-
وقتی مسیر معنوی انتخاب میشود، مراقبت از آن عزت نفس میخواهد.
در سکوتهای روزمره، جایی که هیچ چشم بشری نمیبیند و هیچ تشویقی در کار نیست، عزتنفس همان ستون خاموشی است که کاخ وجود آدمی را برپا میدارد. این "ستون پنهان بندگی" نه لزوما درعبادتهای آشکار، که در سکوتهای پرصلابت زندگی عادی خودنمایی میکند.
عزتنفس هر روز در موقعیتهای ساده اما سخت خودش را نشان میدهد. موقعیتهایی که همه ما بارها در زندگی عادی با آن روبرو شدهایم: شما در شرکت هستید و مشتری تلفن میزند. رئیس اشاره میکند بگویید او نیست، در حالی که پشت میز نشسته. اینجا دو راه دارید: یا دروغ میگویید تا رئیستان راضی باشد، یا با ادب میگویید: متأسفانه الان امکان صحبت ندارند، میخواهید پیغام بگذارید؟ انتخاب دوم ممکن است شما را نزد رئیس "کمکار" نشان دهد، اما نزد خدا عزیز میکند.
اینجاست که ایمان از حصار شعارها خارج میشه و در میدان عمل آزموده میشود. در مسیر زندگی مومنانه، عزتنفس نه یک مفهوم انتزاعی، بلکه "سیستم ایمنی روح" است وقتی تنها میشوید و کسی شما را نمیبیند، همان آدابی را رعایت میکنید که در ملاء عام. وقتی کسی اشتباه شما را نمیبیند، خودتان اصلاحش میکنید. این یعنی شما میخواهید در محضر خدا زندگی کنید.
آن زمانی که "نه" گفتن، هزینه داره ، و تو میان آسایش ظاهری و شرافت درونی باید انتخاب کنی. تاریخ اسلام پر است از صحابهای که در برابر زمامداران ستمگر ایستادند، نه با شمشیر، که با یک "لا"ی شجاعانه. امروز نیز این صحنهها در قالبهای مدرن تکرار میشود.جلسهای در حال برگزاری است، همه چشمها به رئیس است که میگوید: «این پروژه موفق بود، همه تأیید میکنید؟»
تو میدانی پروژه شکست خورد، میدانی اگر سکوت نکنی شاید موقعیت شغلیات به خطر بیفتد.
عزتنفس حقیقی رادار باطنی مؤمن است؛
پیش از لغزش هشدار میدهد
هنگام خطا سیگنال اصلاح میفرستد
و در همه حال، حریمهای اخلاقی را پاس میدار
طنزهای توهینآمیز، شوخیهای رکیک، تمسخر افراد ضعیف ، و جمع غیبت همهجا هست.
بعضی وقتها در کلاس، بعضی در اداره، حتی در جمعهای دینی. گاهی فقط برای اینکه جا نمانی یا "با حال" به نظر برسی، میخندی.
میدانی که دل کسی شکست.
میدانی که این خنده، تأیید گناه بود.
وقتی یک خبر جعلی درباره یک شخص یا گروه در واتساپ یا اینستاگرام پخش شده و دوستانتان بدون تحقیق آن را فروارد میکنند. شما هم میتوانید برای اینکه "بیرون از جمع نباشید" همان کار را بکنید، یا اول تحقیق کنید و اگر دروغ بود، نه تنها آن را پخش نکنید، بلکه به دوستانتان هم هشدار بدهید
عزتنفس یعنی ایستادن بر مرز خود، بی فریاد، بیهیاهو، اما ثابتقدم. هر بار که به خاطر خدا "نه" میگویید، در واقع روح خود را قویتر میکنید. این تصمیمها مثل ورزش هستند: هر چه بیشتر تمرین کنید، قویتر میشوید. بالاخره روزی میرسد که یک انتخاب بزرگ پیش میآید (مثل رشوه ، یا عملی که سود و زیانش شامل هزاران انسان میشود). اگر در انتخابهای کوچک مقاومت کرده باشید، احتمالا در آن موقعیتهای بزرگ هم میتوانید درست تصمیم بگیرید.
در نگاهی ژرف، هر بار که انسان به قیمت از دست دادن موقعیتهای دنیوی، مرزهای الهی را حفظ میکند، در حقیقت گامی به سوی "تخلق به اخلاق الله" برمیدارد. خداوند در قرآن خود را "عزیز" میخواند، و مؤمن را نیز به این وصف میستاید: "وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ" (عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است). عزت نفس یعنی این که بدانی دیگران اشتباه میکنند اما این اشتباه عرف نییست، حقیقت نیست حتی اگر انجام دهندگان آن زیاد باشند، راه خدا خلوت است
عزتنفس در فرهنگ دینی، یک انتخاب انفعالی نیست، بلکه جنگی مستمر است در برابر هزاران وسوسهای که هر روز در لباسهای فریبنده ظاهر میشوند. این جنگ، سلاحش نه شمشیر که بینش است، نه فریاد که استقامتی خاموش است. و چه زیبا گفته اند ، مؤمن چون کوه است ، بادها میآیند و میروند، اما او سر به آسمان ساییده باقی میماند...
-
سلام و درود
چه خوب و دقیق توصیف کردید، فقط میخوام اینو که خودتون هم گفتید که عزت نفس باید برمبنای بینش باشه رو بهش تاکید کنم و این رو اضافه کنم که بنظر من اون بینش و آگاهی باید خیلی زیاد و درست و بهتره بگم محکم باشه. میدونید چرا؟
چون به غیر از اینکه باعث میشه در تشخیص حق به غلط نیفتین
از همه مهم تر اینه که در بعضی شرایط خاص که اکثریت کار غلطی رو عادی و عرف در نظر میگیرند، اگر اعتقاد و فهم درستی از موقعیت و رفتار صحیح نداشته باشی یا داشته باشی اما بهش مطمئن نباشی، کم کم ممکنه خودت به خودت شک کنی... ممکنه بگی شاید اصلا ایراد از منه، مثلا اینکه شاید من زیاده از حد سخت میگیرم، شاید من زیادی مته به خشخاش میذارم و....
و این باعث میشه سست بشی و یا در تردید گیر کنی.
اطمینان در موقعیت های به قول معروف تابلو و مصرح که خب دین و احکام مشخصا بهش اشاره کرده شاید آسون باشه( که البته شیطان برای اینجور موارد هم بازم تلاشش رو میکنه که آدما رو به شک بندازه) اما در بعضی موقعیت ها، باید خیلی اطلاعات دینی و حتی اجتماعیت زیاد باشه که در اینجور مواقع، به خودت شک نکنی. میخوام بگم من فکر میکنم پایه عزت نفس که همون بینش و آگاهیه باید به این اطمینان برسونتت که این رفتار یا طرز فکر من درسته تا بعد بتونی روش بایستی.
وگرنه همونطور که گفتید پشت بندش هم ممکنه مسخره بشی، هم آبروتو ببرن، هم آزارت بدن و.... که اگر به درست بودن فکر یا رفتار خودت مطمئن نباشی، وا میدی.
به نظرم میرسه موضوع عزت نفس با شجاعت و استقامتی که به انسان میده، موضوعیست که در مرحله دوم بهش احتیاج میشه.
خلاصه کلا زندگی صد سال اولش سخته:302:
-
درود بر شما و سپاس از حسن توجه تان
حقیقتاً نکته ظریفی را اشاره کردید که چون گوهری ناب میماند که باید در صدف تأمل صیقل یابد. بینش و عمل در سیر مؤمنانه همچون دو بال پرندهاند که یکجانبگی آن را به پرتگاه سقوط میکشاند. کسی که تلاش میکند منطقی زندگی کند، کم کم مثل یک فیلمنامه نویس واقع گرا توی موقعیت های مختلف حدس میزند نتیجه رفتار هر شخصیتی چه میشود، بهانه ها را میشناسد احساسات مختلف آدمها رو میشناسد، خوبی این مرحله، اینه خیلی تحت الشعاع جامعه قرار نمیگیرد. نه اینکه یکدنده شود و فکر کند همیشه حق با اوست.
همانطور که میدانید بسته به موقعیت و نوع خطایی که ممکن است دیگران به انسان تلقین و تحمیل کنند، هر جا واکنشی دارد؛ یک جایی علم ندارد و یا مساله شبهه ناکه آنجا توقف و دست به عصا راه رفتن میطلبد. یک جایی تغافل و نادیده گرفتن و یک جایی ترک موقعیت و یک جایی شجاعانه ایستادن و صحبت کردن. البته تجربه میگوید خیلی جاها سکوت از ایمان صیانت میکند.
اما به غیر از این بینش و معرفت، نیت هم مهمه. برای چه و که زندگی میکند، برای نفس و رضای مردم یا رضایت محبوب؟ اگر به این باور و یقین برسد که خط اصلی زندگی، زیست مومنانه است، آنوقت گم نمیشود، اگر خطایی کرد دوباره به سوی نور بر میگردد، مثل عاشقی که نمیتواند یک لحظه به محبوبش خیانت کند ، حرکات ریز و درشتش را زیر نظر میگیرد مبادا خاطر محبوب را بیازارد. این خط راه باز میکند؛ در سطح والا برای حضرت موسی (ع ) دریا را شکافت و برای حضرت یوسف(ع) قفل در را باز کرد هر دو به سوی خدا فرار میکردند.