سر در گمی در ادامهٔ رابطهٔ ۵ ساله:آیا این شخص مناسب من است؟

آهان بله کاملا گرفتم ، بابت مثال گویاتون ممنون:72::72: پدر من مثاله همچین مردیه. مردی که حتی اگه زیر بار مشکلات له‌ بشه هم نمیذاره ما چیزی بفهمیم .البته تا اون حد هم دیگه خوب نیست شاید اگه مشکلاتش رو با ما در میون میگذاشت ما میتونستیم حداقل باش همدردی کنیم نه اینکه برای تسکین خودش و مشکلات زیاد تو دام اعتیاد بیفته...

ولی‌ در رابطه با این آقا مطمئن نیستم اینجوری باشه شاید برا همینه که این حسو ازش دریافت نمیکنم. چون در مقابل مشکلات من قوی تر و تو دار ترم تا اون .من موقع مشکلات به جای گریه سعی‌ می‌کنم فکر کنم ببینم الان کجام الان موقعیتم چیه باید چیکار کنم کی‌ می‌تونه کمکم کنه و ... ولی‌ اون زود از کوره در میره به جای فکر کردن مرثیه سرائی می‌کنه یا از مشکلات زندگی‌ شکایت می‌کنه . درسته که به ندرت این کارو می‌کنه اما خوب قابل اغماض نیست .من به این نکته یه مهم توجه نکرده بودم .حالا میفهمم که چقدر مشاورهٔ قبل از ازدواج مهمه.

امیدوارم بتونم زحماتتون رو جبران کنم ammin گرامی‌ .

راستش پست های اقای ammin رو که میخونم میفهمم پس انتخاب من از ریشه غلط بوده....
همه اشتاباهارو تو انتخابم داشتم.همه رو...

یکتا جان شمارو خدا دقت کن.منو نیگا کن عبرت بگیر

یه خانم یکتای تنهایی وجود داره. بایه واقعیت خارج از ذهنش(فردی که خواستگارشه).حالا حلقه اتصال بین تو واین واقعیت چیه؟این کلیدی ترین سواله.آیا این حلقه ترسه یاشوق؟برای پیداکردن جواب این سوال باید بیشتربه اعماق خودت سفرکنی.احساست درگیر این قضیه شده،ازسن ۱۷تا۲۱سالگی. این جامن نگرانم.بعضی روابط مث اعتیاد میمونه.یک "خلا "فرد روبه سمت رابطه میکشونه نه یک "بلوغ".مث اعتیادبه قمار،اعتیادبه بازی های کامپیوتری،اعتیادبه مواد،اعتیادبه تمسخر دیگران،اعتیادبه گرانفروشی مفعولن به این اعتیادلذت بخش وغیرقابل ترک میشه.توجیهات برمبنای این لذت کاذب میگرده،مثلاگاهی نفس لذت ازگرانفروشی باعث گرانفروشی میشه نه صرفا سود،مثل مغازه داری که این کارش مشتریهاشو به شدت کم میکنه اماباز دست بردار نیس.اینجاوابستگی میاد.من نمیگم قطعا رابطه شما اینجوریه ولی خوب دقت کن ببین ازخلأ تنهایی هایی گذشته ای که اوپرکرده ومیتونسته چیزای دیگه هم پرش کنه میترسی یاواقعا بهش شوق داری..ازحرف میردم میترسی یا تمام محاسبات عقلی وقلبی خودت،توربه سمت ازدواج باهاش سوق میده..یه کتاب از"حال بدبه حال خوب" دیویدبرنزهست.یکی کتاب"لطفا گوسفند نباشید"ازمحمود نامنی.من بهت توصیه میکنم برای شناخت بیشتراحساسات خودت کتاب دوم روحتما دراین شرایط مطالعه کن هم نثرش روان هست هم کتاب پخته و آموزنده ای هست وباطبع ما ایرانیا جورهست.این بهت کمک میکنه تصمیم جامع وکامل تری بگیری وکاملابدونی داری چکار میکنی.ضمن اینکه همزمان شرایط بیرونی خودت واو وخانواده ها رومیسنجی. امیدوارم درنهایت هر راهی روانتخاب کردی بایک اطمینان نسبی ورضایت بخش همراه ب

کتابی‌ که گفتید رو حتما مطالعه می‌کنم .اسم هر ۲ رو هم شنیدم. بگذارید باهاتون رو راست باشم اونقدر‌ها هم پرت نیستم ولی‌ آدم دوست داره خودش رو گول بزنه
عقل من میگه این رابطه اشتباهه میگه زندگی‌ با این فرد یعنی‌ جواب پس دادن یعنی‌ همه‌‌جا با خودش رفتن یعنی‌ هر چند وقت یک بار یه دعوای حسابی‌ کردن یعنی‌ مخالفت با پدر مادرم یعنی‌ تحمل کردن لوس بازی هاش و مامان بابای بی‌ کلاسش...

اما دلم میگه اگه رها ش کنم دیگه نمی‌تونم کسیو تو قلبم راه بدم و همش خاطراتی که باهم داشتیم جلوی چشممه،و شاید با فردی ازدواج کنم که مشکلای بدتر داشته باشه ،
اینا همش فکرایی که میاد سراغم و تقابل عقل و احساس...

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

یک "خلا "فرد روبه سمت رابطه میکشونه نه یک "بلوغ"

---

:104::104:

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

تمام محاسبات عقلی وقلبی خودت،توربه سمت ازدواج باهاش سوق میده..

---

من با چیزایی که در بالا گفتم (یعنی‌ حرف قلبو دلم) محسناتش به معایبش نمیچربه در صورتی که خواستگارم بود.
اما الان پای احساسم وسطه شاید چون علاقه دارم بهش باعث شده عیب هآشو کوچیک ببینم .

بچه‌ها من یه سوال داشتم آیا الان که حق اشتراک پرداخت کردم می‌تونم تاپیکامو به انجمن آزاد منتقل کنم تا از دسترسی‌ عموم خارج بشه؟؟:303:

- - - Updated - - -

منظورم این بود که چجوری می‌تونم این کار رو انجام بدم؟

سلام یکتای عزیز
من الان تایپیکتو خوندم،جواب سوالت اینه که پیام خصوصی به مدیر بدید و ایشون انتقال میدن.
اما در مورد مشکلاتی که گفتی عزیزم بسیار ناراحت شدم برای چیزهایی که باعث استرست شده و رنجیدی،ولی به نظرت با آدمی که همیشه کنترلت میکنه و درک نمیکنه شاید خواب باشی یا حمام باشی یا... میتونی آرامش داشته باشی؟آیا استرس نداری یک تلفن بی پاسخ بمونه،یا مثلا همیشه تحت کنترل باشی؟عزیزم روحت اینجوری بیمار میشه،شما 21 سالته به خودت کمک کن برای مردم و حرف مردم زندگی نکنی،وقتی نتونه حرمتت رو نگه داره و بهت آرامش بده به چه دردت میخوره؟بیشتر بهش عادت کردی،خانومی رابطه ای که اینقدر طولانی میشه شک نکن توش حرمتها شکسته میشه و بیشتر عادت کردن بهم دیگه ست که کنار هم قرارتون داده.به نظر من اساس یه رابطه اعتماده،و اینکه اگه حرمت بین دو نفر شکسته بشه هیچ دلیلی برای موندن کنار همدیگه ندارن این نظر شخصیه من بود و بهش هم عمل کردم،به شما هم گفتم شاید برات مفید باشه.
این مرگ به این شیون نمی ارزه،اراده کن و به خودت کمک کن و به هیچکسی وابسته نباش،برای زندگیت برنامه ریزی کن،مطمئن باش ذات هیچ آدمی رو نمیتونی تغییر بدی،یه شاخه گل که همراهش احترام و ارزش و آرامش باشه صد شرف داره به هدیه های مارکدار،به خاطر حرف هیچکسی زندگیتو به بازی نگیر

مرسی‌ دوست گلم حرفت درسته من شاید بهش عادت کرده باشم ،نمیدونم
فقط میدونم توانایی این شکستن رو ندارم ، می‌خوام این رابطه رو درست کنم ،می‌خوام یه راهی‌ پیدا کنم که امیدوارم کنه برای تلاش کردن ،دنبال اون راهم.:203:
ما روزأی خوب زیاد داشتیم یک ماه مسافرت رفتیم باهم امتحان‌های دبیرستان رو دادیم باهم دانشگاه قبول شدیم باهم رانندگی‌ کردن رو یاد گرفتیم.... و از روزی میترسم که اولین فرد زندگیم رو بذارم کنار و همیشه حسرت این روز هارو بخورم ، از این میترسم که شاید تو زندگی‌ با یه آدم دیگه آرامش بیشتری باشه اما عشق نباشه،روزأی قشنگ نباشه،خاطره‌های خوب نباشه...و اون وقته که تو مشکلات انگیزه‌ای واسه موندن و درست کردن نیست ...

یکتای عزیز
خاطره ها خیلی قشنگه ولی مبنای زندگیت رو بر اساس اونا نذار،عزیز وقتی ریشه ی یه چیزی مشکل داره خودت رو گول نزن،از چی میترسی؟تموم مشکلت اینه که بعدا شاید حسرت میخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟باور کن خودت هم میدونی مناسبت نیست،ایکاش میتونستم اینجا یه چیزهایی رو برات باز کنم تا به خوبی درک کنی عشق باید آرامش و احترام همراهش باشه،البته عاقلی و خودت هم به همه چیز واقفی که اگه نبودی اینجا دنبال راه حل نبودی ولی حتما یه مشاوره برو ،منم مثل تو دخترم و احساس دارم و دل کندن حکم جون کندن رو برام داره ولی خیلی خوبه آدم بگه فوقش 6 ماه تا یک سال زمان میبره فراموش کنم و زندگیم نظم بگیره تا اینکه حسرت اینو بخورم ایکاش زمان برمیگشت و هرگز رابطه مو ادامه نمیدادم

آره حرف دلم رو زدین دلم کندن حکم جون کندن رو داره...
نمیدونم چرا هر بار که می‌خوام برم مشاور یه مشکلی‌ پیش میاد یا اون پشت گوش میندازه. باور کن بعد امتحانام میرم ۱۰۰ درصد دیگه قول میدم.

دقیقا مثل جون کندن هستش اما بازم میگم این مرگ به این شیون نمی ارزه.
عزیزم اولا انشالله موفق باشی توی امتحاناتت و حتما برو باور کن خیلی تاثیر مثبت داره و مصمم تر میکنه اگه بخوای و اراده کنی،اینو با تجربه بهت گفتم.

سلام خواهر گلم شما رابطه رو خیلی زود شروع کردی زمانی که هنوز خیلی نپخته بودی و حالا که پخته تر شدی احساس می کنی اشتباه کردی همونطور که دوستان گفتن فکر کن این ادم حالا به خواستگاریت اومده اوتو هم شناخت خوبی ازش داری چه جوابی بهش میدادی؟ محاسن و معایبشو بنویس و ببین کدوم بیشتره؟ ایا عیب خاصی داره ؟ دختری با پسری دوست میشه و بعد ه چند سال مثلا متوجه میشه که معتاده هیچ تردید نمی کنه و بلافاصله ازش جدا میشه این طبیعیه . ولی من ندیدم شما عیب خاصی برای این اقا نوشته باشید تنها شکاک بودن هست که اونم من فکر میکنم بیشتر به خاطر دور بودن و دوست داشتن شماست و طبعیه رابطه شما خیلی طولانی شده وایشون احساس میکنن شما بهشون کم علاقه شدین ( افکار شما در رفتارتون مشخص میشه ) و این بیشتر ایشونو عصبی میکنه چون من احساس می کنم ایشون واقعا عاشق شما هستن چون اگه اینطور نبود خیلی راحت شما رو ول میکردن. اگه اینطور باشه یعنی شکاک بودن ایشون به علاقه باشه اگه شما باهاشون حرف بزنین و بهشون اطمینان بدید که دوستشون دارید و حتما باهاشون ازدواج خواهید کرد این نگرانیشون رفع میشه چه باهاش صمیمی حرف نمی زنید چرا بهش نمی گید که وقتی داد میزنه و فحش میده شما احسلس بدی دارید تحقیر میشید و می ترسیدزندگیتونو با ایشون بسازید اینها همه در صورتیه که شما از ایشون دلزده نشده باشید اگه ادم تو 21 سالگی یه چیز خیلی با ارزش دستش بیاد خیلی قدرشو میدونه و لی اگه همون چیزو از وقتی چشمشو باز کرده تو اتاقش دیده باشه و دائما زیر دیت و پاش باشه دیگه قدر شو نمی دونه واگه اون چیز یه روز یه هویی گم بشه حالاست که میفهمه اون براش خیلی با ارزش بوده یا اصلا بود و نبودش براش مهم نیست.

سلام
رابطه ای که با کس شروع کردی و اگه بخوای بدون دلیل تمومش کنی نمیشه یه کاری کن که هیچ وقت افسوس نخوری و پشیمون نشی
هیچ کس تو دنیا کامل نیست همه یه ایرادی دارن
این رابطه را با هیچ موردی جدیدی اصلا مقایسه نکن چون همه چی رو در این مورد می دونی ولی مورد های جدید رو نه
ممکنه بعد از قطع رابطه پشیمونی بیاد سراعت و دیونه ات کنه
پس تا مونی مشاوره بگیر اونقدر پیش مشاور بروه که هیچ وقت بعدش پشیمون نشی
و ارزش این رابطه طولانی رو هم بدون
اگه تا حالا باهم خوب نبودید و روحیتون سازگار نبود با هم اینقدر دوام نمی اوردید
و می دونم که نمی تونی به این راحتی کاتش کنی حداقل 5 سال دیگه زمان می بره عزیزم(اینجاشو خوب دقت کن که خودم دارم می کشم)
پس اگه تصمیم گرفتی تموم کنی باید دلیل محکم پشتش باشه وگرنه زیر بارش بعدا له می شی مث من
امیدوارم تصمیم درست و صحیح و بگیری
حق یارت

یکتا جان،

اینطور که شما می گید این جدایی نوعی طلاق گرفتن است.
برای همین اینقدر سخته.
شما توی این 5 سال با هم زندگی نیمه مشترک داشتید. مسافرت و رابطه و ... شرایط را پیچیده تر می کنه.

یکتا جان،
این را هم در نظر بگیر که رابطه شما یک موضوع کوتاهمدت یا ... نیست که بتونی نادیده بگیری یا پنهان کنی.
خواستگاران آتی تو باید این ماجرا را بدونند.
چون اگر شما هم نگید با توجه به عمق و زمانش و این که همه دوست و آشنا و خانواده و فامیل درجریانند خواهد فهمید.
به هر حال حق هم داره که بدونه.

حس می کنم می خوای تاپیک را ببندی و نمی خوای ادامه بدی.
ولی نذار همینطور سرگردون بمونی. سعی کن درستش کنی.

حتما باید با کمک مشاور جلو بری.
اگر بخوای جدا بشی هم باز نیاز داری مشاور کمکت کنه که بتونی کنار بیایی.

واحد عزیز

نقل قول:

---

ایشون احساس میکنن شما بهشون کم علاقه شدین ( افکار شما در رفتارتون مشخص میشه ) و این بیشتر ایشونو عصبی میکنه

---

دوست خودم دقیقا درست گفتید چون آدم رکی هستم و بهش چند بار گفتم که از این رابطه خسته شدم اون در جواب من میگه به زور کسی‌ رو نمی‌شه نگاه داشت ولی‌ بدون کسی‌ تو رو بیشتر از من دوست نداره و نخواهد داشت.

علت دلزدگی من تنها مقایسه است.
مقایسه اون با شخص دیگه با شوهر‌های دوست هام و...
ولی‌ یه روز یه جمله تو همدردی خوندم که نوشته بود "هیچ وقت ظاهر زندگی‌ بقیه رو با باطن زندگی‌ خودتون مقایسه نکنید..." اونجا بود که فهمیدم باید دست از این مقایسه کردن‌ها بردارم ،چه بسی‌ کسایی هستند که آرزوشون زندگیه من یا دیگرانه بدونه این که از درونش خبر داشته باشند.

سهند جان

نقل قول:

---

می دونم که نمی تونی به این راحتی کاتش کنی حداقل 5 سال دیگه زمان می بره عزیزم(اینجاشو خوب دقت کن که خودم دارم می کشم)

---

بله حق با شما ‌ست .اما وقتی‌ اومدم اینجا و تصمیم گرفتم تاپیک بزنم گفتم مرگ یه بار شیوان یه بار- تاوانش رو پس میدم هر چی‌ که باشه، ولی‌ به قول

شیدا خانم:

نقل قول:

---

شما توی این 5 سال با هم زندگی نیمه مشترک داشتید. مسافرت و رابطه و ... شرایط را پیچیده تر می کنه.

این را هم در نظر بگیر که رابطه شما یک موضوع کوتاهمدت یا ... نیست که بتونی نادیده بگیری یا پنهان کنی.
خواستگاران آتی تو باید این ماجرا را بدونند.
چون اگر شما هم نگید با توجه به عمق و زمانش و این که همه دوست و آشنا و خانواده و فامیل درجریانند خواهد فهمید.
به هر حال حق هم داره که بدونه.

---

این رابطه جوری هست که نمی‌شه پنهانش کرد و با یک توبه کردن و بخشش از طرف خدا همه چی‌ رو ختم کرد فرا تر از این حرف‌ها ‌ست که نخوام حرفی‌ در موردش بزنم . ابتدای تاپیک یجورائی خجالت می‌کشیدم همه چی‌ رو باز کنم ولی‌ بعد خدا رو شکر انقدر بچه‌های اینجا خوب با آدم صحبت می‌کنن که مثل خواهر برادر میمونن واسم. حالا که همه چی‌ رو گفتم شما هم تشخیص تون اینه که یه دوستی ساده یا فقط پیامک و تلفن نیست که بخوام بهمش بزنم واقعاً مثل طلاق گرفتن می‌مونه .برا همین تمام تلاشم رو می‌کنم که درستش کنم که حداقل اگه نتیجه نگرفتم کاری که از دستم بر میومده رو انجام داده باشم.
من سال پیش که با یک مرکز مشوره تلفنی صحبت کردم و همه چیز رو توضیح دادم مشاور اونجا گفتن حالا که شرایط اینجوریه انتظار نداشته باش پسر‌های جوان و دست نخورده بیان سراغت میتونی‌ رو گزینه‌های دیگه مثل مرد هایی که قبلا ازدواج کردن(!) یا سنّ بیشتری دارن فکر کنی‌ .

نقل قول:

---

حس می کنم می خوای تاپیک را ببندی و نمی خوای ادامه بدی.

---

قصد دارم اگه مدیر سایت موافقت کنن تاپیکام رو منتقل کنم به انجمن آزاد چون حس می‌کنم چیز‌های زیادی رو بازگو کردم شاید درست نباشه.


هیچ وقت لطف، زحمات و پیگیری شما،جناب ammin و بقیه دوستان رو فراموش نمیکنم امیداورم هرچی‌ که صلاح هست همون اتفاق بیفته.:72::72:

کار خوبی می کنی که تاپیکت را منتقل می کنی. اینطوری خیالت راحت تره که حرفهایی که زدی محرمانه تر می مونه.

یکتا جان،
صحبت هات و پست هات بیشتر از یک دختر 21 ساله به نظر می رسه.
دختر عاقلی به نظر می رسی. نمی دونم چرا خانواده ات اجازه دادند چنین تجربه سختی داشته باشی.

نمی گم حتما باید تو این شرایط بمونی.
حتی اگر ازدواج رسمی و قانونی هم بود، اگر حس کنی که داری عذاب می کشی، تمامش می کنی.
درسته که راحت نیست و بهتر بود که اینطور نمی شد، اما بعضی مواقع طلاق بهترین راه است.

الان داشتم فکر می کردم مثل این مونه که یک عضو ناسالم یا مشکلی توی بدنت باشه
و می دونی که بتدریج همه جا را می گیره و سالها با دردش باید زندگی کنی و عذاب بکشی اما از جراحی کردن و جدا کردن اون عضو می ترسی.

اگه بخوای این عضو را برداری، باید حتما جراح این کار را برات بکنه. حتما حتما مشاوره حضوری برو و با کمک جدا شو.
اگر هم بخوای با این مشکلات بسازی و ادامه بدی (منظورم این نیست که مشکلاتت خیلی خاص و بزرگ است. به هر حال هر خواستگار دیگری هم بود حتما معایبی داشت. شاید همین 5 سال وفاداری در حالی که تعهد قانونی دربین نبوده یکی از بزرگترین محاسن این آقا باشه که ندیده گرفتنش بی انصافیه ) باز هم بهتره یک متخصص بهت کمک کنه چطور این مشکل را کنترل کنی، درمان کنی و یا حتی ازش شکلات بسازی. علاقه افراطی ایشون و کنترلگریهاش را می شه تعدیل کرد و آرامش داشت :43:

اگر رفتی اونطرف و دیگه توی این تاپیک ندیدیمت خداحافظ.
برات آرزوی آرامش و خوشبختی می کنم.:72: