اگر نفر قبلی پشت درب خونتون باشه چی کار میکنی ؟

چند روز پیش رفته بودم خونه ی روزن خانم، الهی چقدر خانمه، رفت به جای یه لیوان آب شلنگ آب و باز کرد شما هم که میدونین امسال سال صرفه جویی هستش منم تا آب و دیدم گذاشتم فرار کردم که مبادا منو شریک جرم بدونن.
تازه رسیده بودم خونه که دیدم مامانم داره با خواهرش تلفنی حرف میزنه
- آره آبجی خبر نداری خواستگارا در و از پاشنش کندن همین چند روز پیش یکی اومده بود میگفت همدردی، فکر کنم اونم میخواست پروفسر بشه به خاطر همون با هم همدرد بودن تازه نقاب هم داشت ..........
درست در همین لحظه
زینگ...زینگ..........
- ای وای آبجی خداحافظ دوباره خواستگار اومد
- کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- منم، استار
_بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- استار، تالار همدردی........
- بله، بله بفرمایین تو
مامان کیه؟
دخترم این بار یه خانم پروفسر اومده تازه اسمشم خارجیه
- سلام نها
- سلام شما؟
- منم دیگه فوری دسته کلیدشو بهم نشون میده که عکس اون پیشی ملوسه با روبانش روشه
- تویی استار جون چه خوب که اومدی
در همین لحظه مامانم میاد خب خانم شما تو خارج زندگی میکنین؟
نه اصلا خارج نرفتم
پس چرا اسمتون خارجیه؟
خب اسم کاربریمه
وا این همه اسم قشنگ ایرونی
حالا برادرتون هم پروفسرن؟
این استاره:33:
عضو تالارن دیگه؟
نه فقط من عضوم، فقط بعضی وقتا میاد مطالبشو میخونه
وا این که نشد
مامانم از اتاق میره بیرون و منو صدا میکنه
ببین دخترگلم، برادرش که پروفسر نیست تازه اصلا خوب نیست که خواهر شوهرت تحصیلاتش با تو یکی باشه زود ردش کن بره:305:
مامان این از تالار همدردی اومده بذار یه خرده باهاش حرف بزنم بعد
رفتم پیش استار خانم که دیدم با خیال راحت گرفته خوابیده، فکر کنم از بس که رفته مهمونی اینجوری شده

اخی....
واقعا سرزده مهمونی رفتن ..خودش حال و هوای دیگری دارد...نگو و نپرس...

خوب خونه "یاسی" که منو زدنند....خونه "نها" جان هم منو با آقا داماد اشتباهی گرفتن..خوب شد دست گل نبرده بودم وگرنه!.... خونه "استار" عزیز هم که ...نتونستیم حرف بزنیم...
این مهمونی رفتن هم برای خودش داستانیه....

خدایا امروز دیگه کسی نیاد خونمون باشه؟
زیینگگگگگ.............ززییننککگ� �گ.........

ممنون خدا جون چقدر زود دعاها رو استجاب می کنی ولی مثل اینکه اشتباهی استجاب شد...برهر حال مهمون حبیب خداست

این آیفون هم که خراب شد...باز نمی کنه برم پایین ببینم کیه..

نقاب>>>(از پشت پنجره در)....اینکه خانومه...ای خدا ....حدس می زنم کی باشه شاید ""نها" ست چون دیروز توی تالار .......
سلام "نها" جان بفرمایید...از این ورا

نها>>>یه نگاهی می کنه...بعد از بالا تا پایین براندازم می کنه...با خودش می گه::خدایا این پسر چرا؟؟
نقاب>>>چرا این چوری نگام می کنه مگه چمه؟؟؟
یه نگاه می کنم به پایین.....وای بدبخت شدم....با زیرشلواری اومدم استقبال عضو خوب همدردی...
تورو خدا ببخشید نها خانوم ...زود می دوم سمت خونه....نها خانوم بفرمایید من الان می یام.....

خدا حون من گفتم مهمون حبیب خداست ولی نگفتم جلوی این حبیب خدا منو خجالت زده کنی...
من دیگه روم نمیشه برم پیشش....
مامان زود باش از دوستم پذیرایی کن....
مامان>>>پس چرا خودت نمی یایی.......
نقاب>>>مامان اخه نمی دونی که چی شد....یه خورده آبرو داشتیم اونم سربه زیر شد....وای وای خانوم حالت بگو احوالت چطوره

مامان>>>>خیلی خوب..یه سوال کردیم ها مثل پدرت با سرود و شعر جوابمو بده..

زینگ زینگ
زینگ زینگ
وای این روزها همه به مهمونی میرند (خونه مثل من) شما چه طور؟
بچه های تالار: (در حال تخمه شکستن و فیلم نگاه کردن) مثل من یعنی کیه؟ بدو در رو بازکن صدای زنگ نزاشت بفهمیم فیلم چی شد.
- نمیدونم احتمالا یکی از تالار دیگه!!!
کیییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییه؟
- سلام باز کن این بیرون خیلی سرده داره بارون میاد.
- سلام کدوم یکی از بچه های تالار هستی؟
- از کجا فهمیدی من از تالارم؟
- چون چند تا مهمون از تالار دارم دیگه عادت کردم!!!
- نقاب هستم. حالا کیا هستند؟
- (درحالی که در را باز میکنم و نقاب داخل میشه) شما تشریف بیارید داخل خودتون میبینید ماشالله یکی دوتا نیستند. راستی چرا لباست پاره شده؟ آخ آخ چقدر علف به کفش هات چسبیده بی زحمت همون جلوی در درشون بیار (چقدر هم پاش بو میده!!!). خیس هم که شدی.
- گفتم این همه راه اومدم به چند تا از بچه ها سر بزنم این هایی که میبینی دست گل و مهمون نوازی قبلی هاست (این جا دیگه چه بلایی میخواد سرم بیاد؟!)
- آخی، بیا این چند دست از لباس های برادرمه یکیشو بپوش. بده آخه!
- (وای چقدر هم گشاده، نکنه داداش مثل من هم مثل داداش یاسی باشه ببینه لباس هاش تنمه دوباره ناز و نوازش بشم؟!) نه خیلی ممنونم.
- وا نقاب جان چرا تعارف میکنی؟ این ها دیگه به داداشم کوچیک شده اصلا واسه خودت باشه!!! به به چقدر هم بهت میاد فقط یکم گشاده! اشکال نداره.
- (وا این لباس ها به این گشادی تازه واسه داداشش کوچیک شده؟ خدایا شانس ما رو ببین) با این همه مهمون چی کار میکنی؟ چند روزه این جا هستند؟ همشون که زیر شلواریشون رو هم آوردند!!!
- آره میبینی نقاب جون هر روز هم یکی اضافه میشه از کار و زندگی افتادم. راستی تو که اینقدر تو تالار به همه کمک میکنی واسه من پیشنهادی نداری؟
- بزار فکر کنم (در حالی که مثل ایکیو سان فکر میکنه) فهیمیدم! فهمیدم!
- چی؟ چی؟ زود بگو.
- بیا همه رو ببریم خونه مدیر!!! مدیر تالار رو راه انداخته ما باید مهمون داری کنیم؟ نظرت چیه؟
- وای ... نه... خیلی بده... روم نمیشه... کار درستی نیست... بهتره زنگ بزنیم جناب مدیر هم با خانواده تشریف بیارن... میدونی حالا که فکر میکنم میبینم پیشنهاد بدی نیست. از بس مهمون تو خونه هست که دیگه جا ندارم! شبها نصفیشون رو میفرستم خونه همسایه می خوابن آخه رختخواب کم میاد!!!!! دستت درد نکنه نقاب جان عجب فکر بکری کردی. یادم باشه تو تالار یه شهرت بهت بدم که از خجالتت دربیام.
جناب مدیر کجایید که یه اتوبوس مهمون دارم میارم خونتون!!!!!

روي كاناپه لم دادم و به تفاله چايي هاي ته استكانم زل زدم.... :33:
بايد همينجوري بشينم و زل بزنم به استكان شايد يكي از تالار بياد خونمون....
آخه شنيدم اين روزها بچه هاي تالار فرت و فرت ميرن خونه همديگه.....
اي بابا .... پس كو هيچكي؟؟؟؟ .... ببين خودمو بيخود و بي جهت از كار انداختم گفتم شايد يكي بياد....
زينگ زينگ زينگ....
نه بابا توهمه..... زنگ نيست....
زينگ زينگ زينگ .....
(مثل من از پشت در فرياد ميزنه: شيرين جووون توهم نيست پاشو بيا درو باز كن....)
سلام مثل من عزيزم اول بذار يه بوس از لپت بگيرم.... خيلي دلم ميخواست از نزديك ببينمت...
راستي مگه تو يه اتوبوس مهمون نداري پس اينجا چكار ميكني؟؟؟/
مثل من: آره عزيزم كلي مهمون دارم اومدم دنبالت با هم بريم خونه مدير... بدو بدو بريم....
صبر كن ببينم ....
يه سوال دارم.... اين لرد حامد كجاست؟؟؟؟؟:162:
خوب همه بچه ها رو انداخته به خاله بازي و مهمون بازي .... اونوقت خودش كجا قايم شده؟؟؟؟:160:
به نظر من اول همگي خراب شيم خونه لرد حامد .... :123:
آخه مدير طفلي كه گناهي نداره .... يه پيش زمينه اي چيزي بهش بديم كه هول نكنه....
هميجوري تالار عيب و ايراد پيدا كرده اونوقت اگه همگي بريزيم خونه مدير ميترسم واسه هميشه اينجا رو تخته كنه....
(مثل من در حالي كه به فكر فرو رفته ميگه : اووووووووووم....! فكر بدي نيست!
پس بزن بريم همه رو جمع كنيم آخه با اين تعداد اندك حال نميده رو سر لرد حامد جان خراب شيم....
همچين يه صد نفري بشيم بهتره...
بزن بريم.... راستي يادت رفت ماچ بدي ....:46:

بزن ! پاس ! شوت کن ! ای بابا بی پدر شوت بلد نیست بکنه !‌ جون مادرت . ... آها .......گل گل !
ا چرا دیگه کار نمیکنه ! آخ باز دوباره سیم کیبورد از جاش در اومد !
از صبح تا حالا نشسته ام پای pc دارم soccer بازی می کنم ! آدم یه روز که دانشگاه نمی روذ ، بدجوری دپسرده می شود آخر ما چس ترم .... چیز ........ ببخشید ..... ما ترم اول هستیم ، برای همین تنها استفاده ای که از امکانات دانشگاه نمی کنیم همین امکانات آموزشی است و لاغیر .
بوم بوم بوم !
من همش یادم می رود با پدر در مورد افزایش حجم در صحبت کنم ! ملت هم که این روز ها دچار روز مره گی شده اند و حواص درست و حسابی ندارند ، مثل تبل می کوبند به این در مادر مرده .
-کیه ؟
-منم شیرین جون !
( ای بابا این خواهر ما هم راه و بی راه مهمانهایش را دعوت می کند . اما این یکی به صدایش نمی خورد که هم سن و سال خواهرم باشد . نکند که خواهر معتاد شده باشد ! باید احتیاط کنم . این مسعود( ( یکی از نارفیق های من؛ برای آشنایی با این شخصیت موهومی به نوشته های قبلیه من مراجعه فرمایید ) ) تمام شهر را آلوده کرده است .
چیریک ( در باز می شود )
ـ سلام خانم بفرمایید کاری داشتید ؟
( شیرین خانم لبخند ملیح می زنند ) - سلام کوچولو !
( ای دل غافل ! این دیگر از کجا پیدایش شد . اسم من را از کجا می داند . خدا را شکر که پدرم خواب است )
ـ علیک سلام . خوبید شما ؟ ( من سعی می کنم که اثری از این مسئله که من هنوز ایشان را به جا نیاورده ام ، در صورتم نباشد. اصولاً من زیاد کم نمی آورم! ) چه خبرا ؟
- ممنونم . تعارف نمی کنید بیام تو ؟
- مادر جان !
- چیزی گفتید ؟ من متوجه نشدم
- نه خیر ( خدایا انگار آخر الزمان شده است . ملت همین جوری در خانه هم را می زنند . شدیداً دختر خاله شده و سپس ... یا یوزارسیف !) بفرمایید ... بفرمایید ....
- چقدر حوض باحالی دارید . چرا توش آب نیست . چرا ماهی نداره ؟
- خانم چه حرفا می فرمایید این اسکلته پیکان قراضه ی بابامه ! پدرم در یک اقدام خود جوش ماشینشو کوبید به دیوار و دیگه زحمت نداد تا شهرداری اوراقش کنه !
-آها..... حیاتتون یزرگه1
- بله ( ای بابا مثل اینکه دستی دستی افتادیم توی هچل ! نکند اینها همه توهم باشد !شاید اینها اثرات مواد تولیدی مسعود باشد .اصلاً بگذار یکی بزنم توی گوشم .....شترق )
- ای وای چی شد کوچولو جان چرا خودتو می زنی . ببین من توهم نیستم من شیرین جونم . تالار همدردی
- جدی می گی ؟ من خودم می دونستم ؟ یه پشه اومد روی صورتم . زدم کشتمش ( خیالم راحت شد ! چه استرسی ! اگر زمان کنکور کمی از این استرس ها را داشتم الان در حال تردد در شریف بودم !)
ما وارد خانه می شویم .
- پدر جان پاشو ! مهمون اومده !
- کی اومده باز روز تعطیل ( پدرم با یک دهان دره ی اساسی حسابی من و شیرین جون را مورد عنایت قرار می دهد ) پسر چرا لال شدی ؟ می گم کی اومده ؟ اصلاً چیزی تو خونه داریم ؟ نکنه باز دخل میوه آجیل و آوردی ؟ پسر من پول مفت ندارم .ای خدا من از دست اینا چکار کنم !
- پدر جان ایشون شیرین جون هستن !
- پدرم با چشمانی گشاد شده به شیرین زل می زند و سپس به من نگاه می کند و باز به شیرین جون زل می زند)
(ناگهان پدر لبخندی موزیانه می زنند) ـ به به شیرین خانم صفا آوردین ! پسر جان برو زودتر بساط میوه و اینا رو آماده کن مهمان عزیزمون منتظر نباشه ! خب شیرین خانم خیلی خوب کردین تشریف آوردین . این پسر ما خیلی بچه خوبیه . به خودم رفته . آدم با اخلاقیه ! پس چرا خانواده تشریف نیاوردن ؟ ببینم بابات پول داره ؟ انشاالاه که خوش بخت می شی ؟
( من که می بینم پدرم در حال ترسیم نقشه هایی هستند . فوراً وارد عمل شده و در عملیاتی انتحاری ، کلیه افکار پدر را نقش بر آب می کنم ) - پدر جان ایشون شیرین جون هستند از اعضای تالار همدردی !
(پدر که گویا بسیار توی ذوقش خورده است ، 180 درجه تغییر خلقیات می دهد ) - جدی می گی؟ خب بچه ها برین توی اتاق بازی کنید صداتونم در نیاد من می خوام بخوابم!
( باید حتما! پدرم را پیش دکتر روانشناس ببرم . بنده خدا خیلی پیر شده . این زندگی هم که کلی به آدم فشار می آورد . من خیلی پدرم را درک می کنم! )

خلاصه آن روز با شیرین جون کلی صحبت کردیم و پدرم هم دیگر سوتی خاصی نداد و کم کم مادر و بچه ها هم آمدند و دیگر جمعمان جمع شد . با شیرین جون قرار گذاشتیم اگر قسمت شد به خانه یکی از بچه ها برویم . خدا را چه دیدی ؟ شاید خانه مدیر !‌

وا...مادر این کیه پشت در.....چقدر کوچلوه..
نقاب>>>>مامان زشته...خب خودش کوچیکه از کجا می دونی دلش!!!
مامان>>>صد بار گفتم از این اصطلاحات دانشگاهی برای من استفاده نکن.
نقاب>>چشم...حالا در باز کن ببینیم کیه..
بابا>>>بابا توی این دو روزه فقط 50 هزار تومن خرج میوه و شیرنی کردم چقدر مهمون اخه..

باز نکن...ردش کن بره

نقاب>>>بابا تورو خدا این عضو جدیده....
بابا>>>عضو. چیه...مهم منم که عضو که هیچ یه سلول هم حساب نمی شم..

نقاب>>حالا باز کنم یا نه؟؟؟؟

میگم :

سلام عزیزم ، عزیزم سلام ! دوست دارم عاشقتم والسلام !

تو عزیز دلمی ، عزیز دلمی ، تو عزیز دلمییی ! :D

حالا دستارو بیار بالاااا ! آهان !

:D:72:

بعد از اضافه شدن شیرین جون باز هم یکی دیگه خودش رو به کاروان ما رسوند!!!
بوم بوم
(این روزها اینقدر مهمون داشتم که زنگ خراب شده)
یکی این کلید رو از پنجره بندازه پایین تا هر کدوم از اعضا هستند بیاد تو. زودتر حاضر بشید خونه لرد حامد دیر میرسیم ها. کوچولو این جوراب منه خودم میخوام بپوشم. وای به اون دست نزن. چی چی ساکت باشید ببینم امید چی میخواد یکم بلند تر... آهان ... برو از تو کمدم بردار!!!
بوم بوم
ای وای کسی در رو باز نکرد خودم میرم پایین
سلام بفرمایید چه به موقع اومدید مادر زنتون دوستتون داره ها!!! حالا بگو ببینم کدوم نی ناز همدردی هستی؟
سلام (چه پر حرف و فضوله !!!) من ASRIN GOZALI هستم، زن هم ندارم، چرا مادر زنم دوستم داره؟
به به چشممون به جمال شما هم روشن شد خسته شدم از بس اومدم تو تاپیک ببینم کی پشت دره خونمه دیدم طرف تکراریه یه بار اومده خونم!!! به هرحال اکثر اعضا تا الان اومدند این جا شما هم زودتر بیا تو، برف اومده لباست هم کمه سرما میخوری، بچه ها که حاضر بشن داریم میریم خونه لرد حامد که این بلا رو سرمون آورده چند روز موندگار بشیم. شاید یه سر هم بریم خونه جناب مدیر.
(گفتم پر حرفه ها!!!)
بچه ها ASRIN GOZALI اومده. بچه ها: سلام، چه طوری، چه عجب، گوگولی، چه لباس قشنگی، مدل موهات جدیده نه؟ . . .
ای بابا همه با هم نه ولش کنید خفه شد بیچاره نه . . . نه . . .
آخی شرمنده والا، حالا طوری نشده یکم اتوی لباستون خراب شد! موهاتون هم یکم به هم خورد، اوا دکمتون هم که کنده شده!!! خوب دیگه اعضای تالارند دیگه شما رو دیدند ذوق زده شدند اینجوری شد. ببخشید این جا یکم به هم ریخته شده چند روزه که دارم مهمون داری میکنم ماشالله همه هم این جا رو خونه خودشون میدونند و راحت هستند!!! شما هم تعارف نکن برو سر یخچال اگه چیزی مونده از خودت پذیرایی کن تا همه حاضر بشن الان یه اتوبوس میاد دنبالمون. پس چرانمیشینید؟ بفرمایید.
(دیدید گفتم یک سره حرف میزنه).
چی گفتی؟ من زیاد حرف میزنم؟
من که چیزی نگفتم!!!
مگه نمیدونی من یک زنم تو دلت هم که حرف بزنی میشنوم. اصلا پاشو تا اتوبوس نیومده یکم به من کمک کن خونه رو مرتب کنیم. اصلا کار ها رو تقسیم میکنیم. تو جمع و جور کن جارو بزن و ظرفها رو بشور منم میرم حاضر بشم. باشه؟ گوگولی. تا تو باشی دیگه پشت سر مردم تو دلت بد نگی!!!
ا باز که نشستی پاشو گفتم!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مثل من

بعد از اضافه شدن شیرین جون باز هم یکی دیگه خودش رو به کاروان ما رسوند!!!
بوم بوم
(این روزها اینقدر مهمون داشتم که زنگ خراب شده)
یکی این کلید رو از پنجره بندازه پایین تا هر کدوم از اعضا هستند بیاد تو. زودتر حاضر بشید خونه لرد حامد دیر میرسیم ها. کوچولو این جوراب منه خودم میخوام بپوشم. وای به اون دست نزن. چی چی ساکت باشید ببینم امید چی میخواد یکم بلند تر... آهان ... برو از تو کمدم بردار!!!
بوم بوم
ای وای کسی در رو باز نکرد خودم میرم پایین
سلام بفرمایید چه به موقع اومدید مادر زنتون دوستتون داره ها!!! حالا بگو ببینم کدوم نی ناز همدردی هستی؟
سلام (چه پر حرف و فضوله !!!) من ASRIN GOZALI هستم، زن هم ندارم، چرا مادر زنم دوستم داره؟
به به چشممون به جمال شما هم روشن شد خسته شدم از بس اومدم تو تاپیک ببینم کی پشت دره خونمه دیدم طرف تکراریه یه بار اومده خونم!!! به هرحال اکثر اعضا تا الان اومدند این جا شما هم زودتر بیا تو، برف اومده لباست هم کمه سرما میخوری، بچه ها که حاضر بشن داریم میریم خونه لرد حامد که این بلا رو سرمون آورده چند روز موندگار بشیم. شاید یه سر هم بریم خونه جناب مدیر.
(گفتم پر حرفه ها!!!)
بچه ها ASRIN GOZALI اومده. بچه ها: سلام، چه طوری، چه عجب، گوگولی، چه لباس قشنگی، مدل موهات جدیده نه؟ . . .
ای بابا همه با هم نه ولش کنید خفه شد بیچاره نه . . . نه . . .
آخی شرمنده والا، حالا طوری نشده یکم اتوی لباستون خراب شد! موهاتون هم یکم به هم خورد، اوا دکمتون هم که کنده شده!!! خوب دیگه اعضای تالارند دیگه شما رو دیدند ذوق زده شدند اینجوری شد. ببخشید این جا یکم به هم ریخته شده چند روزه که دارم مهمون داری میکنم ماشالله همه هم این جا رو خونه خودشون میدونند و راحت هستند!!! شما هم تعارف نکن برو سر یخچال اگه چیزی مونده از خودت پذیرایی کن تا همه حاضر بشن الان یه اتوبوس میاد دنبالمون. پس چرانمیشینید؟ بفرمایید.
(دیدید گفتم یک سره حرف میزنه).
چی گفتی؟ من زیاد حرف میزنم؟
من که چیزی نگفتم!!!
مگه نمیدونی من یک زنم تو دلت هم که حرف بزنی میشنوم. اصلا پاشو تا اتوبوس نیومده یکم به من کمک کن خونه رو مرتب کنیم. اصلا کار ها رو تقسیم میکنیم. تو جمع و جور کن جارو بزن و ظرفها رو بشور منم میرم حاضر بشم. باشه؟ گوگولی. تا تو باشی دیگه پشت سر مردم تو دلت بد نگی!!!
ا باز که نشستی پاشو گفتم!!!

---

مااادررر جان ! چقدر ابراز احساسات !!! بابا ! از قدیم گفتن روبوسی کنید ، نه اینکه باد کش بندازید !!!!! :58:

حالا ببینیم میزبان بعدی چطور استقبال میکنه ! :162:

:D

ای بابا ASRIN GOZALI جان این طوری که نمیشه وقتی پست میزاری یعنی نفر قبل (یعنی من) اومدم خونتون نمیشه که فقط تو بیای مهمونی و مهمون راه ندی. نمیخوای منو دعوت کنی خونتون؟؟؟ (خوب حق داری یه اتوبوس مهمون دارم)!!! لرد حامد کجایی من میخوام با مهمون هام بیام خونتون. پس چرا نیستی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مثل من

ای بابا ASRIN GOZALI جان این طوری که نمیشه وقتی پست میزاری یعنی نفر قبل (یعنی من) اومدم خونتون نمیشه که فقط تو بیای مهمونی و مهمون راه ندی. نمیخوای منو دعوت کنی خونتون؟؟؟ (خوب حق داری یه اتوبوس مهمون دارم)!!! لرد حامد کجایی من میخوام با مهمون هام بیام خونتون. پس چرا نیستی؟

---

-دیززز !
-یعنی کی میتونه باشه ؟! کیمده ؟! (همون کیه یه ترکی !)
-اوهوم ! منم ! مثل من !
-اومدم !
-دیززز ! تاق تاق تاق !
-نمیشکنه ؟! منم بیام ؟! :199:
-زود باش بابا !
-به ! سلام !

متاسفانه متن بالایی بنده توسط یکی از مدیران ویرایش شده !!!!! :304:

تخ تخ تخ (همون تق تق تق)
کيمدي؟
منيم.
به به ،‌ خوش گلدي. شوما (خوش اومدي ، شما)
منيم ، عصرين ، ساقورا سوز
-به چخ ساقور ، نوار نه يوخ (چه خبر)
... وعصرين قصه ما حکايتهاشو از رفتن به خونه اين واون برا من تعريف مي کنه.

.
دینگ دینگ ......... دینگ دینگ
جای شما خالی یک زنگ روی در نصب کرده ایم در حد لالیگا !
-منم baby
- سلام baby جان .خوبی عزیزم ؟
- به لطف شما ممنون
- baby جان قبول داری وقتی آدم یک و نیم نصف شب اعصابش حسابی داغون باشه . بعد همین جوری واسه اینکه یه کاری کرده باشه بیاد اینترنت . از قضا با سایت همدردی مواجه بشه و بیاد توی این تاپیک . حالا با این اعصاب خورد جایی واسه خوشمزه گی باقی می مونه ؟
- نه کوچولو جان اصلاً
- خب شما الان برو خونتون . شمارتو بده بعداً تماس می گیرم اکی ؟
ـ اکی بای
ـ بای
.

دينگ دنگ دونگ
بله؟
منم کوچولو. درو واکن.
برو وقتي بزرگ شدي بيا. اينجا مگه مهد کودکه.
(کوچولو درحاليکه گريه مي کنه پشت در وايساده)
BABY: بابا شوخي کردم ، بيا تو کوچولو موچولو، ما مثل بعضيا نيستيم ساعت 1 نصف شب آدمو تو خونه را نمي دن. درسته طفليم اما مرام داريم.
کوچولو: ببخشيد، ديشب اصلا حالم خوب نبود، داغون بودم. کار و درس و بازياي کامپيوتري و چت و اين تالار همدردي ديگه حالي برا آدم نمي زاره.
BABY: اره مي دونم، خيلي خسته ميشي از اين همه بازي، بزرگترا که درک نمي کنن ما ها با چه مشکلاتي دست وپنجه نرم مي کنيم.
کوچولو تو هم سعي کن مرام ومعرفت و رفيق بازي و از اونا ياد نگيري ،‌هموني باش که هستي.
ببخشيد ديگه بايد برم يه MEETING .

زینگ زینگ
زینگ زینگ
چرا کسی در رو باز نمیکنه؟
زیییییییییییییینگ
زیییییییییییییینگ
مثل این که خونه نیستند.
شایدم زنگ خرابه.
تق تق تق.
شایدم خواب هستند بزار با پا یه لگد حسابی بزنم به در.
بوم بوم.
نه خونه نسیت. ببین همه اومدند خونه "مثل من" هوار شدند نوبت من که شد (گریه)

بچه ها یکی اومده پشت در
بزار ببینم
آره
آقای راننده لطفا نگه دارید
(یه دونه محکم میزنم پشتش تا به خودش بیاد) به، سلام BABY جون چه طوری مشتاق دیدار از این ورا.
سلام. به سلامتی همه اعضا هم که جمع اند سیزده به در رفته بودید؟
ما رفته بودیم خونه لرد حامد اما خونه نبود معلوم نیست رفته خونه کی موندگار شده شاید هم خونه بود در رو باز نکرد!!! بالاخره گیرش میارم. فعلا بیا بریم تو تا اعضا پشت در نکاشتنمون گوگولی مگولی. ناقلا این جای لگد مال تو روی در؟ به این ظریف مریفی چه زوری داری ماشالله.
فلفل نبین چه ریزه
بله بر منکرش . . .

درررررررررررررررررررررررر رر درررررررررررررررررررررررر رررررر!
- نعم؟
+ انا مثل من!
- هین؟!
+ مثل من!
- ما معنا؟ ( یعنی چی اونوقت؟)
- اصلا شما إمرأة او رجل؟
+ واللهی إنا من إعضا المنتدی الهمدردي! ( من از اعضا تالار همدردی ام!)
- بغشلیندا ! بنده همدردی ممدردی بیلمیرم! هن! جت!... مثل من! ...آدام! ( اینبار به ترکی از خجالتشون در میام)

زیییییییییییییینگگگ

** بله :324:

** بی دلم

** به به ، بفرمایید .

( در باز می شود )

** از این ورا ! چشم جناب مدیر رو دور دیدی ها ! با این که بی دلی خوب دل و جرأت داری ، که قانون همدردی زیر پا بزاری .

خوش اومدی ، صفای قدمت .

>> سرم انداختم پایین و با دل بی دلم مشغول درد دل بودم و راهو در پیش گرفتم که دیدم اینجا سر درآوردم .

** پس کار دل بوده که اینجا کشوندتت ؟! خوب وقتی اومدی ، سال نو ، بساط پذیرایی آماده ، وقت هم که داریم ، میشینیم گپ می زنیم ، خوبه ؟

>> چه جورم ..

** و بی دل و فرشته و سال نو و گپ و گفتگو .....:43: :310: :72: :82:

بله اومدم ، شما ؟
منم فرشته مهربون.
به به خوش اومدی ، یه بیس و پنج روزی بود حس می کردم یکی پشت دره !!!!!! ولی خب خیلی هم معطل نشدی !!!!!!!
پشت در موندن هم عالمی داره!
چه خبرا ، از 6 فروردین تا حالا دارین همینطور آجیل می خورین و گپ می زنین.
خب شما هم کم مارو پشت تاپیکاتون معطل نکردی :163:
یه سری به :
شیوه های انتقاد سازنده
برای همه چیز باید از همه چیز گذشت و
.
.
.
بزن ، خب حالا بیا تو ، دم در چرا وایسادی ،یه چای تگری ، نوشابه ای دم کنیم و...:D:)

ای خدا سرگروه باند مردسالارها اومد.......

سلام BABYجان.... اخه بیکاری سر به سر خانم ها میذاری.... یا هی غلت(اینو هم حساب کن) املائی ما رو می گیری؟!!

عجب رویی داری تو....تعارف نکرده اومد داخل.

چی؟ BABYمیگه:(پسر خودتو جمع و جور کن این چه طرز حرف زدنه..نه به اون مدیریتت توی تالار که همه رو دیونه کردی نه به این لوس بازی ها)

ببخش...حالا چرا می زنی.

چایی می خوری یا نسکافه؟

راستی BABYمی دونستی نهضتی داره شکل می گیره به نام "منیسم".... که از حقوق مردها طرفداری می کنه؟ افراد این گروه معتقدند همینک داره به مردها ظلم میشه؟

تا حالا چند تا غلط املائی گرفتی؟؟؟؟ (حالا پارتی بازی کن اینارو حساب نکن میشه؟)

در حال حاضر حوصله هیچ man ای رو ندارم! فعلا بمون پشت در شاید بعدا یک فکری به حالت کردم!
نه دیسن؟ ... روانشناس! ناظم! جت!http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:S...cked%20out.jpg

دینگ دینگ

آنی :کیه کیه در میزنه من دلم می لرزه درو با لنگر می زنه من دلم می لرزه
بی دل : منم منم بزبزها دو شاخی دارم بر هوا ....

آنی : بی دل خوش آمدی بیا تو جیگر ،خوش آمدی . :46:( به روش چلاندن بی دل را در آغوش می گیرم )
بی دل : ول کن بابا خفه ام کردی :311:

آنی : شنیدم یک تابلوی بزرگ به سر در خانه ات زدی که ورود همه ی آقایان درهر ساعت شبانه روز به خانه ات ممنوع است ؟!
بی دل: آره بابا ولشان کن خسته شدم از دست همه ی چاخان پاخانهایشان

آنی : اووووووووووش
بی دل : تو هم ما را کشتی با این اووووووووووش اییییییییییییییییییش کردن ها

آنی : نسکافه - چای میوه - چای سبز
بی دل : اهل هیچکدام نیستم .

آنی : اوووووووووووووووش
بی دل: اینقدر ایش اوش نکن بنشین باهات کار دارم . هیچی هم نمی خورم .

آنی : بفرمائید. سراپا گوشم .
بی دل:...................

آنی :......................
بی دل :.................

آنی :......................
بی دل :.................

آنی :......................
بی دل :من دیگه باید بروم دیرم شد

آنی به بی دل نگاه می کند و با خود واگویه می کند :

بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد

بله
واکن منم
شما؟
منم آنی.
ای بابا این بعد ازظهر بهاری نمی زارن آدم یه چرت بزنه (اینا رو تو دلم گفتما ، شما که نشنیدید) اومدم..
به به آنی خانوم ، خوش اومدی. صفا اوردین (ما مثل بعضیا نیستیم مهمون رو دو ساعت دم در نیگه میدارن) بفرمائید تو ، شربت بستنی ، عرق نعنا .... چرا بی دل رو نیاوردین ، این دختره اینگار دلداده شده با این بی دلی .ها ، دیگه به تالار دل نمی ده ، واسه اومدن هم هی دل دل میکنه. حالا برا شما درد و دل کرد ..... اخ که تا میگم بی دل ، هی دل میات تو ذهنم همه حرفام میشه دل.
خب خودتون خوبین؟ بچه ها خوبن ؟ کاشکی باقی برو بکس رو هم میوردین ، اون دوست سرخپوستتون چطوره؟جا زیاده ها ، اگه صاحب سایت در جریان قرار نگیره می تونیم یه تالار همینجا درس کنیم ، ایندفعه خواستی بیای همه رو با خودت بیار.

سلام::311:

سارا از تو چشمی در نگاه می کنه:
اوه اوه ببین کی پشت در خونه من استادهhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...da7dab623c.gif ..اونم تو این ظهر گرم هوای جنوب....

بی بی: بابا سارا خانم درو باز کن مردیم از گرما تو این هوای شهرتون..شما چطور تو این خاک و گرما اصلا زنده اید تازه عاشقم میشید!!!!!:302:

سارا:ساکت استاده و صحبت نمی کنه...( بلکه این مهمون ناخونده از گرما کلافه بشه و بره )

بی بی: کســــــــــــــــــــــی خونه نیست؟بابا جزغاله شدم تو گرمـــــــــــــــــــــا ...http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...c59db00478.gif..

سارا ( بعد اینکه دلش به حال این سرکرده باند ضد زن میسوزه http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...a6d08e7bb9.gif) از پشت در:
به به ..آقای بی بی ..شما کجا اینجا کجا.....چطور تو این گرما پاشدید اومدید این جا!! نکنه باز جلو خانم کمی صحبت کردی و بیرونت کرده به من پناه اوردی...مگه نگفتم از همون اول بگو چشم که ظهر گرما تبعیدت نکنه خوزستان اونم پشت در خونه سردسته فمنیست ها!!!!اوه اوه چرا سرت ورم کرده؟؟ خانمتون زده...چرا حرف گوش نمیدید آخه!!!http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...c4cc805098.gif

بی بی: تروخدا سارا خانم...شما که از شمر بدتری:97:!!!! بابا یه چکه آب بده من بخورم برم دوباره یه فکری بکنم شاید خانمم بخشید و منو راه داد تو خونه!!

سارا :یک لحظه صبر کن برم از آقامون اجازه بگیرم!!!!!!
ا ا نه ببخشید من که از اون اجازه نمی گیرم اجازه اونم دست منه!!!
بذار فکر کنم کمی..:300:..

بی بی: سارا خانم سوختم از گرما..جون اقا ..... درو باز کن دیگه :320:!!

سارا: نه
هرچی فکر می کنم نمی تونم راهت بدم...پس فردا تو تالار چی می گن..همه می گن ببین این سار آنقدر دم از فمنیستی می زد سردسته باند ضد زن برده خونه هیچ بهش آبم داده!!!

نه ببخشید برو پیش همدستان..کیوان..کامران..کسی.. ..
دفعه بعد اومدی خونمون رضایت نامه خانم و اجازه کتبی اونو بیار تا راهت بدم و حسابی ازت پذیرایی کنم( البته خانمتم با خودت بیار تا من ایمیلشو برای مواقع لزوم ازش بگیرم)

خداحافظ.........

http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...c36c3d84bc.gif

به به ، خانم دکتر
چقدر زود اومدی ، گفته بودن دید و بازدید .... اما نه اینقد زود دیگه ، ما که اهل خوزستانیم اینقد خونگرمیم و مهمون نواز ، با مرام و رفیق باز و.. که رفتارمون زبانزد خاص و عامه .... شما گمونم برا طرح پزشکی چیزی رفتین اونجا و یواش یواش خودتون رو خوزستانی جا زدید

بفرمائین تو ، دم در بده ، چرا تنها اومدین. دل بندتون!!!! رو هم میاوردین اول ازدواجی خوب نیست تکروی کنین ، اصلا ماه سرکه شیره تون بیائید اینجا ...
دمت گرم کا ، ولک عجب مهمون نوازی کردید ، یه لیوان آب می دادید حداقل گلومون تازه میشد!!! خوبه دلمو به شما خوش نکرده بودم و یه بستنی تو چهارراه نادری خوردم .... البته می درکمت که شما بالاخره ازدواج کردید و دیگه اختیارتون دست خودتون نیست ، باید از تاج سرتون اجازه بگیرید !!!! (همون هماهنگ کنید) ایندفعه یادم باشه حتما برا خوردن یه لیوان آب باهاتون هماهنگ کنم بعد تشریف بیارم!!!1

زیییییییییییییییییییییییی ییییییییینگ

از آیفون تصویری چهره خسته و گرسنه Baby رو می بینم..
- بله
- سلام خوبی روزن خانم، مهمون نمیخوای؟
- به به سلام، چطوری خوبی، چه خبر، چقدر قیافه ات عوض شده..
- خوبم مرسی میشه در رو باز کنی؟؟
- خیلی خوب شد که اومدی یه سری به ما بزنی، الان به آرمان نشونت میدم ..( ببین آرمان جون این آقا Baby هست، ببین اومده در خونمون از توی آیفون بهش سلام کن)
- خیلی دوست دارم آرمان کوچولو رو ببینم.
- چه جالب اون هم دوست داشت شما رو ببینه که دید، هر وقت اومدم خونتون آرمان رو هم میارم نگران نباش:D
- خب من تا اینجا اومدم حداقل آرمان رو بفرست دم در
- نه دیگه مزاحم شما نمی شیم، خیلی لطف کردین، حالا بد نبود میومدین تو یه آبی، چایی چیزی می خوردین. حالا که دوست ندارید اصرار نمی کنم. خداحافظ :227:

:82:

تق تق تق

صدای درو شنیدم همین که فهمیدم روزنه دیگه طرف ایفون نرفتم منتظر شدم تا زنگ و در رو از پا در اورد بعد هم رفت.

اخه تو همون بودم که صدا رو شنیدم .:311::311:

در رو باز نمی کنم

من آدامس نمی خوام http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...d1f01f135b.gif

برو سر یکی دیگه رو گول بزن ازت آدامس بخره

سلام:

به به ....
ببین کی پشت دره...http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...ab061638fe.gif.
ببینم بالهای صداقت جونم چی شد راه گم کردی اومدی خوزستان؟
اهان تا هوا خنک شد یاد ما کردی...:302:.
شرمنده بالهای صداقت عزیزم بذار اول بازرسی کنم ببینم baby ضد زن این دور و برا نباشه..http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...1ca1972303.gif..
آخ اخ کله شو دارم از پشت دیوار می بینم انگار هنوز خانمش راهش نداده خونه http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...ee5d11037b.gif..بدو بدو بالهای صداقت عزیزم زود بیا تو خونه یک دفعه این بی بی خان نیاد داخل..:311:.

خب آخی..موطلایی آوردی؟علی آقا چطور؟سوغتی هامو یادت نره ها!!!
خوش اومدی گلم...:46:

به به؛ خانم دکتر
خوش اومدین؛ صفا آوردین؛ قدم رنجه کردین

من که لحظه شماری می کردم خانم دکتر عزیز و آقای دکتر (همسر گرامیتون) منزل ما رو مزین کنید.

راستش دیدن حسن رفتار و علاقه مابین شما و همسرتون برای من و همسرم خیلی لازمه. ما هم باید یاد بگیریم که قدر همدیگه رو بدونیم، هرچند که بدون زحمت بهم رسیده باشیم.

زييييييييييييييييينگ .... زيييييييييييينگ
- ياسا پاشو برو درو باز كن
- من كار دارم خودتون ...
-زييييييييييينگ ... زيييييييييييينگ
- دختر پاشو بينم خجالت نميكشي
- اي بابا همه كاراشونو به من ميگن ... اه ... كيه؟ جان؟ كي؟ آسمان آبي؟ ب.. ب... بفرمائيد به به خوش آمديد.
مامان :54: دستم به دامانت ... يكي از دوستام از تالار همدردي دم دره! تو رو خدا آبروداري كن ... هيچي تو خونه نداريم ...:161: چرا؟
الهي اين حسين بتركه كه هيچي تو يخچال نميذاره بمونه:161:
- حالا كي هست؟ تالار همدردي ديگه كجاست؟ بالاهاست؟ پاييناست؟ آهان نكنه اون كه عروسي علي خاله اينا توش بود ...
- نه بابا تالار همدردي تو اينترنت ...
- تو اينترنت ؟ :97::97: پس تو هي ميگي ميرم تو اينترنت واسه پروژم دروغ ميگي آره؟
الهي بميري دختر! مگه اينترنت تالارم داره من فكر ميكردم سايت داره؟
- بعدا واست توضيح ميدم مامان ... تو رو خدا:203:
آبرومو حفظ كن! آخه من تازه دو ماهه با اين دوستم آشنام ازش خجالت ميكشم :rolleyes:
به به ...
سلام عليكم خوش آمديد ...
- سلام ياسا جان ... مزاحم كه نيستم؟
- مزاحم؟ مگه آسمان هم مزاحم ميشه؟
واااي .... اين جارو! باردارين به سلامتي نه؟ ... آخي الهي! :46: چند ماهتونه ...
آخ آخ ببخشيد دعوتتون نكردم بفرمائين داخل ...
خيلي خيلي خوش اومديد ... صفا اورديد
هميشه دلم ميخواست من مهمان آسمان باشم حالا آسمان مهمان منه!
به به ... چه سعادتي ...
كوچولوتون چه طوره؟
لگد ميزنه الهي ... :46:
دختره يا پسر ...
من اسم پيشنهاد بدم؟
اگه دختره يه اسم خوشگل براش بذارين! .. مثل ياسا ... يا ضحي ...
پسر بود ارميا خيلي قشنگه ...
- ياسا جونم برا ائمه نذر كرده بوديم كه اگه بچه دار شيم و بچه سالم باشه ايشالا اسمشو هم بذاريم ...
- واي خوب به سلامتي چه اسمي بهتر از ...
آخي الهي فداش شم ... من كه خواهر واقعي ندارم كه خاله شم ... ولي شما هم مثل خواهر بزرگتر مني و... كوچولوتون هم مثل خواهرزادم ...
ان شاءالله كه زودتر به دنيا بياد!
:72:
بفرمائين چايي ... ناقابله ... ولي به بزرگي خودتون ببخشيد!

من کاری ندارم کی پشت در خونه است، فقط همینو می دونم که بارها گفتم اطلاعاتتون را تو اینترنت نریزین، من هم اسمم و رشته و ... را گفتم و حالا یکی از اعضای سایت همدردی نشسته و اطلاعات منو هک کرده و آدرس خونه ی منو پیدا کرده.:302: وای خدا، چرا حواسمو بیشتر جمع نکردم.:302:

-كيه؟.... چيه؟....

- من بوديم

-شما؟

-تسوكه بوديم، آمدم جوزفين را ببينيم!

-اي بابا تسوكه اي؟ اشتباه اومدي، اونا خونشون دو كوچه اونور تره..... كيه؟.... كيه؟... كييييييه؟

آخی
ببخشید اصلا متوجه نشدم پشت در هستی
نکنه واسه اینکه زیاد پشت در موندی از تالار رفتی؟؟؟؟ http://www.hamdardi.net/imgup/19427/...bf0758b634.gif

امیدوارم هرجا که باشی زیر سایه حق باشی
در خونه خدا همیشه به روی همیشه تنها بازه
شک نکن

سلام عزیزم
خوش اومدی http://www.kolobok.us/smiles/artists/laie/Laie_99.gif، تو کجا اینجا کجاااااا؟

بیا تو هوا سره http://www.millan.net/minimations/smileys/julrumf.gif

من تالار بودم تو هم بیا http://kolobok.us/smiles/artists/laie/Laie_75B.gif

زيييييييييييييييييييييييي يييييييييينگگگگگگ .... زيييييييييييييييييييييييي ييييييييينگگگگگگگگگگ

مامان با عصبانيت بي حد و حصر: ياسا كري؟
-من در حاليكه مثل بيد ميلرزم: نه مامان تو رو خدا نه اگر منو ببرن كلانتري چي؟ :302:
-بابا مرگ يه بار شيونم يه بار پاشو ... پاشو درو بازكن
-نه مامان ... نه ... (مامان منو به زور ميبره به سمت در)
درو باز ميكنم و ميبينم فرانك خودمونه .... آخيش خيالم راحت شد!
فرانك: سلام ياساجان بابا سه روزه منتظرم چرا درو باز نميكني؟
-من:چي بگم فرانك جان بيا تو تا بهت بگم
يك چايي ميارم و ميشينيم و منم سفره ي دلمو باز ميكنم
-فرانك جان :302: نميدوني كه چي شده اين تسوكه ي نامرد به خاطر اينكه من هكش كرده بودم و رفته بودم دم در خونشون رفته ازم شكايت كرده پدرمو درآورده :302: واسم حكم جلب گرفته...
هر چي بهش ميگم آخه نامرد به حرمت اون نون و نمكي كه باهم خورديم ...
به حرمت اون راهنماييهاي مزخرف و آب دوغ خياري كه تحويل هم داديم ... آخه اين چه كاري بود؟
خلاصه كه ديگه ميترسم درو رو كسي باز كنم از سايه ي خودمم ميترسم ...
بهش ميگم نامرد من 1200 كيلومتر راهو كوبوندم اومدم خونتون مهموني ... رام ندادي؟ به جهنم! ديگه چرا ازم شكايت كردي؟
-واااااااي!!! ياسا جون راست ميگي؟ خدابگم چيكارش كنه ...:311: اينكه اينقدر ادعا ميكرد مهربونه و ... واقعا كه!
-آره ديگه دنيا همينه خيلي دنياي بدي شده فرانك جون...خيلي. حالا اين حرفا رو ول كن از خودت بگو ان شاءالله هر چي خاك ابويه بقاي عمر شما باشه ...
از آقاداداش و آبجي چه خبر؟
-هيچي بابا چه خبري؟ راستي ياساجان خونه تكوني نميكني ؟ دير نشه!
-نه دير نميشه ....راستي بيا سبزه هامو ببين سه رنگه. مدل ايتاليايي :311:
...
...

بابا چه خبره ....
خیابونو گذاشتی رو سرت ...
لابد اگه می خواستم در رو باز کنم زودتر از اینا باز می کردم.
اما از اونجائی که ما مثل بعضیا نیستیم :162: بالاخره بعد از یه هفته هم شده در رو باز می کنیم :227:
به به چطوری یاسا خانوم ، خوبی ؟ خب زودتر معرفی می کردی :311: اینقد دم در معطل نمی شدی :311:
آره درست اومدی منم BABY جد 8ام می رسه به حاتم ، همون حاتم طائی معروف :311: این مهمون نوازیم رو هم از اون به ارث بردم.
بیا تو ... تعریف کن ببینم چه خبر از کجا؟ استخدام شدی؟ یادت باشه اولین حقوق رو که گرفتی منو یادت نره:227:

چه قدر این تاپیک قشنگه,با دیدن تاپیک یک زن امیدوار عزیز که در مورد آواتار قبلی بود,دوست داشتم در مورد این تاپیکی که الان توش هستیم,تاپیک جدید باز کنم که دیدم
بلهههههههه:310:
از قبلش موجود بوده و ما خبر نداشتیم:43:

امشب هم که شب یلداست,موافقین بعد از 10 ماه دوباره شروع کنیم؟:227:

علیک سلام!!!! شوکا ،
حالا بعد از 9 ماه و اندی که در خونه تون رو باز کردید:311::311:، حداقل یه تعارف خشک و خالی (مثل بعضیا!!!) می زدید ، شاید ...

اخی دفعه قبل این آقای baby ما رو 9 ماه پشت در منتظر گذاشتید شوکا خانم چطور دلتون اومد .
به به آقای baby ما مثل بعضی ها نیستیم مرام توی ما موج می زنه ، ا ا ا پس خانوم بچه ها کوشن ؟؟ وا آقای baby اونها را چرا نیاوردین ؟
بفرما بفرما که خوش موقع اومدین شب یلداست و جمعمون جمع هست یه زنگی هم بزنید به خانوم بچه ها اونام بیان .:227::227: