ازهمتون ممنونم.(ميشل-فقط خدا-جوانه-مسافرزمان-بابك-ريحانه و...)

برد عزیز،

ظاهرا منظور فرشته مهربان رو از وابستگی درست متوجه نشدی. یه مقدار در موردش مطالعه کن.

هرچی می گذره، باز هم توجهی به نکاتی که دوستان بهت یادآور می شن، نداری. مسائل رو اصولی بررسی نمی کنی.

هربار نکته ای بهت یادآوری می شه، یه برچسب تلقی می کنی... اینجوری هیچ کاری از پیش نمی ره...



نمی دونم به این توجه کردی یا نه، اما فرشته مهربان خیلی نسبت بهت انعطاف به خرج می ده... مثلا همین تاپیک رو اگه من زده بودم و بعد میومدم پست هایی با موضوع نامربوط به عنوان درش می گذاشتم، قفل می شد. :)

یا اون تاپیک های "با من حرف بزن" که فکر نکنم مشابهشون رو تو همدردی داشته باشیم... و همیشه اصرار می شه که یا یک موضوع مشخص عنوان بشه و یا تاپیک قفل می شه...

عزیزم اینجا همه دوستت دارن، و باهات مهربون هستند (شاید چون اصلی ترین ویژگی خودت مهربونی هست، این حس رو در دیگران برانگیخته می کنی) پس لطفا برداشت منفی ای نسبت به حرفها و رفتارشون نداشته باش...:72:


===============

فقط خدای عزیز:72:

تمایل شما به همدلی کردن رو درک می کنم. اما خودتون هم می دونید که از نظر روحیات با برد خیلی متفاوتید.

خواهش می کنم به همدردی کردن اکتفا نکنید... قبلا که تاپیک های برد رو می خوندم، به نظرم می رسید نسبت به ریحانه پذیرش داره، حالا گویا فقط شما باقی موندید... پس خواهش می کنم یه مشاوره اصولی و هدفمند ارائه بدید...

می بینید که اصلی ترین ویژگی برد اینه که تمایل واقعی ای به تغییر نداره. اگه بتونید این مورد رو تغییر بدید، کار بزرگی انجام دادید... هرچند مسئولیتی در این مورد ندارید، اما امیدوارم به خواهشم توجه کنید... :72:

فرشته مهربون حتما به توصيتون عمل ميكنم.
متشكرم كه ايرادمو گفتيد.
شما هم دعا كنيد بتونم وابستگي به هر چيزي يا هر كسي رو رها كنم.

دوستاي گل وخوبم همتون مهربونيد ومن اينجا ديدم نسبت به جامعه خيلي تغيير كرد.فهميدم همه آدما يك قسمت وجودي خيلي مهربون دارن اما با موقعيتهاي مختلف تغيير ميكنن اما نبايد اصل وذات واقعيمون كه همون خداست رو فراموش كنيم.
:323:اين بار با ناراحتي نميرم.اميدوارم خدا به همتون كمك كنه خوب وخوش وديندار زندگي كنيد.

عزیزم منظور از رفع وابستگی، رفتنت از اینجا نبود!

چرا اینجور مواقع سوال نمی کنی که مطلب برات روشن بشه؟

در دو مورد دیگه ای که دوستان بهت یادآوری کردن، باز هم همین برخورد رو کردی... یه ذهنیتی پیدا می کنی و روی همون اصرار می کنی... چرا فکر نمی کنی که شاید ذهنیتت اشتباه باشه و اصلا درست متوجه منظور اون فرد نشده باشی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط میـشل

برد عزیز،

ظاهرا منظور فرشته مهربان رو از وابستگی درست متوجه نشدی. یه مقدار در موردش مطالعه کن.

هرچی می گذره، باز هم توجهی به نکاتی که دوستان بهت یادآور می شن، نداری. مسائل رو اصولی بررسی نمی کنی.

هربار نکته ای بهت یادآوری می شه، یه برچسب تلقی می کنی... اینجوری هیچ کاری از پیش نمی ره...



نمی دونم به این توجه کردی یا نه، اما فرشته مهربان خیلی نسبت بهت انعطاف به خرج می ده... مثلا همین تاپیک رو اگه من زده بودم و بعد میومدم پست هایی با موضوع نامربوط به عنوان درش می گذاشتم، قفل می شد. :)

یا اون تاپیک های "با من حرف بزن" که فکر نکنم مشابهشون رو تو همدردی داشته باشیم... و همیشه اصرار می شه که یا یک موضوع مشخص عنوان بشه و یا تاپیک قفل می شه...

عزیزم اینجا همه دوستت دارن، و باهات مهربون هستند (شاید چون اصلی ترین ویژگی خودت مهربونی هست، این حس رو در دیگران برانگیخته می کنی) پس لطفا برداشت منفی ای نسبت به حرفها و رفتارشون نداشته باش...:72:


===============

فقط خدای عزیز:72:

تمایل شما به همدلی کردن رو درک می کنم. اما خودتون هم می دونید که از نظر روحیات با برد خیلی متفاوتید.

خواهش می کنم به همدردی کردن اکتفا نکنید... قبلا که تاپیک های برد رو می خوندم، به نظرم می رسید نسبت به ریحانه پذیرش داره، حالا گویا فقط شما باقی موندید... پس خواهش می کنم یه مشاوره اصولی و هدفمند ارائه بدید...

می بینید که اصلی ترین ویژگی برد اینه که تمایل واقعی ای به تغییر نداره. اگه بتونید این مورد رو تغییر بدید، کار بزرگی انجام دادید... هرچند مسئولیتی در این مورد ندارید، اما امیدوارم به خواهشم توجه کنید... :72:

---

ميشل عزيزم من متوجه شدم كه روحيه وابستگي دارم.فكر كردي چرا هنوز از نبود بابام رنج ميبرم؟من هر كار ميكنم نميتونم هيچ فردي رو از زندگيم (ذهنم)به طور كامل حذف كنم.البته پدرم كه حذف شدني نيست ونميخوام حذفش كنم.
خودم ميدونم همه خيلي باهام كنار اومدن واز اينجا كه يك سايت خصوصيه انتظار ندارم ملاحظه منو بكنن.
من تمام واقعيتهارو ميبينم وبه حرف فرشته مهربون به عنوان برچسب نگاه نميكنم.
اما در مورد فقط خدا محترم...وبقيه دوستان گلم كه به تاپيكم سر زدن ولطفشونو بهم ثابت كردن بايد بگم:
هر كس برحسب تحملش با من موند.
خواهش ميكنم فكر نكنين كسي رو ناديده ميگيرم كه اصلا اينطور نيست.من براي تك تك كلماتتون ارزش قائلم وسعي كردم به همشون عمل كنم.
چطور متوجه شديد من نميخوام تغيير كنم؟ميشه مثال بزني ميشل عزيز؟



- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط میـشل

عزیزم منظور از رفع وابستگی، رفتنت از اینجا نبود!

چرا اینجور مواقع سوال نمی کنی که مطلب برات روشن بشه؟

در دو مورد دیگه ای که دوستان بهت یادآوری کردن، باز هم همین برخورد رو کردی... یه ذهنیتی پیدا می کنی و روی همون اصرار می کنی... چرا فکر نمی کنی که شاید ذهنیتت اشتباه باشه و اصلا درست متوجه منظور اون فرد نشده باشی؟

---

پس من چكار كنم؟

برد عزیزم،

احساس می کنم منطق من با منطق تو همخوانی نداره، و در این لحظه درست نمی دونم چطور هماهنگی لازم رو ایجاد کنم. به همین خاطر صبر می کنم فقط خدا و ریحانه و سایر دوستانی که در ارتباط ذهنی باهات، موفق تر بودن، این لطف رو بکنن و به سوالاتی که در پست قبلیت از من پرسیدی، جواب بدن.

تو فاصله، من هم بیشتر فکر می کنم ببینم چطور باید چیزی که تو ذهنم هست رو بهت انتقال بدم. تا حالا که هرچی تلاش کردم متاسفانه ناموفق بودم...

:72::72::72:

نميدونم چي بگم چون اصلا نميدونم بايد چكار كنم؟برم؟نرم؟وابستگي خوبه؟ بده؟
در مورد اينكه گفتي سوال نميكنم!خب من نميتونستم تو تاپيك قفل شده سوال كنم وفرشته مهربونم نميتونن جواب بدن.
از شما پرسيدم ايرادم كجاست؟!شما هم ميگين منطقمون با هم فرق داره.چرا نميشه احساس واقعيمو تو كلمات نشون بدم؟
باور كن ميشل عزيز براي من حرف همتون محترمه اما نميدونم ايراد كار كجاست؟

- - - Updated - - -

من اگه قراره خوب بشم خب بايد برم پيش مشاور. اونم از تمام زندگيم ميپرسه. منم جواب ميدم اما نميتونم همه چيو رودر رو به مشاور بگم. من اينجا راحت بودم.
ما اينجا مشاوره مجاني هم داريم ومن براي رفتن مشكلي ندارم اما مشكل اينجاست كه تا حالا مشاور خوب پيدا نكردم كه با آرامش باهام ارتباط برقرار كنه.حتي موقعي كه چند سال پيش با پدر ومادرم رفته بوديم اون تمرين آرام سازي ميكرد وتلفنشو جواب ميداد.خانوم بود واز خودم كمي بزرگتر بود.وقتي من ميگم مشاور نميتونه كمكم كنه به خاطر اينه كه حس آرامش ندارم باهاشون.فقط يك آقايي هست كه كمي كوچكتر از پدرمه واز تمام زندگي ما خبر داره وبه هر كس تونستم معرفيش كردم وجدا مشاور خوبيه وتلفني هم جواب ميده.حتي بادخترش دوست صميمي شدم اما اون زود ازدواج كرد.
اما من نميتونم بعضي مسائلو بهش بگم. هر وقت خواستگار داشتم خيلي خوب راهنماييم كرده ومثل يك پدر دلسوز كمكم كرده.

- - - Updated - - -

ميشل عزيزوگلم يادمه اوايل كه فقط براي بقيه پست ميزاشتم تنها كسي كه ترقيبم كرد خودم پست بزارم ومسائلمو بگم تو بودي.اتفاقا من به حرفت عمل كردم والان ميگي منطقم با تو فرق داره.
بزار باهات راحت باشم.البته ببخشيد قصد خير دارم.........
من حرفاتو قبول دارم اما به خاطر اينكه حس ميكنم ميخواي يه فاصله اي رو با من حفظ كني (برداشت من اينه وشايد اشتباست) نميتونيم با هم ارتباط عاطفي خوبي برقرار كنيم.واز اونجايي كه من بايد حس كنم كسي از لحاظ عاطفي بهم نزديكه وبعد حرفشو با جون ودل قبول ميكنم منطقمونم با هم سازگار نميشه.وگرنه من سوالات سختي نپرسيدم وجواب سختي هم نميخواد.
البته من رفتاراتو قبول دارم ودوست داشتم مثل تو بودم تا اينقدر زود به همه وابسته نميشدم.

سلام

میشل عزیز

من به شخصه براتون احترام زیادی قائلم.هر جا پستی از شما رو ببینمم سعی می کنم بخونمش.به نظرم ادم با سواد و صاحب نظری هستید.

تو این سایت یا باید بلد باشید به کسی امید بدبد یا راه درست رو (به قول شما اصولی و هدفمند) نشونش بدید که مستلزم سواد و تخصص و تجربه کافی هست.


حالا با توجه به اینکه بنده اطلاعات و تجربه لازم رو در امور مشاوره ندارم لاجرم از اظهار نظر تا حد امکان اجتناب میکنم.مگر اینکه تجربه شخصی داشته باشم.مطمئن باشید از صمیم قلب دلم میخواد سر سوزنی کمکی به هر یک از بچه های تالار(به خصوص برد عزیز) بکنم.اما ایا نباید یه پشتوانه علمی قوی پشت حرفام باشه؟حرفایی که مطمئنا در قبال گفتنشون مسئولیم.


با خوندن حرفاتون خیلی فکر کردم که چرا شما فکر می کنید برد عزیز نسبت به حرفهای من پذیرش دارن(که باعث افتخار واسه بنده).به نظرم دلایل زیر بی تاثیر نیستن.اینا رو می گم که شما دوستان با سواد و مهربان هم بتونید بهتر با ایشون تعامل بهتری برقرار کنید.


اولین چیزی که در مورد ایشون متوجه شدم روحیه حساس و زود رنجی ایشونه.که شاید اثرات زندگی هست که ما ازش بی خبریم.من خودم ادم زودرنجی هستم.از هیچ چیز به اندازه ملامت و سرزنش بدم نمیاد.پس سرزنش ممنوع(مگر یه جاهایی و یه وقت هایی).یه جاهایی ادم فقط میخواد مطمئن شه که کسی داره به حرفاش به دقت گوش میده.باید بذاریم اینقدر بگه تا خالی بشه.(این نکته رو خود برد هم در یکی از پستهاشون گفتن)


موضوع بعدی شرایط سنی یکسان مونه.به هر حال نقد شدن برای هیچ کس خوشایند نیست.به خصوص توسط افرادی که از ما کوچکترند.البته میدونم بزرگی به سن و سال نیست.اما خب بی تاثیر هم نیست.


دیگه اینکه برخی دوستان میان و یه پست میذارن و میرن.در صورتی که باید با مراجع موند.باید باهاش همسو شد.من تا جایی که دو.ستان همراهی کنن سعی می کنم پست نذارم.(به همون دلیل بی تخصص بودنم).ولی گاهی می دیدم که مراجع منتظره اما .... .حتی حضور شما در کادر پایین (همون جایی که افراد بازدید کننده رو نشون میده) از چشم مراجع دور نمی مونه.این برای مراجع خوبه که حس کنه دوستانی داره که پیگیر کارشن.بی هیچ چشم داشتی

در ضمن من فکر می کنم شما دوستان خیلی خوبی برای هم میتونید باشید.اما باید اون شبهه برد در مورد حفظ فاصله رو برطرف کنید.

فقط هر کاری می کنید نذارید نا امید شه.

در ضمن برد عزیز امیدوارم این طومار رو نذارید به حساب دلسوزی و این حرفا که اونموقع یه طومار مینویسم و فقط ازتون انتقاد می کنم!!!!!.گفته باشم!!!!

فقط خدا

سلام
نميخواستم چيزي بنويسم چون خيلي خوب در موردم توضيح دادين.
اما با جمله آخري كه گفتيد........ بايد بگم من شما روخوب شناختم وميدونم واسه ترحم حرفي نميزنيد.

سلام

میشل جان برد نسبت به حرفای من پذیرش داره؟؟!!!!!!!!!!!:eek:
برد عزیز واقعا همینطوره!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:p
نه بابا، برد از من کلی شاکیه، سایه ام رو با تیر میزنه! ولی من که منتظر نمیمونم بزنه! به موقع در میرم:199:

ولی واقعا واقعا منم هروقت بدونم حرفی هست که گفتنش به برد کمک میکنه رو میگم.ولی میدونم چون کوچکتر هستم ممکنه خوشش نیاد(همون حرفی که آقای فقط خدا هم اشاره کردن بهش) سعی میکنم کمتر ظرفیت تاپیک هاشو من بالا ببرم

http://s1.picofile.com/mine/Pictures...%20%283%29.gif
راستی دوستم،تو میتونی تو نت باشی بدون وابستگی. میتونی با تک تک اعضای تالار در ارتباط باشی(آقا یا خانم فرقی نمیکنه) بدون وابستگی.
این قضیه اعتیاد و وابستگی که فرشته مهربان اشاره کرد من که پذیرفتم در مورد خودم صدق میکنه!!

کسی که تاپیک میزنه به نظر من نشون دهنده این هست که آمادگی پذیرش هر نقد ونظری رو داره، پس بجز موارد خاصی از نظرات( که برای شخص نه تنها مفید نیست بلکه ممکنه روی روح وروان کاربر تاثیر منفی بذاره) ،اکثر نظرات میتونه مفید باشه. چون میتونه خودش جرقه یه فکر بزرگتر یا تحول مهمی در زندگی شخص باشه

واینکه ما باید قبول کنیم همه آدما بیان یکسان ندارن. و این به نظر من عالیه!!


نمیدونم این پست نکته ای داشت که ارزش گذاشتن داشته باشه یا نه! ولی میخواستم بگم من برد رو دوست دارم. و از حضورش در همدردی خوشحالم:)

فقط خدای محترم، شما هم میتونید وابستگی به نت نداشته باشید ولی همچنان باشید:)

برای دوست عزیزم بهترین ها رو آرزو میکنم.

میشل جون بیا اینجا منتظر نظرات خوبت هستیم:)

- - - Updated - - -

از همه دوستان در تالار خواهش میکنم تقاضا دارم یکی به من بگه چرا من(کاربر قدیمی;)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) دکمه ویرایش برام فعال نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در حقم لطف خیلی بزرگی میکنید:cupcake:

سلام ريحانه جون.
خب معلومه كه من ازت حرف شنوي دارم چون تو دلسوزي وبا مهربوني حرف ميزني.
از لطفي كه بهم داري ممنونم.

سلام
دوستاي خوبم من امروز در مقابل خدا خيلي شرمنده شدم.
وقتي كه تاپيك ويدا عزيز رو در مورد معلولين ديدم.

فهميدم بايد بيشتر از اينا شكر گذار خداي خوبو عزيزم باشم.
خدايي كه تا الان آبروي منو حفظ كرده ودر مقابل ديگران به من عزت داده تا يه وقت خوار وكوچيك نشم.
خدايي كه منو با اينجا وشماها وتمام آدماي خوب تو زندگيم كه كمترين ارتباط خوني باهام ندارن اما با جون ودل بهم كمك كردن آشنا كرد.
حالا ميفهمم اين جمله رو...........
خدا گر زحكمت ببندد دري زرحمت گشايد در ديگري
همين دوستم برام كار پيدا كرده.نزديك خونه است.دوست ندارم برم اما بايد برم چون نميتونم از برادرم پول بگيرم.
شايد خدا ميخواد...
نميدونم چي ميشه اما ميرم ببينم چطوره؟


- - - Updated - - -

ريحانه جونم ممنونم كه مياي اينجا اما من دوست دارم از فكر خوبت منو محروم نكني.

- - - Updated - - -

ديشب خواب ديدم كه يك آكواريوم بزرگ پر از ماهي قرمزبزرگ دارم.اونقد زياد بودن كه به زور از كنار هم حركت ميكردن.چند تاشون افتادن بيرون اما من نجاتشون دادم ومراقب بودم نيفتن.

امشب دلم خيلي گرفته............
همسايمون مهموني دارن صداشون مياد ومن غصه عجيبي سرتاسر وجودمو گرفته....................
ناشكري نميكنما!!!!!!!!!
اصلا جراتشو ندارم.چون خدا كم بابت همه چي كمكم نكرده.
بيشتر از همه بنده هاش مديونشم اما نميدونم چكار كنم؟

bird.1 عزیز

بیشتر روی داشته هایت متمرکز شو و این حس شکر گذاری و نعمت بینی را تقویت کن .

تمرکز را از روی نداشته ها و مرثیه سرائیهای احساسی بردار که چز آسیب نیجه ای ندارد .

تاپیکت فول ظرفیت شده و از طرفی هم برای کمک به تمرکز زداییت از نداشته ها و ..... بهتر می بینیم که ختم آنرا اعلام کنیم عزیز جان ، مدتی به خودت استراحت فکر بده . ذهنت را بیشتر به سکوت وادار کن تا به قول جناب اس سی آی ، ذهن سطحی و منتقد درونیت کمتر میدان جولان داشته باشند


موفق باشی