-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
سلامي به نيلوفر ، سورنا و گرد آفريد عزيز
آقاي سورنا منظور خانم نيلوفر اين بود كه من اين دوستم رو به حال خودش رها كنم تا همه ي جووني هاشو بكنه و عشق و كيف دنيا رو بكنه و به زور نگهش ندارم !!!
منظورشون اين بود كه اگه هميشه توي منگنه نگهش دارم ، ممكنه وقتي كه با هم ازدواج كرديم ، تازه به خودش بياد و بگه من چرا از زندگيم لذت نبردم و اين دختر هه ي لذت هامو كه حقم هم بوده از من گرفت !! يا مثلا همش من رو متوجه خودش كرد تا بهتر از اون رو نبينم و بگه كه حق من بهتر از اون و جوون تر از اون بود ولي اون نگذاشت تا من ديگران رو تجربه كنم چون ميترسيد كه از دستش بپرم
خانم نيلوفر ميگه كه من به حال خودش بگذارمش و زياد سراغش رو نگيرم ، تا زماني كه خودش تصميم بگيره كه به طرفم بياد ! نه اينكه من با زور نگذارم كه چيزهاي ديگرو تجربه كنه و بعدا توي زندگيمون بخواد تجربه كنه !!
نيلوفر جان درست فهميدم ؟؟؟؟
آقاي گرد آفريد و سورناي عزيز
من ميدونم كه شما تجربه هاي زيادي دارين و هم سنتون از من بيشتره و هم درك و فهمتون
ولي آخه نا سلامتي اين يك رابطه ي انسانيه ! من چه جوري به اين رابطه ي انساني پايان بدم وقتي خودم نميتونم ؟ حالا اگه رابطه ي معتاد با مواد مخدر بود ، بازهم يه چيزي ، ولي آخه اون انسانه ! مهر داره ، عاطفه داره ،غرور داره ، من رو دوستم داره .....
آقاي گرد آفريد ، ايشون از ابتدا به من گفت كه به من 5 سال فرصت بده تا هم درسم رو تموم كنم و هم سربازيم رو تموم كنم و هم سر يك كار برم و با همه ي شرايط كامل بيام خواستگاريت !! ولي من گفتم كه نميتونم 5 سال بدون هيچ پشتوانه اي صبر كنم و بعد از 5 سال خانواده ات به هيچ وجه موافقت نكنن و من تازه بعد از 5 سال بفهمم كه به تو نميرسم ... چيزي رو كه ميتونم زودتر بفهمم رو چرا بايد به خاطرش اينهمه صبر كنم ؟؟؟
اون هم گفت پس حد اقل صبر كن من درسم تموم بشه و اوايل سربازي باشم و بعد بيام خواستگاريت!! و به من گفت اصلا زودتر از سه سال نميتونم هيچ اقدامي بكنم !
آقاي گرد آفريد حرفتون رو ميفهمم كه ميگين شما الان نه كار دارين و نه خونه و نه هيچي !!!
ببينين ، پدرش هميشه بهش ميگه كه اگه تو بخواي ازدواج كني من خونه بهت ميدم و نگراني از بابت خونه نداشته باش ! باباش يك شركتي هم داره كه اون اگه نتونست كاري پيدا كنه ( متناسب با رشته اش ) ميتونه موقتي اونجا كار كنه ! و سال ديگه هم پدرش بازنشسته ميشه كه قراره با پولش هم ماشين خودش رو عوض كنه و هم يك ماشين واسه دوست من بخره !!
البته من رو متهم به اين نكنين كه همه چيز رو ساده ميگيرم ... ميدونم كه ممكنه هيچ كدوم از اينها اتفاق نيوفته !!
ايني كه شما ميگين مادر و پدرش فكر ميكنن اون بچه است رو قبول دارم ... واسه اينكه وقتي حرف از ازدواج زده ، اصلا پشيزي هم حسابش نكردن و پدرش هم گفت : اگه ميخواي بري عشق و كيفت رو بكني ، بكن ، من كاري بهت ندارم ، ولي حرف از ازدواج نزن !!!
اگه آدم كودك دو ساله هم باشه ، ميتونه منظور پدرش رو بفهمه .
ميدونم كه دوستي ام از اول اشتباه بود و من نبايد تن به دوستي ميدادم و اين كارم يك حماقت بزرگ بود ، اوايل دوستي فقط خودم بودم و فقط خودم براي خودم ارزش داشتم ، ولي حالا يك نفر ديگه هم هست !!
اوايل دوستي خواستم با بي رحمي ازش جدا شم ولي نگذاشت و كار به اينجاها كشيد كه حالا من نميتونم جدا شم !
باور كنين من جدايي رو تجربه كردم . غروبها كه ميشد گريه ام ميگرفت، هميشه با چشمهاي پف آلود و ورم كرده از خواب بيدار ميشدم ، دپرس بودم ، هيچ موقع خنده به لبهام نميومد ، خيلي سعي كردم خودم رو سرگرم كنم ، ميرفتم خونه خواهرم و از صبح تا شب جديد ترين فيلمها رو ميديدم ، خودم رو مشغول ميكردم ولي حتي شده ، يك لحظه به يادش ميوفتادم ، نميتونستم جلوي اشكهامو بگيرم ....
من حالا فهميدم كه رابطه ي احساسي غلطه ولي چيكار كنم كه الان احساسم درگيره ؟؟؟ نميتونم بيارمش بيرون ! وقتي فكرش رو ميكنم كه اون با يكي ديگه ازدواج كنه ،به خدا قلبم درد ميگيره ! واسه اينكه ديگه نميتونم ببينمش و دلم خيلي براش تنگ ميشه ! واسه اينكه ديگه از احساسش ، خبري نيست !!
من جدايي رو تجربه كردم ، دوبار ، ولي نتونستم
شما خيلي ساده از جدايي حرف ميزنين ، در صورتي كه واسه من اصلا ساده نيست ...
ببينين ، من يه آدم به شدت احساساتي اي هستم ، به طوري كه هر موقع ميخوام حرف جدي با مادر پدرم بزنم ،امكان نداره كه گريه ام در نياد ، گريه ام از سر عادت يا ترس نيست ، همه ي اينها از احساس منه !!
نميتونم ، اين احساسم توي خون منه ، هيچ موقع نميتونم احساسم رو بگذارم كنار!!
همش ميگم حالا من الان به زور ازش جدا شم ، ولي اگه 4 سال ديگه ديدم آقا شده ، مرد شده ، ولي با يكي ديگه است ، چقدر دلم ميسوزه ، از اينكه صبر نكردم تا نتيجه ي صبرم رو ببينم !
خيلي سخته واسه خوب شدن يك طرف تلاش كني ولي نتوني از نتيجه ي تلاشت بهره ببري !
فقط به اين سوال من جواب بدين ؟
آيا هيچ اميدي نبايد به اون داشته باشم ؟ آيا اين پسر تا آخر عمرش بچه باقي ميمونه ؟ آيا تا آخر عمرش توانايي تشكيل خانواده رو نخواهد داشت ؟؟؟
آقاي گرد آفريد ، من اگه حرف از موافقت خانواده ميزنم ، براي الان نيست ، براي سه سال ديگه است . مگه الان ميخوام عقد كنم ؟ نه !! فقط ميخوام ببينم خانواده ها موافقت ميكنن يا نه !! اصلا شايد پدر من با عقد موافقت نكنه و بهش بگه كه برو هر موقع سربازيت تموم شد و كار پيدا كردي ، اون موقع بيا !!
ولي اين براي من خيلي ارزشمند تر از اينه كه همه كارهاش كامل شده باشه و بعد بياد و پدرم موافقت نكنه و بگه مثلا من از تو خوشم نمياد (مثلا) !!!!
من ميخوام بدونم كه خانواده اش راضي ميشن يا نه ؟ خانواده ي من راضي ميشن يا نه ؟؟
يه بار با مامانم حرف زدم راجع به ازدواج ، به خاطر يك سري موضوعات ( گذشته) به شدت مخالفت كرد ،مادر و پدرم فكر ميكنن كه اون من رو سر كار گذاشته و تازه با ازدواجهايي كه برمبناي دوستي باشن مخالفن (بيشتر پدرم ولي مادرم چندان مخالفتي نداره ) ، مادرم به من گفت اگه پسر خوبي باشه كه بعيد ميدونم باشه ، با خانواده اش مياد جلو ، و ما بايد خانواده اش رو ببينيم و پدرت هم همينطور بايد خانواده اش رو ببينه ، و بهم گفت كه پدرت به شدت از اين پسره بدش مياد!!!
به مادرم گفتم كه حتي اگه فرشته ي آسمون هم باشه بابا باز هم مخالفت ميكنه ؟ گفت ، نه ! گفت اگه ميخواي با پدرت صحبت كنم ؟؟ولي من قسمش دادم كه باهاش صحبت نكنه ( چون الان موقع اش نيست ) ولي گفت واسه ما خانواده اش خيلي مهم ان !!
حرف مادر من اين بود ولي وقتي فهميد ميخوام واسش صبر كنم ، به شدت نهي ام كرد و گفت كه با اين كارت زندگي خودت رو و موقعيت هاتو بر باد ميدي !!
ولي اين ديگه تصميم منه ! حتي مادرم گاهي جلوي بابام يا كساي ديگه ، وقتي بحث روابط دختر و پسرو گول زدن و اينها ميشه ! وقتي كه صحبت از ازدواج هاي نا موفق ميشه ! يه جورايي به در ميگه كه ديوار بشنوه و مثلا ميگه ،: آره مثلا پسره به دختره وعده هاي بيخود ميده و چند سال نگهش ميداره و عشق و كيفش رو ميكنه و بهش وعده ي ازدواج ميده ولي در حقيقت گولش ميزنه و وقتي به هدفش رسيد ، ميره و ديگه پشت سر خودش رو هم نگاه نميكنه و اين وسط فقط دختره كه زندگيش تباه ميشه !!
اونقدر از اين به در بگو ديوار بشنوه ها ، گفته كه حرفهاشو ديگه حفظ شدم. البته حرفهاش روي من هم بي تاثير نيست ... ولي من دوستم رو دوست دارم و ميخوام براش صبر كنم ولي نه تا آخر عمرم
بابا خوب من هم آدمم ، تا كي بايد صبر كنم تا ببينم همه مخالفن ؟ خوب حد اقل سه سال ديگه دوست دارم كه بفهمم !!!
حد اقل اگه اون زمان مادر و پدرش مخالفت كردن و گفتن ، به هيچ وجه راضي نميشن ! من هم بايد به زور دل بكنم !! ولي اگه اين اتفاق نيوفته ، من بايد چقدر صبر كنم تا بفهمم به هم نميرسيم ؟؟
من به اميد زنده ام ، خدا نكنه كه اين اميد بره !!
گفتين كه رهاش كنم و اون اگه من رو خواست ، هرموقع شرايطش كامل و مهيا شد مياد خواستگاريم ، ولي اون زمان در بهترين حالت ممكن ، 5 سال ديگه است ،يعني زماني كه من 25 ساله هستم و شديدا هم تحت فشار خانواده قرار ميگيرم واسه ازدواج ، خوب من توي اين 5 سال به چه پشتوانه اي واسش صبر كنم ، حد اقل اگه يك رابطه اي هرچند اندك باهاش داشته باشم ، ميفهمم كه ميخواد چيكار كنه و اصلا هنوز من رو ميخواد يا نه! ولي اگه قطع رابطه كنم ، احتما لا ديگه هيچ موقع نميبينمش !!
آقاي گرد آفريد از اينكه گفتين شما بچه هستين ، نه بهم برخورد نه ناراحت شدم ، واسه اينكه ميدونم اون هنوز بچه است ، با تمام وجودم اين رو درك كردم
و اينكه وقتي به من ميگين بچه حتما يه چيزي ديدين كه ميگين !!
ولي ميدونين ، من هدفم از ازدواج رسيدن به اون كسيه كه دوستش دارم و اون م من رو دوست داره ، نه رسيدن به يك زندگي با يك مردي كه همه چيزش كامل باشه ( خونه ، ماشين ، درآمد )
اين زندگي واسه من خوب بود ، ولي قبل از آشنايي با دوستم ، ولي الان هدف من از ازدواج رسيدن به رفاه نيست ، ميخوام به عشقم برسم ، ميخوام زندگي سراسر عشق داشته باشم ، نه زندگي اي كه علاقه اي به مردش ندارم و فقط واسه خاطر رفاهش باهاش موندم !!!
من آرماني فكر نميكنم ، حاضر هم نيستم كه با اين دوستم زير سقف آسمون زندگي كنم ، چون اون ديگه زندگي نيست و حتي اگه من طاقت بيارم ميدونم كه اون نمياره !!!
اين دوست من احتمال داره كه به ويژگي هاي يك مرد ايده آل برسه و من چون دوستش دارم و دلم ميخواد باهاش زندگي كنم ميخوام فرصتي رو بهش بدم تا ايده آل بشه
خدايا كمكم كن
ديگه از همه چيز بريدم
چرا اينقدر دير به دير به من زنگ ميزنه ؟ چرا همش بهونه ي درسش رو مياره ؟ بابا مگه دلش واسم تنگ نميشه ؟ چرا همش وقتي مشكل داره زنگ ميزنه ؟ چرا ديگه اس ام اس شب بخير نميده ؟ چرا ديگه واسش مهم نيستم ؟
واسم سخته ! ولي بايد تحمل كنم ، ديگه هم بهش گير نميدم !!
خدايا كمكم كن
دوستان عزيز ممون از راهنماييهاتون ، فكر نكنين كه راهنمايي هاتون رو مهم ندونستم و دارم حرف خودم رو ميزنم !
نه اين طور نيست ، من حرف شما عزيزان رو قبول دارم ، ولي نميتونم عزيزم رو فقط به اين دليل كه الان موقعيت ازدواج رو نداره و الان ايده آل نيست ، بذارمش كنار ! دلم راضي نميشه
باز هم ممنون از همگيتون
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
sorena-arman محترم!
منظور من از راه حل این بود و باقی چیزها که خود خانوم maji متوجه شدن تا حدودی,البته من قصد نا امید کردنشون را ندارم و کاملا میفهمم چی میگید ولی اگه اوضاع به همین منوال پیش بره و تکیه گاه محکمتری پیدا کردی این آرامش را از خودتون دریغ نکنید.باور کنید توی این سن و سال آینده خیلی مهمتر و مبهمتر از حسرتای 5 سال دیگه است.کاری کن که همیشه تو مایه عبرت و حسرت دیگران باشی!
"...خیلی زودتر از انها تکیلفم را با زندگی مشخص میکردم وبا یه انتخاب خانوادگی درست به این بازی شروع نکرده پایان میدادم و میدونم اینطوری با همه سختی ظاهری به نفع هردوتائی مون بود ..."
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
نيلوفر جان
مرسي از راهنماييت
ولي من بهش قول دادم كه واسش صبر كنم
اين نهايت نامردي نيست كه اگه يك پشتوانه ي محكمتر پيدا كردم به اون بچسبم و همه چيز رو فراموش كنم ؟
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ميدونين ، من ميخوام بهش نشون بدم كه خودخواه نيستم
اون به من گفت منم ميدونم كه تو بلاخره ازدواج ميكني و از پيشم ميري
من هم گفتم نه اينطوري نيست و بهت ثابت ميكنم و من حد اقل سه سال براي تو صبر ميكنم
نميخوام زير قولم بزنم
اگه من اينقدر راحت زير قولم بزنم پس ديگه چه جوري بايد از اون انتظار داشته باشم كه پاي قول و قرارهاش بمونه و تركم نكنه!!
تورو خدا اينجوري نگيد!! اين كه عين نامرديه كه زير قولم بزنم!! بابا من دوستش دارم !
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
دختر خوبم شما نمی خواهید این رابطه به دلیل کم گاهی و ندانستن مضرات این رابطه نامعلوم که هر دویتان نیز بلوغ فکری کامل را بدست نیاورده اید،پایان دهید و اکنون و الان دارید از آن لذت می برید و این به علت وابسته کردن احساسات خودتان است به پسری که فعلاً توان ازدواج را ندارد.
خوب است که خودتان از پنج سال دیگر سخن می گویید؛عزیز من این جور بدون فکر وابسته شدن همه اش زیان کاری است و سبب ناراحتی روانی شما؛ببینید که خودتان چه گفته اید:
*اوايل دوستي خواستم با بي رحمي ازش جدا شم ولي نگذاشت و كار به اينجاها كشيد كه حالا من نميتونم جدا شم !
باور كنين من جدايي رو تجربه كردم . غروبها كه ميشد گريه ام ميگرفت، هميشه با چشمهاي پف آلود و ورم كرده از خواب بيدار ميشدم ، دپرس بودم ، هيچ موقع خنده به لبهام نميومد ، خيلي سعي كردم خودم رو سرگرم كنم ، ميرفتم خونه خواهرم و از صبح تا شب جديد ترين فيلمها رو ميديدم ، خودم رو مشغول ميكردم ولي حتي شده ، يك لحظه به يادش ميوفتادم ، نميتونستم جلوي اشكهامو بگيرم ....
من حالا فهميدم كه رابطه ي احساسي غلطه ولي چيكار كنم كه الان احساسم درگيره ؟؟؟ نميتونم بيارمش بيرون ! وقتي فكرش رو ميكنم كه اون با يكي ديگه ازدواج كنه ،به خدا قلبم درد ميگيره ! واسه اينكه ديگه نميتونم ببينمش و دلم خيلي براش تنگ ميشه ! واسه اينكه ديگه از احساسش ، خبري نيست!!*
خوب چرا عوض اینکه مدام به خود بگویید که نمی توانم و نمی شود و . . . از این خیال پردازی ها با کمک یک روانکاو و مشاور و اندکی شکیبایی این ماجرای علافی را فراموش نمی کنید؟!!اگر پیش خود خیال می کنید که با شرایط خودتان و این پسر کسی می آید و مثلاً یک راهی را پیش پای شما برای رسیدن به او قرار می دهد،اشتباه کرده و فایده ای ندارد.معجزه هم که نمی شود و والدینتان نیز امکان ندارد به ازدواج بچه گانه تان رضایت دهند.زندگی واقعی شوخی بردار نیست و این رابطه ها نیز حتی زمینه یک زندگی مشترک را نمی سازد.
آخر دختر خوب،این کار شما دقیقاً مانند آن کودکی است که خیلی شکلات یا یک اسباب بازی را دوست دارد و مدام گریه و زاری کرده و دیگران را اذیت می کند تا به خواسته اش برسد.ناسلامتی شما 21 سال از خدا عمر گرفته اید،این چه کاری است که می کنید.!!رابطه انسانی و برایش اشک می ریزم و این رمانتیک بازی ها و بچه بازی ها یعنی چه؟چرا خودتان را مظلوم پیش خودتان قرار می دهید؟
کی گفته که بدون مشورت و اندیشه وابسته یک پسری شوید که هنوز بچه خانه است و آینده نا معلومی برای پنج شش سال بعد برای خودتان درست کنید!!!چرا هی خودتان را محق می دانید؟شما چه لذتی از این رابطه می برید و چه نفعی برای شما داشته است؟این شد کار که هی به هم زنگ بزنید و حرف زده و یا قربان صدقه هم بروید یا برای یک راه رفتن باهمقرار بگذارید و مدام بیشتر خودتان را وابسته نمایید؟!!فکر می کنید پدر شما یا خانواده تان منتظر می ایستند تا تکلیف زندگی آن پسر تا شش سال بعد روشن گردد؟؟!
این کارهای شما درست مانند این است که مدام دستتان را در آتش فرو کنید و بگویید که آخ!دستم سوخت و اتفاقاً رابطه شما اصلاً انسانی و عشقی نیست و یک اعتیاد است به معنای تمام.یک وابستگی احساسی کور است و اعتیاد نیز جز این نیست.شما این قدر معتاد شده اید و البته خودخواه که به راهنمایی های دوستان تنها آن بخشی را توجه می کنید که دوست دارید.چرا هنگامی که گفتم:بروید و شناخت و آگاهی خود را از خود و ازدواج بالا ببرید نظرتان را نگفتید.ازدواج کردن اصلا این بچه بازی ها و رابطه بیماری نیست که شما دارید.این علافی است و نوعی تفریح؛ذستکم برای آن پسر.
خیلی جالب است شما حتی از این خبر ندارید که این شازده در شهری که درس می خواند،ممکن است در آنجا هم دوست دختر داشته باشد یا نه؟و از آن گذشته اگر بهم نرسیدید یا این پسر شما را ول کرد به خاطر فشار خانواده اش یا روزگار یا عاشق دیگری شد،فکر می کنید با این فرهنگی که جاری است چه کسی ضرر می کند؟
خلاصه اینکه با اراده تمام و درخواست از خداوند و طلب کمک از او و بهره گیری از خدمات درمانی و مشاوره به جریان پایان دهید،به خدا حیف است،حیف شماست که عوض آنکه به درس و زندگی و خواستگاران خوب خود بیندیشید مدام خود را معتادتر به این رابطه کرده و تازه این زیان کاری خود را توجیه هم بکنید.به توجیهات معتادان که کار رفیقم بود و مشکل داشتم در زندگی و خانواده بدی داشتم و *حساس بودم* و . . . . عنایت لازم را داشته باشید.
من خواهر ندارم و شما را مانند خواهر خود می دانم و دلم می سوزد که خودتان خودتان را آزار می دهید.بنده هم ناراحت می شود و حرصم می گیرد که چرا این عوض یک زندگی شاد و درس و ورزش و زبان و . . . خودتان را درگیر یک علافی و خودآزاری کرده اید.
شما از این رابطه صددصد ضرر کرده و آینده نامعلموی را برای خود رقم خواهید زد و اگر همچنان با لجاجت بخواهید به این کارتان ادامه دهید،هیچکس برای شما کاری نمی تواند بکند و دو سرنوشت در انتظار شماست:
1-این پسربه دلیل وابستگی به خانواده اش شما را ول می کند یا دستکم فراموش.
2-با فشار خانواده ازدواجی اجباری خواهید داشت.
3-در درس و زندگی عقب افتاده و کارتان به افسردگی و زبانم لال خودکشی می کشد.
حیف،واقعاً حیف شما . . . .
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
مرسي بابت نا اميد كردنم
شايد اين زندگي با زجر و نا اميدي سزاوار منه!!
من يك انسان رو دوست دارم ولي مثل اينكه حتي خدا هم نميخواد پيشش باشم
باز هم از همه تون ممنونم
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
چرا همش من رو نا اميد ميكنين ؟ آخه بابا مگه انسانها هميشه همينطوري باقي ميمونن ، انسان جايز الخطاست ديگه !!
شايد اين زندگي با زجر و نا اميدي سزاوار منه !! آره ديگه ، انگار من سزاوار اينهمه زجرم ، خدا اگه دوستم داشت ، يا اون رو به من ميرسوند يا يه كاري ميكرد كه يه جورايي فراموشش كنم يا يه كاري ميكرد كه اون بره و ديگه ازش خبري نشه ! ولي هيچ كدوم از اينها پيش نيومد ، منم مثل بچه كوچولو ها شدم ، همش بهونه ميگيرم و زود رنج شدم !!
آخه من كجا خودخواهم ؟ 5 ماهه كه توي اين سايت ميام و مشكلات ديگران رو ميخونم ، راجع به ازدواج هم اطلاعاتم خيلي بيشتر از قبله !! خيلي !
ولي ميدونم اگه زندگي اي رو بدون عشق شروع كنم پايان خوبي نداره
ميخواين با كسي كه دوستش ندارم ازدواج كنم ؟ اونجوري هر لحظه حالم از ديدنش به همه ميخوره ! از زندگي مثل رباتها بدم مياد!!!!
من يك انسان رو دوست دارم ولي هيچكي نميخواد پيشش باشم ،قسمت هم هم نميشيم ، من نميتونم بي خيال احساسم بشم ، اينجوري بيشتر توي درسم ضرر ميكنم ، توانايي جدايي ندارم
واي!!! اصلا حالم خوب نيست ... فقط فشار رواني ام هر لحظه بيشتر ميشه
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
نقل قول:
نوشته اصلی توسط niloofar 25
sorena-arman محترم!
منظور من از راه حل این بود و باقی چیزها که خود خانوم maji متوجه شدن تا حدودی,البته من قصد نا امید کردنشون را ندارم و کاملا میفهمم چی میگید ولی اگه اوضاع به همین منوال پیش بره و تکیه گاه محکمتری پیدا کردی این آرامش را از خودتون دریغ نکنید.باور کنید توی این سن و سال آینده خیلی مهمتر و مبهمتر از حسرتای 5 سال دیگه است.کاری کن که همیشه تو مایه عبرت و حسرت دیگران باشی!
"...خیلی زودتر از انها تکیلفم را با زندگی مشخص میکردم وبا یه انتخاب خانوادگی درست به این بازی شروع نکرده پایان میدادم و میدونم اینطوری با همه سختی ظاهری به نفع هردوتائی مون بود ..."
سلام نیلوفر خانوم
من قصد جسارت نداشتم. واقعا منظورتون رو نفهمیدم. ممنونم:72:
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ببینم خانم گرامی شما اگر بخواهید در آزمونی شرکت کنید یا رانندگی یاد بگیرید باید زحمت بکشید یا حتی وقتی هوا سرد است شانه های شما باید وزن لباسهای سنگین تری را متحمل گردد.شما در لحظه لحظه زندگی اگر این جور ماجرا را تفسیر می کنید دارید زجر می کشید و البته هیچ کارتان که نشده هیچ پیشرفت هم کرده اید و به آرزوهایتان رسیده اید.
وابسته شدن شما و اینکه رسیدن به آن پسر را در خیال خود فرض کرده و در جهان واقعی به او نرسید اصلاً کار خدا نیست و خداوند برای ما بد را برنمی گزیند و در پی آزردن ما نیست.این خود ماییم که گاهی اشتباهاتی را مرتکب می شویم.به هر حال اگر تصمیم قطعی به پایان رابطه تان بگیرید باید یک سری از دوری ها و خماریهایی را نیز تحمل کنید؛از روانکاو و مشاور حتماً کمک بگیرید و به این سایت اکتفا نکنید.
دنیا هزار راه دارد،شاید دویاره به او رسیدیدو احتمال عاشق شدن دوباره تان زیاد است،پیش داوری نکنید و به زندگی طبیعی خود برسید..
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
سلام!
البته الان شاید این حرفا به نظر بی رحمانه بیاد ولی من با حرفهای گرد آفرید موافقم .اگه چند سال بزرگتر بودین/همکلاسی یا لااقل همدانشگاهی بودین و از نزدیکتر میدیدیش/یا شرایط دیگه ای داشتین مثلا سال آخر دانشگاه بودین و میموند یه سربازی و کار که میشد یه طوری به طور همزمان با همدیگه توی تهران (شهری که با هم هستین)ادغامش کرد بازم میشد یه فکری به حال این رابطه کرد ولی به خاطر آینده ای نامعلوم حال فعلی رو خراب کردن بی معنیه!
میگین بهش قول دادین/تا سه سال دیگه /باشه یه جوری پیش خانواده ات و بقیه وانمود کن میخواهی درس بخونی و هیچ فکر دیگه ای نداری تا مثلا فوق بگیری .به موردای دیگه ای هم که پیش میاد با پیش داوری نگاه نکن نگاه منطقی به قضیه داشته باشی به نفعته چون بعدا اگه خدا بخواد و به هم رسیدین تو پشمونی چیزی برات باقی نمی مونه .بهش فرصت بده ولی به خودتم یه کمی جرات و اراده پذیرش واقعیت و رسیدگی به وضعیت زندگیتو بده و همونطوری که برادرمون جناب گرد آفرید گفتن میتونی با یه مشاوری هم حتما مشورت داشته باشی تا بیگدار به آب نزنی وباعث افسردگیت هم نشه.
بازم میگم به خدا توکل و ایمان داشته باش.موفق باشی!
من از دست جناب سورنا هم دلخوری ندارم ولی یه حرفائی هست که ما خانوما خوب میفهمیم(اینقدر که بهمون توصیه میشه!)
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
مرسي نيلوفر خانم
واقعا كه دلگرمم كردي
ممنونم دوست عزيزم
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
آقاي گرد آفريد گرامي من تازه الان پست آخرتون رو ديدم
مرسي از راهنماييتون
من شايد تا همين دو سه ماه پيش زندگي رو با دوستم تصور ميكردم و توي روياهام با اون زندگي ميكردم ، ولي الان اونجوري نيست ، با دوبار جدايي كاخ آرزوهام به هم ريخت و ديگه اينطوري نيست كه توي ذهن و فكرم با اون زندگي كنم
ميدونم كه احتمال داره كه ما هيچ موقع به هم نرسيم ولي فقط دلم ميخواست كه نهايت تلاشم رو براي به اون رسيدن انجام بدم ،فكر كنم الان ديگه همه گي قضيه ي اون كوهنورد رو شنيده باشين كه توي يك شب سرد زمستوني از كوه سقوط ميكنه و در وسط راه به يك سنگي گير ميكنه و نجات پيدا ميكنه ولي اونقدر جرئت پيدا نميكنه كه پاشو دو قدم اونورتر بگذاره و توكلش رو به خدا از دست ميده، و فرداش ميبينن كه اون كوهنورد در فاصله ي نيم متري از سطح زمين از سرما يخ زده و مرده !!! خدا كمكش كرد ولي اون توكلش رو از دست داد و اونقدر شهامت نداشت كه واسه نجات خودش اقدامي بكنه!
دلم نميخواد اون كوهنورد باشم ، ميخوام شهامت اين رو داشته باشم كه با عشقم همراه باشم و در اين راه از خدا كمك ميخوام ، نميخوام در فاصله ي چند قدمي موفقيت همه چيز رو رها كنم و بي خيال بشم ...
خيلي زجر آور بود كه ميومدم و ميديدم كه شما فقط دوري و قطع رابطه رو پيشنهاد ميكنين!!و ميگفتين فراموشش كن و به انتخاب هاي ديگه ات فكر كن.
ولي اين پست آخرتون اميدوارم كرد!
من 5 ماه توي اين سايت اومدم ، خيلي اوقات وقتي كه عضو نبودم ميومدم و ميتونم بهتون قول بدم كه من حدود يك هفته از عمرم رو توي اين سايت سپري كردم . مشكلات خانم garibe- niloofar-دانه ، چكامه ،وهم ، ترانه 5000و ... كلي از مشكلات رو خوندم
ديدم نسبت به ازدواج و همه چيز عوض شده ، ديگه ازدواج رو ساده نميبينم ، ديگه توي روياهام با دوستم زندگي نميكنم .
ولي اين رو در نظر بگيرين كه : من دلم نميخواد زندگي رباتي داشته باشم ، يك آدم توي زندگي من بوده ، دو سال از زندگيم رو با اون بودم ،توي غم ها و شادي ها باهام بوده ولي الان يك مدته كه از همه چيز خسته است ، حرفهاي چرت ميزنه ، مشكل پيدا كرده ، افسرده شده ، نا اميد شده ...
اون حتي خصوصي ترين اتفاقهايي كه توي زندگيش افتاده رو به من گفته ، پيش من اعتراف به گناه كرده و ازم كمك خواسته ، همه ي اين روابط بوده
من بهش عشق كور ندارم و شايد قبلا داشتم و فكر ميكردم كه اون همون مرد آرزوهامه و بدي هاشو نديد ميگرفتم ولي الان 5 ماهه كه ديگه اون حالت رو ندارم ، بدي هاشو ميبينم و واسم مهمه ، نميگم توي زندگي درست ميشه !!! و نميگم من درستشون ميكنم ! اگه هرچي قراره درست بشه بايد قبل ازدواج درست بشه !و خودش بخواد كه درست بشه
شايد به نظر شما سن من يا اون براي ازدواج كم باشه .
من فقط دلم ميخواد با عشقم ازدواج كنم ،عشق من فقط بدي نداره ! خوبي هم داره ولي خوب من الان بدي هاش برام مسئله ساز شده !!
آره ،بچه است ، ولي تا كي بچه ميمونه ؟ منظورم از بچه بودنش اينه كه به همه چيز سطحي نگاه ميكنه و مثل من مطالعه ي عميق روي مسئله ي ازدواج نداره ، من مطالعه دارم و خيلي مقاله خوندم
ولي .... ولي .... يك مشكلي دارم و اون مشكل اينه كه همه ي اين مقاله هارو اگر قبل از دوستي ميخوندم ، ديگه وارد فاز احساسي نميشدم، ولي مسئله اين بود كه من اون موقع كه اون مقاله هارو خوندم ، ديگه كار از كار گذشته بود...
هر آدمي بدي يا خوبي داره ، گرد آفريد جان باور كن من هم شمارو مثل برادر خودم ميدونم ، دلم نميخواد از دست من عصباني بشين يا واسم حرص بخورين
ولي من كه نميخوام كوركورانه ازدواج كنم!
رابطه ي ما الان به خودي خود كم شده ! فكر ميكني الان حرف عاشقانه به هم ميزنيم و قربون صدقه ي هم ميريم ؟ نه خير . اونقدر مشكلات زياد شده كه قربون صدقه از يادمون رفته ، با وجود اين همه مشكل باز هم همو فراموش نكرديم ...
آره ، الان موقع ازدواج ما نيست ، من هم نميگذارم كه ارتباطمون از يه حدي بيشتر بشه ،چي بشه كه روزي 5 دقيقه بتونيم با هم صحبت كنيم ، اونم كه فقط از مشكلات ميگيم ،به نظرتون اين رابطه ي زياديه ؟؟
مطمئنا اگه پدر من با ازدواج مخالفت كنه من ايستادگي ميكنم ولي اگه نهايتا نخواد ، من هم حاضر نميشم كه با بي آبرويي تن به ازدواج بدم ... اگه خانواده اون راضي نشن ، من هم حاضر نيستم كه دوستم از ارث محروم بشه ولي با من ازدواج كنه
من فقط ميخوام مشكلات راهمون كمتر بشه ! ميخوام نهايت تلاش رو براي رضايت خانواده ها انجام بدم ، كه بابا حد اقل طرفتون رو ببينين ،اگه باز هم مخالفت داشتين كه هيج ....
من همه ي زندگي ام توي دوستم خلاصه نشده ، اينجوري هم نيست كه به خاطر اون توي درسم صدمه بخورم ،فقط گاهي مشكلات هستش كه من رو نگران ميكنه ولي با اين حال باز هم از درسم غافل نميشم ، من زندگي طبيعي خودم رو دارم ولي خوب يك سري مشكلات دونفري داريم كه من نميتونم ناديده بگيرمشون و روم تاثير ميگذاره و وقت زيادي از من رو ميگيره
يه جا خوندم كه آقاي مدير گفتن ،اون آدمي به درد زندگي ميخوره كه موقع درس به درس ، موقع سر بازي به سربازي و موقع ازدواج به ازدواج فكر كنه و اين چيز ها رو با هم قاطي نكنه !!
اين درست ،ولي مايي كه بدون اطلاع از اين واقعيات ، رابطه اي بينمون بوجود اومده و دوست داشتني بينمون شكل گرفته ، چه جوري بايد يك دفعه از هم دل بكنيم و بگيم توبرو پي كارت و من پي كارم و هر موقع رو به راه شدي و اگه ديدي من ازدواج نكردم ،بيا سراغم!!
برادران گرامي من
شما ميتونين يه راه حلي پيشنهاد بدين كه ما دوتاييمون به اين نتيجه اي كه شما ميگين برسيم ؟ چه طوره كه بعد از امتحانات يك وقت مشاوره بگيريم و دوتايي با هم به مشاوره بريم ؟ به نظرتون اين راه ميتونه جواب بده ؟؟
اصلا شما من رو توجيه كنين به قطع رابطه ،اون چي ؟ اون هم حقشه كه بدونه چرا بايد از من جدا شه !
يعني شما ميگين يك اپسينون رابطه هم نبايد بين ما باشه ؟ تا چشمم رو به هم بگذارم اين سه سال تموم شده ، و تكليفم مشخص ميشه ، البته همچين هم كم نيست ولي چون ميخوام واسه عشقم صبر كنم ،واسم آسون تره
الان هم تحت فشار واسه ازدواج نيستم ولي گفتم تا 25 سالگي ديگه حتما من رو ميكشن ولي فعلا فكر نميكنم توي اين يكي دو ساله پدر و مادرم كاري باهام داشته باشن
يعني شما باز هم مصرانه ميگين كه من ارتباطم رو به طور كامل قطع كنم ؟
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
بنید دختر گرامی،شما چرا اصلاً می خواهید به حرف من عمل کنید،دیگران و مدیر هم هست و خواهش می کنم یک سری نزد مشاور خوب و مجرب یا روانکاو بروید و به شرایط خود و آن پسر در زمان حال و ازدواج و شرایط لازم برای آن و . . . خوب فکر کنید،سپس هر کاری دلتان خواست انجام دهید.
از این گذشته تا خودتان نخواهید همه آدمهای روی زمین هم گرد هم آیند،نمی توانند کاری برای درمان این اوضاع و حال بد شما داشته باشند.شما با این حرفها هنوز معلوم می شود که در وادی خیال و رمانتیک بازی هستید.آن مقال کوهنورد را چرا این جور نمی بینید که در آن دو دفعه ای که او را ترک گفته اید،یک قدم آن ورتر نگذاشته و آن پسر را فراموش به طور کلی نکرده اید.
شما هی دارید به آن رابطه می چسبید و برای امتحان هم شده و مثلاً آزمودن اراده خودتان دو هفته هم اصلاً نه به تماسهایش کاری نداشته و نه به پیغامهایش و با افکار و وسوسه ذهنتان که می خواهد دباره شما را به وضع نخست برگرداند مبارزه نمی کنید.
برای بنده هیچ فرقی نمی کند که شما می خواهید چکار کنید،زیرا چند روز دیگر این موضوع،شما و حرفهایم نسبت به شما را فراموش خواهم کرد و این عین واقعیت است و همچنین و والدین شما هم اگر بخواهید این رابطه بیمارگونه و بی هدف را ادامه دهید برای شما هیچ کاری نمی توانند بکنند.این پسر شرایط ازدواج را ندارد و شما هم ندارید و کاراکتر او هم که بشیار وابسته و فاقد مهارتهای رفتاری است.
به هر حال بنده همه چیزی را که در چنته داشته ام برایتان رو کردم و دیگر نمتوانم حتی یک کلمه با شما سخن بگویم و گرنه تکرار مکررات می شود.باید از یک نقطه آغاز کنید و این دست خودتان است و ادامه قطع رابطه و فراموش کردن ماجرا هم در دستان خودتان.باید متد و روشهای درست این کار را بیاموزید که با مراجعه به روانکاو و روان درمانگر امکان پذیر است.
موفق باشید و خوانگهدار.//
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
maji عزیز
شاید مشکل من رو در سرفصلها خونده باشی،من هم دختری رو می خواستم که با مخالفت مادرم مواجه شدم البته داستانش مفصله که می تونی اگر خواستي سری بهش بزنی،نتیجه کار من این شد که با اینکه اون دختر رو خیلی دوست داشتم ولی نتونستم در مقابل مادرم بایستم به دلایل مختلف كه تقريبا واضحه ولی دیدم اگر بخوام بزور ازدواج کنم با شناختی که از مادرم داشتم میدونستم اون دختر رو بدبخت می کنم چون مطمئن بودم مشاجرات بعدی بین مادرم و ما صورت خواهد پذیرفت و این موضوع تمومی نخواهد داشت چون مادرم بسیار زن یک دنده ای است،اینا رو گفتم تا به مسئله تو برسم و اون اینکه پسرها تا یک جایی می تونن با خانوادشون بر سر خواسته هاشون بجنگند زيرا خانواده ها اركان اصلي براي حمايت فرزندهاشون هستند بعد از اون مطمئن باش کوتاه میان حالا طرف مقابلشون هر کس که می خواد باشه این واقعه تلخه ولی واقعیت داره پس سعی کن واقع بین باشی و درست تصمیم بگیری
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ميدونم خيلي غرورشو زير پا گذاشته تا از من پول قرض بگيره ، الان هم در شرايط بدي هستش ولي من هم ديگه طاقت ندارم همينجوري بلاتكليف باقي بمونم تا معلوم نيست كي بخواد تكليفش رو مشخص كنه ! خودش هم نميدونه كه از زندگي چي ميخواد!همش يا من رو تحقير ميكنه ، يا جوابم رو نميده و يا اينكه ازم ايراد ميگيره !
امروز ، يعني همين يكي دو ساعت پيش وقتي پست آقاي رامتين و جريانشون رو خوندم ، به اين نتيجه رسيدم كه از اين عشق و عاشقي هاي ليلي و مجنوني ديگه وجود نداره ، بهتره از اين فكر كه اون بيش از اندازه واسه رسيدن به من تلاش ميكنه دست بردارم و همه چيز رو بسپارم به خدا ،چون واقعا ديگه از گول زدن خودم خسته شدم ، شايد من ميتونستم از اين عاشق هاي ليلي و مجنوني براش باشم ولي وقتي خودش نميخواست و نميتونست ، عشق يك طرفه ديگه فايده اي نداشت ، چرا من اصرار كنم ؟ رفتم يه كمي قرآن خوندم و خودم سپردم به خدا ،ديگه ميخوام احساساتم رو كنترل كنم ، شايد به قول آقاي گرد آفريد ، چند سال ديگه دوباره عاشق هم بشيم و به هم برسيم ولي توي اين شرايط ، بهترين راه حل جدا شدن از همديگه است...
واسم دعا كنين كه بتونم همچين كاري بكنم
بهش يه اس ام اس دادم كه :
قرار ما براي ازدواج از همون اول اشتباه بود ، نه ما به هم ميخوريم ، نه علاقه اي مونده و نه خانواده هامون راضي ميشن ، تنها كارمون شده ايراد گرفتن از تيپ و قيافه ي همديگه ، توانايي مقاومت در برابر خانواده هامونم نداريم ، الان اين زجر و درد رو تحمل ميكنيم تا سه سال ديگه مجبور نشيم يه زجر و درد بزرگتري رو تحمل كنيم ، خدا حافظ
البته از ضمير اول شخص جمع به جاي دوم شخص مفرد استفاده كردم تا فكر نكنه كه من همه ي تقصير هارو از گردن اون ميدونم و ميخوام محكومش بكنم
ديگه هم خودمو و هم اونو سپردمش به خدا ، يا رابطه مون تموم ميشه ، يا اگر اصرار شديدي از جانب اون ديدم و در اخلاق و رفتارش تغييري ديدم ، ميريم مشاوره تا اون بتونه تصميم نهايي رو براي ما بگيره ! چون واقعا ديگه از اين بچه بازي ها خسته شدم !
بازهم از تمام دوستاني كه كمكم كردن ممنونم
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
احسنت. حتما پیش مشاور برو. برایتان آرزوی موفقیت می کنم.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
خواهر عزیز من خود گرفتار ثمل مسئله شما هستم و خانواده من شدیدا مخالفن فقط سر اینکه چرا با تو حرف زده حتما با یکی دیگه حرف زده یا خواهد زد و هم اینکه خانوادشون6 نفرند چشش انجوری هیکلش دروشته سنتون بهم نیمخوره000 . و کلا بقول شما آنقرد دلیل میارن که می خواهن دختره از چشم پسره بیفته و خودشمنو اون دختری رو که دوست دارن یا پولدارن برای پسرشون بگیرن تا در جلوی رقیبانشان کم نیارن یا پوز بدن در این وسط این 2 نفر خوار و خراب میشن و بدبخت و همیشه با یاد آنها و خطرات آنها زندگی میکنن من کلا شما رو درک میکنن0 از طرفی دختر خانم ها این مسله یادشون میره که ای وای ما توی جامعه ایرانیم خیلی محدودیت هایی داریم قبل از آشنایی با پسر و عاشق شدن نمی پرسن که آیا بعد از این عشق و عاشقی میتوانند بهم برسند یا نه شما قبلا بایدبه این فکر میکردین الان شما اگه میخوایین هم برسین وپسره و اقعا و واقعا نه از روی دلبستگی شمارو دست داره باید همه چیزو آبرتونو زیر پا قرار داده و با پسره نقشه ای طراحی کنین که مجبور باشن موافقت کنن یا اینکه کلا بیخیال بشین به نع شما خواهر عزیزه چون اگه به هم برسین خانواده پسره زندگی رو بهتون حرام میکنن موفق باشی
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
به نظر من همچین پسری مرد نمیشه و این همان جریان پل خر بیگیرو است .
انیشتن میگه ارزش آدم ها رسیدن به هدفشان نیست ارزش آدمها به اینه که واسه هدفشان تلاش کنن.
اگر میخای امتحانش کنی بگو کسه دیگه ای دوست دارم اگر واسه بدست آوردنت تلاش کرد بدون که دوست داره وگرنه بفهم که از روی مجبوری .تلاش کردن این نیست که بگه خود کشی میکنم نه بیاد یه جوری دنبالت که خودت کیف کنی .
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
maji عزیز..
تمام تاپیکت و کل راهنمائیها و مشکلاتت رو به دقت خوندم.... چند بار طاقت نیاوردم و اومدم پاسخ بدم اما بهتر دیدم تا آخر بخونم که البته و خوشبختانه آخرین پستت خیلی خوشحالم کرد..
من با سخنان سورنا و گرد آفرید کاملا موافقم... جای تردیدی نیست این آقا پس همین الان هم در ادامه راه با شما موندن چه برسه به اینکه بخواد 3 سال همچنان در قید باشه..
عزیز من..شما 21 سالت هست و الان آمادگی ازدواج رو کاملا داری چه از لحاظ فکری و.. مفهوم ازدواج و قبول مسئولیت رو پذیرفتی..اما حتما این رو خوب میدونی که پسرها از لحاظ فکری دیرتر به این بلوغ میرسن..برای همین هم تفاوت سنی دختر و پسر مهمه...البته من هیچوقت رد استثنا رو نمیکنم..اما در مورد این آقا مطمئنم که شما اگر حتی ازدواج هم بکنید..تمام عمر باید نقش یک مادر فداکار رو براش بازی کنی نه یک معشوقه..همونطور که تا حالا این کار رو به طرق مختلف انجام دادی...چه بشا بعد از گذشت سالها این آقا دیگه بزرگ شده و اینبار به دنبال یک معشوقه نگرده؟؟؟
عزیزم..چیزی که ازت میخوام اینجا عزت نفس هست..احترام برای خودت..شناخت خودت... به نظر من اگر به خودت احترام بگذاری خیلی راحت به این نتیجه میرسی که این آقا شخص مورد نظرت نیست..این یک عادت هست ... عشق چشم رو کور میکنه و گوش رو کر...میدونی چرا با اینکه خیلی از اون سری اما به ظاهرت ایراد میگیره؟؟؟ رو راست باشیم.چون ادامه این رابطه رو نمیخواد.. با خودت رو راست باش...خجالت میکشه به شما این رو بگه.... طاقت ناراحتیت رو نداره... عشق رو گدائی نکنید چون همیشه چیزهای بی ارزشی نصیب گدا میشه..
با خودت خلوت کن...از خدا کمک بخواه که فقط اون میتونه کمکت کنه.... صب برای اون = از دست دادن 3 یا 4 سال از بهترین سالهای زندگیت=تحمل فشارهای روانی در این مدت= تاپیر این فشارها روی سیستم کلی بدن و رفتارهات.... بیشتر قدر خودت رو بدون و مذاقب خودت باش..
این دنیا فقط یک پسر خوب نداره... چه بسا کسی باشه که اون عشقی که سزاوارشی ارزانیت کنه..
شاد باشی و موفق در پناه حق
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
سلام
موضوع شما را هم من داشتم آره پسر سریع جا می زنه وقتی مخالفت خانواده اش راببینه من با پسر دوست بودم سکس هم داشتیم پرده من را هم برداشته ولی با این اوصلف چون خانواده اش رضایت ندادند همه چیز و زیر پا گذاشت . بهتر تو هم فراموشش کنی و یا اینکه اگه واقعا تو رو می خواهد خانواده اش را راضی کنه ولی میدونم کمتر پسری پافشاری می کنه همه پسرها عقب نشینی می کنند
مواظب باش و ریش گرو نذاری برای اون پسر چون پسرها لیاقت این همه اذیت و آزاری که متحمل می شوی برایشان را ندارند .
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
age duset dashte bashe janemizane chon mamalan khanevadeha dar mokhalefateshoon migan behtar azina ziade va pesari ke Ashegh nabashe sari ja mizane va ba khanevadash kenar miad
ama agar vaghean duset dashte bashe va hadafesh bashi baraye hadafesh mijange
age peigire mozoo nashod to ham bikhial sho va khodeto narahate kesi ke ja zade nakon khahare man
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
salam be hameye doostan
manam moshkeli mesle maji dashtam ba ye kam tafavot.vali az ham joda shodimo be khoda tavakol kardam ta bebinam chi mishe.har shabam vasash gerye mikonamo doa mikonam ke khoda too dele mamanesh mehre mano bendazeo ba rezayat biand khastegari.kare digeyi nemitoonam bekonam.fekre khodamo be chizaye dige mashghool kardam vali asheghane doosesh daram.adam hamishe bayad manteghi fekr kone.nabayad khodesho gool bezane
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
majiجان اخرین مطلبتو خوندمو خیلی خوشحال شدم که این تصمیمو گرفتی
برات آرزوی موفقیت دارم
فقط به خدا توکل کن عزیزم
توام آخر مثل من تصمیم گرفتی
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
من روزبه رو فراموش کردم maji جون. چون خیلی بچست.خیلی.منی که 8 ماه باهاش بودم الان خیلی پشیمونم که چرا عاشقش شدم.
پسرا خیلی پستند.خیلی.بخصوص اگه بچه هم باشند.توروخدا فراموشش کن تا بیشتر از این ضربه ندیدی.دوست ندارم یه روزی اینو بفهمی که دیگه دیر باشه
بهش بها نده.مگه چی کم داری که اینقدر خودتو حقیر میکنی
از جوانیت استفاده کن
با کس دیگه دوست بشو تا فراموشش کنی ولی فقط عاشق همسرت باش
ببخشید اینم نظر منه دیگه
ولی بدون من دوست دارمو پا به پای نوشته هات گریه کردم
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
چقدر جالب...گفته های خانوم زهرا خراسانی..که عدالت را کاملا رعایت می کنند و از جانب یک بی طرف به موضوع می نگرند...نمونش....پسرا خیلی پستند...خیلی
کاش در همه جملات خود واژه""بعضی""ها را بکار می بردیم.....می دانم شما از پسری آسیب دیده اید ولی آیا این دلیل می شود که......
احساسات شما دختران آسیب دیده قابل درک هست چون مانند شما پسرانی هستند که "اسیر این عشق" شده اند... پس جانب حق را رعایت کنید..ممنون. موفق باشید
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
نقل قول:
نوشته اصلی توسط زهرا خراسانی
من روزبه رو فراموش کردم maji جون. چون خیلی بچست.خیلی.منی که 8 ماه باهاش بودم الان خیلی پشیمونم که چرا عاشقش شدم.
پسرا خیلی پستند.خیلی.بخصوص اگه بچه هم باشند.توروخدا فراموشش کن تا بیشتر از این ضربه ندیدی.دوست ندارم یه روزی اینو بفهمی که دیگه دیر باشه
بهش بها نده.مگه چی کم داری که اینقدر خودتو حقیر میکنی
از جوانیت استفاده کن
با کس دیگه دوست بشو تا فراموشش کنی ولی فقط عاشق همسرت باش
ببخشید اینم نظر منه دیگه
ولی بدون من دوست دارمو پا به پای نوشته هات گریه کردم
سلام عزيزان مهربان دوستان دوست داشتني:46:
آره عزيزم سعي كن بنا به فرموده ي زهرا خانم با يك پست ديگه دوست بشي و از يه سوراخ 2 بار گزيده بشي:D
واقعا چه نظر جالبي من كه كلي حال كردم:73:
ايكاش دختر بودم و نظر زهرا خانم رو در رابطه با پسرهاي پست به كار ميبردم:104:
موفق و پيروز باشيد
يا حق:72::43::46:
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ظاهرا خانم خراسانی ضربه سختی خوردند و خیلی ناراحت هستند .
اگر میتونستند مشکلشون را در یک تاپیک مجزا مطرح کنند شاید دوستان میتونستند کمکشون کنند .
ایشون دیروز ساعت دوازده گفتند من از خدا میخوام که مهر من رو به دل مادره !؟ بندازه و ساعت 9 شب گفتند که من روزبه !! را فراموش کردم !!!!
خانم خراسانی هم زنهای پست و هم مردان پست زیادی توی این دنیا هستند ولی اینکه یک پسر پست ( به گفته شما ) با شما طرف شده دلیل نمیشه که بگید پسر ها خیلی پست هستند .
موفق باشید .
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ببخشید اگه من جسارت کردم به پسرای خوب
بخدا از بس دورو برم دوستامو دیدم که ضربه ی روحیه بدی خوردند فکر میکنم همه ی پسرا بدنداز 100 درصد شاید 30 درصدشون خوب باشه که اونم کمیاب.من با پسر مورد علاقم خیلی تفاهم داشتیمو واقعا عاشق هم بودیم و خانواده ی من در جریان بودند و هم دانشگاهی هم هستیم و هر دو 22 سال داریم.تا 8 ماه عاشق هم بودیم ولی بعد 8 ماه یهو جا زد.میگفت به مامانش گفته منو.اونم گفته باید درست تمام بشه بعد بریم خواستگاری .خانواده ی منم میگفتند باید یه زنگ بزنند حداقل.اونم گفت خانواده ی تو منو تحت فشار گذاشتند و منو ترک کرد با یه دنیا غصه .نمیدونم چرا.مگه آدم به خاطر این چیزا عشقشو ترک میکنه دوستان.کارم شده هر شب و روز گریه.آروم میشنم یه ج ذل میزنمی گریه میکنم.الانم همش تو دانشگاه جلوی چشمم.من باورم نمیشه که دیگه دوسم نداره.حتی حاضرم الانم خودکشی کنم.هر چند وقتی ام من بهش به یه بهانه ای اس ام اس میدم.انقدر خودمو حقیر کردم که نپرسید.نمیدونم چرا یهو عوض شد.خیلی بهم توهین کرد.گفت حتما خانوادت میخواند تورو به من قالب کنند.من از همه لحاظم شرایطم خوبه.توروخدا کمکم کنید.دارم دق میکنم از دوریش.ولی فکر میکنم هنوزم عاشقمه.چون وقتی گفتم به دروغ با کسی دیگه تو دانشگاه دوست شدم خیلی ناراحت شد و خواست دوباره با هم باشیم.ولی باز بهم زد.من حاضر بودم واسش یه عمرم بمونم.حتی خواستگارامم رد کردم.ولی اون باورم نکرد.تورو خدا کمکم کنید.اگه از ترس آبروی خانوادم نبود بخدا خودمو میکشتم.حتی یه برم به سرم زد که رگ دستمو بزنم ولی دلم واسه خانوادم سوخت.توروخدا کمکم کنید من باید چی کار کنم که باور کنه من عاشقشمو واسش میمونم تا درسش تمام بشه.از لحاظ مالی هم وضعشون خوبه .1 سال دیگه هم درسش تمام میشه.خونه هم داره.من خیلی التماسشو کردم که بمونیم واسه هم ولی نشد که نشد.فقط من خار شدم.کمکم کنید عاجزانه ازتون میخوام کمکم کنید...خیلی خوشحالم که این سایتو پیدا کردم.چون خیلیا هستند که به حرفام گوش میدند.اینکه گفتم فراموشش کردم دروغه.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ولی روزبه تا وقتی که باهام بود خیلی آقا بود.ببخشید که گفتم پست.از روی عصبانیت بود
ولی الان نمیدونم چرا با اینکه اینقدر بهم توهین کرده باز عاشقشم.
نمیدونم شاید اونم یه مشکلی داشت.ولی انصاف نبود اینجوری ترکم کنه.خدایااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااا اا کمکم کن.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
شماها خیلی خوبید.
از همتون ممنونم
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
زهرا خانم از خواندن جريانتون بسيار متاثر شدم
نميدونم والا چرا بعضي وقتها اينطوري ميشه:162:
اگر نظر بنده رو بعنوان برادر كوچكتر بخواهيد،بايد بگم كه سعي كنيد آرامش خودتون رو حفظ كنيد،به خدا توكل كنيد
سعي كنيد به دنبال خوشبختي باشيد با گريه كاري درست نميشه
پس بهتره صبور باشيد
انشاالله كه مهرتون به دل خانواده ي روزبه نيز ميوفته و شما به عشقتون ميرسيد
فقط كافيه كه اين رو بدهيد به ضمير باطنتون
با آرزوي خوشبختي
يا حق:72::43::46:
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ممنون از نظرتون آقا محمد
به نظرتون من اس ام اس دادنمو به روزبه ادامه بدم یا نه؟
اشکال نداره اینقدر دارم خودمو حقیر میکنم؟
کمکم کنید.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
زهرا جون بهت پيشنهاد ميدم يه مدت غيب بشي و هيچ خبري ازت نشه !! هيچي !!
اون موقع اگه عاشقت باشه مطمئن باش حتما سراغت رو ميگيره !! همه ي پسرها اين دوران رو ميگذرونن ( البته همه نه ولي اكثرا ) ولي يه مدت كه بي محلي بكني و انگار كه واست مهم نباشه !! يا مثلا بري و ديگه پيدات نشه !! اون موقع ميفهمن كه يه چيزي كمه و دنبالت ميان ولي تا زماني كه جلوي چشموشوني !! ناديده ميگيرنت
اس ام اس نده يه چند مدت ، ببين خودش ميده يا نه
ميدونم سخته ولي امتحان كن !! گوشيتو خاموش كن و الانم كه نزديك عيده !! اگه سه چهار هفته ازت خبري نشه ، احتمالا نگرانت ميشه ، البته اگه هنوز عاشقت باشه !! و باز هم سراغت رو خواهد گرفت
فقط با تحمل حل ميشه
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
کاش این رو می تونستم یه جوری به مجردهای تالار (بعضی هاشون!) بگم که زندگی همش عشق و عاشقی و دوستم داره و دوستش دارم نیست اولین باری که توی ناراحتی سرت فریاد بزنه همه اون عشق و علاقه میشه تنفر و کینه!
یه جایی خوندم که نوشته بود قبل از ازدواج هر دو چشمتون رو باز کنید و بعد از ازدواج یکی از چشاتون رو ببندید و بعضی وقتا اون یکی چشمتون رو هم ببندید
یعنی قبل از ازدواج منطق بعد از ازدواج احساس!
فداکاری هم برای بعد از ازدواجه نه قبل ازدواج!
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
نقل قول:
نوشته اصلی توسط romina22
زهرا جون بهت پيشنهاد ميدم يه مدت غيب بشي و هيچ خبري ازت نشه !! هيچي !!
اون موقع اگه عاشقت باشه مطمئن باش حتما سراغت رو ميگيره !! همه ي پسرها اين دوران رو ميگذرونن ( البته همه نه ولي اكثرا ) ولي يه مدت كه بي محلي بكني و انگار كه واست مهم نباشه !! يا مثلا بري و ديگه پيدات نشه !! اون موقع ميفهمن كه يه چيزي كمه و دنبالت ميان ولي تا زماني كه جلوي چشموشوني !! ناديده ميگيرنت
اس ام اس نده يه چند مدت ، ببين خودش ميده يا نه
ميدونم سخته ولي امتحان كن !! گوشيتو خاموش كن و الانم كه نزديك عيده !! اگه سه چهار هفته ازت خبري نشه ، احتمالا نگرانت ميشه ، البته اگه هنوز عاشقت باشه !! و باز هم سراغت رو خواهد گرفت
فقط با تحمل حل ميشه
درسته من هم كاملا با نظر romina22 موافق هستم يه مدت ازش دور شو اگه عاشقت باشه مثل سايه مياد سمتت
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
نقل قول:
نوشته اصلی توسط قلب سپید
کاش این رو می تونستم یه جوری به مجردهای تالار (بعضی هاشون!) بگم که زندگی همش عشق و عاشقی و دوستم داره و دوستش دارم نیست اولین باری که توی ناراحتی سرت فریاد بزنه همه اون عشق و علاقه میشه تنفر و کینه!
یه جایی خوندم که نوشته بود قبل از ازدواج هر دو چشمتون رو باز کنید و بعد از ازدواج یکی از چشاتون رو ببندید و بعضی وقتا اون یکی چشمتون رو هم ببندید
یعنی قبل از ازدواج منطق بعد از ازدواج احساس!
فداکاری هم برای بعد از ازدواجه نه قبل ازدواج!
همان طور که دوست عزیزمان"قلب سپید" اشاره کردند. عشق و عاشقی تنها معیار یا موفقیت در زندگی نیست....
تازه چند ماه بعد از ازدواج در مواجه با مشکلات و آن هنگام که آتش عشق کم کم رو به خاموشی رفت می فهمییم تنها با "عشق" نمی توان زندگی کرد....عشق زمانی می تواند کارساز باشد که در کنار آن "منطقی" حکم فرما باشد..
متاسفانه کسانی که معیار خود را تنها ""عشق"" می دانند بعد از چند ماه که از ازدواج آنان می گذرد و عشق هر دو طرف ارضا می شود و چون تنها معیار ""عشق"" بوده دیگر انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارند و آن جاست که کانون گرم خانواده گرمای خود را در اثر سردی ""عشق"" از دست می دهد.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
ببخشید اگه من جسارت کردم به پسرای خوب
بخدا از بس دورو برم دوستامو دیدم که ضربه ی روحیه بدی خوردند فکر میکنم همه ی پسرا بدنداز 100 درصد شاید 30 درصدشون خوب باشه که اونم کمیاب.من با پسر مورد علاقم خیلی تفاهم داشتیمو واقعا عاشق هم بودیم و خانواده ی من در جریان بودند و هم دانشگاهی هم هستیم و هر دو 22 سال داریم.تا 8 ماه عاشق هم بودیم ولی بعد 8 ماه یهو جا زد.میگفت به مامانش گفته منو.اونم گفته باید درست تمام بشه بعد بریم خواستگاری .خانواده ی منم میگفتند باید یه زنگ بزنند حداقل.اونم گفت خانواده ی تو منو تحت فشار گذاشتند و منو ترک کرد با یه دنیا غصه .نمیدونم چرا.مگه آدم به خاطر این چیزا عشقشو ترک میکنه دوستان.کارم شده هر شب و روز گریه.آروم میشنم یه ج ذل میزنمی گریه میکنم.الانم همش تو دانشگاه جلوی چشمم.من باورم نمیشه که دیگه دوسم نداره.حتی حاضرم الانم خودکشی کنم.هر چند وقتی ام من بهش به یه بهانه ای اس ام اس میدم.انقدر خودمو حقیر کردم که نپرسید.نمیدونم چرا یهو عوض شد.خیلی بهم توهین کرد.گفت حتما خانوادت میخواند تورو به من قالب کنند.من از همه لحاظم شرایطم خوبه.توروخدا کمکم کنید.دارم دق میکنم از دوریش.ولی فکر میکنم هنوزم عاشقمه.چون وقتی گفتم به دروغ با کسی دیگه تو دانشگاه دوست شدم خیلی ناراحت شد و خواست دوباره با هم باشیم.ولی باز بهم زد.من حاضر بودم واسش یه عمرم بمونم.حتی خواستگارامم رد کردم.ولی اون باورم نکرد.تورو خدا کمکم کنید.اگه از ترس آبروی خانوادم نبود بخدا خودمو میکشتم.حتی یه برم به سرم زد که رگ دستمو بزنم ولی دلم واسه خانوادم سوخت.توروخدا کمکم کنید من باید چی کار کنم که باور کنه من عاشقشمو واسش میمونم تا درسش تمام بشه.از لحاظ مالی هم وضعشون خوبه .1 سال دیگه هم درسش تمام میشه.خونه هم داره.من خیلی التماسشو کردم که بمونیم واسه هم ولی نشد که نشد.فقط من خار شدم.کمکم کنید عاجزانه ازتون میخوام کمکم کنید...خیلی خوشحالم که این سایتو پیدا کردم.چون خیلیا هستند که به حرفام گوش میدند.اینکه گفتم فراموشش کردم دروغه.
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
سلام خانومی
اولا یکم اروم باش اینجوری نه درست می تونی تصمیم بگیری نه درست میتونی گوش بدی
عزیزم مثلا فکر می کنی رگ دستت رو بزنی چی می شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
هدفت الان زندگی کردن و رسین به عشقته ؟؟ درسته؟؟؟
پس اگه رگت رو بزنی بیشتر ازش جدا می شی این کارای بچه گانه رو بریز دور در درجه اول
دوم این که حرف مادر پسره که مخالفت نبوده گفته یک سال صبر کنین درسه پسرم تموم بشه
می تونستین تو این یه سال بیشتر همو بشناسین تازه دل مامانشم به دست بیاری
اصرار برای ازدواج نباید از طرف شما باشه خانومی
مگه نمی گی یه سال مونده درسش تموم بشه پس یک سال وقت داری همه چیزو درست کنی
البته نه با التماس کردن با حرف زدن منطقی و عاقلانه
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
سلام دوستان
مرسی از نظرتون
امروز دوباره با روزبه صحبت کردمو گفت خانوادش به کلی مخالفند با این وصلت و گفتند یه خانواده ی دیگرو در نظر دارند.
نمیدونم چی کار کنم.
واقعا افسرده ام.کمکم کنید
-
RE: چرا پسرها در مقابل مخالفت خانواده شون زود جا ميزنن ؟ كمك
امروز بهم گفت که هیجوری بهم نمیرسیمو منم کلی گریه کردم تو دانشگاه
بعضی وقتا میگه دوست دارم
بعضی وقتا میگه هیچ حسی بهت ندارم
خوردم کرده
خسته ام
دعا کنید من بمیرم