چی شده عزیزم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
چی شده عزیزم؟
نمی دونم مشاور میگه امکان داره دوست داشتنی در کار نباشه چون ایشون قبل از من با چندین نفر بوده میگه میخواد با احساساتی رفتار کردنش به اهداف دیگه اش برسه که من حرف مشاور قبول ندارم حالا هفته دیگه قرار شده دو تایی بریم پیش مشاور که اونم حرفاشو بزنه
باورم نمیشه یعنی من تو این مدت بازیچه اون بودم خیلی ناراحتم یعنی این همه مدت داشت با من و احساساتم بازی میکرد پس واکنش های خانوادش چی میشه؟ کاملا گیجم پس این همه دوست داشتنی که میگفت چی میشه؟
خدا کنه اینا همین طور که حرفه حرف بمونه واقعیت نباشه خدا کنه با صحبت اون با مشاورم نظرات مشاور در موردش اشتباه در بیاد وگرنه دیگه من محاله بتونم به مردی اطمینان کنم واقعا ناراحتم
دارم دیوانه میشم خدا میدونه تا 4شنبه آینده چه بلایی سرم بیاد یعنی من یه هفته چطور صبر کنم
نمی دونم نمی دونم
آه
واسم دعا کنید
ناچاري گاهي اوقات با همه تلخي با واقعيتها رو به رو بشي پس سعي نكن خودتو گول بزني يا اينكه بخواهي سرپوش روي حقايق بذاري اگر الان تكليفت با خودتو زندگيت معلوم بشه بهتر از اينه كه چند سال از عمرت به تباهي بره
يه هفته فكر كن. قرار نيست خودتو تا هفته ديگه عذاب بدي كه. خاطرات رو مرور نكن. فقط در مورد اون و كارهاش فكر كن عزيزم.
چشم دانه جان
ممنونم از راهنماییهات
واسم دعا کنید
خیلی دلم گرفته حس می کنم تنهام خیلی تنها
تنها امیدم خداست که اون منو می بینه از همه چیزم با خبره اون فقط می دونه ته دل من چه خبره هیچ وقت بد کسی را نخواستم همیشه برا همه خیر می خواستم از خوشحالی همه حتی اونایی که مخالفم بودند شاد میشدم تنهام دلم بارانی ست کاش دوستی داشتم که سرمو رو شانه اش بذارم کاش کسی بود وضعیت منم درک می کرد دارم له و نابود میشم حوصله اینکه چشمهایم را روی دنیا باز کنم ندارم کاش خدا هر چه زودتر مرا به جای دیگر می برد از همه آدما خسته شدم همه دل می شکنند آه دردناکه کسی دردتو نفهمه کسی صداتو نشنوه کسی اشک های نیم شبت رو نبینه خیلی سخته در موردت کاملا برعکس خودت قضاوت کنن
خدایا
تو گواهی که نکردم گناهی
خدایا همیشه ازت کمال میخواستم گفتم مشکلاتش رو با جان خریدارم خدایا ازت یقین خواستم گفتم با شیطان می جنگم خدایا ازت صبر خواستم گفتم همه دردهارو با جان خریدارم خدایا ازت عشق حقیقی خواستم چرا این آدمان بی لیاقت را که ذره ایی صفت خدایی ندارند سر راهم قرار دادی خدایا داد می زدم فریادم را تو می شنیدی خدایا گریه می کردم تو نوازشم میکردی خدایا دردم را فقط تو می دانستی خدایا فریاد الحمد الله روی سینه ام پا برجاست خدایا گلایه مندم نه از تو بلکه از خودم چرا صابر نبودم آنچنان که میخواستم خدایا گلایه مندم از مردمان اطرافم هر کسی از راه کی رسه انگار دستش فقط به دل من میرسه خدایا احسنت میگویم به آنچه آفریدی باز هم دوست ندارم فریادم را غیر تو بشنوند خدایا نمی خواهم کسی برایم دل بسوزاند خدایا حکیمی و عظیم کمکم کن از دریای آرامشت به وجود من قطره ایی عطا کن خدایا به صبر بیشتر از پیش بیفزای
خدایا با دلی شکسته و پشیمان با صدایی گرفته و دستانی نیازمند صدایت می کنم خدایا تو سمیعی کمکم یا رب
بهاره عزیز، لحظات خوبی رو میگذرونی، تعجب نکن، باورکن این لحظات بهترین لحظاتیه که می تونی با هاشون به خودت و خدا نزدیک بشی، الان می فهمی که خدا تنهات نذاشته و باز یه ماجرایی جور کرده تا امتحانت کنه، تا ببینه چی کار می کنی، چطور تصمیم میگیری، چقدر امیدوار می مونی، چقدر نا امید میشی و ..
از این لحظه های ناب دلگیر نشو عزیزم، این لحظه ها هدیه اس، اگه طولانی بشه یعنی اونقدر بزرگه که برای گرفتنش به مدت زمان زیادی نیاز داری..
بعضی وقتها خودمون از خودمون تعجب می کنیم، وقتی یه مشکلی پیش میاد، عکس العملی که نشون میدیم باعث تعجب خودمون میشه، بعد ناخودآگاه میگیم خدایا شکرت، من نمی دونستم که تحملم تا این حده ،ممنون که خودمو به خودم شناسوندی...
:72:
بهار جون باز دوباره زدی تو خاکی خانمی!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
یادته تو این پست خودت چی نوشتی پس چی شد؟
چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی زندگی ارزش این همه عذاب رو نداره . . .
حالا بر فرض که این آقا تو رو دوست نداره خوب مگه بده که اینقدر زود واقعیت رو بفهمی؟؟ برو خدا رو شکر کن . زندگی که بخواد از اول این جوری شروع بشه ببین آخرش چی میشه. مگه قرار نشد از سر خط شروع کنی؟ ول کن این گذشته رو با تمام آدماش.
راستی به اون دوستت زنگ زدی که ازش دلجویی کنی؟
شاد عزیز ممنون خیلی لحظات جالبی بود بی نهایت آروم شدم به چیزهایی رسیدم که به قول شما خودم متعجب شدم خیلی دلم گرفته بود سر کلاس نمی تونستم فکرمو متمرکز کنم همش به ماجرای دیروز صبح فکر می کردم مثل من عزیز من به دوستم زنگ نزدم اما چهارشنبه شبی که گذشت اومده بود خوابگاه ما پیش دخترداییش متاسفانه برخلاف واکنش من اون بی نهایت تند رفته بود موقعی که من خونه بودم تو خوابگاه داد زده بود که من رفتم خونه این آقا در حالیکه هم اتاقی دیگه من گفته بود که من خونه خودمون هستم و از تلفن ثابت خونه که کد شهرمون افتاده بهش زنگ زدم خیلی از من پیش همه بد گفته بود اما روزی که برگشتم همه با افتخار جلوم بلند میشدند یکی از بچه ها بهم گفت زهرا گفته اگه برگردی مشهد دیگه این خوابگاه نمی مونی به همه گفتم هنوز خیلی زوده که بتونید منو بشناسید درسته من چند ماه قبل از شما با ایشون اشنا شدم اما اونطور که من زهرا رو می شناسم اون منو نمی شناسه شبی که اومده بود خوابگاه خیلی تعجب کردم کاملا عوض شده مدل موها و ابروهاش نحوه پوشش حتی نوع حرف زدنش پر از ناز و کرشمه خودشو می دید فقط طعنه و زخم زبون می زد منم طبق عادتم برای جلوگیری از دعوا و اینکه حرفی از دهنم بیرون نیاد هدفون گذاشتم توی گوشم و خوابیدم اونم تا صبح با دوست پسرای جدیدش که از نقاط مختلف ایران زنگ می زدند صحبت می کرد و کلی کلاس می گذاشت ایا با وجود چیزایی که دیدم باز هم میشه گفت زهرا عاشق محمد بوده ومن اونو ازش گرفتم محاله کسی عاشق باشه و بتونه با 300تای دیگه دوست بشه من دوستمو می شناسم همیشه عقده کلاس داشت بی نهایت بد دهن و کم تحمله زهرا میره پیش مشاور دانشگاهشون که چند هفته ایی به محمد زنگ می زنند که بره البته من بهش گفتم که بره ببینه چی میگن اما خودش صلاح دید که نره امروز از مرکز مشاوره زنگ زدند و گفتند یا بیا یه هفته زهرا رو عقدش کن چون نمی تونه به شوهر ایندش دروغ بگه یا اینکه 1میلیون هزینه ترمیمش رو بده که این میگه اگر منو بکشن عقدش نمی کنم هزینه شو میدم نمیدونم چی میشه مثل اینکه تهدیدش کردند که از راه قانون اقدام می کنن که اینم گفته هر کار میخواین بکنید ناگفته نماند که اینم متاسفانه افتاده رو دنده لج میگه این همه التماسش کردم که بیا قبل از اینکه دیگران بفهمند خودم می برم درستش می کنم اما اون مخالفت کرد تا همه فهمیدند و ابروش رفت الان میگه من نیستم میگه پرسیدم از راه قانون هم نمیشه اثبات کنن که من این کارو کردم یا کس دیگه ایی که من بهش گفتم پس وجدانت چی میشه حالا هنوز دارم روش کار می کنم راضی شه هزینه ترمیم اون پرداخت کنه
اما دیروز که حالم بد بود زهرا به هم اتاقیم زنگ زده بود و کلی چیزا بهش گفته بود اونم به من گفت که زهرا این حرفارو با اطمینان گفته البته اینا حرفایی بود که روزی که زهرا ماجرا رو فهمید به خودم گفتشون خیلی اعصابم داغون شد خیلی خورد شدم نمی دونستم دیگه چه تصمیمی بگیرم شاید زهرا راست میگه از کلاس اومدم کافی نت و اینجا درد دل کردم از اینجا رفتم حرم برای نماز مغرب اونجا بودم خیلی دلم پر بود بغضم عجیب شکست قران توی بغلم بود زار می زدم چند نفر خانوم دورمو گرفتن حواسم به اطرافم نبود از حال رفته بودم قران تو اغوشم خیس شده بود هفت بار قران باز کردم هیچ جوابی نگرفتم بهم گفتن برم پیش یکی از شیخ هایی حرم و از اون بخوام این کارو کردم اونم اول کلی باهام حرف زد بعد قران رو باز کرد خوب اومد
خیلی حالم بهتره اما به محمد گفتم هنوز نمی دونم تو راست میگی یا زهرا که قرار شده اون یه روز باهاش قرار بذاره و 2تایی بریم پیشش که دو تاشون رو در رو با من حرف بزنن
چهارشنبه هم وقت مشاوره داریم نمی دونم چی میشه اما ازتون میخوام دعا کنید زودتر تکلیفم مشخص شه و بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم
ترمیم برای چی ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
راستی جایی هست که پول بگیره و عفت و حیا و پاکدامنی را هم ترمیم کنه ؟
پ ن : مدیران گرامی بنظر من این تاپیک باید منتقل بشه چون این بخش درباره اختلاف با خانواده هست ولی صاحب تاپیک اومده از دوستش بدگویی میکنه !!
بهاره جان
خيلي خودتو درگير كردي
تصميمي كه مي تونستي بگيري خيلي راحت تر از اين حرفها بود اما نمي دونم چرا دوست داري واسه خودت اين مشكلو هي بال و پر بدي و كشش بدي.
دندوني كه درد مي كنه رو بكن بنداز دور
از عواقبش هم نترس
اون بايد بايد پاي كاري كه كرده واسته و واي مي سته اگر هم واي نستاد كه مي فهمي كه چه كسي رو براي ازدواج انتخاب كرده بودي. خودت بعدا يه كاريش مي كني.
اما اين دليل نمي شه كه تن به هر خفت و خواري بدي.
خودتو و غرورتو و باقيمانده آبروتو واسه خودت نگه دار.
بهاره خانم سلام
اول بايد بگم متاسفم از اينكه شما اين همه لطف و عنايتي كه خدا بهتون داره ( هوش و ذكاوتي كه تونستيد جزء ممتازين المپيادها باشيد و همينطور احتمالا زيبايي نسبي چهره كه امكان جذب جنس مخالف را عليرغم معلوليتتون براتون فراهم كرده ) را نديد گرفتيد و چسبيديد به يك معلوليت و يه عشق بي سرو ته يه آدم پست كه سه سال با زندگي دختري بازي كرده و خوب كه كامشو گرفته و بدبختش كرده رهاش كرده و حالا نوبت شماست !!!.
شما چطور به خودتون اجازه ميديد براي دفاع از مرد مورد علاقه اتان يكي از دوستان قديميتونو را زير علامت سوال ببريد و به نوعي ايشان را در جايگاه يه دختر جلف ( با سيصد نفر هست ) قرار بدهيد بدون اينكه بخواهيد آنرا ريشه يابي كنيد ؟؟!!! از كجا معلوم كه اگه اون محمد ناجوانمرد شما اون بلا را به سر دختر بيچاره نمياورد و همه سرمايه دختريشو ازش نميگرفت و جنابعالي هم در عالم رفاقت بهش خيانت نميكردي و خودتونو بين اون دو نفر قرار نميدادي ، الان اون خانم ميتونست زندگي پاكتري داشته باشه ؟؟
ضمنا بد نيست به اين جناب شاه گل پسر هم بفرمائيد بهتراست يه فكر اساسي به حال غلطي كه كردند بكنند و به اين اميد نشينند كه نميشه ثابت كرد پاره كردن بكارت كار كي بوده . جهت اطلاع هردوي شما عرض ميكنم پزشكي قانوني را براي همين گذاشتند و قطعا ميدونيد كه در اين مركز خيلي راحت ميتونند با آزمايشات لازمه بفهمند كه اين عمل توسط چه كسي و حتي روز و ساعتش را هم دقيق بهتون بگن ( حتي اگر سالها گذشته باشد ) . بنابراين به جاي اينكه بشيني و دست به دعا بشي كه اين شاه پسر تو هچل نيفته بهتره حاليش كني كه هر كس خربزه ميخوره پاي لرزش هم ميشينه .
من موندم كه تو ديگه كي هستي كه احساس مردي را كه در عين بودن با دختري ديگر با شما نرد عشق باخته را باور كردي و بدتر اينكه متاسفم از اينكه چطور حرمت دوستي با اون خانمو اصلا نگه نداشتي و خيلي راحت هم به پسري كه دوست اين آقا بوده و ظاهرا دوست پسر شما ، پشت كردي و هم به دوستت خيانت كردي ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! به نظر ميرسه شما هردو در يك نقطه مشترك هستيد و آن هم خيانتكار بودنتونه چون هم جنابعالي به دوست پسرتون خيانت كردي و هم ايشون .ضمن اينكه هردوي شما به دوستان همجنستون هم خيانتكار بوديد . غلط نكنم محمد خان به دوست خودش كه دوست پسر جنابعالي بوده بدجوري نارو زده مگه نه ؟؟
راستي دوست پسر قبلي شما كه دوست همين محمد خان بودند بعد از خيانت هردوي شما بهش الان در چه وضعيه ؟؟!!
ببخش اينقدر رك و صريح و به دور از هرگونه ملاحظه ايي تلخ باهات صحبت كردم ولي فكر ميكنم شما بهتره با واقعيت روبرو بشي تا اينكه بشيني خودت و ديگران را گول بزني . ضمنا يادت باشه كه خداوند برحقه و ما هميشه تاوان كرده هاي خودمونو پس ميديم . به قولي كسي كه كاخ روياهاشو بر روي ويرانه روياها و آرزوهاي ديگري بنا ميكنه قطعا روزي زير آوار همين كاخ خواهد ماند .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
سلام بهاره جان. خیلی وقت بود به تاپیکت سر نزده بودم. واقعا متاسف شدم . تو که دختر عاقلی بودی . این همه اشتباه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزم خیلی به بی راهه رفتی. خیلی.
به حرف مشاورت عمل کن. چی شد قرار بود دونفری برید ؟ رفتید ؟؟؟
در کل خیلی اشتباه کردی . خیلی دوست من. دوستان انقدر زیبا تجزیه تحلیل کردن که دیگه حرفی برای گفتن باقی نمی مونه. مواظب باش اتفاقی که برای دوستت افتاد برای تو نیفته عزیزم.
خوب کجایی دختر چی شد؟ چی کار کردی؟
عزیزم بنظر من راهی رو که در پیش گرفتی راه درستی نیست شما بنظر من از خیلی نظرات با هم تفاوت دارید و در حال حاضر شاید دلبسته و وابسته هم شده باشید اما با گذر زمان و اینکه مشکلات کم کم بیشتر میشه و با ازدواجتون منطق نقش بیشتری بازی میکنه اون لحظه هستش که میفهمید انتخابتون اشتباه چون از نظر مذهب خانواده و جسمی کاملا با هم در تضادید وبنظر من تنها کسی که میتونه کمکتون کنه یه مشاوره اما بنظر من انتخابت درست نیست نه اینکه اصلا امکان نداشته باشه اما احتمال موفقیتت خیلی کم در هر صورت امیدوارم راه درست انتخاب کنید
فکر کنم من اشتباهی اومدم اینجا دادگاهه نه تالار همدردی
من قبول دارم پسری که من امروز با افتخار میگم عاشقشم و تا حد پرستش دوسش دارم روزی یک آدم بی نهایت کثیف بوده همه کار تجربه کرده زهرا اولین دوست دخترش نبوده من دهمین و آخرین کسی هستم که باهاش بودم قبل از زهرا دخترهایی بودند که باهاش رابطه داشتند آره آدم خیلی خیلی بدی بوده در حدی که پدر و مادرش ازش متنفر بودند من تا هفته پیش بی نهایت نگران بودم خیلی می ترسیدم اما جوابی که خدا توی حرم آقام بهم داد و نظر مشاور بعد از حرف زدن با محمد هم ابهاماتم برطرف شد الان من به عشق اون ایمان دارم وبه خاطرش صبر می کنم خانوادش هم با این موضوع دارند کنار میان اما وضعیت باباش زیاد جالب نیست امروز آنژوگرافی داره که اقدام کنن
خیلی ها توی زندگیشون اشتباه کردند و من بزرگترین خطام تو زندگیم این بود که به زهرا همون اول باید میگفتم یعنی دو تامون باید می گفتیم دلیلی که اون زهرا رو از موضوع بی خبر گذاشت من و مخالفت شدید من بود که گفتم الان فصل امتحاناست بذار درساشو پاس کنه بعد بهش بگو
دانه جان خودت بهتر از هر کسی تو این تالار از عشق خالصانه من با خبری من نیومدم اینجا که این آقا رو فراموش کنم من اومدم یه خورده آروم بگیرم از شما کمک بخوام برا رسیدن به عشقم خالصانه دوستش دارم و به دوست داشتنش ایمان دارم همه جوره امتحانش کردم حتی چند باری موقعیت پیش اومد که 3شبانه روز تنها باشیم اما این آقا کاری با من نداشت من تو خونش بودم تنها کاری که کرد این بود که دستمو می گرفت برای راه رفتن کمکم میکرد چون عصامو گذاشتم کنار. خودش اعتراف می کنه به همه دوستاش به چشم هوس نگاه میکرده اما کاری با من نداره ما کنار هم نماز میخوندیم من حالم جالب نبود تا صبح کنار گوشم قران میخوند تا آروم بگیرم آیا نمی تونست منم گول بزنه من خیلی باهاش تنها بودم ساده تر بگم باهاش زندگی کردم صادقانه دارم میگم که غیر از اینکه دستم توی دستش بود هیچی ازم نمی خواست 8ماهه که ما اکثرا با همیم نمیگم کاملا می شناسمش اما خیلی چیزاش دستم اومده محمد من پارسال2-3ماه قبل از آشنایی جدی با من توبه کرده بود که دیگر دنبال هیچ گناهی نره اگه گهگاهی با زهرا صحبت می کرد به خاطر این بود که مشکل زهرا حل بشه خانواده محمد از همه ماجراهای پسرش مطلع بودند حتی مادرش با زهرا ملاقات داشته اما نتونست اونو به عنوان عروسش قبول کنه من نیومدم اینجا که از دوستم بدبگم خدا گواهه اولین دعایی که به ذهنم سر نمازم به یادم میاد خوشبختی و عاقبت به خیری زهراست من مطمئنم زهرا با محمد خوشبخت نمیشد خودش هم به این نتیجه رسیده بود بعضی وقتا بام حرف میزد می گفت من برای کلاس گذاشتن باهاش دوست شدم این نمی تونه منو خوشبخت کنه چون هیچ کدوم از معیارامون به هم نمیخوره اینا رو زهرا می گفت خدا شاهده که دارم راست میگم خیلی وقتا بهش میگفتم زهرا جان پس چرا خودتو راحت نمیکنی میگفت همه جا گفتم این نامزدمه حتی مادرم گفته دختر من نشون فلانیه اون موقع من نمی شناختمش اما اون دورا دور چیزایی ازم میدونست من بعد از توبه اون اومدم تو زندگیش نه اینکه راحت باشه خیلی ازم التماس میکرد از خواهرش کمک خواسته خواهرش شبا بهم زنگ میزد و با هام صحبت می کرد می گفتم من نمی خوام شرایط خوبی ندارم مادر شما واسه داداشت کلی آرزوها داره می گفت مارو دیوانه کرد الان همه میدونن محمد عاشق یک دختر سنی مذهب شده می گفت من کوتاه بیام می گفتم من نمی تونم گذشتشو در نظر نگیرم و... منم از زهرا در موردش شنیده بودم چطور آدمیه همیشه زهرا خودش بهم می گفت شما چقد به هم میان همه اخلاقاتتون مثل همه حتی عکس هامو دیده بود می گفت چقد جالبه حتی نحوه چادر سر کردن تو هم مثل مادر محمده اما من نمی تونم چادر سرم کنم یا موهامو بذارم تو مقنعه ام می گفت میخوام ازش جدا شم اما جوابه مادرمو چی بدم درسته که عفت و حیا رو نمیشه ترمیم کرد اما توبه اینجا چی کارست؟ خدا خودش میگه گر هزار بار توبه شکستی باز آ الان دو تاشون پشیمانند و دوتاشون توبه کردند من به دوستم خیانت کردم اما خیانتی که به نفع اون بود چون من دوستمو کامل میشناسمش مطمئنم اگر به محمد میرسید یه ماه نمی گذشت طلاق می گرفت اینارو مشاور زهرا و خوده زهرا میگن من نیومدم اینجا که از دوستم دفاع کنم و خودمو توجیه کنم simaخانم من که با دوست ایشون دوست بودم فقط باهاش ارتباط تلفنی داشتم حتی من ایشون رو ندیده بود که عکسشو خود محمد بهم نشون داد دوست پسر آنچنانیم نبود که بگم دوسش داشتم من هم زمان با اون با یکی دو تای دیگه ارتباط تلفنی داشتم و ایشون هم همین طور . محمد بهش گفته بود من فلانیو میخوام از زندگیش برو بیرون اونم رفت دنبال زندگیش اما این دوستش از همه چیز محمد با خبر بود حتی مشکل زهرا بعضی وقتا من دلم می گرفت همش می گفتم خیلی به خاطر پام اذیتم میگفت خدارو شکر کن زهرا مشکلی داره که اگه بفهمی شاخ در میاری اما هیچ وقت بهم نگفت مشکلش چیه روزی که محمد مشکل زهرا رو بهم می گفت گریه می کرد می گفت من از این کارام دست کشیدم خیلی پشیمانم تنهام نذار من تازه به ارامش رسیدم تازه فهمیدم عشق چقد عظمت داره کمکم کن مشکل زهرا رو حل کنیم منم خیلی تلاش کردم اما زهرا کنار نمی اومد می گفت نمی خوام درستش کنم خودم ایمان دارم که خدا برحقه من توی یک خانواده کاملا متدین بزرگ شدم توی زندگیم دوست پسر زیاد داشتم اونم به خاطر محیط خوابگاه و شرایطی که داشتم خیلی اوضام حاد بود نمی خوام خودمو توجیه کنم اما هیج کدوم از شما طعم نقص جسمی رو نچشیدین که بتونید وضعیت منو درک کنید اما به خدا قسم غیر از محمد که دستمو میگیره هیچ کدوم دستشون به من نرسید خیلی برام ارزش قائل بودند و با احترام باهام برخورد میکردند هم خودشون هم خانواده هاشون. خدا بر حقه به همین امام هشتم قسم که الان من ذره ایی عذاب وجدان ندارم چون خدا خودش جوابمو داد مطمئنم زندگی خوبی در انتظارمه و خدا رو شاکرم که خدا محمدو سر راه من قرار داد تا بتونم عشق پاکو تو زندگیم تجربه کنم تونستم خودمو آرامشمو ایمانو دوباره پیدا کنم تاپیکی داشتم به نام حکمت و کفر اون موقع من به اوج کفر رسیده بودم تنها کسی که تونست منو کمکم کنه و راه اصلیو بهم نشون بده عشق محمد و راهنمایی ها و نحوه برخورد اون بود من خونه بودم و آشفته با صدای گرمش شبا واسم قران میخوند آروم بگیرم در حالیکه من کاملا کفر میگفتم الان اون آقا کاملا عوض شده از ایمان و اعتقاداتش من پر گرفتم برای ادامه پروازم من در کنار اون کاملم الان عشق من پسری نیست که دنبال عشق بچه گانه و هوس بازی باشه اون برای خودش مردی شده زندگی مادر و خواهراش توسط اون می چرخه مادرش دیگه نمیگه پسر من آشغاله حیوانه الان پدرو مادرش به پسرش افتخار میکنن نازنین غ الان با افتخار میگم تنها کاری که ایمان دارم توی زندگیم اشتباه نبود عشق من و محمده تجزیه وتحلیلی که دوستان کردند از اینه که اونا محمدو ندیدند زهرا رو نمی شناسن و مهمتر از اونا منم که این وسط نقش داشتم
مثل من عزیز خدارو شکر راضیم به رضای حق چهارشنبه پیش نگرانی عجیبی داشتم اما الان نه دیروز رفتم مرکز مشاوره محمد چون از شهرستان می اومد یه ربع دیر رسید وقتی اومد به پیشنهاد مشاور من اونها رو تنها گذاشتم 1.15 اونا تنهایی با هم حرف می زدند هفته پیش من خیلی نا امید بودم چون مشاور همین چیزاییو میگفت که دوستان گفتند اونم گفت فراموشش کنم اما بعد از 1.15 حرف زدن منم صدا زدند روبه رومون نشست گفت از صداقت آقات و طرز تفکرات و دیدش به زندگی خوشم اومد و خیلی از حرفاش استفاده بردم دقیقا همون چیزیه که تو از خدا میخواستی و من راجع به ایشون اشتباه میکردم نیم ساعت در مورد معیار ها و مهارت های ازدواج باهامون حرف زد خیلی بهمون امید داد گفت کارمون درست میشه گفت به خدا توکل کنیم و به من گفت یه خورده صبر کنم تا او شرایطش بهتر بشه انقد ازش راضی بود بعد که از مرکز مشاوره اودیم بیرون ازش پرسیدم که چی گفتی گفت همه گذشتموصادقانه بهش گفتم وگفتم که توبه کردم و از روزی که توبه کردم دنبال این کارا نرفتم مشاور میگفت محمدگفته تو عشق پاکی هستی که خدا بعد از توبه بهم هدیه داد خیلی قشنگه وقتی قلبت درد میگیره همزمان با درد تو یه نفر دیگه توی یه نقطه دیگه مون قسمت وجودش(قلبش) درد بگیره خیلی قشنگه بون اینکه خواستتو بگی طرفت اونو بخونه دردتو نگفته یه نفر دیگه بدونه
من به عشقم ایمان دارم حتی اگر به هم نرسیم مال همیم چون ما دورا دور باهمیم حتی نیازی به ازدواج هم نداریم چون دورا دور هم آرامشو به هم هدیه میدیم شاید با خودتون بگید بچه گانه فکر می کنم اما به خدا قسم هر چه گفتم واقعیت حس من به محمد با همه احساساتی که تاکنون داشتم متفاوته با اون دارم روز به روز به خدا نزدیکتر میشم روز به روز به معنویات و کمالاتم افزوده میشه وقتی میبینمش به آرامش روحانیو عرفانی میرسم
حالا هر کی میخواد بگه اشتباهه بگه واسم دیگه حرف این و اون مهم نیست چون کار من اون از این حرفا گذشته ما به عشق واقعی رسیدیم من خیلی خوشبختم چون خدا اونو بهم داد و اونم مثل من
خوب خدا رو شکرکه تصمیم آخرو گرفتی.
پس دیگه منتظر چی هستی؟ هنوزم از چیزی ناراحتی؟ اگه نیستی که واستون آرزوی بهترین ها رو دارم. امیدوارم به هم برسید و بهترین ها رو با هم تجربه کنید. فقط درس و پیشرفت و اهداف و آرزوهایی که داشتی رو یادت نره که دنبال کنی دختر خوب.
در ضمن این جا دادگاه نیست دختر خوب اگر کسی چیزی میگه به خاطر خودت میگه تو در عمق جریانی و ممکنه دچار احساسات بشی اما کسانی که این جا تو رو راهنمایی میکنن از روی عقل تو رو راهنمایی یا نصیحت میکنند تا به خودت بیای. اینجا قرار نیست اشتباهات کسی تآیید بشه یا واسه کسی دلسوزی کنیم قرار راهنمایی کنیم. اگه نگفته بودی مشاور تآییدش کرده و توبه کرده و. . . من هم هنوز میگفتم داری اشتباه میکنی اما الان اوضاع عوض شده میگی یه آدم دیگه ای شده خوب انسان هم جایز الخطا ست هیچ کدام از ما معصوم نیستیم فقط یکی کمتر گناه کرده یکی بیشتر مهم اینه نیست که گناه کی بیشتره مهم اینه که کی زودتر متوجه میشه و توبه میکنه.
سلام بهاره جان
خوبي عزيزم ؟
چرا ديگه به تاپيكت سر نميزني ؟
بلاخره به كجاها رسيدي ؟ از 16 آذر تا به امروز ديگه توي سايت نيومدي! نكنه با بچه ها قهري ؟
مارو از ماجرات بي خبر نگذار
موفق باشي
سلام
ممنون از اینکه هنوز منو فراموش نکردید نه رویا جان من آدمی نیستم که بخوام با کسی قهر کنم اگر کسی باهام قهر کنه خودم پا پیش میذارم و هر طور شده خودمو بهش می چسبونم از قهر کردن خوشم نمیاد تا وقتی آشتی هست چرا قهر؟
بد نیستم اوضاع مثل قدیمه با یک سری تغییرات
خدا رو شکر عمل باباش هفته پیش با موفقیت انجام گرفت دوتا از دریچه های قلبشو عوض کردند میگن حالش خیلی خوبه امروز مرخص میشه ایشون توی یکی از شهرهای اطراف مشهد مشغول کارند منم درگیر درس و دانشگاهم گرچه هیچ حوصله ایی ندارم کاملا از درس و دانشگاه زده شدم خیلی میترسم فکر می کنم این ترممم نتونم از عهده درسم بر بیام و مجبور بشم حذف کنم برام دعا کنید ممنون میشم راهنماییم کنید همش در حال فکر کردنم حواسم سر کلاس و درس نیست همش دل تنگم خیلی سعی می کنم صبور باشم اما روز به روز نگرانتر و دلتنگ تر میشم
خیلی می ترسم از آینده ام وحشت دارم از روزی که با روی خجالت زده پیش خانواده ام برم وبگم از عهده درسم بر نیومدم
خیلی دلم میخواد دل به درسم بدم شرایط دشواری دارم توی خوابگاه اصلا آرامش ندارم از طرفی موضوع ایشون
نمی دونم چه طور رفتار کنم توی این شرایط چکار کنم
تنها میتونم بگم خسته شدم از همه چی حتی از خودمم خسته شدم
سلام بهاره جان
تو تمام تلاشتو بکن ، ان شا الله که میتونی از ÷س امتحاناتت بر بیای
عزیزم هیچ چیزی غیر ممکن نیست!!! خودتو ناراحت نکن ، بلاخره همه یه مشکلاتی دارن
ان شا الله که مسئله ی شما هم به زودی حل میشه !!!
تو که از عشقت مطمئن شدی ، ÷س نگرانی دیگه برای چیه ؟ عزیزم این دلتنگی ها اتفاقا خیلی شیرینه !!!
راستی هنوز تا ÷ایان ترم دو سه هفته ای مونده !!! سعی کن تمام تلاشت رو بکنی و از دوستات کمک بگیر
دو سه هفته هم زمان کمی نیست گلم
ببخشید اگه نتونستم کمکت بکنم
فقط خواستم بگم هنوز به اندازه ای وقت داری که بتونی خودت رو برسونی
فقط باید این حس نا امیدی رو از خودت دور کنی ، تو که یه دلگرمی داری و اون عشقته !! ÷س واسه خاطر اینکه عشقت خوشحال بشه تمام تلاشت رو بکن!!!
موفق باشی گلم
من نمي دونم چرا ما ايراني ها به همه چيز يك بعدي نگاه مي كنيم؟ تا عاشق ميشيم يعني اينكه بقيه كارها تعطيل!!
بهاره عزيز علاقه به جنس مخالف نبايد باعث عدم پيشرفت تو در بقيه مسائل بشه،در ضمن اين رو بدون اولويت اول تو درس خوندنه چون باعث ميشه حتي نسبت به هر مسئله و مشكلي ديدت رو عوض كنه و به مسائل باز فكر ميكني
باعث ميشه در آينده بتوني مستقل باشي و از نظر مالي هم بعد از اينكه سر كار رفتي محتاج شوهر نباشي
ضمنا اين احساس خصوصيتي است كه هميشه با انسانه ولي زمان براي ادامه تحصيل و موفق شدن بسيار محدوده و برگشت ناپذير و اين رو بدون كه فرصت دانشجو بودن شايد هميشه وجود نداشته باشه،پس سعي كن مسائل زندگيت رو اولويت بندي كني و براي به سرانجام رسيدن آن برنامه ريزي كني
ممنون از لطفتون برام دعا كنيد
حس عجيبي دارم حال خوبي ندارم نمي دونم شايد ديوونه شدم اما بعضي وقت ها براي ماندن بايد رفت
التماس دعا
سلام بهاره جان
ناراحت نباش که چرا کسی راهنمایی نمیکنه چون یک خورده مشکله کسی نظری کانل وجامع بده اما به نظرمن مدیر همدردی بهترین راهنمایی راکردند به مشاوره خصوصیت تا حل مشکل ادامه بده موفق باشی عزیزم
بهاره جان
من تایپیک اولی را که برات نوشتم براساس خوانده های صفحه اول پیام هایت بود بعد متوجه شدم 7صفحه است وسپس همه را خواندم
اول ااینکه همه واقعا راهنماییت کردند نه دادگاهیت
دوم کارتو اشتباه بود ویادم انداخت به دوستم که تقریبا کاری مشابه دوست تو کرده بود البته دوستم دختر بود اون با یک پسر دوست شده بود ووقتی خانه طرف زنگ میزد بعضی اوقات برادرش جواب میداد وکمکم با برادره دوست شده بود وبا اینکه من به دوستم گفتم کار اشتباهی میکنه اما قبول نمیکرد ودر اخر چی شد هیچ دوتا برادر ولش کردن اولی بخاطر اینکه فهمید دومی هم بخاطر اینکه گفته بود وقتی تو با برادرم دوست بودی چرا بامن دوست شدی پس امکان دوست شدن باکسان دیگری هم هستی پس لطفا خوب به نظرات همه دوستان توجه کن واز روی عقل ومنطق تصمیم بگیر
دوست عزيز نميدونم چي بگم! وقتي ميگي به عشقت اطمينان داري و افتخار ميكني منو دوستان چي بايد بگيم.
به دوستت حق بده اگه شما هم جاي اون بوديد ناراحت ميشديد ، ميترسم يه حرفي بزنم ناراحت بشيد
اما جمله آخر رو بگم براي دختر دايي من هم مشكلي مشابه مشكل شما پيش اومد ميدوني دوستش چي گفت:گفت عشقم رو دزديدي اما به حضرت عباس واگذاتون ميكنم.اگه بدونيد بعد از 4 سال دوستيه دختر داييم با اين پسره كه تا پاي نامزدي هم رفتن حضرت عباس چه بلايي ................ ساكت شم بهتره.چون فردا ميان ميگن طراوت نوشته:
تشکر از راهنماییتون من خیلی وقته اینجا نمیام به این تاپیک سر نمی زنم حتی به تالار نمیام هم نیومدم امروز اومدم یه خورده درد دل داشتم با یکی از دوستان قدیمی که دیدم 3 نظر جدید به نظرات قدیمی افزوده شده که گفتم نگاهی بندازم
از همگی ممنونم به خاطر راهنمایی هاشون البته یه عده از دوستان واقعا نسبت به بنده لطف داشتند
این آخرین پستیه که توی این تاپیک می نویسم
خدا نگهدار
یه چیزی یادم رفت که بگم من دوستمو ملاقات کردم اون از من راضیه و منو حلال کرده و کلی با هم خوبیم اونم نیمه گمشدشو پیدا کرده و قراره ازدواج کنه و ما با هم هیچ مشکلی نداریم
در پناه حق
الله نگهدار همه