:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
بالاخره اين همه خواندن متن ها و جملات آموزنده كمي ما را تكان ميدهد و يا بيدار ميكند. هر قدر سنم بیشتر میشود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت میدهم.از این رو هر چقدر پخته تر میشوم بیشتر از زندگی لذت میبرم. حذف کردن آدمها از زندگیم به این معنی نیست که، از آنها متنفرم!!!معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم.هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند.كسي كه به ارزش های شما احترام قايل باشد و حرمت وجودتان را نگاه دارد بدون آسيب كنار شما خواهد ماند. اما بايد مراقب بازيهای روانی باشيم، نه بازي كنيد و نه به بازی ديگران وارد شويد. چون بازنده خواهيد بود.شجاعت خودتان را محک بزنيد.لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را، مسموم میکنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ...براي خودتان ارزش قايل شويد. با انسان هاي پرتوقع و بدون بينش، كمتر در ارتباط باشيد با همه ادعاهايي كه ميكنند. انتظاراتتان را منطقي كنيد، براي آنها دعا كنيد و رها شويد. از طوفان نهراسيد، حقيقت اول انسان ها را آزار ميدهد و بعد آنها را آزاد ميكند.
:72:
هر روز و هر شب تلاش می کنیم از خودمان تصویری بسازیم که کامل باشد.
چقدر هزینه روانی داده ایم برای اینکه خوب به نظر برسیم. چقدر از شرم اذیت شدیم برای اینکه خواستیم تصویرمان در ذهن دیگری خراب نشود.
کاش می دانستیم وقتی سرشار از غرور بتسازی هستیم باید منتظر باشیم که وقتی خواسته ها و توقعات بت ساز را بر آورده نکنیم به ما حمله خواهد کرد و با همان سرعتی که ساخته شما را خواهد شکست.
چرا دنبال بت کردن شماست؟
چون خودش قدرت تغییر و مسئولیت هایش را ندارد و میخواهد کسی از بیرون جهانش را متحول کند.
ناجی بودن شاید در وهله نخست خوب به نظر برسد اما این سرآغاز رفتن در باتلاق خشم و تحقیر است.
دلیل بودن کسی نباشید. دلیل نفس کشیدن کسی نباشید. دلیل ادامه دادن به زندگی کسی نباشید.
به او بگویید دلیل همه این موضوعات درون اوست.
وسوسه بت بودن مخصوصا در روابط عاطفی را جدی بگیرید. به او احساس ارزشمندی بدهید و چشم و زبانی شوید برای اینکه خودش را ببیند و به عظمت درونش پی ببرد.
تاج جواهر نشان نامرئی همه چیز توانی و همه چیز دانی را به چالش بکشید.
از خودتان بپرسید؛
_ چرا این قدر دلم میخواهد ستایش شوم؟
_ چرا اینقدر دلم میخواهد محور همه چیز باشم؟
_ چرا این همه میل به تایید را با دیگران اقناع کنید؟
شاید برای خودتان در جهان درونتان کافی نیستید که اینقدر میل به دیده شدن و بت شدن دارید، رویای بت بودنتان را بشکنید تا زیباتر دوست داشته شوید و زیباتر دوست بدارید.
:72:
_ احساس امنیت و اطمینان ندارید. وقتی شما مدام احساس میکنید که ممکن است آسیب ببینید. ترس دارید، احساس میکنید به شما آسیب میزنند؛ شما قطعاً دچار مشکل میشوید.
_ اگر شما در خانواده سرزنشگر یا بی نقص گرا رشد کردید، حتماً دچار سردرگمی عاطفی خواهید شد. وقتی والدین کنترل گر باشند، یعنی اگر میخواهید کاری انجام دهید، چه کوچک و چه بزرگ، باید با آنها هماهنگ کنید.
_ از دست رفتن فردیت. فرد خود را و هویت خود را باور ندارد بنابراین در قبول مسئولیت خود به عنوان فردی مستقل دچار مشکل است.
- نداشتن حمایت عاطفی و تجربه محرومیت از محبت و همدلی.
_ احساس نقص، فردی که میتواند ساعت ها راجع به نقاط ضعف خود صحبت کند. این احساس به شما میگوید شما آدم مطلوبی در جنبه های شخصیت خود نیستی. بنابراین در برابر دیگران همیشه یک قدم عقب تر هستید.
_ شما بلد نیستید در مورد نیازهای خود با دیگران صحبت کنید. احساس میکنید اگر نیازتان را بگویید نه تنها برآورده نمیشود بلکه احساس ارزشمندی شما هم از دست میرود.
_ بی نقص گرا و عیب جو هستید. وقتی شما طرف مقابل را با قضاوت ها و ایراد گیری و بیان عیب و نقص هایش نابود میکنید. شما او را رها نمیکنید، دوستش هم دارید اما از ایراد هایش هم چشم پوشی نمیکنید.
:72:
چقدر از ذهن بهاری استفاده میکنید؟
همه ما به سه شیوه فکر میکنیم، من منطقی_ من هیجانی_ من خردمند
_ من منطقی بخشی از ذهن شماست که کارش پیدا کردن راه حل است. من منطقی سعی میکند شرایطی را فراهم کند که ذهن شما به سمت پیدا کردن راه حل برود.
_ من هیجانی مربوط به احساساتی که در لحظه تجربه میکنید است. این هیجانات رفتار ما را کنترل میکند. نداشتن بالانس هیجانی در روابط بیشتر اوقات علت اصلی حال بد است. تمرین گرفتن نبض هیجانی خود را هر روز صبح و ظهر و شب انجام دهید.
از خودتان سوال کنید؛
الان سطح هیجان من چگونه است؟ خیلی کند یا خیلی تند نیستم؟
_ من خردمند ترکیبی از من منطقی، من هیجانی و شهود است. بیشتر آدمها در زندگی از من خردمند خود استفاده نمیکنند.
و ذهن بهاری ذهنی است که از این بخش استفاده میکند.
:72:
توان عاشق شدن مهم است
اما تحمل عاشق ماندن بسی دشوار
عاشق ماندن به نظرم کار پر زحمت و سخت و زیبایی ست.
اینکه مدام خودت را آگاهانه رصد کنی و با هر سالی که از عمر عشقت میگذرد آن را مراقبت کنی و به روز رسانی کنی کار هر کسی نیست.
وقتی که تمام تلاشت را میکنی تا چیزی که میخواستی در دیگری کشف کنی (که به نظر خیلی هم آسان به دست نمی آید) بعد چشم باز می کنی و می بینی که در جایی ایستادی که فقط به عنوان یک همراه منفعل پر از تکرار کنار دیگری هستی کابوس عاشقانه ماندن است.
برای عاشقانه ماندن باید همیشه مراقبت کردن از رابطه تان را تمرین کنید. عشق بدون مراقبت با همه قدرتش در شروع آن، میتواند به خاکستری از ادعاهای عاشقانه ختم شود.
:72:
همیشه مشکل اصلی اکثریت آدمها از همین جاست؛
میخواهی بهترین باشی بدون اینکه نقطه ی شروع را بدانی. «اصل نقطه شروع؛ یعنی من امروز کجا هستم و چقدر خودم را و وضعیت توانایی ها و ضعف هایم را می شناسم و از همه مهمتر چه احساسی به خودم دارم»
برای رشد و توسعه فردی، دو مقصد نیاز داری. یکی مبدأ رشد که می شود امروز تو و یکی جایی که میخواهی باشی یعنی هدف تو.
وقتی هنوز نمیدانی کجایی؟ وضعیت امروزت چقدر بد یا چقدر خوب است؟
یا حتی خودت از آنچه هستی بی خبری چطور میتوانی برنامه رسیدن به هدف داشته باشی و به آن برسی؟!
دست از مثبت اندیشی احمقانه بردار، هیچ وقت خواستن نمیتواند توانستن باشد اگر خودت را درست بلد نباشی و نفهمی.
تو برای اینکه بتوانی بهترین خودت باشی باید امروز خودت را ببینی بدون قضاوت.
یعنی بگو امروز این ها را دارم؛ اینها را ندارم اما مهم این است که میخواهم بهتر شوم.
حتما دلایلی برای ضعف هایم وجود دارد؛ مسئولیت خودم را و سهم خودم را بر میدارم اما باور دارم مقصر همه این مسایل فقط من نیستم؛ قطعا عوامل بیرونی و محیطی هم سهم داشته اند.
به نظرم الان زیباترین و جذاب ترین نسخه خودت شده ای؛
دقیقا وقتی دست از انکار و کج فهمی و کامل گرایی برمیداری و واقعیتت را با آغوش باز میپذیری.
پس اگر يكبار تلاش کردید و به اهدافتان نرسيديد، اين اتفاق را شكست تفسیر نکنید از آن درس بياموزيد،
مطمئناً در تلاش های بعدی عملكرد شما بهتر خواهد شد.
برای اینکه احساس شما به خودتان از سر حقارت نیست بلکه از سر ارزشمندی و افتخار است.
براي تقويت اعتماد به نفس تان، بايد به اين اصل طلایی ايمان داشته باشيد:
«مهم نيست چه اتفاقي ميافتد؛ شما با تجربيات خود رشد ميكنيد. پس تجاربتان را با تفسیرهای درست و تحلیل های واقعی، به سمت بهتر شدن ببرید.
شما مولف آینده ای هستید که امروزش را اینگونه ساخته اید.
می تواند قصه ی فردای شما، متفاوت تر از امروزتان باشد.»
:72:
سه دلیل باعث تداوم هیجانات منفی در ما می شود؛
۱. نشخوارهای فکری بدین معنا که بارها و بارها به یک تجربه دردناک و مشابه آن فکر کنیم.
۲. اجتناب به معنای روبرو نشدن و عدم پذیرش هیجانات مان به عنوان چیزی که هست.
۳. رفتار هیجان محور به معنای واکنش های رفتاری که تخریب کننده و علیه روابط شماست.
:72:
زندگی با ارزش های خود يعنی گوش سپردن به آن چه براي شما مهم است و انتخاب فعاليت بر اساس آنها يعنی بگوييد " تحمل اين را دارم" يا " می خواهم اين كار را انجام دهم".
اين نياز به روحيه ای جنگجويانه دارد.
ممكن است برای فهميدن اينكه چه چيزهايي خيلی برای شما مهم است، به كمی جستجو و اكتشاف نياز داشته باشيد.
همچنين كمی جرأت لازم است تا ارزش های تان را عملی كنيد. البته ارزش اين همه تلاش را دارد. اين خيلی بهتر از اين است كه سرنوشت خود را به دست شانس بسپاريد.
بهترين نقطه برای شروع، اين است كه وقتی نسبت به خودتان ترديد داريد، انتخاب كنيد با خود مهربان باشيد.
مهرباني به معنای اين نيست كه بي مسئوليتی های خود را توجيه كنيد.
بلكه به معنای اين است كه با شفقت، ضعف های خود را ببينيد و مثبت نگری با چشمان باز را تمرين كنيد و توانمندی های خود را زندگی كنيد. .
:72:
تلاش برای حال خوب و زندگی اصیل در زندگی همه ی ما وجود دارد.
اما مشکل اینجاست که راه های نادرستی را برای رسیدن به حال خوب در نظر داریم.
به چیزهای کم اهمیت، بیش از حد اهمیت می دهیم و چیزهای مهم دیگر را دست کم می گیریم. باید به دنبال فعالیتها و نگرشهایی باشیم که می توانند عمیقاً تأثیر بهتری در زندگیمان داشته باشند.
باید بدانیم روی چه مسایلی در زندگی مان متعصبانه رفتار می کنیم و در چه موضوعاتی از سر عادت عبور میکنیم و همچنان هم دنبال چرایی این هستیم که چرا زندگی من اینطور شد.
:72:
اتفاقات همیشه می افتند و ما خیلی نمی توانیم این اتفاقات را مدیریت کنیم. تنها می توانیم عکس العمل هایمان را به هر اتفاق انتخاب و مدیریت کنیم.
« ذهنیت قضاوتگر »
مشکل چیه؟
تقصیر کیه؟
من چی شدم؟
چه طور میتونم ثابت کنم درست میگم؟
چه طور این وضع میتونه مشکل ایجاد کنه؟
چه طور میتونم من اوضاع را کنترل کنم؟
« ذهنیت یادگیرنده »
چه کاری فایده داره؟
من مسئول چی هستم؟
من چه چیزی میخوام؟
چی میتونم از این وضعیت یاد بگیرم؟
حقیقت چیه؟
چه کاری تو این وضعیت فایده داره؟
طرف مقابل چه فکری میکنه؟ چه حسی داره؟ و چه چیز میخواد؟
چه چیزی مهم تره؟ و چه چیزی امکان داره؟
:72:
تو آدما دنبال چه چیزی هستی؟
وقتی صحبت از عشق به میان می آید، در ذهن اغلب ما رابطه ای تداعی می شود که بتواند جای تکه های گمشده پازل زندگی مان را پر کند.
اگر پیش از این از محبت بی بهره بوده اید به دنبال یک عاشق مهربان و همیشه بخشنده می گردید و اگر هیچ کس در سال های کودکی و بعد از آن بر رفتارها و زندگی تان نظارت نکرده باشد و آزادی بی قید و شرط تان را محدود نکرده باشد، احتمالا به دنبال یک عاشق مقتدر می گردید که تک تک رفتارهای شما را زیر ذره بین بگذارد. اگر احساس می کنید در زندگی تان آن طور که می خواستید حمایت نشده اید و کسی از شما مراقبت نکرده، احتمالا به یک مرد کنترل گر یا زن کنترل گر که زیانش در ابتدا آغشته به محبت است دل می بندید اما صبر کنید.
نیاز شما به کنترل شدن به معنای عاشق بودن تان نیست. شریکی که برای زندگی تان انتخاب می کنید باید در کنار شما قرار بگیرد نه در مقابل تان. پس نام نیازتان به کنترل شدن را عشق نگذارید.
اول خودتان را تعمیر کنید بعد رابطه بگیرید.
رابطه جای تعمیر کردن شما نیست. اما جای رشد و یادگیری هست. تمرین کنید عشق خردمندانه در زندگی تان، شاید سخت باشد اما دست یافتنی خواهد بود.
:72:
اگر دوست ندارد رشد کند یا ادای آدم های اهل رشد را در می آورد مراقب باشید!
یکی از حوزه های مهم برای انتخاب شریک زندگی که از ویژگیهای مهم شخصیت بالغ نیز هست، تمایل به رشد و توسعه فردی است.
رشد فردی یعنی علاقه به یادگیری و ارتقا در ابعاد فردی، ارتباطی، انعطاف پذیری و اینکه بپذیرم و بدانم که کامل نیستم و در مسیر ازدواج و رابطه ام ممکن است با مشکلات و ضعفهایی روبرو شوم، اما خواست واقعی من این است که در مسیر رشد کنم و به اندازه کافی خوب باشم.
وقتی که شما و طرف مقابل تان متعهد به یادگیری مداوم باشید و هدف تان داشتن یک رابطه یادگیرنده است، اگر هم رابطهتان دچار مشکل شود، میدانید که میتوانید از آن عبور کنید و یا با توجه به شرایط رابطه و نیازهای فردی و رابطه ای، تغییری در رفتار یا شیوه زندگیتان ایجاد کنید تا مشکل حل شود.
این اصل را فراموش نکنید رابطه جایی است برای خلق چالش، حل چالش و مدیریت چالش. میل به یادگیری باعث میشود چالشهای زندگی، شما را بزرگتر و قدرتمندتر از آنچه که بودید، کنند، نه اینکه با هر مشکل، صورت مساله به طور کامل پاک شود.
بنابراین، این ویژگی، یعنی «میل به یادگیری و تغییر» را باید هم ابتدای رابطه و هم در طول رابطه ارزیابی کنید. برای بررسی این توانمندی در رابطه تان از این سوالات استفاده کنید.
حواستان باشد که این سوالات را به گونهای نپرسید که فرد احساس کند مورد بازجویی قرار گرفته است. در این صورت ممکن است جوابهایش را تحتتاثیر شرایط تغییر دهد.
ادامه در پست بعدی ... :72:
۱. آیا نسبت به نقطه ضعف هایی که از کودکی تاکنون داشته اید آگاهی دارید؟ چه نقطه ضعفهایی هنوز تکرار می شود؟
_ چه برنامه ها و کارهایی برای مدیریت آنها انجام دادهاید و چقدر در تغییرشان موفق بودهاید؟ به نظرتان در دوران بزرگسالی هم میتوانید تغییر کنید؟
_ مسیر یادگیری تان در کجا و در چه موضوعاتی سریع حرکت کرده اید و در چه موضوعاتی درجا می زنید؟
۲. وقتی رابطهتان دچار مشکل یا بحرانی میشود، معمولا چه رفتاری انجام میدهید؟ چقدر مانند یک فرد یادگیرنده عمل میکنید و چقدر مقاومت نسبت به یادگیری دارید؟
_ آیا سهم خودتان را بر میدارید یا دنبال مچگیری و فرافکنی نسبت به دیگری هستید؟ چالش را حل میکنید یا رابطه را تمام میکنید؟
_ چه راهکارهایی برای حل مشکلاتتان تا به امروز استفاده کرده اید؟
۳. ظرف ۲سال آینده مایلید چه تغییراتی در زندگیتان ایجاد کنید؟ دوست دارید چه ویژگیهایی را در خودتان تغییر دهید و چه خصوصیاتی را پررنگتر کنید؟
_ برای رابطه تان چه تغییراتی را مدنظر دارید؟ شما چه سهمی دارید و از چه موضوعاتی برای بهبود رابطه تان استفاده میکنید؟
_ چشم انداز ۴ ساله رابطه تان به کدام سمت می رود؟
:72:
همه ما وقتی که دنیا میآئیم برای خانوادههایمان انتظارات و امیدهای زیادی به وجود میآوریم. پدر و مادرها هر کدام از ما موقع تولد ما برایمان آرزوهای زیادی داشتهاند. ما در طی زندگی به بعضی از آرزوهای والدینمان که برای ما داشتهاند عمل کردهایم و به بعضی نه؛ این خیلی عجیب نیست.
ما در طول زندگی مان با اتفاقات مختلفی روبرو می شویم که روی ما اثر خودش را میگذارد. جهان بینی پیدا میکنیم.
از آدم ها یاد می گیریم اما اینکه ما، در آخر عمرمان چه به دست آوردهایم یا به اصطلاح از خودمان چه بخواهیم یا به جای میگذاریم و میرویم مهم است.
در زندگی علاوه بر والدین، ما هم برای خودمان آرزوها و خواستههایی داریم. اینکه چه مقدار از آنها را عمل کردهایم اهمیت دارد.
حال دوست دارید روزی در فقدان شما درباره شما چه بگویند. دوست دارید بگویند که شما چگونه انسانی بودهاید و به اصطلاح میراث شخصی شما چه بوده است؟
:72:
_ هیچ وقت ارزش و قدرت کلماتی که در زندگیتان استفاده می کنید را دست کم نگیرید.
_ کلماتی که ما استفاده می کنیم واقعیت را می سازند.
افراد قدردان و مثبتنگر سالم سبک خاصی در نوع بیان و دستور زبان خود دارند. آنها به زبان هدیه، بخشش، ثروت، فراوانی، رضایت، برکت و نعمت صحبت میکنند.
افرادی که قدردان نیستند با زبان محرومیت، پشیمانی، کمبود، نیاز و ضرر حرف می زنند. عبارات افراد افسرده که قدردانی کمتری دارند تا حدودی مشابه هستند و بیشتر روی خودشان تمرکز می کنند، مانند "من یک بازنده هستم" و "هیچ کس مرا دوست ندارد."
اگر می خواهید قدردانی کنید، سخنان خود را کنترل کنید. پیشنهاد نمی كنیم كه خود را با تعارفهای سطحی گول بزنید، اما به کارهای خوبی كه مردم برای شما انجام داده اند توجه كنید.
:72:
زندگی پر از چیزاییه که ما دوستشون نداریم.
تا آخر عمر هر کدوم میلیونها اتفاق رو تجربه میکنیم که فقط بعضیاشون خوشایند ما بودن. بعضی از این اتفاقهای ناخوشایند واقعا بزرگ هستن و ممکنه تا سالها یادمون بمونن و بعضیها در حد چند ساعت و چند دقیقه درگیرمون میکنن.
اما با همین مشکلاته که یاد میگیریم تبدیل به آدمای مستقل و بهتری بشیم. ما یاد میگیریم بجنگیم و شرایط رو برای خودمون و دیگران بهتر کنیم، یاد میگیریم قدمهای موثری برای حل مسائل پیدا کنیم. یا موفق میشیم، یا شکست میخوریم، اما به هر حال کاری رو که فکر میکردیم درسته انجام دادیم.
همین تلاش حساب ما رو از یه عده دیگه جدا میکنه. عدهای که راحتترین و البته رو اعصابترین مواجهه رو با مشکلات دارن، یعنی غُر زدن.
غر زدن یه جور ابراز ناراحتیه و میتونه تو یکی دو جمله خلاصه شه. بیشتر از اون دیگه انقدر کار بیهودهای به حساب میاد که اصل مشکل هم به کل فراموش میشه. جز غر زدن یه راه دیگه هم واسه اونایی که نمیخوان تو تغییر شرایط مسئولیتی قبول کنن، مخالفت با ایدههای دیگران و انتقاد به اوناست.
یه فرد یادگیرنده وقتی به مشکل میخوره به مغزش بیشتر از زبونش اجازه کار میده. وقتی ایراد کار رو دید اونو به زبون میاره، برای حلش مشورت میگیره و راهحل میده. برای اینکه تبدیل به یه آدم غرغرو نشه، نسبت به مشکلاتش حساسیت داره و بهشون فکر میکنه.
اون میدونه برای یه سری از مشکلات کاری نمیشه کرد، جز صبر و پذیرش. از کنار بعضیاشون باید گذشت و بعضیا رو که میشه باید به هر سختی که هست، حل کرد. پس اگه آدم یادگیرنده از یه روز ابری و دلگیر ناراحته، غُرش رو سر بقیه نمیزنه. زود تشخیص میده که نه از دست اون و نه از دست بقیه کاری برنمیاد و خورشید هم که صدای اونو نمیشنوه خودش رو از پشت ابرا بیرون بندازه.
از مشکلات نترسید. وقتی به زبون بیاریدشون که همه یا بخشی از مسئولیت حلش رو به عهده میگیرید. با مشکلات بجنگید و اونا رو از پا درآرید. غر زدن و انتقاد بیجا فقط اطرافیانتون رو از پا در میاره.
این مطلب رو تا هر چقدر میتونید به اشتراک بگذارید. شاید که یک قدم در کمتر کردن موج منفی و غر زدن ها برداریم .
:72:
خوشبختى به معنی نبود مشكلات و ناراحتى ها نيست !
اين تعريف غلط باعث شده كه ما همواره به دنبال شرايط تخيلى در توهم اين باشيم كه افرادى كه ظاهرا كمبودها و مشكلات فعلى ما را ندارند هيچ مشكلى ندارند و خوشبخت واقعى هستند حال آنكه خوشبخت واقعى كسى است كه بداند و بپذيرد كه زندگى ملغمه اى از شادى و غم است.
در اين شرايط فرد خوشبخت نگاهى به گذشته ى خود مى اندازد و از اينكه پيش از اين كمبودهايى داشت كه امروز بر طرف شده است شكر گزارى مى كند و حال خود را خوب نگه مى دارد!
همچنين او مى داند كه اگر گاهى احساسات منفى را با تمام وجود پذيرا نباشد معناى احساسات مثبت را درک نخواهد كرد بنابراين حتى در بحران ها هم با پذيرش شرايط از زندگى و لحظاتش بهره كافى مى برد!
خوشبختى يعنى بپذيريم كه در هر غمى حكمتى است كه قطعا خيرى به همراه دارد و باعث رشد ماست كه هم اكنون در آگاهى ما نمى گنجد.
:72:
سرچشمه دردها و رنجهای ناپاک ما در زندگی، میل به نادانی است.
«هر کسی به قدر نادانی هایش، میتواند ظالم باشد»
و چه رنج و خسارتی بالاتر از ظلم به خویشتن.
عمل متعصبانه، قضاوت گری عجولانه و خودمحوری نتایج نادانی های ماست.
:72:
همیشه به واقعی بودنتان افتخار کنید.
تا وقتی دچار خودفریبیهای متنوع هستید چیزی در زندگی شما عوض نمیشود. باید شهامت داشته باشید به واقعیت وجودتان نگاه کنید. تصمیم بگیریم واقعی باشیم حتی اگر بعضیها ما را ترک کنند. کسی که قلبا شما را دوست داشته باشد و همه تاریکیها و روشنیهایتان را دیده باشد از واقعی بودن و خود واقعی بودن شما خوشحال میشود.
از نمایش انسان قدرتمند و خفن بیرون بیایید.
شما بدون این نقابها هم انسان توانایی هستید، ما معمولا میدانیم چه باید بکنیم اما عمدتا غرق در دلایلی میشویم مبنی بر اینکه الان وقتش نیست.
:72:
رنج ناشی از تاسف زندگی ما را نابود میکند. زندگی نزیسته یک دام بزرگ برای تجربه ناامیدی است.
تأسف، برای کسی تبعیض قایل نیست. میتوانید تمام شاخصهای موفقیت را داشته باشید اما نسبت به آن ها احساس تعلق نداشته باشید و بیتفاوت باشید. بیایید تمرین کنیم.
حتما درباره تجسم موفقیت مطالبی شنیدهاید، اما درباره تجسم معکوس بعید میدانم.
از شما میخواهم به جای تجسم رویاهایتان، رنج آیندهتان را در صورت ماندن در وضعیت فعلی تجسم کنید. اگر تصمیم بگیرید رشد نکنید و در اندازهی کوچک عمل کنید. پنجسال بعد زندگی در این مسیر چگونه ست و چه احساسی دارید. به تجسم ادامه بدهید تا وقتی آزارتان بدهد و بدترین سناریوهای ممکن را تجسم کنید.
جرأت کنید و شهامت زندگی کردن مطابق با خود حقیقتی تان را داشته باشید، نه زندگی که دیگران از شما انتظار داشتند.
داشتن احساس تاسف در زندگی یک مساله است اما نشخوار احساس تاسف یعنی زیستن در گذشتهای که هیچ وقت شما را رها نخواهد کرد.
:72:
هر انسانی بر مبنای اینکه چقدر به درس های زندگی و پیام هایی که لابه لای اتفاقات زندگی برایش رخ می دهد توجه میکند، به درک متفاوتی از زندگی دست پیدا میکند.
خوشبختی واقعی از آن کسانی است که چنان با دقت و احترام به زندگی نگاه می کنند که عبور یک پروانه، رسیدن یک قاصدک، پرواز یک برگ از درخت، آرزوهای یک کودک یا چین و چروک های صورت مادر و دست های سخت پدر برایشان پر از درس و یادگیری است.
باور دارم جهان برای تکان دادن این دست آدمها، طوفان نمیفرستد؛ به اشارتی همه چیز را درک میکنند مانند این بیت جناب حافظ که خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است.
اما بعضی ها هم چنان در خواب هستند یا خود را به خواب زده اند که برای بیدار کردن شان نیازمند یک فاجعه باید بود، شاید بیدار شوند. اما وقتی زندگی را با فاجعه تجربه میکنی احتمال شکستن و در راه ماندنت بیشتر میشود. کاش به وقتش، در زمان مناسب، در جای مناسب به زندگی گوش دهیم.
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی
:72:
آنچه از مفهوم دوست داشتن کسی تا الان یاد گرفته ام این است که اگر کسی دوستت دارد ، به شکل متفاوتی تو را تجربه میکند.
وقتی ساکتی، صدایت را میشنود.
وقتی حرف میزنی میتواند رنج ها و بغض هایت را لمس کند.
او آزادانه تو را میبیند، بی آنکه طناب مالکیت را به پایت گره بزند.
:72:
هر کدام از ما به دنبال این هستیم که ماهیت واقعی خود و جهان مون رو بشناسیم و به احساس خوشحالی دست پیدا بکنیم.
که ما بهش میگیم «تجربه گشودگی»
اما خیلی وقتها اون رو تجربه نمی کنیم به این دلیل که تجربه های ناخوشایند و تاریکی در ما وجود داره که اون ها رو پنهان میکنیم و دوستشون نداریم و یا حتی از اعتراف به اونها می ترسیم .
باید یاد بگیریم با سایه هایمان در ارتباط باشیم و بخش های تاریک خودمان را بپذیریم.
یاد بگیریم چطور از قدرت های مثبت و منفی سایه هایمان استفاده کنیم و قدرت های منفی را به مثبت تبدیل کنیم.
با شناخت خودمون و کهن الگوهامون، حالا می تونیم خیلی چیزها رو عوض کنیم و تغییر بدیم.
:72:
اگر همیشه در مواجهه با اتفاقات و مسائل زندگیتان، احساس شکست دارید و فکر میکنید باز هم مثل گذشته عمل میکنید؛ یک مسئله را هنوز حل نکرده اید.
« پذیرش شکست ها و آنچه که هستید و انکار نقص هایتان »
:72:
گاهی اوقات، افراد ارزشهای خود را براساس آنچه ميخواهند از آن اجتناب كنند تعيين ميكنند و نه آنچه ميخواهند به آن برسند.
بهعنوان مثال ميگويند هدف اوليهشان اين است كه ديگر افسرده نباشند يا حملهی اضطرابی ديگری نداشته باشند، زيادی غذا نخورند، حرفهای بيخود نزنند يا ديگر مانند گذشته ضربه نخورند، مأيوس نشوند و سرافكنده نگردند.
متأسفانه غيرممكن است كه زندگی پردستاوردی بدون درد جسمی يا عاطفی داشته باشيم. هنگامیکه افراد سعی دارند از آنچه درد دارد اجتناب كنند زندگیشان بسيار محدود ميشود و خوشبختی و سرزندگيیشان از بين میرود.
اين نكته درد خود را به همراه دارد: نارضايتی، ملالت و پشيمانی برای موقعيتهای ازدست رفته.
هنگامیکه به آنچه واقعاً از زندگی ميخواهيد فكر میكنيد از خود بپرسيد آيا اين ارزش يا هدف بر اساس اجتناب از چيزی بهوجود آمده؟
اگر جوابتان مثبت بود تلاش كنيد ارزش و هدفتان را به شكل ديگری عنوان كنيد. به جای «هدف من اين است كه ديگر هرگز افسرده نباشم»، بگوييد «ميخواهم از ذهن و جسم خود مراقبت كنم تا با چالشهای زندگی به طور مؤثرتری روبهرو شوم».
فكر كنيد اگر كمتر در معرض افسردگی بوديد چه كاری انجام ميداديد؟
آيا با خانوادهتان بيشتر وقت صرف ميكرديد؟
آيا به حرفهتان بيشتر توجه ميكرديد؟
آيا چيزهای تازهای ياد ميگرفتيد؟
براي كاری داوطلب ميشديد؟
از وقت خاليتان بيشتر لذت ميبرديد؟
به اين نكات توجه کنید و اهدافی را در نظر بگيريد كه با اين ارزشها همسو باشند.
:72:
مراقب تایید طلبی تان باشید.
هر چقدر به تایید و تمجید بیشتری نیاز داشته باشید،
عزت نفس و احساس ارزشمندی تان کمتر است.
برای پر کردن احساس تایید طلبی، گرفتار همه چیز خواهی میشوید. تبدیل به فردی چسبنده و گرسنه روانی می شوید و پر میشوید از احساس حقارت.
احساس حقارت یعنی نبودن اعتماد به نفس و نبودن اعتماد به دیگران.
تایید طلبی امروزه باعث میشود که زودرنج می شویم و نسبت به انتقاد دیگران، برآشفته و خشمگین باشیم.
تایید طلب ها همه مسایل را به صورت افراطی و غیر واقعی و سوگیرانه تحلیل میکنند و بزرگترین گام درمانی برای آنها، پرورش خود ارزشمندی و واقع گرایی است.
:72:
شفقت به خود ابزاری قدرتمند برای رویاروی با احساسات سخت و دشوار در زندگی ماست.
وقتی بلد باشیم با خودمان شفقت داشته باشیم، از چرخه های معیوب و اشتباه واکنش گری هیجانی و رفتاری که در زندگیمان وجود دارد آزاد میشویم.
یکی از استوارترین و جدی ترین یافته های تحقیقاتی این است که افرادی که با خود شفقت دارند و خود مشفق قوی دارند اضطراب و افسردگی کمتری را تجربه میکنند.
اینکه شما چقدر نسبت به خودتان شفقت داشته باشید، بک عامل حمایت کننده قوی در برابر اضطراب و افسردگی محسوب میشود.
هر چقدر خودانتقادی شما بیشتر باشد، تجربه ی احساس نقص و احساس شرم و حتی بی ارزشی در شما بیشتر میشود.
این احساسات پایه ی اصلی بسیاری از مشکلات و اختلالات روانشناختی هستند.
وقتی با خودمان مهربان باشیم و تمرین شفقت با خود کنیم ،هیجانات و احساسات منفی در ما کاهش مییابد.
وقتی شفقت با خود داریم ، نشخوار ذهنی ما کمتر میشود و باعث شکل گیری چشم اندازی در ما میشود که بپرسیم چطور میتوانم الان حال خودم را بهتر کنم و آرامش بیشتری داشته باشم.
زمانی كه ما به هيچ وجه با خودمان ارتباط برقرار نمیکنیم و صرفاً ارتباطمان با جهان از طريق "ديگری" است در واقع داريم از استراتژی آينه استفاده مي كنيم.
بدين معنی كه ديگران را مانند آينهای میبينيم تا به وجود و بودن خودمان پیببریم.
در اين حالت ما به آينهها و تعاريف آن ها از خود وابسته می شويم. در اين استراتژی "من وقتی هستم كه تو هستی". وقتی هويت و بودن ما به وجود طرف مقابل كه آينه ما هست متصل میشود، ما در واقع ديگر زندگی نمیكنيم زيرا دائما در حال زندگی با جهان او هستيم و اين نوع زندگی، حكم "زندگی عاريتی" يا "زندگی قرضی" را برای ما دارد.
در استراتژی آينه، از دست دادن ديگری به معنای از دست دادن خودم هست.
خود داوری!
تا وقتی مشغول قضاوت و داوری خودمان هستیم حتما چیزی پیدا میکنیم. داوری و قضاوت نابجا درباره ابعاد جسمانی و شخصیتی خود منجر به ایجاد سیکل قضاوتگری منفی و بیعاطفگی و شرم میشود.
خود داوری یعنی هرروز خودت را به دادگاه ببری این یعنی آرامش بیمعناست.
به داوریها و قضاوتهایی که درباره خودتان می کنید شک کنید. این شروع خودباوری است. در مقابل تنشرمی سالهاست که جنبش مثبتنگری به بدن (Body positivity) در دنیا به راه افتاده است. این جنبش اجتماعی میگوید همه انسانها باید از تصویر بدنی مثبت برخوردار باشند. این جنبش، تصوری که جامعه از یک بدن خوب دارد و شکلی که از آن ارائه میکند را به چالش میکشد.
این جنبش از پذیرش همه بدنها بدون توجه به نوع، اندازه و شکل ظاهری دفاع میکند.
هدف این جنبش پرداختن به معیارهای زیبایی غیرواقعی و ایجاد خودباوری و اعتماد به نفس درباره خود و دیگران است. این جنبش می گوید چیستی زیبایی ساختاری است که جامعه تعیین کرده و به ما میگوید این ساختار اجتماعی نباید خودباوری یا عزت نفس او را خدشهدار کند. برای خودباوری باید قضاوت نابجا را با شناخت واقعی عوض کنید. ضمن پذیرش صفات جسمی و روانشناختی خود، آنها را دوست بدارید.
دست از مقایسه و مسابقه با دیگری بردارید و مشفقانه خودتان را دوست بدارید. شادیهای کوچک برای خودتان خلق کنید و مسیر رشد و توسعه فردی را تمرین کنید.
راستی اوضاع شما چطور است؟ خودباوری دارید یا خودداوری؟!
مراقب این ویژگی در شریک زندگیتان باشید؛
اگر دوست ندارد رشد کند یا ادای آدم های اهل رشد را در می آورد مراقب باشید!
یکی از حوزه های مهم برای انتخاب شریک زندگی که از ویژگیهای مهم شخصیت بالغ نیز هست، تمایل به رشد و توسعه فردی است.
رشد فردی یعنی علاقه به یادگیری و ارتقا در ابعاد فردی، ارتباطی، انعطافپذیری و اینکه بپذیرم و بدانم که کامل نیستم و در مسیر ازدواج و رابطه ام ممکن است با مشکلات و ضعفهایی روبرو شوم، اما خواست واقعی من این است که در مسیر رشد کنم و به اندازه کافی خوب باشم.
وقتی که شما و طرف مقابل تان متعهد به یادگیری مداوم باشید و هدف تان داشتن یک رابطه یادگیرنده است، اگر هم رابطهتان دچار مشکل شود، میدانید که میتوانید از آن عبور کنید و یا با توجه به شرایط رابطه و نیازهای فردی و رابطه ای، تغییری در رفتار یا شیوه زندگیتان ایجاد کنید تا مشکل حل شود.
این اصل را فراموش نکنید رابطه جایی است برای خلق چالش، حل چالش و مدیریت چالش.
میل به یادگیری باعث میشود چالشهای زندگی، شما را بزرگتر و قدرتمندتر از آنچه که بودید، کنند، نه اینکه با هر مشکل، صورتمساله بهطور کامل پاک شود.
بنابراین، این ویژگی، یعنی «میل به یادگیری و تغییر» را باید هم ابتدای رابطه و هم در طول رابطه ارزیابی کنید. برای بررسی این توانمندی در رابطه تان از این سوالات استفاده کنید.
حواستان باشد که این سوالات را به گونهای نپرسید که فرد احساس کند مورد بازجویی قرار گرفته است. در این صورت ممکن است جوابهایش را تحتتاثیر شرایط تغییر دهد.
ادامه دارد ...
سوالات
۱. آیا نسبت به نقطه ضعف هایی که از کودکی تاکنون داشته اید آگاهی دارید؟ چه نقطه ضعفهایی هنوز تکرار می شود؟
چه برنامه ها و کارهایی برای مدیریت آنها انجام دادهاید و چقدر در تغییرشان موفق بودهاید؟ به نظرتان در دوران بزرگسالی هم میتوانید تغییر کنید؟
مسیر یادگیری تان در کجا و در چه موضوعاتی سریع حرکت کرده اید و در چه موضوعاتی درجا می زنید؟
۲. وقتی رابطهتان دچار مشکل یا بحرانی میشود، معمولا چه رفتاری انجام میدهید؟ چقدر مانند یک فرد یادگیرنده عمل میکنید و چقدر مقاومت نسبت به یادگیری دارید؟ آیا سهم خودتان را بر میدارید یا دنبال مچگیری و فرافکنی نسبت به دیگری هستید؟ چالش را حل میکنید یا رابطه را تمام میکنید؟ چه راهکارهایی برای حل مشکلاتتان تا به امروز استفاده کرده اید؟
۳. ظرف ۲سال آینده مایلید چه تغییراتی در زندگیتان ایجاد کنید؟ دوست دارید چه ویژگیهایی را در خودتان تغییر دهید و چه خصوصیاتی را پررنگتر کنید؟ برای رابطه تان چه تغییراتی را مدنظر دارید؟ شما چه سهمی دارید و از چه موضوعاتی برای بهبود رابطه تان استفاده میکنید؟ چشم انداز ۴ ساله رابطه تان به کدام سمت می رود؟
چطوری بفهمیم انسان بالغی هستیم؟!
همه ی ما دوست داریم انسان بالغی باشیم.
انسانی که بلوغ زیستن دارد و میداند با زندگی چگونه رفتار کند.
در مقابل انسان بالغ، انسان ناپخته وجود دارد. انسان ناپخته دنبال آرزوهایش میگردد مانند یک کودک که فکر میکند هر چه آرزو کند حتی ناموجه، باید برآورده شود و کسی باید این کار را برایش بکند.
با بازی کردن نقش انسان کال، فقط زمان را می سوزانیم چون زندگی به ساز خودش میرقصد و پیش میرود. زخم های روی روح و روان مان محصول همین ناپختگی هاست.
انسان های ناپخته وقتی نمی توانند دنیای واقعی و انسانی را درک کنند و قوانین این جهان را بپذیرند یا حقیقت های حاکم بر جهان را بفهمد عصبانی میشود، بی حوصله میشود و غر میزند.
ناپخته ها پوست شان نازک است و لوس ترین انسان های جهانند با توقعاتی بیانتها.
در دنیای انسان بالغ، پذیرش اصل اساسی است نه انفعال و پرخاشگری.
فرصت برای غر زدن نیست، اما اعتراض سالم را حق خود میداند.
انسان بالغ میداند همه مهربان و دوست داشتنی نیستند و نباید همه را راضی کند یا اگر کسی مخالفش بود با تنفر جوابش را بدهد.
انسان بالغ اهل مطلق گرایی، دو قطبی گرایی، دگماتیسم نیست. خوب و بد، سیاه و سفید نداریم.
انسان بالغ احتمال همه چیز را میداند، چون باور دارد جهان بر مبنای اصل عدم قطعیت پیش می رود.
انسان بزرگسال مسئولانه زندگی میکند، مسئولانه پای تصمیم گیری هایش میایستد. او جهان را درست می بیند، انعطاف پذیری را تمرین میکند و با گشودگی با جهان می رقصد و زندگی میکند.
در هر صورت، مورد قضاوت قرار میگیری...
این یک قانون زندگی است. به رغم اینکه در زندگی چه کاری انجام میدهید، مورد قضاوت قرار میگیرید.
اگر در ترس هایتان گیر کنید و آنها را سرکوب کنید و محافظه کار بمانید قضاوت خواهید شد و اگر تغییر کنید و با ترس هایتان مواجه شوید باز هم قضاوت خواهید شد.
این را بپذیرید که قضاوت همیشه هست، حساسیتتان را کم کنید.
فقط یک قضاوت و نگاه هست که اهمیت زیادی دارد، قضاوت از طرف کسی که هر روز صبح در آینه با آن مواجه میشوید.
ما همیشه با خودمان زندگی میکنیم.
اگر در لحظه درست، کار درست را انجام ندهید تا آخر عمر باید قضاوتهای تلخ خودتان را بشنوید.
تغییر نگرش یعنی بفهمیم قضاوت یک آیینه است. اول بپذیرید مردم شما را قضاوت میکنند این به شما مربوط نمیشود.
حمله کردن، آسان تر از بیان انتقادی سازنده است.
بسیاری از رفتارهای تند و زننده دیگران نسبت به شما برای این است که شما چیزی را زندگی میکنید که آنها حسرت آن را با خود دارند و به جای تلاش برای محقق کردن خود، و روشن کردن شمع، به تاریکی ناسزا میگویند.
در زندگی هر طور عمل کنید، قضاوت مردم بخشی از زندگی شماست.
انتخاب های ما
زندگی کردن و چگونه زیستن، یک هنر محسوب میشود و باید اذعان کرد که زیستن در جهان کنونی مهمترین، مشکلترین و پیچیدهترین هنری است که انسان میتواند تجربه کند.
ما به عنوان انسان در طول عمرمان تلاش میکنیم زندگیِ شایسته تقدیر و تحسینی داشته باشیم و استعدادها و فضیلت هایمان را زندگی کنیم. هنر زندگی کردن و چگونه زیستن برای انسان دو ساحت دارد، ماهم هنرمند هستیم و هم محصول هنر، هم مجسمه سازیم و هم سنگ آن، هم طبیب میتوانیم باشیم و هم بیمار.
چیزی که باعث میشود هنر زندگی کردن در جهان ما شکل و رنگ پیدا کند، انتخاب گری ماست.
همه ما این حقیقت را می دانیم که ردپای انتخاب هایمان از زندگی مان پاک نمی شود ممکن است فراموش کنیم یا خودمان را به فراموشی بزنیم، اما ردپایش می ماند.
انتخاب های ما نشأت گرفته از باورها و ذهنیت هایست که مبتنی بر واقعیت های ماست و بخشی دیگر از انتخاب های ما نشأت گرفته از نیازهای ارضا نشده قبلی و به ویژه کودکی مان است، که بخش آسیب دیده ماست.
ترس از صمیمی شدن!
صمیمیت یکی کلید واژه بسیار مهم در روابط بین فردی است. تعریف صمیمیت با دیگری به معنای به اشتراک گذاشتن احساسات و تجربیات عمیق با دیگران است. اما شاید من و شما در این مسئله مشکل داشته باشیم و حتی بترسیم احساساتمان را با دیگری در میان بگذاریم.
ممکن است کار به جایی برسید که پس از رسیدن رابطه به مرحله ی جدی عمدا رابطه را تخریب کنیم و از نزدیک شدن به کسی که دوستش داریم، بپرهیزیم.
این یعنی من دچار ترس از صمیمت هستم.
این نوع ترس خود را به شیوه های گوناگون و گاه متضاد در روابط نشان میدهد. فرد دچار نوعی تعارض با خود است.
بعنوان مثال فردی ممکن است عمیقا به نزدیک شدن و صمیمت با فردی دیگر علاقمند باشد، اما در ظاهر با پایان دادن به رابطه، کنشی متضاد با خواسته قلبی خود بنمایش بگذارد.
نشانه های ترس از صمیمت ؛
_ ارتباطات جدید پی در پی و ترس از مسئولیت و تعد در رابطه
_ کمال گرایی منفی و ناسازگار فرد در رابطه
_ ضعف در بیان نیازها
عشق، بدون قید و شرط!
عشق در زندگی مشترک وقتی چهره واقعی خودش رو نشون میده که طرفین تلاش کنند همدیگر رو همون طور که هستند بپذیرند و بهم عشق بدهند، بدون قید و شرط.
کار بزرگی هست که این توانایی رو در زمانه ای که «عشق کنسروی» خیلی طرفدار داره و سطحی گرایی مبنای جذابیت و انتخاب و وقت گذاشتن برای کشف و پذیرش دیگری شده بلده باشیم.
_ اول باید یاد بگیریم توی رابطه های جدی همدیگر رو درست ببینم، پس تمرین درست دیدن کن.
_ دوم باید توی رابطه برای فردیت، تنوع و استقلال طرف مقابل احترام قائل بشی. پس دست از قدرت طلبی بردار، به جایی نمیرسی.
_ سوم باید تفاوتهای خودت با دیگری رو هم بشناسی و هم بپذیری و هم بهشون احترام بگذاری. پس دوران هرچی من میگم، هر چی من میخوام تموم شد.
_ چهارم دست از شبیه سازی و بدل شدن به یکدیگر و تسخیر و ذوب در هم شدن بردار. تو حتی نمیتونی یک ساعت کسی عین خودت رو تحمل کنی پس اینقدر تقلا نکن که شبیهت باشه.
_ پنجم قانون «لازم نیست» رو تمرین کن!!
لازم نیست هر دو به یک میزان شاد باشیم.
لازم نیست همه علاقه مندی ها و هدف هایمان عین هم باشد.
لازم نیست هر دو یک غذا را به یک اندازه دوست داشته باشیم.
لازم نیست هر دو از یک تفریح خیلی خوشمان بیاید.
لازم نیست دوستان یکسانی داشته باشیم.
لازم نیست مثل هم برنامه ریزی کنیم.
لازم نیست همه دیدگاه های ما شبیه هم باشد.
لازم نیست تمام ابعاد سبک زندگیما مشابه باشد.
لازم نیست مثل هم با هیجانات مان رفتار کنیم.
لازم نیست شبیه به هم تنهایی را تجربه کنیم.
لازم نیست همه آرزوهایمان شبیه هم باشد.
لازم نیست....
رابطه جنگلی یعنی رابطه بدون قانون، تهش میشه پنهان کاری و بی وفایی و خیانت و استوری چرا رفتی چرا رفتی !!!
کافیست بپذیریم وقتی عاشقیم که نخواهیم او را عوض کنیم و باید ادامه هم و مکمل یکدیگر باشیم.
پذیرش عمیق یکدیگر و تمرین عشق بدون قید و شرط بزرگترین دستاورد دو انسان بالغ در یک رابطه پویاست.
وقتی کارها درست پیش نمی رود...
تمرین صبوری کنید.
انسان های صبور بهتر کار می کنند، کسانی که صبور نیستند زیر بار فشار مشکلات دستپاچه می شوند. آنها میل به کمال گرایی دارند، بنابراین چندین کار را در زمان نامناسب متقبل می شوند.
اما انسان های صبور می دانند که چند تکلیفی آرامش را از آن ها می گیرد.
انسان های بیصبر چند تکلیف را بدون این که بدانند چگونه باید به نتیجه مطلوب برسند با هم انجام می دهند، اما انسان های صبور کارهایشان را در جهت ذخیره زمان انجام می دهند.
انسان های صبور، سالم هم هستند.
بی صبری و کم تحملی یک سبک زندگی ناسالم است. بچه ها و نوجوانان بی صبر احتمال این که به سمت مصرف الکل و مواد مخدر بروند بیشتر است.
انسان های صبور کمتر دچار افسردگی میشوند و تاثیرات مثبت بیشتری نسبت به انسان های بی صبر دارند. آنها مسائل مهم تری را در اولویت قرار می دهند. آنها در کنار لیست کارها حواسشان به نیازهای جسمی و روانی شان نیز هست.
انسان های صبور در زمان مناسب عمل می کنند، صبر منتظر زمان درست برای اجرا با اصول درست و به روش درست است.
انسان های صبور تمرین می کنند و به زندگی به چشم تمرین نگاه می کنند.
انسان های صبور امیدوار هستند، هر چه صبورتر باشند کمتر احساس ناامیدی می کنند.
هر وقت کارها درست پیش نرفت به بیرون از خودتان نگاهی بیندازید و به خاطر بیاورید که زندگی تنها یک تمرین است. با ذهن و جسم تان با مهربانی رفتار کنید و امید داشته باشید.
===
لینک مرتبط:
چگونه می توانم فردی صبور باشم!!!
خودت رو بپذیر، تا زیباتر بشی...
همیشه مشکل اصلی اکثریت آدمها از همین جاست!
میخواهی بهترین باشی بدون اینکه نقطه ی شروع را بدانی.
«اصل نقطه شروع؛
یعنی من امروز کجا هستم و چقدر خودم را و وضعیت توانایی ها و ضعف هایم را می شناسم و از همه مهمتر چه احساسی به خودم دارم»
برای رشد و توسعه فردی، دو مقصد نیاز داری. یکی مبدأ رشد که می شود امروز تو؛
و یکی جایی که میخواهی باشی یعنی هدف تو.
وقتی هنوز نمیدانی کجایی؟ وضعیت امروزت چقدر بد یا چقدر خوب است؟
یا حتی خودت از آنچه هستی بی خبری چطور میتوانی برنامه رسیدن به هدف داشته باشی و به آن برسی؟
دست از مثبت اندیشی حماقت گونه برداریم.
هیچ وقت خواستن نمیتواند توانستن باشد اگر خودت را درست بلد نباشی و نفهمی.
تو برای اینکه بتوانی بهترین خودت باشی، باید امروز خودت را ببینی بدون قضاوت! یعنی بگو امروز این ها را دارم، اینها را ندارم. اما مهم این است که میخواهم بهتر شوم.
حتما دلایلی برای ضعف هایم وجود دارد. مسئولیت خودم را و سهم خودم را بر میدارم اما باور دارم مقصر همه این مسایل فقط من نیستم و قطعا عوامل بیرونی و محیطی هم سهم داشته اند.
به نظرم الان زیباترین و جذاب ترین نسخه خودت شده ای. دقیقا وقتی دست از انکار و کج فهمی و کامل گرایی برمیداری و واقعیتت را با آغوش باز میپذیری.
پس اگر يكبار تلاش کردید و به اهدافتان نرسيديد، اين اتفاق را شكست تفسیر نکنید از آن درس بياموزيد،
مطمئناً در تلاش های بعدی عملكرد شما بهتر خواهد شد.
برای اینکه احساس شما به خودتان از سر حقارت نیست بلکه از سر ارزشمندی و افتخار است.
برای تقويت اعتماد به نفس تان، بايد به اين اصل طلایی ايمان داشته باشيد؛
« مهم نيست چه اتفاقی می افتد، شما با تجربيات خود رشد ميكنيد. پس تجاربتان را با تفسیرهای درست و تحلیل های واقعی، به سمت بهتر شدن ببرید.
شما مولف آینده ای هستید که امروزش را اینگونه ساخته اید. میتواند قصه ی فردای شما، متفاوت تر از امروزتان باشد.