سرجنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ!
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که هموار شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ![/size]
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
فریدون مشیری