-
آره سنا...
من کنارت میمونم.
با هم.
با هم تلاش میکنیم که بلند شیم.
باشه ؟
اون آقا رو رها کن.
این اولین کاریه که باید بکنی.
آفرین. کار خوبی کردی که هر چی خاطره ازش داشتی ریختی دور.
من به جای تو بودم وقتی همه خاطره هاشو جمع کردم که بریزم دور یه تف همچین آبدار غلیظ:tongue: هم بهشون مینداختم و بعد میرختمشون تو سطل آشغال و بعدم با پام لهشون میکردم و فشارش میدادم ته سطل زباله. بعد هم اون کیسه زباله رو خودم میرفتم میذاشتم دم در خونه و یه لگد هم بهش میزدم. بعد هم که مامورای شهرداری اومدن ببرنش میرفتم بهشون میگفتم :"آقا خدا خیرتون بده. انشاالله خدا هرچی میخوای بهت بده که این آشغالا رو دارید از من دور میکنید. خدا قوتتون بده. خیر دنیا و اخرت ببینی. آخیش. راحتم کردید...":biggrin:
-
سلام.
من قبلا نوشتم سنا... فکر کنم درستش ثنا باشه.
خوبی ثنا؟
چه خبر؟
بهتری؟
-
سلام شخوبین پوه عزیز من ی مدت خیلی خوب شده بودم داشتم فراموش میکردم یهو بعد از 40 روز دیدمش حالمو پرسید و باز دلم رفت...ولی بهش اس ندادم باز دوباره چند روز بعد دیدمش باز تحولش نگرفتم...بعد خودش شروع کرد به اسمس دادن به بهانه کار...اخرش ی ؟روز رفتیم بیرون خیلی خوب بود خیلی!!!!!!! من دارم دق میکنم الان ی ماهی میگذره ئی روز بهم اس میده ی روز بهم زنگ میزنه یهو چند روز بهم بی تفاوته...انگار وجود ندارم بعد من میفتم دنبالش عذاب میکشم......من چه خاکی بریزم سرم چرا نمیتونم بزارمش کنار؟؟؟؟من هیچکیو نمیتونم بیارم تو زندگیم....همش فکرم پیشه اینه.... کمکم کنید خواهش میکنم کمکم کنید من به حد دیونگی رسیدم!!