سلام
ممنون از دوستان
پدر محترمشون تشریف آوردن و مخالفت کردن. صحبت های مادر و خواهر دختر خانوم با پدر خانواده هم ظاهرا کمکی به حل مشکل نکرده.
از طرفی مادرشون اعلام کردن که دخترمم هم دیگه مثل روزای اول نمیخواد. شما هم دیگه پیگیر نشین.
آدمی که نتونه به موقع و به جا تصمیم بگیره بایدم منتظر همچین برخوردهایی باشه.
این دل دل کردن و تردید های گاه و بی گاه اون حس اعتماد به من به عنوان یه تکیه گاه رو از بین برد.
حالا موندم که بازم ادامه بدم و به کاری که عاقبتش مشخص نیست اصرار کنم و یا اینکه قبول کنم که اشتباه کردم و فرصتم رو از دست دادم و سعی کنم با فراموش کردن گذشته به آینده نگاه کنم.