برو ورزش یوگا
نمایش نسخه قابل چاپ
برو ورزش یوگا
یه سوال اگه همسر شما تغییراتی رو که ممکنه و شما دوست دارین تو ظاهرش انجام بده ایا حس شما تغییری میکنه؟من یه بار بهتون گفتم نزارین خانومتون بفهمن که شما چه حسی نسبت بهشون دارین.ولی الان به نظرم شاید گفتنش به طور محترمانه بد نباشه.ایرادهای ظاهری رو تا جایی که میتونن تغییر بدن عنوان کنید.من همسرم از لاغر بودنم خوشش نمیومد.با اینکه خیلی ادم تنبلی هستم اما هم باشگاه رفتن رو شروع کردم و هم تغذیه درست که تا حدودی این مشکل برطرف بشه.و اینکه الان بعد دوسال از زندگیم فهمیدم زیادیییی خوب بودن هم مورد جذابی برا یه خانوم نیست.منم مث همسر شما رفتار میکردم.بینهایت دوستش داشتم و اینو بهش نشون میدادم و اون اوایل حتی بیش از حد با هم تفاهم داشتیم.:311: ولی الان دارم رو خودم کار میکنم تا عزت نفسم رو ببرم بالا .خوب بودن زیادی کار رو خراب میکنه.
سلام آقای جوادیان
خوب هستید ؟
کم پیدایی عزیز ؟
به نظرم پیشرفت خوبی داشتی - کم کم داری موفق میشی ها !!!
.............
در نوجوانی همیشه دوست داشتم یه انگشتر جادویی داشته باشم ، که به تمام رویاهام برسم !!
وقتی که بزرگتر شدم - یه بنده خدایی بهم گفت : دوست داری به کجا ها برسی و چه لذت هایی را تجربه کنی !
اول من گفتم - بعدش اون گفت - یه خورده از حرف های خودم ناراحت شدم .
تصمیم گرفتم در ذهتم یه ایست و بازرسی درست کنم !!
به بعضی چیز ها اجازه ورود ندم - به بعضی چیزها اجازه بدم !!
دوست داری با هم تمرین کنیم :18:
سلام دوستان عزیز.. نفس خانم عزیز هفته پیش برا خانومم رفتیم پوتین پاشنه بلند خریدیم و شد تقریبا همون قدی که من میخوام..الان وقتی با هم میریم بیرون و میبینم قدش اونیه که من میخوام حس خوشحالی میکنم.. ولی تو خونه همون روال قبلی میشه و قد کوتاهش میاد به چشمم..
باشگاهم که فرستادمش زیاد فعلا فرقی نکرده..
ازشم خواستم لباسهای شیک و تمیز بپوشه..
همونطور که گفتم اخلاق و رفتار خیلی خوبی داره ولی مثل اون زنائی نیست که خیلی به خودش برسه.. البته تلاششو میکنه... به نوعی بگم چشم من از دیدن بدنش ارضا نشده ..چون چن بار چندشم شده و هنوزم اون نقاط و از بین نبرده..
و وقتیم بهش میگم میگه تو خیلی ظاهر بینی
اقای باغبان عزیز بله کمی بهتر شدم ولی با یه تلنگری دوباره بر میگردم سر خونه اول..اما با این فرق که تلاش میکنم خودمو برمیگردونم زود.. جهنمیه برا خودش این مدل زندگی کردن.. ولی چاره ای نیست فعلا دارم زور خودمو میزنم..
بله دوست دارم تمرین کنیم..بسم الله
سلام آقای جوادیان
بهتون توصیه می کنم حتما و حتما در انجمن آزاد یک تاپیک بزنید و آنجا هم مشکلتون را بگید.
برای این کار باید عضو انجمن آزاد بشین.
شما که این قدر هزینه مشاوره های بیرون را کردین به نظر من ضرر نداره با مشاورین این سایت به صورت تخصصی تر مشورت بگیرین.
بعد از اونجا به اینجا هم مطالب را منتقل کنید تا هم فکری کنیم.
احساس می کنم که ما ها ممکنه درست برخی مطالب را نبینیم و بعضی مطالب هم در محیط عمومی قابل پرسش و قابل ذکر نیست. لذا خواهشا این کار را بفرمایید.
در مورد اینکه مدتی حالتون خوبه...
و مشاوره هم ابراز امیدواری کرده ...
شاید شما دارین روند رو به رشدی را می رین. یا شاید هم نه.ولی حتما همه جوانب مثبت و منفی را تو انجمن آزاد مطرح کنید.
اینکه بیرون با کفش پاشنه بلند حالتون خوب شده خب در منزل هم می تونید کفش پاشنه بلند براشون بخرید.و یا لژ دار که راحت تر باشه. صندل های بسیار زیبا. که اتفاقا خانمهای قد بلند از پوشیدنش همیشه محروم اند!(از این زاویه هم ببینید!)
ورزش هم که پیگیری می کنند خیلی خوبه.
یه چیزی هم که به نظرم میاد اینه که گویا چون تصویر اولیه تو ذوقتون خورده الان اون تصویر براتون پاک نمیشه و تغییرات تدریجی خانومتون را نمی بینید. پس نمیشه انتظار داشت که ذهنیتتون هم عوض شه.(معمولا تغییرات تدریجی دیده نمی شن و آدم همون شکل اول تو ذهنش نقش می بنده. برای نمونه پدر و مادرها متوجه رشد بچشون نمی شن.ولی یه فرد غریبه که دیر دیر بچه را می بینه خیلی خوب متوجه میشه)
شاید خوب باشه که یه مدتی ازشون دور باشین و بعد یه مدت ایشون را ببینید که تصویر قبلی پاک شده باشه و یه دفعه تغییرات خانومتون را ببینید تا به چشمتون بیاد.این طوری بیشتر به نظرتون زیبا می رسن.
و اینکه تو تهران من از کاربرای همینجا شنیدم که یه کارگاه هایی برای زنانگی و... گذاشته بودن که فکر کنم خوب باشه برای خانومتون.(فکر کنم قدیما خانم fariba-s می گفتند. mis-marjan عزیز سلام. از حضور دوبارت خیلی خوشحالم.:72: اگر شما این موضوع یادتونه لطفا بگین)
و اینکه اگر می شد یه مشاوره دو تایی می رفتین و خود مشاور یه سری مطالب را بهشون منتقل می کرد و اینکه خودشون دنبال یه سری چیزها جدی تر می رفتن خوب می شد.
و یه نکته مهم اینکه بعضی ها می گن خانمتون بلد نیست مثلا ناز کنه و فلان...درسته ولی من از یه جهت دیگه هم می گم خب وقتی شما اول تو ذوقتون خورده احتمالا نتونستین اون ارتباط صمیمی و گرم را به وجود بیارین (که به نظر می رسه اوایل زندگی این کار مرد باشه. به خاطر شرم و حیای خانم) و در نتیجه خانومتون هم اون مسائل زن بودن و ناز کردن و فلان و بهمان در وجودش شکل نگرفته و یعنی کلا گرمایی نبوده که بخواد بروز بده و زندگیتون تو یه سیکل معیوب افتاده و این چرخه ادامه پیدا می کنه.(شما این طور فکر نمی کنید؟ )
فکر کنم باید از یه جایی این چرخه را کات کنید. ولی نمی دونم چه طوری...
ولی به نظرم سعی کنید اول خانومتون را فقط یه دوست ببینید. آدم که از یه دوست نیاز جنسی نداره.داره؟
بذارید بهترین دوستتون بشه. و باهاش شادی های دیگری را تجربه کنید(فعلا حواستون به نیاز جنسی نباشه). و حتی بیرون از منزل تفریحاتی داشته باشین. سعی کنید گرمای زندگیتون را ایجاد کنید.تو خونه بازی داشته باشین. پینگ پونگ،مار پله،اسم فامیل...و همسرتون را شاداب کنید و خودتون هم روحیتون خوب و شاداب بشه و سپس از همسرتون مطالب خاصتون را درخواست کنید(قدری مستقیم تر) تا او هم از جان و دل براتون انجام بده.
در ضمن الان شما مطمئنید که خانومتون شما را دوست داره؟ آیا اصلا فکرمی کنید خانومتون هم از نظر جنسی مشکلی نداره؟ برای خانمها که این مسائل فقط ظاهری نیست.و خیلی براشون محبت شوهر مهمه و اون حس. پس شاید خانومتون هم یه چیزهایی تو دلش داره و مثل شما بهتون نمی گه.... پس شاید خوب باشه که او هم درد و دلش را بگه.و هر دوتون به سمت برطرف کردن پیش برید تا او هم سر خورده نشه. یعنی مساله این نباشه که فقط او مشکل داره.مساله این طور عنوان شه که هر دوتون یه سری مسائل را بلد نیستین... این طوری راحت تر جلو می رین.
باز هم تاکید می کنم مشاوره تخصصی در انجمن آزاد یادتون نره. لینک زیر:
انجمن آزاد - سئوالات خود را خصوصی با مشاور مطرح کنید، پاسخ خصوصی دریافت کنید.و گفتگوی آزاد در زیر انجمن های انجمن آزاد داشته باشید. (عضویت انجمن آزاد)
موفق باشید:72:
سلام خدمت مصباح الهدی عزیز.. والله راستش من مشکلی بابت پرداخت حق عضویت ندارم ..درسته کمی دستم این روزها بسته اس..اما برای درمانم مضایقه نمیکنم..
ولی یه بار که به یه مشاور دگ مراجعه کردم و گفتن باید جدا بشید..دگ بدتر شدم و جز همین مشاور که تشویق میکنه ادامه بده و راهت درسته..دگ به مشاور دیگه ای نمیرم..
بله از نظر افسردگیی و اضطراب دارم مسیر رو به رشدی رو میرم و از لحاظ ایجاد محبت هم دارم سعیمو میکنم ..ولی چیزی که باعث ترمزم میشه این فکر منفیه که هی مدام میگه تو میتونستی از این بهترشو پیدا کنی..تو از خانمت خیلی سر تری.. اینهمه دختر زیبا و قد بلند هس که تو داری خودتو با این همه بیماری قانع میکنی به این و غیره..
خودمم میفهمم اینها همش منفیه ولی انقد برام تکرار میشن که حمله وحشت میاد سراغم و اضطراب میگرم و دگ عقل و منطقم از کار میفته..
اینیکه گفتین چون تصویر اولیه تو ذوقتون خورده و براتون پاک نمیشه <همینطوره ..
ایشون قبل از من خواستگارای خوبی داشتن ولی چون منو راحت پذیرفتن اون ارزشی که من باید براشون قائل باشمو پیدا نمیکنم..
بعضی وقتا میشینم و فک میکنم چرا اسیر تفکرات منفی میشم ..یکم به خودم میام و خوبیهاشو تجسم میکنم و حالم بهتر میشه.. ولی باز یه دختری رو میبینم و روز از نو روزی از نو..
جاهائی که دختر زیاد باشه با اضطراب میرم.. یا مغازه دختر خوشگل بیاد همینطور.. مسافرت همینطور..پارک همینطور..مهمونی خرید و غیره..
در مورد دور بودن از همدیگه هم بهشون گفتم یکی دو ماه از هم دور باشیم تا همه چیز بخوابه و من خودمو پیدا کنم..
خانمم ناراحت شد ..خودمم فک کردم اخه به خونواده ها چی بگیم .. نکنه فردا همه بفهمن و ابروم بره و این حرفا..
فقط امیدم به اینه که بچه دار بشیم و ذهنم از خانمم پرت بشه رو بچه.. و کم کم فراموشم بشه.. ولی نمیدونم کار عاقلانه اییه یا نه..
سلام آقای جوادیان
حقیقتا من واقعا دلم می خواد مشکلتون حل بشه.و برای همین می گم که انجمن آزاد مراجعه کنید.
اما نظر خودم را هم خدمتتون می گم.
ببینید شما به قول خودتون راحت ازدواج کردین و من فکر می کنم دلیلش نه اینکه فقط این دختر براتون آسون گرفته باشه(چون به نظرم اگر یکم سخت می گرفت شما پاش شاید نمی ایستادین.درسته؟) بلکه دلیلش اینه که شما قبل از این خانم تجربیات خواستگاری های مختلف نداشتین. و همش فکر می کنید که وای من چه دخترای بهتری می تونست نصیبم بشه.
آقای جوادیان شما ازدواج کردین و من نه. شاید چون من دخترم شما فکر کنید خیلی شرایط فرق می کنه ولی می خواستم بهتون بگم که من درگیر خیلی از فرایندهای خواستگاری شدم و همین جوری حرف نمی زنم.
ببینید من قشنگ می فهمم اینکه شما فکر می کنید سرترین یعنی چه.
آدم وقتی می خواد شروع به فرایند خواستگاری کنه یه سری ایده آل ها و رویاهایی در سرش می پرورونه.
می گه من می خوام فلان زندگی را داشته باشم... همسرم فلان باشه... هی به یه سری چیزها فکر می کنه و مخصوصا وقتی بقیه هم قبلا هندوانه زیر بغلش گذاشته باشند خودش را دست بالا می گیره.
من به عنوان یکی که این شرایط را داشتم بهتون می گم که واقعا فکر نکنید نفرات بعدی حالا قرار بوده چه آش دهن سوزی بشن. البته می دونم بعضی چیزها را آدم تا خودش لمس نکنه متوجه نمیشه.
منم اوایل یه خواستگاری داشتم که از نظر خیلی مسائل شخصیتی و روحی و فکری وووو خیلی به هم می خوردیم.
اما پدر من همش فکر می کرد من ارزشم خیلی بیشتره.حتی از نظر ظاهری خیلی من را بهتر از اون آقا می دید و به قول شما انگار من سرترم... خلاصه اون خواستگار قسمت نشد ولی واقعا در ادامه راه متوجه شدم که خیلی خیلی به سختی واقعا یکی پیدا میشه که از برخی نظرات هم کفو آدم باشه. یعنی من خواستگارای بهتر (البته از نظر چشم مردم) داشتم ولی اصلا به درد من نمی خورد که نمی خورد.... حتی باز هم پارسال دقیقا همین موضوع بهتر دیدن من توسط پدر جان تکرار شد... (البته تا بهتری را آدم تو چی ببینه)
شاید شما بگین خب من چون دخترم قاعدتا حق انتخابم کمتره و شما پسرین و حتما می تونستین مورد بهتر پیدا کنید و الان حسرت می خورین که ای کاش موارد بیشتری می رفتین و حتما یه دختر بهتر پیدا می کردین.
آقای جوادیان به من اعتماد کنید.من فکر نمی کنم الزاما همچین اتفاقی میفتاد. آدم تا بعضی چیزها را حس نکنه نمی فهمه.ولی شما به من اعتماد کنید و باورتون بشه.اگر باورتون بشه انگار همون راه را که نرفتین را رفتین و خیلی از مسائلتون حل میشه.
یه مثال واقعی از پسر همکار مادرم براتون می زنم که خودم متعجب شدم...
من خودم خیلی درگیر اینکه قسمت تو ازدواج یعنی چی شدم... چون واقعا تا حالا برای من ازدواجم قسمت نمی شد. یعنی فکر نکنید مشکلی بوده ها... شاید خیلی ها بهم بگن که تو سخت گیری و فلان.ولی آدم تا جای کسی نباشه واقعا متوجه نمیشه.
حالا بگذریم مادر من می خواستند قسمت را برای من توضیح بدن که من ناراحت نباشم و از حرف بعضیا ناراحت نشم....
رفته بودیم روضه. یه دختری را به من نشون دادند.گفتند این دختر با پسر خانم فلانی ازدواج کرده.منم رفتم و تبریک گفتم و انصافا خیلی هم دختر خوبی بود. ولی باور کنید از نظر ظاهری خیلی خیلی معمولی بود.
بعد مادر من گفتند که دو سه سال پیش این آقا رفته بوده خواستگاری این دختر... همه چیز هم حالا مطابق با همین خواستگاری سنتی داشته جلو می رفته. که پدر دختر مهریه 114 سکه برای این آقا می ذارن.
و اینم بگم که این ها از اون مدل خانواده هایی بودند که خیلی مذهبی و مهریه فقط 14 سکه. خلاصه نه آنها قبول می کنند و نه این آقا پسر و خانواده اش. و "خیلی راحت" همه چی تموم میشه.
شاید اون آقا هم مثل شما فکر می کرده که خب چیزی که زیاده دختر خوب و نجیب. من می رم با یه دختری که زیباتر هم باشه ازدواج می کنم... خیلی از دخترا دلشون هم بخواد!
خلاصه مادر این آقا پسر یه عالمه جا خواستگاری می ره.و مادر منم در جریان بودن... دو سه سال خواستگاری می رن هر بار به هر حال یه مساله ای بوده. یا مثلا دختره خیلی تحصیل کرده تر بوده. یا دیدن اصلا کسی نیست مهریه پایین قبول کنه. و اتفاقا دیدن که اوه اتفاقا چقدر بعضی دخترا سخت گیرند و پسر دسته گلشون را که براش چه آرزوهایی داشتند را خیلی ها نپسندیدن!!! یعنی این آقا طعم جواب منفی را هم چند بار شنید. علی رغم اینکه شاید خودش همچین فکری نمی کرد.
خلاصه کم کم به این نتیجه رسیدند که مثل اینکه همون مورد اول که جلو رفته بودند خیلی خوب بوده و قدرش را نمی دونستند... ولی خب خیلی براشون سخت بوده که برگردند و بگن ما مثلا بعد دو سه سال تصمیمون عوض شده!
خلاصه دیگه دیدند ممکنه همون دختر را هم از دست بدن و به واسطه گفتند و واسطه هم در جریان بود که اتفاقا این دختر هم تو این مدت هیچ کس قسمتش نشده و با خانواده دختر مطرح کردند و دوباره آنها رفتند خواستگاری و قسمت شد.و الان ازدواج کردند. با اینکه دختر هم خیلی ظاهر معمولی داره. قدش هم کوتاهه اتفاقا. (پسر هم قدش بلنده.خلاصه از نظر ظاهر شاید پسر سرتره.(اما از یه جهتایی هم نه.مثلا اخلاقی دختر )و اینم بگم مادر پسر بسیار زیبا و خب شاید هم خود مادره دلش عروس زیبا می خواسته)
این داستان چند تا نکته داشت:
پسر با یه سخت گیری کوچک جا زد و اون ازدواج کنسل شد. چرا؟ چون دفعه اولش بود و فکر می کرد حالا بقیه دخترا چه قدر عالیند.
شما هم احتمالا یه کم براتون سخت می گرفتند مثل این آقا می رفتین و پشت سرتون هم نگاه نمی کردین.درسته؟
نکته دیگر اینکه پسر بعدا خودش طعم خواستگاری های مختلف را چشید و واقعا به همون معیارهای عالی اون دختر پی برد که مثلا به همین راحتی خانواده مومن و حالا مطابق با شرایط خودش تو این زمونه پیدا نمی شه.و معیار سرتر بودن را به واقع لمس کرد که این دختر چقدر به اون دخترا اتفاقا سرتره!
و بعد با پذیرفتن شرط پدر دختر جلو میاد و قبول می کنه. که اینجا هم خب یه سری سختی شکستن غرورش را می کشه. و شکستن غرور خب برای آقایون خیلی سخته.ولی ببینید چقدر براش ارزش دختر و خانوادش مسجل میشه.
الان هم ازدواج کردند و خیلی خیلی خوشبختند.
آقای جوادیان شما فکر کنید جای همون پسر می بودین و بعد پدر خانومتون یکم سخت می گرفت و شما هم می رفتین. اون وقت خانومتون با یکی از همون خواستگاراش ازدواج می کرد. و شما هم دختر مورد نظرتون را پیدا نمی کردین. اون وقت ببینید چقدر دلتون می سوخت؟
این آقا شانس آورده بود که تو اون دو سال اون دختر با کس دیگری ازدواج نکرده...ولی ممکن بود...
الان شما فکر کنید مثلا طلاق بگیرید. خب؟
بعد همین خانومتون با یه پسر دیگه ازدواج کنه... و شما هنوز در پی دختر مورد نظر باشید. اون وقت چه حسی پیدا می کنید؟ نمی گید حیف شد؟
اصلا فکر کنید این دختر را بهتون نمی دادند یا شما نمی پسندیدین. بعد یه ماه دیگه می فهمیدین که با یه پسر دیگه ازدواج کرده.دلتون نمی سوخت؟
اصلا به این فکر کنید که یکی از همون دوستانتون تو دلش بگه خوش به حال فلانی.کاش من زودتر پا پیش می ذاشتم... شاید این دختر برای من می شد...
شما تو خانواده ها نیستین... بعضی ها واقعا حسرت چنین دختری را می کشند. اون وقت شما دارین و قدرش را نمی دونید؟
اینکه خانومتون خواستگارای زیادی داشته یعنی همین! یعنی اینکه شما لازم نیست هی بگید به من راحت دادنش پس من برا همین ارزشش را ندونستم. یا من حتما از اون سرترم!!!. نه! همین که کلی خواستگار داشته یعنی همه موارد بالا به صورت فشرده. این یعنی اینکه به راحتی به دستتون نرسیده.ولی شما متوجه سختیش نشدین(چون مدل این سختی فرق می کرده). یعنی در جریانش نبودین که متوجه بشین.خب عیب نداره. الان متوجه شین. الان که براتون توضیح دادم متوجه شین که خانومتون آرزوی خیلی از مردهاست. از کجا می دونید؟ شاید یکی از خواستگارای قبلی خانومتون حتی الان داره به شما حسودیش میشه!!! و میگه ای کاش به من جواب مثبت می داد.
مشکلتون اینه که شما خودتون را سرتر از ایشون می دونید.(البته تا سرتر بودن را تو چی بدونید) ولی این را هم بدونید خواستگاری رفتن همین جوری نیست... مطمئنا شما یکم تو این ورطه پا پیش می ذاشتین می دیدین خیلی از دخترا که شاید شما می پسندیدین بهتون جواب رد می دادند!!!
آقای جوادیان شغلتون را عوض کنید.
می دونم به مشکل می خورید ولی اگر عوض کنید کلی از مشکلاتتون حل میشه و مطمئنا خدا خودش براتون جبران می کنه. به نظرم اولویت بندیتون را باید تغییر بدین. الان خسارتی که از شغلتون می بینید بیشتر از خسارتیه که از عوض کردن شغلتون خواهید دید. این طور نیست؟
این را هم بهتون بگم که خیلی از دخترها با شغل شما مشکل دارند و اگر خواستگاری هر دختری می رفتین قبول نمی کرد. من خودم واقعا قبول نمی کنم!
و فکر می کنم این تیپ شغل های مربوط به زنان که خیلی توش زیبایی بولد هست را باید خانمها برعهده داشته باشند تا خودشون با خودشون در ارتباط باشند. هم شغل شما و هم شغل پوشاک زنانه که باید خانمها درش شاغل باشند نه آقایون...
و اینکه لطفا فعلا به بچه فکر نکنید. راستش به عروسی هم نباید به این زودی فکر می کردین.ولی دیگه لطفا زود سراغ بچه نرین.
امیدوارم یکم عمیق تر خودتون را جای مواردی که بالا خدمتتون عرض کردم بذارید و این بار همسرتون را تو دلتون سخت به دست بیارید...
ان شاالله شدنیه.
موفق باشید:72:
سلام دوباره به شما خانم مصباح الهدی..پوزش بنده رو از اینکه فک کردم آقائید بپذیرید..
ممنون از متن بلند و خوبتون کهخ حوصله به خرج دادید و نوشتید..من دفعه اولم نبود خواستگاری..یه چن جائی رفته بودم.. یکیش قیافش باب میلم نبود..یکیش زیادی مذهبی بود .. (البته خودم مذهبیم نه زیاده از حد) و یکیشونم که اصلا اخلاقش خوب نبود ..یه چن تائی رو هم تو نت اشنا شدم که دیدم تو باغ ازدواج و اینا نیستن و ول کردم..
والله همه صحبتاتونم صحیح و درسته..
من در مورد خانمم خیلی چیزارو عوض کردم تو ذهنم .. و خیلیاش برام عادی شده..
دگ زیاده از حد در این باره نوشتم.. میخوام راهکار هائی رو که منجر به کشش و ایجاد محبت سمت خانمم میشه رو پیدا کنم و مو به مو عمل کنم..
انشالله فرجی شد.. صب تا شب بیرون داخل سر نماز موقع خواب تو هیئت و هر جا دارم از خدا میخوام کمکم کنه.. شما هم برام دعا کنید .. و راهکارهائی رو که به ذهنتون میرسه بنویسید..
یه خانمی قبلا اینجا برام نوشته بودن.. برام مفید بود ..
درباره شغل هم که نوشتم قبلا واقعا دوست دارم عوض کنم..اما خیلی بدهی دارم و بات این اوضاع کشور کار پیدا نمیشه ..
سلام آقای جوادیان
خب خدا را شکر که بعضی موارد را قبلا تجربه کردین. حتی یه نکته خوب که تو این پستتون خوندم این بود که حتی به یک دختری به خاطر ظاهر جواب منفی دادین! پس این نشون می ده که خانوم خودتون به لحاظ کلی در ابتدا براتون تا حدی دلنشین بودند. درسته؟ این یعنی ایشون از موارد قبلی بهتر بودند و شما ایشون را به موارد قبلی خیلی هم ترجیح می دین!
آقای جوادیان شما خواهر دارین؟ با خواهرتون در این مورد صحبت کردین؟ یا مادرتون و نظر آنها؟ (می خوام بدونم از نظر بقیه به صورت کلی خانومتون در چه حد هستند و شاید شما بعدا یکم روشون حساس شدین.
بسیار عالی که قبلا مواردی داشتین.چقدر خوب که متوجه شدین دختر به خوبی خانومتون کمه و پیدا کردنش سخت.اما مشکل اینجاست که چون همیشه شما جواب رد دادین فکر میکنید اگر موارد بعدی را هم می رفتین همین طور می شد.و فقط شما جواب رد می دادین.و اینجا انتخاب کننده فقط شمایید.
ولی من می گم این طور فکر نکنید. خیلی از دخترها به خوبی خانومتون شما را قبول نمی کردند(.البته می بخشید که رک می گم. ولی من خودم دخترم) و خانومتون که شما را قبول کرده حتما خیلی معیارهای عمیق تری را تو شما بررسی کرده و اصلا همین جوری نبوده. همون شغل شما عامل جواب منفی برای خیلی از دخترهای مذهبی هست. و تو این اوضاع همچین دختری بهتون جواب مثبت داده جای شکر داره.و اینکه واقعا خودتون هم می گین که شما نمی تونید تو این شرایط اقتصادی شغلتون را عوض کنید. ولی ببینید خانومتون ظاهرگرا نبوده و خواسته بیشتر شما را بشناسه.
من خودم می گم آقا پسرها باید یه چند جا خواستگاری برن و جواب منفی هم بشنون تا وقتی همسر آیندشون آنها را برای خودشون دوست داشت؛ قدر همسر آیندشون را بدونند.
الان همسر شما که شما را برای خودتون دوست داره این محبتهاش ارزشمنده واقعا.
در مورد اینکه می فرمایید خیلی چیزها را تو ذهنتون عوض کردین بسیار عالی... خیلی خوبه... پس اگر چنین روند رشدی داشتین مداوم به نیمه خالی لیوان فکر نکنید. همون نیمه پر لیوان را ببینید و مسیرتون را با امیواری ادامه بدین... به نظر من که خیلی خوب بوده.
حتی تو پست قبلیتون که گفتین بیرون خانومتون کفش پاشنه بلند می پوشند دیگه از قدشون راضی هستین این نشون می ده که خیلی وضعیت حاد نیست. حتما در منزل هم میتونید چنین تدبیری بیندیشید. این خوبه!
در مورد ایجاد محبت سمت خانومتون دقیقا متوجه منظورتون نشدم. منظورتون اینه چگونه خانومتون بیشتر شما را دوست داشته باشه؟ یا شما ایشان را؟
خانومتون چقدر در جریان ماجرای شما هستند؟
آیا ایشان هم با مشاوره صحبت کردند؟
چقدر خوب می شد بعضی از کارگاه های ازدواج مربوط به خانمها را می رفتند.
آقای جوادیان من تو تاپیک قبلیتون یه سری تاپیک معرفی کرده بودم. یکیش خوب بود. آنها را خوندین؟
من پیشنهاد دیگری که براتون دارم اینه که تاپیک زیر را با دقت بخونید(به خصوص توضیح پست 6):
شیرینی نامزدی را حفظ کنید
لینکی که در پست اول داره را چون از یه سایت دیگه هست به همسرتون می تونید نشون بدین و با هم مطابق با اون پیش برید.
این روند به نظر من مزیتش این هست که هردوتون می تونید خواسته هایتان را در قالب بازی عنوان کنید و این طور نیست که برخورنده باشه و حالت امر و نهی نداره.
این طوری می تونید خواسته های خودتون را از همسرتون راحت تر بخواهید. و او هم همین طور....
من فکر می کنم این طوری راحت تر می تونید به خواسته هاتون برسین.
در ضمن بعضی از مطالب را حتما عنوان کنید.مثلا در منزل دمپایی پاشنه بلند بپوشند.این اصلا بد نیست.خب حتما بگین.اصلا خودتون براش هدیه بگیرین.چرا تو دلتون نگه می دارین. اصلا تا حالا چقدر موفق بودین که خواسته هاتون را به خانومتون انتقال بدین؟
این را هم بگم مثلا خانومتون که از ورزش میان حتما خیلی با روی باز باهاشون صحبت کنید. یه جورایی تشویقش کنید... ورزش امروز خوب بود؟ مثلا چقدر خوب داری پیشرفت می کنی و ...
تو تاپیک قبلی هم دوستان یه نکته هایی در مورد نوع ورزش گفتند. نمی خواد بعضی چیزها را تو خودتون حتما سرکوب کنید! با رفتن به متخصص خیلی خوب کاملا قابل درمانه.مثلا ترک پاشنه پا.من براتون پرسیدم کرم اوره ده درصد ثمین خیلی خیلی زود اثر می ذاره.خب این را برای خانومتون خودتون بخرید و مثلا منتظر نباشید تا او خودش اهمیت بده.خودتون براش اول بخرید بعد با لحن خوب ازش بخواین.مثلا بگید برات نگران شدم.
یا خیلی از دستگاه ها برای بعضی نواحی موضعی موجوده که سریع تر سلولیت ها را از بین می بره که با مراجعه به متخصص خوب زودتر به مقصد می رسین.که البته بعضی باشگاه ها هم دارند.شما اگر به خانومتون بگید حتما خودشون تو اینترنت سرچ می کنند و متوجه خیلی مسائل می شن. الان علم خیلی پیشرفت کرده اگر بخوان می تونن. فقط خیلی مهمه که شما مشوقشون باشین و یه جوری نگید که تو ذوقشون بخوره. اما اگر هم نگید ایشون متوجه نمی شن و از کجا بدونند که دقیقا باید چه کاری انجام بدن؟
پس یه چیزی را تو دلتون هی نگه ندارین و هی روش فکر نکنید چون براتون بزرگ میشه. به جاش از راهش وارد بشین و حلش کنید.
اگر می خواین یه سری خلاقیت برای شاد کردن محیط زندگیتون داشته باشین و ایده های خوبی بگیرین و یکم از این فضا خارج بشین پیشنهاد می کنم کتاب های این پست را بگیرین:
#10
و اینکه آیا به تاپیک زیر سر زدین؟
خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم ( 2)
دیدین بچه ها چقدر ایده های خوبی برای گرم کردن زندگیشون دارند؟ و چقدر از بعضی چیزهای ساده شاد می شن و چقدر چیزهای زیبا تو زندگیشون می بینند؟که هیچ کدوم هم به ظاهر ربط مستقمی نداره.
به نظر من "حتما " یه نگاهی به این تاپیک بندازید. تو زندگیتون حتما چیزهای زیبای خیلی بیشتری هست که متوجهش نیستین. کلی خاطرات خوب هست که خودتون می تونید فقط بسازید.
مطمئنم اگر با هم یه سری خاطرات شیرین بسازید خیلی روی روحیتون اثر مثبت می ذاره.خیلی نگاهتون به زندگی فرق می کنه.
ابعاد زیبای زندگیتون را هم ببینید. امیدوارم این بار پستهای شما را تو این تاپیک بخونیم. اصلا همین که خودتون بتونید یه نکته مثبت را تو همین تاپیک بالا بنویسید خودش شما را سر ذوق میاره و خودش نیروی محرکه ای براتون میشه. امتحان کنید. لازم نیست خیلی خاطره عجیبی باشه. نوشتن خیلی براتون موثره! حتما نکات مثبت را بنویسید. آن هم با حس خوب!خودش رو ذهنتون اثر مثبت می ذاره.
یه نکته مهم که جا داره راجع به اون تاپیک بگم اینه که: فکر نکیند نویسنده اون پستها چقدر همیشه زندگی خوبی داشتند. برخی هاشون زندگی هاشون واقعا به بن بست خورده بوده و حتی به مرز طلاق رسیده بودند اما با دیدن زیبایی های زندگی تونستن زندگیشون را زیبا کنند و باوجود اینکه حتی من در جریانم بعضیاشون هنوز درگیر برخی مشکلات با همسرشون هستند ولی میان و یه خاطره خوب می گن. اونم از یه چیز کوچیک...که به ظاهر کوچیکه اما این قدر خوشگل تعریف می کنند که ....
موفق باشید:72:
برادر جان اشتباه پشت اشتباه!!!!!!!!! کی می خوای درس بگیری از آنچه تا امروز انجام دادی ؟ ابتدا تکلیف خودتو با این ازدواج عجولانه و سرسری که معلوم نیست با چه انگیزه ای انجام دادی روشن کن . شما با هر تصمیم اشتباه افراد بسیاری را به دام و چالش می کشونی که کاملا بی گناهند و آنها هستند که تاوان ندانمکاری شما رو می دهند. با اینهمه توصیه و مشاوره باید ابعاد مشکل فعلی شما روشن شده باشه و یک تصمیم عقلانی بگیری. به یک رو انپزشک مراجعه کن و برای وسواست درمان شو . با خیالپردازی و انشاالله ماشاالله گفتن کاری پیش نمی بری و دیگرانو در مشکلات جدید خودت غرق می کنی. هنوز تکلیف زندگیت با این ازدواج غیر عقلانی روشن نشده به فکر بچه دار شدن و سرگرم شدنت با او افتادی. خودت می دونی که دوران بارداری بارداری چه به روز خانمها میاره اونوقت تو با این تغییرات ناخواسته خانمت و احتمالا بدتر شدن وضعیت چکار می کنی؟ شما در لحظه تصمیم می گیری و به عواقب کارت بی اعتنایی . لطفا تا زمانیکه که صد در صد مشکل فعلی رو حل نکردی به فکر فرزند نباش چرا که در آن صورت به احتمال قوی مشکل شما چند برابر میشه و یک انسان بی گناه قربانی ندانمکاری شما خواهد شد. از خدا می خوام که هیچ بنده ای را گرفتار افرادی مثل شما نکنه
راه حلت فقط جداییه! متاسفم!
سلام آقای جوادیان
خیلی با روحیه و قوی هستی - ازت خوشم اومد :18:
خانم مصباح الهدی ، نکات خیلی خوبی فرمودند - انجامش بدی حله !!
راستی ، یه تاپیک جدید باز کن مثلا :
راهکار هائی که ، منجر به محبت به همسر میشه
اولین ایست و بارزسی میتونه این باشه که ،فقط به نکات مثبت همسرمون توجه کنیم !
و نکات مثبت را ببینیم !
برای این کار اول باید یه تاپیک با القای مثبت باز کنی
موفق باشی دوست من .:72:
ان شالله درست میشه .:72:
آقای جوادیان عزیز به نظر من، همه دوستان دارن سه تا نظر خاص رو به زبانها و کلمات مختلف به شما میگن اون سه تا نظر هم اینه که 1- یا همسرتون رو با همین خوبیها و بدیهاش بپذیرید یا 2- خدای ناکرده جدا بشید که شما به این نظر دوم جبهه گرفتید3- در پی درمان وسواس خودتون باشید.
حرفای من شاید تکراری باشه ولی خواستم بگم که چون برادر خودم، تو شرایطی مثل شما بوده واقعا درک میکنم که حستون چیه و چقد ظاهر میتونه برای آقایون مهم باشه،ولی همه ما مدل و مانکن و بی عیب و نقص که نیستیم.
همه افراد متاهلی هم که شما می بینید حتما یه ایرادی داشتن که همسرشون اون رو پذیرفته و زیر سبیلی رد کرده.مثلا یه خانمی اضافه وزن داره،یکی پوستش جوش میزنه،یکی یه قسمت بدنش تیره هستش،یکی موی زاید زیاد داره و...همین خانمهای شیک و پیک و زیبایی که میان مغازه شما،مطمئن باشید اونها هم یه سری عیب های فیزیکی دارن، شما که تو خلوت اون خانم و همسرش نیستید که متوجه عیبهای بدنش بشید.
آقایون هم همین طور هستن مثلا یکی بوی عرقش سنگینه،یکی موهاش داره میریزه،یکی موهاش زود سفید میشه و...
این از اصول زندگی مشترک هستش که ما کل پکیج رو با هم بپذیریم مثلا آقایی ویژگیهای مثبت ظاهر همسرش مثل دستهای زیبا،چشمای زیبا و... رو بذاره در کنار ویژگیهای منفی ظاهرش مثل اضافه وزن و...و کل فیزیک خانمش رو با هم قبول کنه.در مورد آقایون هم یه خانم باید به همین شکل رفتار بکنه.این فقط بعد فیزیکی قضیه هستش، مسلما در مورد بعد رفتاری و شخصیتی همسر هم باید این اغماض ها رو داشت.
البته زمانیکه ما نتونیم با یه عیب اساسی در ظاهر یا رفتار همسرمون کنار بیاییم چاره ای جز جدایی نیست.این طوری شاید همسرمون بتونه با یه فردی که ایشون رو با تمام نکات منفی و مثبتش دوس داره احساس خوشبختی واقعی بکنه.
موفق باشید:72:
سلام
تنها توصیه ای که می توانم برای شما داشته باشم خودکاوی خودتان و افزایش مهارت تصمیم گیری است.
گویی به یک اطمینان قلبی و تایید بیرونی احتیاج دارید که شما را از این مخمصه نجات دهد اینکه همه متحد بگویند جدا شو یا همه متحد بگویند زندگی کن در تصمیم گیری شما خ موثر است. البته شما برای اولین بار نیست که به این تایید بیرونی نیازمند هستید. چرا که با احتمال بالا همین تاییدهای بیرونی شما را وادار به این ازدواج کردند.
کسی جای شما نیست . این تصمیمی است که با کمک مشاور اما دقیقا خود شما باید بگیرید. ماندن در مرحله شک فقط شما را خسته تر و سردرگم تر و وقت همسرتان و فرصتهای احتمالی ایشان را بیشتر می سوزاند.
این را بدانید هر تصمیمی ضرر و سود خودش را دارد و این شما هستید که باید تصمیم بگیرید که کدام تصمیم سودش بر ضررش غلبه میکند و بیشتر به نفع شما و همسرتان است.
برای گرفتن چنین تصمیماتی شما به اطلاعات بیشتر و دوراندیشی نیازمندید . فقط خواهشا روال قبل را تکرار نکنید اینکه اطرافیان میگویند "ان شالله " درست میشه. عقد کن رابطه داشته باش و احتمالا عروسی کن و بگذار بچه دار شوی و ...... متاسفانه در خ از مواقع فقط اوضاع را بدتر میکند.
می توانین انتخابهای ممکنتان را یادداشت کنین . مزایا و بدیهای هر کدام را بنویسین و ارزش گذاری کنین . خصوصیاتی که برای شما ازاردهنده است. و چقدر این خصوصیات قابل تغییر هست و چه مقدارش حتی احتمال بدتر شدنش بیشتر هست. توان شما چقدر هست.
چه عواقب سویی برای شما و همسرتان هر انتخاب دارد. ظرفیت و توان شما در بیست سال دیگر چگونه هست ایا توان ماندن در این رابطه را دارین یا باز صرفا تحمل هست.
تا کی میتوانین بخودتان دلداری دهین و با دیدن دیگران حسرت نخورین.
فقط بعنوان یک خانم میگویم که برای من : تظاهر به دوست داشتن من ،خ خ سخت تر از جدایی هست. ترجیح میدهم با یک حقیقت بشکنم تا اینکه بخواهم با یک تظاهر خوشحال باشم و با این رویای شیرین پای فرزندم را هم وسط بکشم.
لطفا رابطه جنسیتان را هم مدیریت کنین . نیاز به تظاهر نیست اصلا. تظاهر به دوست داشتن استانه صبر و تحمل شما را کاهش میدهد
برای شما و خانمی که اکنون نقش همسر شما دارند ارزوی خوشبختی دارم.
با سلام و عرض تشکر از دوستان گرامی ..چه اونهائی که با نظرات مفیدشون منو به پیشرفت و بهبودی سوق میدن و چه اونهائی که با نظرات منفیشون منو چن مرحله به عقبتر بر میگردونن..
از خانم مصباح الهدی تشکر میکنم که نظراتشون و مثل یه خواهر دلسوز برام مینویسن و سوالی که پرسیدین ایا نظر خواهرهاتونو راجبه خانمم پرسیدین..باید عرض کنم همشون دوسش دارن و تو خونه ما بیشتر به باطن و اخلاق توجه دارن تا چهره..منم همونطور که خودم قبلا نوشتم معیارم پاکی و اخلاق طرف بود .. و چهره ای که نسبتا به دل بشینه ..نه دنباله قیافه انچنانی بودم و نه قد و چیزهای خاص دگ..
چن بارم نوشتم که من درست بعد عقد اینجوری شدم..نمیدونم چی به سرم اومد..اما هر چی نکته منفی تو وجودم بود همه فوران کردن.. منفیا تو دیدم شدن مثبت و مثبت ها هم برعکس..
ولی به حول و قوه الهی و با مشاوره و نظر شما دوستان دارم کم کم برمیگردم به حالت طبیعیم..
آقای باغبان ممنون ..شما نظر لطفتونه.. :72: ریا نباشه مشاور هم بهم میگفت ادم محکمی هستی والا تا حالا یه طلاق گرفته بودی و یا رفته بودی سراغه رابطه نا مشروع..
چشم فردا پس فردا تاپیک جدید میزنم با عنوانی که فرمودین..
خانم رهدخت از شمام ممنون ..ولی منظورتونو از به چالش کشیدن بسیاری رو نفهمیدم..بعدشم فعلا تا عید قصد بچه دار شدنو نداریم و فقط سوال بود.. من هم از خدا میخوام این بیماری و عذابیرو که من در حدود ده یازده ماه باهاش درگیرمو فقط دو هفته بهتون بچشونه تا بفهمین حال منو و ببینم چیکار میکنین با این وضعیت..:81:
آی تک خانم عزیز و دوستانی که میاین و نظر منفی میدین ..البته از همتون تشکر میکنم ..ولی اگه نظر منو خونده باشین نوشتم راهکارهائی رو که منجر به علاقمند شدنم و بلدین برام بنویسید..
برای بار آخر از دوستان خواهشمندم اگه نظری جز جدائی ندارن لطفا چیزی اینجا ننویسن.. چون حال منو بدتر میکنه و منو برمیگردونه خیلی خیلی عقبتر..باز باید تلاش کنم تا برسم به نقطه ای که بودم..:305::81:
مهرداد ممنون از نظر شما..من به تایید کسی ازدواج نکردم و خودم انتخاب کردم .. و اینیکه خیلی از ماها با حرف مردم تصمیم میگیریم..این خصلت جزو خصلتهای بسیاری از ماها ایرانیا هستش..و ریشه در تربیت کودکیمون داره و سخت میشه اونو از ذهن پاک کرد..
قبلا فک میکردم اگه طلاق بگیرمو دوباره ازدواج کنم موفق خواهم شد..الان شک میکنم که از کجا مطمئن باشم که حتما موفق خواهم شد..
شاید سرابی بیش نباشه.. شاید فریب شیطان باشه.. و چون کم کم برام یقین میشه که واقعا مشکل از منه.. تلاشمو زیاد میکنم..
چن تا بیماری هستش که تو نظرات قبلی نوشتم..شاید به اونا مبتلا باشم.. و یکیشم چن همسر گزینیه.. مطمئن نیستم ولی اگه هم باشه باهاش باید مقابله کرد تا بهبودی کامل..
برام دعا کنید دوستان..:203:
سلام به همگی
اول از آی تک عزیز تشکر کنم. بابت مثال قشنگی که زد. راجع به پکیج خصوصیات همسر...
ممنون آی تک جان چون این مثالت به من تو یه زمینه ای خیلی کمک کرد.:72:
و اینکه بچه ها اگر تاپیک گذشته و حال آقای جوادیان را ببینید مشاهده می کنید که ایشون درجا نزدند. اگر درجا می زدند و روی همون نقطه می ایستادند خب بله واقعا راهکار جدایی در این مرحله لازم بود.
ولی همین طور که می بینید خود آقای جوادیان می گن که خیلی از خصوصیاتی که در ابتدا براشون منفی بود الان براشون حل شده. دقت کنید: حل شده!
و اینکه ایشون گفتند که حتی برای مدتی احساسشون نسبت به همسرشون مثبت شده!!! (دقت کنید برای مدتی احساسشون خوب شده!!!)
و اینکه ایشون گفتند که با یه تغییر کوچک مثل خرید کفش پاشنه بلند در بیرون از منزل در کنار همسرشون احساس خوشحالی می کنند (دقت کنید احساس خوشحالی!!!)
به نظر شما آدم می تونه یه شبه کل ذهنیتش را عوض کنه؟
به نظر شما آدم یه پست بخونه و فردا صبح از خواب پاشه و دیگه احساسش تغییر کنه؟
به نظر شما حتی یه ماه کافیه برای تغییر یه ذهنیت؟
به نظر شما تغییرات نباید تدریجی باشه؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا واقعا در این پستها تغییرات تدریجی را در ایشون ندیدین؟ اما نمی دونم چرا خیلی ها مداوم نیمه خالی لیوان را می بینند؟و به قسمت حل نشده نگاه می کنند و نه به قسمت حل شده.
دوستان به نظر من وقتی یکی داره تغییرات تدریجی می کنه اینکه ما با یه صحبت زیر همه اون تغییرات بزنیم و ناامیدش بکنیم کار درستی نیست. اونم وقتی صحبت یک زندگی درمیونه.(البته اگر دوران عقد بود شاید یکم اوضاع فرق می کرد)
من می دونم قدرت تصمیم گیری چقدر خوبه و چقدر خوبه آدم به راحتی تحت تاثیر قرار نگیره.ولی واقعا ما در شرایط مراجع نیستیم.همین خود ما که شاید فکر کنیم در اون شرایط فلان کار را می کردیم ممکنه خدای نکرده اگر تو همون شرایط می بودیم احساسات متزلزل تری را تجربه می کردیم که با یه حرف ناامید می شدیم یا دلمون می شکست.
آقای جوادیان به نظر من شما تغییرات تدریجی داشتین و اینکه همین طور تغییراتتون را ادامه بدین خوبه. و به نظر من یک مدتی را در نظر بگیرین.اما به پایان مدت فکر نکنید که باز هم استرس بگیرید. فقط توی تقویم علامت بزنید. و روند رو به رشدتون را ادامه بدین.کند هم باشه عیب نداره.قرار نیست اتفاق عجیب غریبی بیفته.
اگر مداوم به پایان فکر کنید فقط نتیجه عکس می گیرین.
اگر خدای نکرده مشکلتون حل نشد، اون وقت به راه حل دیگری فکر می کنیم.
ولی یه ماه خیلی کمه!و الان شما یه نتایجی دیدین.و شاید سرعت بگیرین.همین الان نمیشه نتیجه قطعی گفت!
به نظر من حتما تو انجمن آزاد شرکت کنید. و تغییراتتون هم اونجا ذکر کنید....
خودتون راجع به تغییراتی که تا الان داشتین چه فکری می کنید؟
میشه بیشتر صحبت کنید؟
من چند بار ازتون سوالاتی کردم ولی متاسفانه پاسخی دریافت نکردم. از جمله اینکه شما خانومتون هم مشاوره رفتند؟ یا فقط خودتون رفتین؟
به نظر من شما نصف این جریانید. نصف دیگر جریان همسر شماست.او هم باید تغییراتی هرچند تدریجی انجام دهد.(حتی از نظر رفتاری با کمک مشاور)
آقای جوادیان
من الان نظر جدید شما را خوندم. اینکه اینگونه دارین تلاش می کنید به نظرتون نشونه چیه؟
این نشونه اینه که زندگیتون را دوست دارین... وگرنه اگر دوست نداشتین با یه نظر منفی سریع به طلاق فکر می کردین.چون من اینجا مراجعینی دیدم که دنبال تایید برای طلاق هستند ولی شما دنبال تایید برای طلاق نیستین.و این یعنی اینکه واقعا نکات مثبتی تو زندگیتون هست.شاید متوجهش نیستین.
اینکه می فرمایید خیلی عقب تر برمی گردین... خب یعنی الان رو به مثبت رفتین دیگه... این خیلی خوبه... چرا باید با یه حرف به عقب برگردین؟
اصلا به این ها فکر نکنید. شما برای مدتی امیدوار باشید.و باانرژی جلو برید. یه بچه کنکوری هم که داره کم کم ترازش را بالا می بره هی به گذشته فکر کنه و یا هی به فاصله ای که تا بهبودی ترازش برای کنکور داره فکر کنه و هی ناامیدش کنند نمی تونه خودش را تغییر بده.
آنچه که مسلمه ما نمی تونیم معجزه ببینیم. باید به تدریج یه سری تغییرات را به وجود بیاریم.و دلسرد نشیم. (البته تاکید می کنم طی یه بازه زمانی که روند رو به رشد باشه)
همون یه پستی که براتون نوشتم را اگر خونده باشین یه دستوری داشت که خودش حداقل یه ماه زمان می برد.
به نظرم روند رو به رشدتون را یه جا بنویسید. یا حتی تو همین تاپیک...
سلام اقای جوادیان و مصباح گرامی.
با خواندن پست شما حس میکنم که نتوانستم منظورم را خوب برسانم.
تاکید من بر مهارت تصمیم گیری بود و هست.
نه جدایی نه ماندن . صرفا گرفتن یک تصمیم خوب و کم ضررتر. نه قصد ناامیدی بود و نه موارد دیگری که فرمودین. به هرحال اگر اینگونه برداشت شد اصلاح میکنم. قطعا با شنیدن خبرهای حاکی از حال خوب از جانب شما بسیار خوشحال خواهم شد. چون یکی از مسیله هایی که منو خ می رنجونه دیدن اینجور موارد هست.
به هرحال نظر شخصی بود . کماکان برای شما کاربر گرامی ارزوی سعادت و نیک بختی دارم
خانم مصباح الهدی.. خودم راجبه تغییراتم نظر مثبتی دارم.. و سعی مینم اون چیزهائی رو که برام منفی بودن دوستشون بدارم.. به قولی عوض کنم دیدمو..
خودم در حدود دوازده جلسه رفتم و با خانمم فعلا نرفتم..چون فعلا نیازی نمیبینم..البته دفعه بعد حتما با هم میریم..
ممنون مهراد عزیز..منم منظورم شما نبودید.. دوستای قبلی بودن.. از حسن رفتار شما با بنده و ارزوی خوشبختیتون سپاسگذارم...
مصباح عزیز وقتی حرف طلاق میشه ناخوداگاه اضطراب و وحشت میاد سراغم و نمیتونم خودمو کنترل کنم واسه این منطقم تعطیل میشه و نمیتونم درست فک کنم ..برا همین بر میگردم خونه اولم
آقای جوادیان خیلی خوبه!
اینکه از تغییراتتون راضی هستین امید بخشه.
به نظر من اگر با همسرتون مشاوره می رفتین حتما بهتر نتیجه می گرفتین.و شاید تا الان یه سری موضوعات هم حل می شد. حالا هم دیر نشده.حتما با ایشون مشاوره برید.
نگفتین ایشون چقدر در جریان احساس شما نسبت به خودشون هستند؟
ایشون احساسشون نسبت به شما چیه؟
چقدر تونستین خواسته هاتون را بهشون بگین؟ عکس العملشون چی بوده؟
دیدم که تاپیک جدیدی باز کردین. پیشنهاد می کنم دو سه پست قبلترم را بخونید و یکم روش فکر کنید... بعدا سراغ تاپیک جدیدتون هم می ریم. فعلا نظرتون راجع به صحبتها و لینکهای اون پستم چی بود؟
آقای جوادیان اینکه اسم طلاق حالتون را بد می کنه این بعنی همسرتون را دوست دارین. شما تعریفتون از دوست داشتن چیه؟
آقای جوادیان اشکال نداره من از شما به مرور یه سری مطلب بخوام که انجام بدین؟
میشه فردا یه دفتر زیبا بخرید؟ (دفتری که دوستش داشته باشید)
بعدا با هم پیش می ریم.
من واقعا دوست دارم شما به نتیجه برسید.
پ ن: مهراد عزیز البته من روی سخنم فقط با شما نبود و بیشتر مدنظرم دو فردی بودند که یک طرفه به قاضی رفته بودند... از شما دوست عزیزم به خاطر دلسوزیتون ممنونم.:72:
سلام
پیشنهاد میکنم به طریقی به مدت یک ماه جدا از همسرتون زندگی کنید؛ فکر می کنم دور بودن بهتر کمک می کنه تا دلتون تنگ بشه یا بفمید چقدر همسرتون رو دوست دارید.
اگه یکماه هم نشد برای دو هفته هم شاید خوب باشه، یه مسافرتی برید یا ایشونو بفرستید مسافرت؛
موفق باشید
اقای جوادیان سلام
من قصد نداشتم تو این تاپیک شما شرکت کنم، چون واقعا دوستان، خوب راهنما بودن، ولی این مطلب رو دیدم نا خوداگاه یاد شما افتادم. امیدوارم به کارتون بیاد. در ضمن دوستانی که درشرف انتخاب هستن یا انتخاب کردن، سر اختلاف قدهای کم مخصوصا در حد 8 سانت اقا بلندتر باشه، دلسرد نشوند!:18:
اختلاف قد همسران چه مزایایی دارد!
کارشناسان دریافتهاند یکی از راهکارهای دستیابی به یک زندگی مشترک بین زن و مرد اختلاف قد آنها است.
بر اساس جدیدترین تحقیقات محققان کشور کره جنوبی بر روی 7850 زن این نتیجه بدست آمده است که زن و شوهرهایی که در آنها شوهر قد بلندی دارد و تفاوت قد محسوسی بین زن و مرد وجود دارد، شانس دستیابی به زندگی مشترک شاد بالاتر بوده است.
گفتنی است،این نتایج حاصل تحقیقات محققان دانشگاه Konkuk کشور کره جنوبی است.
کارشناسان اعتقاد دارند، هرچه قد مرد بلندتر باشد میزان قدرت باروری بیشتر و میزان احترام بین زوجین و حس حمایت و دلسوزی در آنها بیشتر میشود.
کارشناسان سایر علائق مشترک و پارامترها بین زوجین از جمله علاقه به مواد غذایی مختلف و انواع ذائقهها را بررسی کرده و دریافتهاند تفاوت قد بین زن و مرد یکی از فاکتورهای اساسی دستیابی به خوشبختی و تفاهم در زندگی است.
کارشناسان همچنین دریافتهاند زن و شوهر هایی با اختلاف قد زیاد انعطاف بیشتری در خصوص از دست دادن مواردی چون زیبایی و سلامت در طول سالها زندگی مشترک دارند و مشکلات ناباروری در آنها کمتر رخ میدهد.
باشگاه خبرنگاران
یا ایها الناس! آیا من گفتم آقای جوادیان شما از همسرتون جدا بشید خدای نکرده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
فکر کنم دوستانی که با کامنت های من آشنا هستن تا حالا متوجه شده باشن که من نظراتم رو خیلی به زبون ساده و محاوره ای مینویسم تا خواننده خیلی دچار ایهام و کژتابی نشه.من این همه از پکیج و اغماض حرف زدم بعد شما میفرمایید من گفتم برید طلاق بگیرید؟؟؟؟؟؟عجب:316:من فکر کنم تو تاپیکهای قبلی شما هم نظر دادم و یادم نمیاد اونجا هم حرفی از طلاق زده باشم.
چشم آقای جوادیان بنده دیگه در تاپیک های شما اظهار نظر نمیکنم.
در مورد اختلاف قد هم که آقای محمد رضا خان فرمودن من خودم به شخصه دوس دارم با آقامون:58: اختلاف قدی 10-15 سانتی داشته باشم. بیشتر از اون باشه احساس فیل و فنجون بودن بهم دست میده:311:
به هر حال آرزوی آرامش دارم برای شما آقای جوادیان:72:
سلام من به تو ای بنیان گذار enter
سلام آی تک خانم
اسم کاربری شما ، منو یاد ِ یه کار آفرین می اندازه . ( بگذریم )
همیشه از نظرات و اندیشه های شما به شخصه استفاده می کنم ،
ممنون میشم با کمک هم .و در حد توانمان به آقای جوادیان دوست داشتنی ، کمک کنیم .
http://www.hamdardi.net/thread-40929.html#post401303
ممنون .:72:
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده و بیش از این نیز نیاز به ادامه این موضوع نیست چون راهنمایی های مفیدی دریافت کرده اید و مهم عملگرایی شماست بخصوص در زمینه تغییر نگرش
موفق باشید