RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
دوست عزيزم قبلا مطالبتو خونده بودم و اينبارم حرفاي دلتو باز شنيدم راستشو بخواي خيلي دلم درد گرفت از اين اوضاع براي چند ثانيه مات موندم سكووت كردم و از خدا خواستم با تمام وجودم خواستم كه خدا بهت كمك كنه و راهي كه به صلاحت هستو براي انجام بده چون خدا خيلي بزرگه و هر كاري كه ميكنه و هر سرنوشتي كه واسه هر آدمي قرار ميده توش حكمتي داره نميخوام بگم چه كار كني و چه كار نكني فقط ميخوام بكم همونطور كه شجاعت داره اونو حفظ كن و با افتخار قدم بردار و اينو بدون اگه خانواده شوهرت باهات بدم از سر حسودي همينو بس و تنها نكته اي كه دارم اينه كه مهريتو بگير اگه بابت اون حرفمو ميزنه برو پيش يك شيخ ازش بپورس كه آيا با اين شرايط پول اون مهريه خوردن داره يا نه اگه گفت ايرادي نداره با خيال راحت بگير و نگزار اونها به قول معروف به ريشت بخندن و آب از آب واسشون تكون نخوره و اينو بدون كه شوهرت در آينده بعد طلاقت به اشتباهش پي ميبره و اون وقت كه قدرتو ميدونه اما اون موقع كار از كار گذشته و عذابهايي كه به تو داده به سرش مياد اينو بهت قول ميدم
زندگي ادامه داره و تو هم بايد اون در پيش بگيره و تو هنوز جوني و تحصيل كرده و خيلي چيزهاي خوب ديگه كه همه آرزوشو دارن براي آرزوي موفقيت ميكنم دوست خوبم :228:
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
luciaجان سلام
با خواندن سرگذشتت بسیار ناراحت شدم، واقعا تحمل این مشکلات خیلی سخته و تو خیلی مظلوم واقع شدی. اما همانطور که بقیه دوستان نوشتن ارزش تو خیلی بالاست و اون آدم اصلا لیاقت زندگی کردن با تورو نداره، درسته که بالاخره تو هم حتما اشتباهاتی مرتکب شدی، اما اون به عنوان یک مرد نباید این اجازه رو به خانواده اش بده که برای نگه داشتن زنش اونا تصمیم بگیرن، اصلا به این آقا نمیشه گفت مرد!!!!!!!!!!
اما دل قوی دار و ناراحت نباش. شاید مصلحت خداوند این است که تا دیر نشده تو از یک آدم نفهم و بی شعور جداشوی تا زندگیت تباه نشود و در آینده در کنار فردی که لایق توست ازدواج کنی. ناراحت نباش خدا بزرگ است و همیشه صلاح مارا بهتر از خودمان میداند. خداوند بزرگ گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری .
مسائلی که نوشته ای شاید در زندگی بعضی از خانمها اتفاق می افته ولی وقتی با ملایمت و وساطت بزرگتر ها حل نمیشه خیلی مضره و ممکنه کار به جاهای خطرناک بکشه، شما در این زندگی حتی امنیت جانی ندارید چه برسه امنیت روحی.
دوست عزیز شوهر منم به نوعی رو من دست بلند میکنه هر چند خودش اسمشو دست بلند کردن نمیذاره. البته اون یه بار یه سیلی بهم زد و چند بار هم کمکی هولم داده و رو دستم زده. اما همیشه بعد از این رفتارش با اعمالش و حتی حرفاش بهم نشون داده که پشیمونه و مشکلات زیاد زندگیمون اونو تحت فشار گذاشته و منم سعی کردم اینو بفهمم. یعنی میدونم دوستم داره ولی مسائل سخت زندگیمون باعث میشه بعضا کنترلشو از دست بده ولی آنهم فقط تا این حد. البته الان مدتیه که خیلی خیلی بهتر شده. یک دلیلش اینه که با این سایت آشناش کردم و سرگذشت بعضی هارو مخصوصا سرگذشت تاثر آور خانم شادرو باهم خوندیم. بهش گفتم بیا ارزش لحظه های زندگیمون و قدر سلامتی که خدا بهون داده رو بدونیم.فکر میکنم خیلی بهتر شده.
متاسفانه با خواندن قسمتهای آخر نوشته هاتون متوجه شدم دیگر زندگی مشترکتان تمام شدنی است. بعضی افرادهستن که حرف زدن و نصیحت کردن آنها هیچ فایده ای ندارد و هرکاری که خودشان دوست داشته باشند انجام می دهند.فکر می کنم شوهر شما هم از این دسته افراد است .شاید بعد از جدایی از شما او متوجه اشتباهات خود و ظلمی که در حق شما کرده است بشود. مطمئن باشید او هم تاوان اعمالش را خواهد داد. صبور باشید و خدا را شکر کنید که فقط 3 سال در این زندگی بوده اید و خدا به شما کمک کرده که قبل از این که صاحب بچه شوید از چنین فردی نالایق جدا می شوید. با روحیه ای مثبت به تحصیل خود برای طی مدارج دکتری ادامه دهید، که این موضوع مهمترین سرمایه شما در زندگی خواهد بود.
مهریه ات را هم بگیر، چراکه مهریه همیشه عندالمطالبه بوده و حق توست و کاملا حلاله. امیدوارم زندگی بهتر و موفقی داشته باشید.:203::72::203::72::203:
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام بچه ها :46:
ممنون از جواباتون.:43:
بالاخره جدا شدیم.نصف مهریمو گرفتم بقیشم گفته خورد خورد میده.از ته دل خوشحالم.تازه چند هفته است که دارم نفس میکشم.خدا رو شکر میکنم که الان هم خانوادم راضی اند هم خودم.:228:
پدر و مادرش با خواهر هاش یک کولی بازی در اورده بودن که بیا و ببین.تو دادگاه اقای قاضی حسابی حالشونو گرفت.
بهشون گفت شما کجایی هستید.مادرش گفت گرگانی ...اقای قاضی گفت مردمان شمال که ادمای ارومی هستن.مادرش اینقدر بی ادبه که با حالت پرخاش گفت کی گفته ما شمالی هستیم .گرگانی ها نه مشهدی اند نه شمالی گرگان گرگانه.مثل اینکه ایرانو خوب نمیشناسید!
اقای قاضی هم گفت اتفاقا از شهر شما پرونده های زیادی برای طلاق داشتیم:P
خلاصه حالشونو گرفت.شب قبل از دادگاه شوهر عوضی من زنگ زد و گفت بیا شام بریم بیرون و با یک خاطره خوب از هم جدا بشیم!!!:82:
به بابام گفتم بابام گفت اینا دیگه کین!شاید میخواد اسیدی چیزی بپاشه بهت نری ها....منم قرار گذاشتم و نرفتم تا حالش دوباره گرفته بشه.هزار بارم زنگ زد به موبایلم منم جواب ندادم.تا فرداش تو دادگاه دیدمش.
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام دوست خوبم
زندگی نو مبارک
RE: دارم ديونه ميشم...حيف من كه ازدواج كردم
سلام. خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم.
الان دارم مطالبتو می خونم عزیزم. اول تاپیک می خواستم حسابی باهات دعوا کنم ولی الان که اخرش جدا شدی نه. خیلی هم می بوسمت و تبریک می گم.
بهترین کار رو کردی عزیزم. :72: