نوشته اصلی توسط
سوده 82
پستتون پر خشم و نا آرومیه...
میخوام درک کنید که خانوم سابقتون چرا این کارها رو کرده، تو پست اولم هم گفتم، اول پذیرش اشتباه های شما مهمه...شما هنوز بعضی وقتها یادتون میره که چرا زندگیتون به اینجا کشید،نمیگم خانومتون بی تقصیر. بودن نه ایشون هم نا بلد ولی دلیل اصلی این جدای خشم و پرخاشگری و عصبانیت های بیجای شما بود! عصبانیتهای که میشد جاشو بده به حرف زدن در یک محیط آروم...
نمیدونم خانوم سابقتون چرا بدهی دارن ولی شما وقتی میگید به من چه من این حس رو دارم که اگه گرفتاری هم سر این بدهی واسشوت پیش بیاد شما همچنان میگی به من چه ربطی داره!!! پس تو دیدارتون بهش نگید که واسم مهمترین چیز آرامش تو...
ایشون دلش از زندگی پر بود، حاضر بوده هر چی شما بگید تعهد بده یا به تنهای علیرضا رو بزرگ کنه تا فقط راحت بشه،ایشون هم دلایل خودشونو دارن که هم شما می دونید و هم ما از پستهای اولیه شما میبینیم...
همسر منم وقتی از پیشمون رفت فقط میخواست بره،حاضر بود قصر بنامم بزنه ولی فقط راهت بشه از دستم!!!
میخوام فقط درک کنید منظورمو...درک کنید نه عصبانی بشید