-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام طاهره فوق العاده بود.
سلام اقا حامد:
پشتکارتون عالیه!
دوستان خوب وصمیمی وطاهره دوست عزیزمون وقت گذاشتن خیلی قشنگ مسئله را موشکافی کردن. لطفا اول خوب به حرفهاشون دقت کنید و مدتی فکر کنید و زندگی قشنگتون رو بادیدگاه های تازه شروع کنید .البته با صبوری و دربستر زمان.
یه چیزی:برای اینکه لال از دنیا نرم بگم دنیا هر جاش که بری اسمون همین رنگه! ابرهاشو نبین! ابی اسمون( مثبتهای همسر) رو دریاب و لذت ببر!
از صمیم فلب برای شما و همسر گلتون ارزوی خوشبختی می کنم .به پای هم پیر شیدو راضی .
شادو خوشبخت باشید
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقا حامد
همانطور که به شما قول داده بودم با دوست روانشناسم در مورد شما صحبت کردم و تمام مطالب شما را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمودند که از گونه بیماران دارند و خانم شما دچار افراط در یک بعد شده اند و باید حتما مشاوره شوند. چون یک بیماری است و باید درمان شوند. هم شما و هم خانومتون به یک مشاوره روانشناس مراجعه کنید و در صورتی که خانومتون مایل نباشند ایشان را در کار انجام شده قرار دهید.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
شرمنده کردی
ممنونم از زحمتی که کشیدین.
اولین فرصت میریم یه مشاوره .
بازم از نظراتتون بگید...
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آقا حامد سلام ، امیدوارم با این درد دلها احساس سبکی کنی و بهتر بتونی تصمیم بگیری البته مراجعه به یک مشاور کار درستی است ولی من گمان میکنم خانم شما بیمار نیست بلکه از ان دسته ادمهایی است که قصد دارد دستورات دینی را تمام وکمال اجرا کند وشاید برای یک شوهر متعصب و مذهبی یک زن ایده آل هم بود ولی برای شما که تقریبا میانه رو هستی تحمل عقایدش مشکل است توصیه میکنم از راه دستورات مذهبی وارد شو ، چند کتاب و مقاله در مورد رفتار زن با شوهر برایش تهیه کن ولی سعی کن خودت هم کمی بیشتر مطالب دینی را مطالعه کنی ، سعی کن این خواسته را که او تغییر کند و مثلا مثل خیلی از خانم های امروز با آرایش بیرون بیاید و ظاهر او مشابه خیلی از موارد مشابه امروز جامعه ما باشد را از سرت بیرون کنی به او نشان بده که به داشتن همسری متعهد و باایمان مثل او افتخار میکنی ، از این نظرات او در پیش دیگران تعریف کن در نهایت با تکیه بر نکته ضعف خودش تلاش کن به او ثابت کنی سردی و بی تفاوتی او با همسرش گناه و عکس آن از دستورات صریح اسلام است ، به خاطر پسر کوچولو یت سعی کن امیدوارم موفق و خوشبخت باشی
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام حامد جان . خوبي؟ خسته نباشيد . از شربت جادويي چه خبر؟بي صبرانه منتظر شنيدن خبرهاي خوبت هستم .البته اگر هنوز سر قولت مونده باشي!
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
به خدا خسته شدم از همه چی از خودم از این دنیا از آدمهاش از خودم از خودم از خودم خسته شدم
دارم دق میکنم دلم داره منفجر می شه . دوست داشتم سر می زاشتم به بیابون جایی که هیچ کس رو نبینم گاهی وقتا دوست دارم از این زندگی خودمو خلاص کنم خیلی زود عصبی می شم و کنترلم رو از دست می دم نمی دونم چیکار کنم توی این دنیا به هیچ چیز دلخوشی ندارم گاهی وقتا به اونهایی که مردند و توی قبر خوابیدند حسودیم می شه میگم خدایا مگه من چی از اونها کم دارم دوست دارم وقتی عصبی می شم وقتی از دنیا خسته می شم اینقدر گریه کنم تا بمیرم حال هیچ کاری رو ندارم از همه متنفرم فقط وفتی می یام تو سایت همدردی یکمی دلم وا می شه
دوست دارم داد بزنم بگم خدایا از چرا منو فراموش کردی چرا تنهام گذاشتی چرا صدامو نمیشنوی من خیلی تنهام ....
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آهو
چی شده؟
تو که سنگ صبور همه ما بودی تو کل این سایت.....
تو که با شعرای قشنگ و حرفهای مهربانوت به همه ما دلگرمی می دادی....
تو چرا تو که سر حال بودی .
نا امیدی از شما بعیده بگو چی شده که اینقدر ریختی بهم؟؟
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام بر آهوی عزیز :43:
از نوشته هات و از حضور گرم و مهربونت لذت می برم و ازاینکه اینقدر مسئولانه و دقیق در کنار ما و با ما هستی ...:72:
دوست ندارم احساس کنی که تنهایی ، برای اینکه واقعا تنها نیستی ...:228:
ما آماده ایم تا همونطوری که تو صمیمانه و با وقار دوستان خودت رو در تالار همراهی می کنی با تو باشیم . دردودلت رو بشنویم و در حد توان خودمون با تو همدردی کنیم ...
آهو جان ؛
با ما غریبگی نکن و راحت باش . و بدون که همه دوستت داریم و آرامش و شادی تو از جمله آرزو های ماست ... :203:
پس :
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو ...
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
سلام به همه دوستانی که سعی و تلاش میکنن که مشکل بقیه دوستان حل کنن.
همدرد هم نباشیم امید به همفکری هم داریم.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقاي حامد . به خودتون رجوع كنيد ببينيد چي تو زندگي براش كم گذاشتين كه يه همچين رفتاري داره از خودش نشون ميده . نه اينكه من يه خانومم و بخوام ازشون دفاع كنم نه . ولي هر دو تون مقصريد .
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آقا حامد به خاطر خدا اینطور نا امید نباش به پسر گلت فکر کن زندگی با اون خیلی شیرین است به خدا من توی زندگیم انقدر مشکل دارم که اگر همشو بگم زار زار گریه میکنی ولی به خاطر فرزندانم سعی میکنم زندگیمو گرم نگه دارم شما هم به زندگیت عشقت بورز به خودت تلقین نکن . حتما موفق میشی:104:
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
چرا اینجا کسی نگفت حامد ؟ همه میگن حامد پسرت چی؟ حامد زنت چی؟ حامد بسوز و بساز !!!!
من بریدم بریدم دوستان اگه کوتاه بیام و ادامه بدم شما فکر میکنید اسمش میشه زندگی؟؟؟؟؟
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام حامد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed
دوستان اگه کوتاه بیام و ادامه بدم شما فکر میکنید اسمش میشه زندگی؟؟؟؟؟
نه ابدا، اگر کوتاه بیایی نشان دهنده ضعفت هست. اگر کوتاه بیایی، یعنی اینکه ناتوانی، منفعلی و شکست پذیر....، یعنی ناامیدی، یعنی دست و پا بسته منتظری ببینی چی به سرت می آید.... ، و این اصلا اسمش زندگی نیست. این یعنی مردگی....
بر عکس من و دوستان می گویئم کوتاه نیا، کوتاه و کوچک نبین خودت را.
فعال و اکتیو قدم بردار.
نه از روی احساس محض.
بلکه از طریق دقت روی منطقت.
شاید برایت پذیرشش سخت باشه....
به نظرم شما بسیار احساسی و احساس محور هستی. و هر مسئله منطقی را را شیوه احساس ، استدلال می کنی و رنگ منطقی به آن می دهی.
و شاید اگر یک مشاوره حضوری داشته باشی...، بسیار به تو کمک کند تا تصمیم دقیق بگیری...
تو نه می خواهی تصمیم به تغییر زندگیت بگیری و اصلاح کنی، نه می خواهی جدا شوی...
می خواهی چیکار کنی....
می خواهی روی این زندگی ویرانه و به موازتش ، زندگی ویران تری را شروع کنی، این اگر احساساتی و افراطی عمل کردن نیست، پس چیست...
ای کاش می توانستی خانمت را بیاری در این تالار تا چند نکته اساسی را با او در میان می گذاشتیم.
به نظرم کار او برای تغییر خودش و به تبع آن تغییرتو و زندگی، بسیار راحتتر از آنست که تنهایی بار تغییر زندگی را بکشی.
پس خواهشا کوتاه نیایید، چون کوتاه آمدن یعنی خودت را رها کردن تا دل و احساسات افراطی و رنجدیده به کجا می بردت. و بدان هر کجا ببرد بدتر از وضعیت فعلی خواهی یافت. مطمئن باش.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام حامد خوبي؟
اتفاقي افتاده ؟ چرا اينقدر خسته اي ؟ باور كن همه دوستان ميخوان كمك كنن كه تو و خوانوادت خوشبخت و شاد باشين . خودت ميگي چرا همه ميگن حامد پسرت چي؟ حامد زنت چي؟ به اخر اين كلمات دقت كن ! اينا مطعلقات توان و جزئي از زندگي تو مطمئن باش كه هيچوقت حتي با جدايي از همسرت هم نمي توني از زندگيت حذفشون كني .
پسري كه تا اخرين لحظه عمر تو پدرشي و پدر بزرگ بچه هاش .
و زني كه مادر اين پسره حتي اگر يك روز زن تو نباشه مطمئن باش كه خاطرات زندگي مشتركتون با همه تلخ و شيرينش هميشه توي ذهنت باقي ميمونه .
حامد جان دنبال راه حل هايي باش كه به نفع همتونه . خوانوادت رو دوست داريم چون تو رو دوست داريم واونها جزئي از زندگي توهستند.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
حامد جان سلام من تقريباً همين مشكلات شما را داشتم نه كه الان ندارم چرا مشكلات هست اما خيلي كمتر من دو فرزند دارم و سعي كردم خودم را با بچه هام سرگرم كنم خدا را شكر ميكنم كه حتي يك بار هم نشده فكر جدا شدن به ذهنم برسه من ساختم فدا كاري بخاطر بچه هام حامد جان اگر يك كم فكر كني ما زندگيمونو كرديم بايد فكر بچه ها باشيم كسي را نميشه عوض كرد بايد قبل از ازدواج فكرش را ميكرديم خوب حالا به اينجا رسيده. من چهل سال سن دارم و 19 سل كه ازدواج كردم. از 10 سال ازدواج كه گذشت زندگي كم كم آرام شد زياد به خودت سخت نگير زندگي همين دقايقي كه داره ميگذرد با همه سختي ها زيباست موفق باشي
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
نمیدونم چرا اما ایندفعه حرفای آقای سنگتراشان محبت آمیز تر بود. در واقع ایشون این دفعه به من فکر کردن بر عکس ندا و حمیدرحیمی عزیز.
آقای سنگتراشان تا حالا اینقدر حرفاتون به دلم نشسته بود. همش احساس میکردم یه جورایی با یه خشکی خاصی دنبال صلح و صفا دادن همه هستید به هر قیمتی.... اما حالا فهمیدم که نه طرفها هم براتون مهمه له شدنشدن براتون مهمه.
دلسوزیتون باعث شد که با خوندن جوابتون چشمام تر بشه......
حالا که بهتر همدیگرو درک کردیم به این سوالام جواب میدین؟
1 - کوتاه نیام؟تو چی؟تو تغیر دادن اون؟
2 - گفته بودی نه میخوای تغیر بدی نه.... نه میخواهی جدا بشی... بر عکس فکر میکنم جدای برام بهترین راهه میدونید چرا؟
اگه ما از اول عاشق هم بودیم حالا به مشکلی برخورده بودیم خوب منطقی بود که کوتاه بیاییم ایثار کنیم.... اما وقتی طرف را دوست نداری کدوم یک از این کارها میسره؟شما میتونی در آن واحد هم عاشق کسی بشی هم عیب ها و اختلاف دیدگاههاتونو به زندگی به هم نزدیک کنید؟سوال اساسی من اینه: کسانی که بدون عشق بدون دوست داشتن ازدواج کردن و در طی سالها هم این عشق به وجود نیومده واقعا چیکار کنند ؟؟؟؟ آیا فقط برا بچه میشه تحمل کرد؟ببینید اون عوض بشو نیست این مدت که باهاش حرف زدم و خواسته هامو گفتم میگه چی شده ؟ چرا عوض شدی؟ (حتما میگه چرا ادامه نمیدی؟ من که راحتم)
اصلا نمیخوام در موازات این زندگی زندگی دیگه داشته باشم. شما که فهمیدید من احساسی هستم میخوام یه کم هم زدگی کنم همین.
میدونم بیخیالی به ناکجا آبادم میبره اما موندم .
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
حامد عزیز
شما لطف دارید...
به نظرم دوستان هم نظرات قشنگی دادند. ببین اینجا نه فرزندت و نه خانمت این پستها را نزده ، شما زدید، مگر نه؟
حالا هر کدام از دوستان از زاویه دید خود ، نظراتشون را می گویند. و می خواهند کمک کنند.
اما در مورد مسائلی که عنوان کردید، من ابتدا جواب می دهم بعد نظر عملیاتی خودم هم می گویم.
ببینید این گفته شما هم از نظر تجربی، هم از نظر علمی ناقص و ناصحیح است که :
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
حامد عزیز
شما لطف دارید...
به نظرم دوستان هم نظرات قشنگی دادند. ببین اینجا نه فرزندت و نه خانمت این پستها را نزده ، شما زدید، مگر نه؟
حالا هر کدام از دوستان از زاویه دید خود ، نظراتشون را می گویند. و می خواهند کمک کنند.
اما در مورد مسائلی که عنوان کردید، من ابتدا جواب می دهم بعد نظر عملیاتی خودم هم می گویم.
ببینید این گفته شما هم از نظر تجربی، هم از نظر علمی ناقص و ناصحیح است که :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed
اگه ما از اول عاشق هم بودیم حالا به مشکلی برخورده بودیم خوب منطقی بود که کوتاه بیاییم ایثار کنیم.... اما وقتی طرف را دوست نداری کدوم یک از این کارها .....
....
سوال اساسی من اینه: کسانی که بدون عشق بدون دوست داشتن ازدواج کردن و در طی سالها هم این عشق به وجود نیومده واقعا چیکار کنند ؟؟؟؟
عشق هرگز برای درست کردن یک زندگی کافی نیست. ( البته بحثش مفصل است اما شما می توانید کتاب عشق هرگز کافی نیست اثر بک را مطالعه کنید، اتفاقا به کار شما زیاد می آید.)
در واقع چه شما زندگی را با عشق شروع کرده باشید، یا شروع نکرده باشید، نیاز به بینش و مهارت برای ادامه آن دارید. هیچ زندگی به خاطر دوست نداشتن یکدیگر از هم نمی پاشد، بلکه به خاطر عدم مهارتها ودانشهای کافی و آشنا نبودن به مسائل ارتباطی و ....، زندگی به باد می رود. البته این مسائل ریشه آن چیزی است که زوجین می گویند همدیگر را دوست ندارند یا به هم عشق نمی ورزند.
شما فرموده اید پس از این سالها عشق به وجود نیومده....،
من یک سئوالی دارم ، مگر عشق در خلا ایجاد می شود. مگر نه اینست که عشق وابسته به دو نفر است. و هر دو نفر باید بذر عشق را آبیاری کنند، به موقع کود بدهند، غذا بدهند ،علفهای هرز آن را وجین کنند، آفت زدایی کنند و .....، تا از نتیجه این عشق بهره مند شوند.
اگر به گفته خود شما ، خانمت بدون توجه به خواست شما روش خود را پیش گرفته و می تازد، توقع دارید عشق رشد کند یا حتی به وجود آید؟!!!
حالا من یک سئوالی از شما دارم:
اگر خانم تصمیات زیر را می گرفت و به شما هم می گفت کمک کنید تا کم کم آنها را انجام دهم...، و شما هم متوجه می شدید او علیرغم ضعفهایش ، داره تمام سعی خود را می کند که محبتش را به شما نشان بدهد، آیا عاشقش نمی شدی.... مثل بعضی تغییرات زیر .....
- شب هنگامی که به بستر می رفتید، بر گونه اتان بوسه می زد، و در گوشتان زمزمه می کرد. که حامد جون میدونم خیلی کارهای منو دوست نداری، ولی من دوست دارم.... کمک کن تا بتونم تغییر کنم.
- برات غیر منتظره یک گل می خرید و روی اون می نوشت، به خاطر هم سهل انگاری هایم شرمنده ام....
- یک روز که می رفتی سر کار می دیدی توی جیبات پر معز بادام ، معز پسته هست و وقتی تعجب می کردی که درون یک جیبت کلی معز تخمه هست و یک یادداشت که : عزیزم همیشه دوست دارم کامت شیرین و وجودت سرشار از عشق باشه....
- یادداشتی جلوی آینه می دیدی که چنین نوشته:
« حامد عزیز، من نسبت به مسائل مذهبی ام کوتاه نمی آیم و این را تو خوب می دانی، اما باید بهت بگویم که در برابر تو خیلی کوتاهی کردم، می خواهم برای تو که بهترین ، بهترین باشم. آیا کمکم می کنی؟!»
شاید با خواندن اینها با خود بگویی:
««« مدیر همدردی دلش خوشه.... اگر اینطور بود که اصلا مشکلی نداشتیم... این خودش یعنی عشق که ما نداریم»»»
اما من منظورم این بود که اینها همه مهارت است. به علاوه موارد دیگر که اینجا وقت توضیح نیست.
شما کافیست که جهل همسرتون را به نداشتن این مهارتها به صورت قاطع مطرح کنی. تا برای همیشه از این دو راهی خارج شوی.... ( اینجا من فرض گرفتم که شما در تمام مدت زندگی هیچ خطا ، یا بی مهارتی یا مشکلی نداشته ای و صرفا فقط و فقط همسرت کوتاهی داشته است. که این فرض زیاد منطقی نیست... ولی به هر حال روش همین هست که می گویم)
البته تصور می کنم یکبار دیگر این قسمت عملیاتی را به شما گفتم ، اما برا تاکید
بهتر است این کار را بکنید:
به او بگوئید که تصمیم گرفته اید، که این زندگی را کاملا باز سازی کنید.
به او بگوئید اگر او در این بازسازی همراه شما می ماند و همه انرژی خود را چون شما به کار می گیرد، پس خوشحال می شوی که او و شما و فرزندتان در کنار هم این زحمت را متقبل می شوید.
اما اگر او نیازی به تغییر در خود نمی بیند، یا انگیزه به تغییر ندارد، یا با بی تفاوتی می گوید، که هر کار می خواهی بکنی ، بکن. من حوصله این حرفها را ندارم... در این صورت همسر شما از نظر روانی احتیاج به یک شوک شدید دارد تا قلب زندگی در او دوباره تپیدن کند و اگر شوک هم جواب نداد، یعنی اینکه شما دراین مرحله است که شما نیاز است آخرین راه حل یعنی جدایی را در دستور کار خود قرار دهید.
معنای این بخش اینست که مسائلی مثل همین پست که من در اینجا آورده ام را به همین دقت ( حتی اگر می تونی چاپ بگیر و نشانش بده)، با او باز گو کنی و به او بگویی که این زندگی نیاز به جراحی و تغییر داره و دوست داری به اتفاق هم پیش مشاور خانواده بروی و مهارتها و روشهایی را که او تاکید می کند ، در زندگی هر دو شما به کار گیرید. تو به او بگو من تمام مهارتهایی که مشاور می گوید عملی می کنم و شما هم وظیفه داری در تغییر روشهای اشتباه خود فعالیت کنی. و اگر او قبول نکرد نزد مشاور بیاید، یا قبول کرد، اما نخواست که مهارتها را به کار گیرد. آن وقت نوبت به آخرین راه حل می رسه که به نظر من آن شوک همینه.. نه اینکه حرفش را بزنی، بلکه باید او ببیند که شما در حال اقدام هستید....
اگر زمینه تغییر را در او دیدید که می توانید.... شروع کنید.... اما اگر بی تفاوت هست... باید زندگی جدیدی را بدون او تجدید کنی.....
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
من حس می کنم شما هم ویژگیهای شوهر ایده ال همسرتون رو ندارید،رفتارهای اون نشون دهنده یه جور نا امیدی ایشون از زندگی مشترکتونه و به عبارتی عطای زندگی عاشقانه رو به لقایش بخشیده.
ولی زندگی مثل کتاب نیست که بخوای چیزایی که اشتباه نوشتی پاک کنی .چون برگه هاش محدوده،بجای برگه هایی که پر کردی برگه نمی گیری.عمرت بر نمی گرده.اگه بخوای می تونی برگه هایی که دوست نداری پاره کنی ولی برای زندگی جدیدت بازم وقت لازم داری و باید انرژی بذاری.مجبوری بازم باقی عمر تو برای پایه ریزی یه زندگی بذاری.مطمئن باش فرد جدید هم یه آدمه با ویژگیهای خوب و بد.حالا n سال هم وقت لازمه تا اونو بشناسی.تا دل اونو بدست بیاری.اینا رو گفتم که حیفت بیاد زندگی ای رو که تا اینجا به هر شکلی پیش بردی بهم بزنی.
خوب می شد اگه خانمت می گفت آرزو داشت شوهرش چه ویژگیهایی داشت؟شاید اونوقت می تونستی به اون ایده ال هاش خودتو نزدیک کنی.اونوقت اون هم تو رو دوست می داشت و اونوقت تو به عشق،توجه و خواسته های دیگه ت می رسیدی.تو می دونی اون تو رویاهاش آرزوی داشتن چه شوهری رو داره؟مطمئنا شوهری با تمایلات جنسی ضعیف یا مردی که به ظاهر و سر و وضع زنش اهمیت نمی ده مرد ایده ال اون نیست،من اینو بهت اطمینان می دم.نگو 5 سال ماهواره نگرفتم بخاطرش،مشکل ماهواره نیست مسائل مذهبی نیست،اگه بود که مشکل تو اون 5 سال حل شده بود.
به نظرت اون چی می خواد؟می تونی یه وقت که اوضاع بینتون آرام و صمیمی تره اینو خالصانه ازش بپرسی.فکر کنم کلید حل مسئله این باشه.خدا کنه صادقانه بگه حقیقتی رو که تو دلشه. بعد که قلقشو پیدا کردی ،عاشقش کن. راستی،ببینم،اصلا بلدی مخ یه خانم رو بزنی؟ ;)
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
با تشکر از مدیر محترم سایت . احساس میکنم بهتر منو و مشکلم را شناختید و خیلی منصفانه تر از قبل راهنمایی کردید .
شاید علت دیگه داشته اما جدیدا حرفاتون بهتر به دل میشینه . فکر کنم بیشتر منو دیدید تو زندگی و کمتر کلیشه ای راهنمایی کردید. با اینکه هنوز یک سوال تو ذهن من هست که .... پس دو نفر بدون کشش خاصی ازدواج کنند بعد سعی کنند که عشق و علاقه را ایجاد و ادامه بدن یعنی مانند قدیما که عروس داماد بعد عقد و عروسی تازه همدیگه را میدیدند که چی انتخواب شده براشون - که این روش منسوخ شده حتما مشکل داشته .....
به هر جهت از راهنمای شما سپاسگذارم و بزودی نظرم نتیجه آن را بعد از کمی تامل خواهم گفت....
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
آقا حامد سلام
عذر میخوام اگر کمی رک حرف میزنم ولی فکر میکنم شما در تمام این تالار منتظر بودی که به شما بگن جدایی بهترین راه برای زندگی شماست که البته مدیر محترم هم این مسئله را به عنوان یک شوک به شما توصیه کردند که البته برای محک زدن خانمت راه بدی هم نیست به شرطی دلایل منطقی برای این تصمیم به همسرت ارائه بدی نه اینکه مثلا چون تو لاک نمیزنی من ازت راضی نیستم البته میدانم منطقی تر از اینها هستی . برای مثال گفتم .
آقا حامد امشب وقتی گل کوچولوت خوابه برو و نگاهش کن او مظهر همه عشق است ببین آیا واقعا دلت میاد آیندشو خراب کنی ، میتونی دیگه نبینیش و وقتی وارد خونه میشی صدای قشنگ او را که صدات میزنه نشنوی .
در صورتی هم که بخواهی او را از آغوش گرم مادرش جدا کنی هم به او ظلم کردی وهم خودت نمیتونی با حضوراو در زندگی آیندت با کسی که دوستش داری زندگی ایده آل وراحتی داشته باشی.
اینها رو گفتم تا در خلوت خودت کمی دور تر از دایره خودت را هم ببینی . اگر هر کسی دائم با خودش فکر کند که من فلانی را دوست ندارم یا از این زندگی خسته ام بهترین زندگی هم برای او جهنم میشه . به خاطر خودت واینکه پلهای پشت سرت را خراب نکنی سعی کن کمی مثبت فکر کنی ، شاد باش و شادی را با خودت به خونه ارمغان ببر .
تو میتونی اگر خودت بخواهی بهترین زندگی را بسازی
موفق باشی برادر
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقا حامد عزیز:
من هم به کلی با نظرات جناب سنگ ترراشان موافقم. چرا که بر آورده نکردن نیاز همسر و ایجاد نکردن خشنودی در زندگی زناشوئی بر خلاف کلیه مسائل اسلام هست و مامیدونیم که این موارد جزو اصول اصلی و پایه های یک زندگی مشترک به خصوص در اسلام هست. پس این مشکل شما هیچگونه ربطی به مساله دین ودینداری نداره و فکر میکنم همسر شما از مسائلی مثل نماز خوندن و غیره پوششی برای مسئاله خودشون درست کردن.
به هر حال امیدوارم که با راه حلی که آقای سنگ تراشان کردن بتونین طعم زیبای زندگی مشترک رو بچشین.
شاد باشین
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام مجدد به آقا حامد عزیز:
حقیقتش من پاسخ قبلی رو بعد از خوندن صفحه اول نوشتم غافل از اینکه ...اووووووووووووووو........ دوستان چقدر پی گیر مساله شما بودن و هر کس به نحوی راه حلی پیش پای شما گذاشته تل خدای نکرده شما به راه آخر یعنی جدائی فکر نکنی.
ولی به نظر من با توکل به خدا راه حل آقای سنگ تراشان رو پیگیری کن و اتلاف وقت نکن. من مطمئن هستم که همسر شما هم توقعاتی توی زندگیش از شما داشته که شما کوتاهی کردین و اون اینطور دلسرد شده و حاضر شده اینطور بدون ابراز عشق زندگیش رو ادامه بده. اما به هر حال موظف هست اون هم گذشته رو فراموش کنه و برای زیبا کردن و بهبود زندگی اول به خاطر خودش و بعد به خاطر شما و فرزندتون سر از لاک بیرون بیاره و جهت رفع مشکلات هم پای شما کوشش کنه... پس به نظر من خیلی سریع از اون هم تقاضای کمک کنین...
موفق باشین...
-
Re: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام .
یادداشت زندگی بیست . مخصوص خانم ها
یادداشت : زندگی بیست، مخصوصا آقایون
یادداشت نباید های زندگی مشترک
کمک خوبی برای شما باشد.
موفق باشید .
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام آقا حامد
اصلا خسته شدن شما نيست بلكه مهم بودن موضوع است خسته شدن مهم تر بودن موضوع را ميرساند
شما خواستهايد كه موضوع را حل كنيد
موضوع بسيار بغرنج به نظر ميرسد
پس راه حلي بهتر هم ميتوان يافت
شما بچه داريد
زندگيتان را هم دوست داريد
اگر او مذهبي است بايد كتاب آيتالله اميني و وظايف يك زن خوب را براي او بخريد
تا مطالعه كند
شما با زبان خودتان هم ميتوانيد زندگي را بهتر كنيد
كتاب آيتالله اميني هم براي مذهبي بودن و هم بومي ميباشد
دوستدارتان وم
ضمنا سال نو را هم تبريك ميگويم تلاش كنيد در اين سال كه تازه آغاز شده زندگي بهتري براي خود بسازيد
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام
آقا حامد شما و همسرتان همسن من و همسرم هستید منتها ما فقط 8 ماه است که متاهل شده ایم و نه 8 سال. در این مدت اندک هم آنقدر به مشکل رسیده ام و در حلش ناتوان که به خودم اجازه ارائه راه حل به دیگران را نمی دهم. موضوعات مختلف را می خوانم تا در بین آنها شاید راه حلی برای مشکل خودم بیابم.
آقا حامد امروز دقیقا 2 ماه از ایجاد این تاپیک می گذرد و ساعتهای ارسال پستهای شما نشان می دهد که همگی را در محل کار ارسال کردی. (خوش بحالت که اینهمه وقت آزاد داری ....)
تعطیلات عید را هم که انشاا... با خانواده مسافرت بودی.
آقا حامد چرا در طول این 2 ماه با وجود تاکید اساتید محترم حضورا نزد مشاور نرفته اید؟
یک پیشنهاد؛
من بعد در منزلتان در این سایت جستجو کنید و این صفحات را عمدا باز بگذارید و کامپوتر را ترک کنید تا همسرتان آنها را بخواند. در ضمن همین که در منزل فکرتان متوجه سرچ در اینترنت باشد و کمی نسبت به همسرتان بی توجه شوید (وانمود کنید که اینطور شده و اصلا نیاز به توجه یک زن را ندارید)، او را نسبت به خودتان کنجکاو کرده اید. و از این موقعیت استفاده کنید و حرفهایی که می خواهید بطور غیر مستقیم به گوشش برسانید و اینطور نشان دهید که اصلا دوست نداشتید این مطالب را بخواند.
در محل کارتان هم به مسائل کاری بپردازید تا کمتر به فکر انتظاراتتان از همسرتان بیفتید.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام حامد عزيز سال نو مبارك :72::72::72:
اين اولين پاسخي است كه اين بنده حقير دارم به مشكل شما ميدم ولي مو به مو تمام هفت صفحه ارسالي توسط شما و دوستان رو مطالعه كردم.
اولا چرا ديگه مشكلتونو پيگيري نميكنيد؟ تعطيلات هم كه تموم شده!
ثانيا يك جمع بندي كلي از نظرات اعضا و همچنين نظر خودم داشته باشيم:
1- حتما رفتن به يك مشاور لازمه (حداقل تنها)
2-عوض كردن ديدگاهتون نسبت به پاك كردن صورت مسئله
3-كشف نيازهاي سركوب شده همسرتون
حالا كشف اين نيازها ميتونه مستقيم با صحبت كردن در آرامش باشه، يا حتي از لابلاي جيغ و داد و توهينهاي همسرتون ميتونيد متوجه بشيد و يا راه حلها و سياستهايي كه مشاور (مورد شماره 1) به شما توصيه ميكنه باشه.
اصلا چرا بايد نيازهاي همسرتون كشف بشه؟!
چون مثال ماهواره و يا تميز نكردن خونه (اصطلاحا همينه كه هست!) يا "آشغالا فراموش نشه!" به جاي خدافظي ... همه و همه به نظر بنده يك موضع گيري حالا بگيم كودكانه يا غيرمستقيم نسبت به نيازهاي سركوب شده از طرف همسرتونه. و اگر اين نيازها برآورده بشه، من فكر ميكنم مطمئنا اين مسائل هم از بين خواهد رفت.
خواهشا ما رو بي خبر نذار:46::43::72:
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
براي بدست آوردن آنچه كه قبلا نداشته ايم، بايد آن كسي شويم كه قبلا نبوده ايم
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
سلام .من تو فکرم چند روزه. چرا خبری از آقا حامد نیست... خیلی فکرم ناراحته. همش میگم نکنه خدای نکرده دنبال طلاق ملاق و اینا باشه. نکنه مشکلش با همسرش بدتر شده، نکنه.... کاشکی بیاد ما رو از ای نفکر و خیال نجات بده...
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
غلط نكنم اين آقا حامد ما طلاق رو عملي كرد.
-
RE: دیگه خسته شدم از این زندگی
بیایید مثبیت بیاندیشیم:
شاید انشاءا... اوضاع ردیف شده و آقا حامد شادمان دوستای دوران سختی شو فراموش کرده.امیدوارم همه چی براشون خوب پیش بره حتی اگه نیان شیرینیشونو ندن.