بچه ها چكار كنم؟ديروز بيرون بايك سرهنگ دعوا كرده.چون فكر كرده مزاحم دخترا شده واشتباهي گرفتش.بعد ولش كرده.
ديشبم با دوست دخترش توخيابون بودن گرفتنشون.فرار كردن.اينا رورفته به بابام گفته.بابامم به خواهرم.
چكار كنم بيخيال بشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟خسته شدم از كاراشون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واي چه دل پر دردي دارم..................
خدايا نجاتم بده از مشكلات ديگران......................
ديگراني كه..............
خسته ام................
فقط نجاتم بده............
ديشب با تمام وجود از خدا خواستم ببرم از اين دنيا........
اصلا ناشكر نيستم.خودم همه چي دارم.(يعني از لطف بيكران خداي بزرگم كه بيشتر از لياقتم بهم داده سپپپپپپپپپپپپپپپپپپپااااا اااااااااااس فراوان دارم).نميدونم تاكي مجبورم با آدمايي زندگي كنم كه نميتونن معمولي باشن.بايد حتما زندگيشون براي خودشون واطرافيان پر از تنش باشه.
من فقط يه محيط آروم ميخوام.
شايدم جدا لايقش نيستم.ودارم بيخودي بال بال ميزنم.شايد خداميگه بيشتر از لياقتت دادم وباز هم اينطوري ناشكري ميكني؟؟؟؟؟؟
دوست داشتم..........
خدا............................................ .................................................. .................................................. ..............................................
كمكم كن........مثل هميشه....................