-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سعی خودت سرزنش نکنی چون دیگه بی فایدس
یه کم صبوری کن شاید گذر زمان چاره ساز باشه البته امیدوارم اینطوری باشه ولی الان اصلا تصمیم گیری نکن هیچ اقدامی نکن اینبار صبر کن تا بقیه اقدام کنن منظورم همسرت هستش ولی بیشتر از این از خودت مایه نذار چون همسرت نمی تونه تعادل و برقرار کنه بین تو و خونوادش . منتظر باش ببین اصلا چه تصمیمی می خواد بگیره ولی تو آروم باش از همه مهمتر اینکه به خدا توکل کن
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنيين جان گاهي خيلي خوبه كه به رسم و رسومات گذشته كمي اهميت بديم من هم سرگذشتم تقريباً مثل توئه البته نه به اين شوري
بهتر نيست الان كه عقد هستي يه كمي مثل قديمي ها رفتار كني بذار همسرت حريم خودشو نگه داره و توي دوران عقد كمي رابطه فيزيكي ات رو دور نگه دار . تا ان شائالله بري توي زندگي
من از خواهر شوهري كه باهاش كاملا دوست بودم ضربه خوردم هميشه خيال مي كردم اون منو بيش از خواهرش دوست داره اما زمان چيز ديگه اي رو بهم ثابت كرد به هر حال خواهرشوهره هرگز توقع نداشته باش مادرش رو با عروس عوض كنه حتي اگر مادرش هند جگر خوار باشه به هر حال سياستي به خرج بده كه نه دنبال سرت حرف باشه و نه بخواي توي روي خانواده شوهرت دربياي كه در هر دوحالت باختي قافيه رو نيازي نيست به اون وضع عادت كني اما درست و حساب شده پيش برو بعد هم به هر كسي به حد لياقتش توجه كن
در ضمن مگر پدر و مادر شما محتاج دعوت اونها هستن كه اين همه اين مسئله برات معضل شده خانمي يه كم خانمي خودت رو حفظ كن من 30 سالمه اما مثل مادربزرگم فكر ميكنم كه دختر توي دوره عقد بايد پاشو از گليمش فراتر نذاره البته توي رفت و اومد.موفق باشي - قهر نكن- تدبير بيانديش
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. مرسی از راهنمایی هاتون . خودمم به این نتیجه رسیدم. از شنبه عصر که همسرم رفت خونه اشون تا الان ندیدمش. تلفن هاش روهم خیلی کوتاه پاسخ دادم. این سری محکم روی حرفم ایستادم . گفتم بره فکراشو بکنه و تصمیم بگیره . بهش گفتم تا عید نوروز نه می خوام خانوادشو ببینم نه مهمونی فامیلی می یام . همین و همین. به حرف شماها و مامانم هم می خوام گوش بدم. اونم می گه همسرت هفته ای یکبار پنج شنبه عصر ها بیاد تا شنبه صبح که می ره پادگان .
من خیلی از خودم گذشتم ولی انگار در ذات مردها این همه از خودگذشتگی نمی گنجه . می خوام دوباره برگرده و بیشتر با خانوادش باشه تا دوباره قدر بدونه. بذارم پول تو جیبی اش رو دوباره از پدرش بگیره. بدونه برای بیرون بردن زنش اون باید جیبش پر باشه نه من. بره و از خانوادش بگیره تا اونا هم کمی به خودشون بیان. مادرش یک روز تو حرفاش متلک خیلی سنگینی به من گفت که هیچ وقت فراموش نمی کنم. به خنده گفت : نازنین جان شوهر نکردی که زن گرفتی !
امروز صبح که بلند شدم دیدم دیشب برام SMS معذرت خواهی بابت تمام کارها و حرف های این دو هفته اخیرش زده.
از امروز تصمیم گرفتم قهر نباشم ولی دیگه خیلی عاشق پیشه هم نباشم. به همون اندازه ای که دریافت کردم به همون اندازه هم محبت کنم.
امین باید کمی به خودش بیاد. من خیلی بیشتر از توانم برای زندگیمون از خودگذشتگی کردم حالا نوبت اونه که کمی زیر بار مسئولیت بره. برام دعا کنید دوستان و اگه بازم راه حلی می دونید بگید. به کمکتون اجتیاج دارم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیز دلم یه کم آروم باش
تو دوران عقد همه از این مشکلات دارند زیاد خودمونی نشو بی احترامی هم نکن
یه کمی خودت بگیری خیلی عالیه میدورام مشکلت حل شه
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دارم سعی می کنم آروم باشم. از وقتی همسرمو ندیدم و خیلی باهاش حرف نزدم دیگه گریه نکردم. ظهر باز هم معذرت خواهی کرد . من هیچی نگفتم الینا. یک کم هم سرد برخورد کردم. می خواست همو ببینیم ولی من گفتم 5 شنبه صبح امتحان دارم می خواهم این دو روز رو درس بخونم. قبول کرد.
برام دعا کنید.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. اول از همه می خوام بگم دوستتون دارم و مرسی از تمام راهنمایی هاتون:46::72::72::43:
همسرم امروز زنگ زد و باز هم دوباره عذر خواهی کرد و اظهار دلتنگی. می گفت دیشب با خانوادش حرف زده. اونا هم گفتند ما دلمون تنگ ولی چرا زنت نمی یاد؟ اونم تمام حرف هایی رو که من انتظار داشتم بزنه بالاخره زده. یکسری بهانه های واهی اوردن ولی آخرش حق با من شده. همسرم کلی ازم معذرت خواهی کرد و گفت می دونه تمام اشتباهات از طرف خانوادش بوده. گفت تا وقتی که اونا درصدد دلجویی نیان اون هم دوست نداره من رفت و آمد داشته باشم. حالا قراره فردا شب مثل اقاها با گل و شیرینی بیاد خومنون و غیر مستقیم از خانوادم بابت رفتارهای خانوادش عذر خواهی کنه.
خوشحالم چون دوستای خوبی مثل شما دارم که راهنماییم کردین و باعث شدین تجربه های خوبی بدست بیارم. تصمیم گرفتم :
1- دیگه گریه نکنم تحت هیچ شرایط.
2- عصبانیت هامو کنترل کنم.
3- رابطم رو با خانواده همسرم خیلی محدود نگه دارم ( چون اونا عوض بشو نیستند. مادر شوهرم دیشب گفته : من زبونم تلخ ولی هیچی تو دلم نیست!!!)
4- در مورد همسرم هم ، همونطور که گذشت می کنم خیلی جاها هم مقتدر برخورد کنم.( می خواهم کمی از بار مسئولیت هام رو کم کم رو شونه ی اونم بندازم )
5- و از همه مهمتر همیشه حد و حدود هر آدمی رو که باهاش برخورد دارم همون اول مشخص کنم.
امیدوارم دیگه مشکلی پیش نیاد و این اتفاقات درس خوبی برای همسرم باشه. برام دعا کنید چون خیلی به دعاهاتون احتیاج دارم.:72:
بازم ممنونم از تمامی شما دوستای خوب و نازنینم:228::228::43:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیزم خیلی خوشحالم که به آرامش رسیدی و از شرایطه فعلیت راضی هستی دعا میکنم دنیا همیشه به کامت باشه سعی کن از این به بعد حساب شده برخورد کنی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام عزیزم ...خیلی وقت پستهاتو میخوندم...ولی راهی به نظرم نیومد که بگم.....ایشالا خوشبخت بشی.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خیلی خوشحال شدم و برات آرزوی خوشبختی می کنم و امیدوارم مشکلات همه حل بشه
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. همسرم پنج شنبه جمعه خونه ما بود . خیلی معذرت خواهی کرد. خودش حقیقتا فهمیده چه اشتباهاتی خانوادش کردن. مادرشوهرم هم یک جورایی دنبال راهی است واسه برقراری رابطه ( ولی هنوزم می خواد شخصیت مثلا بزرگ و احترام کاذبش حفظ شه) . امیدوارم کم کم همه چی خوب بشه.
مرسی. دوستتون دارم. برام دعا کنید
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنين جان.تمام پست هاتو خوندم.خيلي خيلي خوشحال شدم از اينکه مرزتو با همسرت و خانواده اش حفظ کردي.و خوشحالم از اينکه شرايطت روبه راه تر شده.ما آدما اگه توي زندگي مرزهاي خودمونو مشخص کنيم هم خودمون به آرامش ميرسيم و هم اطرافيانمون.عزيزدلم بهترينهارو برات ارزو ميکنم.هرروز توي خلوت خودم زمانيکه دعا ميکنم براي تو هم دعا ميکنم عزيزم.وقتي برام پيغام ميذاري خيلي خوشحال ميشم.دوستت دارم و ميبوسمت.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی دوست گلم. آره اوضاع بدک نیست. فعلا اتفاقی نیافتاده. می دونی چکامه جان این همه آدم توی تالار و این همه مشکلات. واقعا وقتی همه ی اینا رو می خونم می بینم چند تا مشکل تکراری بیشتر نیست که به عناوین مختلف مطرح می شه. من خیلی شانس اوردم زود این سایت رو پیدا کردم. البته قبلش مامانم می گفت ولی گوش من ( به قول خودش جوان خام جاهل ) بدهکار نبود.
من واقعا به این نتیجه رسیدم به مرد تا یک حدی بیشتر نباید رو داد. زن باید استقلال مالی داشته باشه و یک سر کلاف زندگی تودست خودش باشه. به قول مامانم همیشه می گه باید نیمی از سندهای زندگی به نام تو باشه. باور کن من از وقتی که دیگه گریه نمی کنم و خیلی به همسرم وابستگیمونشون نمی دهم بیشتر طرفم می یاد و منتم رو می کشه. در مورد خانوادش هم به این نتیجه رسیدم بهم حسودی می کنند به خاطر موقعیت خوب اجتماعی ام ( خدا رو صد هزار مرتبه شکر)
خلاصه که درد هممون یک درده و دواش یک فرمول بیشتر نداره. امیدوارم اوضاع همین طور آروم بمونه. برام دعاکن.
منم دوستت دارم. همتون رو دوست دارم و برام عزیزین. امیدوارم یک روزی پست های هممون بسته شه و هیچ مشکلی باقی نمونه.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین گلم الان یه سر به پست من میزنی به کمکت احتیاج دارم ببخشید گلم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. سلام. سلام. خوبین ؟؟؟
دوستان گلم من خیلی حالم خوبه. جاتون خالی 5 روز نیشابور بودم به اتفاق همسرم. برای کارهای دانشگاه همسرم رفته بودیم ( همسرم اونجا 4 سال درس خونده بوده ) . اونجا هم خونه دوستای خانوادگی پدر مادرم رفتیم. توی پست قبلی ام جریان اولین مسافرتم به مشهد رو نوشته بودم یادتون که ! ولی اینبار با ارامش رفتیم . خیلی خوش گذشت. مشهد برای همتون از ته قلب دعا کردم.
قبل سفر مادر همسرم زنگ زد. داشتم چمدونم رو می بستم. 65 دقیقه رو موبایلم حرف زد . علت این کناره گیری من رو پرسید. تمام گلگی هامون رو از هم کردیم. من تمام حرف هایی رو که براتون نوشتم و ناراحتم کرده بود بهش گفتم. اونم هی سعی کرد جمع و جور کنه. خودش فهمیده چه اشتباهی کرده. فهمیده اون رفتاری که یک عمر با همه داشته حالا نمی تونه با من هم داشته باشه. می خواد برامون وام بگیره. می گفت : من هر کمکی از دستم بر بیاد می کنم و .... آخر حرفامون قرار شد هر دومون گذشته ها رو دور بریزیم و دوباره شروع کنیم. خواهر همسرم هم دیگه به من زنگ نمی زنه و تقریبا دخالت هاش تموم شده.
خوشحالم که از رفتارم نتیجه گرفتم. با همسرم در این مورد حرف زدیم. قرار شد همچنان رابطمون دوری و دوستی باشه. هفته ای یکبار زمانی که همسرم کنار مادرش نشسته زنگ بزنم و حالشون رو بپرسم و ماهی یکبار هم سر بزنم و تا اونجا که می شه من بدون همسرم حتی چند لحظه ام با مادرش تنها نباشم.
می دونید دوستان خیلی خوشحالم که بالاخره نتیجه گرفتم . فهمیدن تمام کوتاه اومدن های من به خاطر عشق همسرم بود نه ضعف شخصیتی خودم یا خانوادم. ولی خیلی متاسفم که باید با خانواده همسرم دوری و دوستی داشته باشم چون مادر همسرم اخلاقش این طوریه. زبان تلخی داره . تصمیم گرفتم دیگه به متلک هاش اگر باز هم شنیدم بی اعتنا باشم . اگه دوباره مواظب نباشم روز از نو و روزی از نو.
حالا آخر هفته اون شنبه که تعطیل یک سر می روم خونشون.
بازم از تمام راهنمایی هاتون ممنونم. امیدوارم دیگه هیچ اتفاقی مجدد نیفته. برام دعا کنید.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان خوشحالم که رابطه خوبی با خانواده شوهرت پیدا کردی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزيزم خيلي خوشحال شدم.بهترينهارو برات ارزو ميکنم.شاد و موفق باشي.ميبوسمت.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. رابطه اصلا خوب نیست . چون ذات خانواده همسر من عوض نمی شه . من سعی می کنم آرام باشم. از همتون ممنونم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز متاسفانه نمی شه خانواده همسر رو تغییر داد، بهتره روی پیشرفت و بهبود روابط زندگی خودمون و همسرمون هزینه کنیم... اعصابتو برای یه عمر زندگی در کنار همسرت نگه دار عزیزم :43:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
چی بگم . می دونی شاد در خیلی از مواقع امین نشون می ده که به هر حال هر چی باشه عضو همون خانوادست. من متاسفانه در کل از ازدواجم راضی نیستم . به نظرم همسرم و خانوادش لیاقت این همه گذشت و مهربونی و مایه گذاشتن منو نداشتند. گاهی خیلی دلم برای خودم می سوزه که چرا آگاهانه ( من قبل ازدواجم و از همون روز اول دوستی یک برخورد از مادرش دیدم. من خودم می دونستم چه شکری دارم می خورم. ولی برای رهایی از قانون خانه تن به ازدواج دادم. زورم به پدرم نمی رسید ولی الان به امین می رسه . ) خودمو انداختم تو چاه. چی بگم که نگفتنم بهتره.
قبل ازدواجم می خواستم فقط از چهارچوب های پدرم خلاص شوم ولی فقط مسئولیت هام زیاد تر شذ. در ازای این همه فشار و مسئولیت بعد از ازدواج فقط الان ازادی نصیبم شده. البته من امین رو دوستش داشتم . می گم داشتم چون الان مثل روزهای اول ندارم. ولی هنوز محبتی هست.
اگه همین طور پیش بره شاید به جدایی فکر کنم. همسرم خیلی بچه است. شایدم افکار من احمقانه است. نمی دونم ...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیزم سعی کن در مواردی که ناراحت یا عصبانی هستی هیچ تصمیمی نگیری، من در این مواقع هیچ وقت به چیزی فکر نمی کنم، چون مطمئن هستم که اگه بخوام فکر کنم به جدایی می رسم، اما میذارم واسه بعد، بعد هم که حالم بهتر شده و بهتر می تونم به قضایا نگاه کنم می بینم همسرم خصوصیات خوب زیادی داره و... عزیزم مطمین هستم که همسر شما هم خصوصیات خوب زیادی داره، اگه فکر میکنی همسرت بچه اس خوب سعی کن در کنار تو پخته بشه، سعی کن طوری باهاش برخورد کنی که وجودت بهترین و امن ترین جا برای خلوت کردنش بشه...
عزیزم همه یه جورایی با خانواده همسرشون مشکل دارن، پس کسی موفقه که با وجود تمام مشکلات به پیروزی برسه... نا امید نباش، هنوز خیلی همسرت رو دوست داری، اینو از روی مطالبی که نوشتی میشه فهمید...
:72:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نمی دونم. ولی خیلی خستم . دلم می خواد یک مسافرت یک ماهه داشته باشم . کاش می شد. شاد عزیزم من الان مدتی حتی تمایل به رابطه جنسی هم ندارم. تقریبا یک ماهه. فکر کن من فقط 2 ماه از عقدم می گذره ...
الان خیلی آشفتم . هرشب خواب های خیلی بدی می بینم. کابوس های وحشتناکی که خیلی اذیتم می کنه. مثلا خواب می بینم منو دزدین و می خوان انگشت پامو با چاقو ببرن یا مثلا تمام دندون هام افتاده و صورتم داره متلاشی می شه !!!!!! انقدر تو خواب جیغ می زنم که از خواب می پرم. مامانم نگرانمه .
نمی دونم. امین هم گاهی اوقات کارهایی می کنه که اعصاب منو بهم می ریزه. مثلا دیشب خونه ما بود. من باز هم بی میل پشت بهش خوابیدم. ولی اون تا صبح نازم کرد( هر وقت محلش نمی ذارم بیشتر می یاد طرفم. گریه داره نه ؟؟؟؟ ) ولی من فقط خوابیدم و باز هم کابوس دیدم.
امروز با خودم فکر کردم گناه داره ، زنگ زدم بهش گفتم بعد پادگان برو خونه ما تا منم بیام بریم پیک نیک ( خیلی وقت نرفتیم دو تایی تنها. شاید 3 ماهی می شه ) به پدرم هم زنگ زدم گفتم امین می یاد. یک ساعت بعد که زنگ زدم ببینم رسیده یا نه می گه : من تو راه خونه خودمونم. باید برای فردا که می روم پادگان چیزی بر دارم . بعد هم خسته می شوم دوباره بیام خونتون و برویم بیرون. بذار واسه بعد !!!
اونوقت من کلی خودمو سرزنش کردم که چرا دوباره دلم سوخت. امین هم ذاتش مثل مادرشه. فرقی نمی کنه.
در هرصورت برام دعا کنید. همتون دوستای خوبم . خیلی بهم ریختم...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خیلی برام دعا کنید من از لحاظ روحی ارام بشوم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام
من هر بار پست های شما رو می خونم و دنبال می کنم
خانومی انقدر نا امید نباش با یه رفتار کوچیک که از شوهرت می بینی سریع در موردش تصمیم نگیر
شما هنوز دو ماهه عقد کردی اگه انرژیتو از دست بدی برای یه عمر زندگی از کجا می خوای انزی بدست بیاری
الان امین هم شوهر شما محسوب میشه هم پسر اون خونه نه می تونه کامل مال شما باشه نه می تونه کامل از اونا ببره
تا زمانی که زیر یک سقف نرین وابستگیه به خانواده ها وجود داره
باید باهاش کنار بیایی وگرنه اذیت میشی
یه چیزی هم خواهرانه بگم رفتار خانواده شوهرت نه تنها عوض نمی شه بلکه شاید بدتر هم بشه
پس بزن بر طبل بی عاری ...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
حق با شماست. دارم تمام تلاشمو می کنم.
دیشب خونه پدر شوهرم بودم. مادر همسرم برام یک کادوی کوچک خریده بود. خواهرشم سوغاتی از دوبی برام اورده بود. خیلی گرم برخورد کردند ولی انگار نمی تونن متلک نگن. پدر شوهرم هی می گفت : پس چرا شیرینی نخریدید اومدین اینجا ؟!! ( آخه یکی نیست بهشون بگه پسر شماها باید خرج زنشو بده . حالا که بر عکسه. منم تا سقف تو قرضم. به جای کمک کردن شیرینی هم می خواین ؟ اونم از عروستون ؟؟؟ خیلی جالبه !!! ) منم با خنده گفتم : به امین بگین. منکه دیگه یک دوزاری هم ته کیفم پیدا نمی شه. ( ولی مگه از رو می روند؟!!) بعد که از خونشون اومدیم بیرون امین از من معذرت خواهی کرد ولی من گفتم مهم نیست.
امروز هم مادرشوهرم از صبح دوبار زنگ زده که بیا ببرمت دکتر سرما خوردی. خودم دلم نمی خواد بروم چون میدونم دوباره با صمیمی شدن قفل زبونشون باز شه و فردا کلی منتش به سرم می مونه و تا 10 برابرشو جبران نکنم دست از سرم بر نمی دارن ! ولی به اصرار مادرم می روم. مادرم می که : اگه یک قدم اومدن جلو تو هم یک قدم برو جلو. همین و همین. حالا با همسرم هماهنگ کردم اونم بیاد. باز وقتی اون هست مادرشوهرم بیشتر رعایت می کنه.
در مورد همسرم هم بی تفاوت تر شدم . به توصیه ات عمل کردم شاد عزیز، داره جواب می ده! مرسی.
دوستان خوبم از همتون ممنونم و خواهش می کنم اگه راهنمایی دارید بازم بهم بگید. از تجربه های خوبتون استفاده می کنم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز، بهترین کار شوخی گرفتن متلک هاس، هم حرفت رو می زنی و هم می خندی!
برات بهترین آرزوها رو دارم عزیزم.
:72:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان ببخشید یه کم دیر پستتو جواب دادم
اگه بخوای به خاطر کارای اونا اعصاب خودت و شوهرتو خورد کنی به هیچ جایی نمیرسی عزیزم میدونی دوران عقد دوران سختیه نه واقعا" ازدواج کذدی نه دختر خونه باباتی مرتب به خودت بگو که نمیتونی اونا رو عوض کنی درسته که کار اونا بده ولی از دست تو چه کاری بر میاد جز اینکه از کنارشون بگذری تازه 2 ماه عقد کردی یه مدت دیگه داغون میشی به خدا تو حالا حالاها باید زندگی کنی
این عبارات شاید بهت کمک کنه موفق باشی عزیزم
ياد گرفتم که:
• با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنيای احمقانه خويش خوشبخت زندگی کند.
• با وقيح جدل نکنم چون چيزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
• از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. حق با شماهاست. ولی نمی دونم اونا چرا ول نمی کنند؟؟؟ خیلی اهمیت می دهند چرا نازنین زنگ نمی زنه. چرا نازنین نمی یادو ... برام جالبه !!! واقعا تعادل رفتار ندارند.
الان خیلی ارومترم. ولی کابوس هام هنوز سر جاشه متاسفانه.
الینا جان ولی خوشحالم فهمیدن باید چه طور برخورد کنند. می دونم عوض بشو نیستند ولی حداقل یک کم خودشونو جمع و جور کردند. سعی می کنم فاصله ام رو باز هم حفظ کنم و همون ماهی یکبار بیشتر نروم. 10 روز یکبار زنگ بزنم برای احوال پرسی. برام دعا کنید
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. ببخشید دوستان که من انقدر هی می یام اینحا حرف می زنم و درد دل می کنم. ولی به جز شماها هیچ کسو ندارم باهاش حرف بزنم.
دوستان کابوس های شبانه من خیلی زیاد شده . حتی وقتی امین هم پیشم هست بازم کابوس می بینم. در صورتیکه وقتی هست من خیلی آرومم و خوشحال می خوابم ولی باز هم کابوس می بینم.
الان 3 هفته است که این کابوس ها شروع شده . واقعا وحشتناکن. مثلا دیشب خواب دیدم دوتا پسر به عنوان برادر خوانده من به جمع خانوادمون اضافه شدند ولی اونها همش با چاقو دست هامو زخمی می کنن . مادرم می بینه و می خنده ...!!!!
خیلی خواب بدی بود. از خواب پریدم. حالم خیلی بد بود. امین هم بیدار شد. آب خوردم و دوباره سعی کردم بخوابم ولی ادامه خوابو دیدم!!! بیچاره تا صبح منو نوازش می کرد.
این روزها خیلی کسلم. رفتار خانواده همسرم یک کمی بهتر شده ولی من اصلا حال و حوصلشون رو ندارم. نمی دونم باید چه کار کنم؟؟؟
تصمیم گرفتم اگه تا هفته دیگه باز هم این کابوس ها ادامه پیدا کرد به یک روانکاو مراجعه کنم. اگه دکتر خوبی می شناسید لطفا معرفی کنید دوستان خوبم.
مرسی. دوستتون دارم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين عزيز
چه خبر ؟ اوضاع بهتر شده ؟ راستي شوهرت مرد وفاداريه يعني از لحاظ چيزاي ديگه بهش شك نداري ؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نه اصلا. خدا رو شکر هیچ مشکلی تا الان جز فضولی های خانوادش نداشتیم. نه رفیق بازه. نه اهل مشروب و سیگاره. نه شره. نه عصبی. نه دست بزن داره و نه .... هیچی هیچی. البته در مورد اون دخالت خانوادش ( الان که یک مدت عضو تالارم و مشکلات دیگر دوستان رو می بینم ) منم بی تقصیر نبودم زیادی مته به خشخاش گذاشتم. به قول الینای عزیز بی خیالشون.
ولی خودم اصلا شرایط روحیم جالب نیست.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
اوضاعت چطوره؟ هنوز کابوس میبینی؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
آره اون پست آخرم رو تازه گذاشتم الینا
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خدارو شكر دوست عزيز
اصولاً آدما بعد از ازدواج كمي افسرده و نگران مي شن اين يه حالت طبيعيه ولي براي آروم بشي به خدا توكل كن همانا ياد خدا آرامش دهنده قلبهاست
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
:302: پس دوستای من کجان ؟؟؟؟؟؟:302::47:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان سعی کن موقع خواب به مشکلاتت فکر نکنی
یک ساعت قبل از این که بخوابی یه میوه شیرین بخور حتما شیرین باشه خیلی تاثیر داره
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
یک مدت بی حس و حالم. دلم به هیچ کاری نمی ره. نمی دونم چمه؟ خیلی خستم...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
منم مثل توأم حوصله هيچ كاري رو ندارم فكر مي كنم داريم افسردگي مي گيريم البته مادرم مي گه اين بخاطره اينه كه از خدا دور شدي نمي دونم چي كار كنم ؟به نظرم ما بايد حتماً به يه روانپزشك مراجعه كنيم توام بايد بري تا بيشتر از اين پريشون و بي حال نشي اگه يه دكتر روانپزشك خوب سراغ داشتي به منم بگو:203:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنینم عزیزم شما که اینقدر خوب دوستامونو راهنمایی میکنین چرا یه راهی واسه آرامشه خودت پیدا نمیکنی آجی ؟ برو سراغ چیزایی که آرومت میکنن عزیزم تو و شوهرت که خدارو شکر شرایطه همو پذیرفتین با همم که مشکلی ندارین پس یه کم به خودت آرامشو تلقین کن اصلا به خانواده شوهرت فکر نکن بزار هر چی میخان بگن وقتی ببینن تو نسبت به حرفاشون بی تفاوتی اونا هم روشون کم میشه برا کابوسایه شبانه هم حتما به یه روانکاو مراجعه کن یه مدت دارو مصرف کنی خوبه خوب میشی .
دعاگوی شما: نفس
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
آره عزیزم
بهتره بری پیش یه روانپزشک تا برای خوابت بهت دارو بده