سلام
مرسي كه جواب داديد، واقعا اين حركت من منفعلانه بوده، من آدم بدجنسي نيستم، نميخوام مقابله به مثل كنم، ميدونم اون حساسه من بايد حساسيتش رو زياد نكنم،موندم واقعاً.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام اقای کوهیار ناراحت نشید اگه ایراد میگیرم . به خاطر درست شدن زندگی شماست . شما موندن ایشون خونه پدرش رو پررنگ میبینید . ولی اونجایی که گفتید بعدش رفتید ماموریت و تا پنج شنبه در گیر کارتون بودید رو خیلی سریع از روش گذشتید . شما که نبودید به ایشون چطور گذشته ؟ به تنهاییهاش و دلتنگیهاش توجه کردید ؟ شما زیاد به ماموریت میرید ؟ من معتقدم اگر ایشون توجه کافی از طرف شما دریافت کنه خونه پدرش نمیمونه . من نمیگم شما همسر بی محبتی هستید ولی شاید توجه و محبتتون رو بطور صحیح نمیتونید نشون بدید . مثلا شما با رفتن به خونه پدر زنتون فردای اون روز علاقه تون رو نشون دادید . ولی اگر علاقه تون رو زمانی که ایشون بیمار بود در عمل و کلام نشون میدادید مطمئنم ترجیح میداد تحت پرستاری شما قرار داشته باشه تا مادرش . ولی شما علاقه تون رو با موندن ایشون ابراز کردید . ضمنا راجع به رفتن ایشون به خونه پدریش خیلی حساسید . همه خانمها اوائل ازدواجشون دوست دارند حداقل اخر هفته ها رو به دیدن والدینشون برن . فراموش نکنید که خانمها احساسی ترن و وابستگی بیشتری به خانواده شون دارند . این وابستگی باید کم کم و به مرور زمان کاسته بشه . اگر عجله کنید نتیجه معکوس میگیرید . ضمنا فعلا شما تصمیم گرفتید روابطتتون رو اصلاح کنید و مهارتها تون رو افزایش بدید وخانمتون از این موضوع خبر نداره و رفتارهای قبلیش رو کما کان ادامه خواهد داد . نباید انتظار تغییر از ایشون داشته باشید . ولی با تغییر و اصلاح رفتارهای خودتون رفتارهای ایشون هم تحت تاثیر قرار خواهد گرفت . اینو عملا تجربه کردم .
با سلام
مرسي كه به تاپيكم توجه مي كنيد، ببينيد من به رفتن خونه پدر خانمم حساس نيستم، من به انحصارطلبي خانمم حساسم، همه چيز رو واسه خوش ميخواد،من هميشه سعي مي كنم بهش محبت كنم، اوضاع هم خوبه، ولي يه موضوعي مربوط به من و مخصوصا خانواده ام اتفاق مي افته شديدا موضع ميگيره، مثلا ديشب بهش ميگم آخر هفته يه سري بريم خونه برادرم، ناراحت ميشه ميگه من كار دارم، ميگم كاراتو انجام بده بعدش ميريم، بازم حرفشو تكرار ميكنه، بعدش ادعا ميكنه كه من از طرف خانواده ام تحت فشارم كه برم اونجا ميگم نه خودم دوست دارم،حرفاي تكراري و بهانه جويي هاي الكي ميكنه، من بهش گفتم من ديگه خسته شدم، پس منم ديگه خونه خانواده تو نميام، كه با شناختي كه ازش دارم ميدونم امروز ميره خونه باباش و اونها رو هم تحريك ميكنه و اونها هم آب ميريزن به آسيابش، دوستان واقعا خسته شدم، از اينكه خودم نيستم و تابع و باب ميلم زندگي نميكنم. مرسي كه توجه كرديد.
اقای کوهیار اوائل ازدواجمون همسرم ازم میخواست که بریم خونه برادرش . برادر شوهرم ادم مثبت و مهربونیه . منم دوست داشتم و میرفتیم . ولی بعد از چند بار رفتن متوجه شدم همسرشون زیاد از این کارمون راضی نیست . ولی بازم مخالفت نمیکردم . همسرم بعدها خودش متوجه شد که کار ما اشتباه بوده و ما که از سر ناچاری و دلتنگی و اینکه دوستشون داشتیم بهشون سر میزدیم . ولی شاید برای جاریم زحمت و هزینه ایجاد میشد و زیاد اهل رفت و امد نیست . میخوام بگم جایی که ادم راحته و بهش خوش میگذره دوست داره بره . فرقی نمیکنه فامیل خودش باشه یا فامیل همسرش . ولی این از بی مهارتی همسر شماست که پشت سر فامیل همسرش پیش خانواده اش حرف میزنه و باعث بدبینی میشه . و نمیدونه که اینکار به ضرر خودشه .
با سلام
مرسی که توجه دارید، دقیقا حرف من هم همینه، با اینکه خانواده من و برادرم بدی نکردن در حق خانومم ولی اون با کینه برخورد میکنه، به هر حال توی هر خانواده ای حرفی و انتقادی شاید باشه ولی قرار بر دشمنی نیست، همونطوری که من هم همینکار رو دارم میکنم، همسران باید به خاطر طرف مقابلشون از یه چیزایی بگذرن ولی خانمم اینکارو نمیکنه و جایی که خیلی هم با هم خوبیم میزنه زیر همه چیز، الان که دارم می نویسم تنهام، دلگیرم، ناراحتم و اندر کار و سرنوشت روزگارم، منم نرفتم خونه باباش تا بدونه که منم ناراحتم، ولی معمولا این موارد کمکی به پی بردن به اشتباهات نمیکنه و خودش میشه سرآغاز یه جریان جدید. خدایا تو به دادمان برس. مرسی.
- - - Updated - - -
اقای کوهیار خانم شما اینجا نیستند تا ما ازشون بپرسیم ولی بدی از نظر شما ممکنه با بدی از نظر ایشون خیلی متفاوت باشه . چیزی که شما اسمش رو انتقاد میگذارید ممکنه از نظر خانمتون رفتار خیلی زشتی باشه که باعث بشه دیگه پاشو تو خونه اونها نگذاره . شما همسرتون رو خودخواه میدونید در حالی که خودتون هم خودخواهانه دارید ایشون رو محکوم میکنید و اصلا نمیخواهید علت رفتارهای ایشون رو درک کنید .
با سلام
من فكر ميكنم شما احساس مي كنيد كه من دارم يه طرفه قضاوت مي كنم، ببينيد بهانه جويي الكي و بدون دليل قانع كننده و تكراري صرفاً جهت پيشبرد اهداف شخصي و كينه ورزي رو من بارها از خانمم ديدم، ببينيد من هيچ لزومي نمي بينم كه شما و ساير دوستان رو قانع كنم كه خانمم اينطوره يا اونطوره، اتفاقا خوب هم هستش، ولي ديدگاهش و عملكردش خوب نيست، اظهارنظر ها ناراحت كننده در مورد خانواده من، خانواده من احيانا اگر بد هم باشند خانواده من هستند، اگر قرار باشه گذشت و نديدن چه به حق و چه ناحق نباشه سنگ روي سنگ بند نميشه، فكر كنم اگر آدما يه خورده صبوري كنند و گذشت كنند زندگي قشنگ تر ميشه.
مرسي.
سلام اقای کوهیار شما چرا حضوری پیش مشاور یا روانشناس نمیرین؟! خانومتونو متقاعد کنین که باهم برین پیش مشاورد چون اینجور که شما میگین خانومتون میخواد رابطتون با خانواده شما کاملا قطع بشه و شماهم یا باید طبق میل خانومتون پیش برین که مسلما خیلی ازاردهندست یا باید با قهرو تلافی علیه کاراشون پیش برین که اینم یه جور متلاشی شدن رابطه شما وهمسرتونه. من به عنوان دوست همدردی نظرم اینه که حتما پیش مشاور برین.چون اینجا کسی دوس نداره خدای نکرده به شما پیشنهاد طلاق بده. ومن تا حدودی میفهمم چی میگید وبا صبوری هیچ مشکلی حل نمیشه بلکه شمارو عصبی تر وزندگیتونو سست تر میکنه.
یه سد بزرگو در نظر بگیرین که یه سوراخی روش ایجاد بشه تا وقتی اون سد پابرجاست که اون سوراخ رفع بشه اما اگه رفع نشه ممکنه این سوراخ بزرگ وبزرگتر بشه و یدفعه همچی از هم بپاشه.ممکنه صبروتحمل شما هم مثل این سد همچی رو نابود کنه.پس بهتره هرچی سریعتر پیش مشاور برین.
انششالا که مشکلتون حل میشه.
با سلام
مرسي كه توجه كرديد، من اوايل فكر مي كردم مشكل خاصي نداريم و نيازي به حضور پيشه مشاور نداريم و خودمون ميتونيم مشكلاتمون رو حل كنيم، ولي الان قضيه فرق ميكنه و واقعا اوضاع روز به روز داره بدتر و ابعاد جديدي پيدا مي كنه، يه بار وقت گرفتم ولي خانمم نيومد، الان دارم به اين فكر مي كنم كه خودم تنهايي برم، حرفهاي شما رو قبول دارم، واقعا خسته و آزرده ام، هيچ علاقه اي ندارم زندگي ام خراب بشه، ولي آمال و آرزوهام در حال از بين رفتن هستش.
مرسي.
اقای کوهیار ما اصلا قصد متهم کردن شما رو نداریم .همونطور که دوستمون گفتند شاید مشاوره حضوری دو نفره برای شما بهتر باشه . اینطور که من برداشت کردم شما فرد خیلی درونگرا و تو داری هستید و حرفتون رو نمیتونید راحت بیان کنید و احتمالا در برخورد با همسرتون هم همینطورید . و اگر خانمتون هم همینطور باشه که خیلی بدتره . یعنی بدون اینکه حرف دل همدیگر رو بدونید از همدیگه دلگیر میشید بدون اینکه هر کدوم از دلیل اون دیگری باخبر باشه . مثلا شما بعد از این همه پست هنوز نتونستید بگید که خانواده تون چه حرفی یا انتقادی از خانمتون کردند که ایشون از اونها فراری شده . ؟ درسته گذشت در زندگی لازمه . ولی گذشت در صورتیکه که شما اصل مشکل رو بدونید و به ایشون حق بدید و باهاش همدردی کنیدو ازشون بخواهید که به خاطر شما گذشت کنند . نه اینکه بخواهید صورت مسئله رو پاک کنید و ازشون بخواهید بدون قید گذشت کنند . در مورد پدر و مادر من اعتقاد دارم که در هر حال گذشت بی قید و شرط و نیکی لازمه . چون پدر و مادرن و گردن ما حق دارند ولی در مورد دیگران مثل برادر و خواهر اصل تعامل و احترام متقابله . و خوبی بیش از اندازه اگر ظرفیتش رو نداشته باشند باعث گستاخ شدن میشه .
- - - Updated - - -
اقای کوهیار ما اصلا قصد متهم کردن شما رو نداریم .همونطور که دوستمون گفتند شاید مشاوره حضوری دو نفره برای شما بهتر باشه . اینطور که من برداشت کردم شما فرد خیلی درونگرا و تو داری هستید و حرفتون رو نمیتونید راحت بیان کنید و احتمالا در برخورد با همسرتون هم همینطورید . و اگر خانمتون هم همینطور باشه که خیلی بدتره . یعنی بدون اینکه حرف دل همدیگر رو بدونید از همدیگه دلگیر میشید بدون اینکه هر کدوم از دلیل اون دیگری باخبر باشه . مثلا شما بعد از این همه پست هنوز نتونستید بگید که خانواده تون چه حرفی یا انتقادی از خانمتون کردند که ایشون از اونها فراری شده . ؟ درسته گذشت در زندگی لازمه . ولی گذشت در صورتیکه که شما اصل مشکل رو بدونید و به ایشون حق بدید و باهاش همدردی کنیدو ازشون بخواهید که به خاطر شما گذشت کنند . نه اینکه بخواهید صورت مسئله رو پاک کنید و ازشون بخواهید بدون قید گذشت کنند . در مورد پدر و مادر من اعتقاد دارم که در هر حال گذشت بی قید و شرط و نیکی لازمه . چون پدر و مادرن و گردن ما حق دارند ولی در مورد دیگران مثل برادر و خواهر اصل تعامل و احترام متقابله . و خوبی بیش از اندازه اگر ظرفیتش رو نداشته باشند باعث گستاخ شدن میشه .
دوستان با سلام
مرسي كه به تاپيكم توجه مي كنيد،متاسفانه منطق از رابطه ما رخت بر بسته و احساس همراه با لج بازي جا خوش كرده، خانمم از شنبه كه برگشته غروب كه از سر كار مياد ميره تو اتاق خواب و ميخوابه و مثلا قهر كرده و بيرون نمياد، 2 شبه كه اينكارو ميكنه، منم ديگه نميخوام برم نازشو بكشم، چون فكر مي كنم كه يكي از دلايل ايجاد همين شرايط گذشت بيش از حد من در مقابل رفتارها و برخوردهاي ناشايستش بودم، نميدونم داره به چي فكر ميكنه ولي ميخوام بدونه كه من از اين شرايط ناراحتم. اميدوارم فكر كنه كه شايد توي ايجاد اين شرايط سهم داشته و براي اصلاحش قدمي برداره. چون من نه انگيزه اش رو دارم و نه اينكارو ميكنم.
با تشكر
دوست عزیز معلومه که تصمیم گرفتید برای زندگیتون کاری کنید.
در حال حاضر بهترین کار برای شما اینه که زیاد به همسرتون وابسته نباشید.
حالا همونطور که ایشون به خودش حق میده تنها بره به خانوادش سر بزنه شما هم بهتره حالا تنها بیشتر به خانوادتون سر بزنید. به پدر مادرتون سر بزنید ..گفتین برادری در تهران دارید؟
خوب بهش سر بزنید.. رابتطون رو با دوستانتون و برادرتون که تو این مدت همسرتون باعث دوریتون شده بود بیشتر کنید.
الان ارتباط با نزدیکانتون میتونه براتون قوت قلب باشه و ارومتون کنه. نترسید که ازتون بپرسن چرا همسرت نیومده. الان بهتره خلا عاطفی ناشی از قهر همسرتون رو با نزدیکانتون پر کنید تا بتونید در مقابل زیاده خواهیه همسرتون مقاومت کنید.
از همسرتون نترسید. نترسید که بخاطر تنها رفتن پیش دوستان و اقوامتون شما رو بازخواست کنه. این حق شماست. از حقتون نگذرید همونطور که ایشون از حقشون نمیگذرن.
موفق باشید.
سلام اقای کوهیار خیلی متاسفم اینطور که مشخصه خانومتون واقعا شمارو شناخته که باقهر بالجبازیه با کم محلی میتونه نظر شما رو به خودش جلب کنه.ولی شما باید خیلی عادی برخورد کنین طوری که متوجه قهرو ناراحتیش نیستین اگه هم لازم شده شما باید بهش بگین خیلی ازش دلخوری که بدون شما رفته خونه مامانشینا طوری که باید بفهمه اونی که باید قهرواخم وتخم کنه شما هستین نه خانومتون.تعجب میکنم چرا خانومتون این رفتارو دارن خانومتون هرچقدم وابستگی به خانوادش داشته باشه شما هم یه جایی باید براش داشته باشین ولی اصلا اینطور نیست گذشت شما شده بود حق مسلم خانومتون.بنظرم اگه به بحث ودرگیری کشید این موضوع ازش بخواین باشما بیاد پیش مشاور..
دوست عزیز انوش گرامی توصیه ای که شما کردید تنها باعث فاصله گرفتن بیشتر اقای کوهیار از همسرش میشه . در حالی که مشکل اصلی هنوز سر جاشه . اقای کوهیار هر دو شما به شدت درونگرایید و اصلا سعی ندارید . به اعماق دل همدیگر نفوذ کرده و از درد دلهای هم خبر بگیرید . با قهر کردن نه تنها مشکلی حل نمیشه بلکه مشکلی بر مشکلات قبلی اضافه میشه . متاسفانه من هم اوائل ازدواجم مثل همسر شما بودم . و وقتی از موضوعی ناراحت میشدم . فکر میکردم همسرم باید علتش رو بدونه و چاره جویی کنه .و بدون اینکه اصل مشکل رو مطرح کنم قهر میکردم . و انتظار داشتم همسرم علت ناراحتیم رو بدونه . شاید هم میدونست و خودش رو به ندونستن میزد . و اغلب مثل شما بدون اینکه علت رو بپرسه ریشه یابی کنه و حلش کنه . فقط سعی میکرد با ناز کشیدن فقط اون جو قهر رو از بین ببره . در حالی که مشکل اصلی سر جاشه . خوب این از بی مهارتی هر دومون ناشی میشد . در حالی که هر دو ما میتونستیم جور دیگه ای رفتار کنیم . و به جای اینکه مثل بچه ها قهر و لجبازی کنیم مثل دوتا ادم که دلسوز همدیگه هستند بشینیم گفتگو کنیم و با همدلی سعی کنیم حرف طرف مقابل رو بفهمیم و درک کنیم . یعنی بتونیم خودمون رو جای ایشون قرار بدهیم . قبلا هم گفتم پدر و مادر حسابشون جدا ست هم والدین شما و هم همسرتون هر چقدر هم که خدای نکرده بد باشند به جز نیکی و احترام نمیشه باهاشون رفتار کرد . ولی در مورد خواهر و برادر و سایر اقوام اصل بر احترام متقابله . همسر شما همدم و خانواده و زندگی و عشق شماست . همسرتون اولویت اول زندگی شماست . همه باید اینو بدونند که بی احترامی به ایشون بی احترامی به شماست و هیچ کس نباید این حق رو به خودش بده . رابطه من با خواهر شوهرها و برادر شوهرها خیلی خوبه . در تمام مدتی که از ازدواجمون میگذره حتی یکبار هم حرف بد یا نامربوطی نه شنیدم ونه گفتم . حتی در غیاب من هم جرات بدگویی و گله گذاری نداشتند . و فکر میکنم علتش این نیست که اونها ادم های خیلی خوبین . یا من فرد خیلی خوبیم . علتش فقط اینه که از روز اول ازدواجمون همسرم در عمل بهشون نشون داده که اگر ایشون رو دوست دارند ((باید )) همسرش رو هم دوست داشته باشند و بهش احترام بگذارند . حتی مادرش هم چون متوجه این موضوع شده بود خیلی بهم محبت میکرد و من هم متقابلا دوستش داشتم . خدا رحمتش کنه .
با سلام
مرسي از دوستان كه به تاپيكم توجه داريد و برام نظرتون رو مي ذاريد، نظر همه شما دوستان براي من محترم هستش، دو روز پيش يه موضوعي پيش اومد و خانمم يه جورايي مجبور شد كه باهام آشتي كنه، آخه موضوع طوري بود كه من بايد كمكش مي كردم، البته من هم سعي كردم كه بدون دخالت قضاياي قبل، اون كارو انجام بدم و خيلي به روي خودم نيارم، البته قصد دارم كه بشينم و باهاش حرف بزنم و از نگراني هام و دغدغه هام و انتظارات م براش بگم و حرف هاي اونو بشنوم، اميدوارم تاثير داشته باشه، مي خوام بهش بگم كه لازمه كه با هم بريم مشاوره، البته نميدونم چقدر ميتونه مشكلات رو حل كنه، قطعا تلاش خودم رو خواهم كرد. دوستان اگر نكته اي كه بتونه تو اين راه كمك كنه يادآوري كنيد ممنون ميشم.
با سلام
دوستان گرامي همونطوري كه بهتون گفتم ديشب رفتم و با خانمم حرف زدم، البته من از برنامه ش خبري نداشتم رفتم ديدم داره جم و جور ميكنه ميگه بريم خونه بابام دلم تنگ شده و خواهرم اومده اونو ببينم،البته منم با آرامي بهش گفتم چجوري دل تو ميتونه تنگ بشه ولي دله من نميتونه تنگ بشه، كه خانمم معمولا و مثل هميشه با جار و جنجال راه انداختن و داد و هوار كشيدن ميخواست منو تحت شعاع قرار بده، البته من سعي كردم آرامشم رو حفظ كنم و حرفامو بهش بزنم، ولي اون چيزي رو قبول نكرد و به بي احترامي هاش و بد حرف زدن هاش ادامه داد، يه بار هم به مادرش زنگ زد و اونا رو هم اورد وسط اين معركه، واقعا خسته شدم، متاسفانه خانمم بسيار عصبي، پرخاشگرانه و بدون ملاحظه برخورد ميكنه و تقريبا هر چي از دهنش در مياد ميگه. نميدونم چيكار كنم، آدمي كه فكر ميكنه كاري كه داره انجام ميده درسته و هميشه همونو تكرار ميكنه رو واقعا ميشه كاريش كرد، دوستان باور كنيد من قصد مظلوم نمايي ندارم، ولي خانمم خيلي بد برخورد ميكنه، زندگي كه واسش زحمت زياد كشيدم فقط به خاطر يكدندگي، لج بازي و بي احترامي خانمم داره از هم مي پاشه، بعضي موقعها پيشه خودم فكر ميكنم يه حريمي وقتي شكست مثل يه ظرف شيشه اي هست كه ميشكنه ميشه چسبش زد ولي هم بابت ميلت نيست و هم با تلنگري ديگه از هم مي پاشه، چرا يه موقعي من بايد اينقد واسه بقاي اين زندگي تلاش كنم و خانمم به بهانه هاي واهي بياد و تلاش من بي اثر كنه، تحمل تموم شده، ديشب براي اولين بار بهش گفتم كه اشتباه كردم با تو ازدواج كردم، باور كنيد اينقد افسرده و كم انرژي شدم كه ديگه حال و حوصله زندگي كردن رو ندارم چون فكر مي كنم اين زندگي درست بشو نيست.
مرسي كه توجه كرديد.
- - - Updated - - -
سلام اقای کوهیار، شما غیر از خانواده همسرتون با کسی دیگه ای توتهران در ارتباط نیستین؟
اگه خانومتون باهاتون مشاوره نمیان باکسی دوست مورد اطمینانی همکار مقتدر و ریش سفیدی که هم شما هم خانومتون باهش رفتا امد دارین و راحت میتونیین حرف بزنین جریانو براش توضیح بدین شما خواستهاتونو وهمسرتون خواستهاشو به اون طرف مورد اطمینان بگین شاید غریبه بهتر بتونه تشخیص بده مشکل واقعا از طرف کدومتونه.
اقای کوهیار زود جا نزنید حداقل برای دلخوشی خودتون وزندگیتون ما فقط میدونیم خانومتون مقصر اما نمیدونیم ته دل خانومتون چیه وچرا اونو وادار به اینجور رفتار میکنه شاید واقعا ادم کینه ای شاید که نمیتونه در بابت خانوادت حتی بخاطر کوچیکترین حرفشون گذشت کنه یا از شما تو رابطه زناشویی راضی نیست اینجوری تلافی میکنه یا شایدم واقعا خانوادش مقصرن و دارن زیر پای بچشون وپر میکنن دریغ از اینکه دارن زندگی بچشونو نابود میکنن.
براتون دعا میکنم زودتر به ارامش برسین..
با سلام
مرسي كه پيگير هستيد و برام نظرتون رو مي ذاريد، يه بار خانمم قهر كرد كه بعد 20 روز بابام و مامانم از شهرستان اومدن رفتن دنبالش، بماند كه خانمم و خواهرش و باباش خيلي بد برخورد كردن و يه حرفايي زدن كه همين الان يادآوريش برام سخته، متاسفانه گزينه ريش سفيد و يا كس ديگه جواب نميده و خانمم خيلي خيلي توي رفتار بدش پيش رفته، دلايلي كه گفتيد رو فكر كنم ميشه قبول كرد كه روي خانمم تاثير گذاشته، هميشه با كينه در مورد خانواده ام حرف ميزنه و از برخوردهاي من هم راضي نيست، خانواده اش هم مزيد بر علت هستن يعني بيشتر حمايتش ميكنن به جاي راهنمايي ش، خوب منم اگه مثل اون كينه اي باشم بايد همون كاري كه اون واسه خانواده من ميكنه منم واسه اون بكنم، قبول دارم كه يه جاهايي برخوردم بد بوده ولي مقابل به مثل كردن اون منو بيشتر جريح كرده، داستان خانواده اش هم كه معلومه، نميدونم به كجا داريم ميريم و اميدم كم شده.
مرسي.
- - - Updated - - -
بنظر من وقتی درمورد خانوادتون حرف زدین که دلتون تنگ میشه براشون باید برا بدست اوردن دل همسرتون با لحن اروم و محبت امیز میگفتین؛(درسته خانوادم فلان حرفو زدن ناراحتت کردن من باهاشون حرف میزنم ولی تو بخاطر من ببخششون هروقت ناراحتت کردن خودم باهاشون حرف میزنم باهات اینجور برخورد نکنن..)این مثلا یه جور از حرفاست که هرخانومی
رو سنگ هم باشه نرم میشه وقتی درمورد خانوادت حرف میزنی سعی نکن همش خانومتو مقصر نشون بدی. درغیاب خانوادت قربون صدقه خانومت برو که خانومم خیلی مهربونه خیلی همسرشو دوس داره بخاطر من میاد پیش خانوادم.. حالا اگه خانوادتم ناراحت نمیشن یکم پیشه اونا هم بیشتر حواست به خانومت باشه. در مقابل میتونی درغیاب خانومت قربون صدقه خانوادت بری، قرار نیست حتما برخورد کنی با خانومت یا خانوادت بخاطر هر حرف کوچیک وجزیی.
الان شوهرمن وقتی میبینه از خانوادش ناراحت میشم و ازش گله میکنم شاید حرف بد هم بهشون بزنم فقط سکوت میکنه بعد که اروم میشم میاد سمتم وبیشتر محبت میکنه تا از دلم دربیاره بعد الکی میگه ایندفعه بهت حرفی زدن فلان حرفو میزنم،دعواشون میکنم همین حرف ارومم میکنه باعث میشه یادم بره ولی هیچوقت هم باخانوادش درمورد اون موضوع هیچ حرفی نمیزنه ولی هربار که ناراحت وعصبانی میشم همین حرفو میزنه و من همین که درکم میکنه حق دارم ناراحت بشم بخاطرصبوریش میببخشمشون.
واسه امتحان هم که شده شما هم اینکارو انجام بدین شاید واقعا تاثیر داشت.
سعی کنین جمعها که همیشه برنامه رفتن به خونه مادرخانومتینا رو دارین یه بار برنامه کوه ولواسان و دربند وپارک ومراکز خرید بذارین شما اصلا همچین وقتایی واسه خانومتون درنظر میگیرین!؟ شما خودتون باید برنامه زندگیتونو عوض کنین خونه مادر خانومتونو با برنامهای تفریحی دیگه عوض کنین.
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه...........
سلام
مرسي
باور كنيد منم ديدگاه همينه و سعي ميكنم كه همين كارو بكنم، ولي خانمم اينقد بد برخورد ميكنه كه فكر ميكنم شايد اگه جلوش وايسام اونام كوتاه بياد، خوب چطور خانواده خودش خط قرمزشه و من كوچكترين حرفي نميتونم بزنم، مثلا من موقعي كه جواب تلفن ميدم ميگم بله و بعد سلام عليك مي كنم، يه بار باباش زنگ زده بود همينطوري جواب دادم، بهم ميگه تو چرا سريع سلام نكردي منتظري سلامت بكنه بابام، خوب من چي بگم،كه البته من خيلي ناراحت شدم و با هم بحثمون شد، باور كنيد خانواده من كاري بهش ندارن، ولي من نميدونم چرا اينقدر باهاشون بده، خوب همين ديدگاهش باعث ميشه به اونا كم محلي كنه و اونا هم ناراحت ميشن، به من گفتن بعضي موقعها ولي من گفتم اشكال نداره شما جدي نگيريد، خوب هي تكرار ميشه،خوب معلومه آدما از هم زده ميشن، در مورد خونه پدر خانمم رفتن هم چه من برنامه بريزم چه نريزم ثابته، بعضي موقعها محكوم ميشم به خاطر اينكه نميخوام برم اونجا دارم برنامه ميريزم، خلاصه داستان داريم ما. انقدر پژمرده شدم كه همه دوستام ميگن چته بي حالي. اينم شانس ماست ديگه.
مرسي.
خانومه واحد این هست دلیله حرفایی که گفتم..
اگه جناب کوهیار نخوان به دنبال کمی جایگزینی برای احساساتشون باشن متاسفانه به شدت افسرده خواهند شد.
ایشون شدیدا نیازمند یک سری جایگزین هستن تا راحتتر بتونن با این مشکلشون مقابله کنن. و در حال حاضر بهترین جایگزین پدر و مادر و برادر و دوستان صمیمیشونه که میتونه برای بهبود روحیهشون کمکشون کنه.
تا روحیشون درست نشه زندگیشون هم درست نمیشه.
اقای کوهیار شما و خانمتون هنوز به شدت وابسته خانواده هاتون هستید . هنوز نتونستید به استقلال لازم برسید . هنوز توی خونه خودتون احساس ارامش و لذت ندارید . برای یک مرد متاهل همسرش باید اولویت اولش باشه . نه اینکه از ندیدن خانواده اش افسردگی بگیره . البته خانمتون هم اینطوره . ایشون به جای اینکه از روزه تعطیلی که هر دو خونه اید نهایت استفاده رو ببرد و از اینکه کنار همسرشه لذت ببرد دائم به فکر اینه که این خلوت رو به هم بریزه . روزهای جمعه رو دوست دارم چون همسرم دوست داره صبحانه رو خودش درست کنه . و در کنار هم از روز تعطیلمون لذت میبریم . منم براش ناهار مورد علاقه اش رو درست میکنم . البته بعضی جمعه ها هم برنامه سفر یا دیدن بزرگترها رو داریم . ایشون اصلا به فکر این نیست که برنامه باید دیدن خانواده اون باشه . منم به فکر این نیستم که برنامه دیدن خونواده من باشه . هدف اون اینه که کاری که منو خوشحال میکنه بکنه . و هدف من م اینه که برنامه ای که اونو خوشحال میکنه رو انجام بدم . اقای انوش اگر هر کدام زوجین به دیدن خانواده خودش بره فاصله بیشتر و صمیمیت کمتر میشه . در اوائل ازدواج وابستگی خانمها به خانواده شون زیاده و شما باید با ایجاد صمیمیت بیشتر ایشون رو به خونه و زندگی و همسرش وابسته کنید . اینطوری خود به خود از وابستگی به خانواده اش کم میشه . با زور و مخالفت نتیجه عکس گرفته میشه . اوائل ازدواجمون هفته ای یکبار به دیدن پدر مادر م میرفتیم . همسرم با علاقه به خاطر من اینکار رو میکرد . و میگفت شما 6 روز تو خونه منی و زحمت میکشی حق داری پدر مادرت رو ببینی . تازه به اونها هم خیلی زحمت میدیم .و ازشون تشکر میکرد ولی الان که بچه هامون بزرگ شدن و درس و مدرسه دارند هر یک ماه یکبار هم فرصت نمیکنیم به دیدنشون بریم . خانواده همسرمم دوست دارم چون میدونم که اونها رقیب من نیستند . من اولویت اول همسرم هستم . بنابرین هر کاری میکنم تا اون خوشحال باشه . شاید هم خانواده همسرم خیلی خوبن . اصلا نمیتونم تصور بدی از مادر شوهر یا خواهر شوهر بد داشته باشم .
سلام دوستان
البته من بعد از گذشت 12 روز از آخرين كامنت دوستان مجددا دارم براتون مي نويسم، البته بعد از اينكه خانمم يه چند روزي باهام قهر بود اومد و با يه بهانه اي آشتي كرد، خواهرش اومده بود تهران و ما رفتيم خونه باباش و يه شب هم اونا به اتفاق خانواده پدري اومدن خونه ما كه با خوشي و خرمي رفتن، دو روز بعدش قرار شد بريم شهرستان كه تعطيلات رو اونجا باشيم، خانمم با طرح موضوع نداشتن مرخصي اصرار داشت كه 2 روزه بريم برگرديم كه من قبول نكردم، كلي با هم بحثمون شد و كار به داد و بيداد هم رسيد و من تنهايي رفتم شهرستان، ديروز هم برگشتم و توي اين چند روز هيچ خبري از هم نداشتيم، باورتون نميشه قلبا راضي به ادامه اين شرايط نيستم، ولي اگر بخوام دوباره كوتاه بيام ديگه اوضاع از اين بدتر ميشه، قصد دارم كلا اهميت ندم و دنبالش نيوفتم، شايد از لحاظ منطقي راه روش من و خانمم درست نيست ولي فكر مي كنم اينطوري يه جوابي بگيرم، اوضاع روحيم مثل قبل خراب نيست، چون ميخواستم خانواده ام خيلي در جريان مشكلاتمون نباشن، ولي وقتي ديگه نميشه خيلي چيزا رو ازشون قايم كرد، اونا هم ناراحتن، ولي متاسفانه اوضاع جوري كه نبايد باشه شده، گذاشتم گذر زمان شايد گره اي از اين مشكل ما باز كنه.
مرسي كه توجه كرديد.
اقای کوهیار برای رفتن به شهرستان و دیدار خانواده تون دو روز هم کافی بود و نیازی به مرخصی نبود . این کار شما یعنی لجاجت و شما کار خوبی نکردید که تنهایی رفتید . اینطوری عملا به همسرتون نشون دادید که اون براتون مهم نیست و دیدار خانواده تون مهم تره . پس اگر ایشون هم همینگونه رفتار کنه تعجبی نداره . قهر کردن همسرتون رو تایید نمیکنم ولی اینکه ایشون خودش برگشته نشونه ضعف ایشون نیست بلکه نشون میده که به شما و زندگیتون علاقمنده . شما بعد از برگشتن ایشون چه عکس العملی داشتید ؟ کاش بغلش میکردی و میگفتی که چقدر دلتنگش بودی . و ازش میخواستی که دیگه هیچوقت اینکار رو نکنه . اقای کوهیار درسته که میگویند زمان مشکل رو حل میکنه ولی در صورتی که روش حل مشکل رو هم بدونی و به کار ببندی .
سلام
مرسي كه جواب داديد، خانم واحد چرا فكر مي كنيد كه كار من لجاجت هستش و نكوهيده است، ولي خانمم كه دقيقا مي دونه كه داره بهانه گيري مي كنه لجاجت نميكنه،وقتي خانمم ديدار با خانواده اش و حتي مسائل مربوط به اونا از من براش مهم تره من بايد چيكار كنم، وقتي حرف زدن اعتراض و جر وبحث جواب نميده و اون حتي حاضر نيست در مورد حرف هاي من حتي فكر هم بكنه من چيكار بايد كنم، باور كنيد ديگه خسته شدم اينقد ملاحظه كاري كردم، خانم من بچه نيست كه بخواد من يكي بدو كنه، چرا تا موقعي كه منافع خودش در ميونه همه چي خوبه، وقتي نوبت من ميشه همه چيز داغونه، همه آدما بدن، الان نزديك 12 13 روزه كه باهاش حرف نزدم و اونم داره همين كارو ميكنه، خوب حالا يه بار اون پيش قدم بشه، من فكر مي كنم كارم و فكرم اشتباه نبوده و واقعا اگر هر اقدامي كه اون فكر كنه من پيشقدم شدم كه اشتباه منه رو خيانت در حق خودم و اعتقاداتم مي دونم، پس من كاري نخواهم كرد، مرگ يه بار شيون هم يه بار، آدمي به يكدندگي خانمم نديدم.در مورد برگشتش هم اينو بدونيد كه از خونه پدرش بخواد بره سره كار و برگرده يه خورده دوره و خسته كننده اس، پس اون دلش به حال من و زندگيش نميسوزه، من فكر مي كنم اون احساس واقعي نميكنه كه زندگيش در خطره، چون تا حالا من هميشه سعي مي كرده جم و جور كنم قضايا رو، ولي ديگه اينكارو نخواهم كرد ببينم چي ميشه. درد من اينه كه خانمم فقط دنبال اينه كه كم نياره، اينجا زندگيه و محل مسابقه نيست ولي بعضي آدما اينطورن.
مرسي.
اقای کوهیار گفتین خانومتون چند سالشونه؟وچند وقته باهم ازدواج کردین؟
بنظرم شما خیلی هم صبور بودین که تا الان سوکت کردین چون زن شاید بتونه رو حرف مرد زیاد حرف نزنه خدای نکرده نمیخوام اتیش بیار معرکهه بشم. ولی سعی کنین تا وقتی خانومتون به زبون نیامده شما چیزی نگین صبر کنین تا خانومتون به زبون بیاد شماهم اونموقع حرفای دلتون و دلخوری هاتونو بهش بگین
اما اگه شما پیش قدم اتمام این قهر واشتی کردن بشین کارتون به هیچجا نمیرسه بلکه وضع از این به بعد بدتر هم میشه. شما خیلی صبورین بهتر تو این مسءله هم صبور باشین.
خودمو مثال میزنم من بعضی مواقع میشه شاید هفته 3بار با خانواده همسرم ملاقات دارم با این حال همسرم بازم درکم نمیکنه ولی دیگه فرض کنین من با خانوادش بد بشم یا جواب زنگاشونو ندم یا همش ازشون ایراد بگیرم مطمءنا باهام جوره دیگه برخورد میکنه یه بار این رفتارو ازم ببینه.
اینشالا که خانومتون به خودش میاد مشکلتون خیلی زود حل میشه.اصلا به جدایی فکر نکنین به ترمیم رابطون فک کنین ولی ایندفعه از جانب خانومتون پیش قدم شین..
با سلام
مرسي كه به تاپيكم توجه داريد، واقعاً همينه، من هميشه سعي كردم و به خودم مسلط باشم و موقع ناراحتي كاري نكنم كه بعدش پشيمون بشم، از شرايط حاضر اصلا راضي نيستم به هر حال زندگي منه و منم كه دارم عذاب ميكشم، ولي باور كنيد ديگه خسته شدم اينقده نامهري ديدم و توجه اي بهش نكردم، خانمم موقعي كه عصباني ميشه متاسفانه خيلي بد و بيراه ميگه، اينبار ديگه كاري به كارش ندارم، الان دو هفته س كه ديگه باهاش حرف نزدم و كاري بهش ندارم، اميدوارم كه به اشتباهش پي ببره كه خيلي خيلي ضعيفه اين احتمال، ديگه ميخوام از حقم نگذرم، فكر ميكنم گذشت زيادي اونو وقيح كرده، اصلا دوست نداشتم زندگيم اينطور بشه،زنم اينطور باشه، ولي اينو ميذارم به حساب بدشانسي و بي تجربگي، اميدوارم روزهاي آينده بهتر باشه و مثل گذشته داغونم نباشه، تصميمم جدي و ميخوام كه وايسم پاي كار تا درست بشه، شما هم برام دعا كنيد.
مرسي كه توجه كرديد.
سلام دوستان
داستان زندگی ما کماکان ادامه داره و تغییری توی شرایط ایجاد نشده، متاسفانه شرایط اصلا خوب نیست، خانمم روزا میره سر کار و شبا هم میاد خونه میره اتاق و کارای خودشو انجام میده، از دیروز هم مشابه همفته قبل بعده کارش رفته خونه باباش و فردا هم از اونجا میره سر کار، داره لج بازی میکنه، البته منم همانطوری که گفتم هیچ علاقه ای برای اینکه برم سمتش ندارم، نمیدونم این وضعیت تا کی ادامه داره، البته این خیلی مهم نیست، مهم اینه که خروجی چی داره آیا تغییر در وضع زندگیمون ایجاد میشه یا نه، این وضع متاسفانه بارها تکرار شده، گرفتن تصمیم خیلی سخته، نمیدونم آیا میتونم اخلاق خانمم رو عوض کنم یا نه، خیلی سخته که به پایانش فکر کنم، ولی بعضی موقع ها میگم چیزی که قرار نیست درست بشه درست نمیشه، شاید زندگی منم همینطوره.مرسی که توجه کردید.
دوستان سلام
بالاخره امروز تصمیم گرفتم و خودم رفتم پیشه مشاور، البته بیشتر دنبال این بودم ببینم آیا مشاور میتونه مشکل ما رو حل کنه، البته ایشون حرفهای منو شنید و سوالاتی ازم پرسید،البته قرار شد که با خانمم بریم پیش مشاور، تا حرفهای اونو هم بشنوه، البته یه سری چیزها هم گفت، اومدم خونه، ولی خانمم نیست، یعنی رفته خونه باباش، ببینید من چه زندگی ای دارم، دکتر مشاور گفت که بهش بگو بیاد پیش مشاور، نیست که بهش بگم، هیچ موقع فکر نمی کردم یه همچین زندگی ای داشته باشم، ولی اینه سرنوشت ما.
مرسی.
اقای کوهیار من همیشه پیگیره نوشته هاتون هستم و برای موفقیتتون دعا میکنم.
امیدوارم مشکلتون هرچه سریعتر حل بشه. بالاخره صبر و تحمل هم حدی داره و یک وقت میرسه که دیگه ادم میبره و باید اقدام کنه.
بازهم تاکید میکنم شدیدا به دنبال تقویت روابط عاطفیتون باشید و از تنهایی که الان سراغتون امده نترسید.
انشاالله که هرچی بهتر هست برای شما اتفاق میوفته. گاهی یک شکست و تغییر مسیر برای شما بهتر از ادامه یک مسیر اشتباه هست.
خیلی خوشحالم که تونستید از اون حالت در بیاید و برای تغییر زندگیتون کاری بکنید.
با سلام
کوهیار گرامی
تاپیک شما از حد مجاز عبرو کرده . لطفاً طی یک پست جمع بندی از راهنماییهای دوستان و اقدامات خودتان داشته باشدی و تاپیک را برای قفل شدن آماده کنید . در صورت نیاز می توانید تاپیک جدید متناسب با وضعیت و شرایط و راهنمایی مورد نیاز ایجاد کنید
دوستان عزیز
لطفاً پستی برای راهنمایی ارسال نکنید تا ایشان جمع بندی را انجام دهند و تاپیک قفل شود
با تشکر