-
من چه ارزشي دارم براش؟!
منو با هر چيزي تو دنيا عوض ميكنه.
با خواهرش،با مادرش،با دوستاش،حتي با دوستاي خودم،
همينه اينارو ديدم كه ميگم
چرا ديگه مهم نيستم؟! برا هيچكس؟
چرا هرچقدر ملت بهم توهين كنن جنم ناراحت شدن ندارم؟
حتي حاضر نشد بهم اطمينان بده دوستاشو نياره
دفعه اخر بهونه ش اين بود دوستم از سربازي اومده،الان چي؟!
ديشب قرار بود برم پيشش گفت مهمون داريم بذا برن بعد بيا.
ساعت شد ١٢ گفتم ميخواي نيام؟ اول ك هيچي نگفت بعد ك گفتم باشه نميام فردا شب ميام وفت خونه اس داد بيا مهمونا دارن ميرن،
نيم ساعت وايسادم،هي اصصصصرار كه بيا.
منم شستم خ دار شد كه فردا شب خبريه كه ميخواد به زور امشب ببرتم ك فردا نرم.
ولي كووو عرضه ك سر حرفم وايسم و بگم نميام؟! بگم الان ديره فردا شب ميام.
گفتم فردا شبم ميرم.
رفتم گفتم چه برنامه اي داري كه به زور امشب اورديم،فردا شب چه خبره؟!
به جون من قسم خورد ك هيچي
ولي من مطمين بودم هست
گفتم اخه من فرداشب تنهام خواستم بيام پيشت،مامانمينا ميرن عروسي،
جا خورد
گفت خب برن،برميگردن.گفتم نه دير ميان ميام اينجا ميام خونه شما.
هيچي نگفت،گفتم برم الان فرداشب بيام؟ مامانتينا نگن هرشب اينجاس
گفت مگه دروغ ميگن،هرشب اينجايي ديگه
گفتم خودت ميگي بيا
باز چيزي نگفت
گفتم نيام؟ كاري داري؟
گفت انداختي خودتو ديگه ،بيا.
بعدش ديد ناراحتم،ديد الانه مه اشكم بياد،به رو خودش نياورد،چرت و پرت گفت،بعدم موقع خواب بقلم كرد كه خوب خر شم،خب خر خوبيم انصافا
هركي جام بود همونجا ميرفت خونشون،خونه بقلي بود ديگه خونمون،جاي دوري م نبود
يعني ادم با نوكرش اين برخوردو داره واقعا؟ من خر نيستم؟ من تفهم نيستم؟!
بعدم با پررويي ز زده امشب مياي؟ گفتم مگه دوستات نميان؟ گفت نه ما برنامه خاصي نداريم،اگه نمياي بگم بيان
گفتم من خرم؟! من گلابي م؟ گف دوس داري بيا،من ميگم نيان
من نرفتم
چجوري روش شد بهم ز بزنه بگه با دوستاش برمامه داشتن؟ جز اينه كه به من به چشه اشغال نيگا ميكنه؟
-
خب الهام جان چراهی میگی بیام؟نیام؟
خب تومیرفتی فرداشب به اون میگفتی بیا.تنهام.کلی هم دوتایی خوش میگذروندین؟
مشکل تواینه که همش بااحساسات جلومیری...مثه پست گذاشتنت اینجا!!!
تومدام منتظری یه چیزی بشه وشروع کنی بگی که من بدبختم وکسی دوستم نداره
مگه قرارنشدبهش فرصت بدی...
چقدربه حرفهایی که ماتوی این تاپیک بهت گفتیم عمل کردی واسه حذب کردنش...
شب نشینیهاش روکم کرده؟؟توچکارکردی که بیادسمت تونه دوستاش؟
-
من از اخرين باري كه درستاشو اورده يه لحظه م نذاشتن بهمون بد بگذره،
هر شب كه گفت بيا پيشم رفتم،حتي اگه نصف شب بود،كه هوس دوستاشو نكنه
هروقت ديدمش گفتم و خنديدم،با خودش با خونوادش
من ازش خواهش كردم اينكارو نكنه،بعد اون بدون اينكه برام توضيح بده،انگار هيچي نشده،انگار با خر طرفه،انگار حرفي بينمون ود و بدل نشده حتي در اين مورد دوستاشو جمع ميكنه.
ميرفتم؟!خودش دعوتم ميكنه بر خوردش اونه،من سرزده برم و مجلس بزمو خراب كنم چي ميشه؟!؟
بعدشم چند بار برم؟چند بار سعي كنم مچ بگيرم،؟! وقتي اون له له ميزنه برا درستاش،وقتي تو روم ميگه من كي گفتم دس بر ميدارم از كارم؟! رفتن من به چه دردي ميخوره،؟! امشب ميرفتم،فردا شب مياوردشون،اون ك تعارف نداره،من ك...
ديگه نميتونم پست بذارم،٣ تا شد.
اوه كم شده،يعني از اخرين بار ١٠روز ميگذره،ولي بع من قولي نداده كم شه،شايد اتفاقي بوده،البته پريشب با عموش ليون كشيد ولي قاطي دوستاش نميكنم اونو
حالم بده
-
سلام
الهام جان این خیلی خوبه که کم شده...چرافکرمیکنی به خاطرتونیست؟؟؟ببین همین اخلاقهاته که باعث میشه خودتواذیت کنی!!!
وقتی خودت درموردخودت اینجوری فکرمیکنه ازبقیه چه انتظاری داری....
خودت رودوست داشته باش تادوستت داشته باشن...بااعتمادبه نفس باش...مثل یه ملکه باش...
الان که کمترشده ازش تعریف کن...بهش بگوممنون که به خاطرمن این روابط روکم کردی توبهترین شوهردنیایی...بابا بایددیگه یادگرفتع باشی...اینجوری رفتارکن ببین چقدربهترمیشه...اینقدرهم زود کم نیار
من مطمنم که توازپسش برمیای:43: