امیدوارم هر انچه خیر و صلاحتونه اتفاق بیفته.
نمایش نسخه قابل چاپ
امیدوارم هر انچه خیر و صلاحتونه اتفاق بیفته.
فردا وقت دادگاهمونه این زندگی که من فک میکردم خیلی خوب وخوش ادامه پیدا میکنه،داره تموم میشه.
یجوری شدم دلم خالی شده حس وحال هیچی روندارم.این زندگی تموم میشه ولی این حس خیانتی که بهم شده عذابم میده بعضی وقتا فک میکنم برم ازش یا از اون کسی که وارد زندگیمون شد، انتقام بگیرم.نمیدونم چیکار کنم چطور با این وضعیت کناربیام. تو این شرایط من چیکارکنم؟؟؟
از دادگاهتون چه خبر امیدوارم همونطور که دوست دارین اوضاع پیش بره آرزو می کنم اینجا بنویسی باهم حرف زدیم قرار گذاشتیم مشکلات رو حل کنیم ...
مررررسی .دادگاه برا فردا وقت داده منو واونم باید بریم اونجا.فردا همه حرفامو پیش قاضی میزنم از اول تا آخر.خدا کنه قاضی کار رو کش نده وپیش مشاور رو اینا نفرسته چون با اون ماجرای سیمکارتی که ازش دیدم دلم کامل ازش خالی شده.اون قدر هیچی رو ندونست
مهدی عزیز بابت اتفاقاتی ک تجربه کردی متاسفم اما نباید کوتاهی خودتو فراموش کنی!!!شاید بگی من کوتاهی نکردم بهش توجه و محبت داشتمو براش همه کار کردم اما نکته اینجاست که نامزدتون در زمان دوستی متعهدانه میرفته سراغ دیگری و بهتون خیانت میکرده اما شما نادیده میگرفتی و میبخشیدی! غافل از اینکه این رفتارها به شما هشدار تکرار شدن در آینده رو میدادن بقول یکی از اهالی همدردی گذشته هر کس امتداد آینده اوست، میدونم گفتن این حرفا الان کمکتون نمیکنه اما شاید از عصبانیتت کم کنه و از فکر انتقام بیرون بیای و در آینده بهش توجه کنی.
دوست گرامی شما نباید بخاطر تصمیم نامزدتون مبنی بر جدایی بفکر انتقام بیفتی و آیندتو دستی دستی نابود کنی سعی کن برای اوقات فراغتت برنامه داشته باشی و افکارتو مدیریت کنی تا این فکرای منفی سراغت نیان و خودتو بیشتر از گذشته ب خدا نزدیک کن(مثلا هرشب ی سوره از قرآنو بخون) انشاا... هرچی ب صلاحتونه براتون اتفاق بیفته
- - - Updated - - -
مهدی عزیز بابت اتفاقاتی ک تجربه کردی متاسفم اما نباید کوتاهی خودتو فراموش کنی!!!شاید بگی من کوتاهی نکردم بهش توجه و محبت داشتمو براش همه کار کردم اما نکته اینجاست که نامزدتون در زمان دوستی متعهدانه میرفته سراغ دیگری و بهتون خیانت میکرده اما شما نادیده میگرفتی و میبخشیدی! غافل از اینکه این رفتارها به شما هشدار تکرار شدن در آینده رو میدادن بقول یکی از اهالی همدردی گذشته هر کس امتداد آینده اوست، میدونم گفتن این حرفا الان کمکتون نمیکنه اما شاید از عصبانیتت کم کنه و از فکر انتقام بیرون بیای و در آینده بهش توجه کنی.
دوست گرامی شما نباید بخاطر تصمیم نامزدتون مبنی بر جدایی بفکر انتقام بیفتی و آیندتو دستی دستی نابود کنی سعی کن برای اوقات فراغتت برنامه داشته باشی و افکارتو مدیریت کنی تا این فکرای منفی سراغت نیان و خودتو بیشتر از گذشته ب خدا نزدیک کن(مثلا هرشب ی سوره از قرآنو بخون) انشاا... هرچی ب صلاحتونه براتون اتفاق بیفته
مهدی یادت باشه همراه تو یه خشمه که همراش چندین سواله....
مهدی زمانی طلاق بگیر که بگی به درد هم میخوریم. از خدا میخوام خوشبخت بشه(از دلت باشه)
داخل دادگاه چی ثابت بشه؟ چیزی که برا خودت هم ثابت نشده و احتمال اشتباهش زیاده؟....
چرا به مشاوره نکشه... میترسی برا طلاق دیر بشه؟... میترسی همه بگن میخوان طلاق بگیرن اما هنوز نگرفته باشید.... میخوای خیال کی راحت کنی.....
نترس برا طلاق همیشه وقت است من نمیگم نگیر نمیگم هم بگیر میگم یه لحظه کاری به او نداشته باش سهم خودت تو ماجرا پیدا کن... استپ کن... شاید تو تندتر او رفتی خودت را بزار جای او اگه ازت فقط این شواهدی که ازش دیدی دیده بود و ازت توضیح میخواست و توضیح درستی نداده بودی و..... سر لج برفتی تقاضای. طلاق بدادی و..... آیا ؟؟ فک کن به همه او ن چیزای که من فک نکردم.
مهدی؟
داداش....
- - - Updated - - -
مهدی یادت باشه همراه تو یه خشمه که همراش چندین سواله....
مهدی زمانی طلاق بگیر که بگی به درد هم میخوریم. از خدا میخوام خوشبخت بشه(از دلت باشه)
داخل دادگاه چی ثابت بشه؟ چیزی که برا خودت هم ثابت نشده و احتمال اشتباهش زیاده؟....
چرا به مشاوره نکشه... میترسی برا طلاق دیر بشه؟... میترسی همه بگن میخوان طلاق بگیرن اما هنوز نگرفته باشید.... میخوای خیال کی راحت کنی.....
نترس برا طلاق همیشه وقت است من نمیگم نگیر نمیگم هم بگیر میگم یه لحظه کاری به او نداشته باش سهم خودت تو ماجرا پیدا کن... استپ کن... شاید تو تندتر او رفتی خودت را بزار جای او اگه ازت فقط این شواهدی که ازش دیدی دیده بود و ازت توضیح میخواست و توضیح درستی نداده بودی و..... سر لج برفتی تقاضای. طلاق بدادی و..... آیا ؟؟ فک کن به همه او ن چیزای که من فک نکردم.
مهدی؟
داداش....
سلام مجدد.جلوی ضرر هرجا گرفته شود منفعت است.باز توافقی بودن طلاق و اینکه مهریه اش رو بخشیده کمی از بار سنگین شما رو کم می کنه. امیدوارم توی ادامه راه زندگی شما موفق باشید...یک نکته مشترک بین شما و تمام کسانی که جدیدا طلاق می گیرند وجود داره،اونم اینه که از مردانگی و معرفت پسرها سوء استفاده شده و هم چنین به نظر میاد هزینه سنگینی به خاطر چشم پوشی کردن نمی دونم چه کلمه ای مناسبه من اینجا بکار ببرم، اعمال دور از اخلاق و عرف رو بکار می برم بله بخاطر همین چشم پوشی که مخصوصا مهمترین اون ها ارتباط با چندین پسر هست پرداخت می کنند.می دونید خدا زن رو فقط برای ارتباط با یک مرد آفریده و برای مرد چند همسری قرار داده. خدا آخر و عاقبت همه جوونا رو بخیر کنه.متاسفانه جامعه به ازدواج دیر رس داره واکنش نشون میده و تب کرده،اوایل که دوستی دختر و پسر مد شد بخاطر اینکه خانواده ها میگفتن،تحصیلات ،اشتغال،خونه ،ماشین و... بعد ازدواج که در این صورت سن میشد حداقل اگه خیلی باعرضه می بودی،27، 28.چون سن بلوغ پایین امده یعنی نمیدونم کجا بود نوشته بود 12.5 سال!!!که چهل سال پیش 15 سال بوده و سن ازدواج 15.5 !!!جالبه نه؟یعنی سن ازدواج الان رو 28 ساله میشه حدود 16 سال اختلاف بین بلوغ و ازدواج !!!!!!!!!!!!این یعنی یا هی خودتو سرکوب می کنی که فکر می کنم البته کارشناس نیستم باعث عقده های روانی میشی یا فاسد میشییی!!!!!!عجیبه،فقط باید پس کلمونو بخارونیم...
سلام دوست عزیز . برای اتفاقاتی که برات افتاده متاسفم. دادگاه رفتی؟ سعی کن توی دادگاه زیاد گوش کنی و کم حرف بزنی. انشاءاله چیزایی بشنوی که باعث سوءتفاهمات شده. نمیدونم دلت واقعا چی میخواد. زندگی مجدد و نو یا طلاق. سعی کن از نامزدت جواب قانع کننده بگیری که چه طلاق گرفتی خدای نکرده و چه وارد زندگی نو شدی دیگه هیچ عذاب درونی نداشته باشی
سلام.مرسی از همتون
امروز رفتیم دادگاه.خدای من چه آدمایی پیدامیشن منکه داخل اتاق نبودم به قاضی گفته بودم من مهدی رو دوسش دارم وازاینحرفا.بعدکه منم اومدم داخل اتاق کلا عوض شد وگف که تصمیممو گرفتم ونه مهریه میخوام نه نفقه فقط طلاقم بده!!!!!!!!! ایناروهم امضا کرد وداد به قاضی.به قاضی میگف همسرم (یعنی من) بهم میگه تویکی دیگه رودوس داری ویکی دیگه رو میخوای وازاینحرفا درحالیکه به قرآن مجیدقسم به خداوندی خدا قسم من هیچوقت همچین حرفی نزدم حتی وقتیکه روگوشیش دوتاسیمکارت دیدم.
ازاون طرف انگار حرفایی که باید من میزدم به قاضی الهام شده بودم.قاضی بهش گف انوقت به طلاق فک کن که شوهرت معتاد باشه زن دیگه بخواد یا بزنتت یا... ولی صرف اینکه اخلاقمون بهم نمیخوره که نشد دلیل طلاق.قربون قاضی برم قاضی خودش بهش گف که دخترم داری بهونه میاری اینا دلیل طلاق نمیتونه باشه بهش گف که تواین ماجرا فقط خودت(دختره)ضرر میکنی.یک هفته فرصت داد تامصالحه بشه وبرگرده بیاد سر خونه زندگیش وگرنه طلاق میگیریم.
حالا به نظرتون اگه اگه دختره گف که طلاق نمیخوام برمیگردم سرخونه زندگیم(که مطمعنم اینکارو هم نمیکنه)،من چیکارکنم؟؟؟ حقیقتش با تمام این ماجراها دلم کلا ازش خالی شده
سلام دوست عزیز،واقعا برام جای تعجب داره که برای چس این همه شما اصرار به ادامه این ررابطه و ازدواج داری،فکر کردی رضایت بده باهات زندگی کنه برات زن زندگی میشه؟؟؟دوست عزیز به نظرم شما تمام تلاشتو کردی برای حفظ این زندگی،پس خودت رو گول نزن و دنبال یک زندگی بدون شکست باش ،اتفاقا خیلی خوبه که این خانم قبل ازدواج خودشو بهت نشون داده و با این اوصاف شما میتونی خودتو جمع و جور کنی و به فکر یه زندگی دیگه باشی،ایشالا موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز،واقعا برام جای تعجب داره که برای چس این همه شما اصرار به ادامه این ررابطه و ازدواج داری،فکر کردی رضایت بده باهات زندگی کنه برات زن زندگی میشه؟؟؟دوست عزیز به نظرم شما تمام تلاشتو کردی برای حفظ این زندگی،پس خودت رو گول نزن و دنبال یک زندگی بدون شکست باش ،اتفاقا خیلی خوبه که این خانم قبل ازدواج خودشو بهت نشون داده و با این اوصاف شما میتونی خودتو جمع و جور کنی و به فکر یه زندگی دیگه باشی،ایشالا موفق باشی
مرررررررررسی samanft جان ولی من گفتم که من دلم ازش خالی شده من خودم ته دلم نمیخوام این زدگی رو ادامه بدم دیگه.من مطمعنم که اون برنمیگرده ولی فقط یه درصد احتمال میدم باز بگه درس شدم وطلاق نمیخوام.تواین حال منکه نمیتونم باهاش ادامه بدم چون دلم ازش خالی شده اگرم خودم بخوام طلاقش بدم باید مهریشو بدم آخه
کاش برنگرده
نگذارید مهریه باعث بشه شما یه تصمیم اشتباه بگیرین که بعدها دوباره پشیمون بشید حالا که تونستی با خودت کنار بیایی و با خودت و دلت رو راست باشی خیلی خوبه. فکر می کنم اینجا زمان بدرد شما می خوره. یعنی یه مدت توی سکوت بگذره.
سلام مهدی احساس کردم اون حرفای که تشویقت میکنن برا طلاق را بیشتر دوست دآری ولی باز حیفم اومد اینا رونگم.
مهدی تو اون حرفا را به زبون نیاوردی که کس دیگه میخوای.... درسته اما زبان بدنه. چی... ممکنه یه سری حرفا با زبان بدن مثلا. چشم صورت و... منقل کرده باشی که خودت هم میدونی چیز بیربطی نگفته(که همسرم میگهبا کس دیگه ای)و در دلت همینه گرچه شاید به زبان نیاوردی. پس حق بده که ناراحته از اینکه بدون هیچ دلیل قطعی. اینقدر متمعا هستی(حتی تو ذهنتان)
تو نه ازش زیاد توضیح خواستی نه حرفاش و شنیدی آره او نگفت و من میگم نمیگه هم!.. چون ظرفیتش را درت شاید ندیده بود(طبق شناختی که ازت داشته) تو بدون دلیل متمعا بودی(شاید).اون هم با خودش میگه کسی که اینجوری قضاوت میکنه هم بهتره جریان و ندونه هم تا بگم طلاق شاید سهم خودش را در این مشکل پیدا کنه0.
و دوست دآری بدونی چرا ته دلت خالی شد چون احساس کردی یه جورای پیروز شدی.. شاید با خودت گفتی گفته دوسم داره.... پس شاید قدرمو دونست ه منم نمیخوامش چون غرور داره....
احساس میکنم قضیه شما این شده که او گه میرم متمعانم میآد دنبالم تو هم میگی اونی که رفته بر میگرده.
مهدی به حرفام فک کن. و خبر خودت(هر چی بود را به تالار بده
- - - Updated - - -
مهدی نمیدونم چرا دوست دارم شخصی به نام مهدی که تاپیکش رو دارم دنبالذمیکنم ببینم بهترین تصمیم گرفته(هر تصمیمی که به آرامشش بیشتر میآد)
اما بهم بگو اگه ادبیاتم، حرفام دوست نداری گرچه دنبال میکنم اما تایپیک نمیذارم...؟!
و یه چیز دیگه امکان داره با وجودی که طلاقت مثلا به خاطر خیانت مقابل بوده برا انتخاب دومت تمام تلاشت ترست فکرت. عملت بشه که نکنه. طرف خیانت کنه یا کرده باشه. .. و به طور نا خوداگاه (طبق قانون جذب)خیانت را به خودت میکشی یا حتی اگه هیچ چیزی نباشه احتمال داره او ته... دلت ازارت بده(یه احتمالو دارم میگم که اصلا صد در صد نیست) پس مهدی... حداقلش بخواه حرفاش بشنوی اگه باهاش جای تند حرف زدی عذر بخواه از اینکه باهات حرف نزده و جواب واسطه هات و با تندی داده. ابراز ناراحتی کن...
مهدی حداقل تصویر واضعی از. ناسازگاریتون داشته باشید نه غروری که نداشت حرف بزنید....
یا شکی که گرچه تبدیل به یقین نشد اما تو تصمیم موثر بود
مهدی من زنم میدونم حرفت میتونه معجزه کنه
ته دلم خالی شده چون اون از عشقی که بهش داشتم سواستفاده کرد قدر ندونست وبا حرفاش وکاراش دلمو شکست.
الان دادگاه بهمون یه هفته وقت داده برا آشتی ومصالحه.آخه اگه الانم اون بخواد برگرده دیگه باچه رویی میخواد تو صورت من بابام مامانم نگا کنه.
اونا میخوان بازم من برم دنبال دخترشون وباز هزارتا حرف بهم بگن وطلبکارشن .من این تصمیم روگرفتم که اینبار دنبال دختره نرم بذارم یه هفته هم همینجور بمونه.چون اگه برم هزار تامنت وحرف بارم میکنن اخرشم معلوم نیس چی بشه.حقیقتش من با این اتفاقاتی که سرم اومده نمیخوام این زندگی ادامه پیدا کنه چون هیچ تضمینی برا اصلاحش تو آینده نیست. اومدیم الان گف درس شدمو بیا ادامه بدیم،بعد چند ماه باز اینکاراشو شروع کرد من اونوقت چیکارکنم
ولی قاضی خوب بهش گف که دخترم این دلیلت که اخلاقمون بهم نمیخوره اصلا دلیل قانع کننده ای برطلاق نیس خوب بهش گف که داری بهونه میاری. اینو که دیگه من نگفتم قاضی دادگاه بهش گف
مهدی آره. خودت بهتر میدونی موقیتی میگی برم هزار حرف بارم میکنن. تو تو موقیتشی و میدانم که بهتر می فهمی تا من باشه همون یه هفته هم صبر بده
اما مهدی آره اون بهانه الکی برا طلاق میاره. چون اونقدر مثبت پیش روش داشتی که دلش نیاد و یا اصلا نتونه بهانه واقعی بیاره. او هم به دوام زندگیتون شک کرده... قبول داری؟
آره هیچ تضمینی نیست که خوب بماند. ببین باز هم میگی اشتباهش را تکرار کنه اخه چه اشتباهی. حداقل اگه اشتباه هم کرده پیش تو ثابت نشده... مهدی تو هنوز. نمیخوای گمان مثبت بزنی به دو سیمکارت ه بودنش...
آره تضمینی هم به این نیست که مثلا تو ای که اینقدر به کانون خانواده پایبندی و خیانت را بدترین و زشت ترین میدونی و همه چیز را بر مبنی صداقت بنا کردی و گرچه دلت خیلی. جاها شکوند ولی هنوز با زبان تحقیرش نکردی و حتی. کوچکترین توهینی نکردی هم همین منوال بمانی.... ولی ما اعتماد داریم و امیدواریم. که همونطور بمانی... درسته....
بعد درست ریختن حرمتها خیلی بده و خیلی سخت التیام میابه اما بخوایید انشالله حرمت ها هم. بر میگرده باز هم میگم. طلاق مطرح کرد بهانه الکی آورد، گفت نمیخوامت جوابتو نداد چون مهارت حل مسالش ضعیف بود به جای حل ازش فرار کرد. تو چه کار میتونستی کنی که نکردی نگو رفتم پسم زد ...با خودت فک کن.. من میگم فک کن بابت کاراش ازت معذرت خواسته و تو آرام آرامی. باز هم خطاش خیلی بزرگه؟ فک میکنی چرا اون حرفا به قاضی زده؟
خطاهاشو که قبول نداره هیچ،خودشم طلبکاره .بابت محبتهایی که من درحقش کردم برگشت به خودم وخونوادم گف که وظیفشه.
دوست خوبم براچی دوسیمکارت رو ازم پنهون کرد براچی وقتی دید که دوسیمکارت رو گوشیشو دیدم اونقد حول شد برا چی زود ازم گرفت وبرد دستشویی؟؟؟؟؟با این اتفاقات خب هرکیم جای من باشه شک میکنه خب.
شما بگید من باید چیکارمیتونستم بکنم که نکردم.دوبارخونوادم رو فرستادم دنبالش خودم رفتم دوبار با باباش صحبت کردم با اینکه دلمو شکونده ولی خودم چندین بار بهش اس دادم که بیا ماجرا ها روحل کنیم وادامه بدیم و به همه وخودم گفته که نمیشه که نمیشه.تو جواب اس هام بهم گف که(مهدی با زبون خودم میگم که نمیخوامت همه چی تودادگاه تموم میشه وخودتم دیگه حق نداری بیای خونمون) دیگه با این حرفایی که بهم زده چیکار میشه کرد؟؟؟؟ اگه میگید عصبانی بوده یه چیزی گفته اگه ریگی تو کفشش نیست پس چرا الان خودش پا جلو نمیزاره که همه چی رو حل کنه؟؟؟
زندگی من دقیقا برعکس شماست
یه تجربه خیلی بزرگی که بدست اوردم اینه که نباید زیادازحد به کسی محبت کرد حتی اگه عشقتم نسبت به طرف خیلی زیاده نبایدبه طرف بگی ونباید به روت بیاری.
به قول یکی ازدوستان من اون تلاشی که میبایست برای نگه داشتن زندگیمون انجام میدادم،انجام دادم.وقتی طرف مقابلت نخواد مسائل حل شه تو هرچقدرم زور بزنی هیچی درس نمیشه.یه هفتم صبر میکنم تا فرصت دادگاه تموم شه ودیگه همه چی رو تموم کنیم. تو زندگی که عشق وعلاقه به هم نباشه همون بهتر که تموم شه
دوست عزیز میدونم الان خیلی ناراحتی و ضربه روحی بدی خوردی ولی این همیشه یادت باشه همه آدمها عین هم نیستن. عشق به زن یا شوهر چیزی نیست که بشه ازش پنهونش کرد درستش هم همینه که توی زندگی هر کاری که از دستت بربیاد براش انجام بدی و ازش دریغ نکنی. حالا نامزد شما متاسفانه قدر ندونستن دلیل نمیشه تو اینو ملکه ذهنت کنی و تعمیمش بدی به همه زنها و اگه خدای نکرده طلاق گرفتی و بعدا با یکی دیگه ازدواج کردی این تجربه تلخت رو روی اون بیچاره پیاده کنی.
آخه میدونید دردکه یکی دوتا نیست.درقبال همه ی اون کارایی که براش میکردم منم انتظار داشتم یه ذره بهم محبت کنه که نمیکرد باور کنید خودم میرفتم بهش میگفتم فلانی منکه اینقد دوست دارم وهرکاری ازدستم برمیاد برات میکنم توهم یکم بهم محبت کن دیگه.ولی اون تنها جوابی که بهم میداد این بود که من سردم من اخلاقم همینه.همه دخترام اینطوری نیستن خودش بهم میگفت مهدی دوستای خودمم تو کلاس ومدرسه بهم میگفتن تواصلا حس دخترونه نداری
خب منم یه انتظارات روحی دارم که میخوام همسرم برآوردش کنه ولی نمیکرد.بخاطرش خیلی از انتظاراتمو پایین آوردم ولی آخه تا کجا دیگه به کجای این زندگی دلخوش باشم
خطاهاش قبول نداره چون تو هم خطات را قبول نداری. توهم دآری حق به خودت میدی و حتی. نمیگی شاید من باعث پنهان کاراشم شاید. برخوردم بهش بر خورده و اصلا توقع نداشته شک کنی.... دو سیمکارت ده سیم کارت ده بار هم ببینی. حول شده یه چیزای نگفته..... یا... فک نکنم اجازه داشته باشی اینقدر متمعا حرف بزنی مهدی هر کی جای تو بود شک میکرد.. داغون میشد... به خدا تا چند شب اول خواب نمیرفت .... اما همه بهانه طلاق... یا استپ محبت یا چون نمیخواد حرف بزنه چکارش کنم هم نمیگفت... اگه متمعا هستی برا رسیدن مثلا به معشوقش اصرار بر طلاق داره خوب طلاق. شاید راحتره.
که بعید میدونم!.....
میگی محبتم نمیکنه من میگم شاید چون از جانب تو از محبت اشباه میشده. انگیزه برا محبت زیاد نداشته یه جورای وقت دلتنگی یا ابراز محبت. نداشته چون مداوم ازجنب تو سرویس میشده دیدی وقتی یکی کهذدوسش داریم یه کم سرد میشه چقدر دلمم میخواد با ابراز محبتموناونو گرم و متوجه حضور مون کنیمش؟ ولی هی که بیشتر بهمون نزدیک میشه نا خواسته سرد میشیم... و یه چیز هم که خودت میگی ذاتا سرد بوده. پس تقصیری نداره جز اینکه به کمکت و شناخت زبان محبتت بهت نزدیک بشده که خودش شاید یه پروسه شش ماهه شاید باید طی کنه.
مهدی میدونی تو زندگی های عادی چقدر این مشکل های ریز و درشت هست مهدی بعضی مشکلات وقتی آدم بر میگرده نگاهشان. میکنه همون یاد اوردیش چنان تیری در قلبت حس میکنی که نفست بالا نمیاد. یا وقتی یادت میآد جاهای که همسرم با ید بود. ولی نبود.... حرفای که باید بزد اما نزد. و برعکسش به خدا حتی یاد اوردیش ناتوانمون میکنه
پس میبینی خیلی مسایل میشه چشم پوشی کرد بخشید و. یا گاهی گرچه سخته فراموش کرد
میگی پس چرا الان پا جلو نمیذاره حل کنیم به همین دلیلی که. تو الان به خودت استپ دادی...! شاید میخواد هم اما نمیتونه
مهدی اون ذاتا سرد بود اما تو زندگی با تو با سردیش باعث میشد تو بیشتر بهش محبت کنی انگار ترو تشنه تر میکرد و از سردیش داشت لذت میبرد اصلا باید میفهمید اگه ترو تایید نکنه تو انگیزه نداری اگه برات تولدت تبریک نگه ناراحت میشی اگه. محبتت با تندی جواب بدهعصبی بی میشی اگه جواب تلفنت تندی بده از یه چیزای محروم میشد اگه کادو گرفتی استقبال گرم نکرد نمیگیری دیگه یا کمتر.میگیری. با هم زبان هم عمل هم زبان بدن.
.باید خط قرمزات را واضح تر میدید.
میگه وظیفت بوده.... بگه ناراحتی نداره آره خیلی هاش وظیفه انسانی ست. خیلی هاش قانونی. خیلی هاش هم همسر دوستی.
تو دوست داشتی چی بگه.... خوبه که نمیگه نکردی چون میدونه. میکردی(در حد توان سعی می کردی اما صد در صد هیچ کس نمیتونه ادعا کنه)
انتظار نداشته باش حرفاش سنجیده باشه چون گیری دارید
- - - Updated - - -
خطاهاش قبول نداره چون تو هم خطات را قبول نداری. توهم دآری حق به خودت میدی و حتی. نمیگی شاید من باعث پنهان کاراشم شاید. برخوردم بهش بر خورده و اصلا توقع نداشته شک کنی.... دو سیمکارت ده سیم کارت ده بار هم ببینی. حول شده یه چیزای نگفته..... یا... فک نکنم اجازه داشته باشی اینقدر متمعا حرف بزنی مهدی هر کی جای تو بود شک میکرد.. داغون میشد... به خدا تا چند شب اول خواب نمیرفت .... اما همه بهانه طلاق... یا استپ محبت یا چون نمیخواد حرف بزنه چکارش کنم هم نمیگفت... اگه متمعا هستی برا رسیدن مثلا به معشوقش اصرار بر طلاق داره خوب طلاق. شاید راحتره.
که بعید میدونم!.....
میگی محبتم نمیکنه من میگم شاید چون از جانب تو از محبت اشباه میشده. انگیزه برا محبت زیاد نداشته یه جورای وقت دلتنگی یا ابراز محبت. نداشته چون مداوم ازجنب تو سرویس میشده دیدی وقتی یکی کهذدوسش داریم یه کم سرد میشه چقدر دلمم میخواد با ابراز محبتموناونو گرم و متوجه حضور مون کنیمش؟ ولی هی که بیشتر بهمون نزدیک میشه نا خواسته سرد میشیم... و یه چیز هم که خودت میگی ذاتا سرد بوده. پس تقصیری نداره جز اینکه به کمکت و شناخت زبان محبتت بهت نزدیک بشده که خودش شاید یه پروسه شش ماهه شاید باید طی کنه.
مهدی میدونی تو زندگی های عادی چقدر این مشکل های ریز و درشت هست مهدی بعضی مشکلات وقتی آدم بر میگرده نگاهشان. میکنه همون یاد اوردیش چنان تیری در قلبت حس میکنی که نفست بالا نمیاد. یا وقتی یادت میآد جاهای که همسرم با ید بود. ولی نبود.... حرفای که باید بزد اما نزد. و برعکسش به خدا حتی یاد اوردیش ناتوانمون میکنه
پس میبینی خیلی مسایل میشه چشم پوشی کرد بخشید و. یا گاهی گرچه سخته فراموش کرد
میگی پس چرا الان پا جلو نمیذاره حل کنیم به همین دلیلی که. تو الان به خودت استپ دادی...! شاید میخواد هم اما نمیتونه
مهدی اون ذاتا سرد بود اما تو زندگی با تو با سردیش باعث میشد تو بیشتر بهش محبت کنی انگار ترو تشنه تر میکرد و از سردیش داشت لذت میبرد اصلا باید میفهمید اگه ترو تایید نکنه تو انگیزه نداری اگه برات تولدت تبریک نگه ناراحت میشی اگه. محبتت با تندی جواب بدهعصبی بی میشی اگه جواب تلفنت تندی بده از یه چیزای محروم میشد اگه کادو گرفتی استقبال گرم نکرد نمیگیری دیگه یا کمتر.میگیری. با هم زبان هم عمل هم زبان بدن.
.باید خط قرمزات را واضح تر میدید.
میگه وظیفت بوده.... بگه ناراحتی نداره آره خیلی هاش وظیفه انسانی ست. خیلی هاش قانونی. خیلی هاش هم همسر دوستی.
تو دوست داشتی چی بگه.... خوبه که نمیگه نکردی چون میدونه. میکردی(در حد توان سعی می کردی اما صد در صد هیچ کس نمیتونه ادعا کنه)
انتظار نداشته باش حرفاش سنجیده باشه چون گیری دارید
اگه سرده پس چرا فقط برا من سرده ؟؟؟چرا مثلا با داییش با پسرخالش ویابا بقیه خیلی خوبه میگه میخنده ولی به من که میرسه سرد میشه؟؟؟؟؟؟
یه زمونی بود که وقتی بیرون میدیدمش قلبم تاپ تاپ میزد ومیخواستم نگاش کنم،ولی بعد اینکه باهام این رفتار هاروکرد دیگه همون حس قبلی رونسبت بهش ندارم.اونروز تو دادگاه که یه لحظه دیدمش دیگه مثل گذشته ها نبودم دیگه قلبم براش تاپ تاپ نکرد.چرا دروغ بگم رومو ازش برگردوندم واصلا نگاش نکردم.مگه میشه دله یه آدم ازیه نفر دیگه اینجوری بشکنه مگه میشه اونهمه عشق جاشو به چیزهای دیگه بده.آدما فقط با کارای خودشونه که خودشون روپیش بقیه بد یا خوب میکنن.
تو خواب میدیم که بهم میگفت مهدی توجلو بیا توجلو بیا،میخواست که اینبارم من پا جلو بذارم.ولی منم یه اخلاق دارم همیشه 99درصد با طرف مقابلم راه میام ولی 100 که شد دیگه منم کاملا عوض میشم وکینه ای میشم. اگه اون یه ذره یه ذره هم که شده منو یا زندگیشو دوس داشته باشه خودش باید پا جلو بذاره وبخواد که همه چی رو درس کنه.
ولی اصلا فک نمیکنم اون همچین تصمیمی بگیره.منم تلاش خودم رو برای نگه داشتن این زندگی کردم بیشتر ازاین نمیتونم کاری بکنم
بازدوستان اگه هرراهنمایی یا چیزی داشتن دریغ نکنن مررسی
دوستان فقط دعا کنید این زندگی تموم شه تا نجات پیدا کنم
الان که یواش یواش همه دارن میفهمن که ازهم داریم جدا میشیم تازه دارم چه حرفهایی میشنوم!!!!! یواش یواش دارن حقیقت ها روبهم میگن.خودش توزمون دوستیمون وحتی بعد عقد بهم یه چیزایی میگفتا خودش بهم یه کدهایی میداد ها ولی منه ... نمیخواستم بشنوم وفک میکردم دروغه .شایعاتی که یکی دوتا از دوستای صمیمیم دربارش گفته بودن انگار حقیقت داره خودش همیشه عذاب وجدان داشت وبهم میگف که مهدی من لیاقت تو رو ندارم خودش یه چیزی از خودش میدونست ولی منه ... نخواستم زیربااین حرفا برم وگفتم که دروغه.الان تازه دارم میفهمم چه اشتباه بزرگی کردم که عاشقش شدمو خواستمش.همه همیشه میخواستن بهم یجوری حالی کنن ها ولی من قبول نمیکردم .به قرآن من نمیتونم زیر بار حرف اینواون بمونم که بگن مهدی بی غیرته ویا(سرپوشیده میگم)زنش توگذشته هاش رابطه های خارج از دوستی هم داشته.عشق به معنی واقعی کلمه چشامو کور کرده بود وحقیقتا رو نمیخواستم ببینم
خداجونم ازسادگیم هر اتفاقیم سرم بیاد حقمه چون خودم این راهو انتخاب کردم خودم حقیقتا رومیدیدم ولی مثل کبک سرمو زیربرف کرده بودم ولی الان سرم بدجوربه سنگ خورده فهمیدم که چه اشتباه بزرگی کردم.میدونم خودتم راضی به این ازدواج نبودی ولی اصرار من ... باعث این وصلت شد.من خودم روبه خواب زده بودم ومیدونمم خودت جلومو نگرفتی تا بهم بفهمونی که همیشه تصمیم هام درس نیست.خدااااااااااااا الان با زبون خودم میگم من ازخواب پا شد من سرم به سنگ خورده خواهش میکنم ازت کمکم کن،این زندگی رو تموم کن خواهش میکنم
سلام مهدی جان .بازم داری اشتباه می کنی.من برات دعا می کنم خدا هرچی که صلاح تو هست رو برات مقدر کنه و تو خوشبخت بشی و خانومتم خدا هدایتش کنه...ببین مهدی عصبانی هستی و به تو حق میدم ...حالا باید خودتو از نو بسازی... خدا دلای شکسته رو میخره...قدر دل شکستت رو بدون و هر چیزی از خدا نخواه و فقط واگذارش کن به خدا...خدا انقد توانایی داشته که همه جهان رو آفریده،به نظرت نمی تونه (نعوذباا...) مشکل تو رو حل کنه؟ فقط از خودش بخواه....
سلام آقا مهدی ، من موضوع شما رو دنبال میکنم درکتون میکنم چون خودم همچین چیزی قبلا تجربه کردم خیلی سخته . شما در این مدتی که وقت دارید به این سوال باید پیش خودتون جواب بدین ، درسته شما گفتین خدا یا شکرت که داره تمام میشه ، اما خودت هم میدونی عشق این چیزها حالیش نمیشه عشق از همه چیز قوی تره ، اگه تو این مدت یا حتی روز دادگاه با اینکه کلی حرف هم در موردش شنیدی اگه ایشون به شما بگن که " دوست دارم طلاق نمی خواهم" شما چه جوابی میدی ؟ خوب فکر کن.
سلام به همه
علیرضاجان نه اصلا نمیتونم چون دوتا دلیل داره. یک اینکه دلم کامل ازش شکسته بخاطرحرفاش به خاطرکارش به خاطراینکه قدرمحبتامو ندونس وبااینکاراش دلمو له کرد.دوم اینکه چون سیمکارت دوم روازش دیدم والانم یه چیزای خیلی بد درباره رابطه خارج ازدوستی بایدونه ازدوست پسرای قبلیش شنیدم دیگه اصلا نمیتونم ادامه بدم.تازه دارم ازخواب خوشی که توش بودم بیدارمیشم.یه راه دیگم هس اونم اینکه روغیرتم پابذارم وهمه حرفای پشت سرشوبه جونم بخرم وتاآخرعمرم پیش همه سرشسکته باشم .فقط دعام کنید ازاین چاهی که خودم برا خودم کندم بیرون بیام.
سپید قلب عزیزبا اینکه روحیم داغونه داغونه بااینکه از نزدیکترین کسم ضربه خوردم ولی میسپارمش بخدا تا خدا حقمو ازش بگیره ومیدونمم میگیره.تو بیای زندگی یه جوون رو اینجوری بازیچه خودت کنی آخرشم بهش نامردی کنی وخدا هم چیزی بهت نگه؟؟؟ نه نه نه خدا خیلی جاها خوشو بهم نشون داده اینجا مطمعنم نشون میده فقط باید دووم بیارم وصبر کنم. باورکنید خدا خودش چند ماه پیش آینده دختره رو تو خواب بهم نشون داده ومیدونم اون اتفاق می افته.
اااااااااای خدا به حرمت عشق پاکی که بهش داشتم بخاطر اون محبتهایی که درحقش کردم و قدر ندونست،حقمو ازش بگیر میسپارمش به تو
سلام مهدی جان. بابت تجربه شما خ متاسفم و از یه طرف خ خوشحال. شما بسیار خوشبخت هستین که در زمان عقد متوجه این مسایل شدین.
دوست عزیز من ما ادمها به خاطر کسی عاشق نمیشیم به خاطر کسی محبت نمی کنیم جز خودمون. ایا غیر از این است! خودمان عاشق شدیم خودمان دوستش داریم خودمان حاضریم تمام و کمال هر انچه داریم صادقانه در طبق اخلاص بگداریم. خودمان می خاهیم که همه چی رو فدا کنیم؟ پس چرا طلب کار دیگران می شویم! مگر کسی مارا مجبور کرده بود که دوستش بداریم!! اینا رو نمی گم که ناراحت ترت کنم! میگم که بابت تمام محبتهای عاشقانت پشیمان نباشی. شما به خاطر خودت کردی و در تمام اون لحظات خوشحال بودی! به قول جناب اس سی ای لازم نیست که واسه کسی که یه قدم واسمون بر می داره یک کیلومتر پیاده روی کنیم!
سلمت د ر رعایت اعتداله: نه در عشقت زیاده روی کن نه د رتنفرت!
اجازه نده خ احساساتی بشی می دونم خ سخته! اما به قول دوستمون سعی کن بهترین راه رو انتخاب کنی! اون خطاهایی که باعث شدن این ازدواج سر بگیره حالا دارن باعث میشن طلاق سربگیره!
================================
البته من به حس دلشکسته شما رو درک می کنم . نمی دونم ولی به نظر من نمیشه جلوی کسی رو که می خاد بره گرفت!
سلام خانم مهراد - من تازه عضو این سایت شدم اما مدت زیادی است که مطالب این سایت را دنبال می کنم. از آنجاییکه در اکثر موارد دیدم که نظرات شما شبیه به نظرات من است می خواهم اگر امکانش هست بدون اینکه مشکلم را در سایت بنویسم با شما و از طریق پیام خصوصی مشکلم را مطرح کنم. ضمنا من دخترم و 34 سالمه . از شما ممنون می شوم اگر کمکم کنید.
سلام ، این شرایط شما خیلی سخته فقط کسی درک میکنه که خودش تجربه کرده. این که در مورد ایشون هنوز عصبانی هستی یعنی هنوز برات مهمه ، وقتی دعا میکنی که جواب این کاراش رو ببینه یعنی مثلا از خدا میخوای که یک اتفاق بدی براش بافته یا مثلا سرش به سنگ بخوره و اصلاح بشه یا مثلا اون هم درد بکشه که دل شما خنک بشه همه اینها یعنی ایشون هنوز برای شما مهمه مگرنه شما اصلا نباید برات مهم باشه که ایشون چی میشه چه اتفاقی براش میافته سرش به سنگ میخوره یا نه ، خوش بخت بشه یا بد بخت چه اهمیتی باید برای شما داشته باشه ..... فقط وقتی اینها اهمیت داره که خودش هم هنوز اهمیت داره . این که فکر کنی شما بخاطر وقت و انرژی که براش مصرف کردی الان از دستش ناراحتی این دلیل اصلی ناراحتی تو نیست اون وقت و انرژی دیگه رفته. حالا آقا مهدی مطمین هستی اگه بگه " دوست دارم من اشتباه کردم ، قسم میخورم دیگه تکرار نمی کنم و...... " باز هم میگی نه ؟؟ جواب این ها رو باید پیش خودت داشته باشی . برای خیلی ها قبل از تو این سیکل توبه و گناه چند بار تکرار شده.
اگه اینجوری بگه نمیتونم بگم باشه وقبول کنم.الان همه ماجرا ها روفهمیدن وخودمم درباره گذشته هاش چیزهای تازه ای شنیدم که دیگه نمیتونم بیخیال شم چون چیزی نیس که آدم بیخیال شه.نه نمیتونم راضی شم حسی هم بهش ندارم.ولی اینو مطمعن باشید اون این حرفا رونمیزنه و خودش طلاق میگیره.
من فقط میخوام که سرش به سنگ بخوره و جواب این کارشو ببینه بفهمه که مهدی هم خدایی داره .دوستان باور کنید من توخواب آیندشو مثل روز دیدم که قراره چه اتفاقاتی سرش بیاد.واگذارش کردم به همون خدا
مهرااد عزیز همون محبت هاست همون عشق پاکی که بهش داشتمه ،که ناراحتم میکنه.آخه یکی نیس بگه دخترچه انتظاری دیگه ای ازمن داشتی که برآوردش نکردم پول نداشتم کارنداشتم بهت عشق وعلاقه نداشتم مهربون وخوب نبودم؟؟؟؟
تیکه کلامت این بود که مهدی توخیلی خوبی خیلی مهربونی و... پس آخه چرااااااااااااااا چرابا من اینکارو کردی؟؟؟
خدا ازت نگذره
مهدی نقش آدم مسمم نباش تو مهدی هستی که حتی دیدی بد بود (با توجه به گفته هات)اما امید داشتی که دیگه نیست دیدی سرده گرم بودی بدی کردی خوبی کردی.... و حالا اطمینان دآری اصلا. به درد تو نمیخورد ..... پس این خشمت از چیه؟ که چرا اینکاره با تو کرده؟ من میگم بیماره بیماره که نتونست موقیت خوب خودش را قدر بدونه بیماره که با اینکه محبتش کردی باز به کس دیگه محبت کرد و ازش خواست
این بیمار یا درمان میشه یا نمیشه پای همه سختیش میمونی تا درمان بشه؟ یا نه نمیتونی تحملش کنی و میخوای جدا شی اگه میخوای جدا شی. پس بدرقه اش این کن که انشاالله خدا به راه راست هدایتت کنه (از ته قلبت چون به تو نخورد انشاالله با کس دیگه زندگی نمالید داشته باشه) و اینکه خواب بدبخت شدنش دیدی و همه تمرکزت بر ابنه که خوابت محقق بشه نیست چون اونم انسانه خدا جور و واجور امتحنش میکنه پس امکان داره خوشبخت ترینش کنه......
اونوقت میخوای ناراحت باشی؟ یا به فلاکت رسید خوشحال باشی؟
تو زمانی طلاقش بده که اصلا ایندش چه خوب چه بد چندان برات مهم نباشه
فقط ببخش من دعا نمیکنم طلاق بگیری دعا میکنم. هر چی خیره پیش بیاد
و حرف آخرم بهت تا چیزی برات صد در صد ثابت نشده گمان بد نزن
- - - Updated - - -
منظورم نقش آدم مظلوم بود
- - - Updated - - -
مهدی
یه عمر طول کشید که فهمیدم همه چیز را نباید فهمید
چه اهمیتی داره دیگران پشت سرمون چه میگن؟
خواستم بگم خیلی خوبه. بفهمی تو زندگی همه یه سری اطفاقات افتاده که برا خودشون دیگه آخر خط بوده. اما خدای با یک گفتگو سالم عذر خواهی نشان دادن دوباره خط قرمزا. یاد گرفتن یه سری مهارت ها دوباره عشق اومده
نگران اون حسه که گفتی دیگه مث قبل. نیستم نسبت بهقبل از عقد بهت بگم طبیعی. همه همینطورن نه اینکه دوسش نداشته باشیا ولی چون بهش نزدیکتری. انگار مث قبل دلت لرزش شیرینه که قلبت محکم بزنه و.... نداری عادی تر میشی گرچه وابستگی و دوست داشتنت بیشتر میشه
مهدی من میگم تو از اینکه نادیده گرفته شدی ناراحت و عصبی هستی پس تصمیمت را بزار بعد از آرام شدنت
راستی من حنا هستم به اسم خطاب قرارم بده
مرسی حنا جان
همه بهش میگن که فلانی قدرموقعیتی که توش بودی رو ندونستی باباش بهش گفته که مگه از شوهرت چی میخواستی که مهدی نداشت حتی باباش نفرینشم کرده.
چرا دروغ بگم من نمیتونم راحت ازش بگذرم دنبال انتقام نیستما ولی میخوام که سرش به سنگ بخوره بفهمه که قدرموندونست همون بلایی که سرم من آورد سرخودش بیارن .اون دوسال ونیم از بهترین روزای زندگیمو نابود کرد آتیش زد.خدا نکنه ولی یه لحظه خودتونو بذارید جای من
ماجرای دوسیمکارت داشتنشو که خودم باچشای خودم دیدم.نامزدت دوسیمکارت داشته باشه بهت محبت نکنه زود وزود بهونه بیاره ودعوا را بندازه همیشم بگه بیا طلاق بگیریم من نمیخوام این زندگی ادامه پیداکنه همه هم ازگذشته هاش بد بگن،ببین آدم چه فکرایی میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم میگم اگه اون یه ذره هم که شده من ویا زندگیشو دوس داشت هی طلاق طلاق نمیکرد.آخه اگه یه مشکل اساسی بینمون بود مثلا من بدبدوم یااهل دود ودم بود یا دست بزن داشتم و...میگفتم آره دیگه دختره حق داره طلاق بخواد ولی وقتی هیچ چیزی نیست فقط دلیلش اینه که اخلاقمون بهم نمیخوره دیگه جوابش همونی میشه که قاضی بهش داد گف دخترم اینا دلیل اصلی نیست تو داری بهونه میاری!!!
آدم که پشتش به جایی گرم باشه همینطوری بهونه میاره
سلام اگه پشتش. از دوست. پسر یه زن متاهل گرمه، متمعا باش از این گرمی یخ میزنه.
گفتی خدا نکنه یه وقت جای من باشید. میگم خیلی ها که به تاپیکت سر میزنن درکت میکنن(به معنای واقعی)چون یا زمانی خیانت شده بهشون را تجربه کردن یا در حال تجربه کردن هستن و شاید بدتر. از موقیت تو... و اما شایدهمشون تصمیم. جدای نگرفتن گرچه سختی هم خیلی کشیدن. مخصوصا. روانشون را داغون کرد .
بعضی ها هم جدایی را انتخاب کردن.
اگه میگی بهونه میاره برا رفتن....خوب. به زور که نمیشه نگه هش بداری فقط. آروم باش و به این فک کن اگه بخواد بره هیچ چیز نمیتونه متقاعدش کنه...
مهدی فقط فکر اعتماد به نفس خودت باش ببین چه حرفای بزنی بعد طلاق عذاب وجدان نداری ارامتری و روحیت حسابی بالاست؟
نقش یه آدم بازی نکن که دازه ازت عبور میکنه جه توقفش چه زمان عبولش فقط دست اونه بلکه فک کن دآری از هم عبور میکنید برای چندتا سوال تو استپش میدی و ماندن یا عبور گردنتو بستگی به تصمیم جفتتون داره.
مهدی.... دلت براش تنگ نشده؟
دوست دآری معذرت بخواد و برگرده؟
اگه سهم خودش از اشتباهش قبول کنه تو. از چه خطابت ازش معذرت میخوای(چکار کردی که نباید میکردی یا میگفتی)
راستشو بگم نه حنا جان دلم براش تنگ نشده نمیخوامم برگرده چون وقتی اون لحظه ای که دیدم دوتا سیمکارت داره وبرد دستشویی ویکیشو درآورد یادم می افته دلم کامل ازش خالی میشه خیانتش که یادم می افته خودم به خودم میگم که دیگه نمیخوامش.یادتون باشه یه فیلمی بود به اسم(او یک فرشته بود) سرنوشت چندسال اخیر من کاملا شبیه همین فیلمه.این دختره اومد وچندسال اخیر زندگی منو نابود کرد الان که همه چی برام مشخص شده تازه دارم میفهمم چه دروغگویی بوده چه کارایی کرده وازمن پنهون کرده!!! زمون خواستگاری که دختر وپسرباهم صحبت میکنن خودش بهم گف که مهدی گذشته های منوفراموش کن هرچی بوده تموم شده مهم بعد ازدواجه که دیگه اون اشتباهاتو تکرار نمیکنم.آخه پس چرادوباره بهم خیانت کردی چرا اصلاح نشدی چرا بازندگی من بازی کردی؟؟؟؟؟؟
اون خودش که میدونه چه خیانتی بهم کرده .همش میگم دختره یه ذره وجدان نداره ؟ نمیگه با زندگی مهدی چیکار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه یه ذره هم برام مهم نیس وفقط میخوام خدا حقمو ازش بگیره همین
ازته دل میگم دیگه نمیخوام برگرده.من ازدروغگویی ونامردی خییییییییییییلی بدم میاد خودشم میدونست این دختره هردوشو درحق من انجام داد
حالا سوالم اینه من با روزهای بعد طلاق چجوری کنار بیام چیکار کنم تا این زجر خیانتش از یادم بره؟
آقا مهدی عزیز، زندگی یک علاقه دوطرفه است و نمیشه کسی رو به خاطر اینکه دوست نداره زندگیش رو با کسی ادامه بده سرزنش کرد. اگر همچنان بخواد با شما
زندگی کنه و در کنارش مخفیانه بهتون خیانت کنه قابل سرزنشه ولی وقتی خودش میگه که میخواد ازتون جدا بشه دیگه کار تمومه. در این شرایط اصلن اهمیتی نداره
که شما چقدر دوستش داری یا چه کارهایی براش انجام میدی که هیچ کس اینکارها رو براش نمیکنه.
مهدی جان قصد اذیت کردنت رو ندارم ولی باید بدونی که وقتی یکی از دو طرف مصر به ادامه دادن رابطه است در حالیکه اون یکی دنبال هر بهانه کوچک و بزرگی برای تمام کردن
رابطه میگرده یعنی این ازدواج از اول هم اشتباه بوده چون یکی از این دو نفر در حد دومی نیست و اصلن لیاقت اونرو نداره. و این موضوع رو هم خودش میدونه و هم طرف مقابلش
به همین خاطر سعی میکنه با دست و پا زدن و انجام هر کاری خودش رو در موقعیتی که لیاقتش رو نداره حفظ کنه.
دیگه از این حق ابتدایی تر نداریم که هر کسی میتونه شریکی رو برای زندگیش انتخاب کنه که دوست داره، مخصوصا که شما که دوره نامزدی تون هست.
تازه الان فهمیدم تو زمون دوستیمون اون روزها وماههایی که منو تنها میزاشت میرفت تا با یکی دیگه خوش باشه.یکی ازدوستاش همسایه ماست به مامانم گفته همزمان که با مهدی دوس بود بادو سه نفر دیگه هم بود.همون دوستش گفته که مهدی رو فقط دوماه نامزد خودش دونسته بعدش با یکی دیگه ارتباط داشته خودمم که سیمکارت دومش رو گرفتم!!!
toojih عزیز منم دیگه نمیخوامش اصلا نمیخوام که ببینمش چون به معنی واقعی کلمه از پشت بهم خنجر زده دیگه دوسش ندارم.جوری زیر پاش نشستن که بغیر ازطلاق به چیز دیگه ای راضی نمیشه اون ذاتش اینجوری دوس نداره فقط با یه نفر باشه من فک کردم که اصلاح شده ولی اشتباه میکردم. تازه فهمیدم که اون لیاقت عشق منو نداشت وتو انتخابم چه اشتباه بزرگی کردم.
قرار شده شده دوشنبه بریم دادگاه برا اتمام کار.اونجام پیش قاضی حرف دارم براش
دوستان تودادگاه پیش قاضی چی بگم حرفی بزنم ؟؟
مهدی ارزوی عاقبت به خیری برات میکنم. انشاالله. خدا کمک کنه درست ترین تصمیم. بگیری.
نمیدانم اما فک میکنم در مراحل طلاق نتونم کمکت کنم
هر چند تا الانش هم(شاید) نتونستم همدرد خوبی باشم. شاید بهتره بگم هر چند تایپیکت دنبال میکنم. ا