نمیدونم...
شاید هم من اتفاقا تازه وارد دنیای واقعیت شده ام.
میدونید چرا؟
چون واقعیت زندگی من اینه:
خانواده ای دارم که جز پدر و مادرم، هر 5 تا خواهر و برادرم و دوتا داماد و یه عروسمون هم آقا بالا سرم هستن.
هر کاری دلشون میخواد با زندگی من میکنن و به جام هر تصمیمی میگیرن.
نگید جراتمند نیستی که جوش میارم.
در همین یک هفته اخیر دوباره دو تا خواستگارو پروندن. کی پرونده؟ دامادمون.
نمیذارن من اصلا بفهمم یکی خواستگاری کرده. بعد که پروندنش تازه میان به من میگن فلانی گفته و ما هم گفتیم نه.
من قبلا اعتراض کرده ام. حرفمو زده ام. گفته ام که چرا بدون نظر من رد میکنید. و جواب گرفته ام : مگه سی سالت شده که هولی؟ تو اصلا چرا به ازدواج فکر میکنی؟ اگه عقده ای شدی که علی ازدواج کرده برو زن دومش شو که راحت بشی . و...."
دو سال و نیم پیش یه موردی بود که خانواده ام پسندیدن. اما من نه. حالا هم تا حرف میزنم میگن:" تو اگه قصد ازدواج داشتی به اون نه نمیگفتی."
واقعیت زندگی من اینه که باید خفقون بگیرم و هیچی نخوام. حق اینکه دلم چیزی بخواد ندارم. باید سرمو بندازم پایین و خفه بشم و هیچی نگم. باید بذارم هرکی هرکاری خواست با زندگیم بکنه و حق اعتراض هم ندارم.
توی خودم هم که میرم محکومم. محکومم به اینکه با این روحیه ام روحیه بقیه رو هم خراب کرده ام. که دارم ازشون انتقام میگیرم.
از همشون متنفرم.
از اون خدا هم متنفرم.
اصلا امید و ایمان و این چیزا به چه درد من میخوره؟ ایمان داشته باشم که چی بشه؟
دو سال پیش یه بار خیلی دلم از خانوادم گرفته بود. این همه ظلمی که دارن به من و آینده و اعصابم میکنن بهم فشار می آورد. خیلی داغون بودم. بعد یه خوابی دیدم. خیلی خواب عجیبی بود.
حد.دا دو ماه پیش به سرم زد از یه بپرسم تعبیر اون خواب چی ممکنه باشه؟
از یه حاج آقا پرسیدم. اونم رفته بودتوی حوزه و سوال کرده بود .
بعد گفت: خوابت نشونه های خیلی دقیقی داره و از اون رویاهای صادقه ی خیلی دقیقه.
پرسید کسانی دارن به تو خیلی ظلم میکنن و در سختی قرارت دادن و ازشون ناراحتی؟
گفتم آره.
گفت : این خوابی که دیدی داره میگه : اولا صبرت رو زیاد کن. دوما ببخششون. سوما مطمئن باش خدا قطعا انتقامت رو از اونها میگیره.
- - - Updated - - -
ولی انتقام به چه درد من میخوره؟
چرا نجاتم نمیده؟
میدونید... زندگی من همینه. با همین آدما...نه میتونم عوضشون کنم نه میتونم حق خودمو ازشون بگیرم. فقط ظاهرا یه چاره دارم اونم پذیرش و کوتاه اومدن و تحمله. و بی خیال خواسته هام شدن.
- - - Updated - - -
اون خوابه این بود:
خواب دیدم یه جایی هستم که دو تا مجسمه نشونم دادن. از اون مدل تندیس هایی که از قسمت شانه به بالا است.
گفتن بهم که یکیش تندیس حضرت محمده و یکیش تندیس حضرت نوح.
من توی عالم خواب، برام جالب شد برم ببینم حضرت نوح چه شکلی بوده.
رفتم طرف مجسمه حضرت نوح.
بعد خیلی با احتیاط و آروم انگشتم رو بردم طرف مجسمه ...به محض اینکه نوک انگشتم با مجسمه تماس پیدا کرد، دهانش شروع به حرکت کرد و با یک صدای خیلی قوی و تکان دهنده ای و با یک حالت جدی که من حس میکردم داره بهم تشر میزنه، شروع کرد سوره ی فیل رو خوند.
من هم یه حال خوف عجیبی بهم دست داد و با یه گریه ی ناشی از وحشت و هولی شروع کردم با فریاد همراهش سوره ی فیل رو خوندم.
با همون حال بیدار شدم و صدای خودمو شنیدم که دارم با صدای بلند و نفس زنان و با ترس آیه ی آخر رو هم در ادامه آیه های توی خواب میخونم.
تا نیم ساعت نفسم جا نمی اومد.
اون اقا میگفت:" از بین پیامبران حضرت نوح و محمدخیلی سختی کشیدند و به عنوان اسطوره ی صبر شناخته میشن. ولی صبر حضرت محمد از نوح بیشتر بوده. اینکه این دو پیامبر رو دیده ای به معنی اینه که در سختی هستی و کسانی دارن اذیتت میکنن. ولی اینکه به سمت حضرت نوح رفته ای که صبرش کمتر بوده یعنی باید صبرترو بیشتر کنی.از طرفی حضرت نوح قومش را نفرین کرد که این هم یعنی تو خیلی از دیگران دلخوری که این هم یعنی باید تا میتونی ببخشی. و اینکه سوره ی فیل رو خونده و با حالت تشر خونده میخواد بگه آیا شک داری که خدا انتقام خواهد گرفت؟
میگفت در سوره فیل میخونیم:" آیا ندیدی که خدا با اصحاب فیل چه کردیم؟"
الان هم اینکه سوره ی فیل رو خونده میخواد بگه خدا انتقامرو از اونها خواهد گرفت.