-
با سلام
ببخشید من فرصت نکردم کامل تاپیک های شما را بخونم ،،،،
مشکل اصلی شوهر شما با خانواده تون چیه ؟
...................
بی هدفی و نا امیدی ،، ،،،،شاید باعث بشه شوهر شما به سمت فرار از مشکلات بیافته ( مثلا رفیق بازی و مشروب و ...)
شوهرتون هدفی در زندگیش نداره ؟
تو این زمینه باهاش بیشتر صحبت کنید
..............
احساس می کنم اگر افسردگی برطرف ،،،، و شوق به زندگی در ایشون زنده بشه ،،،،میتونه با مشکلاتش مبارزه کنه
چون اون موقع انسان زمانش ،،دوستاش و ...خوب مدیریت میکنه
شوهر شما بالغ درونش زیاد روشن نیست و شعله ای نداره ،،،،ولی کودک درونش داره حکومت میکنه
نیاید بذارید رفتار شما با ایشون، شبیه رفتار ،،،کودک درون با کودک درون بشه !
به نظرم شما هم باید سبک قوی تری را انتخاب کنید در زندگیتون .
موفق باشی.
-
سلام
این نشونه خوبی هستش...یعنی اینکه قابلیت تغییرروداره...
الهام جان اگه قصدداری رابطه تون روبهترکنی بایدخیلی تلاش کنی...بارهااینواینجاشنیدی که صبورباش وپخته تررفتارکن
الان رفتارتوباهمسرت ازاراده خودش هم مهمتره...
اولا حسابی باهاش اتمام حجت کن...بهش یادآورشوکه فرصت دیگه ای درکارنیست...این به این معنانیست که اگه بازحرفتون شداون باحرفهاش توهین کردبه خانوادت یابدوبیراه گفت فرصتش تمام...خلاصه اگه دعواتون شداول سریع خودت روآروم کن بعداونوکه حرفهاش به عمل نرسه. اون موقع ست که فرصتی نداره دیگه
اماگفتم که قبلش دست تویه نبایداجازه بدی به اینجابرسه.
الهام جان مسایلی که مهمترن بزارالویت شرط وشروطت وهمینطورتلاش کردنت.
به نظرم رفیق بازی ومشروب خوردنش وبعدش هم احترام خانوادت...مابقی روفعلا بزارکنار.اگه تواینانتیجه گرفتی بقیه اش خودبه خوددرست میشه
کارسختی داری هم خودتوبایدتغییربدی هم کمک کنی به خوب بودن وخوب موندن همسرت...
بایدازبعضی چیزهابگذری.. بایدبعضی چیزهاروبپذیری...نخواه که همه چی اون آدم عوض بشه...سعی کن بیشترخودتوتغییربدی.. پذیرشت توی مسایل مختلفوتغییربده
به فکربچه اصلا نباش خواهشا...اینوجدی بگیر
-
سلام، راستش الان رابطه مون خيلى خوبه، شوهرمم تا الان نديدم بخواد با درستاش جايى بره يا چيزى، برعكس هرشب به من ز ميزنه و خبرمو ميكيره و ازم ميخواد باهم بيرون بريم يا شام بخوريم، ميبينم ك تفريحاتى ك با دوستاش ميرفت مثه شام خوردن الان داره با من انجام ميده.
اما هنوز مهمونى انفاق نيوفتاده ك ببينم مياد يا نه، يا چه برخوودى ميكنه.
راجع ب بچه گفتم ك من نيازى نميبنم و خداروشكر اونم فعلا راضى شده.
من هم وقتى ميبينم تو همه كارها واقعا كمكم ميكنه و دارن برام وقت ميذاره ازينكه وقتشو با مامانش و خواهرش بگذرونه اصصلا ناراحت نيستم و مثل قبل حساسيت نشون نميدم، چون الان ب لحاظ عاطفى كمبودى حس نميكنم
فقط خدا كنه برخوردش با خونواده مم بهتر شه و ديگه بمشكل برنخوريم.
مرسى از همه دوستانى ك دلسوزانه وقت گذاتشيد
-
سلام دوستان عزيزم، اميدوارم حال همه تون خوب باشه.
بچه ها من از وقتى اومدم خونه خيلى چيزا بختر شده، شوهرم واقعا خيلى كم با دوستاشه، سر موقع مياد خونه و سر موقع ميره، ب خونوادم خيلى احترام ميذاره،
منم خيلى بهتر شدم، اصن بهش گير نميدم و موضوعاتو كش نميدم، چون محوراى اصلى خواسته هام داشت براورده ميشد.
اما...
ديشب...
شوهرم ازم پرسيد از زندگيت واضى اى ديگه، گفتم اره مممنونم واقعا مرد خوبى شدى برام.
يهو گف پس حالا ك مرد خوبى شدم ميذارى با دوستام برم مسافرت؟؟
منم گفنم الان نه، باشه بعدا،
گفت كى؟ گفتم هروق بهم ثابت شد ديگه واقعا مرد خوبى شدى.
ديگه چيزى نگفت. اما مطمعنم باز داره نسيم رفيق بازى ميوزه و از فردا شب هرشب استرش دارم با يه خواسته جديد بياد خونه.
درواقع ظاهرمو حفظ كردم اما واقعا ناراحت شدم، الانم ماراحتم، انتظارشو نداشتم دوماه نشده باز خواسته هاى قبليش تكرار شه. از يه طرف نميخوام باهاش لج كنم بقيه وجهه هاى خوبشم خراب شه. اينكه ميگم اوضاع خوبه باور كنيد منم خيلى خوب شدم، واقعا ناراحتى هامو قورت ميدم، فك نكنيد اون ي تنه عالى شده.
چن بار دوستاش زنگ زدن ما ميريم باغ بخوابيم، شوهرم خودش رد كرد و نرفت. فك ميكردم تموم شد براى هميشه.
حالا ميشه راهنمايى كنيد چطورى بهش يادوارى كنم قول داده بود دوستاى مجردشو بداره كنار؟