ممنون از همه دوستان که واقعا لطف دارین و همراهی می کنید و راهنمایی می کنید.
فکور جان همسرم خیلی تمایل به کنترل پول من داره که مبادا به کسی بدم یا سرمایه گذاری باهاش انجام بدم. از شما چه پنهان من هم دقیقا همین حس رو دارم که باید نظارت داشته باشم روی حقوق همسرم. شاید این چالش بین خیلی از زوج ها که هر دو شاغل هستن وجود داشته باشه. مخصوصا اونایی که درآمد مساوی دارند.
حتم با مشاور صحبت می کنیم در این مورد.
الهه جان ما یه خونه خریدیم که نصف نصف سند زدیم و دقیقا نصف نصف هزینه داده بودیم.
جدا از سبک زندگی شرقی و غربی خودتون چطوری دوست دارید؟
من خودم راستش با توجه به اینکه احساس نیاز به حمایت مالی دارم، دوست دارم همسرم خرج کنه بیشتر. و این چند ماه اخیر که با هم بودیم هم سعی داشتم این وظیفه اش رو بهش برگردونم و سعی می کردم بابت چیزایی که لازمه شوهر تهیه کنه، خرج نکنم. ولی همین موضوع باعث رنجش ایشون شده بوده و فکر می کرده که من پول دوستم و نمی خوام پول خرج کنم.
جناب باغبان ممنونم از راهنمایی و پیگیریتون
من پیشنهاد شما مبنی بر یک سوم دوسوم رو که به نظرم منطقی میاد، با همسرم هم مطرح کردم. گویا به نظر اون هم بد نیومد. ولی می گفت برای خرج های سنگین باید نصف نصف باشیم. قرار شد برای هزینه مشاوره هم همینطور رفتار کنیم. دو جلسه با ایشون یه جلسه با من. دستتون درد نکنه پیشنهاد خوبی بود.
ولی الان مشکلی که هست ما در مورد خرج کردن هم مشکل داریم. چیزهایی از نظر من باید خریده بشه ولی از نظر ایشون لازم نیست یا برعکس.
اصلا این بحث اقتصادی و برنامه ریزی برای اون شده یه معضل بزرگ برای ما. شاید به قول بهاره این معضل ریشه اش جاهای دیگه هست. عدم اعتماد، عدم امنیت و ... حالا با مشاور هم حضوری صحبت می کنیم. ولی به نظرم وقتی شوهر از زنش انتظار داره که کاملا شفاف باشه در این مورد، خودشم متقابلا باید شفاف باشه. در صورتیکه همسر من می خواد هم کاملا مستقل از من باشه و درآمد و چیزای دیگش رو من ندونم و هم می خواد کاملا بر روی درآمد من کنترل داشته باشه. اینجوری راضی راضی میشه. ولی اگه حتی هردو شفاف باشیم بازم راضی نیست. حتی من پیشنهاد دادم یه درصدی از حقوقمون رو برداریم برای خودمون و طرف مقابل اصلا کاری نداشته باشه بهش. ولی هرچند بدش هم نیومد ولی بازم راضی نیود و می گفت اونجور که تو همه چیز منو می دونی. نمی دونم شاید یکی از ویژگیهای مردا اینه که دوست دارن کسی روی اونا کنترل نداشته باشه ولی خودشون روی دیگران کاملا کنترل داشته باشن.
خلاصه فکر کنم چندین جلسه با مشاور و بدون مشاور لازم باشه حرف بزنیم تا شاید به نتیجه برسیم.
راستی ممنون از لینک هایی که گذاشتین.
بهاره جان ممنون که همراهم هستی
مثلا اگر باور همسرت این باشه که فقط خانواده پدری قابل اعتماد هستن و همسر آدم قابل اعتماد نیست ... اونوقت پولش رو به خانواده خودش میده ... پس اندازش رو از همسرش پنهان می کنه ....
یا اگر این سوظن رو داشته باشه که زن ها از شوهرشون سواستفاده میکنن ... اونوقت تو خرج کردن درامدش یا کمک کردن در کار منزل وسواس به خرج میده ...
همه این باورها و سوظن ها باعث اضطراب و خشم و پرخاشگری هم میشه ..
تا حالا که من احساس می کنم شوهرم این سوء ظن رو نسبت بمن داشته در کارهای خونه و ... که من دارم ازش سوء استفاده می کنم. و اعتماد بین ما هم راستش از بابت مسائل مالی تا حدودی از بین رفته. بخاطر رفتارهای قبلی ایشون که چند مورد پنهانکاری داشتن و من کشف کردم! و نتونستم تغافل پیشه کنم و به روش آوردم و کار بدتر شد.
آیا وضعیت شما نسبت به یکی دوسال پیش که در مورد اختلاف در مسائل مالی تاپیک زدی، تغییری کرده؟ اون موقع توافق نتیجه بخش بود؟
حتی اگر در امور مالی یا کارهای منزل هم با هم توافق کنین باز هم این سوظن ها در جای دیگه ای خودش رو نشون میده ... واقعیت زندگی اینه که توافق مهم و ضروری هست. ولی افراد اگر پیش زمینه های منفی ذهنی داشته باشن، میتونن توافق ها رو هم دور بزنن ..
بهاره جان الان رو نگاه نکن ما داریم حرف می زنیم. باور کن اصلا حرف نمی زدیم با هم که بتونیم به توافق برسیم. من اصلا یادم نمیاد توی این چند سال تونسته باشیم دو ساعت سر یه مسأله ای گفتگو کنیم. بنابراین هیچ توافقی صورت نمی گرفت و هرچه که بود خشم بود و سوء ظن و چیزهایی که زندگی مارو به اینجا کشوند.
حتی الانم که داریم گفتگوهایی می کنیم، همسرم توی بعضی چیزا همون حرف قدیم رو میزنه. مثلا در مورد کمک کردم توی پذیرایی از مهمون چون خوشش نمیاد میگه که اصلا مهمون دعوت نمی کنیم. یعنی می گه من اصلا در پذیرایی از مهمون هیچ کمکی نمی کنم. یا وقتی حرف از بچه میشه خیلی جبهه میگیره که من اصلا کاری ندارم.
ولی همینکه حداقل تونستیم چند جلسه چند ساعته داشته باشیم برای من امیدوار کننده است.
راستی همسرم دیگه نمیگه دنبالت نمیام. و احتمالا با پدرشون بیان دنبالم.
یه چیزی هم بگم. من واقعا از گفتگو برای حل مسأله لذت می برم. اصلا خیلی برام جالبه که وقتی دو نفر در تعارض منافع هستن چطوری به یه وضعیت برد برد برسن. و معتقدم بالاخره هر مشکلی و هر تعارضی یه راهی داره. اگه از اول همسرم اهل گفتگو بود مطمئنم کار به اینجا نمی رسید.