آشتي كه هيچ دلتون خوشه اصلا نظرش تغيير نكرده و همچنان منو غير قابل بخشش مي دونه . چيكار كنم به زور كه نمي تونم وادارش كنم منو ببخشه .
سبکتکین اول خودت ، خودت رو ببخش
نه زبونی بلکه از ته قلبت
بعد واسه جبرانش تلاش کن
اون وقت ببین خدا همه چیز رو برایت درست می کنه
به شرطی که عوض بشی .. به شرطی که جبران کنی
وقتي در مورد شوهر خواهرم صحبت كرد و گفت تو نشناختيش و خيلي مارموزيه و از اين حرفا . گفتم مي دونم هيچوقتم حرفاي اون برام اهميتي نداشته تو خيلي حرفاي اون روت تاثير مي گذاشت من هيچوقت نذاشتم دخالت كنه تو زندگيمون و تو برام مهمتري ولي اصلا براش مهم نيست حرفاي من .
در عمل ثابت کن نه در حرف
به خدا از يه طرفه ناز كشيدن خسته شدم آخرشم هيچي دوباره تمام مسايل گذشته رو حلاجي كرديم و آخرش گفت باشه مثل اينكه ما به نتيجه نمي رسيم و باز دوباره رفت تا خدا داند .....
یه فرصت رو که از دست دادی
عیبی نداره
اینبار که زنگ زد
سعی کن از قبل واسه همه حرفهایش بدونی چه جوری و منطقی پاسخ بدی
جوری که مشکلتون سر به روشنایی بره
عزت نفست رو حفظ کن و خیلی آرام و غیرمستقیم جوری که غرورش حفظ بشه جای آشتی رو باز کن
چيكار كنم به خدا هيچ سوتي اي ندادم و از كوچكترين فرصتي براي آشتي استفاده كردم كه بينمون بهتر شه حتي اگه يه جاهايي آروم مي شد ته تهش كه حرفمون تموم مي شد مي گفت اصلا از اين حرفا بگذريم اينا رو كه صد دفعه گفتيم و حرفمونم عوض نمي شه . مهم اينه كه بابا جان من اصلا ديگه بهت فكرم نمي كنم . خداييش شما باشين چه حالي بهتون دست مي ده . خسته شدم .
می دونی چه حالی بهم دست میده؟
می شینم های های گریه می کنم
همش با خودم می گم مگه من چی کار کردم که مستحق این همه عذابم
خدایا اخه چه قدر عذابم میدی
می گم بلند شم برم طلاق بگیرم تموم بشه
دیگه بریدم ، حوصله ندارم ، خسته شدم ، چه فایده ای داره ، اگه به غلط کردن هم بیفتم که اون نمیاد بهتره هم خودم رو راحت کنم و هم اون رو
اما بعدش با خودم می گم
آیا این اون چیزی هست که من می خواهم؟
آیا اگه طلاق بگیرم خوشحال و خوشبخت می شم؟
بعدش فکر می کنم می بینم نه .... من شوهرم رو دوست دارم ...
درسته که از حرفهایش آزرده ام اما یه بار دیگه راهنمایی های بچه ها رو مرور می کنم و سعی می کنم اینبار درست عمل کنم
ايميلم اينه البته با اجازه مديران تالار .
واست ایمیل زدم
اگه دستت رسید یه جواب بده تا بهت بگم
دفعه پيش كه زنگ زده بود بين حرفاش با ناراحتي گفت تو حتي خانوادت انقدر براشون مهم نبود كه يكي رو واسطه كنن ببينن اصلا چه خبره . كه من گفتم شوهر خواهرم كه زنگ زد .
تو مگه نگفتی حرفای شوهر خواهرت روی تو تاثیر نداره
مگه نگفتی نمیذاری توی زندگیتون دخالت کنه؟
پس کو؟
نمی دونم باورت میشه یا نه؟
من پستت رو کامل نمی خونم
خط به خط می خونم جواب می دهم بعد میرم خط بعد
الان یهو دیدم از شوهر خواهرت نوشتی
دیدی دخترجان شوهرت ازت عمل می خواد نه حرف
بعدش هم اینقدر حاضر جواب نباش
مگه قرار نبود بهش بگی مشکل من و شوهرم به شخص دیگه ای ارتباط نداره و من اجازه نمی دم شخص دیگری وارد این قضیه بشه؟
مگه من قبلا مثال خاله ام رو برایت نزدم؟
مسخرم كرد و گفت چه آدميم زنگ زد من اصلا اونو قبول ندارم . از اون به بعد خيلي تو مغزم افتاده كه شايد منتظره يكي مثل يه بزرگتري ازش بخواد كه برگرده و من تو فكر اين بودم كه عموم رو واسطه قرار بدم .
ولي از يه طرف هم مي ترسم اوضاع بدتر بشه
بدتر میشه که هیچ آبروی تو و شوهرت هم میره
اصلا نذار مشکلت رو دیگران بفهمند
و همه چي رو به عموم بگه و آبرومو ببره هم مطمئن نيستم كه با اين پادرميوني برگرده . از طرفي هم بالاهي صداقت عزيز گفتن كه اصلا نذارم كسي دخالت كنه . ولي از يه طرفم طبق نظر خودتون كه مي گين دوست داره غرورش حفظ بشه و برگرده همش مي رم تو فكر اين عموم .
این غرور حفظ شدن نیست
اگه یکبار دیگه این حرف واسطه رو زد
بهش بگو
من به همسرم اعتماد و اطمینان کامل دارم که بهتر از همه شرایط زندگیمون رو می دونه
هر تصمیمی که بگیره برای من ارزشمند و مهم هست
دلسوزتر از من و همسرم کسی پیدا نمیشه
اگه من و شوهرم بخواهیم می تونیم زندگیمون رو از نو بسازیم
اگر هم نخواهیم هیچکسی نمی تونه این زندگی رو دوباره برقرار کنه
می دونم شوهرم برای زندگی دوتاییمون داره تلاش میکنه به همین خاطر لزومی نداره وقتی خودم و شوهرم دوتا آدم بالغ و عاقل هستیم کسی بیاد پادرمیونی
اصلا این اجازه رو هم به خانواده خودم نمی دم شما هم هر جور خودت صلاح می دونی
( این حرفا رو که بگی غرورش حفظ میشه و در ضمن راه ارتباط رو هم نمی بندی
یعنی چی ؟ یعنی اگه اون می خواد یه واسطه بفرسته که آشتی کنید
گرفتی مطلب رو؟
از همین جا که می گه واسطه بیاد بفهم که دلش نمی خواد طلاقت بده )
خودمم كه هركاري مي كنم و هر حرفي مي زنم هيچ تغييري تو رفتارش نمي بينم . اصلا به حرف من بر نمي گرده . و اصلا نتونسته منو ببخشه و يه ذره مهربونتر بشه . هيچي هيچي تغيير نكرده كه دلم خوش باشه .
سبک تکین وقتی آشتی کردید قول بده نیای بگی
من این زندگی رو نمی خواهم ها :311:
من کلی تغییر کردم اما همسرم نه :311:
جون خودم این حس رو تجربه کردم دارم بهت می گم