-
باشه دوستای خوبم ممنون از اینکه منو تحمل می کنید. تنها چیزی که الان ندارم صبر و آرامشه . اما سعی خودم رو می کنم من صبر می کنم و آرامش خودم را حفظ می کنم فردا کلا از خونه می زنم بیرون .در و دیوارهای خانه انگار دارن بهم بد و بیراه می گن اینقدر که این چن روز تو خونه نشستم و جایی نرفتم . منتظر پست فرشته مهربان می مونم . فقط صبر و آرامش صبر و آرامش صبر و آرامش ..
-
رهای عزیز
آرام باش .... آرام
گام اول را خوب برداشته ای :104:. اینکه فکر طلاق را بوسیدی گذاشتی کنار و فعلاً سراغش نمیروی ، احسنت
گام دوم چی بود ؟
کنترل هیجانات یعنی اینکه >>> سعی کنی نترسی ، عصبانی اگر شدی خودتو کنترل کنی ، عجله نکنی ( زود واکنش نشون ندهی ، و هر تصمیمی را زود نگیری )
از پست اول من به بعد پستهایت را دقت کن ، خواهی دید که چقدر هیجان مدار هست .... این هیجانات آفت هست برایت .
برای کنترل هیجاناتت در این تالار تاپیکهایی داریم که هم آگاهی در خصوص احساسات و هیجاناتت بهت می دهد هم کمکت
می کند بفهمی چطور کنترلش کنی ( از دوستان تقاضا می کنم لینکهای مناسب را برای رها قرار بدهند )
مثلاً یکی از قدمهای کنترل هیجان این است که اصلاً تمرکزت را از روی شوهرت و اشکالاتش برداری و تمام حواست
را بدهی به اینکه خودت بفهمی راه و رفتار درست چی هست و همونو عمل کنی .
مثلاً تصادف شوهرت را فهمیدی بدور از هیجان زدگی فقط بهش زنگ می زدی و می گفتی شنیدم این اتفاق افتاده و ناراحت
شدم و نگرانت هستم . حالا حالت چطور هست ؟و احوالش را می پرسیدی و اگر بیمارستان هم بود بهش سر میزدی ...
اگر هنوز هم امکانش هست این کار را بکن ..... و اگر او حرفی از جدایی و هر حرف دیگه ای از اختلافات زد بگو اینها باشه
برای بعد فعلاً مهم اینه که تو حالت خوب بشه و فقط به همین فکر کن و در راستای بهبودیش بهش روحیه و امید بده بدور از
هرگونه هیجان زدگی . نه عشقولانه بازی نه بی تفاوتی بلکه یک مهرورزی ساده و انسانی .
هر گونه فضایی در خصوص صحبتتان در این شرایط در باره اختلافات را ببند . اگر خواست بیاد خونه استقبال کن و از
اینکه آنروز هم آنگونه او را از خونه بیرون رانده ای عذر خواهی کن و بگو عصبانی بودم ... ما مشکل داریم با هم اما می توانیم از
راه درست بررسی اش کنیم و بهش بپردازیم که فعلاً با این شرایط جسمی و روحیت بخاطر تصادف وقت این نیست و ....
همین خود فرصت خوبی هست که می توانی ازش استفاده کنی .
تا یک هفته هیچ بحث و جدلی با او نداشته باش حتی اگر او خواست در خصوص اختلافات حرف بزنه بگو خواهش می کنم
اجازه بده که کمی زمان بگذره و حال و هوای هردومون بهتر بشه تا بهتر بتونیم بررسی کنیم و رفتار کنیم .
نکته دیگر در این گام دوم >>> تأمین و حفظ آرامش هست . همین روندی که برات گفتم در پیش بگیری راهکار تأمین و
حفظ آرامش هست . پرهیز از پرداختن به اختلافات تا یک بازه زمانی مشخص یعنی تأمین آرامش .
هرچیزی که به شما آرامش می دهد و خلاف شرع و عرف و شأن نیست را استفاده کن و از هرچیزی که آرامشت را به هم
می زند دوری کن .
امیدوارم تونسته باشم روشن کنم و حالا متوجه منظورم شده باشی
-
سلام فرشته مهربان بله کاملا متوجه شدم در خصوص تصادف باید بگم که خودش آسیبی ندیده اما ماشینی که باهاش کار می کرده خیلی داغون شده حدود دو میلیون تومان خرجشه ایشان هم که این پول را ندارن . نمی دونم درسته من در این خصوص پا پیش بزارم برای درست کردن ماشین یا نه ؟ من فعلا دنبال آرامشم امروز کلا می خوام از خونه بزنم بیرون
-
هیچ اقدام و ساپورت مالی نداشته باشید . در مقابل این صفت خود بایدمحکم بایستید . در گامی که آنالیز رفتار شما هست به
این روحیه و خصوصیات شما که آسیب زا هست هم برای خودتون هم دیگران خواهم پرداخت .
اگر به توصیه ام دقت کرده باشی هیچ جایی گفته نشده شما مسئولیت مسائل مالی را داری یا داشته باش . ایشون با
ماشینش آن هم زمانی که با هم در قهر هستید تصادف کرده و خسارت و ... آنوقت شما می گویی کمکی بکنی برای
تعمیر ماشین یا خیر .... به نظر خودت درست هست ؟!!!!
-
الان از فکر طلاق اومدم بیرون . و در تنهایی خودم کم کم دارم به آرامش می رسم البته کم اما سعی می کنم بیشتر و بهتر بشه دیروز مبلغ چک ماشین رو ریخت به حسابم نمی دونم از کجا جور کرد اما این کار رو کرد . در تمام مدت این من بودم که درگیر مشکلات مالیش بودم اما این یک هفته با توجه به تصادفی هم که داشته احساس می کنم خانواده اش به تکاپو افتادن برای حل مشکلاتش .(البته آنها هیچ توانایی مالی ندارن ) اما همین که درگیری فکری هم پیدا کنن خودش کلیه . شاید تازه قدر من رو بدونن .در این مدت جز پدرش که از روی سادگی و مهربانی چن باری بم زنگ زد هیچ تماسی از طرف خانواده اش نداشتم خودمم هم تماسی نگرفتم .اینا کسانی بودند که من به شدت دلم براشون می سوخت . انگار تنها کسی که دلم براش نمی سوخت خودم بودم .خیلی خوبه که آدم برای خودش ارزش قائل باشه باعث می شود تا دیگران هم برایت ارزش قائل بشن . اما من اینقدر خودم را خاکی و ساده نشون دادم که .....
-
رها توقف فکر را به کار بگیر و به این چیزها فکر نکن . این افکار خلاف گام دوم هستکه قراره تأمین و حفظ آرامش داشته باشی .
تمرکز از روی شوهر و خانواده اش و اختلافاتتون بردار . برنامه های با نشاط و وقت پر کن بریز و مشغولشون شو .
-
سلام منم الان به این مشکل برخوردم اما نمیدونم چه کنم خانواده من هم خیلی کمک کردن حتی برای ماشین خریدن خودم هم یک حساب دارم که کلا دادم به همسرم ه هیچ وقت مشکل نداشته باشه. برام عروسی نگرفتند ساکت نشستم گفتم اشکال نداره با خانوادش رابطه نداشتیم اما الان خواهرش زنگ می زنه با کمال پرویی دستور میده منم باهاش بحثم شد اومدم خونه بابام ولی نمیدونم چه کنم به منم راه حل بدین.اما دوستم بازهم توکلت بخدا
-
سلام
فرشته مهربان من چن روز هست که منتظرت هستم و هر روز سر می زنم می ترسم یادت رفته باشه که من بیصبرانه منتظرت هستم .
دیروز دلم خیلی گرفته بود و حسابی بغض کرده بودم نمی دونم چطور شد با اس ام اس تمام حرفهای دلم رو برای همسرم نوشتم این که کجاها از دستش ناراحت شدم به اشتباهات خودم اقرار کردم و اشتباهات اون هم بهش گفتم .تماما نتایجی بود که در این مدت بهش رسیده بودم و این که هنوز دوستش دارم و دلم می خوواد یه فرصت دیگه به خودمون بدیم تا بعدها به خاطر گندهایی که زدیم پشیمون نشیم .اما او جوابی نداد امروز ازش خواستم نظرش رو درباره حرفهام بگه و او گفت حاظر نیست به خونه برگرده و اگر می خواد که من باهاش زندگی کنم باید به خانه مادرش برم . (این به خاطر تحقیرهای زیادی بود که در دعواهامون به خاطر خونه منت سرش می گذاشتم ) من هنوز جوابی ندادم اما به نظر خودم از یه جهاتی بد نیست که این کار رو بکنم . اول اینکه تمام مسئولیت ها و مشکلات زندگی که تا حالا رو دوش من و خانواده ام بود به سمت او و خانواده اش منتقل می شود و دیگه خیلی از مشکلاتی که من باید تنها به دوش می کشیدم رو رها می کنم از قبیل اینکه دیگه خرج خانه و مسائل آن به عهده من نیست . در ضمن پدر و مادر خوبی داره من با آنها مشکلی ندارم و بسیار هم آبرو دارن . نمی دونم کارم می تونه درست باشه .شایدم به این خاطر این رو گفته که مطمئن بوده من قبول نمی کنم و بهانه دستش می آد چون اصرار به جدایی داشت .نمی دانم اگه ببینه من قبول کردم چه واکنشی نشون می ده . بی صبرانه منتظر راهنمایی هاتون هستم . من هیچ کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم .
-
سلام رها دیروز نبودی نگرانت بودم رها مشکلات زندگیتون باید رو دوش فقط شما دوتا باشه نه خانواده تو نه نه او کمترین کمک بهتون بشه باور کن بهتره بهش بگو قرار بزاریم بیرون با هم صحبت کنید و حرفاش بشنو و از کارهای که میدونی تقصیر داری عیبی نداره باهاش همدردی کن بگو مرد بودی میدونم سخته بوده. از نگرانیها. حرف بزن از... بعد هم بگو که قصد داری با کمک هم جبران کنی و بگو یک تنه نمی توانی بگو دوست داری مستقل. زندگی کنی حتی شده خانه کوچکتر و یاین شهر تر حواست به اقتدارش باشه اون دوست داره تواناییاش به زبون بیاری کارهاش را تایید نکنی(بعضیشان که قابل تایید بوده مثلا اینکه نخواسته موقع عصبانیتش با هم رو به رو بشید و...
- - - Updated - - -
سلام رها دیروز نبودی نگرانت بودم رها مشکلات زندگیتون باید رو دوش فقط شما دوتا باشه نه خانواده تو نه نه او کمترین کمک بهتون بشه باور کن بهتره بهش بگو قرار بزاریم بیرون با هم صحبت کنید و حرفاش بشنو و از کارهای که میدونی تقصیر داری عیبی نداره باهاش همدردی کن بگو مرد بودی میدونم سخته بوده. از نگرانیها. حرف بزن از... بعد هم بگو که قصد داری با کمک هم جبران کنی و بگو یک تنه نمی توانی بگو دوست داری مستقل. زندگی کنی حتی شده خانه کوچکتر و یاین شهر تر حواست به اقتدارش باشه اون دوست داره تواناییاش به زبون بیاری کارهاش را تایید نکنی(بعضیشان که قابل تایید بوده مثلا اینکه نخواسته موقع عصبانیتش با هم رو به رو بشید و...
- - - Updated - - -
سلام رها دیروز نبودی نگرانت بودم رها مشکلات زندگیتون باید رو دوش فقط شما دوتا باشه نه خانواده تو نه نه او کمترین کمک بهتون بشه باور کن بهتره بهش بگو قرار بزاریم بیرون با هم صحبت کنید و حرفاش بشنو و از کارهای که میدونی تقصیر داری عیبی نداره باهاش همدردی کن بگو مرد بودی میدونم سخته بوده. از نگرانیها. حرف بزن از... بعد هم بگو که قصد داری با کمک هم جبران کنی و بگو یک تنه نمی توانی بگو دوست داری مستقل. زندگی کنی حتی شده خانه کوچکتر و یاین شهر تر حواست به اقتدارش باشه اون دوست داره تواناییاش به زبون بیاری کارهاش را تایید نکنی(بعضیشان که قابل تایید بوده مثلا اینکه نخواسته موقع عصبانیتش با هم رو به رو بشید و...
- - - Updated - - -
سلام رها دیروز نبودی نگرانت بودم رها مشکلات زندگیتون باید رو دوش فقط شما دوتا باشه نه خانواده تو نه نه او کمترین کمک بهتون بشه باور کن بهتره بهش بگو قرار بزاریم بیرون با هم صحبت کنید و حرفاش بشنو و از کارهای که میدونی تقصیر داری عیبی نداره باهاش همدردی کن بگو مرد بودی میدونم سخته بوده. از نگرانیها. حرف بزن از... بعد هم بگو که قصد داری با کمک هم جبران کنی و بگو یک تنه نمی توانی بگو دوست داری مستقل. زندگی کنی حتی شده خانه کوچکتر و یاین شهر تر حواست به اقتدارش باشه اون دوست داره تواناییاش به زبون بیاری کارهاش را تایید نکنی(بعضیشان که قابل تایید بوده مثلا اینکه نخواسته موقع عصبانیتش با هم رو به رو بشید و...
- - - Updated - - -
سلام رها دیروز نبودی نگرانت بودم رها مشکلات زندگیتون باید رو دوش فقط شما دوتا باشه نه خانواده تو نه نه او کمترین کمک بهتون بشه باور کن بهتره بهش بگو قرار بزاریم بیرون با هم صحبت کنید و حرفاش بشنو و از کارهای که میدونی تقصیر داری عیبی نداره باهاش همدردی کن بگو مرد بودی میدونم سخته بوده. از نگرانیها. حرف بزن از... بعد هم بگو که قصد داری با کمک هم جبران کنی و بگو یک تنه نمی توانی بگو دوست داری مستقل. زندگی کنی حتی شده خانه کوچکتر و یاین شهر تر حواست به اقتدارش باشه اون دوست داره تواناییاش به زبون بیاری کارهاش را تایید نکنی(بعضیشان که قابل تایید بوده مثلا اینکه نخواسته موقع عصبانیتش با هم رو به رو بشید و...
-
سلام
بهتره اینجور مواقع از طریق آیکن ارسال گزارش به من خبر بدهید برای آمدن به تاپیک
اجازه بده که خانواده همسرت قدم پیش بگذارند و شمابرو . یا اینکه پدر شما به عنوان مذاکره برای برون رفت از این وضعیت
موجود شما را منزل پدر شوهرت ببرد و بدور از تنش و در کمال آرامش صحبت کنید ..... و در او زمینه بازگشت ایجاد کنید اما
مستقیم و بخصوص خواهش برای بازگشت نداشته باشید .
هروقت همسرت بازگشت بگو من سهم خودم از اشتباهات را پذیرفته ام و در تلاشم که تغییرات در خودم ایجاد کنم . شما هم
مسئول سهم خودت هستی که ان شاء الله با هم بتوانیم با ایجاد تغییرات در خود ، زندگی شیرینی را از سر بگیریم .
زمانی که همسرتان برگشت مراقب رفتارتان باشید که تحقیر و سرزنش ( غرغر کردن و ایراد گرفتنهای شخصیت له کن و ... )
نداشته باشید و در عمل پایتان را از مسئولیتهای همسر بیرون بکشید و در امور اقتصادی اصلا ًدخالت نکن .
بعداً در آنالیز رفتارها ریشه این تمایل شدید شما برای ساپورت مالی همسر را خواهم گفت .
-
قراره هفته آینده وقت از مشاور بگیرم و بریم پیشش . امروز گفت اصلا شرایط روحی خوبی نداره
-
-
هیچی حنا جان احساس میکنم خودش هم به بیهودگی رسیده و از هم از نظر مالی و هم از نظر روحی شرایط خوبی نداره الان چن جا بدهکاره بابت تصادفش سررسید قسط هامون هم که پشت سر هم میاد و از عهده اش بر نمیاد منم چن بار بهش اس دادم و گفتم که پول بده قسط ها رو بریزم الان از حساب ضامن ها کم می کنن . این جور مواقع همین که این شرایط پیش می آمد من سریع راست و ریستش می کردم و از این ور و اون ور جور می کردمو قسط ها رو پرداخت میکردم اما اون الان شدیدا تو این موضوع ناتوانه البته به من چیزی نمی گه ما جز چن تا اس ام اس اون هم از طرف من با هم حرف نزدیم . احساس می کنم کم آورده و علت عدم برگشتش به زندگی اینه که دوباره نمی خواد من بهش سرکوفت بزنم و یا بگم خرجی نداریم غذا درست کنم و ... البته از یه نظرهایی هم خیالش راحته خونه مامانش بهش بدنمیگزره مامانش نمی زاره آب تو دلش تکون بخوره اما این که بعد از گذشت 10 روز مادرش حتی حاظر نشده یکبار هم به من زنگ بزنه تعجب می کنم . نمی دونم خوبه یا بد .شاید نمی خواد خودش رو دخالت بده یا رومون تو روی هم باز بشه یا شاید هم براش بی اهمیته چون یکبار تمام این مسائل را با همسر قبلی شوهرم هم داشته اون وقتی قهر کرد دیگه حاضر نشد به زندگی برگرده و مهریه اجرا گذاشت و ... . اما من اهل این بازیها نیستم خودش هم خوب می دونه و شاید هم از این بابت خیالشون راحته . حالا شنبه خودم می خوام برم پیش یه مشاور اگه گیر بیارم اول خودم باهاش صحبت کنم و بعد هم از همسرم بخوام بره پیشش
- - - Updated - - -
هیچی حنا جان احساس میکنم خودش هم به بیهودگی رسیده و از هم از نظر مالی و هم از نظر روحی شرایط خوبی نداره الان چن جا بدهکاره بابت تصادفش سررسید قسط هامون هم که پشت سر هم میاد و از عهده اش بر نمیاد منم چن بار بهش اس دادم و گفتم که پول بده قسط ها رو بریزم الان از حساب ضامن ها کم می کنن . این جور مواقع همین که این شرایط پیش می آمد من سریع راست و ریستش می کردم و از این ور و اون ور جور می کردمو قسط ها رو پرداخت میکردم اما اون الان شدیدا تو این موضوع ناتوانه البته به من چیزی نمی گه ما جز چن تا اس ام اس اون هم از طرف من با هم حرف نزدیم . احساس می کنم کم آورده و علت عدم برگشتش به زندگی اینه که دوباره نمی خواد من بهش سرکوفت بزنم و یا بگم خرجی نداریم غذا درست کنم و ... البته از یه نظرهایی هم خیالش راحته خونه مامانش بهش بدنمیگزره مامانش نمی زاره آب تو دلش تکون بخوره اما این که بعد از گذشت 10 روز مادرش حتی حاظر نشده یکبار هم به من زنگ بزنه تعجب می کنم . نمی دونم خوبه یا بد .شاید نمی خواد خودش رو دخالت بده یا رومون تو روی هم باز بشه یا شاید هم براش بی اهمیته چون یکبار تمام این مسائل را با همسر قبلی شوهرم هم داشته اون وقتی قهر کرد دیگه حاضر نشد به زندگی برگرده و مهریه اجرا گذاشت و ... . اما من اهل این بازیها نیستم خودش هم خوب می دونه و شاید هم از این بابت خیالشون راحته . حالا شنبه خودم می خوام برم پیش یه مشاور اگه گیر بیارم اول خودم باهاش صحبت کنم و بعد هم از همسرم بخوام بره پیشش
-
سلام رها ببین اگه وامها. به نام اونه بزار درگیر باشه اون مهمتر از پول نداشتن زنش داره از کنارش نداره با منسوجات نذار بفهمه طلاق میخوای یا نه مهر میگیری یا نه چ ببین بذار بخواد هر چه زودتر تکلیفتون روشن بشه کاری کن که بخواد موضوتون حل بشه نه اینکه بدون در خواست او مث قبل. مشکل مالیش هم حل بشه. زنش هم پیشش باشه رها شاید تو هم قبلا نتونستی زیاد تاییدش کنی. و جاهای سرزنش شد که نباید میشد ولی خب اون هم باید بفهمد که عصبانی بشه داد و بیداد کنه همه بفهمن درست نیست فکر آرامش ایجاد کردن نباشه خوب نیست ولی رها ببین اون هم براش سنگینه. بهش بگن داماد سر خونه ی بدهکار. زنش بیرونش کرده. تصادف کرده. پول نداره. تو مهریه زن قبلیش مونده. منتظر زندان باید باشه و.. حرفای که خودت بیشتر در جریانی. من میگم مادرش براش عادی که نشده هیچ عذاب بیشتری میکشه که دوباره در زندگی زناشویی پسرش به مشکل بر خورده. مردم بگن مشکل از پسرشه که بیساره و بهمانه...... من میگم دنبال فرصت باش که با هم صحبت کنید برای حل مشکلها تو بگو اصرارها برا اینه که تکلیفت روشن بشه یعنی ندونه که حتما میخوای باهاش باشی. رها میدونم دل تنگ حتی دعواهاش قهراش. حتی تعنه هاشی جاش خالی حتی بد اخلاقیش. دوست داری حضور داشت تا خانه سامان بگیره دلت برا دستش نگاش تنگه. من که دعا میکنم عزیزم
- - - Updated - - -
سلام رها ببین اگه وامها. به نام اونه بزار درگیر باشه اون مهمتر از پول نداشتن زنش داره از کنارش نداره با منسوجات نذار بفهمه طلاق میخوای یا نه مهر میگیری یا نه چ ببین بذار بخواد هر چه زودتر تکلیفتون روشن بشه کاری کن که بخواد موضوتون حل بشه نه اینکه بدون در خواست او مث قبل. مشکل مالیش هم حل بشه. زنش هم پیشش باشه رها شاید تو هم قبلا نتونستی زیاد تاییدش کنی. و جاهای سرزنش شد که نباید میشد ولی خب اون هم باید بفهمد که عصبانی بشه داد و بیداد کنه همه بفهمن درست نیست فکر آرامش ایجاد کردن نباشه خوب نیست ولی رها ببین اون هم براش سنگینه. بهش بگن داماد سر خونه ی بدهکار. زنش بیرونش کرده. تصادف کرده. پول نداره. تو مهریه زن قبلیش مونده. منتظر زندان باید باشه و.. حرفای که خودت بیشتر در جریانی. من میگم مادرش براش عادی که نشده هیچ عذاب بیشتری میکشه که دوباره در زندگی زناشویی پسرش به مشکل بر خورده. مردم بگن مشکل از پسرشه که بیساره و بهمانه...... من میگم دنبال فرصت باش که با هم صحبت کنید برای حل مشکلها تو بگو اصرارها برا اینه که تکلیفت روشن بشه یعنی ندونه که حتما میخوای باهاش باشی. رها میدونم دل تنگ حتی دعواهاش قهراش. حتی تعنه هاشی جاش خالی حتی بد اخلاقیش. دوست داری حضور داشت تا خانه سامان بگیره دلت برا دستش نگاش تنگه. من که دعا میکنم عزیزم
- - - Updated - - -
سلام رها ببین اگه وامها. به نام اونه بزار درگیر باشه اون مهمتر از پول نداشتن زنش داره از کنارش نداره با منسوجات نذار بفهمه طلاق میخوای یا نه مهر میگیری یا نه چ ببین بذار بخواد هر چه زودتر تکلیفتون روشن بشه کاری کن که بخواد موضوتون حل بشه نه اینکه بدون در خواست او مث قبل. مشکل مالیش هم حل بشه. زنش هم پیشش باشه رها شاید تو هم قبلا نتونستی زیاد تاییدش کنی. و جاهای سرزنش شد که نباید میشد ولی خب اون هم باید بفهمد که عصبانی بشه داد و بیداد کنه همه بفهمن درست نیست فکر آرامش ایجاد کردن نباشه خوب نیست ولی رها ببین اون هم براش سنگینه. بهش بگن داماد سر خونه ی بدهکار. زنش بیرونش کرده. تصادف کرده. پول نداره. تو مهریه زن قبلیش مونده. منتظر زندان باید باشه و.. حرفای که خودت بیشتر در جریانی. من میگم مادرش براش عادی که نشده هیچ عذاب بیشتری میکشه که دوباره در زندگی زناشویی پسرش به مشکل بر خورده. مردم بگن مشکل از پسرشه که بیساره و بهمانه...... من میگم دنبال فرصت باش که با هم صحبت کنید برای حل مشکلها تو بگو اصرارها برا اینه که تکلیفت روشن بشه یعنی ندونه که حتما میخوای باهاش باشی. رها میدونم دل تنگ حتی دعواهاش قهراش. حتی تعنه هاشی جاش خالی حتی بد اخلاقیش. دوست داری حضور داشت تا خانه سامان بگیره دلت برا دستش نگاش تنگه. من که دعا میکنم عزیزم
- - - Updated - - -
سلام رها ببین اگه وامها. به نام اونه بزار درگیر باشه اون مهمتر از پول نداشتن زنش داره از کنارش نداره با منسوجات نذار بفهمه طلاق میخوای یا نه مهر میگیری یا نه چ ببین بذار بخواد هر چه زودتر تکلیفتون روشن بشه کاری کن که بخواد موضوتون حل بشه نه اینکه بدون در خواست او مث قبل. مشکل مالیش هم حل بشه. زنش هم پیشش باشه رها شاید تو هم قبلا نتونستی زیاد تاییدش کنی. و جاهای سرزنش شد که نباید میشد ولی خب اون هم باید بفهمد که عصبانی بشه داد و بیداد کنه همه بفهمن درست نیست فکر آرامش ایجاد کردن نباشه خوب نیست ولی رها ببین اون هم براش سنگینه. بهش بگن داماد سر خونه ی بدهکار. زنش بیرونش کرده. تصادف کرده. پول نداره. تو مهریه زن قبلیش مونده. منتظر زندان باید باشه و.. حرفای که خودت بیشتر در جریانی. من میگم مادرش براش عادی که نشده هیچ عذاب بیشتری میکشه که دوباره در زندگی زناشویی پسرش به مشکل بر خورده. مردم بگن مشکل از پسرشه که بیساره و بهمانه...... من میگم دنبال فرصت باش که با هم صحبت کنید برای حل مشکلها تو بگو اصرارها برا اینه که تکلیفت روشن بشه یعنی ندونه که حتما میخوای باهاش باشی. رها میدونم دل تنگ حتی دعواهاش قهراش. حتی تعنه هاشی جاش خالی حتی بد اخلاقیش. دوست داری حضور داشت تا خانه سامان بگیره دلت برا دستش نگاش تنگه. من که دعا میکنم عزیزم
- - - Updated - - -
سلام رها ببین اگه وامها. به نام اونه بزار درگیر باشه اون مهمتر از پول نداشتن زنش داره از کنارش نداره با منسوجات نذار بفهمه طلاق میخوای یا نه مهر میگیری یا نه چ ببین بذار بخواد هر چه زودتر تکلیفتون روشن بشه کاری کن که بخواد موضوتون حل بشه نه اینکه بدون در خواست او مث قبل. مشکل مالیش هم حل بشه. زنش هم پیشش باشه رها شاید تو هم قبلا نتونستی زیاد تاییدش کنی. و جاهای سرزنش شد که نباید میشد ولی خب اون هم باید بفهمد که عصبانی بشه داد و بیداد کنه همه بفهمن درست نیست فکر آرامش ایجاد کردن نباشه خوب نیست ولی رها ببین اون هم براش سنگینه. بهش بگن داماد سر خونه ی بدهکار. زنش بیرونش کرده. تصادف کرده. پول نداره. تو مهریه زن قبلیش مونده. منتظر زندان باید باشه و.. حرفای که خودت بیشتر در جریانی. من میگم مادرش براش عادی که نشده هیچ عذاب بیشتری میکشه که دوباره در زندگی زناشویی پسرش به مشکل بر خورده. مردم بگن مشکل از پسرشه که بیساره و بهمانه...... من میگم دنبال فرصت باش که با هم صحبت کنید برای حل مشکلها تو بگو اصرارها برا اینه که تکلیفت روشن بشه یعنی ندونه که حتما میخوای باهاش باشی. رها میدونم دل تنگ حتی دعواهاش قهراش. حتی تعنه هاشی جاش خالی حتی بد اخلاقیش. دوست داری حضور داشت تا خانه سامان بگیره دلت برا دستش نگاش تنگه. من که دعا میکنم عزیزم
- - - Updated - - -
رها وقتی یکی ت و سخت مسولیت مثلا خرجی و وام ها را به عهده میگیره نا به عهده میگیرنود آگاه یکی دیگه بیخیاله مث اینکه تو بعضیخانه ها مردا مسولیت دا
-
سلام رها کجای دوست داشتم با خبخبرم کنی
-
سلام حنا جان ممنون از این که هنوزم فراموشم نکردی /خیلی اتفاق خاصی در زندگی ام نیافتاد .تا دیروز .قرار بود بگردم مشاور پیدا کنم اما در دور و اطرافم مشاور خوبی پیدانکردم و به کارهای روزمره خودم پرداختم .تماسی هم با همسرم نداشتم . تا اینکه دیروز خودش زنگ زد چندین بار . وقتی جوابش رو دادم بهم گفت که کت شلوارش رو می خواد و ساعت 12 شب میاد دم خونه چون تا اون موقع سرکار بود . و من با بی تفاوتی گفتم باشه . و او گفت من اومدم حاضر شو با هم بریم بیرون .ساعت 12 اومد دم در و من باهاش رفتم حرف خاصی نزدیم اما خیلی مهربون شده بود رفتیم خونه خواهرش (کسی اونجا نبود ) کمی با هم حرف زدیم من خیلی سرسنگین بودم خلاصه این که نه از هم معذرت خواهی کردیم و نه در باره مشکلمون حرفی زدیم صبح هم منو تا دانشگاه رسوند در رابطه با خانه اومدن نه اون حرفی زد و نه من ازش خواستم برگرده خونه امروز هم با هم هیچ تماسی نگرفتیم . نمی دونم الان بهترین رفتارم چیه ؟ بیشتر تو این فکرم همین طور جدا از هم زندگی کنیم تا پیش مشاور بریم و وقتی مشکلمون با هم حل شد با هم زندگی کنیم . چون همیشه همینطوره مشکل ما حل نمی شه فقط یه مدت روش سرپوش می زاریم و بعد به مرور زمان دوباره سر باز می کنه . از فرشته مهربان هم می خوام روند مشاوره ای که بهم قولش را داده بود شروع کنه . ممنون
-
سلام رها جان
در خصوص مشکلت من حرفی ندارم ، دوستان و فرشته مهربان به خوبی انشاالله راهنماییت میکنن.
اما بر حسب تجربم میخوام چیزی بگم.
من در شرایط مشابه شما فکر میکردم چون خیلی خانواده همسرم خوبن و تو این مدت ازدواج ما منو خیلی دوست داشتن الان پشت پسرشونو کمتر میگیرن و منطقی برخورد میکنن.
الان شما هم طرز فکر گذشته منو داری اما یادت نره اونها بلاخره پدر و مادر هستن و عاشق بچشونن حتی اگه بدترین بچه رو داشته باشن و خیلی سخته بخوان به کس دیگه ای حق بدن که از بچشون ایراد بگیره.پس ابدا توقعی ازونا نداشته باش که بخوان ازت حمایت کنن یا حتی برخورد خیلی خوبی کنن چون به هرحال از دید اونها با توجه به حرفهایی که از پسرشون احتمالا شنیدن ، شما دعوارو شروع کردی و پسرشونو بیرون کردی.
مساله بعدی اینکه اگه رابطت با همسرت انشاالله خوب بشه بر اثر محبت بینتون کم کم کدورت ها و رفتارهای بد این مدتتون کمرنگ میشه و میتونین فراموشش کنین.اما اگه روی شما به خانواده همسرت باز شه یا از هم گله کنین و رودر رو بشین، در بهترین شرایط هم خیلی سخت میتونین فراموش کنین و این کدورت براتون باقی میمون.
پس هم مواظب باش که رفتار بدی بین شما و خانواده همسرت پیش نیاد و هم کوچکترین توقعی از اونها نداشته باش و بهشون حق بده که طرف بچشون باشن
-
رها میدونم سخت بود ولی ایکاش حرف زده بودید فرصت خوبی میتونست باشه
-
سلام رها جان خوبی؟
چیکار کردی خانمی؟
-
-
سلام
ممنون از این که فراموشم نکردید . من هنوز تنهام . دو سه روز پیش بالاخره رفتم پیش مشاور همه چی رو براش تعریف کردم مشاور ازم پرسید وقتی پیش هم هستین و با هم خوبین احساس خوبی بهش داری . گفتم آره . و این که مشکلات جنسی به هیچ عنوان با هم نداریم گفت این دو تا خودش بزرگترین چیزهای مثبت زندگیته این که بسیاری از زندگی ها به خاطر مشکلات جنسی و این که آقایون در این زمینه خودخواهن و بیشتر به فکر خودشون هستن و ... از هم می پاشه .بعدش گفت زندگی شما زخم خورده می تونین این زخم را مداوا کنین.و مهمترین چیز این که با هم قرارداد ببندید و کتبا همه چیز رو بنویسن . خواسته هاتون رو از هم . رفتارهایی که موجب ناراحتی تون می شه و ... که اینا رو حتما باید در حضور مشاور باشه وگرنه خودتون دوباره با هم بحث می کنید . و این که گفت شما دو تا با کودک درونتون زندگی کردید کودکی که همش لجبازی می کرد و دعوا .و این که من نقش یک والد سرزنش گر رو بازی کردم . مثل بزرگتری که مدام بچه اش رو سرزنش می کنه و کارهاش رو زیر سوال می بره .
گفت اون طوری که از خونه رفت بیرون غرور مردانه اش به شدت جریحه دار شد و .... خلاصه قرار شد یه جلسه با هم بریم . که احتمالا همین فردا باشه . هفته قبل من بهش اس ام اس دادم ولی جوابم رو نداد . اما همون روزی که من رفتم پیش مشاور بهم اس داد که یه وقت مشاوره بگیرم و اول خودم برم پیشش و شرایط رو توضیح بدم بعد با هم بریم . من هم فقط گفتم باشه .مشاور می گفت اگر تصمیم به زندگی دارین باید گذشته رو پشت سرتون دفن کنین.
تفسیر خودم اینه که همسرم به شدت آسیب روحی دیده الان هم به شدت با مشکلات مالی درگیره .انگار هراس داره از این که با مشکلات مالی که داره برگرده به زندگی و من دوباره بهش سرکوفت بزنم امیدوارم این حس باعث بشه که تلاشش رو در زندگی دو چندان کنه . مهم ترین مساله اینه که من هم بتونم خودم رو تغییر بدم . باورتون نمی شه الان همش دارم به این فکر می کنم چه کار کنم تا مشکلات مالیش رو کمتر کنم اما به شدت دارم جلوی خودم رو میگیرم که این کار رو نکنم .(خیلی احمقانه است این احساسم)فرشته مهربان قرار بود در این رابطه با من صحبت کنه و همچنان منتظرشم . مشاورمی گفت یه مادر گاهی اجازه می ده بچه هاش به زمین بخوره هرچند براش سخته اما این کار گاهی به نفع بچه اشه .
حالا تا فردا نمی دونم چی می شه . بریم پیش مشاور .
-
سلام پیش مشاور رفتید اول خیلی مراعاتش کن بزار یه جاهای مشاور حق به او بده و تو هم قبول کن نذار مث شکست خوردها مث مقصر تمام از اونجا بیرون بیاد بزار تصویر خوبی از مشاور داشته باشه تا همکاری کنه اونجا زیاد نخواه حرفت اثبات بشه یا حق بهت بدن بلکه تصویر واضحی از مشکلت داشته باش بخواه حل بشه
مثلا میخوای توی مسایل مالی تقصیم وظایف باشه فک میکنم چند تا قس او گردن بگیره چند تا من(سعی نکن با ال زدن زیاد اونو بشکونی هی جریانات مختلف از برخورداش نگو
جلو مشاور هم از صفات مثبتش بگو نزار فک کنه اوردیش اینجا اعتراف کنه. احساس بدی بهش دست میده چون شاید اون نتونه به خوبی تو صحبت کنه
فک کن نداشتن بودجه کافی نداشتن خانه و مطرح شدن اینکه مسولت هاش درست انجام نمیده یعنی نابودی برا مرد.خودش در عذابه تو سعی کن دو تا مثبتش بگی یگ منفی.
نگو. شوهرم اینطوره بگو من فک میکنم.
نخواه پیروز این مشاوره باشی بخواه بیشترین تلاش برا راه حل بکنی.تایید کن اگه درست گفت سعی کن به هیچ وجع گریه نکنی گریه های دلتنگیت بذار برا بغلش انشاالله.
-
مرسی دوست خوبم حنا جان حرفهات خیلی بهم کمک می کنه قرار مشاوره افتاد واسه فردا . امروز همدیگرو دیدیم و با هم ناهار خوردیم بیرون . وقتی ازش خواستم بیاد خونه استراحت کنه قبول نکرد بهم گفت غروب می ام دنبالت بریم خونه خواهرم . فردا صبح هم قراره بریم مشاور . نمی دونم چیکار کنم امشب باهاش برم یا نه ؟ رفتن یا نرفتنم نمی دونم چقدر در مشاوره فردا تاثیرمی گذاره . تو اس ام اس هاش همش حرف جدایی رو می زنه و این که دیگه واسه درست کردن دیر شده و زندگی با من براش همش محدودیت بود و حقارت .(اینا حرفهای دیشبش هست) امروز هم وقتی بهش گفتم بریم ناهار بخوریم جبهه گرفت و گفت هر چی همدیگرو نبینیم بهتره . اما من بهش گفتم حرف مشکلات رو بزار واسه فردا مشاوره الان مثل دو تا دوست بریم ناهار بخوریم . الان من خونه ام و اون رفته نمی دونم غروب باهاش برم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به راهنمایی تون خیلی احتیاج دارم .من واقعا می خواهم دوباره زندگی رو بسازم اما اون نمی دونم این خوواسته من رو دیده جبهه گرفته که اذیتم کنه . البته هیچ اصراری نکردم .
-
نظر من اینه یه امشبو نری و هیچ قولی هم بهش ندی که باهاش میمونی یا نه بگو بریم که تو گرفتن. تصمیم کمکمون کنه من فک میکنم چون دیده هو مصر بر حل کردن مشکل و با هم بودنی اینطور میگه. ک
ولی تو خودت بهتر میفهمی شاید من اشتباه کنم اما اگه امشب بری فردا زیاد تلاش برا به دست آوردنت نمیکنه