نمایش نسخه قابل چاپ
خانم همتا. هر چند به عقید من باید با در نظر گرفتن تمام جوانب احتیاط عمل میکردی. اما گویا تصمیم خودت را گرفتی تا با گفتن مقداری از ماجرا تا حدودی از استرس ذهنی بکاهی. دوست خوبم. حالا که اینجوره، خواستم بدونید که همه دوستانتان در این سایت امشب با شما هستند. امیدوارم که بهترینها برای شما رقم بخوره.
خانم همتا شوهرتون خدای ناکرده کنترل خودشون رو از دست ندن کاری بکنن . بهتر نیست با مشاور پلیس بعد ..
البته ممکنه نظرم درست نباشه اما...
خداوند بزرگ یارت باشه
از حسن نیت همه شما دوستان ممنونم خودم دوست داشتم برم پیش پلیس ولی تا از کلانتری رد میشم نمام تنم میلرزه پاهام سست میشه نمیدونم چرا با اینکه من جرمی مرتکب نشدم ولی از اینکه تهدیداشو پنهان کردم خودمو مقصر میدونم.شوهرم آدم آرومیه حالا تو این زمینه چه عکس العملی داشته باشه خدا میدونه ولی نمیتونم دیگه نمیتونم مخفی نگهش دارم.کاش زودتر از اینا میگفتم اگه بدونید چه حالی دارم تازه برادرم زنگ زد از صدام فهمید گفت چته منم گفتم حالم خوش نیست. دارم از استرس میمیرم ممنون که تنهام نمیزارید
همتا خانم. اگر می بینید امشب استرس شما خیلی زیاده اقدام نکنید. جناب sic خوب نظر داده بودند که با حضور یک مشاور به کلانتری بروید. برای شما و همسر شما از خدا بردباری خواهانم.
ممنونم. واقعا نمیتونم حتی پیش مشاور برم نمیتونم باور کنید نمیتونم فقط از خدا میخوام این قدرتو بهم بده تا امشب باهاش حرف بزنم دیگه میخوام به طور حتم بهش بگم فقط خداکنه بابام نفهمهنقل قول:
نوشته اصلی توسط پلور
الان شوهرتون خسته از سر کار می ان. شاید زمان مناسب نباشه!
ببین به کلانتری گفتن خ امن تره ! همه ترس دارن گلم. اما نزار ترست جلوی چشمات رو بگیره. مشاورین سایت در این زمینه مجربن بهشون اعتماد کن. یه وقتایی ادم انقدر می ترسه که دیگه نمی تونه خودش تصمیم بگیره . در اینجور مواقع باید به توصیه کاربلدها توجه کرد. شما قطعا اولین نفری نبودی که همچین مشکلی داشتی
تا الان که ترسیدی خوب عمل نکردی. البته دیر نشده ماهی رو هر وقت از اب بکیری تازه است. سعی کن این طوری ادامه ندی! خوشحالم که صمیم گرفتی بگی . این یه مشکله باید حل شه نه اینکه تو رو تو خودش حل کنه
قوی باش. رندگی هنوز در جریانه :*
من یک مدته اخبار حوادث را دنبال میکنم و پرونده‌هایی مثل این را خوانده‌ام
قدرت این آدم فقط تا وقتی است که شما سکوت کنید و پلیس را در جریان نگذارید
همانطور که دوستان گفتند مجرم اصلی این اقاست و با ترساندن شما داره ازتان سوء استفاده میکند اگر شرش را بوسیله شکایت کم نکنید باز هم از شما سوء استفاده خواهد کرد! (چه مالی و چه جنسی)
پلیس در اینگونه موارد برای اینکه جلوی قتلهای ناموسی را بگیرد اطلاعاتی که شما میدهید را محرمانه نگه می‌دارد پس نگران نباشید میتوانید از آن ها بخواهید هیچ‌کسی از اقوام‌تان از این موضوع مطلع نشوند
حتماً پلیس را در جریان بگذارید تا این کثافت را بگیرند و به سزای اعمال‌اش برسانند!
سکوت شما در مقابل این مجرم باعث میشه هم جری‌تر بشه و هم ممکن است این کار را بر سر زن یا زنان دیگری هم بیاورد!
اگر نخواستید بروید کلانتری میتوانید بروید فرماندهی انتظامی شهر یا شهرستان محل اقامت‌تان و بروید قسمت پلیس امنیت اخلاقی یا آگاهی!
- - - Updated - - -
برای‌تان دعا میکنم
سلام همتی صبح قشنگت بخیر
ببخشید فضولی میکنم ولی باور کن دیشب کاملا تو فکر تو بودم شوهرم متوجه حال خرابم شد باور کن حالم گرفته شد تاپیکتو خوندم حالا چطوری خانمی؟به شوهرت تونستی بگی؟انشاالله خدا به تو و شوهرت صبر بده مارو بیخبر نزاری عزیزم
عزیزم، خوبی؟
تونستی با شوهرت صحبت کنی؟
از توجه همه دوستان خیلی ممنونم-دیشب نتونستم بگم تمام تنم میلرزید خودش متوجه حال خرابم شد ولی نتونستم بگم آخه چه جوری بگم؟از صبح رفتم کلانتری تا همه چیو بگم ولی مثل یه بزدل اونجا نشسته بودم جرأت نداشتم بگم خیلی ترسو ام.:54:هی میرفتم داخل و میو مدم بیرون تا دیگه سرباز دم در کلانتری یه جوری نگام میکرد دیگه ترسیدم و اومدم خونه آدم انقدر بدبخت و ترسو:54:ولی به خودم قول دادم حتما حتما امروز عصر به شوهرم میگم-تنهام نزارید:47:
همتای عزیز شما دقیقا از چه چیزی می ترسید ؟ شما فقط می گویید می ترسم اما من نمی فهمم از چه چیزی می ترسید ؟
- - - Updated - - -
آیا در یک شهر طایفه ای زندگی می کنید ؟
- - - Updated - - -
من فکر می کنم اگر با هم راجع به این ترست صحبت کنیم بهتر است. دقیقا باید به این ترس پرداخته شود.
نترس بگو و خودتو از این عذاب لعنتی خلاص کن ولی اینو بدون من اگه جای تو بودم حتما به پدرم اینموضوع میگفتم فقط به پدرم فقط به اون حق اون نامردو کف دستش بذار اون یک لجن هستش معلوم نیست ااز چه کسای دیگه ای به این صورت داره اخاذی میکنه نترس اگه تو توکل به خدا داشته باشی فقط به اون مطمئن باش در کمال ناباوری تمام کارها رو درست میکنه :72::72:
باید راجع به ترست صحبت کنیم تا بتوانی بر آن غلبه کنی. نترس من هم دخترم.
میترسم به گوش بابام برسه آخه بابامو میشناسند.نمیدونم چیکار کنم روشو هم ندارم که بگم ای کاش یه همراه داشتم -نه شهر ما طایفه ای نیست ولی تا منو هر کی میبینه میگه به بابا سلام برسون آخه بابام کاندیدای شورای شهرمون بود برا اینکه یکی از دوستاش رای بیاره به نفعش رفت کنار. اکثرا میشناسنشنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
همتا از هر جا دلت خواست شروع کن و راجع به ترست حرف بزن. من به آن اتفاق کاری ندارم. فقط می خواهم راجع به ترست حرف بزنی.
- - - Updated - - -
می ترسی چه چیزی به گوش پدرت برسد ؟ دقیقا می ترسی چه چیزی به گوش پدرت برسد؟
ولی من دیگه امروز عصر حتما به شوهرم میگم دیگه نمیتونم پنهان کنم :47:
فرض کن خودت یک آدمی و می خواهی حرفی را که از آن می ترسی به گوش پدرت برسانی و داری آن را با من مرور می کنی. از طرف آن آدم یک دیالوگ یا مکالمه بگو.
- - - Updated - - -
اصلا فراموش کن می خواهی چکار کنی . بعدا هر کاری خواستی می کنی. فقط همان کاری را که می گویم بکن و سعی کن راحت به سوالم جواب دهی.
عزیزم فقط به بابات بگو نذار بیش از این سر شکسته و خورد بشه اون خودش میدونه چیکار کنه این مسائل رو نمیشه به کسی غیر از پدر گفت نمیتونی بازش کنی و باعث ابرو ریزی بشی اگه به پدرت بگی خودش میدونه چیکار کنه و خودش یک نفره ولی اگه به شوهرت بگی اون معلوم نیست چند نفر دیگه میفهمند تا به گوش پدرت برسه و با ایکارت خانوادتو نابود میکنی بله همسرت حق داره بدونه ولی با روش درست دوباره فکر کن واشتباه نکن
همین قضیه تجاوز.قضیه باج دادن وای بابام منو میکشه بفهمه بهش باج دادم پنهان کردن قضیه از همان اولی که مزاحمم میشد.بابام حتی اجازه نمیداد ما با پسر نامحرم هم کلام بشیم چه برسه به ایننقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
نمی خواهد زیاد فکر کنی. فقط راحت جوابم را بده.
- - - Updated - - -
حالا من جای پدرت با تو حرف می زنم. فکر کن من پدرت هستم. یک آدم که می خواست وارد دولت شود و کار فرهنگی کند.
- - - Updated - - -
خوب عزیزم چرا زودتر به من نگفتی؟ یعنی فکر می کردی من آدم کش هستم و فرزند خودم را می کشم؟ مگر من چکار کرده ام که فکر می کنی اینقدر خشونت طلب هستم که دخترم را بکشم ؟
- - - Updated - - -
من هر چی گفتم برای خاطر خودت بود. چون می خواستم از تو محافظت کند. اما واقعا عزیز دلم قصدم دور کردن تو از خودم نبود. من نمی خواستم دخترم از من بترسد. فقط می خواستم من را پدر خودش بداند و به من اعتماد کند. وقتی می گویی از من به اندازه همان خلافکار یا حتی بیشتر از او می ترسی تعجب می کنم. چرا به من که پدرت هستم اعتماد نداری؟
سلام. با عرض معذرت از حضورم در میان گفتگوی دو نفره شما.
خانم همتا شما برای اینکه از نوع پیگیری پلیس در این گونه ماجرا ها خیالتون تخت باشه میتونید به مشاور و افسر خانم کلانتری موضوع را به نوعی مطرح کنید که برای کس دیگه ای اتفاق افتاده. مثلا بگید برای یکی از دوستانتون اتفاق افتاده و شما برای راهنمایی ایشون به کمک نیاز دارید. چون بخاطر ترس و آبرو خانواده حاضر نیست خودش اقدام کنه. این جوری میتونید نگرانی خودتون رو در رابطه با اقدام پلیس از بین ببرید.
می دانی یک پدر یا یک شوهر ، اصلا یک مرد ، وقتی ناموسش از او بیشتر از مردهای خلافکار واهمه دارد چه فکری می کند؟ فکر می کند موفق نشده از خانواده حمایت کند؟ عزیزم بهم بگو من نتوانستم از تو حمایت کنم ؟ واقعا اگر مشکلی هست و من کار در حقت کردم که نباید می کردم بهم بگو. من دلم می خواهد دخترم با من صادق باشد؟
آیا از من گله ای داری که اینقدر می ترسی ؟
اونجوری که شما میگید نیست بابام خیلی عصبانی میشه.یه بار سر قضیه تلفن مزاحمی داشتم طرف یه حرفی زد من خندم گرفت بابام عصبانی شد وسرم داد کشیدنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
- - - Updated - - -
اونجوری که شما میگید نیست بابام خیلی عصبانی میشه.یه بار سر قضیه تلفن مزاحمی داشتم طرف یه حرفی زد من خندم گرفت بابام عصبانی شد وسرم داد کشیدنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
با من حرف بزن دختر عزیزم. هر چی دلت می خواهد به پدرت بگو. تو از وجود خود منی. وقتی تو با من حرف می زنی انگار یکی از درون خودم با من حرف می زند. من و تو یکی هستیم. خالق هستی ما را یکی آفریده است. تو امتداد منی. با من حرف بزن دخترم.
- - - Updated - - -
خوبه بازم بگو . بازم بگو. من دیگر نمی خوام عصبانی باشم. فقط می خوام تو دلخوری های خودت را به من بگی. همین .
میدونم ترس داره ولی بگو و نذار اون اشغال بیش از این ازت استفاده کنه بازم میگم همین الان برو و به پدرت بگو و خودتو خلاص کن آبروی او را بیش از این نبر
- - - Updated - - -
میدونم ترس داره ولی بگو و نذار اون اشغال بیش از این ازت استفاده کنه بازم میگم همین الان برو و به پدرت بگو و خودتو خلاص کن آبروی او را بیش از این نبر
من ممکنه سرت داد بکشم. اما همه اش به خاطر اینه که دوستت دارم. چون دوستت دارم و نمی خواهم کسی دخترم را از من بگیرد. نمی خوام هیچ مزاحمی تو را از من جدا کنه. هر مردی توی وجودش به ناموس خودش وابسته است. من سر تو داد نکشیدم. من سر آن مزاحم داد کشیدم . باید باور کنی که هیچ چیزی عزیزتر از ناموس و فرزند نیست.
همون خواستگار قبلیم که دایم جواب رد بهش میدادم اون مزاحمم شد وای گفتنش اینجا راحته ولی جلو روی بابام نمیتونمنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
- - - Updated - - -
همون خواستگار قبلیم که دایم جواب رد بهش میدادم اون مزاحمم شد وای گفتنش اینجا راحته ولی جلو روی بابام نمیتونمنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
وقتی بهم می گی از من می ترسی انگار خودم هم از خودم می ترسم. تو از وجود منی و خود منی. اگر تو از من بترسی یعنی این منم که از خودم می ترسم. باور کن وقتی فکرش را می کردم که غریبه ای تو را از من بگیرد دنیا روی سرم خراب می شد. ای کاش خودت مادر بودی و می فهمیدی که پدر و مادر خشمشان هم محبت است. دخترم من ممکن است عصبانی شوم اما این خشم مقدس است. یک خشم مقدس . می فهمی مقدس.
- - - Updated - - -
کاش مادر می شدی تا بفهمی والد بودن یعنی چی. کاش می فهمیدی . چرا هیچ وقت نمی خواهی درکم کنی؟ اگر به سرت داد کشیدم حتی اگر سیلی به تو زده ام ، به خاطر خودت بود. می دانی وقتی حس می کنم تو از همه کارهایم این برداشت را داشته ای که من از تو بدم می آید ، که من حاضرم دخترم را بکشم. باور می کنی دست هایم دارد می لرزد وقتی می بینم این همه سال راجع به من این طوری فکر می کردی؟ حاضر دنیا روی سرم خراب شود اما فکر تو عوض شود. من پدرم پدر.
دلت می خواهد یک روز دختر خودت راجع به تو این حرف را بزند؟
- - - Updated - - -
من ممکنه کمی عصبانی باشم. اما مگر نمی دانی هر مردی مادری دارد که به او شیر داده است؟ مگر نمی دانی هر مردی هر چقدر هم عصبانی باشد محبتی که مادر با شیر خودش به او داده است در وجودش باقی می ماند. مگر نمی دانی محبت با شیر مادر همراه است. من نمی توانستم به تو شیر دهم. اما باید این محبت را به تو منتقل می کردم. اگر من سرت داد زدم فقط می خواستم آن محبت مادرانه را به تو منتقل کنم . اما به شیوه خودم. من نگرانت بودم.
ای کاش پدر من واقعا همینطور بود که شما هستید ولی نیست نیست نیست.اگه اینجور بود که همون بعد از اتفاق میرفتم بهش میگفتم.تازه من با چه رویی برم بهش بگم اصلا نمیتونم اصلا نمیخوام بابام بفهمه میدونم خلاصه میفهمه حداقلش میخوام از زبون من نفهمهنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
بهتره به جای اینکه فکر پدرتون باشید به فکر خودت و زندگی‌ات باشی!
شما قربانی هستید نه مجرم! اون آشغال باید بترسه و نگران باشه نه تو!
هر روز که بگذره به ضرر شماست چون به تعداد روزهایی که پنهان‌کاری کردید اضافه میشه!
معلوم نیست اون آشغال کی و کجا دوباره پیدایش بشه! همین امروز اقدام کن!
توصیه "majid_k" هم خیلی خوبه
برو کلانتری فقط از مشاور زن کلانتری مشاوره بگیر
لازم نیست اسم و فامیل‌ات را بگویی فقط مشاوره بگیر!
میدونم سخته اما تو میتونی! وقتی این تاپیک را زدی یعنی دیگه نمیخواهی این وضعیت را تحمل کنی!
به خدا توکل کن و از او کمک بخواه
زیارت عاشورا و زیارت امام رضا را هم بخوان
ببین اگر از عصبانیت پدرت کاملا مطمئنی پیش پلیس برو. من نمی فهمم تو چرا از همه می ترسی؟ از پلیس می ترسی از شوهرت می ترسی از پدرت می ترسی...این ترس از پدر و همسرت خوب من تا حدی می فهمم چون ما دختریم این قضیه تجاوز و ادم به همین سادگی نمی تونه بگه...اما دوست من چرا راحت از مشاور خانم پلیس کمک نمی خوای؟؟؟؟ عزیزم می ری اونجا می گی می خوام با یه خانم صحبت کنم و تمام حرفاتو می زنی... چرا انقد از پلیس می ترسی... بابا اینا کارشون همینه می گیرن پدر اون یارو هم در میارن....تو به شوهر یا پدرت هم که بگی دست اخر باید بری کلانتری واسه طرح شکایت. خوب الان می تونی این کار و کنی و حداقل مشاوره بگیری بعد با همسرت اونجا بری
آره تو راست می گی. تقصیر منه. من خودم باعث شدم . حالا هم می پذیرم. تقصیرم را قبول می کنم. می دانم با گفتن چند جمله نمی توانم اشتباه چند ساله را جبران کنم. تو حق داری. ای کاش فقط کمی پیش خودت فکر می کردی که اگر من دشمنت بودم این همه نگرانت می شدم یا نه؟ آره الان حقمه که دلم بشکنه. حقمه که زجر از دست دادن فرزندم را تحمل کنم. حقمه که فرزندم خودش را از من دریغ کنه. اما این را بدان که محبتی که خدا گذاشته توی قلب من از بین نمی ره. خدا خودش این محبت را حفظ می کند. حتی اگر تو از من بترسی خدا محبت را از من نمی گیرد. کاش خدا می فهیمد چه می کشم. حاضرم بیشتر از اینکه تو می گویی تقاص پس بدم. حاضرم همین الان خدا در جهنم را به رویم باز کند اما این کابوس تمام شود. کابوس هیولا بودن خیلی سخت است. کابوس اینکه اینهمه سال فکر می کردی فرزند داری اما در واقع فرزند نمی خواهد مال تو باشد خیلی سخت است. حاضرم به خاطر اشتباهم در حق تو خداوند من را مجازات کند. هر مجازاتی که در نظر بگیرد. اما این کابوس تمام شود.
در ضمن دوست من.
اون سهم پدرت هم تو این ماجرا کم نبوده وقتی انقدر بچه هاش باهاش راحت نیستن!
ببین انقدر از این اقا ترسیدی که فکر کرد واسه خودش کسی و هر کاری دلش بخاد می تونه بکنه. اگه خانوادت در جریان مزاحمتاش بودن مطمین باش باهاش برخورد می کردن.
ترست تو رو ضعیف کرده! از این بترس که اخاذیها و درخاستهای نابجا بیشتر شه!
بریز دور این حس کثیفی رو که جلو توانت رو گرفته! مگه چی کار کردی!
************************************************** **
من و دوستام چند سال پیش یه مزاحم داشتیم وقتی به مسولین شکایت کردیم بالاتفاق گفتن مشکل از شماست!!!!!!!!!!!!! تهمت از این بالاتر نبود:97:
ایا حالا ما مقصر بودیم! اونا حق دارن هر جور دوست دارن فکرکنن من و شما نباید باور کنیم!!
من و شما نباید از انچه حقمونه دست بکشیم!!!!!
من خودم تجربه یه بار دزدیده شدن( البته فرار کردم :203:) رو داشتم . تا مدتها و تا الان هم ترس دارم من واقعا نم یتونم درک کنم عمق ناراحتیت رو اما شجاع باش. مطمین باش تو واسه پدرت از ابروش عزیزتری. مطمین باش
:54::54::54::54::54:به هق هق افتادم دیگه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم.ولی من به شوهرم میگم اون آدم آرومیه.تنها نمیتونم به یه حامی احتیاج دارم من حتما امروز بهش میگم:54::54::54:نمیخوام بابام از زبون من بشنوه چون نمیتونم واقعا نمیتونم.میگید برم پیش مشاور خانم پلیس اگر میتونستم به خواهرم میگفتم میدونم خیلی ضعیفم ولی تصمیمم رو گرفتم اول به شوهرم میگم میدونم اونم صد درصد به بابام میگهنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
همتا اتفاقا من یک آدمی هستم مثل پدرت . اما نسخه مونث او هستم. آنقدر همه چیز را در آتش خشمم سوزاندم که کسی باور نمی کند من هم قلب دارم. اگر به تو بگویم چه عصبانیتی از خودم بروز دادم و چقدر خشونت به خرج دادم از من هم بیزار می شوی. اما این را بدان اگر کوچکترین آسیبی به خانواده ام برسد خودم را نمی بخشم.
گوش کن همتا. من واقعا وقتی اینها را تایپ کردم دست هایم لرزید. الان هم هنوز دارد می لرزد. چون خانواده من هم مثل تو فکر می کنند. همان رابطه بین تو و پدرت ، به نوعی بین من و آنها هست.
من به تو نمی گویم چکار کن یا چکار نکن. همان طور که گفتم فقط می خواستم راجع به ترست صبحت کنی و با ترست روبه رو شوی. دوستان خیلی بهتر به تو راهنمایی می کنند که چه اقدامی بکنی. اما من فقط خواستم با احساست روبه رو شوی.
حالا هم که توانستی با ترست روبه رو شوی بهت یقین پیدا کردم. از دوستان راهنمایی بگیر و به حرفشان گوش کن.
اما باور کن هیچ کدام از حرف هایم من درآوردی نبود. عین حقیقت بود. شاید یک روز به شما ثابت شود.
باز هم می گویم حالا که با ترست روبه رو شدی راهنمایی های دوستانت به کار بگیر.
ممنونم نوپو گرامی خیلی آروم شدم انشاالله به آرزوی به حقتون برسید خیلی دعاتون میکنمنقل قول:
نوشته اصلی توسط نوپو
به پدرت بگو حتی اگر روت نشه به اون بگو حتی اگه میترسی به اون بگو هر شرایطی که داشته باشه بازم به اون بگو حتی اگه از ترس بمیری بازم به اون بگو نه هیچ کس دیگه ای اون بهترین و درسترین کارو انجام میده نذار باشنیدنش از شخص دیگه ای کمرش بشکنه نذار خورد بشه بیش از این :203:
سلام مهرااد عزیز . و نوپو گرامی . من چون از امروز تا فردا به اینترنت دسترسی ندارم نمیتونم خودم اقدام کنم. یکی از شما دوستان و یا هر شخص دیگه. میتونید راجب این موضوع با کارشناسان نیروی انتظامی صحبت کنید و نتیجه و روش مداخله پلیس و آگاهی در چنین مواردی رو به اطلاع خواهرمون برسونید.
من هم به روش دیگه ای میپرسم اما تا فردا نمیتونم اطلاع بدم.
باید با صد و ده تماس بگیرد و از آنها شماره تلفن مشاوره انتظامی را بگیرد.
سلام به نظر من به پلیس گذارش بده و با یکی از نزدیکات مشورت کن.واسش کنمین بذارین و پلیس میگیره اونو.اون هیچ مدرکی نداره اله تو.اگه زنگ زد بهش بگو واسم مهم نیست برو به همه بگ عمرا دیگه پیداش شه.بعد به پلیس خبر بده پدرشو درار.