-
سلام خواهر گرامی نمی دونم چرا اینقدر افکار منفی دارید نمی خوام ناراحتتون کنم اینجا جایی که می خواهیم به همدیگه کمک کنیم ولی نوشته هاتون پر است از ناامیدی و افکار و انرژی های منفی امیدتون به خدا فقط تو کلماته و هیچکدوم از اعماق وجودتون و با ایمان راسخ نیست. می دونید این افکار منفی و ناامیدی زندگیتون رو تحت الشعاع قرار میده؟؟؟؟ بعضی اتفاقات تو زندگی 100% دست خود ما نیست مثل قضیه ازدواج یکی 20 سالگی ازدواج می کنه یکی 30 سالگی یکی هم شاید اصلا نتونه ازدواج کنه ما باید آمادگی هر اتفاقی رو در زندگی داشته باشیم مثل همه اتفاقات دیگر زندگیمون چون خیلی چیزا دست خود ما انسانها نیست پس ناراحتی و درگیری ذهنی در این مورد در حد غیرطبیعی شادابیتون رو ازتون میگیره پس بعضی مسائل زندگی رو بسپاریتون به دست سرنوشت ( مثل قضیه ازدواج) به جاش تو کلاسهای گروهی شرکت کنید تو تفریحات سالم و گروهی شرکت کنید یعنی از اجتماع فاصله نگیرید. اینجا یه دنیای مجازیه حتی منی که دارم برا شما ایناترم می نویسم هیچ شناختی ازتون ندارم و فقط اکتفا کردم به نوشته هاتون و براساس اونها دارم نظرم رو براتون می نویسم پس چطوری ما می تونیم به کسانی که شناختی ازشون نداریم احساس و یا وابستگی داشته باشیم!!! کسی که براتون نظری میزاره 100% دلیلشون کمک کردن بهتونه و دلیل دیگه ای ندارن پس در مورد افراد هم ذهنیت سازی نکنیم.
-
سلام دوست عزیزم.خوبی؟
دوست عزیز من،از حرفای فرشته مهربان و دوستان دیگه اینجا نرنج:72: همه فقط میخوان بهت کمک کنن
عزیز،لازم نیست اینجا به چیزی اعتراف کنی. سعی کن اتفاقاتی واست نیفته که لازم به اعتراف باشه اصلا... ولی اگر هم افتاد، حتما که نباید چیزی رو که دوست نداری بیانش کنی ،بیان کنی!
تو یه پست هم قبلا نظرم رو بهت گفتم، اینجا بهش میگیم دنیای مجازی،یعنی درسته که همه دنیا خلاصه میشه تو یه صفحه مانیتور گوشی لپ تاپ یا.... ولی بازم واسه خودش یه دنیایی هست با آدمای واقعی... این دنیا هم میتونه مثل دنیای واقعی واسمون مشکلاتی رو بسازه . ولی
کنترل این دنیا و اتفاقاش خیییلیییی راحت تر از دنیای بیرون هست. میشه از این دنیا برای چند روز خودت رو رها کنی،و وقتی آرامشت برگشت مجدد رو بیاری به اینجا.
عزیز من سعی کن حالا که اینجا هستی،نهایت استفاده رو برای حل مشکلاتت ببری، نه اینکه این دنیای کوچک هم واست بشه مشکل. اینجا تمرین کن (به گفته فرشته مهربان). تا بتونی تو دنیای واقعی هم این چیزایی که یاد گرفتی رو پیاده کنی.
------------------------------------------------------------------
راستی بذار یه موضوعی که چند وقت پیش خودم داشتم راجبش فکر میکردم واست بگم!
وقتی چند ماهی تو این همدردی عضو شده بودم(خیلی تو دنیای مجازی و آدماش نبودم و نیستم) ، ولی دیدم چقدر آدمای اینجا خوب هستن!هم خانما هم آقایون!
فکر کردم چرا این پسرها و دخترها اطراف من نیستن؟
چرا خواستگارهای من با این پسرهایی که اینجا هستن و خواستگاری دخترای دیگه رفتن و میرن(با اینکه دخترهایی که توصیفشون میکنن،خیلی با من تفاوتی ندارن ظاهرا!) ،ولی چرا این آقایون همشون به نظرم بهتر از خواستگارهام هستن!؟
یا مثلا چرا دوستای من مثل خانمای اینجا هیچکدوم مشکل ندارن!ما هممون که همسن و سال هستیم،ولی دوستام واسشون دنیا گلستونه،ولی واسه من و دوستان اینجا کنار این گلستان مشکلاتی هم داره؟! و...
خلاصه اینکه ،داشتم فریب این دنیای مجازی رو میخوردم! نه اینکه بگم خدای نکرده کسی اینجا دروغ میگه و فریب میده و... ولی یه حقیقتی هست.
اینکه حتی اگر بخوایم نمیتونیم خودواقعیمون رو به طور کامل اینجا نشون بدیم
مطمئنم مطمئن شدم! که اگر یکی از همون پسرهایی که خواستگار منم بودن بیان اینجا و تاپیک بزنن و حرفاشون رو بگن، اصلا فکر نمیکنم که اونا هستن! (البته الان دیگه فکر میکنم!)، و میگم چه پسر خوبی!!!! ولی تو دنیای واقعی بدون ذره ای شناخت ردش میکنم! (متاسفانه البته!)
متوجه شدم، دوستان من هم مثل اکثر دختران این جامعه،مثل خودم مثل همه... مشکلاتی رو دارن کم یا زیاد،ولی دارن.شاید اونا هم مثل من چیزی نگن! ولی کمتر کسی پیدا میشه که مشکل نداشته باشه تو این دنیا...
عزیزم ببخشید سرت رو درد آوردم،همه این حرفا رو زدم که بگم،نذار دنیای مجازی بجای اینکه کمک کننده باشه واست،آسیب بزنه بهت.
امیدوارم هیچ کدوم از حرفام سوءتفاهمی واسه کسی پیش نیاره.
و باز هم تاکید میکنم! برو و تاپیک هایی که پست ها مفید دوستان هست،بارها و بارها بخون. و تمرین کن....(خودم همیشه تاپیک هام رو مرور میکنم! و هربار بیشتر ازشون نتیجه میگیرم)
مواظب خودت باش:72:
- - - Updated - - -
پست هامون همزمان شد با دنیز عزیز.
ولی حرفای من اصلا مرتبط با پست دیشبت نیست یوسف گمشگشته جان.کلی گفتم. سوءتفاهم نشه یه وقت:72:
-
سلام دنیز محترم وریحانه عزیز.
حق باشماست.من با توجه به مسائلی که از کودکی همراهم بوده خیلی آسیب پذیر تراز خیلیا هستم واسه همین اینجا درد منو بیشتر میکنه چون هیچوقت با خیال راحت به کسی حتی پدرم نتونستم تکیه کنم.
من میدونم ایمان من فقط چادرو نمازمه وهیچی نفهمیدم.
حالا هم بهتره عطای اینجاروبه لقاش ببخشم.
درمورد پدرمم باید بگم نقشه داشت تا بیادو همه پولهاشو از برادرم بگیره تا دوباره اذیتمون کنه.اصلا قصدادامه زندگی نداشت.
امیدوارم وقتی برگردم که حالم خوب باشه وانرژی منفی نباشم.
امیدوارم همگیتون خوشبخت بشیدوغصه ای به دلتون راه پیدا نکنه.:72::72::72:
-
ای بابا!!!!!!!!!
من میگم نرنج! میرنجی که باز!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:97:
عزیز من اینجا بیا و تمرکز کن روی مشکلاتت،حتما لازم نیست بری یا وقتی اینجا هستی حتما تاپیک بزنی و... تا بهت کمک بشه! اینجا باش و تمرین کن تا بتونی در دنیای واقعی هم خوب باشی
مطمئن هستم یه روز حالت خوبه میشه.خیلی خوووووب:323:
کسی منتظر رفتن تو نیست دختر خوب! منتظر خوب شدنت هستیم.:72:
-
سلام، قضیه چیه؟ من خیلی در جریان مسائل نیستم ولی میتونید رو همراهی من حساب کنید. همه ما مشکل داریم مثلا من خودم میدونم خیلی از مشکلاتو خیلی راحت میتونم حل کنم ولی الکی مشکلاتمو بزرگ میکنم در حالی که وقتی میری تو دل مشکل تازه از دست خودت ناراحت میشی که چرا زودتر نرفتی با مشکلات روبرو بشی. الانم میخوای یه جک بگم بخندیم!
-
یوسف جان اتفاقا حضورت توی همدردی میتونه خیلی برات مفید باشه.
اینجا باش و تمرین کن.
مثلا تمرین کن که از پست هایی که برات میذارن، براساس اولین مفهومی که به ذهن میرسه، تصمیم گیری و اقدام نکنی. وقتی یه پستی احساساتت رو برانگیخته می کنه(به هر شکلی)، فورا واکنش نده. فرداش دوباره بخونش، پس فرداش دوباره بخون. ببین چه مفاهیمی غیر از برداشت اولیه تو رو در خودش داره.
ما داریم سعی می کنیم درکت کنیم عزیزم، و بفهمیمت. تو هم سعی کن ما رو بهتر بفهمی...
مراقب خودت باش.:72:
-
از این دنیا بیزارم.خداحافظی نمیکنم چون ...
- - - Updated - - -
از همتون ممنونم.
-
خانم earth به این مسائل به دید مثبت و یه فرصت نگاه کن. اگه این مسائل نباشه که آدم براش دغدغه ایجاد نمیشه، دغدغه هم نباشه پیشرفتی در کار نیست.
من خودم وقتی دانشگاه قبول شدم خوشحال بودم چون شهری که ساکن بودم قبولی آوردم نیازی نبود مثل بقیه خوابگاه بگیرم، ولی الان اگه برگردم چند سال قبل حاضرم رنج خوابگاهی بودنو قبول کنم چون واقعا خیلی بیشتر میتونستم پیشرفت کنم.
-
کمی گریه کردم وداروی تسکین دردم بود.
اما کاش اگر میخواین واسه کسی کاری کنید بدونید(دخترها)فقط دوست دارن شنیده بشن تا آروم بشن.اون زمان که من ناراحتم دوست ندارم کسی نصیحتم کنه چون بیش از حد از بچگی نصیحت شنیدم.
چیزی در مورد ذات آدما شنیدین؟این تو ذاتمه که اگر از چیزی برنجم دنیا هم بهم راهکار بدن اما فقط حس کنم یک نفر کاملا درکم کرده باحرف همون یک نفر آروم میشم.
اینم یکی از عیبامه دیگه.
- - - Updated - - -
اما وقتی آروم میشم میتونم تصمیم بگیرم کدوم راهکار زودتر منو به نتیجه میرسونه.
-
یوسف عزیز،
خوشحالم که حالت خوب شد.
عزیزم من نمیدونم چرا میگن "دخترا" رو باید اول درک کرد، و بعدکه آروم شدن بهشون راهکار داد. به نظر من این نیاز هر انسانی هست.
پس این طبیعیه که تو هم نیاز به هم حسی داشته باشی. اما...
اما اینجا فضای گفتگو نیست که ما امکان نوازش احساسی تو رو داشته باشیم... این یه تاپیکه تو انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی.
چه بخوای چه نخوای، ما اینجا بهت راهکار می دیم (این چیزیه که از اعضای یه انجمن تخصصی مشاوره انتظار میره). و تو هم موظفی وقتی تاپیک ایجاد کنی که دنبال راهکار باشی. و تاپیکت رو در راستای موضوع ایجاد شده، هدایت کنی. (این خودش یکی از تمرین هاییه که می تونی در جهت کنترل احساساتت داشته باشی.)
وقتایی که درگیر احساسات زودگذر هستی، راهش نوشتن در همدردی نیست (حداقل نه در انجمن های مشاوره اش)، راهش صحبت کردن با یه دوسته، یا نوشتن تو دفترت، یا دیدن یه فیلم، یا نماز خوندن، یا موسیقی گوش دادن، یا غیره.
باور کن برای ما هم پیش میاد که به لحاظ احساسی به هم بریزیم، دنبال هیچ راهکاری نباشیم جز کسی که ما رو بفهمه، تا بعد که ذهنمون از احساسات آزاد شد، بریم دنبال راهکار. این یکی از انگیزه هاییه که برای خودمون دوست میسازیم. که یه وقتایی به درد دلش گوش بدیم یه وقتایی اون به درد دل ما گوش بده، یه وقتایی هم با هم مشورت کنیم و غیره. و کلا زمینه ساز رشد همدیگه بشیم.
بنابراین اصلا لازم نیست وقتی در تنش احساسی هستی، اینجا پستی بذاری.
اینجا نمیتونه همه ی نیازهای ما رو تواما پوشش بده. تالار همدردی هم مثل هر وسیله دیگه ای، کارکرد خودش رو داره، و ما باید این کارکرد رو درک کنیم تا بتونیم ازش استفاده کنیم. اگه کارکردها رو درک نکنیم، نه تنها بهمون کمک نمیکنه، بلکه می تونه آسیب هم بزنه. از آسیب های کوچک گرفته (مثل اینکه وقتی نیاز به درددل کردن داریم، دیگران با راهکار دادن اعصابمون رو به هم بریزن) تا آسیب های بزرگتر.
:72::72::72:
- - - Updated - - -
پرسیدی چیکار کنم که مومن و عاقل باشم؟ پاسخ من اینه: تمرین کن... انسان ها برای کسب مهارت هایی که تمایل دارن داشته باشن، لازمه که اول راجع به اون مهارت آگاهی کسب کنن، و بعد تمرین کنن... تمرین تمرین تمرین...
-
سلام میشل عزیز :72:
:72:حرفات منطقیه اما اینجا قبل از هر چیزی آدما به همدردی ودرک نیاز دارن.
من نگفتم راهکار ندین اتفاقا خوشحال میشم.اما گفتم من اینطوری هستم واین خصوصیت اخلاقی رو دارم.
خب من اگر اینجا نگرانیمو ننویسم پس چی بنویسم؟
خب اگر اینجا هم نمیشه درد دل کرد ونمیشه حرفی زد پس ...
پس من نمیدونم واسه چی اینجام؟
من قصد جسارت ندارم.فقط حرفامو گفتم.:72:
-
بحث فقط ننوشتن و حرف نزدن نیست بلکه ذهن را باید مهار کنید اگر برای ذهنتون احساسات محور نباشد در رفتار و افکار و نوشتار و بیان هم احساسات محور نخواهد شد . و البته که برای کمک به ذهن که مهار شود نیاز هست با نپرداختن کلامی و نوشتاری و نخواندن نوشتارهای تشدید کنند و نشنیدن شنیدیدنی های تشدید کننده ذهنتون را در کنترل در آرید تا آنجا که اختیار ذهن کاملاً در دست عقلتون باشد که عنان احساساتتان را هم به دست عقل خواهد داد و هرجا عقل مجوز دهد خرج می شود و هرجا مجوز نداد احساس خود عقب می رود
اینجا فضای خوبی برای تمرین هست . والا اگر در دنیای واقعی به تصورتان مهارش می کنید و اینجا آزاد هست یا نمی توانید مهار کنید باید بگویم در دنیای غیر مجازی احساس را مهار نکرده اید بلکه سرکوب کرده اید که متأسفانه سرکوب از آن آتشفشانی که روزی بد جور فوران می کند می سازد .
نگرشتون در مورد عشق خطای شناختی دارد که باعث شده منحصرش بکنید به افراد آنهم از نوع جنس مخالف که اگر نباشد در حسرتش بسوزید .... همین وضعیت و نگرش رفتاری از شما بروز می دهد و سیگنالهایی ساطع می کند که خواستگار پران هست ... مثلاً همینکه خواستگاری به جایی رسید شما رفتارت ممکن هست با خواستگار طوری باشد که رمانتیکی شود و تلاش در جهت جلب نظر عاشقانه حتی بدون اینکه متوجه باشید را در پیش می گیرد و این نوع رفتار جنس مخالفی که بطور رسمی شما را به عنوان همسر انتخاب کرده را مشکوک و گریزان می کند و ......
نگرشتان را اصلاح کنید تا این همه آسیب نبینید .
-
فرشته مهربان ممنونم:72:
من اصلا طوری برخورد نمیکنم که خواستگار بره وبرنگرده.
این وسط اتفاقاتی میفته که اصلا دلیلشو نمیدونم.
مثلا همین مورد آخر قبل از اینکه فکرشو بکنه که میتونه یه زندگی رو راه ببره میاد خواستگاری ووقتی وضعیت اقتصادی خانوادمو میبینه میترسه وتماس میگیره میگه چند وقت عقب بندازید تا وضعیت کارم بهتر بشه.این در صورتی بود که خیلی از جانب اون آقا مورد تایید بودم وگفته بودن تنها جاییه که اینقدر همه چی مورد پسندم بوده.
حتی قرار بعدی توسط خانوادشون گذاشته شد.حتی وقتی از من پرسیدن تو اونو پسند کردی گفتم هنوز هیچی معلوم نیست.چون نمیدونستم نتیجه تحقیقات چی میشه.
با این وضعیت دلیل اصلی رفتار من بوده؟
درمورد خواستگارهای قبلی همشون خواستن واصرار داشتن اما وقتی تحقیق کردیم مساله داشتن.
نمیفهمم من سخت میگیرم یا نباید بگذرم.
آخه در تمام موارد بعد از تحقیق با مشاور هم صحبت کردم یابا هم رفتیم ونظرشون درمورد ازدواج منفی بود.
-
موردی مثل این که هیچ ربطی به شما نداره و اصلاً هم نباید بگید نمیدونم چرا میرن . چون معلوم هست ، گفتی بدون آمادگی اومده وقتی قضیه جدی شده تازه به خودش اومده و ترسیده که مسئولیت داره و .... پس ناراحتی نداره و ابهامی هم در آن نیست . شما طوری بیان کرده بودی که همه چیز خوب پیش میره و یک باره طرف بی دلیل جا میزنه و برای شما هم دلیلش معلوم نیست و ظاهراً هیچ مسئله ای هم در بین نبوده و شما را هم پسندیده . در حالیکه در پست اخیرت این نمونه کالملاً دلیلش معلوم هست و ابهامی ندارد و ناراحتی شما هم که نمیدونم چرا اینطور میشه بیمورد هست .
-
فرشته مهربان عزیز متشکرم که پیگیر تاپیکم هستید.:72:
من حرفاتونو قبول دارم.
حتی اینم قبول دارم که من احساساتمو سرکوب میکنم واونا به صورت عصبانیت بیمورد خودشو نشون داده.
اما راه حلش در حال حاظر چیه؟راه کوتاهی که درحوصله من بگنجه.
نمیتونم راه سخت برم ودوباره بزارم کنار.
-
هلو برو تو گلو که نمیشه عزیز جان هر راهکاری زحمت و تمرین و صبر در استقامت نیاز دارد
صبر داشته باش تا در پست بعدی راهکار بگم
-
-
لطفاً یک تاپیک جدید باز کن و عنوانش را با توجه به راهکارهایی که می خواهی بگیری انتخاب کن . مثلاً >> "چگونه می توانم به جای سرکوب احساس ، مهار احساس داشته باشم ؟" تا در آن تاپیک دنبال کنیم بطور تخصصی . این تاپیک ظرفیتش تکمیل شده و قفل می شود و تاپیک بعدی هم جنبه تخصصی پیدا می کند و مفید تر می شود
منتظر اقدامت هستم