سلام علی آقا.یه سوال دارم که دوست دارم خوب روش فکر کنید بعد جواب بدین و خواهشا صادقانه باشه.چرا نمیخواین طلاقش بدین؟از بابت اموالتون هست؟دوسش دارین؟اگه دوسش دارین چرا؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام علی آقا.یه سوال دارم که دوست دارم خوب روش فکر کنید بعد جواب بدین و خواهشا صادقانه باشه.چرا نمیخواین طلاقش بدین؟از بابت اموالتون هست؟دوسش دارین؟اگه دوسش دارین چرا؟
دوست گرامی دوستان توصیه کرده بودند که با خانمتان به صورت جدی صحبت کنید و خواسته هاتون رو بگید و دلیل ر فتارش رو بپرسید و بیاید اینجا بگید .
شما دائم در حال مرثیه سرایی هستید.
به حداقل راهکارا که دوستان می دن توجه ندارید.
شما از خانمتون می ترسید؟ که باهاش حرف بزنید؟
یا مهارت صحبت با ایشون رو ندارید؟
سلام
متاسفانه 3 روز پیش خود ک--ش--ی ناموفق داشتم -جونم مثل سگ هست هر کاری کردم اما بازم به زندگی مسخره برگردشتم ! دو روز هم تو بیمارستان بودم -- خودش هم فهمید چه کار کردم
متاسفانه تو برنامه whats up مچشو گرفتم حالا نمیدونم درست قضاوت کردم یا نه --خودش چیزی نفرستاده بود فقط --طرف-- براش فرستاده بود ---
به حد جنون رسیده بودم نزدیک بود بکشمش // بعد از بیمارستان مثل موش شده بود تا دیشب دوباره شروع کرد
1--خودم هم موندم چه کار کنم --زدم به سیم اخر --برای طلاق هم فکرشو کردم اما این خانوم به این راحتی طلاق نمیگیره تا یک تیکه بزرگ نکنه --از نظر دوست داشتن هم راستیاتش دوسش دارم --وقتی دیونه بازی در میاره ازش بدم میاد اما وقتی نیست دلم براش تنگ میشه
اما رفتارش خیلی مصنوعی هست
2-ترسی از حرف زدم با خانومم ندارم اما هر حرفی هم میزنم و همه را براش توضیح میدم و حتی بحث طلاق را پیش گرفتم اما یک روز خوبه بعدش همون اش و همون کاسه !
3-متاسفانه مهارت صبحت باهاش ندارم و حنام براش رنگی نداره !
دوستان یک حرفی بزنن دلم پوسید
برادر عزیز،
یکی از مشکلات خانمهای این تالار این هست که آقایون حاضر نمی شن برن مشاوره حضوری.
شما که این مشکل را ندارید. چرا نمی رید مشاوره حضوری تا کمک حرفه ای و بهتری بگیرید؟
من مطالبی که نوشته بودید خوندم.یه سوالهایی به ذهنم رسیده.یکی اینکه تو پست اولتون نوشتید خانمتون و خانوادش بچه میخوان اما شما با این شرایط خانمتون بچه نمیخواید.درسته؟پس فکر نمیکنم با طرز فکر خانمتون به فکر طلاق و جدایی از شما باشه.هرچند که این رفتارهایی ازش تعریف کردید واقعا برا زندگی مشترک مخربه.
2--اینکه شما خودتون رو برای ما یه مرده خیلی ساده و مطیع معرفی کردید.پس چرا از همون اول با مهریه مخالفت کردید و خانمتون مهریه نداره؟حس نمیکنید اینکار جواب پس انداز کردنه اون و ترس از آیندشه؟
3-شما گفته بودید تا ساعت 3سره کاره و بعدم خونه فقط تی وی میبینه و اصلا دوستی نداره.پس این دوست که مچشو تو واتس اپ گرفتید از کجا پیدا شد؟
حتما توی یه دعوا هر دو طرف مقصرن یه کم از ایرادات خودتون هم بگید.ضمن اینکه شما میتونید حضوری برید پیش مشاور حتی شده تنها برید.
همیشه امید داشته باشید
1-برای مشاوره خانومم که حاضر نمیشه بیاد --خودم هم که میرفتم اخریها فقط وقت تلف کردن بود و راه کاری پیش پام نمیگذاشت --اما حالا دوباره برای این هفته وقت گرفتم
2-چون خودشون نمیخواستن جهیزیه بدهند خودشون هم قبول کردن مهریه نداشته باشه -- فکر کنم اگه مهریه داشت تا حالا اجرا گذاشته بود و من تو زندان بودم--
من فقط برای اینکه این ازدواج صورت بگیره مجبور شدم این کارو بکنم که خانوادم راضی شدن --
خانومم برای تهیه جهیزیه --همش بحث نداشتن پول کافی را میگفت --منم با کنسل کردن مهریه تونستم این ازدواج را انجام بدم
3-یکس از مشتری های سره کارش بود که اونم شانسی کنار گوشیش نشسته بودم دیدم که پیام داد
4-واقعا مردی هم که دیگه زیادی ساده و مطیع باشه دیگه به درد نمیخوره
5-من اتفاق اخر که برای خودم درست کردم واقعا احمقی کردم --دیدم اطرافیام --مخصوصا خانوما همچین هم براش مهم نبود --وقتی که داشتیم از بیمارستان برمیگشتیم بازم شروع بحث کردن میکرد و قهر کرد
فکرکنم بیست سی درصد بلاهایی که شوهرم سر من ابرد رو سر خانومتون بیارین مشکل حل شه شوهرمن فوق تخصص بدست ابردن دل دخترها رو داره پست های من تو تاپیکم رو بدقت بخونید فکرکنم بدردتون بخوره
کار از احتمال گذشته خودش هم میگه
والا من تو زندگی خودم مشکل دارم موندم چیکارکنم اینکه بخوام به شما بگم چیکار کنین شاید خنده دار باشه
ولی منظورم این نبود که اذیتش کنید جوری باهاش رفتار کنید که بفهمه اگه اون به شما بی توجهی کنه شما هم بهش بی توجهی میکنید و ممکنه شما رو ازدست بده بلخره اون از یه چیزی ناراضیه که حوصله زندگی کردن نداره سعی کنید متوجه شید دردش چیه چون اینجوری که من متوجه شدم حوصله زندگی کردن نداره
سلام دوست عزیز من تایپیکتونو خوندم .. برام راستش خیلی عجیبه بعضی از حرفای شما...تا به حال ازشون پرسیدین از کدوم رفتار شما بدش میاد؟ یا دوست نداره ؟ و اینکه به نظر من شما زیادی به ایشون احترام گذاشتین که البته اسمش احترام نیست.. به هر حال بعضی از آدما ظرفیت رفاه و توجه زیادو ندارن.. اینکه ایشون همیشه در حال قهر هستن یا بد دهنی به نظرم هر کس خودش تعیین میکنه چطور باهاش رفتار بشه.. اینکه شما میگین جدا شین و ایشون اصلا به روی خودشون نمیارن یا چیزای مشابه چون شمارو میشناسن که عملا اقدامی نمیکنین فقط حرف میزنین... فکر میکنید با خودکشی شما چی عوض میشه؟ با خودتون فکر کردین؟ مطمئنا با اموال شما زندگی به مراتب بهتری خواهند داشت پس سعی نکین ترحم توشون ایجاد کنید...و اینکه اگر این همه ازار از طرف ایشون میبینین که حاضرین خودتونو از بین ببرین چرا ادامه میدین؟ میگین نباشه دلتون تنگ میشه فقط همین؟ این با گذشت زمان حل میشه... مگه اینکه دلیل دیگه ای داشته باشه
سلام و خسته نباشيد.
من هميشه تاپيكتونو دنيال ميكنم و حرص ميخورم.
ببخشيد رك ميگم ولي به نظرم شما بيشتر ازين ايشون مقصرين.
چون هيچ اقتدار و جراتي ندارين. خانومتون مطمينه كه هر جور باهاتون رفتار كنه چيزي جز خوبي نميبينه.
قبول دارين ترس از عاقبت كارمون خيلي جاها دست و بالمونو ميبنده و باعث ميشه محتاط تر عمل كنيم؟!
مثلا اگه ترس از اون دنيامون نباشه هيچ فك كردين دست به چه كارايي كه نميزديم؟!؟
بهش نشون بدين كه اعمالش عكس العمل داره. اگه بي احترامي كنه بي احترامي ميبسنه.اگه بي محبتي كنه بي محبتي ميبينه.
شما به اندازه كافي خوب بودين، اگه اين راه جوابي داشت براي ايشون تا حالا جواب گرفته بودين.
ايشون الان به يه تلنگر احتياج داره.تا قدر چيزايي كه داره بدونه.
هممون همينيم.گاهي وقتا تا از دست نديم نميفهميم كه چي در دست داشتيم.
- - - Updated - - -
شما شديدا منفعل دارين عمل ميكنين و رفتار ايشونم بازتاب كاراي خودتونه.
با اين اوصاف مشكل شما با جدايي و ازدواج مجدد حل نميشه.
فقط صورت مساله رو عوض كردين و مشكل كه رفتار حودتون باشه بازم پابرجاس.
يعني هزار تا زن ديگه م بگيرين اخرش همين رفتارو باهاتون ميكنن.حالا يا شديدتر يا حفيف تر
دركت مي كنم مشكل من هم مشابه مشكل شماست :54:
- - - Updated - - -
دركت مي كنم مشكل من هم مشابه مشكل شماست :54:
- - - Updated - - -
دركت مي كنم مشكل من هم مشابه مشكل شماست :54:
خیلی ممنون از جوابتون
1-از هر کاری که دلش نکشه خوشش نمیاد --
2-فعلا که با گذشت زمان چیزی حل نشده
3-پیش دکتر هم که رفتیم اولش داشت میخندید یک دفعه ساکت شد و بعد از چند دقیقه شروع به گریه کردن کرد -- که دکتره و من خیلی تعجب کردیم
4-قبلا از جدایی و تنهایی اخرش ناراحت میشدم و فکر کنم خانومم هم از این موضوع اگاه باشه ---که این طور رفتار میکنه
5-جالبه بهش اصرار میکردم بریم با هم بریم مسافرت --میگفت من اونجایی که تو میخواهی بری من نمیام --منم بهش گفتم "اگه تنها برم تازه بیشتر بهم خوش میگذره "
امروز خودش افتاده بود دنبال هتل و بلیط
راه حل خانوم شما فقط و فقط بی محلی شماست اطمینانشو از بین ببرید که همیشه در دسترسین خاهشا محکمتر عمل کنید.خودکشی چیه؟هیچ زنی به مرد ضعیف تکیه نمیکنه. نمونش اینکه افتاده دنبال هتل این یعنی خانمتون احتیاج داره به بیتوجهی سعیکنید خودتونو درگیر ن. شون بدید زیاد خونه نمونید رو هر حرفی که میزنید وایستید رفاه کمتر کنید براشون بیشتر به خودتون برسید. دور شین ازش تا بهتون نزدیک تر بشه کمتر باهاشون تماس بگیرین کلا در دسترس نباشید احساساتی برخورد نکنید زیاد. جدی باشید
سلام علی کوچولو
لازم نیست اطمینانشون رو از بین ببرین فقط بهشون نشون بدین که اگه کار اشتباهی انجام میدن باید منتظر عواقبشم باشن مثلا" شما یه مدت فراموش کنین که متاهلین . کارایی که تو دوران مجردیتون انجام می دادین مثل بیرون رفتن و گردش با دوستاتون باشگاه برید به تیپ و ظاهرتون برسید بگذارین یه بار ایشون هم طعم بی مسئولیتی و بی محبتی رو بفهمن
کلا" یه مدت ایشون رو بزارین کنار انگار که همچین آدمی تو زندگیتون نیست حتی اگه می تونین هم برای اینکه ایشون دوریتون رو حس کنه هم برای روحیتون چند روزی تنهایی برین سفر .
خواهشن دیگه منفعلانه عمل نکنید تا همینجا هر چقدر جلو رفتین بسه دیگه انقدر به کاراتون ادامه بدید تا واقعا" پشیمون بشه
واسه چی خودکشی کردین خدا این همه راه جلو پای بنده هاش گذاشته اونوقت شما زدین به بیراهه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر جالبه که شما تو پست سهیلا این همه راهکار دادین اون وقت برای مشکلات خودتون که خیلی به مشکلات ایشون شبیهه راهکار می خواین ....
یه چیزه دیگه شما با خودکشی دارین می گین خودتون از این زندگی لذت نمی برین چه طوری توقع دارین خانمتون از زندگی در کنارتون لذت ببره ؟؟؟
باز هم می گم خیلی خیلی باید رو خودتون کار کنید
خیلی ممنون فرشته اسمان که جواب دادی
1-باورتون نمیشه خیلی وقت ها که میام تاپیک خودم را از اول میخونم به خودم میگم چکار دارم میکنم
2-والا چی بگم ادم که یکی را دوست داشته باشه کور میشه اما واقعا خودم دیگه کم اوردم --من الان 1 هفته هست که سره کار نرفتم و حوصله هیچی را ندارم
3-درست میگید باید به دوران مجردیم برگردم
4-واقعا دیگه از دست قهر کردناش خسته شدم
5-دیروز تو حمام بودم داشتم ریشم را میزدم گفتم برو بیرون --قهر کرد تا امروز هم حرف نزد خودم شاخم در اومده بود --منم محل بهش نگذاشتم
6-خانم من ----شوهری مثل سهیلا خانم میخواد--- تا حقش را بگذاره کفه دستش
7- من که بعد از ائن اتفاق واقعا فهمیدم
اول فکر خودت باشی دوم فکر خودت باشی سوم فکر خودت باشی
سلام واقعا چرا همه از محبت اضافی بالا میارن! به نظرمن که زیادی محبت کردی ، ناراحت نشو ولی زیادی مثه دوست بودی براش ، یه جاهایی آدم دوس داره یه خشونت مردانه ... یه داد .... یه جنمی از شوهرش ببینه ، نه اینکه همش ناز بخره و دست آخرم اون اینجوری جوابتو بده ، چند تا پست آخرو خوندم که بهت گفتن بهش بی محلی کنی و... ولی مواظب باش خیلی زیاد نشه در حده نرمال وگرنه اونم میشه یه مشکل و فکر میکنه پای زنی چیزی درمیونه که یهو رفتارت تغییر کرده ... به نظرم فقط سعی کن مثه یه مرد واقعی رفتار کنی و بخاطره دوست داشتن زیاده خانومت ازین موضع کوتاه نیا ...
به نظر منم شما راه حلتون کم کردن محبت و بی محلیه... ایشون خیالش از شما راحته که شما همیشه تمام و کمال در خدمتش هستین حتی اگه بدترین کارهارو بکنی
موقعی که دعواتون میشه از خونه برو بیرون و دیروقت بیا تا ی کم بترسه همسر من اوایل ازدواجمون هروقت دعوای شدید میکردیم اینکارو میکرد و من میمردم و زنده میشدم تا برگرده و بعد از اون دیگه حواسمو جم میکردم تا تو دعوا کار به جای باریک نکشه و اون خونه رو ترک نکنه
من دلم نمیاد همچین راه حلهایی بدم اما خیلی تو ذهنم هست در کل ی کم بترسونیدش که ممکنه شمارو از دست بده...
خیلی ممنون حلما جان از جوابت
1-اره خانومم از این لحاظ مطمئن هست اگه بحث و قهر کنه من به خاطر ابرو داری سر و ته قضیه را جمع میکنم
2-متاسفانه من برای خانومم باید از این راه حل ها استفاده کنم --
3-وقتی این کارا میکنه دلم اتیش میگیره و پیش خودم میگم خدا به داد بچه ای که بخواد زیر دست این بزرگ بشه
4-بازم امشب ساعت 11 قهر کرد و رفت خوابید --نمیدونم خسته نمیشه
5-اگه از این روش هایی که تو ذهنتون هست بازم بگین ممنون میشم
سلام عجب تایپیکی داری شما تقریبا همرو خوندم دوستان راست میگن اقای علی. معذرت میخوام شما به خانومت زیادی رو دادی.به نظرم ایشون اصلا شما رو قبول نداره چون شما تو موضع ضعف هستین.ضعف.متوجه شدی داداش من.خانوما از این جور مردا متنفرن خواهشا نگرشتو عوض کن به این جور زندگی کردن.از ما گفتن بود
سلام.زن ها از مردایی خوششون میاد که مردونه رفتار کنند.حتی مهربونی وکمک کردنشون هم مردانه باشه.ببخشیدا ولی به نظر من شما محکم و با اقتداررفتار نکردین.شما هم وقتی از سر کار میاید محکم اما با احترام بگید: خانمم یه چایی میریزی؟ بش بگید دوسش دارید وتمام حرفایی که اینجا گفتید به خودش بگید.وقتی میگه نکبت عوضی(البته اگه بیخود وبدون دعوا میگه )یه جیغ بنفش سرش بکشید وبگید چه وضع حرف زدنه.اگه جواب نداد شما هم ی مدت نسبت بش بی تفاوت تر عمل کنین. موفق باشید ونا امید نشین
- - - Updated - - -
چه بیکارین که به خودکشی فکر میکنین.یکم به فقرا بیشتر توجه کنین واز مالتون ببخشین تالذت واقعی زندگی روبچشین وبه خاطرمسئله به این کوچیکی فکر خودکشی به سرتون نزنه.مردم باهزارویه جور مشکل فکرشونم سمت خودکشی نمیره.آدم اول باید تکلیف خودشوباخدا وزندگی مشخص کنه وبدونه که فقط بدون خداست که نمیشه زندگی کرد.بیا صدنفر واستون نام ببرم که میگفتن بدون فلانی نمیتونم اما نشده ورفتن با یکی دیگه هرروز وهرشب هم خدارو شاکرن که اون قبلی نشد.منظورم اصلا طلاق نیستا اما منظورم اینه که دیدتون رودرست کنین تا راحت وبدون ترس زندگی کنین .آدم فقط باید از خدا بترسه.پس زندگیتونو بسپرین دست خودش واونطوری که خدا میخواد رفتار کنین تا سبک باشین وراحت.تو دین خدا نه باید به کسی ظلم کنین ونه بذارین کسی بهتون ظلم کنه.دیگه هم از خود کشی نگین چه برسه به عملش
- - - Updated - - -
الان مشکلتون بهتر شد با راهکار هایی که دوستان دادند؟
ســــــــــــــلام
چرا دیشب که قهر کرد کاری که پیشنهاد داده بودم رو نکردین...
مواقعی که قهر میکنه میره میخوابه و شمارو تمکین نمیکنه میتونی زبونی وظایفشو بهش گوشزد کنی و در حد حرف بهش بگی که اگر تامینم نکنی ممکنه به بیرون خونه کشیده بشم البته در حد حرف شاید به خودش بیاد و یکم بترسه یا از دوستان و اطرافیان داستانهایی از این اتفاقات تعریف کنی تا غیرمستقیم روشن شه
خیلی ممنون حلما جان که وقت میگذارید برام
1-والا اون شب مهمان داشتیم و خواهراش اینجا بودن نمیشد بحث را بالاتر ببرم چون بعضی وقت ها از عمد میکنه تا منم جلوی خانوداش از کوره در برم و چیزی بگم
2- بهش هم که میگم ----یا میگه حوصله ندارم -- خوابم میاد -- سرم در میکنه --حس این کار نیست --خوابم برده بود حالا که بهم گفتی بی خوابم کردی و یا میگه دوره ماهانهم شروع شده که شانس ما هم --یک هفته-- است // متاسفانه من اخرین بار که این کار انجام شده باشه را به یاد نمیارم !
3-دیروز که دعوای رسمیم شده بود دیگه منم زدم به سیم اخر --اونم از ترس جونش خیلی سریع از خونه فرار کرد رفت بیرون --ظهر هم که اومده بود مثل موش شده بود اما چی فایده باز روز از نو -روزی از نو
4-فقط جالبه همش میگه ---تو منو داری --سر -- میدوونی --- به نظر شما معنی از این جمله چی هست ؟
5-دکتر قرص پوکساید برای ارامش بهش داده میگه من لب به قرص نمیزنم -- واقعا نمی خواهد خودشو عوض کنه -- منم بهش گفتم اگه نمیخوری منم نمی خوام باهات زندگی کنم پ
6-در مورد تکرار وظایف تمکین که با تهدید نسبت به شخسه دیگه باشه فکر خوبی هست و این دفعه هم با قهر کردن از خانه با هم تلفیق میکنم --نتیجه را خدمتتون میگم
7-اما خانوم من یک تکون خیلی خیلی خیلی حسابی میخواهد که به خودش بیاد --
8-باید روش هایی بگید که تکون خیلی خیلی زیادی وارد کنه
من فقط حاضرم هر کاری که بگین انجام بدم که زندگیم درست بشه
بهش گفتین مشکلش چیه که اینطوری رفتار میکنه؟حتما یه مشکلی داره یه ناراحتی ای داره فقط یک بار بهش بگین که از این مدلی زندگی راضی نیستید و از چی ناراحته از شما یا یه چیزدیگه بعد اگه چیزی نگفت فقط سعی کنید کاری کنید که بهتون حسادت کنه خونه موندن شما بیشتر رو اعصابش هست زن ها متنفرن که شوهرشون مدام تو خونه باشه فقط کاری کنید که بهتون حسادت کنه از خوشیتون از تفریحتون از زندگیتون
با سلام
جالبه که اگه یه چنین موضوعی و یه خانوم مطرح می کرد همه توصیه به صبر و محبت بی توقع داشتند اما حالا می گن بی توجهی و کم محلی .
در مورد راهنمایی بعضی از دوستان باید بگم که به نظرمن نباید یک طرفه به قاضی رفت ما که حرفهای خانوم ایشون و نشنیدیم چه بسا ایشون هم کم مقصر نباشند و توصیه به بی محلی و کم توجهی باعث ایجاد فاصله بیشتری در زندگی شون بشه و خدای نکرده شخص سومی از این خلا احساسی بین این دو نفر سواستفاده کنه.
آقای علی کوچولوی عزیز من احساس می کنم که شما در زندگی خانوادگی قبل از ازدواجتون مرکز توجه بودین مثلا تک پسرهستیدو این باعث شده از همسرتون هم توقع توجه بیش از اندازه داشته باشیدو زود رنج باشید و یا اینکه مادر کدبانویی داشتین و همیشه اوضاع خونه مرتب و رو به راه بوده برای همین الان هم از همسرتون چنین توقعی دارین .قابل توجه شما باید بگم به خدا این یه چیز عادی یه که خانومی که سرکار می ره وقتی میاد خونه یکی دو ساعت استراحت کنه و بعد به کاراش برسه یا اینکه انرژی نداشته باشه و شب زود بخوابه مخصوصا اگه شغل سختی هم داشته باشه.به خدا آدم یکی دوساعت که از خونه میره بیرون به خاطر آلودگی هوا تمام انرژی اش و از دست میده چه برسه تا عصر سرکارهم باشه .بنیه ی آدمها با هم متفاوته.نمی شه توقع داشت یه خانوم شاغل تو خونه همونقدر سرحال باشه که یه خانوم خانه داری که تا ظهر خواب بوده.
بعدش هم اینکه محبت دوای هر دردیه به قول مدیر همدردی محبت همراه با قاطعیت داشته باشید.به قول معروف زبون خوش مار و از لونه در میاره .شما یه مدت فقط به ایشون محبت کنید تا بتونید اعتمادش و جلب کنید و آستانه ی تحملتون و ببرید بالا تا بتونه حرفهاش و بهتون بزنه و بدونید چشه اونوقت دنبال راه حل باشد . به نظر من بی محلی و کم توجهی فقط فاصله تون و بیشتر می کنه.
- - - Updated - - -
خیلی ممنون از سهیلا جان و بامبو عزیز که جواب دادین
1- تا حالا 1000 بار گفتم مشکلت چی هست فقط میگه تو همش اعصاب منو خرد میکنی و کم محلی میکنی و باهام حرف نمیزنی
2-از ساعت 5 که از خواب بیدار میشه تا ساعت 11 یا 12 یعنی 6 ساعت حضور فیزیکی تو خونه داره -- یا میریم بیرون خرید --معمولا 3 تا 4 روز تو هفته انجام میشه بقیه روزها هم عصر ها تو خونه هستیم
اون میشینه سریال میبینه منم کنارش جلوی کامپیوتر هستم
3- میگین خانوم ها بدشون میاد شوهرشون خونه باشه --یعنی تو اون 6 ساعتی هم که خونه هست من عصر از خونه برم بیرون شب بیام خونه ؟
4-بامبو عزیز -- با خانومم چند سال از در دوستی و محبت و خوش رفتاری وارد شدم و اینم نتیجش هست --متاسفانه من دیگه خیلی احترام گذاشتم
5-تا حالا هر چی نوشتم عین حقیقت بود --چون خودمو نمیخوام گول بزنم --میخواهم مشکل زندگیم حل بشه
6- تک پسر نبودم --اما انتظار دارم حد اقل کاری که یک خانوم برای زندگیش انجام میده را همسرم انجام بده
7-کارش هم فقط جنبه تفریح داره که حوصلش تو خونه سر نره
سلام به همگی
ذوباره برگشتم --این مدت این قدر دلمو خون کرده بود که دیگه حوصله هیچی نداشتم --یکم دلداری بدین
به خدا دیگه از هر چی زنه بدم میاد ( بی ادبی به کاربران خانم نشه )
آخی....
من یه آن فک کردم شما با یه جادوگر زندگی میکنی...
ببخشید... ولی شما یه کوچولو از حقوق مردونگی تون کوتاه اومدین
اولین بار وقتی باهاتون بددهنی کرد باید جوری چک ش میزدی(:311:)منظورم اینه جوری رفتار میکردین که کاملا بفهمه راهش اشتباهه
مثل قهر یا سروسنگین بودن و این کارا که شما آقایون خوب بلدین
یه چیز دیگه:خانوم شما بی دلیل عوض شد؟
یعنی ضمن ازدواج کردنتون اتفاقی نیافتاد؟؟؟؟؟؟
آخه چرا یهویی اینجوری که میگین عوض شده؟
من به عنوان یه خانم میگم که کم محلی و بی محبتی شوهرم خیلی رو رفتارام تاثیر میذاره و باعث میشه اخلاقم طوری عوض شه که دوباره باهام آشتی کنه
ولی واسه شما بگم که شما هواشو داشته باش ولی باهاش سروسنگین باش
سلام آقا علی
میدونید من اتفاقا معتقدم تو جامعه ی ما و شاید تو همه ی دنیا مردا اگه بخوان میتونن هر کاری بکنن و هیچکس واقعا هیچکس نه خانواده نه قانون نه هیچی نمیتونه جلوشونو بگیره . برعکس زنا .... بیچاره ها تا کلی سیاست زنانه بکار نبرن و دل شوهره رو با هزار جور بدبختی و پا گذاشتن روی غرورشون بدست نیارن شوهراشون هیچ کاری واسشون نمیکنن.
آقای علی کوچولو واقعا نمیدونم چطور شروع کنم. اونی که به شما احترام نمیذاره در درجه ی اول خودتون هستید . وقتی در درون تونستید به خودتون احترام بذارید 80 درصد موفقیت رو بدست آوردید و 20 درصد بقیه اطرافیان هستند. اینو بیخود نمیگم . از برایان تریسی خوندم که میگه ثابت شده 80 درصد مشکلات ما بخاطر عوامل درونیه و 20 درصد ناشی از عوامل بیرونیه.
زن و خانواده ی زنتون و مطمئنا افراد دیگه ای در زندگیتون که بتون احترام نمیذارن فقط 20 درصد مشکلاتتون رو تشکیل میدن.
لطفا به خودتون برگردید. خودتون رو مرکز توجه قرار بدید. روی خودتون کار کنید . زنتون و خانوادش خودبخود یا درست میشن یا از سر راهتون میرن کنار تا آدمای جدیدی وارد زندگیتون بشن که با شخصیت جدیدتون سازگارن.
اگه خودتون رو عوض نکنید توی مریخ هم زن بگیرید بازم همین کارا رو باتون میکنه. تمام زنای دنیا و تمام مردای دنیا همینطور باتون برخورد میکنن.
این که گفتم نتنها نا امید کننده نیست بلکه بسیار امیدوار کنندس. چون شما کنترلی روی دیگرون ندارید اما خودتون کاملا در اختیار خودتون هستید. شما با اعتمادبنفس بار نیومدید. خانوادتون توی آماده کردنتون برای ناملایمات زندگی کوتاهی کردن.
میشه برای کمک به خودتون اگه سوالی میکنم جواب بدید؟ من حریم خصوصی شما رو حفظ میکنم و سوالایی که دوس ندارید جواب بدید رو نادیده میگیرم.
شما توی خانواده ی خودتون هم احتمالا شخص محترم و مقتدری نیستید درسته؟ شما رو قبول ندارن و از طرف اعضای خانواده ی خودتون مثل خواهر یا برادر و حتی والدین تحقیر میشید. درسته؟
دوم اینکه شما از حمایت خانواده ی خودتون توی مسائل زنتون محرومید یا اینکه شما اجازه ی پشتیبانی از خودتون رو بشون نمیدید درسته؟. چرا که همونطور که خانواده ی زنتون ازش بی چون و چرا دفاع میکنن از نقش خانوادتون چیزی نگفتید.
سوم اینکه شما با از دست دادن زنتون دقیقا چی رو از دست میدی؟ دقیقا حفظ چه چیزی تو این زندگی باعث شده شما ادامه بدید؟ پول؟ محبت ؟ واقعا دارید برای حفظ چی تحمل میکنید؟
مثال میزنم تا سوال آخرم واضحتر بشه.
من توی زندگی9 سالم با شوهرم یه وقت به جایی رسیدم که داشتم از زندگی خفه می شدم. کاغذ و خودکار اوردم. صفحه ی کاغذ رو بصورت عمودی با خودکار خطی کشیدم تا به دو نیم تقسیم بشه. یه طرف کاغذ مزایا و معایب ادامه با اون مرد رو نوشتم . طرف دیگش مزایا و معایب ترک و جدایی.
من برعکس خانومتون از طرف خانوادم حمایت نمیشدم و اگه طلاق میگرفتم اونجا هم واسم جهنم میشد. اما خواستم بد رو به بدتر ترجیح داده باشم. از طرفی دوتا بچه داشتم . نمیخواستم ترکشون کنم تا زیر دست این و اون با ذلت و خواری و بدون اعتماد بنفس بزرگ بشن.
میدونید چکار کردم ؟ تصمیم گرفتم ادامه بدم اما قبل از اون تا آخر خط و تا جایی که در توان دارم مبارزه کنم. با خودم گفتم من قهر میکنم و اگه شوهرم بام توافق کرد که بخشی از حق و حقوقم رو رعایت کنه ادامه میدم . میخواستم تا جایی که میتونستم به شوهرم فشار بیارم حتی حاضر شدم کارم به دادگاه برسه خودم رو برای همه چیز برای رسوایی و شماتت فامیل و دوستان..... برای شنیدن سرزنش های بد پدرم و برادرام و حتی مادرم.... برای کتک کاری هرکی که میخواد مجبورم کنه تن به خواری بدم ... خلاصه دیگه برا هر اتفاقی خودم رو آماده کرده بودم.... گفتم میخوام تا دل سیاهی برم. میخواستم ببینم ته این سیاهی کجاست و آیا به روشنایی میرسم؟ اما یه خط قرمز بود که به خودم قول دادم ازش نمیگذرم و اون ترک بچه هام بود . بچه هام مجبورم میکردن درصورت برنده نشدن و عوض نشدن رفتار شوهرم بازم ادامه بدم. بچه هام.......
شما برا چی دارید ادامه میدید؟ اون چیه که بخاطرش تحمل میکنید؟ اون چیه که از خودتون ....از عزت نفستون.... از شخصیت و حرمتتون مهمتره که دارید خودتون رو فداش می کنید. برای من بچه هام بودن. چون خودم انتخاب کردم خودمو فداشون بکنم.
البته ناگفته نمونه اصلا قبل از اینکه به دل سیاهی و اون همه تصوراتیکه میکردم موقع مبارزه و احقاق حقوقم برام اتفاق میفته برسم مشکل الحمدلله حل شد. الان هم مشکلاتی دارم اما خب طبیعین.
بیایید اول از خودتون شروع کنید و به فکر جدایی نباشید . این آخرین راهه نه اولین راه.
اول از همه به طرز صحبتتون با خودتون دقت کنید. شما خودتون رو با چه الفاظی صدا میکنید؟ .....منظورم تو دلتونه نه اینکه با صدای بلند خودتون رو چی صدا میکنید. چون مسلما شما خودتون رو با صدای بلند صدا نمیکنید:shy:مثلا چرا اسمتونو گذاشتید علی کوچولوه نه بزرگ؟
دوما ببینید چندبار در روز خودتون رو سرزنش میکنید؟ برا همه چیز نه برا یه موضوع.
اینجوری میفهمید خودتون چقدر به خودتون احترام میذارید. اینا به نظر ساده میان. به نظر میاد که به مشکل شما و همسرتون ربطی نداره....... بخاطر اینه که من دارم لایه های بسیار عمیق تر و نه سطحی روانتون رو کنکاش می کنم تا مشکل از ریشه حل بشه. چون همینطور که گفتم احتمالا همه با شما این رفتار رو دارن.
آقا علی شما نیاز دارید به درمان خود کم بینی. بعضی ها خودشیفتن بعضی ها مث شما خودشونو کوچیک میبینن. شما یک مهرطلب هستید و مهر و محبت رو گدایی میکنید....میدونید چرا؟ چون خودتون به خودتون محبت نمیکنید.
آقای علی من نمیتونم شما رو علی کوچولو صدا کنم . توصیه میکنم حتما حتما حتما کتاب مهر طلبی ( بیماری راضی کردن دیگران) رو بخونید. توی این کتاب آزمونهایی هست که حتما جواب بدید . چیزهایی رو راجع به خودتون میفهمید که کف میکنید.:18:
ببخشید زیاد حرف زدم تازه این یک دهمش بود......:311:
حتما یه تاپیک جدید بزن و خلاصه مشکلاتت رو بگو چون تاپیکت بزودی بسته میشه و بعد8صفحه جلو رفتن کمتر میان برای نظر دادن
من مشکل شما رو تقریبا خوندم همسر شما فقط و فقط یه چیز میخواد بی توجهی تا حالا امتحانش کردید؟
تا یه تلنگر بهش نخوره از این حالت 1نفره زندگی کردن بیرون نمیاد
این تلنگر میتونه هرچیزی باشه که باید شما تشخیص بدید چی میتونه باشه
من نمیخوام چیزی رو نام ببرم چون متاسفانه نوشته هاتون رو کامل نخوندم و میترسم چیزی بگم که زندگیتون رو بدتر کنه
من اگه جای شما بودم 1بار بطور جدی باهاش صحبت میکردم بعدش اگه جواب نداد طوری رفتار میکردم که احساس کنه داره شما رو ازدست میده
بازم میگم چون تاپیکتون رو کامل نخوندم بیشتر وارد جزئیات نمیشم که نظر اشتباه ندم
یه تاپیک جدید بزنید
یادتون باشه به اسم علاقه با کاراش کنار نیاید شما پدرش نیستید شوهرش هستید
مصباح الهدی و fateme1985 راهکارهای عالی ای میدن یه تاپیک جدید همینجا بزنید امیدوارم با کمک دوستان به نتیجه برسید
سلام علی آقا
به نظر من هم شما احتیاج داری عزت نفستو بالا ببری. بین شما متاسفانه یه بازی روانی به وجود آمده. فکر میکنم اسم این بازیِ شما "یه اردنگی به من بزن" هست. اینی که میگم از خودم نیست، در علم ta (تحلیل رفتار متقابل) این مسایل را یاد گرفتم. تو این بازی شما مدام میری سمت خانمت، خانمت با یه حرف یا یه دعوا یه اردنگی بهت میزنه ، شما میری و باز با یه موضوع جدید دوباره خانمت یه اردنگیِ دیگه بهت میزنه.
شاید خنده دار باشه ولی آدما به این بازیا عادت میکنن و یه جورایی لذت میبرن(البته این بحث خیلی سنگینه و من نمیخوام ادامش بدم) فقط نظرم این هست که عزت نفس خودتو بالا ببر و دفعه ی بعدی که بهت توهین شد جوری که سزاوارش هست جوابش را بده. هر چیزی که اون لحظه به ذهنت رسید. نه کوتاه اومدن و کنار کشیدن تا اردنگی بعد
نذار بهت اردنگی بزنه داداش من
خیلی ممنون از جوابتون
1-قهر و سر سنگین بازی در میارم اما اون لجباز هست اونم همین کارو میکنه --شده یک هفته با هم حرف نزدیم
2-تو 3 سال دوستی و 6 ماه بعد از ازدواج عالی بود بعد یک دفعه بهانه گیریهاش شروع شد --تا حالا 1000 بار ازش پرسیدم برای چی این کارا را میکنی همش بهونه های الکی میاره
3-فقط دوست داره رئیس بازی دربیاره و حرف خودشو به کرسی بشونه --جدیدا هم دیگه به حرفاش گوش نمیدم --زورش میگیره که حرففهاش اجرا نمیشه و داد و بیداد میکنه
همین که عصبی میشه به نظرم خوبه
چون فهمیده دیگه شما اون آدم سابق نیستید
با رفتارتون بهش بفهمونید که دوسش دارید و حواستون بهش هست ولی حاضر نیستید بی احترامی و بی محلی رو تحمل کنید
یه جا یه جمله نوشته بود به این مضمون:آدمها بعد از مدتی عوض نمیشن،اون رویی که شما ازش خبر نداشتید رو نشون میدن...
راستی نگفتید جوابش تو اون هزار دفه که ازش پرسیدید چی بوده؟؟؟
سلام من و نامزدم تو دانشگاه باهم آشنا شدیم و حدود 10 ماه هست که عقدیم تواین مدت من متوجه شدم همسرم خیلی بد دهن و لوس هست سر هر مشکلی قهر میکنه وتا من ازش معذرت خواهی نکنم دست بردار نیست در طول دعوامونم خیلی بددهنه بخدا اگه به هر کسی میگفت خورد میشد ولی من بخاطر این که خودم انتخابش کردم نمیتونم به روم بیارم که اشتباه بوده هر چی از دهنش در میاد میگه به منم میگه نباید مشکلاتمون به کسی بگبم واگه بگم به شدت دعوام میکنه . من میخوام مشکلاتمونو مطرح کنیمو حلش کنیم ولی اون گ.شیو تا چند روز جواب نمیده یا روم خاموش میکنه و اجازه نمیده با هم ارتباط داشته باشیم .غرور من سر این چیزا انقد شکسته که الان حس میکنم دیگه براش مهم نیستم چون میده هر کاری بکنه من چیزی نمیتونم بگم و باید سکوت کنم ما 22 شهریور عروسیمونه یعنی یه هفته تا عروسیمون مونده من دوست ندارم اینطوری سر خونه زندگیم برم من دوست دارم زندگیم گرمو با محبت باشه الانم باهم قهریم هر چی هم زنگ میزنم گوشیشو خاموش میکنه مجبورم از طریق مسنجر حرفامو بهش بگم هرچقد محبت میکنم نتیجه نمیگیرم خواهش میکنم کمکم کنین واقعا از دستش خسته شدم بهش میگم کسی که زنشو دوست داشته باشه پیش خدا عزیزتره چون زن از لحاظ عاطفی به شوهرش نیازمنده شاید روش تاثیر بذاره ولی انگار نه انگار . گاهی فک میکنم چون همیشه منتشو کشیدم بد عادت شده و اینطوری میکنه ولی واقعا دست خودم نیست نمیتونم باهاش قهربمونم ولی اون براش فرق نمیکنه انقد تو این مدت از لحاظ روحی آسیب دیدم که اندازه نداره گاهی فک میکنم این چرا اینطور میکنه واقعا سر موضوعات خیلی کوچیک منو انقد تحقیر میکنه که اندازه نداره . خواهش میکنم کمکم کنین بخدا دیگه بریدم
سلام
هر وقت دعوامون میشه این جمله شما جلوی چشمام میاد و واقعا زندگی همین هست -- امامشکل اینجاست که داد وبیداد هم میکنم و قهر و دعوا میکنم --دوباره روز از نو /روزی از نو
- - - Updated - - -
1-این حرفی که میزدید شاید ماله گذشته بوده و برای حال شاید تغییر کرده باشه
میتونید جند تا مثال بزنید که اقایون چه کاری را میتونند انجام بدن اما خانوما نمیتونن
3--2-درست میگید من به خودم احترام نمیگذارم --این حرف شما منو خیلی تو فکر برد --تا مدتی عملکرد اطرافیان را دیدم فقط از من توقع دارن که کاراشون را راه بندازم و اما موقعی که نوبت خودم میشد هیچی و باید خودم یک جوری کارا بکنم و تا موقعی که کاراشون راه میاندازم باهام خوب هستند و احوال میپرسند اما بعد از حرف شما امتحان کردم و کارها را انجام ندادم دیدم قضیه برعکس شد ! وافعا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4-شخص محترم هستم اما چون تفاوت سنی بین من و پدرم و خواهر و برادرم وجود داره منو هنوز به چشم بچشون میبینند و هنوز به چشم ادم بزرگ بهم نگاه نمیکنن و هر دفعه که میبینن یک متلک بهم میگن که دیگه چند بار رسما بهشون گفتم که چرا این کارو میکنید
5-متاسفانه به جز پدرم --همه خانواده من داخل ایران نیستند که بتونم از حمایتشون استفاده کنم و اینم شده نقطه ضعفی که خانومم ازش داره استفاده میکنه
7/6-واقعا خودم هم نمیدونم --خانومم که کارای خونه را نمیکنه و شاید توی این 3 سال 3 یا 4 بار بیشتر غذا نپخته و خدمتکار میاد کارهای خونه را انجام میده و غذا اماده میکنه ! از لحاظ ... هم الان 2 یا 3 ماه پیش بوده و خودم اصلا یادم نمیاد کی بوده !! واقعا با این کارهایی که کرده دیگه ازش بدم میاد و هیچ تمایلی نمونده ! فقط موقع امضا عقد نامه امضا اول که در مورد نصف شدن اموال هست که اعصابم را خرد کرده
خوشبختانه که بچه نداریم که اونم بد بخت میشد --
9/8- من تو خانواده بزرگ شدم که اصلا دعوا و بحث و پرخاشگری و بی ادبی وجود نداشته و همهن احترام هم را میگذارن و خودم هم سعی میکنم احترام همه را بگذارم --موقع دعوا که میشه حاضر جواب نیستم و زیاد نمیتونم جواب بدم --بعدش که تنها میشم زورم میگیره که چرا این حرف بهم زدن --این جواب را بهشون نگفتم --من فقط مقداری تنبل هستم که کارا را عقب میاندازم هر وقت هم عقب انداختم یک ضرر بزرگ کردم و توی تنهایی به خودم میگم چرا این کارو به موقع انجام ندادم ! همین
10-میشه در مورد محبت کردن به خودم بیشتر توضیح بدین که باید چه کار کنم ؟
11-امکان خرید انلاین برای این کتاب وجود داره یا نه ؟ ممنون میشم لینکی بدین
سلام آقای علی کوچولو.
من برای اولین باره که تاپیکتون رو دیدم. داشتم شاخ در میاوردم. چون دیدم مشکل من رو داشتید. دقیقا مثل من. اینقدر شبیه بود که تعجبم رو برانگیخت.
من و همسرم دست آخر جدا شدیم ولی خیلی اذیتم کرد تا جدا شدیم. جالبه الان با پیام سعی داره نظرمو جلب کنه تا دوباره برگردم. دارم شاخ در میارم. البته همون اخلاقو داره و نمیخواد اشتباهاتشو قبول کنه ولی چند بار در پیاماش گفت که کاراش خیلی اشتباه بوده. ولی از کارهاش و رفتارهای خودش که باهام کرده زیاد ناراحت نیست. زیاد ناراحت نیست که چقدر پدرمو دراورده. من برنمیگردم بهش. دوست ندارم دوباره بد ترین روزای عمرم رو ببینم بگذریم.
الان شدیدا تنها شدم. این برخوردارو الان همه باهام میکنن و همه یه جورایی زور میگنو تنهام میزارن. حقمو میخورن و... ( خودت بهتر میدونی چی میگم )
ظاهرا این مشکلات ما بسیار مجهول و لاینهل شده و کمتر کارشناسی نظرات کارامدی میده یا ما در حلش ضعیفیم. نمیدونم. الان ارتباطم با همه 99 درصد قطعه و روزها میگذره و تنهای تنهام. میترسم از این وضع.
در این انجمن دو سه نفر دیدم در سن و جنس و شرایط مختلف که مشکلشون فکر میکنم علت اصلیش با مشکل ما یکی هست و من سعی کردم این دو نفرو + خودم در یک تاپیک ( http://www.hamdardi.net/thread-35925.html ) مشترک هماهنگ کنم تا راه کاری بتونیم پیدا کنیم. شمام دوست داشتید میتونید شرکت کنید. البته شرایط من با شما تقریبا یکی هست.
هر راهکاری برای شما بدن درد منو هم دوا خواهد کرد چون شرایطم 99 درصد با شما یکسانه.
امیدوارم حل بشه دوست عزیز.