-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
خوش تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
سلام:72::
برای خودم هم داره فلسفه زندگیم جالب میشه..خوب به یاد دارم با این تاپیک اصلی وارد تالار شدم و اولین جرقه های آشنایی با دوستان تالار در حالی زده شد که من سراسر اشتباه بودمو و گیج و مشوش..وقتی ارسال شماره یک این تاپیک را می خونم کاملا به ذهن مشوش آنزمانم پی می برم..اینکه چطور آسه آسه با دست گرفتن مرجان و سایر دوستان اولین قدم هایم را در تالار برداشتم و چطور کیوان و فرشته مهربان عزیزم مرا تا اوج شناخت خطاهایم بردند و این شد سارایی که امروزه می رود و می آید و خودش هم از زندگی پر فراز و نشیبش به خنده افتاده ست....
دوستان عزیزم بهتره بگم که علی رغم میلم و به اصرار دوست خوبم فرشته مهربان تصمیم گرفتم این بار این فرصت را از دست ندهم و تاپیک ابتدایی ام را زنده کنم چون...
می گویم اندکی صبر........
همین چند روز قبل بود که تصمیم گرفتم بروم و همه تایپ هایم در همدردی را برای خودم ذخیره کردم و رفتم تا باز نگردم ولی الان خودم هم موافقم که بهتره این فرصت را از دست ندهم.پارسال فروردین که تالار را شناختم هر روز می گفتم کاش زودتر همان اوایل اسفند که رابطه ام اشفته شده بود کاش تالار را می شناختم ولی من فکر می کنم در مسیر زندگیم یک سال پر ماجرا را گذراندم..بارها با خودم فکر کردم مگر انسان ها مجبورند ازدواج کنند و هر بار حس کردم که دوست داشتن کسی به همه دنیا می ارزد و حرف خود را به زبان نیامده فرو می خوردم....
بگذرم ..به هر حال اکنون من وارد تاپیک مورد علاقه ام شدم و این 3 روز بارها خواندم و باز اشتباهاتش را بررسی کردم تنها به یک دلیل....
دوستان تالار همدردی نمی دانم بار چندم ست ولی او این بار بازگشته است به نوعی متفاوت از بازگشت های قبلیش...
انگار بزرگ شدیم..اگر واضح بگویم 3 روز قبل بود و به محض اینکه من کسی که ازش متنفر هستم را تا حدی با یک شرط ضمنی بخشیدم پیامکی ازهمان فرد اول دریافت کردم..بعد از 3 ماه...
ولی این بار متفاوت....
برخی دوستان می دانند من در همان بیمارستان کار کردم ولی بعد از انجا رفتم یعنی دقیقا 3 ماه قبل...آن هم چون نمی توانستم ببینمش بدون داشتنش....
و سوال وی دقیقا همان بود که چرا رفتی؟از من خواسته بود حقیقت را بگویم ولی من انقدر شوکه شده بودم که حد نداشت چون من فکر می کردم از ایران رفته ست ولی گویا .......
جواب نزدم چون بسیار شوکه بودم ما دقیقا پارسال همین روزها آشنا شدیم و برگشت دوباره اون با تغییراتی که کرده بود برایم لذت بخش ترین لحظه زندگیم بود..
دوستان من در تمام مدتی که در تالار بودم یا مشاور خودم که دوستم بود و خیلی کتاب و مقاله خیلی سعی در شناخت خودم کردم و به خصوص با اشتباه دومم خیلی خوب خودمو شناختم و خدا رو شکر که خدا هم از من گذشت و ....
وقتی آن زمان در پستی طاهره خانم به من گفتند عشق دوم شما میزان پایبندیتون به عشق اول را زیر سوال می برد خیلی به این واژه ها فکر کردم ولی فهمیدم همان زمان ها که انقدر مورد دوم غلط بود و من اشتباها عشق پنداشته بودم که سایه هیچ کسی جز مورد اول برایم قابل تحمل نبود..
دوستان می دانید که من در پست
چه کنم؟؟سنت,عشق یا ........
هم سوالاتی کردم و مسیرم معلوم شد در ان راستا در حال صحبت با یکی از رزیدنت هام که اکنون متخصص شده و برای فوق می خونه به اصرار خانواده و اندک تمایل خودم چون دیگر ناامید شده بودم در حال صحبت جدی جدی بودم که در حد 2-3 بار تماس جدی بود ولی اکنون با بازگشت .......... باز فکرم به ان دوران پر کشید..
به یاد کسی که هیچ زمان یادش از قلبم نرفت.............
او بعد از پاسخ من و اینکه گفت اصلا نمی تواند بدون من زندگی کند و از ایران برود بازگشته و من با همین 2 روز صحبت اندک احساس کردم خیلی تغییر کرده خیلی و اون هم با پاسخ های من در تحلیل اشتباهات سال قبل شوکه شده بود طوری که برایم می گفت:................ خیلی نگرشت عوض شده....و یک روز بدون هیچ تماسی فکر کرد و نهایت صحبتهای خیلی کوتاه فعلا در حد بررسی اشتباهات رابطه پارسال که من همه شناختم را مدیون تالاری ها و لطف خدا و تلاش خودم هستم....در نهایت فعلا 2 روز صحبت کردیم و قرار بر دیدن یک فیلم روانشناسی شد که من ببینم...
ولی در لا به لای سخنان او از من پرسید که ایا هنوز دوستش دارم و من ساعت ها برای پاسخ این سوال فکر کردم و نهایتا گفتم.......بله...
هنوز فیلم را ندیدم ولی نقد ها را خواندم...و اندکی سعی کردم ببینم چه چیز این فیلم آنقدر جذابیت داشته ست...
این بار خیلی صبور تر هستم و واقعا احساس می کنم این همه حواث موجب پخته شدن من شد ..البته به سختی فراوان...
حالا او باز گشته و این بار من هم تمایل دارم که دوباره این رابطه را بررسی کنیم ..ایشان از من خواسته با توجه به واقعه پارسال فعلا خانواده هامون در جریان نباشند و خودمون هم کاملا منطقی به دور از احساس دوباره صحبت کنیم و مشکلات پارسال را رفع کنیم...و ببینیم نتیجه چه می شود..
با این وجود من نمی دانم حقیقتا با چه نیتی باز گشته ست چون چیزی بیان نکرد..آیا تنها برای عذاب وجدان.برای برسسی علت ها یا برای........
نمی دونم چه کاری صحیح ست می خوام با کمک و مشاوره با دوستان جلو برم هم خواهرهای خوبم هم به خصوص برادرهای خوبم که در نحلیل روحیات مردها می تونند به من کمک کنند....
می خوام ببینم چگونه حرکت کردن از دیدگاه شما صحیح است و در این راستا مشکلاتم زیاد خواهد بود چون خانواده من به خاطر کار ایشان که موجب ضربه روحی من شده بود اصلا حاضر نیستند اسم ایشان را بشنوند ..حالا به انجا ها فکر نمی کنم تا قصد ایشان معلوم شود ولی می ترسم..
قبلا شجاعانه تر رفتار می کردم الان انقدر برای یک جوای فکر می کنم که ساعت ها متفکر می مونم....احساس می کنم دارم کنکور میدم :302:چون اون خودش خیلی سخت گیر و جدی بود و احساس می کنم الان سخت گیرتر هم شده ..من فعلا هیچ چیزی از وی نپرسیدم و تنها به سوالات وی پاسخ دادم.....
اکنون دوست دارم نظر شما رو بدونم.
انقدر نظرات تک تک شما برایم مهم بود که بازگشتم تا این بار اشتباه نکنم شاید آرزویی که داشتم با لطف خدا و کمک شما و صبر خودم برآورده شود...
ممنونم....
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت پروردگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
خانم دکتر عزیز تالار:72:
من همه پست های شما رو خوندم
عزیزم چرا دوباره می خواهی با احساساتت بازی کنی ؟ چرا بدون اینکه خانواده ها بدانند می خواهی رابطه ای را از نو شروع کنی ؟ مگر این توی اون مدت شما با روحیاتت یکدیگر اشنا نشدید برای چه می خواهید دوباره از نو اغاز کنید
من با همه احترامی که به عشق ت می گذارم تصور می کنم شروع مجدد رابطه بدون اطلاع خانواده ها و به صورت غیر رسمی اشتباه محض است
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جان چقدر خوشحالم
از ته دل می گویم
من تنها پست آخرت رو خودم الان می رم از اول همه پستت رو می خونم
ولی خدایا متشکرم از اینکه دعاهای ما را بی جواب نگذاشتی
سارا جان هر وقت دلم می شکست هر وقت با سوز دل یاسین خوندم
مشکلت رو نمی دونستم ولی برایت دعا می کردم برای خواب های آشفته ات از عموی شهیدم کمک خواستم برایت نماز غفیله خوندم از ته دل خواستم و خدا داد خدا را شکر امشب هم برایت نماز شکر می خونم
حلا هم خیلی خوشحالم
ببین گفتی یکی رو بخشیدی این اتفاق شیرین برایت افتاد
خدا بخشنده است
تو از خطای کسی گذشتی و خدا اون چیزی رو که می خواستی بهت بخشید
من هنوز تاپیکش رو نخوندم صبر کنید خوشحالی من تموم بشه بعد :302::54::47:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
آتنا جان
بهتره کمی صبور باشیم و سارا رو کمک کنیم که سئوالات مفیدی رو تنظیم کنه که با طرف مورد نظرش مطرح کنه ، مهم اینه که سارا تو این مدت خیلی چیزها از خودش از درست عمل کردن دریافته و این مهمه که نمی خواد بی گدار به آب بزنه .
من به خوبی می بینم که سارا به خاطر مبهوت موندن از این قضیه که پیش اومده نتونسته خوب اینجا مسئله رو مطرح کنه و راهنمایی بخواد .
اینه که من تکمیل می کنم ، چون خودم از ایشون خواستم بیاد تو تالار مطرح کنه که اول هم نمی پذیرفت به خاطر این که از تالار رفتنش رو اعلام کرده بود .
در هر حال الآن اون بنده خدا حتی فعلاً رفتنش به خارج برای ادامه تحصیل را به تعویق انداخته ، و نتونسته از فکر سارا بیرون بیاد ( به هر دلیلی که سارا باید جویا شود ) و بنا به سئوالاتی که من از سارا داشتم . ایشون از در احساسات وارد نشده ، یعنی حرف عشق و عاشقی پیش نیومده و حرف از بررسی یک رابطه و چرا به آن نقطه رسید رو پیش آورده و حتی حرف از دیدار هم نزده .
پس اگر حتی در حد درک و فهم یک تجربه نا موفق هم خواسته باشه ، چیز بدی نیست ، مهم اینه که سارا عاقلانه ، و بدون باب احساسات گفتگو کنه . و آنچه الآن براش ابهامه اینه که قصدش از بازگشت چیه ؟ و بهتره هیچ تعجیلی هم برای این فهمیدن نداشته باشه . ( آرام و مسلط به خود جویا شود)
چون سارا بیشتر مایله انگیزه او را بدونه که از روی احساسات و خدای نکرده هوس باز نگشته باشه ، پیشنهاد دادم بیاد تالار مطرح کنه و آقایون بیشتر کمک کنند تا انگیزه اون بنده خدا رو درک کنه .
همین جا از سارا می خوام جواب های اون در مقابل سئوالاتش رو مطرح کنه تا دوستان بهتر راهنمایی کنند .
از دوستان هم می خواهم یک سویه نبینند . در این ماجرا سارا خودش هم می دونه که نقش مهمی در ایجاد ترس و یا حتی احساس حقارت در آقا رو داشته و اون آقا هم اعتماد به نفسش آسیب دیده و آنگونه شد .
در هر حال این هم فرصتیه برای کسب تجربه بخصوص برای سارای جدید و با روحیات کنونی و درسهایی که خود اذعان داره گرفته .
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جان فقط یه سئوال چرا بهش گفتی اره دوستت دارم؟
چرا خیالش رو راحت کردی که بهش علاقه مندی؟
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اتنا
عزیزم چرا دوباره می خواهی با احساساتت بازی کنی ؟ چرا بدون اینکه خانواده ها بدانند می خواهی رابطه ای را از نو شروع کنی ؟ مگر این توی اون مدت شما با روحیاتت یکدیگر اشنا نشدید برای چه می خواهید دوباره از نو اغاز کنید
من با همه احترامی که به عشق ت می گذارم تصور می کنم شروع مجدد رابطه بدون اطلاع خانواده ها و به صورت غیر رسمی اشتباه محض است
سلام آتنا عزیزم...
ممنون از راهنمایی شما و مفتخرم از اشنایی باشما..
عزیزم من اصولا معمولا بدون اجازه خانواده ام کاری نمی کنم و علی رغم نظر ایشان من به مادرم گفتم و ایشان اجازه دادند فعلا مشکلات پارسال را بررسی کنیم...اول مخالف بودند و می گفتند تو مادر نشدی ببینی وقتی تو غصه می خوردی ما چه کشیدیم ولی ایشان به علاقه من احترام گذاشتند و فعلا اجازه دادند ما چند جلسه غیر رسمی صحبت کنیم تا ببینیم مشکلات و اختلاف پارسال حل شده یا خیر....
مادر من دوست صمصمی زندگیم ست و من از ایشان هیچ پنهانی ندارم...همیشه باهاشون مشورت می کنم...و ضرر ندیدم ..ولی فعلا ایشان نظرش این بود چون یکبار جلو خانواده ها به اصطلاح خطا کردیم اول ببینیم خودمون باز دلمون یکی میشه یا نه و من به ایشان گفتم این بار به محض حس تفاهم باید با خانواده دوباره وارد صحبت شوند و وی قبول کرده است....که به محض احساس اینکه مشکل پارسال بینمان حل شد دوباره با خانواده وارد شوند و با هر دو خانواده صحبت کنند .مسئله فعلا تفاهم خود ماست چون ما هردو علاقه داریم ولی راستش خودم هم راضی به اشتباه نیستم و اگر حس کنم تغییراتمان اساسی نبوده رابطه را ادامه نمی دهم...
این دفعه حواسم جمع است.....
............
بالهای صداقت عزیزم..ازت خیلی ممنونم...
خواب های من با توصیه های baby عزیز و موعود و شما و مدیر و سایر دوستان زود از بین رفتند و من با مشاورم هم کمک گرفتم و الان راحت وشاد می خوابم...
بالهی صداقت عزیزم باور نمی کنی وقتی بعد این همه جریانات پیامش را دیدم چه حسی داشتم....
امیدوارم همزمان با نتیجه من هرچه بود شما هم با آقا علی به نتیجه برسید و نذر هردومون رو با هم ادا کنم......
منتظر نظرات دوستان هستم...
به خصوص برادرهای خوبم دوست دارم منطقی این جریان رو حلاجی کنند شاید تاپیک اغازی من نتیجه خوبی با لطف خدا پیدا کرد..
کاش باران هم باشد...
من منتظر حضورش هستم هرچند جای مرجان را به وضوح خالی حس می کنم و ازش ممنونم...
ایشون اولین دوست من در تالار بود....
دوستان منتظر نظراتتون هستم..اگر سوالی بود هم در خدمتم.....:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
سارا جان فقط یه سئوال چرا بهش گفتی اره دوستت دارم؟
چرا خیالش رو راحت کردی که بهش علاقه مندی؟
گویا پست ها همزمان شده........
بالهای صداقت عزیزم ایشان تنها سوال احساسی که از من پرسید همین بود..براش مهم بود که ایا من هنوز به یادش هستم یا نه..
ایشان پسر خیلی مغروری بود و هست ..ولی انعطاف پذیری بالایی داشت .در مقابل بچه بازی های من هیچ زمان بی احترامی نکرد....
و از من خواست حقیقت رو بهش بگم...من دیدم بعد ساعت ها فکر که بهش علاقه دارم اونم نه وابستگی ...دلبستگی ...دیدم نمی خوام از دستش بدم...
و حقیقت را تنها با یک کلمه براش زدم ولی گفتم که باید منطقی اول ببینیم مشکلاتمون برطرف میشه یا نه..
همین...
من سعی نکردم زیاد طالب نشان دهم ..و او هم..
ما کاملا جدی صحبت کردیم ...
و من مطمئنم هرگز برای این رابطه دیگر نه عجله می کنم..نه اشتباه..نه احساساتی...
همین...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#000080
من به خوبی می بینم که سارا به خاطر مبهوت موندن از این قضیه که پیش اومده نتونسته خوب اینجا مسئله رو مطرح کنه و راهنمایی بخواد .
اینه که من تکمیل می کنم ، چون خودم از ایشون خواستم بیاد تو تالار مطرح کنه که اول هم نمی پذیرفت به خاطر این که از تالار رفتنش رو اعلام کرده بود .
در هر حال الآن اون بنده خدا حتی فعلاً رفتنش به خارج برای ادامه تحصیل را به تعویق انداخته ، و نتونسته از فکر سارا بیرون بیاد ( به هر دلیلی که سارا باید جویا شود ) و بنا به سئوالاتی که من از سارا داشتم . ایشون از در احساسات وارد نشده ، یعنی حرف عشق و عاشقی پیش نیومده و حرف از بررسی یک رابطه و چرا به آن نقطه رسید رو پیش آورده و حتی حرف از دیدار هم نزده .
پس اگر حتی در حد درک و فهم یک تجربه نا موفق هم خواسته باشه ، چیز بدی نیست ، مهم اینه که سارا عاقلانه ، و بدون باب احساسات گفتگو کنه . و آنچه الآن براش ابهامه اینه که قصدش از بازگشت چیه ؟ و بهتره هیچ تعجیلی هم برای این فهمیدن نداشته باشه . ( آرام و مسلط به خود جویا شود)
چون سارا بیشتر مایله انگیزه او را بدونه که از روی احساسات و خدای نکرده هوس باز نگشته باشه ، پیشنهاد دادم بیاد تالار مطرح کنه و آقایون بیشتر کمک کنند تا انگیزه اون بنده خدا رو درک کنه .
همین جا از سارا می خوام جواب های اون در مقابل سئوالاتش رو مطرح کنه تا دوستان بهتر راهنمایی کنند .
.[/color]
ممنون فرشته جون...
اصلا هنوزم گیجم..
خیلی برام غیر منتظره بود....
برای همین شاید نتونستم خوب بگم و خوشحالم شما قضیه رو باز کردید....
چشم من به محض اینکه وقت پیدا کنم سوال ها و جواب هایی که دادم را در حدی که برای کمک مفید هست را میزنم....
چشم.....
:46:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
فرشته مهربان عزیز ممنون از توضیح تون:72:
من حقیقتا نگران این مطلب ام که دوباره با احساسات سارا بازی بشه ولی خوشحالم که سارا این دفعه حواسش خیلی جمع ه
در هر صورت ارزوی شادکامی برای سار جان را دارم
-
RE: به: پر از ابهام از رفتار یک مرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rsrs1380
سلام:
فرشته مهربان عزیز ممنون از بیاناتتون....من تلاش کردم بتونم اون مطالب رو در اختیار داشته باشم ...خوشحال می شم دوست عزیزم زودتر اون مطالب رو قرار بدهید و مطالعه کنیم....
مرجان خانم:
یک سوال....
اگر این تاپیک رو می خونید می شه به من بگید چقدر صبور بودن کافی است ..........
من صبر را آموختم ولی خداوند جوابی به تلاشم نداد؟؟؟!!!!!!
به هر حال دنیا محل یادگیری است...................گویا صبر ایوب لازم است............
سارا خانم من فعلا فقط می تونم انرژِی مثبت بدهم
نوشتی من صبر را آموختم مشه یه من بگید چقذر صبور بودن کافی است؟
فکر کنم الان بتونی به سئوال خودت جواب بدی:227::104:
راستی سارا خانم الان با اون سارا خانم پست های اول چقدر فرق کرده:P
سارا جان
تمام تاپیکت رو خوندم الان احساس می کنم خیلی بهت نزدیکم خصوصا این اشتباهاتی که مرتکب شدی
من هم دقیقا داشتم
سارا جان تو الان خیلی با قبلت عوض شده ای حالا که اون اومده می تونی با منطق و صحیح و صد البته با آرامش و بدون عجله تصمیم بگیری
اونجوری که ازش گفتی و من خوندم واقعا مرد خوبی است و بچه بازی های شما باعث شده اون شما را رها کنه
ولی حالا که برگشته از صمیم قلب برایت خوشحالم
عزیزم گویی زندگی خواهرم هست که به نتیجه رسیده است
سارا خانم هر تصمیمی که این بار بگیری صد درصد به نفع توست چون بدون عجله هست
وای سارا نمی دونم چقدر برایت خوشحالم می خواهم فریاد بزنم بگم خدایا شکرت سارا سارا سارا خیلی خوشحالم کاش ته قلبم را می دیدی
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارای عزیز خیلی خوشحال شدم
وقتی پست های آخر رو می خودنم نا خدا گاه اشکام میریخت
نمی دونم شاید دارم احساس برخورد می کنم چون خودم درگیر موضوعات احساسی بهترین دوستم هستم اسن حالت رو پیدا کردم
ولی فعلا نمی دونم چی باید بهت بگم فقط می تونم بگم خوشحالم و این که این فرصت رو هم به خودت و هم به اون بده تا اشتباهاتتون رو جبران کنید و ببینید
چه چیزی باعث شد به اینجا برسید نزارید هیچ چیز از گذشته بی جواب بمونه تا بعدا اذیتتون کنه
امیدوارم خدا دل همه ی عاشقاشو شاد کنه
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام
دلیل بازگشت مهم نیست ، مهم این است که آمدی و می بینی که از آمدنت دوستان خوشحالند .
به جمع خانواده همدردی خوش آمدی .
من قبلا این تاپیکت رو خونده بودم اما نه کامل ...
سارا عزیزم اول باید به تو آفرین گفت که وارد احساسات نشدی و جدی پیش رفتی . :104: به همین صورت ادامه بده .
عزیزم چیزی که مسلم است این هست که شما هردو در گذشته اشتباهاتی داشتید و همانطور که شما در این مدت تغییر کردی ، ایشون هم حتما تغییر کرده . اما وسیله هایی که به این تغییر کمک کردن برای شما متفاوت بوده و برای شما این تالار و یک تجربه باعث تغییر شده . این تغییرات مثبت و پخته تر شدن باعث می شه که هردو شما در حال حاضر بهتر متوجه اشتباهات گذشته شوید .
اما خود شما گفتید که این آقا با احساسات برخورد نکرده و وارد احساسات نشده ، در عین حال شما می ترسید که نکند فریب بخورید و یا از روی هوس باشد و .......
تا جایی که من می دانم کسانی که چنین قصدی دارند (هوس و فریب و...) سعی در تحریک احساسات فرد دارند ، و این کار برای این آقا راحت تر هم بوده چون با شما گذشته ای داشته و با شما آشنایی بیشتری دارد ، اما این کار را نکرده و نه تنها از احساس نگفته بلکه سعی کرده که با هم اشتباهات گذشته را بررسی کنید . (در غیر این صورت باید ترسید)
پس عزیزم ترس شما بی جاست چون نه این آقا قصد دارند وارد احساسات شوند و هم شما به خود مطمئن هستید . شاید این ترس به دلیل علاقه ای است که دارید ، اما الان که تصمیم دارید اشتباه نکنید همینطور محکم بمانید و نگذارید که احساسات بر شما غلبه کند . دیگر جایی برای ترس نیست چون شما می دانی که چه باید بکنی .
به همین روند ادامه بده اما محکم و خویشتن دار باش و خود را مشتاق نشان نده .
* * * * * * * * * *
اما مورد دیگر این که این آقا خواستند به خانواده چیزی نگویید که دلیلش مشخص است و با توجه به گذشته ای که بوده نمی خواهند تا هردو مطمئن نشدید و به نتیجه نرسیدید خانواده مطلع شوند و خود شما هم به همین تمایل دارید . این کاملا درست است اما اگر در خانواده با کسی راحت تر از بقیه هستید و می دانید که شما را سرزنش نمی کند او را در جریان بگذارید اگر هم نیست که دیگر چاره ای نیست .
* * * * * * * * * *
شما سعی کنید کنجکاوی نکنید ، سوال نکنید ، مشتاق نباشید وعادی برخورد کنید ، تا زمانی که قصد خود را به طور واضح بیان کنند و اگر قصد داشتند که پاپیش بگذارند و دوباره اقدام کنند ، توضیح دهید که مطمئنا شرایط خانواده با توجه به گذشته تغییر کرده است و معلوم نیست چه برخوردی با او شود .
اگر قصد ایشون جدی باشد محکم تر پاپیش می گذارند واین حرف ها و گوشزدهای شما هم ایشون رو سرد نمی کند .
* * * * * * * * * *
اما در مورد خودت ، عزیزم گقتی که چندین بار تاپیکت را می خوانی و اشتباهاتت را مرور می کنی .
از تک تک جملاتت پیداست که دوستش داری ، اگر سرانجام این قضیه برایت مهم است محکم باش و سعی کن دقتت را بیشتر کنی که اشتباهات گذشته ات را تکرار نکنی . باز هم می گم اشتیاق نشان نده ، و مثل الان ک خوب پیش رفتی وارد احساس نشو ، منظورم به زبان آوردن احساسات نیست بلکه حتی از درون ، خودت را هم درگیر احساس نکن . اینطوری راحت تر هستی و این ترس هم بیشتر از همین علاقه ای است که به او داری . احتمالا نگران این هم هستی که این بارچه می شود ؟ اما نگران نباش و حتی با هر جمله ای که می دانی به خودت کمک کن که بی تفاوت باشی و به سرانجام نیندیشی . همه چیز را به خدا بسپار و از او بخواه که راه درست را نشانت دهد و هر چه به صلاح توست پیش بیاورد . ترست هم از بین می رود نگران نباش . تو عاقل هستی و می دانی که چگونه باید رفتار کنی ، پس دلیلی برای ترس نیست .
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا خانم چون از آقايان هم درخواست مداخله در بحث را كرده بوديد بد نديدم كه من هم نظر خودم را اعلام كنم. راستش من از تاريخچه ي رابطه ي شما و شكل گيري دقيق آن مطلع نيستم اما دو فرض را قرار مي دهم و بر اساس هر يك نتيجه گيري مي كنم. اگر رابطه ي اوليه ي شما به دليل رفتار غلط و يا بهانه گيري و يا به هر دليل ديگري كه شما تقصير كار تربوده ايد تمام شده و ايشان بعد از خروج از كشور و طي شدن چندين ماه متوالي باز به يادتان بوده اند اين گوياي عشق و علاقه ي واقعي ايشان به شماست و جاي بسي خوشحاليست كه دوباره اين رابطه شكل گرفته و شما هم انشالله با درس گرفتن از گذشته سعي خواهيد كرد كه رابطه ي صحيح تري را با ايشان ادامه دهيد و هميشه در كنار هم خوشبختي را تجربه كنيد.
روي كاملاً متضاد قضيه اين است كه از همان ابتداي رابطه ايشان هيچ وقت خواستار دادن تعهد و التزام نشده و خواستگاري نكرده و از علاقه ي زياد شما به خود آگاه بوده و با اين حال براي ازدواج اقدام عملي نكرده اند. و ممكن است برخي از اشتباهات نه چندان بزرگ شما را دستمايه ي بهانه براي دوري و جدايي كرده باشند. اين مسئله نشان مي دهد كه ايشان علاقه ي قلبي شديدي به شما نداشته اند. و حالا براي چه به شما مجدداً بازگشته اند مي تواند به دليل تجربه ي تنهايي و دلتنگي در خارج از ايران باشد. انسان در خارج ممكن است دوست زياد داشته باشد ولي همدم و همزبان نه. و باعث ميشه آدم حتي به كسي هم كه كاملاً دوست نداشته ولي مدتي باهاش بوده فكر كنه و دلتنگش بشه. به هر حال در اين حالت شما بايد ايشان را امتحان كنيد و اگر اين آقا براي ازدواج با شما اقدام جدي نكنند و بهانه تراشي كنند نبايد به رابطه با ايشان دلخوش باشيد. به هر رو بايد محتاط باشيد
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام:72: به تمام دوستان خوبم:
آتنا عزیزم ممنونم که برای این احساسات من نگران هستی این جمله ایست که این چند روز بارها بهم گفته شده که مواظب احساست باش و من کاملا مواظبم که حداقل کمتر فکر و خیال کنم.....
من دوست دارم از تجربیات شما که زندگی مشترک موفقی دارید استفاده کنم ..پس خوشحال خواهم بود در ادامه مسیر هم مرا یاری کنید...
بالهای صداقت عزیزم..امروز و هر روز در این 3 روز این تاپیک را از اول بارها خوندم و لیست برداری کردم...درسته اون زمان من با تحمل 14 روزه فکر می کردم صبوری یاد گرفته ام ولی الان بعد حدود 10 ماه می فهمم صبر چیست و چقدر سخت هم هست.....یادمه در یکی از پست های تاپیکم نقاب گفته بود که :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
تنها کار.........""صبر"" است ولی صبری که بدون هیچ گونه امید و وابستگی باشد....حال می گویید خوب یکی از ویژگی های فرد صبر کننده داشتن "امید" است وگرنه صبر به چه دردی می خورد......اما صبر بدون امید هم وجود دارد و ان هم صبریست همراه با فراموشی....
سخت است....ولی زیبایی عشق...وقتی دوچندان می شود که طعم تلخ جدایی را کشیده باشی..
نقاب گرامی من همچنان منتظر ورودتون برای راهنمایی من هستم و این جمله شما را بارها خواندم می خواهید برایتان بگویم که چقدر دوست داشتن بعد هجران زیباست؟
بالهای صداقت عزیزم..من تصمیم دارم کاملا جدی با این موضوع برخورد کنم چون هنوز دقیقا نمی داتم نیت چیست....
در ادامه توضیح خواهم داد...
mamfred عزیزم
...بله .دقیقا فعلا همین قصدمان است و تنها این چند روز دارد به تحلیل اشتباهات پارسال می گذرد و هنوز صحبتی نشده ست که دقیقا هدف چیست و من هم اصلا و ابدا کنجکاوی نکردم....ممنونم از محبتتون ولی گویا اون از ترس ها رها شده..خیلی پخته شده....یادتونه ازش در تاپیک برادرتون گفته بودم....من در ادامه منتظر راهنمایی شما دوست و خواهر خوبم هستم....
باران عزیزم:
از راهنمایی زیبایت ممنونم....درسته ..ایشان که خیلی تغییر کرده و خیلی پخته تر شده و در عین حال به نظرم سخت گیرتر شده....منم خودم متوجه تغییراتم شدم و اونقدر بود که مایه تعجب ایشان هم شد و از تغییرات نگرش من تعجب کرده بودند...در ادامه توضیحاتی می دهم....
بله ایشان اصلا و ابدا از طریق احساسات وارد نشد ...کاملا جدی و تنها با رویکرد بررسی علت اختلاف ....چون باران عزیزم ایشان اصولا اهل این ابراز احساسات وافر نیست و پارسال هم وقتی قطعی بود شروع به ابراز احساسات کرد..کلا از تیپ پسرهای جدی و خشک است....
باران عزیزم من به مادرم قضیه را گفته ام....منتها یک مشکل هم اقای خواستگار دیگریست که در حال صحبت باهاش بودم و البته فعلا دوستش نداشتم چون بیشتر هم با اصرار خانواده در حال صحبت با وی بودم و الان نمی دانم با او چه کنم....( غوز بالا غوز شده!!!)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط wintersun77
سارا خانم چون از آقايان هم درخواست مداخله در بحث را كرده بوديد بد نديدم كه من هم نظر خودم را اعلام كنم. راستش من از تاريخچه ي رابطه ي شما و شكل گيري دقيق آن مطلع نيستم اما دو فرض را قرار مي دهم و بر اساس هر يك نتيجه گيري مي كنم. اگر رابطه ي اوليه ي شما به دليل رفتار غلط و يا بهانه گيري و يا به هر دليل ديگري كه شما تقصير كار تربوده ايد تمام شده و ايشان بعد از خروج از كشور و طي شدن چندين ماه متوالي باز به يادتان بوده اند اين گوياي عشق و علاقه ي واقعي ايشان به شماست و جاي بسي خوشحاليست كه دوباره اين رابطه شكل گرفته و شما هم انشالله با درس گرفتن از گذشته سعي خواهيد كرد كه رابطه ي صحيح تري را با ايشان ادامه دهيد و هميشه در كنار هم خوشبختي را تجربه كنيد.
روي كاملاً متضاد قضيه اين است كه از همان ابتداي رابطه ايشان هيچ وقت خواستار دادن تعهد و التزام نشده و خواستگاري نكرده و از علاقه ي زياد شما به خود آگاه بوده و با اين حال براي ازدواج اقدام عملي نكرده اند. و ممكن است برخي از اشتباهات نه چندان بزرگ شما را دستمايه ي بهانه براي دوري و جدايي كرده باشند. اين مسئله نشان مي دهد كه ايشان علاقه ي قلبي شديدي به شما نداشته اند. و حالا براي چه به شما مجدداً بازگشته اند مي تواند به دليل تجربه ي تنهايي و دلتنگي در خارج از ايران باشد. انسان در خارج ممكن است دوست زياد داشته باشد ولي همدم و همزبان نه. و باعث ميشه آدم حتي به كسي هم كه كاملاً دوست نداشته ولي مدتي باهاش بوده فكر كنه و دلتنگش بشه. به هر حال در اين حالت شما بايد ايشان را امتحان كنيد و اگر اين آقا براي ازدواج با شما اقدام جدي نكنند و بهانه تراشي كنند نبايد به رابطه با ايشان دلخوش باشيد. به هر رو بايد محتاط باشيد
برادر خوبم ممنونم که به من راهنمایی می گنید و امیدوارم در ادامه هم در کنار ما باشید...
برادر خوبم ایشان هنوز از ایران خارج نشده..قرار به رفتن بوده و من فکر کردم رفته ولی اصلا نتونسته از ایران بره و برگشته شهر ما تا این قضیه معلوم بشه...و رابطه پارسال کاملا رسمی بود و ایشان نه تنها خواستگاری کرده بود که ما عید قرار نامزدی داشتیم که با بچه بازی های من و لجبازی ایشان ناگهان رابطه قطع شد و هیچ کدوم کوتاه نیامدیم و فقط ضربه خوردیم...و حالا اون برگشته تا علت ها بررسی بشه..ایشان همان موقع هم اقدام رسمی کرده بودن و حتی قبل از عزیمت خواهر و دامادمون از ایران با آنها حضوری سنگ ها را وا کنده بودند....باز در ادامه منتظر نظراتتان هستم....ممنونم..:72:
و حالا قولی که داده بودم تا دوستان بهتر راهنمایی کنند:
من مطالب مهمی که این چند روز بینمون رد و بدل شد را تا حدی که صلاح است می گذارم و امیدوارم علاوه بر خواهر های خوبم برادران خوبم هم در تحلیل رفتار ایشون و اینکه چه کاری بهتر است به من کمک کنند:
(( من از احوالپرسی ها می گذرم و گرنه زیاد میشه تنها جاهای مهم را می نویسم:))
پیام اول ایشان این بود:
چرا از بیمارستان............رفتی؟
و من بعد از حدود 6-7 ساعت فکر کردن و تسلط فکری نوشتم چون نمی خواهم بهت دروغ بگم اینکه فشار روحی روم زیاد بود و نمی تونستم اون محیط را تحمل کنم و رفتم...( البته این اصل کلام ست نه کلش )
بعد ایشان پرسیدند بهنظرتون اشتباهمون چی بود؟
و من با 2-3 ساعت تاخیر و فکر زدم:
اشتباهاتمون زیاد بودند....
یکی از اون ها این بود که من خیلی بچگانه رفتار کردم و عجولانه برخورد می کردمو تصمیم می گرفتمو عمل می کردم..
اینکه غرور تو رو نادیده گرفتم و اون طور ناپخته عمل کردم...
اینکه تلاشی برای بهبود رابطمون نکردم....
اینکه کادوها رو عجولانه و خودخواهانه پس دادم و رابطه رو قطع کردم..
اینکه بیشتر از تو فکر غرورم بودم...
و اینکه مردها رو نمی شناختم و اصلا درکت نمی کردم..
و اشتباه شما این بود که به من فرصت جبران اشتباهمو ندادی...
اینکه با قطع کردن تماسهات منو تحریک کردی..
اینکه فکر کردی من بهت شک دارم ولی این از علاقه زیادم بود..
اینکه ترسیدی و به من اطمینان نکردی در حالیکه من می تونستم هردومونو خوشبخت کنم...
اونم زد امشب حرفهای جدیدی شنیدم که قبلا.............
دیگه نزد تا فردا عصرش که گفت من خیلی تحت فشار بودم و اینکه تو اون طور رفتی منو.........
و زد .........خیلی نگرشت عوض شده....
منم زدم که خیلی مشاوره گرفتم کتاب و مقاله خوندم تا بتونم بفهمم علت شکستمون چی بوده و گویا اونم این کارو کرده بود..
من ازش پرسیدم چرا بعد این مدت برگشتی؟
گفت :نمی دونم....نمی تونستم .....برم..نمیدونم...
بعد از من خواست یک فیلم که گویا روانشناسی ست ببینم و منم به اون یک کتاب گفتم که تا من فیلمو می بینم اونم بخونه و بعد باز صحبت کنیم...
..بعد خواست که فعلا خانواده هامون چیزی ندونند تا زمان مناسب و من نگفتم چرا؟گفتم باشه..موافقم.
کلش همین بود اونم کاملا رسمی....
آخرین پیام ها تا امروز ظهر بودکه می خواست بدونه فیلمو دیدم که گفتم هنوز دستم نرسیده...
دوستان نمی خواهم اشتباه کنم..این روزها خیلی شادم....بالهای صداقت عزیزم به خاط دعاهات ممنونم و همه دوستان...
من حقیقتا دوستش دارم از ته قلبم..همیشه داشتم و با تجربه هام فهمیدم اون تنها مرد نمونه ایست که می تونم وجودشو کنارم تحمل کنم..نمی خوام از دستش بدم..
ولی ازش می ترسم.....نمی دونم اگر بخواد همو ببینیم با چه جراتی تو چشماش نگاه کنم..گاهی می گم اصلا برم یک جای دور ولی باز دوست داشتنش و این همه علاقه ام نمی ذاره....
نمی دونم چطور آنقدر اسیرش شدم و اونم گویا این طور شده...
مطمئنم وابستگی نیست..من مقالات تالارو خوندم ..علایم حسی من بیشتر علاقه است و دلبستگی .....من به واقع ایشان را دوست دارم شاید فرشته جان که همیشه در این 8 ماه کنارم بود بهتر از همه حال مرا درک کند.....
دوستان من منتظر ادامه بحث و پیشنهادتون هستم....
هم خواهر های خوبم هم برادرهلی مهربان...
ممنونم...:16:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارا عزیز...:72:
همین که می دانیم که خرسندی...همین که می دانیم پرنشاطی..همین که می دانیم طعم شیرین عشق را کشیده ای برایمان کافیست تا قدری تامل کنیم و باندیشیم در باب آنچه اتفاق افتاده است.
سارای گرامی بگذارید زندگی را خلاصه کنیم در یک مرحله بسیار حساس...و آن مرحله "تجربه" کردن است.گاهی در عجبیم چرا من؟؟....گاهی دلخور می شویم؟؟
اما آیا هنگام رسیدن به عشق دلخواهمان گفته ایم خدا چرا من؟؟
سارای عزیز بزرگترین درسی که از این دوست داشتن گرفتی...تجربه بوده است...تجربه ای که شما را به نهایت شناخت خود و جنس مخالف کشانده است و این می ارزد به تمام رنج هایی که کشیده اید.
سارا گرامی هدف ها متفاوت هستند ....زیرا انسان دائم در حال تغییرن.
آیا میشود بر حسب همین فرمول ساده دانست که "هدف ایشان(h) از ادامه رابطه و بازگشت دوباره"" چیست؟؟
بله می شود به شرطی که دو عامل در کنار یکدیگر و در تعامل با هم قرار گیرند... این دو عامل عبارتنداز::
1> پاک سازی
2>ذخیره
در مورد اول (پاک سازی)>> وقتی رابطه ای را دوباره شروع می کنیم در واقع از خطاهای قبلی خود آگاهیم و با هدف دیگری پا به میدان گذاشته ایم...بنابراین باید خود قبلی را نیز فراموش کنیم. سارای عزیز شما باید rsrs1380 قبلی را فراموش ساخته و از دید جدیدی به خود بنگرید زیرا تغییر کرده اید...همچنین فرد مورد نظر(همین فرد مورد بحث(اقا)) قبلی را فراموش ساخته و از رویاهای گذشته که سبب علاقه مندی شما به ایشان شده بود را از یاد برید.
در واقع طوری به او بنگرید که گویی یک خواستگار جدید است که هرگز او را ندیده اید. این مرحله پاک سازی است که ما را به بینش جدیدی در مورد حق انتخاب می رساند... یعنی ما دیگر در انتخاب خود یک پیش زمینه نداریم که بر قدرت تصمیم گیری ما تاثیر گذارد.
.................................................. .....................
مرحله دوم(ذخیره سازی)>> رابطه جدید که بعد از پاک سازی شکل گرفته و ادامه می یابد دارای دو حالت ویژه است....یکی ترس از دست دادن موقعیت....و دومی تاکید بر حفظ آن است.
یعنی ما دارای نوعی تردید هستیم که آیا می توانیم با فرد تغییر یافته هماهنگ شویم و از سوی بدلیل عدم هماهنگی موقعیت را از دست رفته تصور می کنیم.
سارا گرامی در این مرحله(ذخیره سازی) تمام تلاش ما باید صرف جمع آوری اطلاعات دریافتی از شخص مورد نظر باشد.
یعنی تمام رفتارها و حرکات او را در نظر گیریم و این اعمال را با ""خودتغییر یافته""(سارا جدید) تعمیم داده و مقایسه نماییم.
سارا عزیز برای این کار بهتر است از خودتان شروع کنید کاغذ و قلم بردارید تمام ویژگی های که کسب کرده اید را در یک طرف و تمام کردارهای نامناسبی که داشتید ولی ترک نمودید را در طرف دیگر کاغذ بنویسید... سپس رفتارها و ویژگی های فردمورد نظر را هم در پایین آن کاغذ به همان صورت بنویسید..
بعد از اتمام خواهید دید که آیا ""هدف شما از تغییر"" یکسان بوده و یا نه.
.................................
سارای گرامی حال سوال این است که آیا اگر هدف یکی بود می شود رابطه را بصورت جدی و صمیمی ترادامه داد؟؟
>>>خیر نمی توان.........زیرا آخرین مرحله شناخت باقی مانده ...آنهم پایبند بودن به اهداف است.
از کجا باید اطمینان حاصل کنیم که فرد مورد نظر ما به اهداف خود پایبند خواهد بود؟؟؟
با گذشت ""زمان" :300: و ""صبور بودن"" :305: /در کنار داشتن رابطه مشخص و رسمی (بدون درگیری عاطفی و مبتنی بر شناخت و....):43:
..............................................
حال سارا عزیز شما با روند رابطه محدود فعلا به پیش روید و ما را هم در جریان بگذارید تا در ادامه راهنمایی های دقیق تری انجام دهیم.
.................................................
:305:بیادمان باشد ازدواج یعنی تعهد....و هرکسی که این ویژگی را دارا باشد متعهدترین فرد برای همسر و زندگی خود خواهد بود...بنابراین تاکید را از شخص محدود برداشته و بر شناخت نامحدود اصرار ورزیم.
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیزم
کاملا یادمه که در موردش در تاپیک برادرم صحبت کردی و خیلی خوشحالم که خوشحالی
خانومی تو خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو می کنی این آقا رو دوست داری چون شوق و شعف و خنده رو می شه از توی نوشته هات دید و حس کرد
وقتی پست های آخرت می خونم می تونم چهره ای که ازت تصور دارم و با شادی کامل جلوی چشمم ببینم
این حس ها و این روزها رو برای خودت ثبت کن چون قشنگ تر از این روز ها و این حس هیجان فکر نمی کنم وجود داشته باشه
ولی گاهی احساسات و دوست داشت و عشق خودشون باعث می شن اشتباهاتی بکنیم و واقعیت ها رو نبینیم
حتی دوست داشتن بیش از حد همیشه طرف مقابل رو آزار میده و تو همیشه فکر می کنی من که انقدر دوستش دارم چرا اون اینشوری رفتار می کنه قافل از اینکه عشق و دوستداشتنت داره اونو محدود می کنه
عزیز دلم می دونم که دیگه اشتباه نمی کنی و احساسات رو کمتر دخیلی می کنی چون نمی شه گفت احساسات رو کامل بزار کنا این محاله
ولی می شه گفت که احساسات رو کنترل کن تا دوباره اشتباه نکنی
کنترل احساسات از هر دو طرف یعنی نه از این ور بوم بیافت نه از اون ور بوم تعادل داشته باش نه جدی و رسمی و خشک ونه شیفته و احساساتیه کامل
اگه ملاقات حضوری داشتید
1 حتما تمیز و اراسته برو
2 آرامشت رو حفظ کن آرامش صورت تو اونو آروم می کنه
3 گله گزاری ممنوع دنبال مقصر نگرد
4 سعی کن منطقی باشی وواقعا جاهایی که اشتباه کردی بپذیری
5 همه چیز رو گزدنه خودت نگیر و اشتباهاتش رو محترمانه بگو
6 شاید میان حرفاش حرفی باشه که دلخور بشی تا اینکه انتظار شنیدنش رو نداشته خودت رو برای شنیدن انتقاد و یا حرف متفاوت آماده کن
7 ایده آل فکر نکن یعنی فکر نکن چون چند ماه بینتون فاصله افتاده هم تو نمونه شدی و هم اون و دیگه هیچ وقت اشتباهی ازتون سر نمی زنه
8 غرورت رو حفظ کن و غرور اون رو هم نشکون
9 چشم ها هیچ وقت دروغ نمی گن احساسات حتی اگه به زبون هم نیان می تونن با نگاه منتقل بشن
10 اگه رفتی دیدیش از هوش و گوش نری مارو یادت بره باید بیایی همه چیزو برامون تعریف کنی ما اینجا از فضول درد میمیریم وگرنه :D:122:
بر می گردم :228:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
ساراي عزيزم تاخير منو براي جواب دادن ببخش:46:
از اينكه نامزد سابقت برگشته خيلي خوشحالم چون حس خوبي به اين بازگشت دارم :227: با اين آرامش و تغييراتي كه در تو ميبينم به ادامه اين رابطه خوشبينم:228:
واقعيتش خودم رو در حدي نميبينم كه بخوام براي شروع يه رابطه با اين درجه اهميت وارد معركه بشم ترجيح ميدم كمتر حرف بزنم و بيشتر گوش بدم(مقاله دوم توي لايتناهي:D)
بهر حال هر جا كه احساس كردم كاري از دستم بر مياد دريغ نميكنم:43:
هميشه برات بهترين ها رو مي خوام:72:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
ولی گاهی احساسات و دوست داشت و عشق خودشون باعث می شن اشتباهاتی بکنیم و واقعیت ها رو نبینیم
حتی دوست داشتن بیش از حد همیشه طرف مقابل رو آزار میده و تو همیشه فکر می کنی من که انقدر دوستش دارم چرا اون اینطوری رفتار می کنه ، غافل از اینکه عشق و دوستداشتنت داره اونو محدود می کنه .
عزیز دلم می دونم که دیگه اشتباه نمی کنی و احساسات رو کمتر دخیلی می کنی چون نمی شه گفت احساسات رو کامل بزار کنا این محاله
ولی می شه گفت که احساسات رو کنترل کن تا دوباره اشتباه نکنی
کنترل احساسات از هر دو طرف یعنی نه از این ور بوم بیافت نه از اون ور بوم تعادل داشته باش نه جدی و رسمی و خشک و نه شیفته و احساساتیه کامل
:104: :73: :104: :73: :104: :73: :104: :73:
خیلی بازخورد عالی و سنجیده ای هست.
(شارژ 10 روز عضویت رایگان mamfred به خاطر اشاره به این نکات بسیار مهم)
خلاصه:
در شناخت برای ازدواج باید تاکید روی معیارها و منطق و کنترل احساس باشه و در این راستا استفاده از نظرات تخصصی، مشاوره ای افراد ثالث بسیار موثر است.
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام:72: دوستان خوبم:
دوستان عزیزم از همراهیتون در تاپیک و به خصوص ایمیل و پیام خصوصی ممنونم....هرگز لطف شما رو فراموش نخواهم کرد به خصوص دوست اندیشمندم فرشته جون....:228:
خب من بارها پست های دوستان خوبم رو مطالعه کردم و دارم سعی می کنم که رعایت کنم و چقدر سخته آدم احساسشو کنترل کنه ولی تا الان موفق بودم و هر حس خاصی پیدا می کنم می بینم تو این یکسال مثلا فلان جا تو تاپیک نتیجه اشو دیدم و پرهیز می کنم ..ولی صبوریم جالبه..دیشب باورم نمی شد تونستم صبور باشم..بچه ها چقدرم خوبه وقتی با تعلل جوابی به سوالات می دم یا رفتار می کنم می بینم چقدر پاسخی که دریافت می کنم هم منطقیست..
به هر کس که این تاپیک رو می خونه پیشنهاد می کنم این صبر رو امتحان کنه.....هرچند من هنوزم دانش آموز این راهم...
خوب از حاشیه برم کنار و بگم چی شده تا الان و سوالاتم هم بپرسم تا باز مثل همیشه زحمت همفکریش با شما دوستان باشه...
بعد از اون پیام ها که براتون در بالا نوشتم ما باز هم صحبت کردیم که من یک قسمت اصلی رو می نویسم....
و این اصلی ها مال دیشب هست:
موضوع از یک کنسرت که در شهر ما بود شروع شد و من باز با بیان برخی سوالات در رابطه با صحنه های کنسرت تونستم کمی عقایدش رو محک بزنم..که البته پارسال این کارو کرده بودم ولی خوب 10 ماهی گذشته و منم خواستم از نو ببینم نکنه اون چیزهایی که قبلا برام مهم بوده هم تغییر کرده اند و دیدم نه از این نظر موردی نبود..هم من هم ایشان هم کاملا رسمی حرف زدیم انگار نه انگار سال پیش کامل آشنا شده بودیم..و جالبه من تازه دارم دوباره می ششناسمشون چون چیزهایی امسال یاد گرفتم که پارسال بلد نبودم که بخوام بهشون دقت کنم.:227:
در انتهای حرف های شناخت متوجه شدم که گویا ایشان قضیه پارسال را کامل کنار گذاشته و دوستان اصلا جز همون یک شب دیگه راجع به خطاهامون حرف نزد..حتی نگفت فلان کارو کردی یا..منم نگگفتم..حس می کنم فراموش کرده و جالبه ولی من دوست دارم راجع بهش حرف بزنم ولی نزدم و یاد حرف نقاب محترم افتادم که گفت اولین مرحله پاک سازیست...
ایشان جز آن شب که من خطاهارو گفتم و او هم گفت و هردو پذیرفتیم که اشتباه بود جداییمون دیگه اصلا اشاره ای نکرد و احساس می کنم نمی خواد دیگه در این مورد صحبت کنه....
و بعد از اون به من گفت که امروز خانواده اش میان شهر ما....
منم گفتم حتما میان که وسایلتو جمع کنی و بری..چون دوستان سربازیش تمام شده بوده و من اصلا نمی دونم و نمی فهمم چرا مونده اینجا....
گفت نه.......تازه دارن میان پایه های پسرشون رو محکم تر کنند!!!!
منم گفتم چرا؟نمی خوای برگردی ............ (اسم شهرشون )؟
گفت نه....
ادامه داد دارند ماشینی که خریدم هم برام میارن!!!!(دوستان من اصلا متعجبم این اصلا داشت می رفت خارج حالا می گه ماشین خریدم!!!)
منم گفتم عادی عادی:مبارکه ...
بعد گفتم حیف که نمیشه بگم بهشون سلام برسون.( چون خودش گفته بود فعلا خانواده ها ندونند من اینو گفتم ))
می دونید چی گفت:
گفت ..چرا نمیشه..من حتما سلام تو رو بهشون می رسونم..!!!
منم دیدم دارم گیج میشم..میهم حرف می زنه ...ترسیدم خراب کاری کنم:D گفتم دیروقته اگر میشه استرحت کنیم تا بعدا ...
اونم بعد مدت ها مثل قدیم بهم شب بخیر گفت ....(محبت آمیز) ولی من تنها بسنده کردم به کلمه شب خوش..
البته این مهم هاش بود وگرنه حرف چندین بار زدیم..
احساس می کنم داره گیجم می کنه...درست حرف نمی زنه و منم می ترسم کنجکاوی کنم...
ولی لحنش عین پارسال شده...توجه نشون میده ولی احساساتی بازی اصلا که این خیلی خوبه...
نمی دونم ایشون که اصلا داشت می رفت چرا برنامه هاش آنقدر عوض شده؟
قبلا شرطش این بود که تو هر ده کوره ای زندگی می کنیم ولی این شهر ما که تو خوزشتانه نه....حالا می گه دارم پامو سفت می کنم اینجا...
قبلا انقدر مرموز نبود..حس می کنم مرموزه..طوری که گاهی میگم نکنه منو گذاشته سر کار!!!1بعد یادم میاد که این تیپ ادمی نبود...نمی دونم..گیج گیجم...
اصلا نمی تونم پازلشو مرتب کنم...
دوستان این درحالیه که من تنها از خانواده ام مامانم می دونه...نمی دونم اصلا این کار درسته ؟
من هنوز نمی دونم دقیقا چی می خواد ..می ترسم باز ضربه بخورم...قشنگ حرفشو نمی زنه...
و البته منم کنجکاوی نمی کنم...
چه کار کنم؟
مسیرو چطور ببرم جلو؟
داشتم فکر می کردم یک رابطه که بهم خورده می خواد دوباره درست بشه چقدر استرسش بیشتره ..من اصلا پارسال استرس نداشتم ولی الان همش می ترسم...تازه اصلا نگفته هنوز همو ببینیم....
و یک چیز..نقاب فرمودند اولین مرحله پاک سازیست...ولی من اصلا نمی تونم پاک سازی کنم..اتفاقا همش عین فیلم قضایا پارسال جلوم رژه می رن....و وقتی می بینم اون هیچ تمایلی نداره که راجع بهش حرف بزنه منم سکوت می کنم ...
والا به نظرتون عجیب نیست من آنقدر گیجم؟!
والا از پس این همه اسم دارو و درس بر اومدیم تو یک رابطه ساده موندیم!!!!!!!!
خودممم خنده ام می گیره....
منتظر راهنماییتون هستم.....
ممنون.
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام
به عقیده من شما و رفتارتان الان اصلا طبیعی نیست و اینو بدونید که طرفتون خیلی زود و راحت اینو میفهمه
شما الان دارین از یک طرف دیگه بوم میوفتید و اون هم وسواس شدید هست که چگونه رفتار کنم و...و چی درست هست.چرا طبیعی و معمولی باهاش رفتار نمیکننی ؟؟؟؟میدونم با این سطح علاقه ای که شما بهش دارین سخته .اما باور کن که این بهترین راه هست چون اینکه شما غیر طبیعی هستی مثلا اینکه جواب اس ام اس هاشو با این تاخیر میدی چیز زیاد خوبی نیست
ببین اینکه بچه ها میگن که باهاش وارد احساس نشین کاملا درست است اما شما الان چون ترس دارین رفتارتون غیر عادی شده .به عقیده من وقتی میتونی به شناخت واقعی ازش برسی و از این گیجی که داری خلاص شی که باهاش راحت باشی و راحت رفتار کنی تا اون هم بتونه که بهت اعتماد کنه و رفتار واقعی شو نشون بده.راحت باش تا اون هم باهات راحت باشه اما احساس رو دخیل نکن و وارد فاز عشقولانه نشو:72:
به نظر من اونم الان پر از ابهام از رفتار یک دختر شده:D
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلامی دیگر..
rsrs1380 گرامی نوشته اند::
"""..هم من هم ایشان هم کاملا رسمی حرف زدیم انگار نه انگار سال پیش کامل آشنا شده بودیم..و جالبه من تازه دارم دوباره می ششناسمشون""""
.................................................. .
سارا عزیز برخلاف اینکه می گویید بنده نمی توانم "پاک سازی" کنم...اما با توجه به متن بالا مشخص می شود اولین گام را صحیح برداشته اید.
تاکید "پاک سازی" شناخت دوباره فرد بدون در نظر داشتن خصوصیات قبلی اوست... نه بدون در نظر داشتن تخیلات قبلی که شامل موقعیت هاست.
در اولین مرحله باید همان گونه که خود اشاره کردید کاملا رسمی در پی کسب شناخت فرد مقابل بود.
آن چیزی که در میان بسیار حائز اهمیت بوده و هست >> عدم تاکید بر حفظ موقعیت و فرد مقابل است...
یعنی این ذهنیت را از خود دور سازیم که اگر رابطه شگل نگیرد یا ادامه نیابد چه خواهد شد؟؟
باید بدانیم که هدف ما در حال حاضر "شناخت" فرد مقابل است نه تاکید بر ادامه رابطه. در این صورت با آرامش کامل و بدون هیچ گونه ترس و استرسی در این مسیر گام برمی داریم.
در مرحله "شناخت" باید فرد را به چالش بکشانیم..او را در موقعیت های مختلفی قرار دهیم. از جزئیات زندگی بیشتر از او سوال کنیم.
نکته دیگر این است که در پرسه شناخت نباید بیش از حد به گفته های فردمقابل توجه شود.. بهتر است توجه را از گفته ها به اعمال محدود سازیم.چرا؟؟
زیرا گاهی فرد مورد نظر تلاش دارد با بیان جملات و سخنانی که اصولا واقعیت خارجی ندارند ما را در یک برزخ قرار دهند در این صورت تمام انرژی ما صرف جست و جو و ردیابی معانی ابهام آمیز شده و ما را از هدف اصلی همانا "شناخت" بدور می سازد.
این مورد بالایی که مطرح کردم کاملا در رفتار شما مشهود است...یعنی فرد مورد نظر با بیان ابهامات ذهن شما را بیشتر بسوی انان جلب می کند.
همان گونه که قبلا هم اشاره کردم باید هدف هر دوی شما عزیزان از ایجاد رابطه یکی باشد. بنابراین در ابتدا به تعیین اهداف تاکید بورزید.
بطور جد با برنامه ریزی خاص هدف خود را از ایجاد رابطه با ایشان مطرح کنید. طول مدت رابطه را مدنظر قرار دهید... شرایطی را برای رابطه بگذارید.
طوری باید رفتار کنید که ایشان متوجه شوند برای زمان و انرژی خود ارزش قائلید.
.............................................
rsrs1380 گرامی از همه مهم تر این فرصت(ایجاد رابطه) را به عنوان رسیدن به خواسته ها و رویاهایتان مدنظر قرار ندهید. در غیر این صورت رابطه با خودمحوری و احساسات به پیش خواهد رفت. بهتر است خواسته ها در خدمت رابطه باشند نه رابطه در خدمت نیازها.
شرایطی را فراهم آورید که فرد سخنان قبلی خود را تکرار نماید..بهترین کار پرسیدن سوالات قبلی و تکراری است(البته نه رجوع به گذشته ها)..
البته خانواده ها باید از ابتدا در جریان رابطه باشند.
بعد از طی دو مرحله ای گفتم///پاک سازی و ذخیره سازی.... اولین گام در جریان گذاشتن کامل خانواده ها است.
:305: :305:
rsrs1380 عزیز آرامش و صبوری همراه با یک رابطه رسمی و مشخص .....بهترین گزینه برای شناخت و ادامه رابطه محسوب میشود.
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیز
این که اصلاً هیچ سئوال و کنجکاوی نکنی درست نیست ، من هم تأکید دارم برای ادامه این ارتباط هدف تعیین کنید و از ایشان بخواهید هدف خود را بیان کند و طفره را هم نپذیرید ، و در ادامه هم بر مبنای همان هدف پیش بروید ، و همچنین تأکید دارم که پاسخ سئوالات شناختی خود را سعی کنید در رفتار وی بجویید . و وی را در موقعیتهایی قرار دهید که نشان دهد در زمینه مورد نظر شما چگونه است .
لازمه این کار این است که لیستی از آنچه مد نظر دارید از همسر آینده بدانید ( دقت کنید همسر آینده نه این شخص مشخص تا آنچه مد نظر دارید مطابق وی و احساستان تنظیم نکنید )و آنچه مایلید که باشد ( اصولی که می خواهید داشته باشد ) را لیست کنید ، و با پیش آوردن موقعیتها به کمک یک مشاور حاذق عملاً و در رفتارش بسنجید .
وارد فاز احساس نشدنتان یعنی آن که محور رفتار و اهداف و برنامه های شناختی شما احساسات نباشد . ( دوری از هیجانات ، و در عوض آن به کاربرد بردن منطق ) چون در حال حاضر می بینم شما هیجان زده اید ( دستپاچگی ). خونسرد و به قول محمد طبیعی پیش بروید .
باز تأکید می کنم هم از ایشان بخواهید هدف را روشن کند ، هم خود هدف مند باشید (در این رابطه )
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارا عزیزم
من بر مبنای صحبت این اقا که گفته اند خانواده ام می خواهند پسرشان را محکم تر کنم فکر می کنم هدف ایشان از این رابطه ازدواج باشه
من هم با صحبت های اقای نقاب کاملا موافق ام که خانواده ها در جریان قرار بگیرند
این که دو خانواده در جریان قرار بگیرند به این معنی و مفهوم نیست که شما حتما و حتما باید در نهایت با هم ازدواج کنید
راستی یه نکته به نظرم اومد
عزیزم مساله خارج رفتن مگه به همین سادگی هاست به خصوص برای کسانی که رشته شون پزشکی ه
امریکا رو که من اطلاع دارم خیلی خیلی برای پزشک ها سخت ه و به همین راحتی ها ویزا نمی دن
اروپا هم به احتمال زیاد خیلی اسون نیست
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جان
انسانها لحظه به لحظه در حال تجربه کردن و در نتیجه بر مبنای تجربیات در حال تغییر هستند .توجه داشته باش . شناخت پارسال تو مربوط به 365 روز پیش بوده و تعداد ثانیه ها را در 365 ضرب کن ببین به چه عددی می رسی !!!
اگر این آقا و یا کلا هر انسانی آن چنان که باید از لحظاتش نیاموزد حداقل و دست کم از هر یک ساعت و یا دوساعتش که می آموزد . اینطور نیست ؟!
شناخت پارسال مال پارسال و تا پارسال بود . خود تو از پارسال تا امسال چقدر تغییر کرده ای ؟! امسال او آدمی است که یک سری فاکتورهای پایه دارد و یک سری تجربیات تازه که بر مبنای آن مجبور و وادار به تغییر شده .گاهی حتی در ضمیر ناخودآگاه تغییراتی اتفاق می افتد که فرد به آن توجه ندارد .
نازنین خانم دکتر و دوست جوانم
تو باید شناخت خودت را از ایشان سریعا به روز کنی . این را بدان که نه امروز و در این شرایط بلکه در کل مسیر زندگی ما باید اطلاعات و شناختهای خود را از خود و دیگران به روز کنیم . انسانها هر لحظه در حال تغییر هستند چرا که شرایط زمینه ساز تغییرات است و همیشه شرایط یکسان نیست .
قبل تر هم به تو گفتم مشاوره ی قبل از ازدواج کمک بزرگی به روند شناخت و توجه و نحوه ی تصمیم گیری می کند . قبل از ازدواج و درست در همین شرایطی که در حال انتخاب هستی مشاوره هم راستا را فراموش نکنید . هر دو شما .
مشاوره قبل از انتخاب و ... که متاسفانه ما خیلی عادت به آن نداریم . اما چقدر می تواند در شناخت دو طرف و حتی بیماری ها و آسیبهای روحی و مداوا در سن پائین کارساز باشد .
تو باید بهترین نوع شناخت از خودت و این آقا را داشته باشی تا با کمترین ضریب اشتباه وارد چرخه ی زندگی زناشویی شوی . به همکارانت در شاخه ی روانشناس بالینی اعتماد کن .
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام:72::
دوستان عزیز از راهنمایی شما ممنونم...
از دیشب تا الان که پست ها رو خوندم خیلی فکر کردم...
حرف اقای محمد تلنگر خوبی برای من بود چون خودم هم متوجه شدم چیزی که دارم نشون میدم اصلا من نیستم..
راستش همش سعی می کنم مثلا طبق فلان تجربه یا بهمان مقاله مواظب باشم غافل از اینکه اون خود من رو دوست داشت و مشکل اصلا چیز دیگری بود...
خودمم احساس کردم که کمی همین رفتارم عجیب غریبه چون خودمم وقتی فکر می کنم احساس می کنم خیلی رفتارم خنده دار شده....
بله شما ها همه صحیح می گویید نباید خودم رو آنقدر گم کنم..اون خود منو و شخصیتم و کارهامو همیشه دوست داشت و من دارم خودمو تبدیل می کنم به چیزی که نیستم و اون ویزگی های مثبتم هم دارم با این گیجی خراب می کنم..امروز که تماس داشتیم سعی کردم خودم باشم کمی هم خندیدم و دیدم اون چقدر راحت تر شد....
ممنونم..
داشتم به قول دوست خوبم از اون ور بوم می افتادم..
در رابطه با تعیین هدف و طول ان موافقم..فعلا منتظرم که ببینم اصلا چه چیزی در ذهنش است و به محض اینکه حس کنم شرایط مقبوله می پرسم که هدفش از برقراری مجدد ارتباط چیست و چه برنامه ای در ذهنشه...
البته حس می کنم از رفتارش که اون کاملا نظرش روی ازدواجه..این حس منه از توجهات زیادی که داره می کنه البته نه احساساتی ولی خوب با شناختی که ازش دارم از رفتارش متوجه می شم ...
به هر حال تا چیزی نگه من هیچ اقدامی نخواهم کرد..
فعلا به شدت با خانواده مشغوله و نمی دونم در این رابطه هم صحبت می کنه یا نه .به هر حال من به مادرم که گفته بودم و یکی از خواهرهام هم در جریان گذاشتم و دارم کم کم آماده شون می کنم..البته فعلا هیچ کدام مخالفتی ندارند جز مسئله اون خواستگارم که چون متخصص و برای فوق می خونه مامانم می گه بهش فکر کن منم گفتم تا ندونم این قضیه..... به کجا می رسه نمی تونم به اون فکر کنم.و بهش باز تاکید کردم من .... دوست دارم و ایشان هم چون خودش قبلا........ رو خیلی دوست داشت پذیرفت و عین همه شما فقط می گویند که احساساتی نشو...:D و مواظب باش....:305:
سعی می کنم کم کم هدف دار کنم ارتباط رو تا خدای نکرده ضربه نخورم..
آتنا جان در رابطه با صحبت شما متینه ولی من برای رفتن به آمریکا چون هم خواهرم انجا داشجوی تخصص پزشکی است و هم همسرش فوق تخصص انجاست مشکلی ندارم و در ادامه باید ذکر کنم که ایشان ( نامزد اسبق) خودشان به شدت مخالف آمریکا رفتن هستند و برنامه من و ایشان برای کشور دیگری بود علی رغم اصرار خواهرم ایشان اصلا تمایلی به زندگی در انجا ندارند و هدفشان تحصیل در خارج و بازگشت به ایران بود که منم موافق بودم ولی الان اصلا نمی دونم برنامه اش چطوره و باید حتما بپرسم چون برای من و خانواده ام این مسئله خیلی مهمه.....
آنی جانم ممنونم که وارد تاپیکم شدید..بله ..حتما این کار را می کنم و باید سریعتر اطلااتم را به روز کنم چون من از ..... الان هیچ نمی دانم و همه شناختم بر پایه سال گذشته است که می دانم همین کمی خطرناک است...
چشم دوستان ..من با دقت جلو می رم و سعی می کنم حتما هر جا مشکلی حس کردم باز با شما دوستان مشورت کنم...
برای هر دو ما دعا کنید..
ببخشید انقدر مزاحم وقت های گرانبهاتون میشم..
شروع دوباره یک رابطه واقعا سخت تر است....خیلی سخت تر....:300:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام دوستان و سارای مهربون
یکی از مطالبی رو که میخواستم در تاپیک فراسوی ذهن بیان کنم ولی فرصت نشد همین موضوعی هست که در چند پست آخر این تاپیک میبینم
اول از همه بی تعارف میگم که خیلی از ما که بارها در تالار و مطالب آموزشی آن وکتاب های روانشناسی و... چرخی زدیم داریم اشتباه میریم و از بسیاری از اهداف اصلی دور میشیم !مخصوصا درباره ی راهنمایی و مشاوره برای ازدواج
من بهتون اطمینان میدم که اگر کسی هزار تا راهی که مشاوران و دوستان میگن رو بره ولی کاری رو که دوست داره و دل و احساسش میگه رو انجام نده و فقط به این فکر کنه که کجا باید چطور رفتار کنه!
یه جایی می بره و کم میاره،به قول دوستان چون از خودش دور شده...
برای مثال اگر سارای عزیز و یا هر دختر و پسر دیگه ای با این همه شوق میاد و از حسش میگه و در ضمن از لحاظ روحی و شرایط تناسب نسبی رو با طرف داره ،اولین چیزی که بهش میگیم دقت کردید چه چیزهاییه!(در مورد خودمون هم همینطور):
اول از همه تشویقش میکنیم به وسواس شدید و نه میانه روی(خلاصه گفتم)
حالا اومد و این آقا یه جایی در این همه چالش و ریز بینی بیش از حد ،کم آورد و در نهایت هم این خانم ردش کرد و حالا هی این سناریو چند بار تو زندگیش پیش بیاد ...
میدونید آخرش چی میشه؟
من میگم:وسواس فکری و سرخوردگی وخدایی نکرده در آینده پشیمانی های جبران ناپذیر
پس عزیزان تعادل بهترین روش است
هر چیزی به اندازه!
سارای عزیز سعی کن طوری رفتار کنی که بعدها به روح و قلبت بدهکار نباشی!
قبل از ازدواج هم باید خوب چشم ها رو باز کرد ولی دنبال گل بی خار بودن اشتباهه محضه
بیایید اینقدر همدیگرومخصوصا خودمون رو به اسم شناخت وآگاهی و محک و چالش به سختگیری های بنی اسرائیلی تشویق نکنیم.
موفق باشید
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام به دوستان گلم:72::
ممنون امریم عزیزم...بله من حتما تعادل رو سعی می کنم رعایت کنم و در همه موارد تعادل به خرج بدم..منتها حس می کنم اصلا دیگه به خاطر تجربه هام قدرت احساساتی شدن تا اون حد رو ندارم و همین رو خودم می پسندم چون رفتارم معقول تر شده....
دوستان:
برای اینکه خیال عده ای که دارند به من کمک می کنند راحت بشه باید بگم که امروز ایشان دوباره از من خواستگاری کردند و گفتند هدفشون ازدواج هست....
ایشان گفتند که حتی پارسال هم قصد رفتن نداشتند و منتها تا من گفتم تمام ایشان آنقدر شوکه شده اند که تا مدت ها اصلا نمی دونسته چی رخ داده...
گفتند تمام این مدت به یاد من بودند و اصلا قدرت فکر کردن به کسی نداشتند و الان قصدشون بررسی دوباره جهت شناخت در راستای ازدواجه....:16:
و قرار شد با همفکری هم به گونه ای با خانواده من صحبت کنند تا اجازه شناخت دوباره به ما بدهند و الان مهمترین مشکل ما راضی کردن پدر منه که اصلا روحش خبر نداره...ولی مادرم فعلا موافقه ....
منتظرم این بار با همفکری هم این مشکلاتو حل کنیم..
برای هر دو ما دعا کنید....
نمی خوام احساساتی باشم ولی فقط یک چیز برام جالبه و اینکه این همه زمان من به یاد ایشون بودم اونم این طور بوده ..همه این یکسال و می گه اصلا نتونسته بره از اینجا و می خواد مبارزه کنه در جهت مثبت تا به قول خودش یک زندگی زیبا دونفره همیشگی داشته باشیم...
البته من مدام به خودم می گم سارا هر ان ممکنه نشه ...و اصلا احساساتی نمی خوام بشم و در جواب این محبتش فقط گفتم ممنونم..
حالا در حال برنامه ریزی هستیم در راستای هدف..
برامون دعا کنید..:203:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
با سلام..
دوستان عضو محترم ""امریم"" عزیز به نکات قابل توجهی اشاره نمودند که باید آنان را مدنظر قرار دهیم.
اما همیشه این نکته بسیار مهم و اصلی را که یک رابطه سالم وابسته آن است را از یاد نبرید که::
""اگر با قلب و دلتان فردی را انتخاب کردید و او را بر حسب همین انتخاب "دوست داشتید" زیاد جدی نگیرید. زیرا طبق عمومیت کار دل > ""دوست داشتن" است.. مانند کار گوش که شنیدن است و چشم که دیدن است...... ""
بنابراین در پرسه مهم انتخاب تاکید باید بر احتمالات و جلوگیری از اشتباهات باشد که در این صورت اصلی ترین کار بر عهده ""عقل و منطق"" است... اتفاقا عقل و منطق نیز با شنیدن و تحلیل راهنمایی های صاحب نظران و مشاوران گسترش یافته و خوب را از بد تشخیص می دهد.
پس باید جمله "امریم" گرامی طوری دیگر بازگو کنیم... یعنی در انتخاب و طول مدت رابطه تاکید بر تحمیل عقاید دیگران و صاحب نظران نباشد بلکه با شنیدن راهنمایی های آنان طوری اقدام نمایم که ضریب خطا کاهش یابد.
با سپاس:72:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام به همه دوستان خوبم:72::
خب دوستان....
روزها از پی هم می روندو می آیند و من گهگاهی برایم ایستادن در این نقطه اکنون عجیب است...
سخن زیادی ندارم جز اینکه بگم واقعا ممنونم و همه تغییراتم رو مدیون دوستان تالار هستم که به واقع الان نتیجه اون همه دوری ..عذاب و .. و اکنون شادکامی رو می بینم..
دوستان ما بارها صحبت کردیم.و ایشان از این روزهای فراق گفتند و من شنیدم و فکر کردم..
خوشحالم که ایشان اصلا و ابدا در این مدت من رو فراموش نکرده اند.
گفتند که تنها علت ماندنشان همین قضیه ماست و اینکه به قول معروف نمی تونه از این شهر دل بکنه و بره!!
برنامه هنوز برای ادامه تحصیلش در خارج از کشور است و من هم فعلا موافقت کردم....در این مورد و ایشان به خاطر دست یافتن به من ( به قول خودش ) سفرش رو عقب انداخته تا ببینیم نتیجه چی میشه...
از علاقه و... هم زیاد گفتند که نمی شود گفت ولی هم ایشان هم من هر دو تاکید کردیم که این همه علاقه صحیح ولی نباید چشم هامونو ببندیم و دوستان الان راجع به چیزهایی حرف می زنیم که من پارسال اصلا نمی دونستم باید بپرسم و همه رو مدیون تالارم...
اونم خیلی تغییرات مثبت کرده.گاهی باورم نمیشه خودشه...پخته بود..پخته ترم شده..و معتقده منم خیلی عوض شدم...
باهوش عمل می کنه منم همین طور..البته هنوز درخواست ملاقات نکرده ..می گه دلم آنقدر تنگ شده که اگر ببینمت خرابکاری میشه و خواسته بذاریم مسلط بشه به احساسش تا به مرور همو دوباره قبول کنیم ...و منم گفتم عجله ای نیست..
هنوز رسما خانواده ها وارد نشدن..ولی قراره راجع به این موضوع با هم مفصل حرف بزنیم...
برای هر دو ما دعا کنید..به قول خودش حالا بعد این همه دوری خیلی قدر همو می دونیم...
دوستان می خواستم بگم حالا می فهمم گاهی حکمت خداوند در اون چیزی که ما می بینیم نیست مهم اصل موضوع است که خدا به من زیبا ثابت کرد و تلاش من و کمک شماها برای تغییر.. امروزها خوب پاسخ می دهد...
این تالار را بستری برای پیشرفت خود کنید...
من جواب گرفتم و الان حتی اگر بهم نرسیم من راضیم که تغییر کردم..شما هم شروع کنید..
برامون دعا کنید..
راستی به همتون هم سلام می رسونند...
موفق باشید...
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیز
منم خیلی خوشحالم که با آرامش وبدون دغدغه دارین کار رو دنبال می کنین.
دوست داشتم درخصوص تصمیم گیری ومهارتهای تصمیم گیری براتون بنویسم اما یه مطلب دیگه که بنظر من براتون مهمتره اینه که برا هر موضوعی به اندازه خودش وقت بذارین ، بهش فکر کنین و...
بنظر من رو این موضوع - فهمیدن کامل رفتارهای این آقا - خیلی دارین انرژی میذارین واین درگیر شدن فکرتون شما رو در تصمیم گیری تون و واکنشهای به رفتارها دچار حالتهای افراط وتفریط می کنه.
فقط چارچوب برا تصمیم گیری اینهاست:
1- تعریف دقیق
2- شناخت موقعیت وشرایط اتخاذ تصمیم
3-شناسائی گزینه های مختلف
4- ارزیابی پیامدها
5- اولویت بندب گزینه ها
6- مرور وبازنگری
7- اقدام
اگه خیلی آکادمی شد برا اینه که بحث تصمیم گیری رو دنبال کنید ،
ضمنا من خیلی از عشق وعاشقی و روانشناسی اطلاع ندارم امابنظرم اومد باید :
1- ذهن وفکرتون رو آزاد ورها کنید وبا اطلاعات زیاد (اوردوز اطلاعات) مسیرتون رو گم نکنید
2- رو بحث تصمیم گیری و خطاهای تصمیم گیری و... بیشتر وقت بذارین
3- کارهارو ساده کنید ونه پیچیده.:72:
داشتن یه زندگی خوب و سرشار از عشق :16: براتون آرزومه
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام:72::
دوستان عزیزم..ممنون.
baby گرامی خیلی نقطه نظرات شما زیباست حتما به کار می بندم.
دوستان ما امروز خیلی خیلی جدی صحبت کردیم..
راستش وقتی باهاش حرف زدم خیلی بحث ها شد..در رابطه با همه اتفاقات و همه سنگ ها را واکندیم..
اون گفت که بسیار اشتباه کرده و ههیچ زمان نرفته بوده و اصلا اون موقع هم قصد رفتن نداشته و با اون کار من گیج شده بوده....می گفت که ما هردو اشتباه کردیم..
گفت حالا می فهمم حرفت راجع به اون پرستاره راست بوده و اون ادم خوبی نبوده و حس تو درست بوده..ما نباید با هم لجبازی می کردیم و حالا نباید بذاریم به خاطر یک اشتباه تا آخر عمر افسوس بخوریم..
بعد گفت من از همان روز اول که برگشتم با خانواده ام صحبت کردم و هردو آنها پذیرفتند و خانواده من در جریان بودند..گفت تو هم دیگه به خانواده بگو..
منم گفتم باشه ولی من می دونم اونا نمی ذارن ما دوباره همو بشناسیم و باید یا دوباره بیای خونمون یا دوباره خانواده تماس بگیرند..اونم گفت چشم..هرچه خانواده ات بگویند انجام میدم..
و قرار شد من خبرش کنم.
من به مامانم که گفته بودم.بهش گفتم به بابا هم دیگه بگو..
مامانم هم به بابام گفت ولی بابام خیلی راضی نیست..
میگه عشق مال نهایت یک ساله و من باید بدونم چرا رفت که برگرده.؟
من بهش گفتم اشتباه از من بوده ما هردو بچه بازی کردیم و پشیمونیم ولی بابام خیلی ریخته فکرش بهم..
می گه می ترسم بذارم بیاد..می گه اون برای من تمام بوده و حالا چطور اطمینان کنم و دخترمو بدم بهش..
منم هر کار کردم البته با منطق فعلا می گه زمان می خوام.می گه باید بذاری فکر کنم..
من می دونستم بابام سخت می گیره..منم ترسوند با حرفاش..نمی دونم چطور باید این قضیه رو جلو ببرم؟
آیا کینه بابام از اون پاک میشه و بعدا رو زندگیم اثر نمی ذاره؟
من بابامو خیلی دوست دارم و اونم دوست دارم..نمی دونم چطور میشه راضیش کنم؟
چکار درسته؟
آیا اصلا اصرار من صحیحه؟
نمی دونم.
برام دعا کنید..:47:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیز
همانطور که پدرت خودش اظهار کرده ، نیاز به زمان داره . این طبیعیه ، پدرت عقلانی به قضیه نگاه می کنه و ابهاماتی داره که میخواد براش روشن بشه .
شما آرام باش و به پدرت اصرار نکن ، بگذار زمانی که پدرت نیاز داره طی بشه ، مطمئناً پدر شما نگران آینده شماست و این که نکنه تصمیم نسنجیده بگیری ، اگه خیالش از شما راحت بشه که با منطق جریان رو مدیریت می کنی و از خود پدر هم کمک می گیری در این مورد اون خیالش راحت تر میشه و زودتر به نتیجه می رسه .
همینکه ایشون خواسته که شما حالا دیگه موضوع رو با خانواده مطرح کنید و قصد اینه که خانوادش جلو بیان خیلی خوبه ، اگر کار به نامزد شدن رسید پیشنهاد می کنم تو این دوران مشترکاً روی مهارتهایی که برای زندگی نیاز دارید کسب کنید کار کنید و کلاً طرح و برنامه فردای زندگیتون رو با هم مطرح سازید . اینطوری شناخت بیشتری از هم نصیبتان می شود .
اما یه نکته مهم :
سارا جان
در مسیر شناخت بهتره صفتهای کلیدی و سرنوشت ساز را بیابی و مشترک بود اونها را بسنجی ، روی تفاوتهای سلیقه ای که در سرنوشت مشترک شما نقش اساسی بازی نمی کنه زوم نکنید ، چون هیچ کدوم از ما کامل نیستیم و باید طرفمون رو به نسبت آنچه خود هستیم با دیده انعطاف بنگریم . در یک کلام نه از اونور بوم افتادن نه از اینورش .
موفق باشی
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیز یه تجربه از زمان خواستگاریم بگم:
از اون جائی که به روشهای علمی تصمیم گیری خیلی علاقه داشتم ، برا انتخاب همسر از درخت تصمیم گیری استفاده کردم به این ترتیب که یه لیست از مشخصات همسر ایده آلم تهیه کردم ، (شاخصها)، بعد اونا رو امتیاز دهی کردم مثلا اصالت خانودگی 20 از 100 و خوشکلی 30 از 100و....
یه جدول خام تهیه کردم ، هر جا خواستگاری می رفتم ، برا برآورد نمره ای که برا هر کدوم از شاخصها می خواستم بدم از پارکینگ خونه ، قاب عکسهای تو خونه ......تا سوالهای مستقیم وغیر مستقیم .....بعد بلافاصله خونه که میومدیم نمره هر شاخص رو برا اون دخترخانوم می دادم و جمع نمرات و...
این جدول 7 سطرش پرشد اما...
حالا نکته جالب و تجربه ام اینجا بود که من یه خواستگاری 8 می هم رفتم و شد این زندگی مشترکی که الانه دارم.
بعد که به اون جدول مراجعه کردم دیدم برا خانمم اصلا تو این فرایند نمره نداده بودم!!!!
همیشه قبل از ازدواج شنیده بودم که برا این کار به خدا توکل کن و کارو به او بسپار (نه اینکه با درایت پیش نری) اما بعد از این اتفاق برام کاملا مسجل شد که :
" همینکه خدا یه برنامه دیگه برات پیش میاره که با برنامه ریزیهای خودت و حساب وکتابت جور در نمیاد ، معنیش اینه که به حال خودت رها نشدی و یه اراده فوق اراده وخواستت وجود داره ، پس
به خدا توکل کن واز او مدد ویاری بخواه، خیالت هم راحت باشه
خدایا ممنونتم از این که زمینه های این انتخاب رو برام فراهم کردی
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام:72: به همه دوستان خوبم که پا به پای من چه با ایمیل چه پیام چه در تاپیکم منو کمک کردند:
امشب اومدم بنویسم که چه شد .....
خیلی هفته های شلوغی را پشت سر گذاشتم و آنقدر غرقم که اشتباه نکنم که حد نداره ولی متعادل تر رفتار می کنم و روابطمون خوشبختانه ( بزنم به تخته ) عالیه.....
تمام مشکلات حل شد..بعد پست قبلیم 2 روز بعدش حتی بدون اصرار من پدرم با توضیحاتی که ...... داد و من از طرف اون به پدر و مادرم نقل کردم خیلی راضی بود و یک لبخند زیبای رضایت روی لبهای مهربانش نشست که اون صحنه هنوز تو نگاهم ماندگاره...
خوشبختانه خود....... هم اصرار داره اول خانواده ها دوباره آغاز رابطه کنند و چون قبل محرم تمایل هر دو خانواده بود صحبت ها بین مادر من و مادرشون دوباره جاری شد و همه چیز عالی عالی به لطف خدا پیش رفت..
انگار امسال همه چیز روان و بدون نه پیش می ره...
فکر کنم یکبار هم از خواهرم گفتم خوشبختانه ایشان و دامادمون هم با توضیحات....در مورد واقعه پارسال قانع شدند...
فعلا قراره ان شا الله بعد دهه اول محرم تنها یک نشست دوباره بشه و بعد ان شا الله تا بعد محرم و صفر و آمدن خواهرم به ایران اگر ما هم قطعی شدیم و باز دعوامون نشد مثل پارسال!!!!!!!( مزاح کردم )
عید مراسم نامزدی باشه...البته هنوز هیچی معلوم نیست همه چیز بستگی به این دوران داره ...
ولی به هر حال ما هردو شاد هستیم و منم شادی امروزمو مدیون شما دوستان هستم..خواستم با دادن این خبر که همه چیز روبراهه خیالتون رو راحت کنم..
باور کنید دوستان هم اون از تغییرات من شگفت زده شده هم من از اون..انگار این به قول خودش دوری مارو خیلی هم ساخته و منطقی کرده و هم علاقمون شدید تر شده.....ولی این بار معقول و اصولی نه افراطی...
جالبه بهتون بگم مونده من چطور آنقدر از اون همه عجولی صبور شدم..منم بهش می گم هر طور دوست داری می تونی امتحانم کنی....
وقتی از این مدت دوری میگه یه جوری می شم....
من برای شما می گفتم و اون برای در و دیوار خونه اش!!!!و من چقدر خوشبخت بودم که شما ها رو کنار خودم داشتم....
ان شا الله تا بعد محرم و صفر اگر به مشکل شناختی ارتباطی بر نخورم که نیاز به مشاوره بادوستانم در تالار باشه بعد اون با خبرهای خوب براتون میام...
از همتون سپاسگذارم.هیچ زمان فکر نمی کردم این تاپیکم این طور پیش بره و من چقدر خوشبختم..
خدایا ازت ممنونم..
موفق باشید..
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
ساراگلي خيلي خوشحالم كه اين خبر رو ميشنوم....به پاي هم پير بشين ماااااااادر:323:
شكر خدا رو فراموش نكن:43:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارای عزیز
خبر خوبی بود،امیدوارم بهترینها نصیبتون بشه ، اینم کادوی من برا علی آقا وهمچنین خودتون :D
این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود٬ کلمه دوم دو حرفیست٬ چهارم چهار حرفی... تا بیستمین کلمه بیست حرفی
I do not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless, extraordinary pharmaceutical intellectuality counterbalancing indecipherability, transcendentalizes intercommunications incomprehensibleness
ترجمه جمله:
نمیدانم این دكترهای خانواده گی این دست خطهای گیج کننده را از کجا کسب میکنند.با این حال سواد پزشکی انها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیر قابل کشف بودن انها ( دست خط ) برتری میجوید
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جونم خیلی خوشحالم پست آخرت رو نخونده بودم الان خیلی خوشحال شدم که به اون چیزی که خواسته ای با توکل به خدا و صبر رسیده ای بخند که این خوشبختی لایق تو هست
راستی خوزستان توی بهار هواش چه طوریه ؟:D:199:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارا جان
منم خیلی خوشحال شدم و از صمیم قلب از خدا می خوام که خوشبخت بشین
:310::310::310::310::310:
از خوشحالی بال در آوردم:227:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
مامان گلي شما مراقب باش پرواز كار دستت نده لطفا.شما بايد استراحت كني به جاي پرواز:46:[/
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام به تک تک شما دوستان خوبم.....
ممنونم از اظهار لطف شما ها...
خدارو شکر همه چیز عالیه و من خودم اصلا نمی دونم دیگه چه سوال از هم بپرسیم...!!!:227::311:
ولی خدا رو شکر روزهای خوبی را با کمک شما دوستان خوبم دارم پشت سر می ذارم ...
راستی ببنم سردسته باند ضد زن:316: در مورد پزشکان و دست خطشون چه فرمودند!!!!!شوخی کردم راستی اقای baby نام دلبند من علی نیست که!!!!!!
علی همسر بالهای صداقت عزیز هست اسم دلبند من یک چیز دیگست ولی از کادوتون ممنونم حتما براش می خونم!!!!
مامفرد و غزاله و بالهای صداقت عزیزم از اظهار لطفتون ممنونم..به محض خبرهای جدید شما دوستانم رو در جریان می ذارم....
:227:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
دمت گرم سارا جون
خودم و کشتم به این بی بی بگم اسم نامزدت علی نیست
هی میگه نمیشه م ایشون رو علی صدا کنم
دستت درد نکنه خانوم دکتر :104::104::104:
امروز صبح چه دعوایی داشتم سر این موضوع
چه خوب شد گفتی اسم شوهر من علی هست :227::227:
من بهش نگفتم
فقط گفتم شما اسم ها را فراموش می کنی اسم نامزدشون علی نیست اون هم زیر بار نمی رفت چون یه جایی خونده بوده که اسم یکی علی هست ، زیر بار نمی رفت :311:
-
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارا خانم .رراستش یه سوال واسم پیش اومده میخوام در مورد احساس دخترا بیشتر بدونم .شما این آقا رو که به نام دلبندتون صدا میزنین بعد از اینکه دوباره رابطه شروع شده هم دیده اید یا هنوز فقط در حد تماس تلفنی با هم رابطه دارین؟اخه چون شما تمام رابطه رو نوشتین یه کم کنجکاو شدم اگه نخواستین جواب ندین:72: