چطور درباره مخارج و میزان حقوق با خواستگاری که وضعش بهتره باید صحبت کرد

سلام مائده جان
من تاپیکت رو خوندم و خوشحالم که به جاهی خوبی داری میرسی.امیدوارم به شناختی درست برسی و بتونی بهترین تصمیم رو بگیری.من اینجور برداشت کردم که این آقا از سمت شما محبت و مهری رو که خودشون انتظار دارن دریافت نکردن.احتمالا آدم احساساتی باشن و دوست دارن این توجه رو بیشتر از چیزی که الان هست از شما بگیرن و یا دچار کمبود محبت بودن و از سمت شما می خوان جبران بشه.این که میگی آدم احساساتی هستی ولی طرف مقابلت این رو قبول نداره چون بهش نشون ندادی وچون در مرحله شناخت هستی کار عاقلانه ای کردی.به نظرمن این نکته رو مستقیما به ایشون بگو.بگو چون در مرحله شناخت هستیم دوست دارم از انتخاب هم مطمئن بشیم بعد احساساتم رو بیشتر درگیر کنم .الان بیشتر سعی دارم شما رو بشناسم و شما هم من رو.یه درصد احتمال بدید که نشه اونوقت چون درگیر احساسات شدیم شاید عاقلانه نتونیم تصمیم بگیریم.

مرسی گوش ماهی جان
باور کن همه اینارو بهش میگم اما میگه به نظر من دوست داشتن زمان و مکان نداره ....
پریشب برامون نذری اورد دم خونه بعد دیشب زنگ زد گفت امشبم میخوام بیارم گفتم نه دیگه مامانم صداش درمیاد میگه پس بگو دوست نداری منو ببینی ...

واقعا موندم باید چیکار کنم ... خیلی ادم احساساتی هستش ... منم هستم اما نه به اندازه اون ...

میگه شاید چون میخوام زودتر بدستت بیارم این فکرارو میکنم ...

www.hamdardi.net/thread-3525.html

سلام ماعده جان لینکی که گفتم روواست گذاشتم
دخترخوب نگران نباش...زیادسخت نگیرکه واست سخت بشه....

اینجور که تعریف می کنی شما دارین بیشتر عقلانی رفتار میکنید و ایشون احساسی.به نظرم شما درست رفتار میکنید ولی میتونی طوری بهش بگی که فکر نکنه احساسی در شما وجود نداره...مثلا برای نذری بهش بگی که ااا....امشب هم نذری دارین؟چه خوب دوباره می تونم ببینمت ولی فکر کنم مامانم زیاد خوشش نیاد.به نظرم برای اینکه مامانم هم راضی باشه امشب نیاری بهتره...ولی چه حیف شداااا دلم میخواست بیایییی....مثلا اگه اینجوری بگی هم اون ناراحت نمیشه و برداشت اشتباه نمیکنه هم شما راضی هستی عزیزم.

مرسی گوش ماهی جان ...
دیشب نسبت به یه سری شرایط به این پی بردم واقعا شخصیه که خیلی میفهمه و برای یه زندگی میشه بهش تکیه کرد ... خییییلی از حرفایی که میزنه روی حساب کتاب به خاطر اینه که یه چیزی مثلا از بی محبتی من میگه یا زود ا ز کوره در رفتنم میگم که میخوام اصلاحش کنم یا طوری باشم که فکر نکنه بعد ها هم به همین صورت هست ...
یه میئله خیلی مهم دیگه هست گوش ماهی جان این که وقتی بدونی خانواده طرف ازت بدش میاد چقدر احساس حقارت بهت دست میده یعنی فکر میکنی چه مشکلی داری که اونا باهات اینطوری برخورد میکنن الان اون تو همچین وضعیتی قرارداده و خودش هم بارها گفته من خیلی ناراحتم از اینکه مادرت از من بدش میاد بچه هم نیست که من با حرف گولش بزنم بگم نه اینطور نیست ...
شب خواستگاری برگشت گفت اگه پسرتون نباشه ما راضیم ....
ایشون دارن هر کاری میکنن که دل مادرمو بدست بیارن اما مادرم اصلا اعتنایی بهش نمیکنه ... من این وسط موندم ...

- - - Updated - - -

پاییزه جان خیلی ممنون دارم مطالعه میکنم

مائده جون چرا مادرتوت خوشش نمیاد ؟(دلایل مذهبی که اشاره کرده بودید؟)واقعا گفتن اگه پسرتون نبود من راضی بودم؟اون موقع هیچ عکس العملی نشون ندادن؟

اره دلایل مذهبی که هست ...
اره بخدا اونا هیچی نگفتن خودش سرشو انداخت پایین پدرشم ساکت موند ...
یه بار دیگه ام به باباش گفت خیالت راحت باشه پسرت نمیخواد زن بگیره اونام به شوخی گفتم نه پسرمون ول کن نیست ...
اصلا مامانم ازش متنفره هرچی پسره دعوتش میکنه بیرون بهش اس میده جوابشو نمیده ...

مائده جون با مادرت صحبت کن.ببین چه دلایل منطقی داره.فکر میکنه اگه با این آقا ازدواج کنی خوشبخت نمی شی؟چرا؟بگذار اول مادرت همه حرفهاشو بزنه تو هم هیچ جبهه گیری و طرفداری نکن.بگو مامان بحث یه عمر زندگیه،شما هم خوشبختی من رو می خوای دوست دارم دلایلت رو بدونم .بعد که حرفهاشونو زدن.یکم سبک سنگین کن،فکر کن،اگه دیدی غیر منطقی هستن و فقط حسی خوششون نمیاد اونوقت فرصت بده.چون اگه فقط احساسی باشه با سیاست های خودت و اون آقا درست میشه.اون آقا هم معلومه که دوست داره که صبوری کرده.پس حتما کمکت هم میکنه تا مادرت رو راضی کنی.

گوش ماهی جونم باورت نمیشه الان همه دارن بهش میگن لگد به بخت دخترت نزن بهتر از این برای دخترت نیست به گوشش نمیره انگار با خودش لج کرده نمیخواد کم بیاره ...
یه بار برمیگرده میگه خسیسه بعد برام یه گوشی خریده میگه همش پول نیست ... با خودم میگم اخه وقتی داری بهونه میاری .... هم داره منو اذیت میکنه هم خودش رو ...
من میدونم با صبوری به اون اقا میرسم اما من نمیخوام زمان انقدر طولانی بشه که این وسط دلخوری پیش بیاد ....

عزیزم بهتره که مادرت راضی باشه...تو تلاشت رو بکن که بگه راضیم...اگه فکر میکنی صحبت کردن خودت فایده نداره از کسی که مادرت قبولش داره بخواه که با مادرت صحبت کنه.حتما حرفهایی که به تو میزنه با حرفهایی که به اون شخص میزنه فرق داره.این راهم امتحان کن عزیزم.

خالم و مادر دوستم و ... همه باهاش حرف میزنن تا میبینه طرف منو میگیرن میگه بسه بسه نمیخواد شماها چیزی بگید ...
میدونی تو دلش راضیه ... اما نمیخواد به روی خودش بیاره فکر میکنه اگه راضی بشه یعنی کم اورده یعنی ضایع شده انگار سر من شرط بندیه ....
به نظرت من چیکار کنم که راضی باشه کلا؟
از طرفیم چطور دل آقا پسر رو بدست بیارم؟

مائده جان اینطور که به نظر میاد مادرتون نگران اینده شماست و چون شما پدرت رو از دست دادی. (اگه مرحوم شده خدار حمتش کنه .)ایشون احساس مسئولیت بیشتری میکنه . اینطور نیست که از خواستگارتون بدش بیاد بلکه داره احتیاط میکنه و نمیخواد شما زیاد درگیر احساسات بشید . یا ارتباطتتون بیشتر از حد معمول باشه . سختگیری ایشون بد نیست و به نفع شماست . اینطوری بعد ها هم که ازدواج کردید همسرتون و خانواده اش بیشتر قدرتون رو میدونند . و فکر نمیکنند که شما رو خیلی راحت به دست اوردند . البته در مورد مذهبی بودن حق با مادرتونه . انسانهای معتقد تر معمولا متعهد تر هستند . خواستگارتون پسر پخته ای به نظر میرسه . از ایشون بخواهید که بیشتر صبوری کنه تا به شناخت بهتری از همدیگر برسید . بهشون بگید که مادرتون احساس مسئولیت بیشتری میکنه و شما به این احساس مسئولیت ارزش قائلید و اینطور نیست که از شما بدش بیاد . در مورد مسائل مالی مستقیم با خواستگارتون صحبت نکنید . مثلا اینکه چقدر خرجی میدید اصلا جمله جالبی نیست . اقایون از خانم ولخرج و پولکی خوششون نمیاد . ربطی به خسیس بودن یا پولدار بودن هم نداره . یعنی اقایون دوست ندارند خانمشون به دید دستگاه خودپرداز بهشون نگاه کنه .

به خاله ات یا مادر دوستت بگو طرف تو یا اون آقا رو نگیرن.فقط حرفهای مادرت رو گوش بدن.اونوقت اگه دیدن از روی احساسه باهاشون صحبت کنن که دخترت خیلی نگرانه ،تو تنها حامیش هستی .دوست داره که از انتخابش راضی باشی و نظر تو براش مهمه و نباید تنهاش بگذاری تو این وضعیت و خلاصه از در مادرانه وارد بشن ....به نظرم به این آقا نمیخواد بگی که مادرم از شما خوشش نمیاد بگو یکم ذهنش درگیره،اینکه من از پیشش میخوام برم ناراحته ،ربطی به شخص شما نداره ،نیاز به فرصت داره تا با این قضیه کنار بیاد.شما هم که همیشه صبور بودی و هستی این بار هم به خاطر من کمی صبور باش.ولی تو کار خودت رو اینطرف ادامه بده و سعی کن از طریق واسطه مادرت راضی بشه یا حداقل منطقی حرفهاشونو بزنن وبه یه نتیجه ای برسی.

مرسی واحد جان ... درسته
اما من به مادرم میگم مگه نمیخوای بشناسیش ببینی چطوریه خب باید باهاش رفت و امد کنی بری و بیای محکش بزنی امتحانش کنی تو شرایط بسنجیش نه اینکه بد خلقی و کنی و جوابش رو ندی ....
میگه تو دخالت نکن تو کار من ....
درباره مسائل مالی هم خداروشکر از حرفاش فهمیدم تناسب داریم البته من زیادی ولخرجم که باید خودمو اصلاح کنم ....
اما دوست ندارم اون آقا از مامانم خرده به دل بگیره یا ته دلش از مادرم ناراحت باشه ... میخوام دوتاشون همدیگرو دوست داشته باشن از صمیم قلب ... :47:

- - - Updated - - -

راستی تو تاپیک قبلیم گفتم یه اقایی وارد زندگی مادرم شده که من ازش متنفرم ... به خاطر اون خیلی دارم اذیت میشم .... مامانمم انگار بهش دل بسته نمیدونم چیکار کنم از طرفیم تا یه حرفی میزنم درباره اون آقا میگه تو اونو دیدی داری سواستفاده میکنی ...

چرا از اون آقا متنفری؟اینکه مادرت میگه تو اونو دیدی داری سوء استفاده میکنی....منظورشون از سوءاستفاده رضایت برای خواستگار خودته؟شاید قضیه تنفر تو و تنفر مادرت به هم ربط داشته باشن؟

ازش بدم میاد ادم پروییه ...
اره مامانم میگه تو بخاطر این واسه بیرون رفتنت و کارات میخوای سو استفاده کنی ....
نه من جدیدا از اون مرده متنفر شدم اما به خاطر مامانم هیچی نمیگم و باهاش خیییییییییییییلی خوب و محترم برخورد میکنم دقیقا برعکس رفتار مادرم با خواستگارم ...
دوست دارم از هم جدا شن ...

مسلما قبول یه نفر دیگه کنار مادرت سخته .کار درستی هم میکنی .هر وقت مادرت نظرت رو پرسید اونوقت نظرت رو بگو.فعلا سعی کن به انتخاب خودت برسی و از طریق واسطه حرفهای مادرت رو برای مخالفت بشنوی.

مرسی گوش ماهی جان از راهنماییت
باز هم اگه راهکار جدیدی به ذهنتون رسید من رو هم در جریان بزارید ممنون میشم

سلام دوباره به همه دوستایی که تا حالا همکاری کردند

راستش به یه مشکلی خوردم ...

اول بگم این آقا از بین کل معیارهای من تقریبا 70% رو داره ... فقط یه مسئله ای هست که ایشون اهل نماز و روزه نیست اما من هستم ... شاید خودم هم از روی عادت بخونم اما میخونم ....

زیادم اهل مراسم های مذهبی نیست .... اما مثلا تو مسئله حجاب یا روابط تو فامیل از من سختگیر تر هستند ...

ای خدا چرا هرکسی میاد باید بالاخره یه ایرادی داشته باشه ... اما این یکی از همشون بهتره خیلی مرده ...

اگه شما بودین چیکار میکردید ؟کنار میومدید ؟تحمل میکردید؟

مائده جون تو توی مرحله انتخاب هستی نه تحمل؟انتخابی بکن که کجبور به تحمل نباشی.ببین اعتقادو ایمانش به خدا در چه حدیه؟ببین برای اعتقادات تو چه قدر ارزش قائله.بعضی ها اعتقاد که ندارن مسخره هم میکنن.بعضی ها اعتقاد دارن .ایمان هم دارن ولی هنز توی نماز خواندن تنبلی می کنن یا دلایلی دارن.به نظرم سعی کن از ایمان و ارزش ها و اعتقاداتش با خبر بشی و صرف اینکه کسی نماز می خونه یا نمیخونه تصمیم نگیری.

سلام مائده جان روزت بخیر ببین عزیزم شما نمیتونی از کسی بپرسی که اگه شما بودین قبول میکردین یا نه؟ چون هر کس براساس طرز تفکر خودش و خانواده ای که توش بزرگ شده جواب میده... و صرفاً ممکنه اصلا درست هم نباشه... شما باید خودت ببینی این مسئله چقدر برات مهمه؟ تو خانوادتون چطور؟ ایناست که تعیین کنندست.. بین بعضیا اهل نماز و روزه نیستن اما به اعتقاد دیگرانم کاری ندارن یعنی احترام میذارن... اما بعضیا نه فکر میکنن فقط طرز فکر خودشون درسته... ببین ایشون چطوره؟ و واقعاً هم همفکری و تشابه اعتقادی برای ازدواج خیلی مهمه.... خودت میفرمایی نماز میخونی پس اعتقاد داری که میخونی بعد ازدواج اگه ایشون نخونه شما باید خودتو اماده کنی سخت نگیری .. بعدشم دختر خوب قرار نیست ایشون همه معیارارو با هم داشته باشه خب شما باید سبک سنگین کنی ببینی چیزایی که برات مهمه دارن یا نه؟ مائده جان چرا مشاوره ازدواج نمیرین؟ مطمئنا اونجا همه اینا بررسی میشه و مشاور بدون رودربایستی همه چیزو میگه.... شما خودتم باید مدیریت و فکر و تحلیل داشته باشی... وگرنه نمیشه واسه هر مسئله ای بخوای بعد ازدواج از دیگران بپرسی... خودت فکر کن و تصمیم بگیر دوست خوبم...من نظرم اینه حالا که تا اینجا پیش رفتین حتما ادامشو با تایید مشاوره خوب ادامه بدین... مراقب خودت باش

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط گوش ماهی

مائده جون تو توی مرحله انتخاب هستی نه تحمل؟انتخابی بکن که کجبور به تحمل نباشی.ببین اعتقادو ایمانش به خدا در چه حدیه؟ببین برای اعتقادات تو چه قدر ارزش قائله.بعضی ها اعتقاد که ندارن مسخره هم میکنن.بعضی ها اعتقاد دارن .ایمان هم دارن ولی هنز توی نماز خواندن تنبلی می کنن یا دلایلی دارن.به نظرم سعی کن از ایمان و ارزش ها و اعتقاداتش با خبر بشی و صرف اینکه کسی نماز می خونه یا نمیخونه تصمیم نگیری.

---

اعتقادش به خدا خیلی زیاده ... از اون دسته ادمایی که انسانیت رو از مذهبی بودن بیشتر قبول داره ... اونطور که خودش میگه من نه با نماز خوندنت مشکل دارم نه روزه گرفتنت تازه خوشحالم هستم از اینکه واجباتت رو انجام میدی ... گفت سحر بلند میشم که تنها نباشی میل داشته باشی چیزی بخوری اما روزه نمیگیرم ... به تمام ارزش های من احترام میزاره .... یه طوریه اخلاقش .... بمیره دروغ نمیگه نمیدونم چرا ... درصورتی که من برعکس اونم ..... بهش میگم بعدها من به خانواده خودم میگم روزه میگیری میگه چرا دروغ بگی بهشون میگم واسه اینکه نگن فلانی اهل روزه نیست میگه یعنی انقدر حرف مردم تو زندگیت موثره ... چیکارکنم خب دوست ندارم فرداهاااا بگن مائده به یکی شوهر کرده که اهل نماز و روزه نیست ... البته تو فامیل ما از این موردا خیلی زیاد داریم .... میگه اصلا درست نیست به حرف مردم انقدر اهمیت میدی .... در صورتی نمیدونه که من فقط به خاطر مامانم که حرف مردم برام مهم ... میگم فردا نشینه یه جا فامیلاروهم که خودتون میشناسید بگن اره دامادت اینطوری اونطوری وگرنه از نظر خودم به هیچکس مربوط که شوهر من نماز میخونه یا نمیخونه

راستی دیشب خواهرش بهم اس داد گفت اگه موافق باشی یه قرار ملاقات برای خانواده ها بزاریم ... گفت بعد عاشورا یه شب میایم خونتون برای شام!!!!!!!!!!!!!!!!

ماعده قرارنیست واسه تک تک معیارهات بیای اینجانظربپرسی وبقیه هم بگن نه این موردروسخت نگیریااینواینجوری نباش یا....
شماخودت بایدمعیارهات رودرنظربگیری...ببینی این کارشدنیه یانه؟شمامتاسفانه احساستتون خیلی درگیره...
این مرحله شناخته اما مثه اینکه ازاول جوابش مشخصه پس دیگه چرااین دوران روگذاشتین واسه شناخت...

شمااین آقارودوست داری وانتخابش کردی وفکرنمیکنم که چیزی نظرت روتغییربده
ببین ماعده جان اگه واست ایمان واعتقادات وانجام واجبات مهمه ویکی ازمعیارهاته پس باید بهش بگی...به خاطرخودت نه به خاطرمادرت وبقیه...
اگه هم نه فقط مهمه که خودت بخونی واون نخونه ومشکلی نداری پس بزارش به حال خودش...
بببین خودت چی میخوای...نمازوروزه ات روواسه چی میخوای...چه اعتقادی داری بهشون...
خب ایشون مسلمونن ونمازوروزه هم ازواجبات...وقتی کسی دینی روپذیرفته بایدبه برنامه دینش هم عمل کنه...اگه اینجوری نیست چطورمیتونه ازدواج کنه به سبک همون دین وبرنامه هاش رودرخصوص زندگی مشترک اجراکنه...
اینهااعتقادات منه...هرکسی فرق داره نظرش....
اما من خودم واسم مهم بودخواستگارهام اعتقاداتشون ونمازوروزه هاشون مثل خودم باشه چون مسله مهمی بودواسم...اماخب توهرجورنظرخودته

اینکه خیلی خوبه....کسی که ایمان داره،اصول انسانی رو باور داره و اجرا میکنه،برای اعتقاداتت ارزش قائله....همه اینها جای تحسین داره اگه همینجور بمونه که ان شالله میمونه...اینکه حالا چرا نماز نمیخونه شخصیه و میتونید باهم راجع بهش فقط صحبت کنید نه اینکه اصرار کنی....دیگه ببین برای خودت چی مهمه.فکر نمی کنم که به بقیه زیاد مربوط باشه که همسرت نماز می خونه ...چرا نمی خونه....خوبه مهمانی هم پیش رو دارید پس...باید ببینی مامانت نظرش چیه؟

ببینید برای من مهم نیست بخونه یا نخونه روزه بگیره یا نگیره ... نه اصلا ....اعتقادات مذهبی یه چیز شخصیه ...
من واسه تک تک معیارهام ک نگفتم دارم میگم به نظر شماها اگر کسی تمام معیارهاتون رو داشته باشه فقط باهاش تا حدودی اختلاف مذهبی داشته باشید چیکار میکنید نگفتم بر اساس طرز تفکرات که یه چیز احتمالی ...

آیدا جان مشاوره هم هست تو ذهنم ... اما میخوام اول یه جمع بندی پیش خودم داشته باشم که رفتم اونجا حرف واسه گفتن داشته باشم

یکم دوباره نسبت به قبل دودل شدم .... خودش و اخلاقش عاااااااااااالی هرچی بگم کم گفتم اما مسائلی از این قبیل ادمو یه طوری میکنه اونم نه بخاطر خودم فقط حرف مردم اااه

- - - Updated - - -

مامانم شب خواستگاری گفت که باید بیشتر همدیگرو بشناسیم ....
اما من دوست ندارم خواهرش نخود هر آشی میشه ... البته خواهرش چون خوب صحبت میکنه طوری که دل مامانمو بدست میاره شده واسطه اونا .... مادرش فوق العاده ادم کم حرف و ساده ایه ...
به هرحال ایشون گفتن که من بهشون خبر بدم که به مادرم زنگ بزنن یا نه ... من هنوز بهشون چیزی نگفتم بهترم هست که قبلش خودم به مامانم چیزی نگم و اجازه بدم خودشون تماس بگیرن ...

مادرم خداروشکر انگار بهتر شده قبلا ازشون متنفر بود الان تقریبا دیگه هیچی نمیگه فحششون نمیده ...
گوش ماهی جان شما خودت متاهلی .... هیچ کدوم از این مشکلات رو نداشتی تو اون دوران؟؟؟

مائده جان من فکر کنم این تایپیکتم همینطوری ادامه پیدا کنه و به زودی بسته بشه و شما در همین مرحله هستی....
منم نظرم اینه که شما تصمیمتو گرفتی و نمیتونه چیزی نظرتو عوض کنه واسه اینکه برای هر چیز که مطرح میکنی یه دلیل هم داری ... فقط الان شما میخوای بقیم تایید کنن نظرتو که مطمئن باشی...به نظر منم اینا شناخت نیست عزیزم شناخت با حضور خانوادست و شناخت خانواده ها و ...احساسی که در باره شما بوجود اومده مانع این میشه که ادامه بدی شناختو خلاصه یه توجیهی داری... مشاورم نیازی به امادگی نداره شما میری با شما صحبت میکنن یه سری فرم هست پر میکنین بعد جلسه جدا براتون میزارن در اخرم نتیجرو با تحلیل و دلیل براتون میگن ....من رفتم خودم و پیشنهادم میکنم تا وابستگی بیشتر پیش نیومده حتما برین... ببخشید اگر صریح صحبت کردم اما به خاطر اینه که تایپیکت باز بدون نتیجه بسته نشه:72:

مرسی ایدا جان ببخشید اگه شما تهران هستید میشه جایی که رفتین رو معرفی کنید

نمیدونم خلاف قوانینه یا نه که نام ببریم اگر هست ببخشید ... اصلا جنبه تبلیغات نداره مراکز زیادی هستن که میتونی تهران بری و خیلی مشاوره های خوبی دارن.. من پیش دکتر مجد رفتم ... برات ارزوی موفقیت دارم...

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط maedeh120

اعتقادش به خدا خیلی زیاده ... از اون دسته ادمایی که انسانیت رو از مذهبی بودن بیشتر قبول داره ... اونطور که خودش میگه من نه با نماز خوندنت مشکل دارم نه روزه گرفتنت تازه خوشحالم هستم از اینکه واجباتت رو انجام میدی ... گفت سحر بلند میشم که تنها نباشی میل داشته باشی چیزی بخوری اما روزه نمیگیرم ... به تمام ارزش های من احترام میزاره .... یه طوریه اخلاقش .... بمیره دروغ نمیگه نمیدونم چرا ... درصورتی که من برعکس اونم ..... بهش میگم بعدها من به خانواده خودم میگم روزه میگیری میگه چرا دروغ بگی بهشون میگم واسه اینکه نگن فلانی اهل روزه نیست میگه یعنی انقدر حرف مردم تو زندگیت موثره ... چیکارکنم خب دوست ندارم فرداهاااا بگن مائده به یکی شوهر کرده که اهل نماز و روزه نیست ... البته تو فامیل ما از این موردا خیلی زیاد داریم .... میگه اصلا درست نیست به حرف مردم انقدر اهمیت میدی .... در صورتی نمیدونه که من فقط به خاطر مامانم که حرف مردم برام مهم ... میگم فردا نشینه یه جا فامیلاروهم که خودتون میشناسید بگن اره دامادت اینطوری اونطوری وگرنه از نظر خودم به هیچکس مربوط که شوهر من نماز میخونه یا نمیخونه

راستی دیشب خواهرش بهم اس داد گفت اگه موافق باشی یه قرار ملاقات برای خانواده ها بزاریم ... گفت بعد عاشورا یه شب میایم خونتون برای شام!!!!!!!!!!!!!!!!

---

مایده عزیزم سلام
من از مادر یهودی و پدر مسلمان هستم!!!!!!!!به چشم دیدم مهم اعتقاد به خدا و انسانیت و احترام به عقاید یکدیگره.......راستی من بنا به رسم کلیمی ها دین از مادرم گرفتم اما به امام حسین ارادت دارم و میدونمحتنا از وصلت دو نفر حتی تو محرم واقعا شاد میشن....چه کاری بهتر و عزیز تر از ازدواج و امر خیر

سلام کیت کت جان خوشحال شدم از حضورت
شما مادر و پدرت به مشکل برنخوردن ؟
شما خودت اذیت نشدی؟
خودت دینت رو انتخاب کردی؟
میشه بیشتر برام توضیح بدی؟نظرت اینکه احترام به عقاید همدیگه کافیه؟یا مشکل ساز میشه؟

سلام.ممنون ببینید استثنا قاعده نمیاره.خییلی جاها دو تا مسلمان اما یکی شیعه یکی سنی همدیگرو تحمل نمیکنند(اصلا وقتی جاهای دیگه می خوان به مسلمان ها توهین کنند میگم خودشون با خودشون درگیرن!!!!این به نظرم توطیه هم کیشی های من و اشتباه!!!!)اما اگه مبنارو بر این بزاریم که همه ادیان و احکام برای اینکه انسان به انسانیت برسه فکر نمیکنم هیچ جای مشکلی وجود داشته باشه.....من شخصا خواستگار بودایی هم برام بیاد ببینم انسان و حق حق از خودش و من دیگران و خالقش ضایع نمیکنه باهاش ازدواج میکنم،با اینکه اگه بدونید کلیمی های ایران جز افراطی ترین کلیمی های جهان هستن؛و اصلا تو ذهنشون ازدواج با غیر کلیمی مطروده؛با کسی که نمازش ترک بشه یا ......اما من این طور نیستم،
ببین به هر حال نظرات واقعا متفاوته.این نظر منه؛دقت کنی من خانوادم هم مبنای شکل گیریش همین بوده.
موفق باشی

ممنون کیت کت جان ...
اما الان من به مرحله ای رسیدم که تمام جوانب رو سنجیدم و همه چیز اوکی شده ... یعنی بقیه مسائل هم از نظر ایشون هم من مشکلی نداره اما هر 2 ما به خاطر فامیل ها به مشکل خوردیم سر اختلاف مذهبی و بخاطر حرف اونا یکم دودلیم...
البته قراره مشاور بریم و راه حل بگیریم ...
اما خودم دوست دارم بد.ونم کسایی که با اختلاف مذهبی ازدواج کردن الان چطورن ؟
و حرف مردم چه تاثیری تو زندگیشون گذاشته
ایشون میگم من از اون اول که به شما پیشنهاد دادم پی همه چیزو به تنم مالیدم اما وقتی یکم حساسیت من رو دید ترسید گفت میترسم شما انعطاف پذیر نباشی و بعدها به مشکل بخوریم ...
بازم ممنون کیت کت جان

سلام
فکر کنم دوباره اشتباه کردم شایدم کار درستی کردم نمیدونم
امروز نمایشگاه برق هست بعد ایشون اونجا غرفه دارن زن داییم هم غرفه داره خواهر زن داییم هم که دختر دایی مامانم هم میشه غرفه دارن هر کدوم تو سالن جداگونه بعد امروز مامانم رفته پیش زن داییم نمایشگاه من زنگ زدم و ادرس غرفه ایشون رو با هماهنگیشون به مادرم دادم بعد ایشون گفتن که من رفتنی مادرت رو میرسونم منزل مادرمن رفته به زن داییم و دختر داییش گفته که این اقا اونجا غرفه داره بریم بهش سر بزنیم رفتنی هم مارو میرسونه ...الان نمیدونم چیکار کنم من نمیخواستم فامیلامون بدونن ... الان اگه همه فامیل بفهمن من خواستگار دارم به گوش فامیلای بابامم میرسه ... حالا نمیدونم کار درستی کردم که همدیگرو ببینن اشنا بشن یا کار خیلی اشتباهی کردم
خواهش میکنم تا دیر نشده کمکم کنید

الان کار دیگه ای نمیتونی بکنی ..مادرت همه چیز رو لو داد به دختر

داییش

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط maedeh120

سلام
فکر کنم دوباره اشتباه کردم شایدم کار درستی کردم نمیدونم
امروز نمایشگاه برق هست بعد ایشون اونجا غرفه دارن زن داییم هم غرفه داره خواهر زن داییم هم که دختر دایی مامانم هم میشه غرفه دارن هر کدوم تو سالن جداگونه بعد امروز مامانم رفته پیش زن داییم نمایشگاه من زنگ زدم و ادرس غرفه ایشون رو با هماهنگیشون به مادرم دادم بعد ایشون گفتن که من رفتنی مادرت رو میرسونم منزل مادرمن رفته به زن داییم و دختر داییش گفته که این اقا اونجا غرفه داره بریم بهش سر بزنیم رفتنی هم مارو میرسونه ...الان نمیدونم چیکار کنم من نمیخواستم فامیلامون بدونن ... الان اگه همه فامیل بفهمن من خواستگار دارم به گوش فامیلای بابامم میرسه ... حالا نمیدونم کار درستی کردم که همدیگرو ببینن اشنا بشن یا کار خیلی اشتباهی کردم
خواهش میکنم تا دیر نشده کمکم کنید

---

خب الان بد شده که اونا فهمیدن؟؟؟؟؟؟؟؟

بد یا خوبش رو نمیدونم ولی بالاخره که میفهمیدن...

بعدشم شما دختری اونم خاستگار... چیزه عجیب و غیر عادی نیست که نگرانی کسی بفهمه...

همه چیز بهم ریخت تمام رشته هام پنبه شد .. داغون شدم ... دیروز به پسره گفته من اصلا نمیخوام دختر تا چند سال دیگه شوهر بدم ... برو پی زندگیت تو و مائده به درده هم نمیخورید گفته برین تو زندگی تازه میفهمین چه اشتباهی کردین گفت بزرگترین مشکل من اختلاف مذهبیمون ... گفته هی دارم مسئله رو میندازم عقب که خودتون بفهمید به درد هم نمیخورید ... درصورتی که دیشب اجازه داد باهاش برم بیرون ... واقعا دچار دوگانگی شدم از یه طرف میگه برو مشاوره از یه طرف اینطوری
دیگه واقعا موندم باید چیکار کنم

مائده جون شاید مادرت درست بگه.یه درصد احتمال بده حرف مادرت درست باشه.احساس رو بگذار کنار و فقط با عقلت موضوع رو بررسی کن. ببین به چه نتیجه ای میرسی.مادرت تجربه اش از تو بیشتره مسلما چیزهایی رو دیده که تو ندیدی.ولی چون گارد گرفتی و علاقه بوجود اومده فکر میکنی بدون دلیل مخالفت میکنه.برا همینه که باید قبل از بوجود اومدن علاقه انتخاب می کردی.عزیزم مساله تفاوت فرهنگ اون هم در این حد چیز کمی نیست.ساده ازش نگذر.تو زندگی مشترک انقدر مسائل ریز و درشت پیش میاد که گاهی کم میاری،بخصوص اگه تفاوت دیدگاه و فکر هم وجود داشته باشه.حواست باشه یه سری مسائل با اینکه طرف بگه من ال میکنم بل میکنم و ...باوقتی میری زیر یه سقف کلی فرق میکنه.توی عمل که قرار میگیرید میبینی اونها فقط حرف بوده.حالا تو با علم به این تفاوت ها می خوای بری زیر یه سقف و همه این احتمالات ممکنه توجه کن میگم ممکنه پیش بیاد.به خاطر همین احتمال هم باید با وسواس بیشتری انتخاب کنی .تو الان علاقه مند شدی و دل کندن برات سخته.میخوای خودت رو مجاب کنی که این انتخابت درسته.عزیزم من نمیگم اشتباهه ولی قبل از ازدواج تا میتونی با چشم باز حتی چشم قرض کن!انتخاب کن.حالا بعدش میتونی چشمهای قرض گرفته رو پس بدی و چشمهای خودت هم کمی ببندی!!اگه هم میتونی مشاوره برو تا خیالت راحت تر بشه.