یعنییییییییییییی چی؟ببخشیدا د یوونس،چقد ازش حرصم گرفته
نمایش نسخه قابل چاپ
یعنییییییییییییی چی؟ببخشیدا د یوونس،چقد ازش حرصم گرفته
titititi جان اگه اینجوری بگم به خواهرم میره به برادرشوهرم میگه از اونور باز ضربه میخورم
- - - Updated - - -
حالا ببینین من دیگه چی میکشم..:47:
:54::161::161::161:
- - - Updated - - -
به خدا دیگران زندگیتو خراب کردن تو و شوهرت همدیگرو دوس دارین
اره به خدا..اون پستی که sci گذاشته رو خوندی؟نوشته بود تعارضات بین خانواده ها..عدم مهارت من و همسرم..واقعا درست گفته
الان شما خودتونو بذارین جای من:اگه ببینی بابات جلوی چشمت به خاطر خانواده شوهرت داره میسوزه از یه طرفم نمیخوای زندگی خودت بهم بخوره چکار میکنی؟؟؟بابام اخه بیراهم نمیگه.بدبختی من اینجاست..
بابات راست میگه،ولی این وسط کسی برا زندگی تو کاری نمی کنه،زندگیت الکی داره از بین می ره،یه جوری هر طور شده شوهرتو بکش طرف خودت،فک نکن منت کشیه،ببین خانواده شوهرت نمی زارن شوهرت طرفت بیاد،به این فک کن که اونم دوست داره
بدبختی شوهرمم بی چشم و رو خیلی
منو دشمن خودش میدونه..میگه چرا رفتی پیش خانوادت بدگویی خانوادمو کردی که اینجوری به گوششون برسه..پس حالا هرکار میکنن حق دارن.
دیگه چشمش نمیبینه خانواده اون قبل این موضوع هم به خون من تشنه بودن..اگه به حرف دل من گوش میکرد من نمیرفتم پیش خانوادم حرف بزنم..از اون گذشته هر زنی پیش خانوادش دردو دل میکنه..چمیدونستم مال من اینجوری میشه خواهرم بهم خیانت میکنه..
طناز خواهرت دقیقا چی میخواد؟
برادر شوهرتو دوست داره؟ خوب چرا رفته با یکی دیگه ازدواج کرده؟ عواقب این کارش به زندگی خودش لطمه میزنه و کساییی که داغون میشه اول پدر و مادرت هستن
اگه واقعا شوهرشو دوست نداره و میخواد با برادر شوهرت باشه و برادرشوهرتم اونو میخواد باید از شوهرش جدا شه و با برادر شوهرت باشه تو هم این وسط سعی کن بینشون رابطه برقرار کنی بعد هم بگو من قبلا مانع شدم به اشتباه خودم پی بردم الآن دارم درستش میکنم
البته اگه واقعا مطمئنی که برادرشوهرت واقعا اونو دوست داره و نمیخواد بازیچه اش کنه
این نظر من بود بازم از بقیه نظر بپرس
این اصلا امکان نداره بهر جان..خانواده من اصلا خانواده اونو اصلااااااا قبول ندارن..اونا هم بعید میدونم راضی بشن زن مطلقه واسه بچشون بگیرن تازه با این بد بینی که من ازشون میبینم..
- - - Updated - - -
دیشب واسه شوهرم اس دادم من اخرش میمیرم{عادت دارم اینجوری براش خودمو لوس کنم}
_چیه باز
_1ساعت جواب ندادم.بعد 1 ساعت اس دادم حالم اصلا خوب نیست.چه کار میکنی؟
_تلویزیون میبینم
_جام تو خونه خیلی خالیه؟
_اگه واست مهم بود نمیذاشتی بری
_تو منو زدی صبحم درو قفل کردی رفتی
_من تو رو زدم؟بعدم وقتی تو شبو از خونه رفتی بیرون میخواستی وقتی میرم سر کار درو باز بذارم برم؟من تو رو زدم؟نه تو عوض نمیشی
_واقعا منو نزدی؟پشت گردنم کی زد؟تا نیم ساعت گردنم داشت مور مور میشد
_من نزده ننه بابات اومده بودن برقصن.واسه دعوا اومده بودن.فکر کن میزدم..
_نزدی؟
_کی زدم؟
_همون شب اخر.محکم نزدی پشت گردنم؟
_دقیقا کی اونوقت حالت خوبه؟
_شب اخر لحظه اخر داشتیم دعوا میکردیم تو پشت گردن من نزدی؟؟؟؟
_واقعا خیلی کار درستی.بیخیال ادامه نده.فکر کردم ادم شدی
_من فکر کردم تو ادم شدی.چرا پای کاری که کردی نمی ایستی؟یعنی من دارم بهت دروغ میگم؟
دیگه جواب نداد.منم جواب ندادم..همیشه همینه..اتیش گرفتم از حرفش که بازم مثل همیشه اینجوری حاشا کرد..خانوادگی اخلاقشون اینجوریه..هرکار میخوان میکنن بعدش اینقدر راحت حاشا میکنن..شاخم در اومده بود دیشب به قران..انقدر محکم و مطمئن داشت زیرش میزد دیگه خودمم به خودم شک کرده بودم..
بچه ها باهاش چه جوری رفتار کنم؟؟؟
مشاورای سایت کمک
کمک
کمک
:47::47::325:
تو رو خدا طناز جون رگ خواب همسرت رو پیدا کن. الان بهترین فرصته . از تنهایی همسرت استفاده کن. اگه همسرت به این تنهایی عادت کنه دیگه اوضاعت از این هم هست بدتر میشه. بهش اس های عاشقانه بده و تحریکش کن. سعی کن به سمت خودت بکشونی. از روزهای خوبی که داشتی بگو. اون که با یه اس شکلت تو زود حالتو پرسیده مطمئن باش خواسته عین خودت که دفترچه اتو بهونه کردی اونم حس دوست داشتنش رو بهت منتقل کنه ولی چون مردا غرور دارن مستقیما نمیتونن تو اینجور مسائل حس واقعی اشون رو به زبان بیارن. اونا موقعی هم که اوضاع روبه رواهه زورشون میاد به خانم یه حرف عشقولانه بزنن دیگه با این شرایط چه انتظاری داری؟؟؟؟ از حرفات مشخصه اونم دلش برات تنگ شده ولی نمیتونه مستقیم بگه واسه همین تو باید پاپیش بذاری. یه کم واسه خانواده ات دلت بسوزه. هر روز که تو اونجایی اونا کلی پیر میشن . سعی کن بری خونه ات و قائله رو خاتمه بده.
- - - Updated - - -
اخه دختر خوب این چه اس هایی که میدی؟ انتظار داری با این کله شقی ات جواب میگیری. زده که زده اونروز تموم شده رفته . چرا دوباره حرفش رو پیش میکشی و به خاطر گذشته امروزت رو هم زهر مار میکنی؟ ما گفتیم عشقولانه حرف بزن یا خرمن های قبلی رو هوا کن؟ اگر هم گفتی و حاشا میکنه چرا دیگه هی کشش میدی؟ فکر میکنی گردن میگیره و معذرت خواهی میکنه؟ عمرا. پس هر حرف و حدیث و حرکتی که بینتون پیش اومده رو فراموش کن و تنها روی برگشتنت زوم کن.
طناز جون ما هر چی میگیم باز تو راه خودتو میری.:97: به جای اینکه حس خوبشو نسبت به خودت تحریک کنی دوباره روزهای تلخ رو به یادش میندازی؟
اخه kmr من حرفی از گذشته نزدم اون گفت چرا رفتی؟
یه جوری برخورد میکنه انگار من بی دلیل رفتم.اصلا نمیخواد حتی قبول کنه رو من دست بلند کرده:97::161:
- - - Updated - - -
حرفاش اتیشم میده میگه ننه بابات واسه دعوا اومده بودن
متنت رو خوب شروع کردی ولی با یادآوری گذشته با دلخوری و ناراحتی تموم کردی. توی متنت همش ناراحتی و دلخوری و کینه و عصابیت و بدخلقی موج میزنه و تنها چیزی که نداره محبته. دوستم برای برگشتنت یه کم باید تلاش کنی . هیچ تلاشی از طرفت نمیشه. مطمئن باش تا همسرت متوجه پشیمونیت نشه دنبالت نمیاد. بهش بگو از ترک خونه پشیمونی. می بینی دو بار بهش اس دادی دو بار هم از خونه رفتنت حرف زده. دقت کردی؟ پس میدونم ناراحتی و نمیتونی فعلا دلخوری که ازش داری فراموش کنی ولی به خاطر زندگیت مجبوری. فعلا برو خونه بعد هر کاری که میخوای بکن.
چه جوری حس خوبشو تحریک کنم؟:303:
طناز جان عزیزم اگه پست های آقای sci رو دنبال کرده باشی یا خونده باشی ایشون خیلی تاکید دارن که اس ام اس وسیله خوبی برای بر قراری هیچ نوع ارتباطی نیست مخصوصا برای این مرحله از زندگی شما که تقریبا نزدیک به یک ماه میشه شما از خونه خودتون دور هستید ...
اس ام اس نمیتونه راه ارتباطی خوب و مفیدی باشه و بیشتر دچار سوء تفاهم میشوید بهتر بود در اس ام اس با هم بحث نمیکردید و یه جورائی وقتی بهتون گفت اگه برات مهم بود نمیزاشتی بری یه جور دیگه ادامه میدادی که کاشکی بهم یه زنگ بزنی دلت واسه من تنگ نشده دلت واسه صدام تنگ نشده دلت واسه بغل کردنم تنگ نشده تحریکش میکردی که بهت زنگ بزنه یه قرار حضوری میزاشتین این صحبت ها رو حضوری انجام میدادید و اینکه بهت میگه فکر کردم آدم شدی تو نباید جوابش رو بدی من فکر کردم تو آدم شدی ...
اینها همه به نظر من میتونه شروع یه بحث و دعوا و ناراحتی های بیشتر باشه ... بهتره اینجور مواقع یا سکوت کنی یا از همسرت بخواهی حرمت همدیگه رو نگه دارید ...
عزیزم خواهش میکنم احساسی بر خورد نکن
دیشب واسه شوهرم اس دادم من اخرش میمیرم{عادت دارم اینجوری براش خودمو لوس کنم}
_چیه باز
_1ساعت جواب ندادم.بعد 1 ساعت اس دادم حالم اصلا خوب نیست.چه کار میکنی؟
_تلویزیون میبینم
_جام تو خونه خیلی خالیه؟
_اگه واست مهم بود نمیذاشتی بری....
میدونی باید در ادامه این چی مینوشتی ؟ به جای یادآوری گذشته باید میگفتی آره راست میگی ( میدونی اون فقط دنبال همین حرفه؟پس وقتی راضیش میکنه چرا نمیزنی؟ ) خودم هم پشیمونم که خونه و تو رو ترک کردم. من باید یه کم محکم باشم و با هر بیدی نلرزم. باید یه کم بیشتر روی خودم تمرین کنم. دلم برای تو و خونه خیلی تنگ شده. دلم برای بغل کردن هات و خنده هات تنگ شده . برای اینکه 2 تایی بازم یشینیم سر یه سفره و غذا بخوریم و . ..
اینا حرفای تحریک کننده مرده نه اونایی که تو نوشتی. خودت کتک زدنش رو یادش میندازی و بعد میگی من از گذشته چی گفتم؟
kmr به خدا شوهر منو نمیشناسین شما..من میدونم با این حرفا خییییلی پررو میشه:47:
- - - Updated - - -
سعی میکنم ملکه عزیز..
خواهش میکنم تو این شرایط تنهام نذارین..من به همتون نیاز دارم..
از یه طرفم ملکه جان شوهرم خیلی لوسو مغروره..اینجوری بگم میترسم بعدا نتونم جمعش کنم:311:
- - - Updated - - -
اگه بابام بفهمه من دارم بهش اس میدم پوستمو میکنه..شوخی کردم ولی میدونم خیلی عصبانی و ناراحت میشه:47:
نترس عزیزم این چیه که یاد گرفتیم تا هر مردی بخواد به همسرش محبت کنه یا یه زن بخواد به شوهرش محبت کنه یا گذشت تو زندگیمون بکنیم میگیم طرفمون پر رو میشه ؟
عیب نداره بزار این سری پر رو بشه ولی وقتی بری سر خونه زندگیت این دفعه باشناخت و آگاهی بیشتر مسائل زندگیت رو حل میکنی این دفعه تا تقی به توقی خورد از کوره در نمیری ایندفعه اگه از دست همسرت ناراحت شدی جبهه نمیگیری خودت رو کنارش میبنی و مشکلت رو حل میکنی ایندفعه با سیاست و مهربونی و خودت رو به همسرت اثبات کردن همسرت رو به سمت خودت میکشی که دیگه واسه زندگیش از خانواده اش کمک نخواد و خودتون دوتا افسار زندگیتون رو به دست بگیرید.
این دفعه میدونی اگه مشکلی پیش اومد تو به خانواده ات ارجاع نمیدی و یواش یواش همسرت هم آموزش میدی که این کار رو نکنه
سعی میکنی واسه زندگیتون هدف مشخص کنید برنامه ریزی میکنید و هدفدار زندگی میکنید دیگه از حواشی زندگی بیرون بیاین به شما و همسرتون هیچ ربطی نداره که خواهر شما با برادر ایشون ارتباط دارن یا نه شما زندگی خودتون رو بکنید حتی اگه به قیمت قطع رابطه با خواهرتون باشه ... هیچ حساسیتی نسبت به پدر و مادرتون نشون ندید تا یواش یواش همه چیز برگرده سر جای اولش زمان میبره ولی شدنیه
دیگه نگو اگه زنگ بزنم پر رو میشه اگه یه قدم بردارم فلان میشه شما همسر من رو نمیشناسید و ... بله ما همسرتون رو نمیشناسیم ولی همینکه میبنیم طناز داره لحظه شماری میکنه که برگرده سر خونه زندگیش دلمون میلرزه چون اتفاقی که افتاده انقدر سنگین نیست که زندگیتون از هم بپاشه ...
عزیزم کاری نکن تنهایی رو به با تو بودن ترجیح بده. کاری نکن تو روی خودت بگه وقتی تنهام راحتترم. من همه اینا رو تجربه کردم و بهت میگم. دل شوهرت رو به دست بیار.
یه نصیحتی بهت میکنم. همیشه یادت باشه وقتی همسرت اشتباهی ازش سر زد اشتباهشو گوش زد کن ولی دنبال توضیح و معذرت خواهی نباش. همین که بدونه تو از فلان کارش ناراحت شدی کافیه.
پدرتون الان خیلی خوشحال نیست که شما زندگیتون رو هواست بعدش هم درسته ممکنه ناراحت بشن چون دلسوز شما هستند و نتیجه همین دلسوزی هاست که شما الان خونه پدرتون هستید ... من حق رو کاملا به پدرتون میدم شاید اگه من هم جای ایشون بودم همین کار رو میکردم ولی از اون طرف باید به شما هم توجه کنن
عزیزم فعلا ما با پر رو شدنش کار نداریم . بذار بشه فعلا هدف ما اینه که با حرفات کاری کنی زودتر برگردی خونه ات . فعلا خونه رفتنت باید از پر رو شدن شوهرت برات تو الویت باشه
الان واسش یه اس ام اس جک فرستادم..جواب نداد..فکر کنم سرش شلوغه یا شایدم جواب نده..:47:
- - - Updated - - -
kmr خب اگه موضوع پررو شدنش نبود که من زودتر از اینا اس میدادم بهش..اخرشم من مقدمه اشتی کردنو چیندم:47:
از بس ازش ازارو اذیت دیدم از خودم بدم میاد که تو اینجور شرایط انقدر ضعیف برخورد میکنم..:161:
طناز عزیز مردا عادت ندارن اشتباه خودشونو بپزیرن واقعا این چه اس هاییِ که میدی؟
طناز باید دل شوهرتو بدست بیاری بهش بگو به غیر تو کسی رو ندارم بهش بگو فقط کنار تو آرومم از این حرفا نه اینکه بهش بگی چرا منو زدی انتظار داشتی بیاد بگه ببخشید عمرا در خواب ببین که اینو بگه
نمیخوام شوهرتو با شوهرم مقایسه کنم اما واسه اینکه رویا پردازی نکنی و برای خودت رمان عاشقانه ننویسی و سطح توقعت و بیارم پایین میگم
تو دوران دعوای قبلیم شوهرم رفته بود دبی بعد آشتی یه جوری شد که من تصادفا فهمیدم بهش گفتم تو رفتی دبی بدون من خوش گذشت؟
با کمال پررویی گفت من نرفتم
گفتم داداشت سوتی داد گفت نه تو اشتباه فهمیدی
گفتم پاسپورتت مهر خورده گفت دادم دوستم دلار بگیره یه سودیم به من داد
گفتم پس چرا پاس منو ندادی کلی مقلته بازی کرد
این یه موضوع ساده بود با سند و مدرک بهش گفتم قبول نکرد پاشو کرده بود تو یه کفش و انکار میکرد
این و فقط گفتم که فکر نکنی تنهایی و فقط طرف تو داره انکار میکنه همه همین جوریا مرد واقعی کمه
نمیدونم چرا زیاد خوشحال نیستم...:huh:
طناز جون حالت خوبه؟ آدم تو دعوا جوک واسه شوهرش میفرسته؟ طرف فکر میکنه مسخرش کردی! انتظار داری جواب جوکتو چی بده؟ برات جوک بفرسته یا بهت بگه تکراری بود یا بگه جالب بود؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
نشستی زانوی غمو بغل گرفتی کاسه چه کنم چه کنم تو دستت اونوقت میگی چرا خوشحال نیستم برو ناهار بخور بخواب به شوهرت فکر کن بیاد تو خوابت خوشحال میشی:58:
- - - Updated - - -
طناز خوشبحالت که شوهرت ج اس هاتو میده شوهر من یه اس هم ازم دزیغ میکنه
امروز بعد مدتها اس داده فردا بچه رو نیار نمیتونم بیام بچه امو بد خواب نکن
نه سلامی نه هیچی
تازه همینم زورش بوده تاا حالا بده قاضی بهش گفت اگه اس ندی زنت دیگه بچه رو نمیاره به خودش زحمت داد اس داد
بهار اذیتم نکن جدا حالم خوب نیست..هرگاه زنی دیوانه وار با تو بحث میکند خوشحال باش چون سکوت زن نشانه پایان توست
اینو فرستادم خوبه؟
- - - Updated - - -
جواب نمیده ولی..میبینی چه پررو؟میخواد حرف بزنم نازشو بکشم
اخه مرد اینقدر لوس و پررو؟
بد نیست
میتونی سرچ کنی اس پیدا کنی
همش هم پشت هم اس نده بی ارزش میشه
گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را
ندارد
کمی با من حرف بزن...
:72:
از روزی که فکر کردم مادرشوهرم اینا رفتن برادرشوهرم پیش شوهرم بوده..یعنی هرچی اس زدم..زنگ زدم دیده
چقدر من شانس گندی دارم:54::302::302::302:
حالا چقدر پیش خودشون پررو شدن باز
دلم میخواد بمیرم
اخه این چه زندگیه که من دارم
مادرشوهرم نشسته گفته ما که میخواستیم بریم دنبالش حالا خودش زنگ زده
میبینن چه جوری تغییر موضع میدن زیر همه چی میزنن؟؟
دارم روانی میشم
دلم میخواد بمیرم
اینارو خواهرم اس داد گفت
سرم داره میترکه
خسته ام
خسته ام
خسته ام
خسته ام
مرده شور این زندگی رو ببرن:161::97::302:
دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم
دلبرکم جیزی بگو به من که گرم هق هق ام
به من که آخرینه ی اواره های عاشقم
چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن ترانه هام نه هق هق دلواپسی
:43:
حالم بده
حس میکنم کوچیکترین و خارترین زن روی زمینم
دیگه بهش اس نمیدم
میخوام ببینم به خودش میاد یا نه
میخوام ببینم کی دلش تنگ میشه
میدونم الان کلی نشستن با دادششو خانوادش مسخره ام کردن
خودش رفت خودش برگشت
تا حالا هیچ ارزشی واسه شوهرم نداشتم از این به بعدم کوچیکتر میشم
بعد این همش پدرشوهرم تو سرم میزنه با این قضیه
نفسم در نمیاد
میخوام بمیرم
:97::97::97::97::97::97: چرا زنگ و اس ام اس زدم
چرا؟؟؟؟؟؟
به هیچ کس ربطی نداره شوهرت اگه دلش میخواست نمیذاشت برادرش بفهمه
اوناهم نمیخواستن بیان دنبالت اینجوری گفتن تا تو رو بچزونن وگرنه تا حالا میومدن
- - - Updated - - -
ببین عزیز من وضع تو بدتر از من نیست نترس تا تو نخواهی کسی نمیتونه طلاقت بده
- - - Updated - - -
ببین خواهرت نه تنها در حق تو بلکه در حق خودشم داره ظلم میکنه باهاش حرف بزن اصلن باهاش دعوا کن حق نداره خبرهای تو رو به اونا بده
یعنی چی بهار ؟یعنی همشون دارن اذیتم میکنن؟:huh:
- - - Updated - - -
خواهرم خبری واسه اونا نبرده فعلا بهار تا اونجا که من میدونم.اینا رو اون برادرشوهر کثافتم گفته به خواهرم..اونم اندازه خودش هست..خبر کشی میکنه..منتها بدبختانه از اونور هیچکس نیست بهش بگه نکن این کارارو.شوهرمم که کلا تعطیله واسه خانوادش..خانوادشم که از خدا خواسته ان زندگی ما بهم بخوره یا دائم منو پیش شوهرم بد جلوه بدن
سلام میشه منم بیام کنارتووون؟اخه با هم همدردیم:72:
- - - Updated - - -
چون شوهرم بددله اسم خودشو گذاشتم .من خانومم
- - - Updated - - -
طناز جان اصلا اس نده.حرف مدیرو بپذیر بذار مساله از ریشه حل شه غسل صبر بریز و به خودت برس به ارامشت
ببین طناز عزیز با حرص و جوش و غصه فقط خودتو داغون میکنی
باید آروم باشی اصلن یه مدت بیخیال شو 1ماه که چیزی نیست خودتو بذاز جای من 4ماهه خونه بابام هستم تازه این دومین باریه که دعوامون حاد شده شوهرمم دادگاه رفته پررو شده با کمال پرویی میگه نمیخوامت تو چشمام نگاه میکنه و میگه نمیخوام یعنی دقیقا دارم رو خط طلاق راه میرم اما نا امید نشدم میخوام زندگیمو بسازم زندگی با عزت با احترام با حفظ حق و حقوق
تو هم میتونی فقط باید صبر داشته باشی
- - - Updated - - -
مادرشوهرم نشسته گفته ما که میخواستیم بریم دنبالش حالا خودش زنگ زده
بهت قول 100درصد میدم که قصد نداشتن بیان دنبالت اینجوری به گوشت رسوندن که بچزوننت وقتی میبینن تو زندگیتو دوست داری حسودیشون میشه
میگن حالا که داره اذیت میشه بذار بیشتر اذیتش کنیم که دیگه لال شه حرف نزنه یا خودش بره طلاق بگیره
- - - Updated - - -
در مورد خواهرت بدون دارن ازش سو استفاده میکنن تا بهش ضربه بزنن
بهش انگ خیانت بزنن و بعدها ازش سو استفاده کنن
به خواهرت هشدار بده
حالم خوب نیست..حالم دگرگون شده
جواب اس ام اسمو داد.بهم گفت تو این 20 روز کجا بودی که الان نگران من شدی؟گفتم حال خوبی ندارم..گفت تا یه تقو توقی شد رفتی با بابات حالا مریض شدی یاد من افتادی؟{امروز اومده شهرمون الان خونه باباشه.باز شیر شده داره اینجوری حرف میزنه}من گفتم تو گفتی خاک تو سرت اگه نری منو بابامو از خونه بیرون کردی.هرچی از دهنت در اومد به بابام گفتی اسمش تقو توقه؟منم اگه این کارو میکردم باز میگفتی تقو توق؟ا
_من همینجوری بابات بیرون کردم{یعنی علت داشته..علتشم این بوده بابات با من بد حرف زده}؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_از ظهر گفتی کسی بیاد تو این خونه قلم پاشو خورد میکنم
_عجب که اینطور{باز داشت میزد زیرش}
_گفتم این حرفارو تموم کن اصلا نمیخوام به 20 روز پیش فکر کنم..یه کم باهاش شوخی کردم اونم خوب برخورد کرد
ولی نمیدونم چرا حالم گرفته ست..از اینده میترسم..میترسم عین باباش رابطه شو با خانواده زنش قطع کنه..میترسم روز به روز بدتر بشه و من هیچ کاری نتونم بکنم..فقط جوونیم هدر بره
اون موقع که تو خونش بودمم این فکرا راحتم نمیذاشت
دارم دیونه میشم
بهار جان{مثل اینکه برادرشوهرم اونجا نبوده}یه روده راست تو شکم هیچکدوم از اعضای خونواده شوهرمو شوهرم نیست
دلم واسه خانواده ام میسوزه..واسه خودم واسه خواهرم
خیلی داغونم..خیییییلییی
نا امیدم..حس میکنم دارم وقت تلف میکنم.حس میکنم از پس زندگیم بر نمیام.هیچ نا و نفسی ندارم.فکرم خسته ست
مشاورای سایت کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا قبل اینکه تقریبا اشتی کنم یه نگرانی داشتم اما الان 1000تا نگرانی..همیشه همینم..نمیدونم چمه؟!!!:47::302::302::302::302::302::47:
- - - Updated - - -
ارشین جان ممنون که به تاپیکم سر زدی
خانواده اش خیلی عوضین.خییییلی
اگه من مقدمه اشتی رو نمیچیدم محال بود باباش اجازه بده بیاد دنبالم..مخصوصا الان که واسه برادرشوهرم کینه کردن.میگفتن خودش رفته خودشم برگرده..نمیدونم شاید من اشتباه کردم نباید اس میدادم.شاید زیادی ترسیدم..نمیدونم..گیجم..خیلی ..حالم بده..دلم میخواست الان مشهد تو حرم امام رضا بودم یه عالمه گریه میکردم..دلم خیلی پره..
دلم واسه مامان و بیشتر بابام خیییلی میسوزه:302::47:
طناز تورو خدا حرف گوش کن
خواهش میکنم حرف گوش کن
قرار شد حرف گذشته رو نزنی بازم که گوش نکردی و کار خودتو کردی ببین خودت داری خودتو داغون میکنی
گفتی که یکم باهاش شوخی کردم اونم خوب برخورد کرد
خوب این یعنی چی؟ یعنی دل اونم تنگ شده یعنی اونم میخوادت حالا به هر دلیل یا پدرش یا غرورش یا هر چیز دیگه نمیاد دنبالت خودت باهاش برو بهش بگو داری بر میگردی منم میام دلم برات تنگ شده
اگه اون اشتباه کرده گفته برو خوب تو هم اشتباه کردی رفتی الان تو بگو مییخوام بیام ببین چی میشه
آشنای شهر بارون بیا من شدم پشیمون / فکر این شکسته دل باش پشت ابرا نشو پنهون
دوستی را دوست،
معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر
نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...
- - - Updated - - -
بوسه ام را می گذارم پشت در
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر
تو بیا , در را تماما باز کن
هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟
سعی میکنم گذشته رو به یادم نیارم..اما خیلی سخته..امروز از صبح بهش نه زنگ زدم نه اس ام اس..میخوام ببینم اون چکار میکنه...
انقدر واسه من قیافه میگیره حالا تا من بهش بگم من و بابام غلط کردیم بیا منو ببر..ولی عمرا اگه اینکارو کنم
دیشب خیلی فکر کردم..نباید انقدر خودمو کوچیک کنم.تقصیر اون و خانوادش بود که این دعواها پیش اومد و من باهاش قهر کردم..
تا نیاد از بابام معذرت خواهی نکنه دلم اروم نمیشه..:47:
من نمیدونستم.امروز خواهرم زنگ زد گفت دیروز شوهرخواهرم رفته پیش شوهرم گفته دفترچه بیمه منو بده.شوهرم گفته نه نمیدم..
عصبی ام..ایکاش به حرف مشاورای سایت گوش میدادمو اس نمیدادم بهش..
نمیدونم چرا یه جوریم..!!!:33:
طناز کسی نگفت بری بهش بگی غلط کردم هم تو اشتباه داشتی هم اون و تا اشتباهاتتونو نپذیرید زندگیتون به همین منوال میگذره پس سعی کن آروم باشی
با سلام و احترام
شما متاسفانه کنترل کمی بر احساسات خودتون دارید.
فاقد مهارت های لازم ارتباطی برای اداره زندگی هستید.
صبر و تحملتون کم هست.
این مجموعه البته قابل ترمیم و ارتقاء هست. و شما می توانید تغییرات را انجام بدهید و زندگیتون را دست بگیرید.
اما یا باید زمانی در حدود یکسال بگذارید و صرف مطالعه و تمرین مطالب ما به صورت مجازی در این تالار بکنید.، یا اگر خواستار تسریع در حل مشکلتون هستید به یک مشاور خانواده به صورت حضوری مراجعه کنید و حداقل چندین جلسه طی چند هفته با او مشاوره داشته باشید تا با فرصت کافی ریز مهارتهای ضروری و همچنین نحوه کنترل احساس و تحمل و سعه صدر را به شما آموزش دهد و شما تمرین کنید.
مراجع گرامی، لطفا خوب به حرفهایم دقت کن.
بنده شوهرت را نمی شناسم. و آنچه هم از شما شنیدم خوبی های ایشون نبوده است.
(1) اما شما را که می شناسم، و شما ما اعضاء تالار را نیز به خاطر عجول بودن و احساسی بودن کلافه کرده اید؟ این یعنی اینکه شما روش کارتون برای دیگران آزارنده است. چون صبر ندارید! چون همیشه نگرانید؟ چون می ترسید؟ چون احساسی هستید؟
خب عیبی ندارد! همه ما مشکلاتی داریم! اما باید از طریق صحیح عمل کنیم.
و راه صحیح شما آنست که در بالا قید کردم. شما نیاز به مشاوره حضوری دارید. و با این میزان صبر نمی توانید از تالار همدردی زیاد بهره مند شوید.
99 درصد کمک تالار به شما اینست که ، بتوانید مطالب و مقالات تالار را مطالعه کنید و به دقت یادداشت بردارید و تمرین کنید.
1 درصد کمک تالار هم این تاپیک شما به شما می کند،آن هم در صورتی که صبر داشته باشید و بیش از یک پست در هفته نزنید و بقیه را صرفا انجام کارهای خواسته شده بکنید.
==============
(1) نشانه های عجله و ناسازگاری شما در همدردی
- شما تاپیک های مشابه باز می کنید.
- تاپیکهایتان را به سرعت پیش می برید.(ظرف 8 روز هشتاد پست فقط در همین تاپیک دارید. )
- کمتر به حرفهای دیگران و بیشتر به احساس خود توجه می کنید.
- مرتب در تاپیکهای دیگران اسپم ارسال می کنید و دعوت به تاپیک خود می کنید.
- و .....
مدیر همدردی عزیز..من اگه میام تو این تاپیک پست میذارم فقط دنبال یه سنگ صبورم..
ولی چشم..سعی میکنم صبور باشم..پس فعلا خدانگهدار..
عزیزم از حفهای مدیر همدردی عزیز اصلا ناراحت نشو. ما همگی اینجا هستیم بدون کینه و بدون تیکه پرونی و بدون غرض کمک حال همدیگه باشیم. اینجا خانواده شوهر نیست که واسشون نقش بازی کنیم. اینجا همگی خود خودمون هستیم. خود واقعی امون. اسم این سایت همدردیه. به قول تو باید سنگ صبور هم باشیم چون خیلی هامون غیر این سایت جای دیگه ای برای حرف زدن و در و دل نداریم. حتی گاهی وقتها همسرمون هم برامون غریبه میشه. عزیزم راه حل مشکل تو فقط صبره. ص ب ر . دختر خوب یه کم از شوهرت یاد بگیر. ببین ککش هم نمیگزه. تو چرا اونطوری نباشی پس؟؟؟ توکلت به خدا باشه فقط. دعای توسل بخون. خیلی کارسازه. به خدا و ائمه توسل کن خودشون یه راه چاره ای جلوت میزارن. از ته دل صداشون کن و امیدت رو از دست نده. میدونم چی میکشی. خیلی سخته. 1 هفته ای هم که من به خاطر دعوامون قهر کرده بودم دقیقا حس تو رو داشتم. ولی چیکار میشه کرد. باید با شرایط کنار بیایم و خودمون رو بزنیم به کوچه علی چپ. فکر نکن شوهرت میاد معذرت خواهی. همینطور که شوهر من نکرد. ولی تو باید راهشو و رگ خوابشو پیدا کنی . همینطور که من پیدا کردم و الان مشکلمو حل کردم. چون فقط توئی که همسرت رو میشناسی. تویی که زبونشو میفهمی. ببین از چه دری وارد شی زودتر به مقصدت میرسی.
- - - Updated - - -
به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند بی اعتنا باشید، آنها به همان جا تعلق دارند. دقیقا پشت سرتان.
آدمهایی وجود دارند که به نظر می رسد همیشه به دنبال نزاع و ستیزند، اگر با آنها برخورد کردید دور شوید، درگیری آنها با شما نیست با درون خودشان است.
بیاموزید زندگی خصوصیتان را خصوصی نگه دارید، در غیر اینصورت دیگران زندگی شما را وسیله سرگرمی خود خواهند کرد.
قوی بودن به این معنا نیست که باید در یک زد و خورد مبارزه کنید، قدرت واقعی یعنی آنقدر عاقل و بالغ شده باشید که از کنار حرفهای پوچ و غیرمنطقی آدمهای مزاحم و آشوبگر با بی توجهی و بی محلی رد شوید.
طناز جون من این متن ها رو نوشتم و زدم توی آشپزخونه ام که بیشتر وقتم اونجا صرف میشه که حتی موقع آشپزی و تنهایی هم یاد بگیرم ذهنمو درگیر نکنم و بی خیال همه چی دنیا شم. این متن ها خیلی موثر بودن برام انشاء اله واسه شما هم موثر باشن
سلام بچه ها..دیشب اس ام اسی یه کم با هم حرف زدیم..از حرفاش متوجه شدم خیییییلی به من شک کرده.فکر میکرد من حامله بودم این قهر یه بهونه بوده من بیام شهرمون بچه بندازم:311:.خنده ام گرفته بود.خیلی جدی بود حرفاش.منم بهش گفتم بیا بریم بیرون حرف بزنیم.اونم اومد.اولش که خیلی خشک و رسمی حرف میزد.قیافه حق به جانب گرفته بود.میگفت تو ادمی بودی که تا قهر میکردیم به 2/3 روز نمیرسید زنگ میزدی.ادمی نبودی که 30 روز بذاری بری خبری ازت نباشه.یه کاری میخواستی بکنی که یه دفعه غیبت زد.
جدی جدی فکر میکرد من بچه انداختم.بی مقدمه میگفت دوره نقاحتت تموم شد؟
تو صحبتام خیلی تکنیکای sci عزیزو رعایت کردم.احساس کردم میتونم اوضاع رو تا حدودی دستم بگیرم.یکی دوبارم شروع کرد داد و بیداد کردن و به بابام توهین کردن.ولی من فقط سکوت کردم.همدلی کردم.طرفداری نکردم.کارایی که قبلا انجام نمیدادم.اونم یه کم اروم شد گفت خوبه که دیگه طرفداری نمیکنی.همه اشتباهاتشو داشت مینداخت گردن من..ولی دید من بعضی از حرفاشو قبول دارم اون 1/2 بار گفت منم اشتباه کردم.ولی به زووووووررررر:102:
گفت من فردا میرم اگه توام میخوای بیای بیا وگرنه خودت میدونی..گفتم وایسا باهم بریم گفت اگه میخوای باش جواب ازمایشتو بگیر دکترتو برو یکشنبه/دوشنبه من میام دنبالت یکی از شهرای نزدیکمون{یعنی یه کمش با قطار برم بعدش اون بیاد دنبالم}
میخواست منو اتیش بده گفت من هم به طلاق فکر کردم هم به ازدواج:47:
حالا احتمالا میرم خودم ولی دلم زیاد راضی نیست.دلم واسه بابام میسوزه.دوست داشتم بیاد معذرت خواهی کنه.اما هیچی بهش نگفتم.امروزم احتمالا رفت شهرمون..بچه ها برم یعنی؟؟:325:
- - - Updated - - -
بابای عوضیش خیییلی پرش کرده بود.بهم گفت زن اگه زن زندگی باشه از درم بندازیش بیرون از پنجره میاد تو:97::161:
هنوز نیم ساعت نبود اومده بود پیش من مامان سلیته اش زنگ زد بیا میخوایم شام بخوریم.اونم دیگه هی داشت عجله میکرد بره خونه:97::161:
دلم میخواد مامانو باباشو بزنم له کنم.ولی کاری از دستم بر نمیاد:54::97::161:
- - - Updated - - -
sci عزیز اگه میشه یه راهنمایی بکن..ممنونم ازت:72::72::72: