پنج شنبه ها سر خاک میرید؟
نمایش نسخه قابل چاپ
پنج شنبه ها سر خاک میرید؟
اره خاله قزی میرم دوشنبه یک شنبه هر وقت بتونم میرم دیگه نمیتونم نمیتونم .شما چطور تحمل کردی چطور؟خیلی سخته سختر از سخت روز به روز دارم بدتر میشم خدا میدونه چه وضعی دارم
زمان خودش همه چیزو درست میکنه.
یه بازیکن معروف تنیس سزطان میگیره.بعدش یکی از طرفداراش براش نامه مینویسه آخه چرا شما باید این اتفاق براتون بیوفته؟برگشت گفتش مگه اونوقتی که من قهرمان جهان شدم بخدا گفتم چرا من باید قهرمان بشم توی بین چند میلیارد آدم؟
زندگی همینه من همیهش میگم خداروشکر مادرم 20 سال بالا سرم بود و یادم داد چجوری زندگی کنم.
با گریه کردن فقط خودت داغون میشی و بچت فکر نکنم بابات هم راضی باشه بنده خدا داره اونور اذیت میشه بخاطر آرامش پدر خدابیامرزتونم که شده یکم مسلط باشید.شما دارید مادر میشید.بنظر بابات راضیه به بچت آسیب برسونی؟من یکی فکر نمیکنم
اقای خاله قزی من احساس میکنم شما ادم خود ساخته ای هستی خوش به حالت.منه دیوونه همش زده به سرم میگم بابام واقعا منو میبینه یا نه؟تموم نشده همه چی؟ای خدا:54:
سلام تی تی جانعزیزم منم الان خیلی دلم شکسته بود.البته می دونم دل شکستگی تو قابل مقایسه با من نیست و خیلی خیلی خیلی سنگین تره!الان دعای 7 صحیفه سجادیه و دعای 54 صحیفه سجادیه را خواندم.با معنی.خیلی آرامش گرفتم.خیلی زیاد.تو هم حتما بخون.الان می تونی حتی از اینترنت هم پیدا کنی.راستی عزیزم روز زن مبارک! مادرت در قید حیات هست؟
بانو titititititi
می بینه خوبم میبینه من که اینجوری فکر میکنم و همیشه سعی میکنم انسان بهتری باشم سعی میکنم بااخلاقتر باشم و خنده روتر سعی میکنم به کسی آسیب نرسونم جسمی و روحی اشتباه دارم ولی تلاشمم میکنم.این تنها کاریه که میتوانم انجام بدم و آرومم میکنه اینکه بخودم ثابت کنم زحماتی که مادرم برام کشید بیخودی نبوده و ازم انسان بهتری ساخته.
مصباح جان عزیز ممنونم از دلداریت.بله خدا رو شکر هستن.پدر عزیز من زندگی من نفس من ۵۸ سالش بود از اول مریضیش تا اخرش ۱۲ روز بود.بابای من علاوه بر پدر بودنش با من دوست بود به خدا انقد با هم شوخی میکردیم که نگو.جاش برام خیلی خالیه خیلی.من ضعیفم خیلی ضعیفم خدای من دوست دارم میدونم که به فکرمی میدونم که هستی میدونم که بابام پیشته میدونم که تو بهشته کمکم کن
- - - Updated - - -
مصباح جان عزیز ممنونم از دلداریت.بله خدا رو شکر هستن.پدر عزیز من زندگی من نفس من ۵۸ سالش بود از اول مریضیش تا اخرش ۱۲ روز بود.بابای من علاوه بر پدر بودنش با من دوست بود به خدا انقد با هم شوخی میکردیم که نگو.جاش برام خیلی خالیه خیلی.من ضعیفم خیلی ضعیفم خدای من دوست دارم میدونم که به فکرمی میدونم که هستی میدونم که بابام پیشته میدونم که تو بهشته کمکم کن
درود بانو tititititititi
گفتم آنلاین هستین یه احوالی از شما بپرسم ببینم بهتر شدید
حال نی نی کوچمولو ما چطوره
سلام خاله قزی جان عزیزم.خوبم بد نیستم حال روحیم زیاد تعریفی نداره استرس دارم همش میترسم.نگران خانوادمم نگران سلامتیشون.امید چندانی به زندگی ندارم اگه یه کم بخوا حالم بهتر شه به نینیم فک کنم یه چیزی میا سراغم یه فکری که میترسونتم نمیزاره شاد باشم