سلام
ما فغلا با هم خوب هستیم. امیدوارم ادامه پیدا کنه:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
ما فغلا با هم خوب هستیم. امیدوارم ادامه پیدا کنه:72:
دوباره دعوا یک موضوغ جدید. همسرم از این که من یادم نبود رییس اون کجایی بوده ناراحت شد من تلاش کردم که بهش بگم خوب یادم رفته و این دلیل بی توجهی من نسبت بهش نیست اما اون خیلی عصبانی بود و اصلا روی خودش کنترل نداشت و از من خوایت که تنهاش بذارم!! چند ساعت بعد دوباره حرف زدم باهاش هنوز عصبی بود و اصلا نمی خواست اشتی کنیم!! این موضوع کوچک کل هفته من رو خراب کرد.
نمی دونم کی از این بالا و پایین ها خلاص میشیم. یک رووز خوبیم دو روز بد. همیشه هم سر مسایل کوچک مشکل داریم:302:
سلام تنهایی جان خوبی؟می دونی من مشکل تو و همسرت را در ندانستن چه جوری ارتباط برقرار کردن می بینم.
توصیه می کنم کتاب ازدواج بدون شکست را هر دو تون بخونید.تو این کتاب گفته شده 7 عادت مهرورزی را همیشه به جای بیارید و از 7 چیز باید پرهیز کنید. اگر دوست داری این کتاب را بخر و بخون.تو اینترنت هم می تونی دانلود کنی.
یه کتابی هم قبلا ها خونده بودم که جملاتی را جایگزین یک سری جملات گفته بود و می گفت با اینکه معنیشون یکی است اما در ذهن مرد و زن تاثیرات متفاوتی می ذاره.متاسفانه اسم اون کتاب یادم نمیاد.
احساس می کنم باید روی این مورد چگونه برخورد داشتن با همسرت و چه جوری واکنش نشون دادن بهش کار کنی.
سلام مصباح الهدی عزیز
بله درسته ما حرف هم رو نمی فهمیم.من سعی کردم با ایشون هفته ای 1 بار با هم حرف بزنیم بر طبق الگویی که یک متخصص بهم داده بود اما بار دوم که داشتیم روش کار می کردیم و دعوامون شد و همسرم از اون روش نا امید شد. همسرم اخیرا مرتبا اصرار دشت که باید به مشاوره مراجعه کنیم. و من هم که از قبل می خواستم ازش که بریم خوشحالم که خودش به این نتیجه رسیده. اما رایتش ترس عجیبی دارم و نمی دونم چی در انتظارمونه. امروز وقت مشاوره دازیم و من خیلی مضطرب هستم. نمی دونم ایا باید در حضور همسرم همه افکاری که گاهی اوقات به ذهنم میان رو بگم!؟ این که هنوز خیلی مسایل برام حل نشده سیگار کشیدن و فیلم دیدن همسرم! و هنوز می ترسم که باز سراغ اینا بره هنوز بوش می کنم که بوی سیگار نده چون هیچ قولی بهم نداده که دیگه نمیره سراف اینها و می ترسم که یره چون در ین صورت نمی تونم دیگه باهاش زندگی کنم. می ترسم از مشاور. الان دیگه من هستم که می ترسم. از این که وضغیت روشن شه و بخوایم جدا شیم. می ترسم به مشاور بگم شوهرم زود سر هر مساله بیخودی عصبی می شه
دعا کنید برام:203:
تنهایی جان چه خوب که مشاوره میخواهید برید!!!نه تمام افکارت را جلوی شوهرت نگو.احتمالا مشاوره تک تک هم باهاتون صحبت کنه.ای کاش خودت یک جلسه قبلا خصوصی می رفتی.ولی در کل نگران نباش. ببین با حلوا حلواکردن دهن شیرین نمیشه.باید یه کاری کرد بالاخره.ان شاالله هرچی خیره برات پیش بیاد عزیزم. خیلی نکته مثبتیه کههمسرت خودش گفته برید مشاوره.موفق باشی
باز دوباره بو می ده. عصره که میاد خونه همیشه بوی ادامس و چیزای خوش بو میده و این من رو مشکوک کرد . امروز هم اول دهنش بوی خوبی میداد ااما بعد از چند ساعت که از سر کار امده بود هر چند که شام هم خورده بودیم حس کردم دهنش بوی سیگار را می ده:47::grief: نمی دونم چی کار کنم و ایا چه جوری با این قضیه برخورد کنم؟!؟!! چرا باز دوباره سمت این چیزا؟! من واقعا نمی تونم با این سیگار کنار بیام. خیلی ازش ناراحتم . بهش بگم که فهمیدم یا دوباره خودم رو بزنم به نفهمی؟ و می دونم اگه نگم این ناراحتی خودش رو یک جای دیگه نشون می ده
چرا کسی نیست؟!
این روزها خیلی دلم گرفته. خیلی خسته ام از زندگی خیلی وقتا ارزوی مرگ می کنم. من واقعا به زور خودم رو نگه داشتم. شوهرم کاملا هر کلر که خودش دوست داره انجام می ذه انگار که نه انگار ازدواج کرده و باید به خواسته های من هم احترام بگذاره. باز قبلا اگه می خواتست مشروب بخوره چون می دونست من دوست ندارم نازم رو می خرید ولی تازگی ها با پررویی تمام قبل از این که بریم مهمونی میگه اون جا اوقات تلخی نکنی من خواستم بخورم. دیگه خسته ام . این اونی که من فکر می کردم نسیت واقعا یک حور دیگه روی شوهرم حساب باز کرده بودم. من اصلا دچار 2 گانگی شدم . نمی دونم پی خوبه چی بده. اینجا همه اهل مشروبن تمام معیارها برام رفته زیز سوال . شوهرم اصلا این رو درک نمی کنه که حداقل به من توی درک این قضیه کمک کنه.
1جلسه مشاوره رفتیم هفته دیگه هم میریم اما به نظرم خوب نیست. فقط گوش می کنه . ما که نمی خوایم بریم مشاره که درد دل کنیم. می خوام به شوهرم بگه که اشتباهش کجاست و همین طور به خودم. اصلا می خوام کمک کنه که ایا شوهرم واقعا می هواد زندگی کنه. ایا ما به درد هم می خوریم . و راه حل بده که مشکلات حل شه. اما اون فقط گوش میده و شوهرم هر چی دلش می خواد میگه..
من واقعا این روزا نسبت به شوهرم دید خوبی ندارم یک جورایی ازش بدم میاد دیگه مپل قدیمی دوسش ندارم اما به زور خودم رو نگه می دارم و سعی می کنم نفهمه.
به مشاور گله می کرد که من مپل قدیمی غذا درست نمی کنه. با خود فکر نمی کنه که من چرا اینجوری شدم و بیاد و با مهربونی بهم بگه عزیزم تازگی سر حال نیستی. همیشه فقط گله می کنه.
خسته ام خسته ای کاش می مردم. دیگه هیچ انگیزه ای برای ادامه ندارم. این روزها فقط می خورم و اینجوری خودم رو اروم می کنم. حتی به سختی از خونه نیرم بیرن حتی حوطله خرید هم ندارم
دیت داشتم می تونستم با مشاور ایرانی مجرب می تونستم مشاور بگیرم و رو در رو حرف بزنم
شوهرتون سیگار و مشروب رو نمیتونه ترک کنه. شما با مطرح کردن این موضوع بیشتر اعصاب شوهرتون رو بهم میریزید و زندگی رو واسه هردوتون سرد میکنید. سعی کنید این مشکل رو بپذیرید و بزرگ نکنید.