آقا ایول. داداشی...! احتمالا از اجداد من بوده!(:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sedmammad
نمایش نسخه قابل چاپ
آقا ایول. داداشی...! احتمالا از اجداد من بوده!(:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sedmammad
پرسيدم چه چيز انسان شما را متعجب مى سازد، گفت: كودكى آنان براى اينكه از كودكى خسته مى شوند، عجله دارند كه بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو مى كنند كه كودك باشند...
و اينكه آنان سلامتى خود را از دست مى دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست مى دهند تا دوباره سلامتى خود را به دست آورند.
ديگر اينكه با اضطراب به آينده مى نگرند و حال را فراموش كرده اند. بنابراين نه در حال زندگى مى كنند و نه در آينده.
تاگور (شاعر هندى)
روزي مردي،عقربي را ديد كه درون آب دست و پا ميزند.او تصميم گرفت عقرب را نجات دهد،اما عقرب انگشت او را نيش زد. مرد باز هم سعي كرد تا عقرب را از اب بيرون بياورد،اما عقرب بار ديگر او را نيش زد.رهگذري او را ديد و پرسيد: «براي چه عقربي را كه نيش ميزند نجات ميدهي.» مرد پاسخ داد: «اين طبيعت عقرب است كه نيش بزند ولي طبيعت من اين است كه عشق بورزم."
شخصي دعوي خدايي مي كرد. او را پيش خليفه بردند. او را گفت: «پارسال اين جا يكي دعوي پيغمبري مي كرد، او را بكشتند» گفت: «نيك كردند، كه من او را نفرستادم.
رساله دلگشا
«جحي» در كودكي چند روز مزدور خياطي بود. روزي استادش كاسه ي عسل به دكان برد. خواست به كاري رود. جحي را گفت: در اين كاسه زهر است، زنهار تا نخوري كه هلاك شوي.» گفت: «مرا با آن چه كار است؟» چون استاد برفت، جحي وصله ي جامه اي به طرف داد و پاره اي فزوني بستد و با آن عسل تمام بخورد. استاد باز آمد، وصله طلبيد. جحي گفت: «مرا مزن تا راست گويم، حال آن كه من غافل شدم، طرار وصله ربود، ترسيدم كه تو بيايي و مرا بزني، گفتم زهر بخورم تا تو بازآيي من مرده باشم. آن زهر كه در كاسه بود تمام بخوردم و هنوز زنده ام، باقي تو داني.
رساله دلگشا
قرارم را به هم زدم
تا "قرار"م را به هم نزنم
.
.
.
بی قرار تر شدم!
سلام
این هم یک خبر جالب که گرچه کمی قدیمیه اما باز هم بامزه است:
اولین رایانه با حس شوخی و توانایی درک جملات بامزه که می تواند با خندیدن در مقابل شوخی ها واکنش نشان دهد، ساخته شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، دو دانمشند آمریکایی دانشگاه اوهایو این رایانه شخصی را در کنفرانس انجمن هوش مصنوعی آمریکا که در ونکوور کانادا برگزار می شود، نشان دادند.
این رایانه شخصی مجهز به نرم افزاری است که توانایی درک جملات مزاح گونه و طنز را دارد. به گفته این محققان، نرم افزار درک شوخی در آینده می تواند در روبات ها مورد استفاده قرار گیرد.
این نرم افزار به گونه ای برنامه ریزی شده است که رایانه شخصی یا روبات با شنیدن جملات طنز می تواند نسبت به آنها واکنش نشان داده و شروع به خندیدن کند.
براساس گزارش نیوساینتیست، این نرم افزار دارای مکانیزمی است که به رایانه این امکان را می دهد بازی با کلمات را تشخیص دهد و جملات عادی را از عبارات طنز تفکیک کند.
بنابراین گزارش، روبات های با توانایی حس شوخی می توانند در عرصه پزشکی با هدف همیاری با سالمندان و رفع حس تنهایی آنها مورد استفاده قرار گیرند.
این دانشمندان اذعان کردند که رایانه شوخ، تنها توانایی درک و تشخیص جملات طنزآمیز ساده را دارد و از درک جملات پیچیده عاجز است.
خندان باشید
اولین انعکاس خدا یک فرشته بود، و اولین سخنش یک انسان!
پليس باشيم يا جنايتكار ...؟
وقتي يه اسلحه به سمتت نشونه رفته ؛ بازم فرقي داره كه كي هستي؟!
جدا آ؟
:104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sedmammad
بزرگترین روشنائی، خاموشی است!
(خاموشی به معنای سکوت)
یک روز شغالی که از شغال بودن خود ناراحت بود چند پر طاووس پیدا کرد آن ها را به خود آویزان کرد ، از شغالهای دیگر جدا شد و به جمع طاووسان پیوست ، طاووسان وقتی آن هیکل زشت و بیریخت شغال را دیدند که با پر آن ها تزئین شده عصبانی شدند و بر سر شغال بیچاره ریختند و تا جا داشت او را کتک زدند . شغال که حالا زشت تر و درمانده تر از قبل شده بود به جمع شغالان بازگشت اما شغالان هم به او اعتنایی نکردند و آنجا را ترک کردند . در بین شغال ها یکی به شغال درمانده رو کرد و گفت: اگر به شغال بودن خود قناعت میکردی نه از طاووسان کتک می خوردی و نه شغالان تورا ترک می کردند.
از گورخري پرسيدم: تو سفيدي راه راه سياه داري، يا اينكه سياهي راه راه سفيد داري؟
گورخر به جاي جواب دادن پرسيد:
-تو خوبي فقط عادتهاي بد داري، يا بدي و چندتا عادت خوب داري؟
-ساكتي بعضي وقتها شلوغ ميكني، يا شيطوني و بعضي وقتها ساكت ميشي؟
-ذاتا خوشحالي بعضي روزها ناراحتي، يا ذاتا افسردهاي و بعضي روزها خوشحالي؟
-لباسهات تميزن فقط پيراهنت كثيفه، يا كثيفن و شلوارت تميزه؟
-... و گورخر پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد و پرسيد، و بعد رفت. و من ماندم خجالتم!
مطالب زير هم جاي تامل دارد :
اگر امروز با احساس تندرستي بيشتري از خواب بيدار شويد ... از ميليون ها نفري که تا پايان هفته نيز دوام نخواهند آورد سعادتمند تريد
اگر هرگز، تنهايي زندان، زجر شکنجه، يا گرسنگي را تحمل نکرده ايد از 500 ميليون نفر در اين دنيا پيش تريد
اگر بتوانيد بدون ترس از ارعاب، دستگيري،شکنجه يا مرگ مراسم مذهبي خود را انجام دهيد، از 3 ميليارد مردم اين جهان خوشبخت تريد
اگر غذايي در يخچال ، پوشاکي بر تن، سقفي بالاي سر و جايي براي خوابيدن داريد ... از 75 درصد مردم جهان ثروتمند تريد.
اگر در بانک يا کيف بغليتان پول داريد و جايي براي استراحت و تفريح در اختيار نيز داريد ، از جمله 7 درصد ثروتمندان جهان هستيد
اگر پدر و مادرتان هنوز در قيد حيات هستند و با هم زندگي مي کنند شما از جمله نوادر حتي در آمريکا و کانادا مي شويد.
اگر مي توانيد اين مطلب را بخوانيد، دو بار سعادتمند هستيد، يک بار به خاطر اينکه کسي به فکر شماست و دوم اينکه شما از بيش از 4 ميليارد نفري که در اين دنيا بي سواد هستند، خوشبخت تر هستيد.
خدا را شکر...
خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است !
خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است ودر خيابانها پرسه نمي زند!
خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم!
خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني دوستانی دارم و در ميان دوستانم بوده ام!
خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم!
خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم!
خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من سقفی دارم!
خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن!
خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم!
خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم!
خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام!
خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني به ياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم!
خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم!
خدا را شکر...
" يکی را زني صاحب جمال درگذشت و مادر زن فرتوت بعلت كابين در خانه متمكن بماند. مرد از محاورت وي بجان رنجيدي و از مجاورتا و چاره نديدي؛ تا گروهي آشنايان به پرسيدن آمدندش. يكي گفتا: چگونه اي در مفارقت يار عزيز؟ گفت : ناديدن زن بر من چنان دشوار نمي نمايد كه ديدن مادر زن.
گل بتاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
ديده بر تارك سنان ديدن
خوشتر از روي دشمنان ديدن
واجب است از هزار دوست بريد
تا يكي دشمنت نبايد ديد"
حاجی فیروز + سعدی
"روزي عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا مي روي. درويش گفت: تو مانند من مي تواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد شديداً متغير شد و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد"
"منصور حلاج را پرسيدند :عشق چيست؟
گفت : امروز بيني و فردا و پس فردا
آنروزش : بكشتند
ديگر روزش : بسوختند
سيوم روزش : به باد بر دادند
يعني عشق اين است..."
"اندر احوال حلاج نقل است كه شب اول كه او در حبس كردند،بيامدند. او را در زندان نديدند.جمله زندان را بگشتند، كس را نديدند.شب دوم نه او را ديدند و نه زندان.هرچند زندان را طلب كردند نديدند.شب سوم او رادر زندان ديدند. گفتند:شب اول كجابودي؟و شب دوم زندان و تو كجابوديد؟ اكنون هر دو پديد آمديد. اين چه واقعه است؟
گفت:شب اول من به حضرت بودم – از آن نبودم _ و شب دوم حضرت اينجا بود _ از آن هر دو غايب بوديم _ شب سوم باز فرستادند مرا براي حفظ شريعت . بياييدو كار خود كنيد."
دختر که نمی رسد به بیست!نقل قول:
نوشته اصلی توسط hajifirooz
کی گفته طراحی و نشر جمله معروف" دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست"، یک توطئه بی شرمانه استکباری نیست؟!
احتمالا این جمله را جوانی ساخته که می خواسته محبوب نوزده ساله را به ازدواج با خودش ترغیب کند، یا زن بابایی که می خواسته متلکی به دختر شوهرش بیندازد، چون اگر واقعا از روی دلسوزی می خواسته برای او بگرید، آیا سزاوارتر نبود به جای انداختن متلک، خود دختر را بیندازد به کسی؟!:P
دختر که رسید به بیست ، هنوز وقت ازدواجش نیست!
دختر که رسید به بیست و یک، کم کم دور و برش بپلک!
دختر که رسید به بیست و دو ، دیگه دنبالش بدو!
دختر که رسید به بیست و سه، منتظر مهندسه!
دختر که رسید به بیست و چار، دست مامانت رو بگیر و بیار!
دختر که رسید به بیست و پنج، درست شده شبیه گنج!
دختر که رسید به بیست و شش، بیشتر بهش داری کشش!
دختر که رسید به بیست و هفت، یه وقت دیدی از کفت رفت!
دختر که رسید به بیست و هشت، نباید دنبال case دیگه ای گشت!
دختر که رسید به بیست و نه، هنوز نگرفتیش بی عرضهء ...؟!!
دختر که رسید به سی، شاید بهش برسی!
دختر که رسید به سی و یک، خر نمی شه با پول و چک!
دختر که رسید به سی و دو، به این راحتی ها نمی شه همسر تو!
دختر که رسید به سی وسه، دیگه دستت بهش نمی رسه!
چون اگر می خواست، تا الان ازدواج کرده بود!...:D
زن، چراغ خانه است!
می گویند زن، چراغ خانه است. لابد شنیده اید که در همین راستا، بعضی ها طرفدار"چهلچراغ" شده اند و بعضی ها طرفدار"صرفه جویی در مصرف برق"!
با این حساب می شود این تعاریف را نیز ارائه داد:
* دوست دختر: چراغ گرد سوز! (در بلاد کفر، آن را GF می گویند. تحقیقات نشان داده این لغت، مخفف عبارت Gerdsooz Fitile (فتیله گردسوز) می باشد که در شرایط اضطراری، روشنایی اندکی می افروزد و خاموش شدنش سه سوته است و یک فوته!)
* معشوق: لامپ مهتابی! (در راستای رمانتیک بودن قضیه!)
* همسر موقت: لامپ کم مصرف!
* همسر دائم: همان چراغ خانه. به هرحال اگر ما مَثَل"دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست" را بنا به مصالحی در مطلب پست قبل، تغییر دادیم، دیگر قصد تخریب همه مثل ها و متل ها را که نداریم!
* همسر مطلقه: لامپ سوخته!
* همسر ایده آل: چراغ جادو!( هردو افسانه اند!)
شعر مرتبط:
با غول چراغ ، آرزویی بکنید
از او طلب فرشته خویی بکنید
یک دانه بس است زن، مگر نشنیدید
"در مصرف برق صرفه جویی بکنید"؟!
* سوال کنکور ۸۸:
هدف وزارت نیرو از ایجاد خاموشی های اخیر چیست؟
۱. یادآوری ارزش های فراموش شده به مردان هوسباز!
۲. دریافت مالیات بر همسر!
۳. چند دقیقه سکوت نوری(!) به احترام بنیاد ارزشمند خانواده!
۴. آیا شما هم شنیده اید که لذت خانواده داشتن(!) در تاریکی چند برابر می شود؟!
روزي يك يهودي با يك نفر مسيحي و يك مسلمان همسفر شدند.در راه به كاروانسرايي رسيدند و شب را در آنجا ماندند. مردي براي ايشان مقداري نان گرم و حلوا آورد. يهودي و مسيحي آن شب غذا زياد خورده بودند ولي مسلمان گرسنه بود. آن دو گفتند ما سير هستيم. امشب صبر ميكنيم، غذا را فردا ميخوريم. مسلمان گفت: غذا را امشب بخوريم و صبر باشد براي فردا. مسيحي و يهودي گفتند هدف تو از اين فلسفه بافي اين است كه چون ما سيريم تو اين غذا را تنها بخوري. مسلمان گفت: پس بياييد تا آن را تقسيم كنيم هركس سهم خود را بخورد يا نگهدارد. آن دو گفتند اين ملك خداست و ما نبايد ملك خدا را تقسيم كنيم.مسلمان قبول كرد كه شب را صبر كنند و فردا صبح حلوا را بخورند. فردا كه از خواب بيدار شدند گفتند هر كدام خوابي كه ديشب ديده بگويد. هركس خوابش از همه بهتر باشد. اين حلوا را بخورد زيرا او از همه برتر است و جان او از همة جانها كاملتر است.
يهودي گفت: من در خواب ديدم كه حضرت موسي در راه به طرف من آمد و مرا با خود به كوه طور برد. بعد من و موسي و كوه طور تبديل به نور شديم. از اين نور، نوري ديگر روييد و ما هر سه در آن تابش ناپديد شديم. بعد ديدم كه كوه سه پاره شد يك پاره به دريا رفت و تمام دريا را شيرين كرد يك پاره به زمين فرو رفت و چشمهاي جوشيد كه همة دردهاي بيماران را درمان ميكند. پارة سوم در كنار كعبه افتاد و به كوه مقدس مسلمانان (عرفات) تبديل شد. من به هوش آمدم كوه برجا بود ولي زير پاي موسي مانند يخ آب ميشد.
مسيحي گفت: من خواب ديدم كه عيسي آمد و مرا به آسمان چهارم به خانة خورشيد برد. چيزهاي شگفتي ديدم كه در هيچ جاي جهان مانند ندارد. من از يهودي برترم چون خواب من در آسمان اتفاق افتاد و خواب او در زمين. مسلمان گفت: اما اي دوستان پيامبر من آمد و گفت برخيز كه همراه يهوديات با موسي به كوه طور رفته و مسيحي هم با عيسي به آسمان چهارم. آن دو مرد با فضيلت به مقام عالي رسيدند ولي تو ساده دل و كودن در اينجا ماندهاي. برخيز و حلوا را بخور. من هم ناچار دستور پيامبرم را اطاعت كردم و حلوا را خوردم. آيا شما از امر پيامبر خود سركشي ميكنيد؟ آنها گفتند نه در واقع خواب حقيقي را تو ديدة نه ما.
برگرفته از مثنوی
عاشقي به در خانة يارش رفت و در زد. معشوق گفت: كيست؟ عاشق گفت: «من» هستم. معشوق گفت: برو, هنوز زمان ورود خامان و ناپُختگان عشق به اين خانه نرسيده است. تو خام هستي. بايد مدتي در آتش جدايي بسوزي تا پخته شوي, هنوز آمادگي عشق را نداري. عاشق بيچاره برگشت و يكسال در آتش دوري و جدايي سوخت, پس از يك سال دوباره به در خانة معشوق آمد و با ترس و ادب در زد. مراقب بود تا سخن بيادبانهاي از دهانش بيرون نيايد. با كمال ادب ايستاد. معشوق گفت: كيست در ميزند. عاشق گفت: اي دلبر دل رُبا, تو خودت هستي. تويي, تو. معشوق در باز كرد و گفت اكنون تو و من يكي شديم به درون خانه بيا. حالا يك «من» بيشتر نيست. دو «من»در خانة عشق جا نميشود. مانند سر نخ كه اگر دو شاخه باشد در سوزن نميرود.
گفت اكنون چون مني اي من درآ نيست گنجايي دو من را در سرا
ایضا مثنوی
يك مرد عرب سگي داشت كه در حال مردن بود. او در ميان راه نشسته بود و براي سگ خود گريه ميكرد. گدايي از آنجا ميگذشت، از مرد عرب پرسيد: چرا گريه ميكني؟ عرب گفت: اين سگ وفادار من، پيش چشمم جان ميدهد. اين سگ روزها برايم شكار ميكرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراري ميداد. گدا پرسيد: بيماري سگ چيست؟ آيا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگي ميميرد. گدا گفت: صبر كن، خداوند به صابران پاداش ميدهد.
گدا يك كيسة پر در دست مرد عرب ديد. پرسيد در اين كيسه چه داري؟ عرب گفت: نان و غذا براي خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نميدهي تا از مرگ نجات پيدا كند؟
عرب گفت: نانها را از سگم بيشتر دوست دارم. براي نان و غذا بايد پول بدهم، ولي اشك مفت و مجاني است. براي سگم هر چه بخواهد گريه ميكنم. گدا گفت : خاك بر سر تو! اشك خون دل است و به قيمت غم به آب زلال تبديل شده، ارزش اشك از نان بيشتر است. نان از خاك است ولي اشك از خون دل.
-مثنوی
نمودی از محیط مقدس (!) و فرهنگی ورزشگاه ها !!!
استادیوم آزادی ( قبل از ورود خانمها ) :
توپ...تانک...فشفشه ..... داور ما {...} ! :58:
شیر سماور ...... {...} ! :58:
اگزوز خاور ...... {...} ! :163::163::163: :58:
استادیوم آزادی ( بعد از ورود خانمها ) :
یه گل زدیم دوستش داریم ..... منتظر دومیشیم !
یالا... یالا ... ما گل میخوایم یالا ....!
آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم !!!!!
http://zirezamin.persianblog.ir/post/57/
چند نکته و نتیجه اخلاقی !
درس اول :
يه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدير شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند
يهو يه چراغ جادو روی زمين پيدا می کنن و روی اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه
جن ميگه: من برای هر کدوم از شما يک آرزو برآورده می کنم
منشی می پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادبانی شيک باشم و هيچ نگرانی و غمی از دنيا نداشته باشم !
پوووف! منشی ناپديد ميشه ...
! بعد مسوول فروش می پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من
من می خوام توی هاوايی کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصی و يه منبع بی انتهای نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه
بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه
مدير ميگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!
نتيجه اخلاقی اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه !
درس دوم :
يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد می کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش
راهبه سوار ميشه و راه ميفتن
چند دقيقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشيش زير چشمی يه نگاهی به پای راهبه ميندازه
راهبه ميگه: پدر روحانی ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار !
کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه...
چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس ميده!
راهبه باز ميگه: پدر روحانی! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار!!!
کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه
بعد از اينکه کشيش به کليسا بر می گرده سريع ميدوه و از توی کتاب روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا می کنه و می بينه که نوشته: به پيش برو و عمل خود را پيگيری کن کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی میرسی !!! :58:
نتيجه اخلاقی اينکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست ميدی!!! :D
چند سال پیش یک سید بی سواد که از عهده تامین مخارج زندگی اش در شهر پر از دحام کویته پاکستان بر نمی آید وقتی محرم نزدیک می شود دست به یک ترفند می زند.
این سید بزگوار به اندازه پنجه دست خود کاغذ را می برد و بعد به پشت خود می چسباند بعد برای چند روز مداوم در برابر افتاب داغ می خوابد و نتیجه آن می شود که بقیه بدن سیاه اما جای کاغذ به مانند یک پنجه دست سفید میماند این سید بزرگوار در مراسم سینه زنی در اوج شور و هیجانش یک دفعه داد می زند وای پشتم سوخت سوخت! :D
بعد لباس خود را در می آورد مردم می بینند ای وای در پشت او جای پنجه امام حسین است! :163::D
تا چند روز بعد این سید تبدیل به زیارت می شود اما از سوی دیگر از رهگذر پولی که به جیب می زند گفته می شود الان با زن و بچه هایش در کانادا رفته است
برگرفته از وبلاگ دکتر شیری ... :)
علت قبول نشدن در کنکور!؟!؟
چرا كه سال فقط 365 روز است. در حالی كه:
1) در سال 52 جمعه داریم و میدانید كه جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.
2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است كه به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یك فرد نرمال مشكل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.
3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است كه جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.
4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد كه جمعا" 15 روز میشود. پس 126 در روز باقی میماند.
5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.
6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازم است. چرا كه انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.
7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.
8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.
9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.
10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است .
11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.
12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!:P:D
باغبانی که می خواست بادرخت خشکیده ای وداع کند نجار شد...
مرسی! چقدر مطلب برای خواندن و خندیدن و فکریدن!
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”
-البته که به پشت! هم می توان افتاد، اما باس دید که از کدوم طرف بیفتی دردش کمتره.
برگرفتمش از tanziran.com
میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که:آخه خدا؟ این چه وضعیه آخه؟
ما یه مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!
بجای لباس و ردای سفید، همشون لباسهای مارکدار و آنچنانی میپوشن!
هیچکدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون بنز و بیامو جایی نمیرن!
اون بوق و کرنای من هم گم شده، یکی از همینها دو ماه پیش قرض گرفتش و دیگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو کردم.امروز تمیز میکنم،
فردا دوباره پره از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه!
من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی میکنن و هاله های بالاسرشون رو به بقیه میفروشن!
خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستن و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره.
اینها هم که گفتی خیلی بد نیست! برو یه زنگی به شیطان بزن تا بفهمی مشکل واقعی یعنی چی!
جبرییل زنگ میزنه به جناب شیطان. دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره
شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم. بفرمایید؟
جبرییل میگه: آقا خیلی سرت شلوغه انگار!
شیطان آهی میکشه میگه: نگو که دلم خونه. این ایرانیها اشک منو در آوردن به خدا!
شب و روز برام نزاشتن! تا روم رو میکنم اینطرف، یه آتیشی اونطرف به پا میکنن!
تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!…
حالا هم که …. ای داد!!! آقا نکن! جبرییل جان من برم… اینها دارن آتش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!!!
برگرفتمش از tanziran.com
یکی دیگه از tanziran.com
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری نمود.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید.
مرد اول از مرد چراغ بدست پرسید که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح داد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به سمت مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی این عمل هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
و به خاطر دومین بازگشت شما، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را هم ببخشد!!
بنا براین، خودم سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) تضمین کردم.
!!
مهم ترين سوال هاي جامعه ايرانی!!
1) اجتماعی:
کی عاشق کی شده؟
کی مراسم می گیرن؟
مهریه-اش چقدر بود؟
جهیزیه اش چیا بود؟
آیا حامله است؟
چی زائیده؟
--------------------------------------------------------------------------------
2) هنری:
کی با کی نسبت داره؟
کی چقدر می گیره؟
کی قراره با کی ازدواج کنه؟
کی با کی به هم زده؟
کی کجا رقصیده؟
--------------------------------------------------------------------------------
3) اداری:
کی چقدر می گیره؟
کی قراره مدیر بشه؟
کی با مدیر نسبت داره؟
کی با مدیر به هم زده؟
کی قراره ازدواج کنه ؟
--------------------------------------------------------------------------------
۴) مراسم عروسی
کی چی پوشیده؟
کی چی خریده؟
کی چی مالیده؟
کی با چی آمده؟
کی بخاطر کی نیومده؟
--------------------------------------------------------------------------------
۵)بعد از مراسم:
کی چی پوشیده بود؟
کی چی آورده بود؟
کی چرا نیومده بود؟
کی بدون دعوت آمده بود؟
کی بود که چیز مناسبی نپوشیده بود؟!
--------------------------------------------------------------------------------
۶) ترکیبی:
کی، کجا و با کی نسبت داشت که حالا داره چقدر می گیره؟
کی عاشق کی بود که حالا چرا باید بره با یه کی دیگه ازدواج کنه؟
کی از کجا آورده که تونسته چی بخره؟
کی با کی به هم زده که با کی خوب شده؟
کی با کی کجا رقصیده بودن که چرا چیز مناسبی نپوشیده بودن؟
(خواهشا ایراد نگیرید این یک طنز بود):72:
بامزه بود...
مداد سفید
همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند...به جز مداد سفيد...
هيچ کسي به او کار نمي داد...همه مي گفتند:
{تو به هيچ دردي نمي خوري}...
يک شب که مداد رنگي ها توي سياهي کاغذ گم شده بودند
مداد سفيد تا صبح کار کرد...
ماه کشيد...مهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...
صبح توي جعبه ي مداد رنگي...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد.
راستی چقدر از این جاهای خالی توی جعبه مدادرنگی دوستیمون هست؟
من براي سال ها مينويسم
سال ها بعد كه چشمان تو عاشق مي شوند
افسوس كه قصه ي مادربزرگ درست بود
هميشه يكي بود يكي نبود...
الاغ يه دهاتي مادرزن اونو لگد زد وکشت. جمعيت انبوهي به گورستان رفتن.
فردي که براخوندن نماز ميت اومده بود گفت:
اين خانم مرحومه حتما وجهه خوبي بين مردم داشته که اينهمه ادم کارشونو ول کردن که تو مراسم تدفين شرکت کنن.
دهاتيه گفت: اينا برا مراسم تدفين اينجا نيومدن ، اينا اومدن که الاغ رو بخرن :D:P
اول بهش بخندیم، بعدا هم بهش فکر نکنیم
یک مقاله جالب از یک مقوله بامزه خوندم، گفتم شما هم بخونید بد نیست:
"
رفتارشناسي شتر
شترها بطور كلي رفتاري آرام و هوشي محدود دارند و بردباري، تحمل سختي ها و بي تفاوتي در برابر عوامل جوي نامناسب ، از ويژگيهاي آنها به شمار مي آيد. اين حيوانات در دشوارترين شرايط آب و هوائي، بي غذائي و بي آبي به كار خود ادامه مي دهند و اين كار را تا آخرين رمق باقيمانده خود دنبال مي كنند. شتر ماده معمولاً آرامتر از شتر نر مي باشد.
شتر نسبت به تحمل درد و در قبال بيماريها تا حدودي مقاوم تر از ساير دامهاست و كمتر علائم خستگي و ناراحتي از خود بروز مي دهد. به همين جهت بايد به دقت حيوان را تحت نظر داشت زيرا كه در هنگام بيماري نيز بدون هيچگونه اظهار ناراحتي همچنان به كار خود ادامه مي دهد و امكان دارد ناگهان از پاي بيفتد.
گاهي اوقات ، برخلاف آنچه گفته شد، شترهايي را مي توان يافت كه رفتار ناخوشايندي نظير سركشي، نافرجامي و لجبازي از خود نشان مي دهند. بطور كلي ، رفتار شتر در درجه نخست به طريقه نگهداري ، پرورش و برخورد با شتر بستگي دارد، بويژه اگر نگهداري شتر توسط افراد كم تجربه انجام شود، پيامدهاي ناگواري در پي خواهد داشت، چه اينكه شترها در قبال برخورد محبت آميز پرورش دهندگان خود رفتار مثبتي خواهند داشت. بايد افزود كه هرچه در سنين پائينتر به آموزش شتر اقدام شود بهتر است و باعث مي شود كه شتر رفتار بهتري از خود نشان دهد.
شتر نر، بويژه در فصل جفتگيري و يا مستي، دوره هايي از رفتارهاي عصبي و ناخوشايند از خود بروز مي دهد و ممكن است كه صداهاي بلند و آزاردهنده اي از خود بيرون آورد، هنگامي كه حيوان چنين صداهائي از خود در مي آورد، اگر به دهان او بنگريم در مؤخره دهان مي توانيم توده اي سرخ رنگ را ببينيم كه احياناً تا بخش جلوئي دهان مي رسد و گاهي از دهان بيرون مي زند و بنظر مي رسد كه وظيفه اين توده مرطوب كردن مؤخره حنجره است. همچنين شتر نر مست ممكن است بدون دليل به شتران ديگر حمله كند، و بيضه ها، مثانه و اجزاي ديگر بدن را گاز بگيرد.
بهمين جهت بهتر است كه در هنگام كار، شتران نر و ماده را از هم جدا كرد، علاوه بر آن ممكن است كه شترها در هنگام گرفتن افسار آنها و يا نهادن بار،از خود صداهاي بلند آزاردهنده اي در آورنداما بهيچ وجه خطري نخواهند داشت، و پس از حركت به تدريج آرام شده و اگر كودكي نيز افسار آنها را بگيرد و حركت كند به آرامي دنبال وي خواهند رفت.
هنگام معاينه شتر بايد كاملاً مواظب بود، زيرا عليرغم آرامش ظاهري، اين حيوان مي تواند لگد بسيار محكمي بزند كه ممكن است تا شانه ها برسد. و همچنين شتر مي تواند با دستهاي خود نيز لگد بزند. بهمين علت جهت هر كار مي بايد در آغاز شتر ايستاده را نشاند و اندامهاي حركتي قدامي وي را با طناب بست.
نشانه هاي بيماري شترها، در بيشتر موارد شبيه نشانه هاي بيماري در ساير حيوانات اهلي است. شترها معمولاً به صورت هميشگي فرياد مي كشند و اين بعلت تغيير عوامل خارجي بوده، دليل هيچگونه بيماري نيست. ريزش ترشحات مخاطي و يا بزاق از دهان حيوان نيز به هيچ وجه جزو نشانه هاي بيماري بشمار نمي رود. تغيير شكل گذراي مدفوع دليل نارسائيهاي گوارشي نيست، زيرا ممكن است تغيير نوع غذا و حتي تغيير مربي باعث اين مسئله شده باشد. رنگ خوني ادرار نيز از نشانه هاي مرضي در شتر نيست و مربي شتر تنها كسي است كه مي تواند درباره شترهاي بيمار اطلاعاتي بدهد. تأكيد بر اين نكته ضروري است كه برخلاف حيوانات ديگر، اهميت زيادي به درجه حرارت بدن شتر جهت تشخيص بيماري داده نمي شود.
هنگامي كه شتر دچار دل درد مي شود همچون اسب رفتار كرده درخاك مي غلتد و يا اينكه مي نشيند و پاهاي خود را در هر دو جهت بلند نموده و شكم خود را به زمين مي فشارد و سرعت تنفس وي بشدت افزايش مي يابد. هنگامي كه حيوان واقعاً مريض باشد و درد بكشد آه و ناله مي كند و گاهي اوقات دندان هاي خود را به شدت به هم مي سايد ، ولي اين دندان قروچه در حالت مستي و هيجان جنسي و بعد از خوردن نمك نيز مشاهده مي گردد.
اسهال در شتر دليل بيماري نيست زيرا كه ممكن است در نتيجه تغيير جيره غذائي شتر اتفاق بيفتد ويا اين كه شتر در اثر ترس و يا زخمي شدن نيز دچار اسهال شود.
شتران حافظه اي بسيار قوي دارند و حوادثي را كه با درد همراه است هيچوقت فراموش نمي كنند، و از سوئي ديگر چنانچه شخصي با آنان صحبت كند او را نيز از خاطر نمي برند. حافظه قوي و جهت يابي صحيح آنان باعث مي شود كه آنان مسير حركت خود را به خوبي تعيين نمايند، بطوري كه در هنگام شب نيز شتر قادر به جهت يابي صحيح است . در گذشته هاي دور، شتران فاصله بسيار دور ميان سرزمين ايرن و سرزمين حجاز را بدون هيچگونه مشكلي طي مي نمودند و حاجيان را به زيارت خانه كعبه مي بردند. همچنين اين شتران در مسير بسيار طولاني جاده ابريشم بدون آنكه راه خود را گم كنند و يا اينكه از مسير خود منحرف شوند اقدام به جابجائي كالا از شرق آسيا به غرب آسيا و اروپا مي نمودند.
متأسفانه اين صفت خوب شتر اخيراً توسط سوء استفاده كنندگان در راههاي نامشروع به كار گرفته شده است. بطوري كه در استانهاي سيستان وبلوچستان ، خراسان و كرمان از اين حيوان صبور و نجيب جهت جابجائي كالاهاي قاچاق و مواد مخدر استفاده مي شود وشتران باهوش و حافظه اي كه دارند مسيرهاي طولاني را كه از آن سوي مرزها در كشورهاي همسايه آغاز مي شود پيموده و خود را به مقصد نهائي خود در ايران مي رسانند. قاچاقچيان بين المللي مواد مخدر، براي كاستن از خطرات احتمالي دستگيري و بازداشت، در اكثر اوقات شتران را با محموله مواد مخدر بدون ساربان و به صورت گله اي در بيابان هاي مرزي رها مي كنندو اين شتران بدون آنكه انساني همراه آنها باشد، اين راهها را پيموده، خود را به مقصد مي رساندد. برخي از قاچاقچيان مواد مخدر نيز اقدام به معتاد نمودن شتر به ترياك نموده و در خانه هاي معيني در دو سوي مرز، به حيوان ترياك مي خورانند و پس از آنكه شتر به ترياك معتاد شد، حيوان جائي را كه به اوترياك خورانده شده است به خاطر مي سپراد و از ياد نمي برد و هنگامي كه بدن او به ترياك نياز دارد به آن مناطق مي رود و هنگامي كه قاچاقچيان بخواهند محموله اي را ارسال كنند در آغاز براي مدتي شتر را از ترياك محروم مي كنند سپس محموله مواد مخدر را بار او كرده و او را رها مي كنند و شتر براي رسيدن به خانه اي كه در آن مواد مخدر به وي داده مي شد، به سوي آنجا رهسپار مي گردد.
شتران پراكنده در بيابان ها از غريزه گله اي خود پيروي مي كنند كه اين غريزه باعث ايجاد امنيت و آرامش در گله شده و گله را از خطرات احتمالي محافظت مي نمايد. رهبري گله را معمولاً قوي ترين لوك موجود در گله به عهده دارد و همين شتر نر در هنگام فحلي شتران ماده ، اقدام به جفتگيري با آنان را مي نمايد و شتران نر ديگر كه در گله وجود دارند از خود حالت مستي نشان نمي دهند و چنانچه دو شتر نر در حالت مستي در يك زمان وجود داشته باشند آن دو با هم به جنگ پرداخته و شتر پيروز است كه اقدام به جفتگيري با شتران ماده نموده و شتر شكست خورده حالت مستي خود را از دست مي دهد. در فصل جفتگيري ، معمولاً شتر نر هيجان زده بوده و كنترل آنان سخت مي باشد ، آنان سر خود را بالا گرفته و دم خود را دائماً تكان داده و به آلت تناسلي خود مي زنند و پاهاي خود را از هم باز مي كنند و ممكن است به حيوانات ديگر و حتي انسان حمله كنند و به آنها صدمات فراوان وارد كنند. در فصل جفتگيري، شترها، كثيف، آزاردهنده و كم رشد مي شوند و جهت جلوگيري از چنين مسائلي شترداران اقدام به اخته نمودن شتران كاري و باركش مي نمايند. ولي اخته كردن اگر در شتران كمتر از 6 سال سن انجام شود، خود باعث وقوع تغييرات ناخوشايندي از لحاظ رشد استخوانها و عضلات و قدرت تحمل شتر مي گردد ، و از سوئي ديگر اگر اخته كردن بعد از 6 سالگي انجام شود ممكن است كه عمل اخته كردن برايش خطرناك باشد و بهترين راه براي كنترل شتران اخته نشده در فصل مستي ، اينست كه آنان را به كار سخت و طاقت فرسا بگمارند و او را به حال خود رها نكنند.
معمولاً خطراتي را كه شتر مي تواند به انسان وارد آورد گاز گرفتن است كه اين كار را بوسيله دندان هاي نيش خود انجام مي دهد و به همين جهت بهتر است كه اين دندان ها را با سوهان سائيده و كند ساخت تا ضرر ناشي از آنها كمتر شود.
افسانه هاي فراواني در مورد جفتگيري شتر وجود دارد. برخي معتقدند كه شتر نر درحضور انسان، با شتر ماده جفتگيري نمي كند و برخي ديگر مي گويند كه شتر نر با ماده خود، بدور از گله و يا انسان خلوت مي كند، برخي ديگر مي گويند اگر انسان شاهد جفتگيري شتر نر باشد، شتر نر كينه او را به دل خواهد گرفت و در پي انتقام برآمده ، آدمي را در جائي خلوت گير انداخته، به قتل خواهد رساند و همچنين افسانه هاي ديگر كه هيچكدام از آنها صحت ندارد وجود دارد ولي حقيقت امر، اينست كه اين كار در شتر، همچون ساير حيوانات ديگر انجام شود. با اين تفاوت كه در شتران، شتر ماده بر روي زمين مي نشيند و شتر نر در پشت او قرار مي گيرد. معمولاً شتر نر مست بيشترين وقت را جهت يافتن شتران ماده فحل در گله مي گذراند و هنگامي كه شتر ماده فحلي را مي يابد با فشار آوردن بر گردن شتر ماده او را مجبور به نشستن مي كند و ممكن است او را چندين بار گاز بگيرد تا شتر ماده بنشيند. سپس پشت سرش مي ايستد به طوري كه اندامهاي قدامي شتر نر پشت شانه هاي شتر ماده قرار مي گيرد بعد از آن مي نشيند و با دو اندام خلفي خود را به جلو مي كشاند و اقدام به جفتگيري مي نمايد.
در فرهنگ عمومي جامعه ما، شتر حيواني كينه جو است و كينه شتري ضرب المثل است ، اما در حقيقت شتر مانند هر حيوان ديگر، در هنگام حمله به او ، حالت دفاعي به خود مي گيرد و سعي مي كند كه از خود دفاع نموده و به دشمن حمله نمايد و با لگد پراندن، سر و صدا و فرياد كردن، و بالاخره گاز گرفتن او را از خود دور نمايد. داستان هاي زيادي از كينه شتردر فرهنگ عاميانه ما وجود دارد كه شايد برخي از آنها رنگ و بوئي از واقعيت به همراه داشته باشند كه اين مسئله به حافظه شتر باز مي گردد و اينكه اين حيوان با حافظه قوي خود مي تواند به راحتي كساني را كه قبلاً از آنان آزار ديده است، شناسائي كند و از آنان دوري نمايد و يا اينكه در صدد فرصتي براي انتقام باشد.
شتران ماده ، توجه شديدي به بچه هاي خود دارند و از لحظه تولد تا مراحل بعدي آنان را تحت حمايت خود قرار مي دهند و اگر شتر ماده اي بچه خود را گم كند بي تاب شده، يك دم آرام نمي گيرد و از جائي به جاي ديگر در پي يافتن بچه خود مي رود و تا هنگامي كه او را نيابد آرام نمي شود. شتران از حيواناتي هستند كه بچه هاي خود را پس از توليد نمي ليسند، و اگر بچه شتر كشتار شود، شتر ماده از غذا خوردن امتناع ورزيده و به دنبال وي خواهد گشت و هنگامي كه او را نيابد، در گوشه اي مات و مبهوت مي ايستد و هراز چندي فرياد مي و سروصدا به راه مي اندازد .
و از عادت هاي بد شتران ماده اينست كه برخلاف شيردوشي در گوسفند و گاو، نمي توان شتران را دوشيد مگر آنكه بچه شترها نيز در كنار مادر باشند وبراي اين كار بايد بچه شتر در آغاز پستان شتر را بدوشد و شيردوشي شتران ماده بدون تحريك و وجود بچه شترها، نادر است. بهمين جهت برخي از شتربانان تعدادي از شتران ماده خود را انتخاب مي كنند و به تدريج آنان را به شيردوشي بدون حضور بچه شترها عادت مي دهند. معمولاً اعراب باديه نشين عربستان سعودي به اين گونه شترها (( مسوح )) مي گويند زيرا كه اين شترها به مجرد مسح و مالش پستان،اقدام به شيردهي مي نمايند.
گاهي اوقات اتفاق مي افتد كه بچه شتر پس از تولد مي ميرد، در چنين حالتي شتربان پوست بچه شتر را مي كند و آن را از كاه پر مي كند و در كنار شتر ماده قرار مي دهد تا شتر ماده آن را بو كند و به شيردهي تحريك شود.
چنان چه كسي بخواهد كه به بچه شترها آزار برساند ، شتران مادر به شدت تحريك شده و ممكن است كه اقدام به حمله نمايند. بهمين جهت بهتر است جهت تيمار و يا درمان بچه شترهاي بيمار،در آغاز آنها را از مادر جدا نموده و در جاي دوردستي قرار دهيم كه مادر نتواند او را ببيند سپس مي توان با خيال راحت به تيمار و درمان بچه شتر پرداخت .
در پايان نتيجه گيري مي كنيم كه در مقايسه با ساير حيوانات اهلي نظيرگاو، گاوميش، گوسفند و بز، شتر داراي حافظه اي قوي تر و هوشي برتر و قدرت تحمل بيشتري است كه تمامي موارد فوق به نحوه زيست اين حيوان و هماهنگ شدن وي با محيط خشك و بي آب و علف صحرائي و كويري بستگي و ارتباط مستقيم دارد .
"