چه جوری با این غم بزرگ (سقط مجدد) کنار بیام؟! (کمکم می کنید)

سلام
ببخشیدا این ملخای شما انگاری به کل تالار حمله کرده باغبان جان :311:

شما چرا مشکی شدید؟! اسم باغبان قشنگ تره ها :43:

از همه تون ممنونم...به فرشته جون قول دادم دیگه غر نزنم
مشکی می شم واسه چند روز فقط که حداقل پست خداحافظیم الکی نباشه دیگه :)
باغبان همون اسم قبلی تونو فعال کنید:72::72:


من همدردی رو ول نمی کنم مگر اینکه بمیرم و دیگه نیام همدردی
من اینجا کلی آدما رو دوست دارم و بهشون عادت کردم مگه می شه برم واسه چند روز مشکی می شم تا حالم یه کمی جا بیاد و سرحال بشم بعد بیام

دوستون دارم هوارتا

:43::43::43::43:

سلام به روی ماهتون
من امشب حالم فوق العاده خوبه خواستم شما رو هم تو خوش حالیم سهیم بشید
امشب وقتی رفتم مهمونی همه از دم باردار بودند ماشاء الله بدجوری گوش به فرمان حضرت آقا هستند :311:
آقا جونم من خواستم سرباز دنیا بیارم اما فرزندانم عجله داشتند و هنوز دنیا نیومده شهید شدند:311:
امشب همه از دم بهم گیر دادند و من چقدر ریلکس بودم و اصلا انگار نه انگار

تازه امشب اینم فهمیدم جاریم فرزند دومش رو 6 ماهه بارداره و من اولش کمی شوکه شدم ولی سریع تو دلم ذکر گفتم اصلا نگذاشتم احساس منفی بهم غلبه کنه
مهم ترین بخشش دوستای بسیار خوبی پیدا کردم که همسن خودمم هستند
واای چه حرفا که بهم نمی زدند من بی خیال ازشون گذاشتم
جناب مدیر باید یک ساله بهم شارژ اهدا کنید :) خاله قزی که فقط گفته به خانومش بگه چشم یک سال شارژه !!!! :327:
من که امشب قوی بودم و بهم نریختم کسی بهم جایزه نمی ده ؟!! :227:
الآن عالی هستم ... به خودم می بالم که تونستم انقدر قوی باشم :310:

غزیز مهم ثبات است یعنی تلاش برای خفظ این قوی بودن است ...........

سلام...قبول باشه
می دونم فرشته جون که حال خوب و عالی و حال خراب هر دوش گذراست
اما من از این خوشحالم که با توجه به شرایطم تونستم قوی باشم اونم تو شرایط خیلی بد...

پس این یعنی اینکه می نواتی .... فقط کافیه بخواهی و اراده کنی

آجی مهربونم خیلی خوشحالم واست...
تو که انقدر شوخی و شاد چرا بخودت اجازه میدی بعضی وقتها. غول غم و نگرانیها و افسردگی بیاد سراغت...
تو نشون دادی میتونی قوی باشی حالا باید به قول فرشته عزیز فقط بهش ثبات بدی،باید خودتو محکمتر کنی و احساساتو کنترل و مدیریت کنی تا انشالا زندگیت دوباره شاد شاد بشه !!! تا حامله بودن کسی یا حرفهای مردم روت تعصیر منفی نذاره!
هر روز صبح که از خواب پا میشی یه آیت الکرسی واسه خودت و شادیت بخون و هر روز به خودت القا کن که امروز قویتر از دیروزم، من یه مادرم و مادر مدیر خونست پس باید مثل یک مدیر محکم باشم،ثبات داشته باشمو واسه شادی و خوشبختی خودم و خانوادم تلاش کنم و قلم پای غم و افسردگی رو جلوی در خونتون بشکونی...
بدون شک میتونی،من مطمئنم آجی عزیزم :43:

سرکار خانم بانوی مهر
انشالا که همیشه خوب باشی و روز به روز هم بهتر...
فکر کردی اگه همدردی نباشه چه کار میکنی؟ معلومه که باید زندگی کنی . نباید به هیچ چیز و هیچ کس وابسته باشی. تو زندگی همه ی ما در نهایت "فقط خودمونیم و خدای خودمون"
اگه بیای همدردی و اعضا بهت دلداری بدن ... موقتیه ، کوتاه مدته و اعتباری بهش نیست. خودت رو برای روزهایی در آینده دور آماده کن ... روزهایی که سن 30 رو رد کنی... 35 و 40 ساله بشی ... حالای خود رو تصور کن اگه با همین روند زندگی رو ادمه بدی و سنت بالا و بالاتر بره... در اون سن چه وضعیتی خواهی داشت؟؟؟ واقعا میخوای چه وضعیتی داشته باشی؟
فرصت هات رو از دست نده. از حالا باید برای اون روزها سرمایه گذاری کنی ... فقط به خودت و خدای خودت فکر کن، هیچکس تاکید می کنم هیچکس تورا به سرمنزل مقصود نمی رساند مگر
اراده خودت. شاید کسانی کمکت کنند اما در نهایت فقط خودت تنهایی....
چند توصیه دوستانه:
دهنت رو از افکار بیخودی خالی کن و اجازه ورود خزعبلات رو نده.
اجازه نده دیگران روی احساساتت تسلط داشته باشن و تحریکت کنن.
سکوت بیشتری اختیار کن.
منطق فکری ات رو رشد بده.
به وسعت کره زمین و انسانها با فرهنگ های مختلف فکر کن.... چیزی که در فرهنگ ما ممکنه برای ما خیلی اهمیت داشته باشه و آزارمون بده در بعضی فرهنگ ها اصلا در موردش فکر هم نمیشه...
موضوعات مهم و غیر مهم را با منطق از هم تفکیک کن و برای غیر مهم ها وقت صرف نکن....

امیدوارم تونسته باشم نکته رو برسونم.

من فقط دارم تظاهر می کنم که حالم خوبه اما من اصلا خوب نیستم
من پسرم نزدیک نه سالشه اما چهار تا بچه م سقط شدند
جاریم یه دختر چهارساله داره شش ماهه بارداره
از همسرم متنفرم که ضعیفه مادرش چه با افتخار از پسرش یاد می کنه که ایبن سالمه و عروسم مشکل داره من مشکل دارم؟!
ای خدا واگذارش می کنم به خودت
من بچه می خوام:54:
پاره تنم صدای قلبشو شنیدم چه قدر راحت از دستش دادم
من حالم خوب نیست...همسرمو تهدید کردم خودمو می کشم ترسید پشت سر مادرش بد و بیراه گفت اما من دلم می خواد بره مادرشو بزنه
فردا می رم با سنگ می زنم تو سرش تو روزنامه ها چاپ می کنند
من نمی تونم دووم بیارم من بچه می خوام جاری نکبتم شش ماهه بارداره مگه من چمه ؟!!!!:54:

سلام دوست خوبم :72:

دعوای مادر شوهر و عروس یه پیشینه قدیمی داره! حتی کشورهای دیگه و فرهنگ های دیگه هم هست.تازه اصلا شاید کهن الگو محسوب بشه! چندین سال با یه تفکر عروس آزاری زندگی کردن و سینه به سینه و نسل به نسل هم منقل شده این فرهنگ غلط. تغییرش سخته!!!! مادرشوهر مامان منم یه کم شیطنت میکنه . :162: مامانم دلخور میشه . یعنی الان فکر کنم حدود سی و چند سال از زندگی مشترک مادر و پدرم می گذرد. (سن منو محاسبه نکنید، بچه اول من نیستم ( هنوز اختلافات پا برجاست. از اون ور هم خانواده مامانم برخورد مشابه با پدرم دارن. این دوتا یعنی مامان و بابام چی کار میکنن؟ هیچی دعوا نمیشه که! فکر کنم قرارداد رفتاری بین خودشون منعقد کردن. من از قراردادشون بی خبرم. ولی تکنیک خوبی هست ... شما و همسرتون هم می تونید یه قرارداد رفتاری بین خودتون منعقد کنید و پایین اش رو هم انگشت بزنید و امضا کنید . هر کسی طبق قرارداد عمل نکرد باید جریمه بشه. تمام نکات باید در نظر گرفته بشه دقیقا مثل یه قرارداد حقوقی. این قرارداد خیلی از مشکلات رو حل میکنه.

در مورد فرزند ... من از همدردی یه تاپیکش رو دنبال میکنم در مورد دعا هست و اصرار کردن و نکردن ...
شما دعا کنید خدا بهتون یه فرزند صالح بده ؛ دعا رو بکنید ؛ ما هم دعا میکنیم براتون. ولی برای استجابتش اصرار نکنیم به خدا. واگذار کنید به خدا. بحث توکل خیلی قشنگه. من دوسش دارم. داریم وارد فضای معنوی میشیم....

تنظیم قرارداد با شما دو نفر . باشه؟

سلام
من دوباره فلوکستین رو شروع به مصرف کردم چون قصد دارم دوباره بچه دار شم ریسپریدون رو نمی خورم
در کنار آروم گرفتن روح و روانم به درمان خودم و همسرم واسه دخترمون :) ادامه می دم
تا حالا هدف نداشتم فقط به زور بچه می خواستم (البته غیر از این آخریه)
اما این بار می رم تهران شایدم کاری کردم سه قلو.... :)
من فقط و فقط بچه می خوام بچه های زیاد ... چهارتا :) من مطمئنم به هدفم می رسم خدا هم می خواد...
یه خورده روحی و جسمی روبه راه بشم می رم تهران پیش یه دکتر خوب

- - - Updated - - -

الآنم وضعیتم گل و بلبل نیست اطرافیانم خیلی اذیتم می کنند
ولی چه کنم راهی جز این ندارم که به خدا واگذارشون کنم...
من مگه سنم چیه که درد قلب دارم !!
خیلی سرم بلا اومد خیلی پوست کلفتم :)

سلام خواهر عزیز....:72:
خدا رو شکر که روحیه خوبی پیدا کردی....

یه کم به خودت استراحت بده....
این خوبه که داری به جسمت میرسی و دنبال درمانی....
آرزو می کنم به هدفت برسی:)
ولی
به نظرم الان خیلی زوده که بار به فکر بارداری باشی.....
امیدوارم نخوای به این زودیا باردار بشی.....
هنوز26 سالته...خیلی فرصت داری.....

خوب که چه عرض کنم...
افسونگرم خواهری زیاد به حال خوب و بد من توجه نکن من اصلا ثبات ندارم
سقط مجددم هم افسرده ترم کرد...
منتها دیگه عین دیروز داغون نیستم بازم گول آقا گرگه رو خوردم :)
بهم قولایی داده و تعهد داده به همه شون عمل می کنه
همسر منه دیگه می دونه چه جوری خامم کنه :) منم که ساده و زود باور بازم مثل همیشه بهش اعتماد کردم...پناه بر خدا :203:

با سلام

این تاپیک فول ظرفیت شده

لطفاً به جای باز کردن تاپیک های اینگونه ای دقیق تجویزهای روانپزشک را انجام بده و در کنارش نزد روانشناس بالینی هم برو و مشاوره حضوری بگیر


موفق باشی