خوب ظاهرا دیگه تصمیم به جدایی دارید ، پس دیگه سینوسی رفتار نکنید و اون بنده خدا و خودتون رو آزار ندید . کلا تمام کانال های ارتباطی رو قطع کنید و مستقیم مسیر طلاق رو جلو برید
مگر اینکه حرف هایی که در بالا زدید ، جدی نیست . . .
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب ظاهرا دیگه تصمیم به جدایی دارید ، پس دیگه سینوسی رفتار نکنید و اون بنده خدا و خودتون رو آزار ندید . کلا تمام کانال های ارتباطی رو قطع کنید و مستقیم مسیر طلاق رو جلو برید
مگر اینکه حرف هایی که در بالا زدید ، جدی نیست . . .
قبل از هر چیز بهتر بود سن خودتون و همسرتون و چگونگی آشنایی و شرایط مادی و غیره رو بیشتر توضیح میدادید که بشه بهتر تشخیص داد.
به نظر من هم شوهرتون نرمال نبوده. حالا اینکه در آینده مشکلتون حل میشده یا نه و طلاق بگیرید یا نه رو نمیدونم در موردش نظری بدم. اصولا همچین نظری نیاز به بررسی و شناخت بیشتر از دو طرف داره. تغصیری متوجه شما نیست منتها بنظرم گاهی کوچکترین ضعفهای آدم موقع زندگی مشکلات بزرگی رو بوجود میاره.
البته زیاده خواهی و نداشتن تحمل و مهرتهای مختلف اجتماعی در دو طرف باعث مشکل میشه. کاش زندگیها مثل قدیما بود.
بعنوان یک مرد باید بگم بنظرم همسرتون شاید خیلی راحت شمارو بدست آورده و یا شما بیش از جنبش بهش محبت کردید و یا به هر دلیل دیگه فقط اول یه ذوقی داشته و عادی شده. و اگه شما جذابیت نداشتید اولش هم جذب شما نمیشده. بنظرم همسرتون خیلی زود با هر کسی دلسرد میشه. شاید مشکلی داشته باشه از نظر فکری. و شاید جایی ازتون نا امید شده باشه و شاید قابل حل باشه.
آقای بهزاد بنظرم احساس همزاد پنداری با همسرتون داشتن چون کاملا حالت سرزنش و تحاجمی صحبت کردن. خودشونم شباهت به همسرتون دارن از بابت بی محلی و بعضی رفتارا. از نظری شاید کمک کننده باشه تبادل نظر با ایشون و شایدم ایشون دارن خودشون رو تخلیه میکنن.
بنظرم اینکه آدم یکسال به خانواده خانمش نه سر بزنه نه زنگ فاجعه نباشه پر از ایراد و یه جای کار میلنگه و بالاخره اثرشو میذاره.
اینکه همسرتون بیاد بعد قرنی و نگاهش بجای شما تو گوشیش باشه و بعد غذا و بعد خواب و بعد بگه خوب دیگه من برم و شما بعد رفتنش با بغض ارایشتونو پاک کنید و لباستونو عوض کنید واقعا خوشایند نیست. به شما حق میدم . این رفتارا واقعا زشته.
امیدوارم یه جوری باشه هیچ آدمی دلش نگیره و هر کسی با کسی باشه که زندگیشون شیرین باشه و مشکلات قابل حل.
توکل به خدارو فراموش نکنید. گاهی باید بجای آدما از خدا چیزی رو در خواست کنید.
از بحث دو طرفه استقبال نمی کنم ، فقط متوجه نشدم کجا هجوم آورده بودم و کجا تخلیه ی هیجانی کرده بودم . اینکه من نظری بدم و مثلا شما موافق نباشید ، فکر می کنید که تهاجم شده ؟ داستان یکسال زنگ نزدن هم متوجه نشدم منطق شما چی بود . خوب مشخصه که یه جای کار میلنگه که اینجوری شده ولی خوب حرف شما چیه ؟ متوجه نشدم .
به صاحب تاپیک توصیه کردم اگر تصمیم قطعی داره ، خودشون رو آزار ندن و رفتارشون رو عوض نکنن . خوب آیا این ربطی به همزاد پنداری داره ؟ اگر شما یک آقا هستی ، خیلی با خانومت گرم و صمیمی هستید یا گاهی مثل شوهر ایشون هم رفتار کردید ؟ واقعا به نظر شما تقصیری متوجه صاحب تاپیک نبوده؟ آیا فکر می کنید اینطور دلداری دادن کمکی میکنه ؟ به هر حال متوجه نشدم شما در مورد من یا صاحب تاپیک چه چیزی رو درک کردی ، شاید نیاز به توضیح روشن تر باشه ، شاید هم تمایل داشتید یک دلداری به صاحب تاپیک بدید و یه جورایی هم از نظرات بنده خوش تون نمیاد و یک واکنش داشتید . باز اگر از پست های من نقل قول بیارید که جایی تهاجم کردم یا تخلیه ی هیجانی کردم ، بهتر می تونیم همدیگه رو بفهمیم
منم یه خانمم و کاملا شمارو درک میکنم
بنظر منم همسرتون اون اشتیاق لازم برای زندگی با شما رو ندارن
و در مرحله اول ایشون رو مقصر میدونم چون این رفتارا اونم در زمان عقد و سال اول و بدون هیچ بهانه خاصی برای سرد شدن و انگیزه نداشتن اصلا منطقی نیست
مشکل شما این بوده که ناپخته بودید که خب اکثرا همه همینن همه که از اول مثل مادر 40ساله من عاقل و بالغ و سرد و گرم چشیده زندگی نیستن که اشتباهی نداشته باشن و بدونن دقیقا باید چی بگن و چجوری رفتار کنن ولی اینجور مواقع اگر علاقه ای باشه بخاطر همون علاقه این مشکلات ساده نادیده گرفته میشه
منظورم اینه که شما تقصیر بزرگی نداشتین که مستحق بی مهری و سردی باشین.اگر خطایی از شما سر زده بود باز رفتار همسرتون قابل هضم بود
درمورد رفتار پدرتون در مورد طلاق هم ممکنه حق با ایشون باشه چون اولا ایشون یک پدر هستن و بیشتر از هر کسی صلاح دخترشون رو میخوان و دوما بر خلاف ما از نزدیک شاهد ماجرا و رفتار همسرتون بودن و عمق مسئله رو درک کردن و ایشونم هم دارن از دید یک مرد به این قضیه نگاه میکنن
مادرتونم تحریکتون نکردن خب برای منم یکم ناخوشاینده که چرا مثلا دامادم نباید دخترمو برسونه خونه.آیا دلیل خاصی داره؟اگر دلیلی خاصی داشته که نباید دلخور شد ولی اگر بی دلیل بوده خب جای ناراحتی هم داره
من این رو به شما بر حسب تجربه شخصیم میگم که مردها خیلی پیچیده هستن و همیشه برای اینجور رفتارهای غیر منطقیشون یه دلیل محکمی وجود داره که خودشون باخبرن اما بروز نمیدن
نمیخوام دیدتون رو خراب کنم بر حسب تجربه عرض میکنم من مردهایی رو دیدم که بعد یه مدت تغییر کردن و به خانمشون گفتن من نمیتونم خوشبختت کنم نمیدونم چرا حالم بده... باید جدا شیم بخاطر خودت بخاطر خوشبختیت... بعد یه مدت مشخص شد آقا در حال خیانت به همسرشون بودن
مردها خیلی پیچیده هستن و اصلا هم شبیه اون چیزیکه وانمود میکنن نیستن البته مواقعی که هیچ دلیل خاصی برای نرمال نبودنشون وجود نداره.
یا وقتی شروع میکنن به ایراد گرفتن های الکی و بهانه اوردنای صدمن یه غاز و همیشه هم خیلی مرموز رفتار میکنن و سعی میکنن ذهنتونو از موضوع اصلی دور کنن.یعنی خودشون میدونن مشکل چیه و هوایی شدن ولی وانمود میکنن که مثلا من افسرده شدم و میلی به زندگی ندارم و شمارو به حال خودتون رها میکنن که هرچه بادا باد
امیدوارم منظورم رو متوجه شده باشین همیشه پشت رفتار سرد بدون بهانه و غیر منطقی یه دلیلی وجود داره
اگر کسی علاقه ای به همسرش داشته باشه هیچ وقت نمیذاره کار به جدایی برسه مگر در چند حالت:
خطای بزرگی از طرف مقابل سر زده باشه
ازدواج زوری بوده باشه
مشکل روحی روانی وجود داشته باشه
هوایی شدن و خیانت
من با وجود سختیهای زیادی که کشیدم,خیلی سخت و زیاد هیچوقت نتونستم بپذیرم که بدون همسرم زندگی کنم و همیشه خطاهاشونو نادیده گرفتم و بخشیدم فقط به این دلیل که زندگی و همسرمو دوست داشتم و با چنگ و دندان حفظش کردم
این خیلی خوبه که نظرات مختلف و حتی متضاد مطرح بشه . به نظر من پست بالا اشتباهات زیادی داره :
1) طبق فرمایش ایشون هر گونه دخالت پدر و مادر خوبه چون خیرخواه هستن و از نزدیک هم دیدن .
گزاره بالا در ظاهر بد نیست ولی در واقع درست نیست! خوب پس خود اون فردی که در زندگی بوده چی ؟؟؟ آیا ایشون دیگه از نزدیک نزدیک همه چیز رو نمیدونه ؟؟؟ چه نیازی هست که همچنان مثل یک دختر بچه باش رفتار بشه و بی عقل و نادان فرض بشه ؟؟؟ آیا اون فرد همه چیز رو برای پدر و مادش گفته ؟؟ یا فقط خوبی های خودش و بدی های همسرش رو گفته ؟؟ آیا نقش قربانی بازی نکرده و احساسات پدر و مادر رو جریحه دار نکرده ؟؟
نکته دوم اینه که پدر و مادر ها داستان رو معمولا یکطرفه تحلیل می کنن و به هر حال تعصب بچه خودشون رو میکشن . به نظر من خیلی هم عادلانه قضاوت نمی کنن . تازه بعضی وقتا هیجان زده میشن و به آتیش مشکلات اضافه میکنن . درست مثل خاله خرسه که از محبت زیادی طرف رو داغون کرد تا پشه اذیتش نکنه . راستی اطلاع دارید یکی از دلایل طلاق طبق بررسی این مشاورین و قضات ، دخالت بیجای والدین هست ؟؟
2) ایراد دیگه یکطرفه به قاضی رفتن و تایید صاحب تاپیک هست که مثلا مقصر اصلی نیست و شوهرش بیشتر مقصره. خوب آیا در همین چند صفحه برخی حرف های اشتباه ایشون رو ندیدید . هنوز حرف ها اون بدبخت بماند! پس فعلا همین صاحب تاپیک رو درست هدایت کنید شاید به درد زندگی بعدیش خورد !
3) به مادرش حق میدید که ناراحت بشه و فلان طور بگه . به نظرتون اگر بزرگترها مدام ناراحت بشن و بگن تمام شد این روش خوبی هست یا اینکه دو طرف رو اگر بلدن به خوبی راهنمایی کنن یا حداقل بزارن خودشون با هم کم کم کنار بیان ؟ اینکه یک بار زنش رو نرسونده یعنی تمام !! اگر زنش رو زده بود دیگه معناش مثلا این بود که باید اعدام بشه ، درسته ؟؟
4) اون تجربه شخصی هم باز همه جوانب رو نمی بینه !! بنده هم آدم خائن دیدم ولی همه رو خائن نمی بینم. اون حرف شما یکجور بدبینی هست و ممکنه در اینجا اصلا چنین داستانی نباشه . خوب ممکنه هم باشه ولی ما که رو پیشگویی شرط بندی نکردیم !! حداقل تا این لحظه این میتونه یک تهمت باشه ، پس خوبه زیاد روش مانور ندیم
5) اون چندتا دلیلی که برای جدایی آوردید هم خوب نبود چون من میتونم حداقل 5 دلیل دیگه بشمرم :
الف - طرفین سر لج بازی و به خاطر دلایل کودکانه طلاق می گیرن (اتفاقا الان آمار این زیاده و همه خودخواه و کم صبر شدن)
ب - مشکل بیکاری و معیشت فشار آورده و یکی از طرفین بریده دیگه
ج - خبری از اشتباه بزرگ نیست فقط طرفین به لحاظ جنسی همدیگه رو ارضاء نمی کنن و کم کم سرد میشن و کلافه و نهایتا طلاق
د- خبری از خطای بزرگ نیست فقط طرفین به خاطر خطاهای کوچک و آزار همدیگه کم کم فرسوده میشن و میرن
ه - خانواده ها توقعات بیجا دارن و زیادی زندگی بچه ها رو تحلیل می کنن و یکی از زوجین هم میزاره که زندگیشون محل کشمکش دیگران بشه و کم کم اوضاع از کنترل خارج میشه
اگر بخام فکر کنم احتمالا این لیست همچنان ادامه پیدا میکنه . . .
6) اون سرد بودن رو هم عرض کردم در بسیاری از مردها همینطوره (شاید هم من در طول زندگیم همش آدم غیر نرمال می بینم و بقیه مردهایی که ندیدم فوق العاده گرم و احساسی هستن) و البته کم کم ممکنه بیشتر ملاحظه همسرشون رو بکنن . ولی اگر بخواهیم مثل پست بالا رفتار کنیم ، به نظر من آمار طلاق ضربدر 3 میشه . به هر حال هر کسی اختیار داره خودش تصمیم بگیره و ظاهرا صاحب تاپیک دیگه تصمیم محکم به طلاق داره و بهتره که دیگه این تصمیم رو اجرا کنه و موجب آزار بیشتر طرفین نباشه . . .
اما بدترین جنبه ی پست بالا ، به نظر من ، تعیین مقصر اصلی و تبرئه کردن یکی از زوجین هست . معمولا در زندگی مشترک هیچکس تبرئه نمیشه ولی ممکنه یکی بیشتر مقصر باشه و یکی کمتر . در مورد صاحب تاپیک من اشتباهات متعددی دیدم و به ایشون عرض کردم . البته ایشون خودش در برابر انتقادات پی در پی ، واکنش خوبی داشت و بنده هم این رو قابل تقدیر دیدم و عرض کردم . . .
سلام
از كاربران Qualityو miss-golegandom تشکر میکنم
خیلی لطف کردید اومدید نظر خودتون رو دادید
اقای بهزاد با ۸۰ درصد حرفاتون موافقم و اون بیست درصدی که موافق نیستم بخاطر اینکه شما دارید میگید مردی که سرد باشه رو میشه تحمل کرد و تغریبا بیشتر مرد ها همین طور هستن
فکر نمیکنم برای هیچ خانمی قابل تحمل باشه این وضعیت اونم به مدت طولانی
مهر و توجه و محبت حداقل خواسته های یک خانمه
در مورد تصمیم به طلاق درست میگید هر چه سریع تر باید فکرامو کنم و رو تصمیم قاطع باشم
بازم ممنونم ازتون اقا بهزاد
اگر بازم از من انتقاد کنید خوشحال میشم یا اون مواردی که گفتید گوشزد کنید استقبال میکنم
موضوعی که هست اگر من جدایی بخوام اقا رضایت نمیده و همچنان درگیری ادامه داره
ده روز دیگه دادگاه داریم ولی استرس دارم نه این که حرفی برای گفتن ندارم نه نگرانم فقط دوست دارم هر اتفاقی اوفتاد به خوبی و خوشی تموم بشه
فقط از همه ی دوستان میخوام دعا کنن برام
این خیلی خوبه که نظرات مختلف و حتی متضاد مطرح بشه . به نظر من پست بالا اشتباهات زیادی داره :
بنظرم بهتره به جای جواب دادن به هم فقط نظر خودمون رو ارائه بدیم.الان باید زندگی ایشون تحلیل شه نه نظر دوستانی که قصد کمک دارن.این کار به عهده کسیه که تاپیک رو ایجاد کرده.من نمیتونم وقت بذارم به همه نظرات پاسخ بدم و ایراداتشونو بگم و تاپیک ایشونو شلوغ کنم و از موضوع اصلی دور شم.
هرکس بنا به دلایلی نظر خودش رو اعلام میکنه و این خیلی خوبه که صاحب تاپیک از جوانب مختلف به موضوع نگاه کنن
شما دارین ذهن ایشون رو فقط به یک سمت سوق میدین و نظرات دیگران رو تحلیل میکنین.چرا؟
وظیفه بنده ارائه نظری بود که بنظرم میتونه به دوستمون کمک کنه و ایشون هم میتونن استفاده کنن یا استفاده نکنن و بحثی هم درش نیست
موفق باشین
خانم miss-golegandom
متشکرم از شما بابت بنظرتون
ولی من با این همه به تنها چیزی که فکر نمیکنم خیانته چون از همه جهت بهش اطمینان داشتم و دارم
میدونم با عشق و علاقه اومده منو گرفته
خیلی ها بهم گفتن شاید زوری اومده خواستگاری ، شاید بعدا بهت خیانت کرده ، شاید بخاطر پول بابات اومده تو رو گرفته و هزار تا حدس دیگه که هیچ کدوم درست نیست
اون منو دوست داشت عشقشم خیلی پاک تر از خود منه
تنها چیز که عذاب میداد سردی تو رفتارش بود نه تنها با من بلکه با همه ،، وقتی ادمیزاد دچار یه مشکل روحی میشه باید حداقل با همسرش مشکلشو در میون بزاره تا مشکل رو مشکلش اضافه نشه
تمام حرف من همینه فقط
دوست عزیز ، اگر شما در مورد تعمیر موتور هواپیما صحبت می کردید من دلیلی نداشتم که حرف شما رو تحلیل کنم . ولی شما در مورد خوب بودن دخالت پدر و مادر و موارد این تیپی حرف زدی که به موضوع تاپیک مرتبط میشه و روی تفکر و تصمیم صاحب تاپیک می تونه اثر بزاره . خوب بنده هم فرمایشات شما رو بررسی کردم و موافق نبودم . خوب دوست عزیز ظاهرا خودتون هم تاکید دارید که باید زندگی ایشون تحلیل بشه ، مگر اون جوابی که من دادم به زندگی ایشون و تصمیمات ایشون بی ربط بود ؟؟
اگر پا رو از حد ادب فراتر میزاشتم یا با شما بحث شخصی می کردم ، شما می تونستید اعتراض کنید . ولی در پست بالا فرمایشات شما رو تحلیل کردم و توهینی هم متوجه شما نکردم . بنده شما رو ندیدم و نمیشناسم و احتمالا اسامی ما هم در اینجا واقعی نیست . انقدر هم بیکار نشدم که بگردم یک سایت اینترنتی رو پیدا کنم و با کسی که نمیشناسم کل کل کنم و بحث شخصی راه بندازم !
یک مشکل ما (منظورم همه ما هست ، حتی خودم) در این تالارهای مجازی ، فرهنگ تحمل نظر مخالف و فرهنگ مکالمه صحیح هست که متاسفانه توی ایران واقعا یک بدبختی شده . اصلا توی طلاق گرفتن هم این موضوع نقش داره و خیلی از روابط بخاطر اصطکاک های مداوم و اشتباه ، تیره میشه و سرد میشه . . .
اگر دقت کردید کاربری با اسم Quality حتی با بنده بحث شخصی کرد و اشاره کرد به عدم تماس یکساله من با خانواده همسرم . ولی بنده حتی به ایشون هم نگفتم که حرف نزن !! فقط گفتم لطفا منطق خودت رو شفاف ارائه بده . حتی ایشون گفت من تهاجم می کنم و من عرض کردم لطفا نقل قول بیار تا بهتر بفهمم چی میگید . مثلا من نگفتم که چرا جواب من رو دادی و فقط حق داری با صاحب تاپیک حرف بزنی !!!!!!!!!
اما یک نکته رو قبول دارم و می دونم بعضی دوستان به خاطرش تحریک میشن و واکنش نشون میدن . اون اینه که بنده صریح حرف می زنم و هم با «عزیزم» یا «گلم» نظر نمیدم . اینه که بعضا دوستان بشون بر می خوره و موضع می گیرن . هر کدوم از ما یکجور هستیم و شاید بهتر باشه توی نوشتن دقت کنم که دیگران تحریک نشن و موضع گیری نکنن . مثلا جمله زیر شما رو ناراحت کرده بود :
این خیلی خوبه که نظرات مختلف و حتی متضاد مطرح بشه . به نظر من پست بالا اشتباهات زیادی داره
شاید بهتر بود نمی گفتم «اشتباهات زیادی» . مثلا می گفتم به نظر من میشه به شکل دیگری هم موضوع رو دید . اگر اینطور می گفتم شما هم بر نمیگشتی بگی دیگه جواب من رو نده . درسته ؟
به هر حال انتظار نداشته باشیم که همه چیز به وفق مراد ما باشه . بنده احتمالا خیلی هم نتونم ملایم حرف بزنم یا لطیف بشم و باز این داستان سوء برداشت برخی دوستان و موضع گیری تکرار بشه . باز خوب بود که صاحب تاپیک متوجه نیت بنده و اصل صحبت ها بود . بگذریم!
فکر میکنم منظور منو بد برداشت کردین
من نگفتم ایشون خیانت کردن
گفتم ممکنه علت سردیشون چیزی غیر از اونیکه خودشون میگن باشه و مثال زدم
در کنارش مثال های دیگه ای هم زدم اما این جمله م به چشمتون اومد
اصلا منظورم این نبود که ایشون خیانت میکنن خدایی نکرده
چون تعداد پست ها محدوده و بنده هر سه پستم رو گذاشتم همینجا خطاب به دوستانی که در تاپیک شما شرکت میکنن عرض میکنم که بنده با هیچ کس بحثی ندارم.موفق باشین
سلام
بله من منظورتون رو بد متوجه شدم
معضرت ميخوام ازتون
از بس از اين نوع حرف ها از اطرافيانم شنيدم كه ديگه تحملم كم شده حتي مثالشم برام دردناكه
به هر حال ممنون که دوباره پست گذاشتید و رفع ابهام کردین
دوستان دقت کنید مختصر و مفید صحبت کنید و حاشیه نرید. مهم حل مشکل صاحب تاپیک هست.آقای بهزاد رو موردی که اشاره کردم شبیه به منشاء مشکل صاحب تاپیک بود. نمونه خواستن ازم که همون پست های اول گویاست. این هم خیلی بده در تاپیکی که خود صاحبش دنبال جواب مشکلشه مجبور باشه درگیر شدن اعضای دیگرو ببینه و فکرش شلوغ بشه. پس برای موضوع جدید تاپیک بزنید که شلوغ نشه.نکته اصلی این بود که هیچوقت احساس غرور نکنین که مثلا سر نمیزنم خانواده همسرم و هیچ مشکلی هم پیش نمیاد. میاد عزیزم میاد. بخاطر وجود نیامدن مشکل نه فقط ولی بخاطر احترام به هر کسی که تو زندگیتونه سر بزنید. هیچوقت بیخودی و از روی احساس با کسی لج نکنیدهیچ وقت صورت مساله رو پاک نکنید
دوست عزیز Quality
اینکه قطع رابطه با خانواده همسر بد هست و داشتن رابطه خوب ، بهتره ، خیلی واضح بود برادر . این حرف شما مثل اینه که بگیم چون طلاق بده ، پس طلاق نگیریم . برادر بزرگوار شما اطلاع دارید که دلیل این قطع رابطه چی هست ؟ آیا فکر می کنید با این روش شعاری کمکی به بنده یا صاحب تاپیک میشه ؟؟
اون پست های اول تاپیک هم اگر صاحب تاپیک ناراحت می شد ، بنده دیگه اینجا پست نمیزاشتم . ولی ایشون درک کرد که بنده تلاش دارم ایشون رو به خودش بیارم و صرفا حرف گوش نواز نزنم یا مثلا شعاری برخورد نکنم . من به شما احترام گذاشتم و توضیحات مفصلی دادم که شاید به درک بهتری برسیم ولی شما در جواب یک حرف شعار گونه مطرح می فرمایی و مشخص میشه که اصلا در خصوص مسائل بنده اطلاعی ندارید .
اگر تمایل دارید که فقط به مشکل صاح تاپیک پرداخته بشه ، چرا به مسئله بنده اشاره کردید ؟؟ چرا ادامه میدید؟؟ حالا اگر حرف عمیق و مرتبطی داشتید خوب بود ولی شعارهایی رو مطرح می کنید که کمکی نمی کنه . خوب برادر من ، شما که اطلاع ندارید ، چه لزومی داره برای خودتون حدس بزنید که بنده از روی غرور و لج بازی هست که با خانواده همسرم ارتباط ندارم ؟؟ لطفا این بحث رو تمام کنید و بدون اطلاع در مورد موضوع بنده صحبت نکنید . این کار شما توهین هست
عزیزم شما خیلی زود تصمیم به طلاق گرفتی! طلاق برای اینکه هر روز پیش شما نمیاد؟ یا برای اینکه اونجور که شما می خواید بهتون عشق ورزی نمیکنه؟
اشتباه محضه.
ببینید دوست عزیزم، زبان عشق آدما فرق میکنه.یعنی نوعی که میتونن نشون بدن طرف مقابلشونو دوس دارن فرق داره. شما باید زبان عشق همسرتون رو کشف کنید. برای اینکارم بهتون پیشنهاد میدم حتما پیش یه مشاور خوب و کاردرست برید. مشاوری که صرفا معروف نباشه، بلکه دغدغه حل مشکل شما رو داشته باشه.
دوم اینکه هوش عاطفی آدما فرق میکنه. کم ممکنه برای یکی زیاد به نظر برسه و زیاد، به نظر یکی دیگه کم به نظر برسه.
واضحه که هوش عاطفی شما و همسرتون متفاوته و خیلی عوامل تو این مساله دخیله. مثل فرهنگ، تربیت، مزاج، اعتقادات، شخصیت و خیلی چیزای دیگه.
هنر اینه که زوج بتونن به هم نزدیک کنن این هوش عاطفی رو و کشف کنن این زبان عشق رو.
در مورد پدر و مادرتون، بارها اساتید معتبر روانشناسی، به دفعات گفتن قبل از ازدواج باید پدر و مادرتون رو از لحاظ احساسی طلاق بدید. یعنی اولویت اول شما در هر صورت باید همسرتون باشه بعد از ازدواج. در غیر این صورت اشتباه میکنید.
بنابراین با حفظ حرمت خانوادتون، با همسرتون صحبت کنید و تصمیم بگیرید بیشتر در مورد اینکه چطور میشه به هم نزدیکتر شد حرف بزنید و پیشنهاد قاطعم اینه حتما حتما از مشاور کمک بگیرید. بازم تاکید میکنم، نه هر مشاوری. چون من خودم پیش یه بنده خدایی رفتم که خیلی معروف بود ولی واقعا یک ذره وجدان کاری نداشت. بعدش رفتم پیش کسی که اسم و رسمی نداره ولی بهم کمک کرده زندگیمو از این رو به اون رو کنم.انقدر که کمکای خوبی بهم کرده. شما هم از نزدیکانتون پرس و جو کنید و مشاور مناسبی پیدا کنید.
ان شاالله موفق باشید
سلام زینب خانم
ممنونم از اظهار نظرتون در پستم
در مورد علت جدایی بیشتر سردیش هست و همه ی سرد بودن و بی حوصلگی و عصبی بودنش از یه مشکل شروع شده بودکه از اون جایی که فوق العاده ادم خودداریه مشکلشو با هیچ کس مطرح نمیکنه
من باهاش حرف بزنم فکر میکنه میخوام گولش بزنم و بشدت به من بد بین شده
در مورد مشاوره نمیدونم شاید از طرف دادگاه میفرستن برای مشاوره
من خودم پیش یه مشاوره رفتم گفت بنظرم طلاق بگیر ! بعد گفت باز هم نمیشه یه طرفه نظر داد بگو شوهرتم بیاد باهاش حرف بزنم
که اینو که خانواده از من شنیدن فقط قسمت اول حرفشو انگار شنیدن
بهم میگن نگا کن پیش مشاوره رفتی اینو گفت . همه اهل خانواده ات بهت همینو میگن . به فک و فامیل هم گفتیم همینو میگن
یعنی تو از همه ما بیشتر میدونی ؟؟؟
بخدا دیگه نمیدونم چیکار کنم نمیتونم چیزی بگم
سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان
به نظر ميرسه شما شخصيت مغرورى داشته باشيد نه از جنس تكبر و خود برتربينى بيشتر از جنس عزت نفس.
اين رو ميشه تو پست هايي كه گذاشتيد به خوبى ديد
پيش خودتون ميگيد شوهرم اين كار رو نكرد پس نتيجه اش ميشه اينكه منو نميخاد منم كه آدمى نيستم كه آويزون كسى بشم خب بزار از زندگيش برم بيرون، راحتش بزارم
حالا مشكل كار كجاست
يكيش ميتونه اين باشه كه شوهرتون اطلاعات كافى و مهارت لازم براى ارتباط با شما رو نداره
يكيش ميتونه حساسيت بالا و شخصيت كمال گراى شما باشه
دوست داشتن رو از ديد خودتون تعريف ميكنيد يا به عبارتى جنس ابراز محبتش با اون چيزى كه شما تو ذهنتون داريد فرق ميكنه
و يا حتى اينكه تو هر عكس العملى همونى باشه كه انتظار داريد يا هميشه خيلى خوب و رمانتيك و جنتلمن برخورد كنه بر ميگرده به شخصيت كمال گراى شما.
يكيشم ميتونه اين باشه كه ايشون شما رو دوست ندارن
ميبينيم رفتار ايشون ميتونه دلايل مختلفى داشته باشه ولى چرا شما قسمت دوست نداشتن و ببخشيد آويزون بودن رو برداشت ميكنيد ؟
اين نميتونه دليلش ضعف اعتماد به نفس و منفى نگرى شما باشه؟؟
شما نياز به پشتيبان و تكيه گاه داريد و اين حس حمايت رو تو شوهرتون كمرنك ميبينيد
از طرفى آقايون هم دوست دارن كه تكيه گاه خانمشون باشن پس چرا تو اين موضوع ايشون كارنامه ضعيفى دارن ؟
دليلش شايد اين باشه كه شما به خاطر همون غرورى كه عرض كردم به خوبى نياز خودتون رو مطرح نكرديد . يا به عبارتى حس حمايت ايشون رو به خوبى نتونستيد تحريك كنيد.
اين طورم كه من از پستاى شما دريافت كردم به نظر ميرسه يه رقيب براى ايشون تعريف كرديد كه قهرمان زندگى شماست ، صلاح شما رو ميخاد ، حامى شماست ...و اون پدربزرگوارتونه
يعنى هميشه تو رفتار و صحبتتون مستقيم و غير مستقيم به نقش حمايتى پدرتون اشاره كرديد و به عبارتى اونو زديد تو سر شوهرتون بعد پشت بندشم يه جمله كليشه اى رو تكرار ميكنيد كه پدرم صلاح منو ميخاد پس هر چى ميگه درسته.
و با اين كار شوهرتون رو خرد كرديد.
از طرفى هم چون حس حمايت رو از طرف شوهرتون دريافت نكرديد رفتيد سمت پدرتون.اونم از سر ضعف ، منظور اينكه اينجا انفاقا خيلى خوب حس حمايت پدرتون رو تحريك ميكنيد .
و نتيجه يه عكس العمل احساسى و هيجانى پدر شما ميشه كه برميكرده ميكه اين پسر و از زندگى دخترم بيرون ميكنم
پس قبول كنيد كه كار راحتى نيست كه تو اين فضا شوهرتون بياد از رقيب خودش ( كه به همديگه حسادت ميكنن )مجددا عذر خواهى كنه ؟
موضوع ديگه اى كه مطرح كرده بوديد اين بود كه شوهرم نمياد راجب مشكلاتش با من حرف بزنه
بعد ميگيد خب اگه منو محرم ميدونست ميومد با من صحبت ميكرد
اقايون شخصيت تو دارى دارن و خيلى كم ميشه كه بيان راجب مشكلات خودشون تو خونه صحبت كنن
و اين رو باعث از بين رفتن ارامش خونه ميدونن
ميبينيد كه ديدگاه مرد با زن چقدر فرق داره
از ديد خود من صحبت كردن از مشكلات بيرون، براى مرد يه ضعف به حساب مياد
از ديد شما اينه كه مرد، زنشو محرم ندونسته كه بياد صحبت كنه .
پس دو طرف از اطلاعات و مهارت ارتباطى كافى براى زندگى برخوردار نيستن
موضوع بعدى ضعف فكرى و استقلال شخصيتى شماست كه خيلى ضعيف و منفعل برخورد ميكنيد و توان تصميم گيرى نداريد
با اين روحيه ( ضعف در تصميم گيرى) با هر كس ديگه اى ازدواج كنيد مشكلات جدى تو زندگى با طرف مقابلتون خواهيد داشت
پس بهتره كه براى حفظ اين زندگى تلاش بيشترى كنيد . و از فكر دادگاه و طلاق و... فعلا بيرون بياين
حداقل يه بار ديگه زير نظر يه مشاور خبره ( نه خانواده ) براى حفظ زندگيتون تلاش كنيد مسير دادگاه و طلاق و... رو جند ماه ديكه هم ميتونيد بريد
موفق باشيد
با سلام
ما مکررا از کاربران تالار همدردی خواسته ایم در نقش مشاور و در نقش راهنما برای سایرین باید بسیار دقیق و با دقت مطلب بنویسید. باید حتما به ابعاد حرفهایتان فکر کنید.
توصیه اکید کردیم که باید تاپیک آفت های مشاوره را مطالعه کنید و مواظب تبعات منفی پستهایتان باشید.
ما اجازه نداریم الگوهای ناکارآمد زندگی خود را که حتما آرامش بخش خانواده ما نبوده است، اما به خاطر شرایط خاصی شخصیتی یا فرهنگی خانواده دست به انتخاب آن زده ایم ، را تبلیغ کنیم و الگو معرفی کنیم برای کسانی که با چنین مشکل هایی روبرو هستند.
البته ممکن است در موارد بسیار خاصی قطع یک عضو هم توسط پزشکی تجویز شود. اما این نباید توصیه عوامانه هر کس به هر کس در هنگام درد عضو دیگران باشد.
اگرچه این کاربر به غیر از جملات بالا مطالب دیگری هم داشتند و بعضی از آنها هم کمک کننده بود، اما من قسمت آسیب رسان آنرا جدا کردم تا گوشزد کنم که باید پستهای ما جامع و همه جانبه باشد تا بدآموزی نداشته باشد.
نکته بسیار مهم دیگر:
لطفا کاربران اگر اشتباهی در پست کاربر دیگر دیدند که آسیب رسان هست گزارش کنند.
درگیری و جدل و بحث در ذیل تاپیک مراجع پسندیده نیست. چون معمولا حاشیه های یک تاپیک را از اصل تاپیک قویتر می سازد. که این هدف صاحب تاپیک نیست.
[quote=امیر مسعود;410837]سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان
به نظر ميرسه شما شخصيت مغرورى داشته باشيد نه از جنس تكبر و خود برتربينى بيشتر از جنس عزت نفس.
اين رو ميشه تو پست هايي كه گذاشتيد به خوبى ديد
___________با سلام خدمت شما
میشه بپرسم از کجای نوشته های من این برداشت رو کردید که من مغرورم ؟
پيش خودتون ميگيد شوهرم اين كار رو نكرد پس نتيجه اش ميشه اينكه منو نميخاد منم كه آدمى نيستم كه آويزون كسى بشم خب بزار از زندگيش برم بيرون، راحتش بزارم
حالا مشكل كار كجاست
يكيش ميتونه اين باشه كه شوهرتون اطلاعات كافى و مهارت لازم براى ارتباط با شما رو نداره
يكيش ميتونه حساسيت بالا و شخصيت كمال گراى شما باشه
دوست داشتن رو از ديد خودتون تعريف ميكنيد يا به عبارتى جنس ابراز محبتش با اون چيزى كه شما تو ذهنتون داريد فرق ميكنه
و يا حتى اينكه تو هر عكس العملى همونى باشه كه انتظار داريد يا هميشه خيلى خوب و رمانتيك و جنتلمن برخورد كنه بر ميگرده به شخصيت كمال گراى شما.
يكيشم ميتونه اين باشه كه ايشون شما رو دوست ندارن
ميبينيم رفتار ايشون ميتونه دلايل مختلفى داشته باشه ولى چرا شما قسمت دوست نداشتن و ببخشيد آويزون بودن رو برداشت ميكنيد ؟
اين نميتونه دليلش ضعف اعتماد به نفس و منفى نگرى شما باشه
؟؟_____________اتفاقا من میگم خیلی هم منو دوست داشت ولی نمی تونست خواسته های منو قبول کنه ٫
براش قابل درک نیست وقتی بهش میگم دوست دارم افطار کنارم باشی یعنی چی
ماه رمضون پارسال کل اعضای خانواده تعجب کرده بودن از رابطه ی عجیب ما
من سرکوفت میشنیدم که شوهرت که یک ماه طرفت نیومده حتما سرش جایی گرمه
حالا نمیدونستن چند ماه من منتظرم طرفم بیاد و من دم نزدم
حتی خانواده ی شوهرم بخاطر اینکه شوهرم بعد افطار نمیتونست منو برسونه خونمون منو افطاری دعوت نکردن !
البته زنگ میزدن معضرت خواهی میکردن ولی چ فایده وقتی اون اصلیه متوجه نیست
شما نياز به پشتيبان و تكيه گاه داريد و اين حس حمايت رو تو شوهرتون كمرنك ميبينيد
از طرفى آقايون هم دوست دارن كه تكيه گاه خانمشون باشن پس چرا تو اين موضوع ايشون كارنامه ضعيفى دارن ؟
دليلش شايد اين باشه كه شما به خاطر همون غرورى كه عرض كردم به خوبى نياز خودتون رو مطرح نكرديد . يا به عبارتى حس حمايت ايشون رو به خوبى نتونستيد تحريك كنيد.
اين طورم كه من از پستاى شما دريافت كردم به نظر ميرسه يه رقيب براى ايشون تعريف كرديد كه قهرمان زندگى شماست ، صلاح شما رو ميخاد ، حامى شماست ...و اون پدربزرگوارتونه
يعنى هميشه تو رفتار و صحبتتون مستقيم و غير مستقيم به نقش حمايتى پدرتون اشاره كرديد و به عبارتى اونو زديد تو سر شوهرتون بعد پشت بندشم يه جمله كليشه اى رو تكرار ميكنيد كه پدرم صلاح منو ميخاد پس هر چى ميگه درسته.
و با اين كار شوهرتون رو خرد كرديد.
از طرفى هم چون حس حمايت رو از طرف شوهرتون دريافت نكرديد رفتيد سمت پدرتون.اونم از سر ضعف ، منظور اينكه اينجا انفاقا خيلى خوب حس حمايت پدرتون رو تحريك ميكنيد .
و نتيجه يه عكس العمل احساسى و هيجانى پدر شما ميشه كه برميكرده ميكه اين پسر و از زندگى دخترم بيرون ميكنم
پس قبول كنيد كه كار راحتى نيست كه تو اين فضا شوهرتون بياد از رقيب خودش ( كه به همديگه حسادت ميكنن )مجددا عذر خواهى كنه ؟
________________نمی دونم شاید ناخواسته این کارو با اقتدارش کردم ولی من همیشه بهش میگفتم هیچ مردی رو به اندازه ی تو و بابام دوست ندارم
تو قضیه ی جداییمون وقتی بهش گفتم بابام میگه دیگه زنگ نزن قاطی کرد گفت پس حرف اخره که بین من و خانوادت ، خانوادت انتخاب میکنی دیگه ؟ این همه پات وایساده که این جوری کنی؟
من اصلا تو شرایط خوبی نبودم گیج گیج بودم
نمی خواستم بهش این طور بگم ولی خودش سوال ناجوری پرسید منم گفتم اره بین اونا و تو
اونا رو انتخاب میکنم
حالا که فکرشو میکنم میبینم داغونش کردم با این حرف
موضوع ديگه اى كه مطرح كرده بوديد اين بود كه شوهرم نمياد راجب مشكلاتش با من حرف بزنه
بعد ميگيد خب اگه منو محرم ميدونست ميومد با من صحبت ميكرد
اقايون شخصيت تو دارى دارن و خيلى كم ميشه كه بيان راجب مشكلات خودشون تو خونه صحبت كنن
و اين رو باعث از بين رفتن ارامش خونه ميدونن
ميبينيد كه ديدگاه مرد با زن چقدر فرق داره
از ديد خود من صحبت كردن از مشكلات بيرون، براى مرد يه ضعف به حساب مياد
از ديد شما اينه كه مرد، زنشو محرم ندونسته كه بياد صحبت كنه .
پس دو طرف از اطلاعات و مهارت ارتباطى كافى براى زندگى برخوردار نيستن ______________میدونم همه ی مشکلاتشو شاید دوست نداره من بدونم ولی حتی اگر اون مشکل طوری باشه که به خودکشی فکر کنه من بازم حق ندارم بدونم اون مشکل چیه ؟
چرا با خودش و من این کارو کرد
چرا فکر خودکشی بود
یه بار برگشتم بهش گفتم وقتی برای سومین بار حرف خودکشی رو میزد گفتم من چ گناهی کردم چرا این حرفو میزنی ، فکر منو نکردی ؟
موضوع بعدى ضعف فكرى و استقلال شخصيتى شماست كه خيلى ضعيف و منفعل برخورد ميكنيد و توان تصميم گيرى نداريد
با اين روحيه ( ضعف در تصميم گيرى) با هر كس ديگه اى ازدواج كنيد مشكلات جدى تو زندگى با طرف مقابلتون خواهيد داشت
پس بهتره كه براى حفظ اين زندگى تلاش بيشترى كنيد . و از فكر دادگاه و طلاق و... فعلا بيرون بياين
حداقل يه بار ديگه زير نظر يه مشاور خبره ( نه خانواده ) براى حفظ زندگيتون تلاش كنيد مسير دادگاه و طلاق و... رو جند ماه ديكه هم ميتونيد بريد
موفق باشيد
تو فکر رفتن به مشاوره هستم ولی خب الان موقعیتش رو ندارم انشا الله چند روز دیگه
من سپردم به خدا هر چی خودش بخواد همون میشه
در مورد ضعف شخصیتی درست می فرمایید دنبالش هستم که انشا الله بهترش کنم
آفتاب جان باز هم معتقدم طلاق آخرین راه حله. میگید سرده، فک میکنه میخواید گولش بزنید و باتون حرف نمیزنه، خب عزیزم شما باید زبونشون رو یاد بگیرید. ببینید چطور اعتمادشون جلب مبیشه. ببینید شاید شما جایی کم گذاشتین یا رفتاری کردین که ایشون تو شما نمیبینه باتون مشکلش رو مطرح کنه. شایدم نه واقعا شما تلاشتونو کردی و ایشون واقعا آدم سردیه ولی اینم راه حل داره. ببینید کار به دادگاه که برسه یه سری دیوارای بینتون ریخته میشه که دیگه مشاوره ی دادگاه، ترمیمش نمیکنه. هیچ چیز ترمیمش نمیکنه.
با اطمینان بهتون میگم مشاوری که به شما میگه بنظر من طلاق بگیر واقعا بویی از راهنمایی و مشاوره نبرده. برای همین اونقدر تاکید کردم که حتما برو سراغ یه مشاوری که چند نفر از آدمای معرد اعتمادت از راهنماییش کمک گرفتن. مشاور باید نقش مربی رو بازی کنه. نه تصمیم گیرنده به جای شما!
خانواده های اینجور موقعا فقط فکر اینن که بچشون اذیت نشه.الزاما ممکنه صلاح و مصلحت رو درست تشخیص ندن. شمایی که باید تصمیم بگیری.به نظرم دور از جنجال ها و اصرارهای خانواده، بشین فکرتو جمع کن. با خودت دودوتا چهارتا کن. ببین چرا الگوی ارتباطی تو و شوهرت انقدر با هم فرق داره؟شاید ایشون درونگراست و شما برونگرا. شاید شما تو محیط عاطفی تری بزرگ شدی. شاید واقعا موقعی که اصرار داشتی بیاد پیشت و بقیه ماجراهایی که پیش اومده، شما رفتار واکنشی از خودت نشون دادی و ایشون دور خودش دیوار کشیده و کمتر به شما اعتماد میکنه. هزار تا شاید دیگه اینجا میشه گفت که چون من جای شما نیستم نمیدون. هیشکی غیر از شما و همسرت نمیدونه.
بشین یکی دو روز تو خلوت خودت، صادقانه و بی تعصب فکر کن و همه چیزو بذار کنار هم. فکرت که جمع شد، گوشیو بردار، به همسرت زنگ بزن و ازش خواهش کن اونم فکراشو بکنه.بعدش با هم یه قرار ملاقات حضوری بذارید و دور از چشم خانواده ها، با هم حرف بزنید. اونجا تصمیم بگیرید که پیش مشاور برید یا نه. الگوهاتونو شبیه به هم کنید یا نه.
فقط قبلش به هم قول بدید که دعوا و سرزنش و زخم زبون ممنوعه تو این مکالمه. با مهربانی و منطق حرف بزنید. دردی نیست که صحبت کردن منطقی دواش نباشه.
مطمئن باش اون موقع هر تصمیمی بگیری،چه ادامه و چه طلاق، تصمیم درست تریه. چون هیجانی نیست.
فقط واقعا ازت خواهش میکنم به روز دادگاه موکولش نکن.چون دادگاه که رفتید، حریم هایی بینتون دریده شده که دیگه قابل ترمیم نیست.
ان شاالله خدا بهترین مصلحتت رو برات رقم بزنه. از معجزه ی خوندن دعای توسل و حدیث کسا و زیارت عاشورا هم غافل نشو.
سلام زینب جان
ببینید من به شوهرم نامه دادم گفتم میشه حرف بزنیم ، گفت اره
وقتی حرف زدیم من بهش گفتم الان توی این شرایط من اگر بخوام برگردم بگم تو رو میخوام خب دیگه حمایتی ندارم از خانواده ام
اینا مهم نیست چیزی که مهمه بعدشه که من و تو میتونیم با هم بسازیم یا نه ؟ نظر تو چیه
گفت من نظرمو قبلا گفتم
گفتم خب بازم بگو
گفت یه حرفو که صد بار نمیزنن
وقتی خودش نمیخواد حرف بزنیم من چی بگم
اخرین باری هم که باهاش حرف زدم اینترنتشو خاموش کرده دیگه هم باز نکرده خب دیگه باید چیکار کنم
این خلاصه ی حرفامون بود کامل تره حرفام صفحه ۲ گفتم چی شد وقتی بهش نامه دادم
سللام خدمت همه دوستان عزیز
من تو پست قبليم هم يه اشاره اى به دليل غرور شما داشتم منتهى تو اين پست دليل استنباطم براى اين ذهنيت نسبت به شما رو يه مقدار باز ميكنم
شما با توجه به روحياتتون دوست داشتيد كه شوهرتون زياد به شما سر بزنه بعد اون شور و اشتياق رو در ايشون نديديد (به هر دليلى ،كه بيشتر برميكرده به عدم داشتن مهارت ارتباط با هم)
خب چيكار كرديد؟
كفتيد خب يه توافق باهاش ميكنم كه طى هفته چند بار بايد همو ببينيم .
يعنى اين ملاقات ها رو برديد تو چارچوب قرارداد كه اكه نيومد بهش بگيد چرا نيومدى ؟ چرا به توافقى كه كرديم عمل نكردى؟ تو تعهد سرت نميشه ؟
ديگه نميگيد كه چرا نيومدى ؟ تو نميگى من يه روز نميبينت چه قدر حالم بد ميشه
منظور ابراز نياز خودتون رو برديد تو چارچوب توافق كه مستقيم نياز خودتون رو مطرح نكنيد و غرورتون حفظ بشه.
باز ميريم مرسيم به يه مناسبتی مثلا عيدي... الان نياز خودتون رو چطور مطرح ميكنيد ؟ميگيد خب اون قانون قبل كه سر جاش ،الان بهش ميكم طبق عرف و سنت ( و نه نياز من )تو اين مناسبت ها مرد مياد به زنش سر میزنه ، به استناد اين قانون پاشو بيا خونه ما ،
اگه نيومد ميگم تو اصلا به اين سنت .. پايبند نيستى
منظور شما داريد باهاش قراردادى برخورد ميكنى اونم طبق توافق مياد ساعتشو ميزنه و ميره يه سر مياد يه چرت ميزنه و چاييشو ميخوره به سلامت
و اما مهمترين دليلى كه من استنباط كردم كه شما شخصيت مغرورى داريد همين نامه و صحبتى كه داشتيد
شما داريد به شوهرتون ميگيد ببين من يه خانواده دارم كه هميشه پشتيبان من بودن و هستن پس من حامى دارم من تكيه گاه دارم
حالا ميتونم اگه توانشو دارى تو رو انتخاب كنم اين ديگه به تو برميگرده كه من بيامو تو رو انتخاب كنم وگرنه من كه بابام مثل كوه پشت من هست نيازى ندارم به تو و امثال تو ...
تازه با رفتارتون بهش گفتيد كه بابام از تو هم خيلى سرتره من دارم اينجا كوتاه ميام و منت سرت گذاشتمو به خاطر تو اين فرصت رو در اختيارت گذاشتم حالا ديگه خودت ميدونى
اين حرفا اگه هم بخاد مطرح بشه مال دوره قبل از عقد نه الان ، شما وقتى عقد كرديد داريد ميگيد كه از اين به بعد مرد زندگى من ، تكيه گاه من ..، تويى کاری داشتم به تو میگم نه اينكه برگرديد با رفتارتون بگيد كه من نيازى به تو ندارم تو نباشى بابام كه هست .
به قول دكتر عراقچى هر چند به وضوح تو پستاى شما اشاره اى به غرور نشده ولى در روح حاكم بر اون غرور رو ميتونيم ميبينيم
اين تحليل و استنباط من از صحبت هاى شما بود كه ممكنه اشتباه باشه
موضوع بعدى در خصوص صحبت نكردن از مشكلات
من تو پست قبليم فقط به تفاوت نگاه زن و مرد اشاره كردم و نكفتم كه كدوم نكاه درسته و كدوم غلط
من عرض كردم از ديد خود من ، صحبت كردن از مشكلات يه ضعف براى مرد به حساب مياد ،
اينكه مثلا شب بياد خونه بگه نميدونم امروز يه تصادف كردم ماشينم داغون شد ... اين نشونه ضعف اون مرده ولى از ديد شما اينه كه شوهرم نميخاد منو به حساب بياره منو محرم نميدونه ...
من فقط تفاوت ديدگاه رو عرض كردم.
من اون شب كه اون پست رو گذاشتم، گذرا همه نظرات رو خوندم ولى صحبتى از خودكشى ... اين موضوعات نديدم
اين كه شوهر شما اومده همچين حرفى زده كه اصلا نقض استدلال من تو اون پست بود
ايشون بر عكس اومده داره ضعف خودش ،اون هم تو اين حد كه بره خودكشى كنه رو مطرح ميكنه و اين اصلا نشونه خوبى نيست .
شما مشكل به اين بزرگى رو ول كرديداومدید تاپیک زدید که نمیدونم شوهرم عید غدیر نیومد بریم خونه خالم!!!
البته بايد ديد اين حرف رو چقدر جدى زده
مثلا اين نباشه كه تو بحث و غر زدن ها با شما بگه من آخرش خودمو از دست تو ميكشم .
اگه كه مورد بالاس كه اصلا مهم نيست اين رو اكثر اقايون به خانماشون ميگن این از تبعات زن گرفتن به حساب مياد.
بعد يه زمان هست بازم ميبينيم طرف حرفش رو ميزنه شوخى هم نميكنه ولى فقط در حد حرفه، خودشم اعتقاد به عملياتى كردن اون نداره
اين مورد دوم رو از كنارش به راحتى گذر نكنيد چون اصلا معنا و نشونه خوبى نداره بايد ديد چرا اين بچه بازيا رو در مياره
و اگه كه جدى ميگه و ممكنه اين كارو بكنه كه بايد با يه روانشناش خيلى زود صحبت كنيد
موضوع اخر هم ضعف در تصميم گيرى شماست
اين موضوع دلایل مختلفی میتونه داشته باشه میتونه برگرده به
شخصيت وابسته شما
نداشتن اطلاعات ومهارت زندگى...
يا شخصيت كمالگراى شما كه ميخايد بهترين عملكرد رو داشته باشيد و ميريد مشكلات و موضوعات رو به شور ميزاريد كه بتونيد بهترين تصميم و عملكرد رو داشته باشيد...
و دلايل ... كه بايد ريشه يابى كنيد و خودتون رو اصلاح كنيد
تصور و ذهنيتى كه شوهرتون از شما پيدا كرده اينه كه هر چيزى رو پا ميشيد ميريد به ديگران ميگيد و حريم خصوصى این وسط تعریف نشده.
مثل اينه كه بخايد بريد تو خونه اى زندگى كنيد كه دوربين داره و شنود ميشه . كى تو همچين فضايى احساس آرامش ميكنه ؟؟
كار سختيه كه بخايد اين تصور و ذهنيت رو از ذهن شوهرتون پاك كنيد.
حرف اخر
شكايت شما و درخواست طلاق ... اون هم زمانى كه خودتون مردد هستید که آیا مسیر درستی رو انتخاب کردید یا نه و خيلى از مسير ها رو برای اصلاح و حفظ این زندگی نرفتيد ، ...يه تصميم هيجانى و اشتباهى بوده
تا همين جاشم اشتباه كرديد تا بيشتر از اين دير نشده برگرديد از این مسیر
حضور شما تو جلسه دادگاه يعنى شروع عبور از حريم ها
كه حتى اگه منجر به طلاق هم نشه تبعات منفى زيادى تو طول زندكى شما در پى خواهد داشت
و اكه كه منجر به طلاق بشه پشيمونى و افسوس كه چرا همه سعى و تلاش خودمو براى حفظ زندگى نكردم
من نميكم كه اين زندكى رو ادامه بديد قطعا شوهر شما داراى يك سرى ضعف هايى بوده كه اين زندگى به مشكل خورده ولى حداقل مطمئن شيد كه مناسب هم نيستيد
اينقدر هيجانى و تحت تأثير حرف ديگران حتی پدر بزرگوارتون تصميم نگيريد.
موفق باشيد
سلام
واقعا از توصیه و تحلیلهای اقای امیر مسعود لذت بردم
خیلی دقیق و واضح توضیح دادن
کاش یه همچین راهکارایی هم یکی به همسر من توصیه میکرد چون خیلی از موارد بالا رو تجربه کردم تو زندگیم..
درباره موردی که توضیح دادن و گفتن شما با اجبار همسرتون به انجام درخواستهاتون و وضع قرارداد بین خودتون ایشون رو ناراحت میکنید اینکار واقعا عذاب اوره
همسر من هم به اجبار هرشب میخاست بریم باهم توی شهر بگردیم و اصلا شرایط و خستگی من که ناشی از کارم یود رو درک نمیکرد و شاید من علیرغم میلم میرفتم اما قلبا راضی نبودم و خیلی تحریک پذیر و عصبی میشدم
مورد دیگه اگر هنوز دادگاه نرفتید به این توصیه که کردن دقت کنید
شروع دادگاه یعنی عبور از خیلی حریم ها
خوووووب فکر کنید
برای طلاق همیشه وقت هست.
موفق باشید...
به نظر میاد برای تصمیم گیری و نتیجه و عیب یابی حضور همسرتون در مشاوره ضروری باشه. اینجا هم همسر شما نیست که بشه نظری قطعی ارائه داد. فعلا پیگیر حضور ایشون برای مشاوره باشید و از اختیارتون بعنوان یک زن استفاده کنید و لزوم حضور ایشون رو برای مشاوره گوشزد کنید بهشون.
الان هم برای هر نوع طلاق در دادگاه ارجاع به مراکز مشاوره میدن و نظر مشاوره ضروریه.
عدم حضور ایشون هم قابل پیگیری قانونی هست.
آقای بهزاد شما چرا فکر میکنید هرکی هرچیزی میگه در مورد زندگی و شخص شما داره میگه؟ نظرم کلی بود و اصلا ربطی به شما نداشت. اگرم خواستید به خودتون بگیرید شیوه های بهتری برای پاسخ دادن هم وجود داره ها
امیدوارم مشکل شما هم هرچی که هست حل بشه.
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده .... شما نیاز به مشاوره حضوری به اتفاق همسر دارید .... عنوان تاپیک شما هم گویای مشکلتان نبود لطفاً اگر بعد از این تاپیکی خواستید باز کنید عنوانش را طوری تنظیم کنید که گویای مشکل اصلی باشد
با تشکر