خوب حالا که بعد این همه صحبت رفتی خواستگاریش ایشالله خوش برگرتی و خوش بمونی اصلا همه چیز به کنار باید بعد امتحانات میرفتین چون همه چیز بهتر از بعد خواستگاری واسه درس خوندن بود
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب حالا که بعد این همه صحبت رفتی خواستگاریش ایشالله خوش برگرتی و خوش بمونی اصلا همه چیز به کنار باید بعد امتحانات میرفتین چون همه چیز بهتر از بعد خواستگاری واسه درس خوندن بود
درست میفرمایین ... ولی دختر خانممون دیگه نخاست بمونه بعد امتحانا !
- - - Updated - - -
[QUOTE=asemani;265191]همه دوستان آگاهی ها و هشدارهای لازم رو بهتون دادن. متاسفانه شما شدیدا در دام احساساتتون افتادید و کاملا چشم و گوش بسته عمل می کنید ، تا حدی که حتی جوابی در پاسخ به این همه نگرانی دوستان که به شما گفتن به دنبال علت اصرار این خانم باشید ، ندادید !!!
امیدوارم خانواده کاملا منطقی عمل کنند و تمام جوانب این ازدواج رو به خوبی بسنجند.
موفق باشی.
علت اصرار خانم فقط این بود که به صورت رسمی به خانوادش بگه من فلانیو میخام ... شاید الان بگین از خودم تعریف و خودخواهی میکنم اما به چند تا از دوستاشم گفته که منو میخاد که اونام به من گفتن !!!
فقط فعلا میخواد یه حالت رسمی با اطلاع همه خانواده باشه
طبق حرفای خودش که از خانوادشون بهم رسیده تصمیم هردو خانواده یکیه و از این بابت نگرانی نیست
فقط توی جزئیات شاید کمی اختلاف باشه اما متن قضیه بین 2 طرف یکیه ...
ازتون میخوام دعام کنین تا همه چی خوب پیش بره .......... :o
http://arayesh900.mihanblog.com/
سربازی رفتی اصلا
خوب خوبه! خدا رو شکر:203:
فقط من نفهمیدم نقش ما این وسط چی بود؟ سیاهی لشگر بودیم؟
نه اینطو نگید !!!!
فقط مشکلی که الان دارم اینه که طبق عرف و عادت جامعه عروس نمیاد کنار مادرزن زندگی کنه بخاطر همینم یکمی کارم مشکله البته کمی پس انداز دارم و خود دختر خانوم ((با اینکه میدونم همه اولش اینو میگن!!)) گفته که من میتونم با وضع مالی متوسط هم شروع کنم .....
الان مشکلی که ساخته شده همینه !!!!!!!!!!!!!!!
البته فعلا بحث اینا نیس ! باباهه میگه باید دانشگاشو تموم کنه وگرنه اگه میخاد ازدواج کنه دانشگاشو بذاره کنار (( که من معتقدم غیر مستقیم میفهمونه که هزینه دانشگاهو من باید بدم))
میشه کمکم کنین؟
بابا مامانش بهش گفتن میدونیم همو دوست دارین اما دانشگاتو بذار کنار !!!
من چه کنمممممممممممممممممم؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودش چی میگه ؟ بالاخره آشتی فرمودن ؟
واضح تر بگو.بابای کی؟کی دانشگاشو بذار کنار؟نقل قول:
باباهه میگه باید دانشگاشو تموم کنه وگرنه اگه میخاد ازدواج کنه دانشگاشو بذاره کنار (( که من معتقدم غیر مستقیم میفهمونه که هزینه دانشگاهو من باید بدم))
میشه کمکم کنین؟
بابا مامانش بهش گفتن میدونیم همو دوست دارین اما دانشگاتو بذار کنار !!!
برادر فرهنگ 27 عزیز ، پدر دختر خانم فرمودن . که یا باید خانم دانشگاه رو رها کنن یا اینکه ازدواج بمونه برای بعد از اتمام دانشگاه و حالا آقا ماهان فکر می کنند که به خاطر خرج و مخارج دانشگاه پدرخانم این حرف رو زدن.
اما ماهان عزیز
هنوز صریحا بهت میگم که روی اخلاق دختر خانم تمرکز کن. به شکر خدا اون تشویش قهر بودنش هم دیگه الان برطرف شده و با فکر بازتری می تونی فکر کنی
اما در مورد اصل ازدواج .... اولا اینکه تبریک میگم که به امید خدا تصمیم گرفتی از دنیای مجردی خارج بشی و سنت زیبای اسلام رو در زندگیت پیاده سازی کنی که بنای خانواده مستحکمترین بنا در اسلامه . اما مشکلات تو زندگی زیاده و باید با در نظر گرفتن تمام جوانب اقدام به گرفتن تصمیمات مختلف کنی.
گفتید که دختر خانمهای امروزی تمایلی به زندگی در خونه مادر همسر خودشون رو ندارند. این قضیه تا حدی درسته . اما بسته به شهر و آداب و رسوم و اخلاقیات دختر خانم می تونه متغیر باشه . زندگی در خونه مادرشوهر هم محاسن داره ، هم معایب . اولین حسنش هم از نظر اقصادیه . اگه دختری بتونه با خانواده مادرشوهر کنار بیاد و اخلاق مناسبی داشته باشه و لجباز نباشه !!! ;)و البته خانواده همسر هم اونو پذیرفته باشن ، زندگی در کنار اون ها می تونه بنای اقتصادی خانواده شما رو مستحکم کنه .
اما اگه اخلاقیاتشون تا حدی در تضاد باشه با هم دوری اون ها از هم بهتره . چون مضراتش بیشتر از محاسنش خواهد بود.
در هر حال تعیین این موضوع به دوره نامزدی شما و نحوه رفتار خانواده و همسر شما برمی گرده .
اما در مورد دانشگاه !
شما با دختر خانم صحبت نکردید در مورد این موضوع ؟
ایشون که این همه اصرار به خواستگاری رفتن شما داشتن ، حالا شما می تونید این سوال رو ازش بپرسید / که نتیجه اون همه اصرار برای خواستگاری چی شد و چرا پدرشون همچین شرطی گذاشتن؟
در هر حال بعد از عقد هزینه های این دختر خانم تا حد زیادی به گردن شما می افته و اگه پدرشون حاضر به پرداخت هزینه نباشن ، وظیفه شرعی و قانونی شما به عنوان همسر حکم می کنه که هزینه های ایشون رو بپردازید .
شما با دختر خانم در مورد این موضوع صحبت کنید و نظر خودش رو در این خصوص جویا بشید.
موفق باشید.
زندگی در کنار اون ها می تونه بنای اقتصادی خانواده شما رو مستحکم کنه .
اما اگه اخلاقیاتشون تا حدی در تضاد باشه با هم دوری اون ها از هم بهتره . چون مضراتش بیشتر از محاسنش خواهد بود.
در هر حال تعیین این موضوع به دوره نامزدی شما و نحوه رفتار خانواده و همسر شما برمی گرده .
اما در مورد دانشگاه !
شما با دختر خانم صحبت نکردید در مورد این موضوع ؟
ایشون که این همه اصرار به خواستگاری رفتن شما داشتن ، حالا شما می تونید این سوال رو ازش بپرسید / که نتیجه اون همه اصرار برای خواستگاری چی شد و چرا پدرشون همچین شرطی گذاشتن؟
در هر حال بعد از عقد هزینه های این دختر خانم تا حد زیادی به گردن شما می افته و اگه پدرشون حاضر به پرداخت هزینه نباشن ، وظیفه شرعی و قانونی شما به عنوان همسر حکم می کنه که هزینه های ایشون رو بپردازید .
شما با دختر خانم در مورد این موضوع صحبت کنید و نظر خودش رو در این خصوص جویا بشید.
موفق باشید.[/quote]
شما انقد خوب حرف میزنید که حرفاتون بقولی آدمو جادو میکنه !!! قبل اومدن اینجا پیش خودم میگفتم الان دوستام چه جوابی دارن .. حرفاتون کاملا منطقیه . چون بحث خونه برمیگرده به بعد از عقد و شناخت بیشتر خونواده ها از هم - و علت حرف مادرم که گفته با من زندگی میکنن فقط بخاطر قضیه مالی هستش.
قبلا راجب دانشگاه حرف زدیم با هم و بین خودمون بمونه قبلا 2 بار بخاطر وقتی که واسه انتخاب واحد تعیین میکنن باباش نتونسته بود من شهریشو دارم - که بعد ها خاسته پس بده اما من قبول نکردم - منظورم از گفتن این حرف اینه که در توانمهست که شهریشو بدم - حالام فقط 2 ترم داریم که اونم هر 4 ماه یه بار شهریه میدیم از اون لحاظ مشکلی نیستالان فقط سوالم از شما اینه ما اگه 1 سال نامزد بمونیم بنظرتون موفقیم ؟ - بعد این 1 سال که دانشگا هم تموم شد 2 تامونم میتونیم یه کار خوبتر داشته باشیم.به نظر شما تحلیلم منطقیه ؟ (1سال نامزدی؟؟؟)
خیلی خوبه که قاطعانه پای تمام ماجرا ایستادین. مسلما زندگی بدون مشکل نخواهد بود. امیدوارم این عشق رو تا همیشه حفظ کنید و اگر احیانا در آینده مساله ای یا مشکلی خدای نکرده در زندگیتون پیش اومد ، همین قدر مصر در حل کردنش باشید و دلسرد نشید .
از نظر هزینه تحصیل خانم ، شما در ابتدای امر پیشنهاد دادن هزینه رو نکنید. چون به اندازه کافی با توجه به دانشجو بودن خودتون و این نامزدی خرجتون بالا خواهد بود.اما اگر دیدید که پدرشون تمایلی به ادامه تحصیلش به علت هزینه ندارند ، شما اون رو پرداخت کنید. البته این رو هم بدونید که این وظیفه شماست و بعدها مبادا در این خصوص چیزی رو به روی ایشون بیارید.
میزان نامزدی یک سال خوبه . بیشتر از اون منجر به بروز کینه و کدورت در بین خانواده ها و بلاتکلیف موندن طرفین میشه . پیشنهاد من اینه که از این میزان یکسال حدود یک سومش رو به صورت عقد موقت باشید و بعد از اون عقد دائم کنید . یعنی تقریبا سه الی چهار ماه عقد موقت و حدود هشت ماه هم عقد دائم .
ممکنه دوستانی که دوره های نامزدی رو گذروندن نظر بهتری داشته باشند.
موفق باشید .
عقد موقت چه کاربردی داره؟اگر قرار بر محرمیته غقد کنن.اگر م هدف شناخته که
نباید هیچ محرمیتی وجود داشته باشه.که ظاهراً این مرحله رو طی کردن.
مثل این می مونه که آدم بخواد خونه بحره اول شیش ماه اجاره کنه بعد بخره.
و اما ماهان اگر منظورت از نامزدی دوارن شناخته 1سال زیاده.اگر منظورت عقد
کردنه که نامزدی نمی شه.
آقای فرهنگ 27 عزیز
واژه نامزدی در بین اقوام مختلف معانی مختلفی داره .
گروهی به دوران عقد میگن نامزدی و به قبل از اون (یعنی به آشنایی ) میگن نشون کرده (چون فقط یه انگشتر نشون هدیه برده شده ) ، گروهی هم به دوران قبل عقد میگن نامزدی به دوران عقد هم نمی دونم چی میگن !
در مورد عقد موقت هم معمولا خانواده دختر اصرار به همچین کاری دارن (البته این رو در خانواد خودم ندیدم ، اما دوستانم اصرار شدیدی به این موضوع داشتن ) که اگر خدای نکرده مشکلی پیش اومد و خواستن جدا بشن اسم عقد دائم روشون نباشه برای آینده شون خیلی بهتره . ضمن این که اسم وارد شناسنامه هم نمیشه .
مخصوصا در مورد ایشون که با توجه به پست های قبلیشون مشخصه که دارن کاملا احساساتی برخورد می کنن و ما می دونیم که پی بردن و جبران اشتباه هرچه در گام های اولیه کار باشه ، بهتره .
به طور مثال پیشنهاد ما همیشه برای جدایی دو طرف از هم دیگه در صورتی که با هم مشکل داشته باشن به صورت زیر کاهش پیدا می کنه :
از چپ به راست بخونید
ازدواج با فرزند < ازدواج بدون فرزند < عقد دائم < عقد موقت < نامزدی یا همون آشنایی یا نشون کرده < دوستی یا آشنایی بدون اطلاع خانواده ها
یعنی هرچی در مراحل اولیه باشه ساده تره .
ضمن اینکه در زندگی باخت یه طرف باخت طرف مقابل هم به حساب میاد . پس هرچی در مراحل اولیه باشه هزینه های مادی و معنوی برای هر دو کمتر خواهد بود .
در هر حال ماهان عزیز نظر من کارشناسی نیست و من نظر شخصی خودم رو گفتم .
موفق باشید .
نمیدونم چرا !!!!! اما میخاد این رابطه تموم بشه !!!!!! خودمم واقعا شوکه شدم !! منکه به خاست اون به حرفش ارزش دادم و رفتم خاستگاری ... الان باید این حرفو بشنوم؟
با اینکه خانوادش گفتن میدونیم که همدیگرو دوس دارین ولی نمیخایم با هم ازدواج کنین ...... :(
واقعا کلافه شدممممممممممم
شاید بخاطر اون حرف که تو خواستگاری اولیه مادرم گفت باید پیش خودش بمونیم !!! ....
و الا دلیل دیگه ای نبود واسه این حرفش !!! شمارو بخدا کمکم کنین .................. :(
ماهان من این پیش بینی رو قبلا برات کرده بودم . آخه تو چرا انقدر چشمات رو بستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا به دنبال ایراد و دلیل از خودت و خانواده ات نگرد. اون اگه دوستت داشته باشه ، حتی به فرض اینکه با اومدن پیش مادرت مشکل داشته باشه ، سعی می کنه با همون لجبازی !!!! که ازش مشاهده نکردی و مشاهده کردیم حرف خودش رو خیلی راحت به کرسی بنشونه . شک نکن که مشکلش این نیست . اون احتمالا از روز اول شما رو نمی خواسته .
بارها بهت گفتیم و چشمات رو بستی . خواهشا دیگه چشمات رو باز کن. ضرر مالی ( پرداخت هزینه دانشگاه دختر خانم در طی دوران دوستی ) و ضرر روحی که در این دوران بهت وارد شده زیاده . امیدوارم این بار دیگه چشماتو باز کنی .
ازش علت نخواستی ؟ چطور این موضوع رو به شما گفت ؟ قسمتی از صحبت هاتون رو حتما بنویس.
موفق باشی.
نرگس عزیز یا هر اسم دیگه که داری،اگر بنا بر شناخته نباید هیچ گونه محرمیتی
وحود داشته باشه چون باعث درگیری احساس می شه.بدتر از اون مادر دختر
برای همیشه به پسر محرم می مونه.در مورد شناسنامه م شما حتی اگر بعد
از عر.وسی طلاق بگیری باز م اسم طرف از شناسنامه پاک می شه و کسی
که صیغه می شه باید بعد از جدایی باید جریانو به خاستگارش بگه پس هیچ
فرقی با کسی که قبلاً عقد کرده نداره.
صیغه،زمانی که دو نفر تصمیم نهاییشونو گرفته باشن و برای فراهم کردن مقدمات
عقد برای اینکه کنار هم موذب نباشن خونده می شه.
ماهان به شما گفته شد این دختر می خواد شما رو از سرش باز کنه ولی گوش نکردی.
سلام اقا ماهان من همین الان تمام نوشته ها رو خوندم و خیلی از این موضوع متاسف هستم که اکثر دخترا نمی تونن رو راست حرفشونو بزنن ای خانوم شاید قبلا قصد ازدواج با شمارو داشته ولی به هر حال منصرف شده بود و موضوع خواستگاری را پیش کشید ولی فکر نمیکرد شما اقدام کنید حالا بر بهانه ای میخواد این موضوع را تماتم کنه لطفا خوت رو گول نزن اون خانوم هیچ علاقه به شما نداره خودت رو یه جور قانع کن شرمنه هستم این حرف را میزنم:02.47-tranquillity:
ازش علت نخواستی ؟ چطور این موضوع رو به شما گفت ؟ قسمتی از صحبت هاتون رو حتما بنویس.
موفق باشی.
[/quote]
میگه خانوادم مخالفن چون زندگی کنار مادرشوهر تو خانواده ما جا نداره !
راجب مخالفت باباشم که گفته فعلا دختر نمیده اول باید دانشگاشو تموم کنه به نظر این میاد که باباش میگه اگه دخترش ازدواج کنه شهریه شو نمیده !! و اینم عادیه و منم قبولش دارم ..
غیر این دیگه بهانه ای نیست .....
میگه از اول آشناییمون بهت گفته بودم من با مادرشوهر یجا نمیتونم زندگی کنم..
البته همه همینطورن این نباشه یکی دیگه ! بازم همین حرفارو مزنه . تو این مدت آشنایی 1 بار نشد عصبی و ناراحتم کنه واقعا کلا دختر خوبیه اما ...
الان همه خترا میخان مستقل باشن
منم میگم بحث خونه مربوط به دوره نامزدیه نه الان !!!!! تا اونموقع با رفت و آمدها و شناخت بیشتر نظرش عوض بشه شاید !!!!!!!!
اما راجب خونه مستقلم حرفی نیست
خونه یکی از فامیل واحد مستقل دارن اما واقعا الان موندم ...............
بهم بگین چیکار کنمممممممممممممممممم
باز هم بگیم که کار خودت رو بکنی ؟؟؟؟؟
الان دو روز دیگه میای میگی مامانم اینا رو راضی کردم خونه مستقل بگیریم.
یه دو روزی هم بابت این موضوع خوشحالی ، تا اینکه خانم یه بهانه دیگه پیدا کنن ؟
پسر خوب اون دوست داره ؟
تو این همه به خاطرش داری خودت رو به آب و آتیش می زنی ؟
اون داره چیکار می کنه ؟
تو چطور خانواده ات رو راضی کردی بردی خواستگاری ، حالا قدم بعدی رو اون برداره . به خانواده اش بگه مشکلی با زندگی مشترک با خانواده همسر نداره .
یا نه !! اصلا اینو نگه ، چرا داره بابت این موضوع کلا قضیه رو پاک می کنه ؟ به جای حل مسئله ، داره صورت مسئله رو پاک می کنه
چشم بسته روی دو سال عشق و عاشقی و این همه محبت شما
از قدیم گفتن برای کسی بمیر که برات تب کنه ، این دختر هیچ محبتی بهت نداره ، خیلی راحت داره میگه تموم ، همه چی تموم ، مثل آب خوردن
این دختر تو رو نمیخواد ، حتی اه بخواد هم به درد زندگی نمی خوره ، دو روز دیگه اینجوری قراره در مشکلات باهات همدردی کنه ؟
سلام ب تو دوست عزیز و گرامی
بنده هم تا حدودی با تو مشترک الدرد بودم. یکی دو سالی خودمو علاف یه دختر بسیار نجیب کردم
کسی که ب شخصی علاقمند باشه با هر شرایطی می سازه.
ولی ته و توی ماجرا رو درآوردم دیدم پای از ما بهترون درمیون بود.
گرچه سخته، ولی حقیقت همیشه باید پذیرفتنی باشه.
اگه قرار باشه با این موضوع کنار نیاد بهتره ک چنین زندگی سرنگیره
بدتر از من نیسی ک 2 سال تموم دنبالش بودم و بخاطرش دس ب هرکاری زدم.
زندگیت خیلی بیشتر از اینا می ارزه ک فکر می کنی.
اگه دختری خواسته ای باشه، محاله هیچ قوه ای بتونه جلوشو بگیره.
واسه خودت بیش از اینا ارزش قائل شو و غرور زیر پاگذاشتن فقط مال شرایط خاصه
استوار باش......
ماهان چیکار کردی ؟ باهاش حرف زدی ؟ چیزایی که گفتیم رو پرسیدی ؟
خواهشا چشمات رو باز کن و انقدر ازش تعریف نکن
از این دختر خانم بدی ندیدم هیچ وقت ....... پس لابد ما بدی دیدیم !!! این همه اجبار کرد بری خواستگاری ! این همه قهر کرد و عذابت داد و تو دانشگاه حاضر نشد باهات حرف بزنه !! الان هم که اینجوری !!!
ببخشید میشه چند تا مثال در مورد بدی بزنی ؟ فکر می کنم بهتره اول تعاریفمون رو یکسان کنیم .
ببینید توی این چند وقت که با همیم تا حالا چندین و چند بار شده که ""تاخواسته و از سر ندونم کاری و سهوی"" یکارایی کردم که دلخور شده از دستم و چند روز از هم دور موندیم !!! ((بخاطر کارای من)) ... خودم اعتراف می کنم هر دختر دیگه ای بود کارمون به اینجا نمی کشید و اینهمه صبر نمی کرد. البته شاید اگه جزییاتشو بگم میگید اینا که چیزی نیست اما به خاطر حساس بودن این دختر خانوم ما از دستم ناراحت شده !
تیپ شخصیتش زودرنج و زود ناراحت شونده س حتی بخاطر چیزایی که شاید اصلا مهم نباشه .....
زودرنجه اما کینه ای نیست با اینکه گذشته یادش نمیره !!
یه بار مامانم باهاش تند حرف زد (چند ماه پیش) از اونوقت اون دیگه شده ملکه ذهنش و از یادش نمیره .....
تا حالا هیچوقت خودمو اینجوری عاجز حس نکرده بودم ... خیلی دوسش دارم !! اما دیگه صبرش لبریز شده ....
دوستای خوبم من چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ماهان جایی خوندم کهکسی که خوابه رو راحت میشه از خواب بیدار کرد. اما کسی که خودش رو به خواب زده هرگز . و تو خودت رو به خواب زدی. اصلا توجهی به صحبت های ما نمی کنی و فقط حرف خودت رو می زنی. اگه قراره این طور باشه ، من دیگه اینجا پستی ارسال نمی کنم !
دختر اگه کسی رو بخواد به پاش می ایسته . دختری هست که بگردی پست هاش رو پیدا می کنی. ده سال به پای کسی موند. حالا شما درباره دو سال میگی ؟!!
میگی زودرنجه . ولی کینه ای نیست . اما یادش نمیره !!! خب پسر خوب همه حرفات با هم در تناقضن که !!!
ازت خواهش می کنم عزت نفست رو ببر بالا . تا وقتی که این همه افتاده باشی مطمئن باش این احساس عاجز بودن رو خواهی داشت
دکتر انوشه یه فرمول در روابط دختر و پسر دادن
خیلی ساده ست
آویزونی گریزونه ، گریزونی آویزونه
برادر عزیز برید قرص و محکم باهاش حرف بزنید ، نه التماس ، نه منت کشی
بگید اگر مشکلش خونه ست حاضرید که خونه مستقل بگیرید . بگو تواناییشو داری.
من می خوام بدونم بهانه بعدیش چیه ؟
خلاصه ای از حرفاتون رو در اینجا بگو.
میگه اگه تو مادرتو راضی کنی که خونه مستقل میگیری منم بابامو راضی می کنم ! - میگه توخانواده ما هیشکی با مادرشوهر یجا زندگی نکرده ! میگه من حتی با مادر خودمم نمیتونم یجا زندگی کنم !
البته خانواده م با کل جریان در حال حاضر مخالفن - میگن ما نمیگیم نه اما به وقتش ! ولی منم میگم با اینکه پس اندازم کمه اما با این کم هم میشه شروع کرد و زندگی ساخت !!!!!! باباش گفته وضع مالی من خوب نیست بهمین خاطر قبول نمیکنه!
با پس اندازی که دارم الان ، میشه یه مراسم معمولی عقد گرفت ! تا بعدها برسیم به تصمیم برای خونه گرفتن!
از این طرفم شرایط شغلیم جوریه که شرکت خصوصیه و هر آن احتمال داره بسته شه !!!!!!!!! (بخدا گیج شدم نمیدونم چیکار کنم !!!!)))
خودتون میدونین شرایط اقتصادی جامعه چطوره !
الان با این کم شروع نکنی چند وقت دیگه اصلا نمیتونی شروع کنی .....
درست میگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
این خانواده منن که الان مخالفن -
مادر دختره حرفی نداره باباشم وضع مالی منو بهانه کرده خودشم میگه میخاد مستقل باشه وبا مادر شوهر یا مادر خودش زندگی نمی کنه !!!!:47:
ماهان عزیز،آسمونی راس میگه.
ما اومدیم اینجا تا مشکلاتمونو مطرح و همدیگه رو راهنمایی کنیم.
اصل کار دختر و پسرن وبقیه فرع ماجرا.
اگه حاضر بود باهر شرایطی باهات باشه، میشد راحت تر والدین طرفین رو راضی کرد.
من 26 سالمه و خیلی از همکلاسیا و هم اتاقیامو دیدم که مشکلات زیادشونو بام مطرح میکردن( و البته حرفمو گوش می کردن)
منم غرورمو گذاشتم زیر پا و حتی تنها رفتم به شهر دختره خواستگاری
منم هزاران کار واسه اثبات عشقم کردم و بهش گفتم حاضرم کوهو بخاطرش جابجاکنم.
چیزی ک ما جوونا گاهی اوقات از سر لجبازی نمیخایم قبول کنیم اینه ک واقعا پدر و مادر بد بچه رو نمیخان
اگه به زور هرکسی بخاد والدینشو واسه ازدواج راضی کنه، در هر مقطع زمانی هر مشکلی واسشون پیش اومد، نباید انتظار کمک داشته باشه.
پسر خالم 35 سالشه و بادختری ک دوسش داشت ازدواج کرد. الان هزار مشکل و درد دل داره ک ب هیچ یک از اعضای خانوادش نمیتونه بگه چون پشتش نیستن
از کا بیکارشد. همه بهش گفتن خربزه خوردی پای لرزشم وایسا.
هیچکس حاضر نشد برای کار سفارشش کنه.
روانشناسی، بهم میگفت هیچ موقع سعی نکن خودتو پذیرنده تر از اون چیزی ک هستی جلوه بدی و حاضر شی واسه بدست آوردن دل عشقت، دس ب هرکاری بزنی.
منم تو دانشگاه دیدم سر قضیه ای بس کوچک و جزیی،دختره با هر رفیق چندسالش قهر می کرد و آشتی هم درکار نبود تا ابد.
این میدونی ینی چی؟
ینی عدم از خودگذشتگی
از نظر روانشناسی همسران زیر یه سقف باید روزی چنبار ازخودگذشتگی کنن.
کسی که بخاطر یه توپ و تشر مادرشوهر ناراحت شه، فردا با تک تک دوستات و فامیلات مجبوری بخاطر این دختره قطع رابطه کنی. فقط از دار دنیا زنت واست می مونه.
بشین درست و حسابی باش حرف بزن و ببین ب غیر از خونه مستقل و باباش، مشکل دیگه ایم داره؟
بعد سعی کن باهم بیشتر برید بیرون. ب نقل از پیامبر: در سفر همدیگر را بشناسید.
سعی نکن بهش خیلی حال بدی و همه چیو ز اول ب پاش بریزی. اینطور میتونی محک خیلی خوبی بزنی ببینی از دست خسیس بازیاتم ناراحت مسشه یانه؟
اگ ناراحت شه، از نظر روانشناسی این خانم خیلی خوب، زود رنجه و فردا سر کوچکترین چیزها ازت ناراحت میشه.
تو ک نمیخای همسرتو مث برج... ببینی. اینطوری خودتم اعصابت خورد میشه. بعد کم کم آتیش عشقت سرد میشه. بعد یکی دوسال اصطلاحا خواهر-برادر میشین. و از رفتار همدیگه نمیتونین لذت ببرین
دوست عزیز، از راهنمایی ما ک اینطوری بهت میگیم نباید دلخورشی
ما فقط میخایم نظراتمونو بگیم ک چن سال بعد ک تو مسیر یکطرفه قرار گرفتی، پاهات واسه ادامه مسیر نلرزه.
اگ میگی الانم شرایط خاصه واسه زیرپا گذاشتن غرور، دخترا مردی مغرور و مستحکم و مقداری ابهت میخان. اگ قرار باشه همه کاری واسه زنت انجام بدی، این میشه روحیه دخترونه. اون باید از نظر روانشناسی بهت تکیه کنه. بذار از همین اول براش جا بیفته یه مرد واقعی توزندگیشه. تو اینکارو میکنی واسه خشنودی اون، ولی دقیقا جواب عکس میده
بخدا التماس ومنت کشی واسه دختر بدترین چیزه.
نذار فردا اگ تنگدست شدی باباش دم دقه بگه من باوضع مالیت مخالف بودم. این واسه یه مرد ننگه.
آدم عاشق چشم دلش و منطقشو تاحدی از دس میده و این در مورد هیچ آدمی استثناهم نداره.
صبور باش. مدتی کمتر تو دس وبالش برو. ببین عکس العمش چطور میشه. از رفتارش میشه فهمید پای بندته یا نه...!!!
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت***ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی*** هیچ عاشق سخن سخت سخت به معشوق نگفت
هزار بار گفتیم و میگیم که وابستگی و احساس و هیجان غیر قابل کنترل و ....قبل از ازدواج ممنوع! دوستی و عشق ورزی پیش از ازدواج ممنوع، برای یک همچون روزی است که حتی اگر آقا پسر هم خودش قائل باشه به اینکه دختر خانوم حقی داره، اطرافیان و احیانا مشاوران جملگی میگن که دختر خانوم باید شرایط را بپذیره و ثابت کنه که علاقمنده. البته بحث علاقه زیاد مطرح نیست. بیشتر این نوع گفته ها از این دیدگاه سرچشمه میگیره که: دختری که دوست دختر شد و رابطه اونهم به مدت دو سال داشت و حالا به زور و اصرار داره آقا پسر را وادار میکنه که بره به خواستگاریش، پس باید به حداقل ها راضی بشه. اگر یک جا کمترین توقعی یا شرطی از طرف دختر یا خانواده اش مطرج بشه، داد همه در میاد که ای بابا این حرفها و شرطها از این دختر بعیده!!!
آقای ماهان، هر چند که شما د ظاهر سعی داری در برابر قضاوتهای بعضا بی رحمانه دیگران در مورد دختر خانوم، ایستادگی کنی و االبته اصرار کور و بی منطقی هم بر خوب بودن مطلق دختر خانوم داری، اما لابلای همه صداقتهات یه جورایی خودت رو هم به موش مردگی زدی برادر من!
چرا؟ حالا بهت میگم (البته بر اساس حرفهای خودت دارم تحلیل و آنالیز میکنم): ظاهرا به این دختر خانوم با قول و وعده ازدواج، ۲ سال تمام رابطه دوستی بر قرار کردی. و البته تا همین اواخر و تهدید و اصرار ایشون عملا حاضر نشدی برای خواستگاری پا پیش بگذاری.
تازه این در حالیست که حضرتعالی اصلا برای ازدواج جز یک حس علاقه و وابستگی عاطفی و هیجانی، که فقط روی اون سرمایه گذاری کردی و متمرکزشدی چیزی نداری!
ماهان خان! اینهمه دم از علاقه و بی تابی برای دختر خانوم میزنی بعد میری خواستگاری اش و جلوی جمع میگی که باید بیاد با مادرت زندگی کنه!!!! چرا؟؟؟؟؟!!!! چون چند وقت پای قولهای بی اعتبار و عمل نشده شما ایستاده باید تا آخر عمرش پای هر جور کم و کاستی بایسته؟
بعد هم میگی تمام پس اندازی که داری البته با تخفیف زیادی که قطعا با ساده انگاریت به خودت میدی (و بدون لحاظ کردن نظر خانوم) فقط کفاف هزینه عروسی رو میده. دیگه حالا مسکن و ...بماند.
این ماجرای شما من رو یاد اون حکایت قدیمی و عامیانه میندازه که طرف گفت مادرم رو میخوام ببرم بفروشم. گفتند وااااای مگه میشه همیچین چیزی؟ گفت آره یه قیمتی میگم که کسی نتونه بخره!
حالا حکایت این عشق شما از یکطرف و اون شرط گذاشتن های شما و نداشتن تمکن و استقلال مالی از طرف دیگه هم حکایتیست برای خودش!
فعلا این شمایی که خواهانی و مصر بر خواستن ایشان. پس: این شما نیستی که شرط میگذاری! تازه اون کسی که اینهمه ادعای عشقش هم نمیشه اینروزها نمیاد به دختر مردم بگه بیا با مادرم زندگی کن. اصلا صلاح نیست که این دختر خانوم با مادر شما یکجا زندگی کنند. یعنی اگر خود دختر هم قبول میکرد قطعا من به شما میگفتم که این کار را نکنید اگر علاقمند به حفظ زندگیتان و حفظ حرمتها هستید.
داشتن توانایی در اختیار گذاشتن یک چاردیواری مستقل چه اجاره چه ملک پدری یا به هر شکل دیگری وطیفه شماست بعنوان مردی که خواهان تشکیل یک زندگی است. وظیفه شماست نفقه ایشان را در حد شئونات ایشان تامین کنید. وظیفه شماست عروسی با آبرو هر چند با صرفه جویی و کم کردن از تشریفات برای ایشان بگیرید مگر اینکه ایشان خودش بخواهد و مایل باشد که عروسی نگیرد یا صرفه جویی بیشتری بکند. یا بالاخره در هر زمینه دیگری ایشان و خانواده دختر حاضر به گذشت و قناعت به حد اقل باشند.
بالاخره ازدواج هم مثل هر کار دیگری قواعد خودش را دارد. و اگر بناست که پایدار و محکم باشد باید همه جوانب را سنجید و رضایت دو طرف را در آن لحاظ کرد.
ظاهرا تا اینجای کار حرف اول و آخر را *هورمونها* ی حضرتعالی دارند میزنند. و من نمیدانم فردا که این هورمونها مقدارشان در خون تعدیل شد، چه کسی میخواهد پاسخگو و مسئول پیامدهای این تصمیم ها و برنامه های آنی باشد که صرفا برای همین الان و فقط تا زمان تعدیل هورمونها طرح ریزی کرده اید و بهش اندیشیده اید؟
میخام از شما بپرسم بهم بگین خرج یه عقد ساده و محضری (((با در نظر داشتن حد اقل ها که خواست دخترخانومم هم هست ))) تقریبا چقدره تا بعد از جوابتون حرفامو بگم؟؟؟ البته میدونم اما میخوام نظر شمارم بدونم؟؟؟
:confused:
نظر چیه آقا ماهان ؟
ساده رو اول تعریف کن. چون ممکنه ساده شما با ساده ما فرق داشته باشه
قیمت محضر که تقریبا ثابته - قیمت حلقه و احیانا هدایایی که برای عروس می گیرید و میوه و شیرینی که وقتی از محضر برگردین خونه برای مهمونا لازمه و ... رو با هم جمع بزن.
البته معمولا بعد از برگشتن از محضر در اکثر خانواده ها رسمه که به منزل عروس میرن و پذیرایی به عهده اوناست . بشین همه خرج هایی که نیازه رو با هم جمع بزن و حساب کن.
تا حالا چندین و چند بار گفته که من راضیم با این شرایط مالی تو شروع کنیم / میگه خیلی بیشترشم می مونه جیبت!!!!
اما خانوادم مخالفت میکنن میگن کافی نیست !! با اون پس انداز هیچکاری نمیشه انجام داد ..........
کلا آدمیه که قبول کرده اولش با متوسط شروع کنیم یه تحلیلم هست که شاید بگین بچگانه س و ... اما اگه الان شروع کنیم بهتره از 1 سال دیگه ((تورم - قدرت خرید)) .... ؟؟؟؟؟
نظرتون چیه؟
سر خونه به توافق رسیدین ؟
ببین ماهان من نظراتم رو در مورد خونه گفتم. هر شهری و هر فرهنگی و هر فردی اعتقاد خاصی در مورد زندگی عروس با خانواده همسر داره . ممکنه در شهری این یه عرف باشه ، به طوری که در زمان های قدیم در همین تهران رسم این بود. اما به مرور زمان حداقل در اینجا کسی حاضر نیست با خانواده همسر یک جا زندگی کنه . من از آداب و رسوم شهر های دیگه خبر ندارم. اما بازهم این بستگی به خود افراد داره . اینکه عروس و خانواده همسر با هم چطور باشن.
این که دیدش به مسائل اقتصادی به این صورته و به پس انداز و ... فکر می کنه ، خوبه .
چند وقتیست که عروسی نکردم و نمیدونم هزینه های عروسی الان با این نرخ دلار چقدره! اما هزینه عروسی میتونه از صرفا یک هزینه محضر و ناهار به اعضای درجه یک فامیل عروس باشه، تا بوووووووووووق تومن! :pirate:
اما هزینه عروسی هرچه که باشه، عروسی یک روز نهایتا یک شبانه روز از زندگیتو به خوش اختصاص میده. اینقدر انرژی صرف این یک شبانه روز عقد و عروسی نکن. یه خورده انرژی، فکر، تصمیم، خرد، عقلانیت، برنامه ریزی، پول، کار ....هم صرف کن برای ترسیم یک پلان صحیح از یک عمر زندگی مشترک!
این عروس خانم شما خیلی زرنگ تشریف دارند. البته بد نیست ها!
این همه پسر زرنگ، حالا یه دختری هم زرنگ باشه بد نیست.
تا حالا که شهریه دانشگاه و خرج و مخارجش را می نداخت گردن شما،
الان هم از اینور به خودت میگه من با همه چی می سازم، بیا خواستگاری، قهر و ...
از اونور پدر مادرش مسایل مختلف مالی را وسط می کشند.
کلا من احساس می کنم یه مدت این قضیه را متوقف کنی بهتره.
منطقی به شرایطت و ازدواجت فکر نمی کنی.
هیچوقت تا حالا ننداخته گردن من !!!!!!! :mad:
با همه چیم ساخته - فقط الان بی طاقتی میکنه و صبرش سر اومده و بهشم حق میدم جلو فامیل (آخه فامیلاشون کمابیش در جریان هستن)
از روحیاتش میشه اینو درک کرد که مثل بعضی دخترای امروزی نیس که هر روز با یکی باشن.
صداقتش همه چیه !!
تا الان 3 تا خواستگار داشته که همشو رد کرده (البته فقط دوتاشون در زمان من بوده)
یجورایی مال خودمه البته اگه خودخواهی نباشه !!!! :323:
:huh:
دیگه چی شده ماهان!
تو پست ۷۶ که سند ۶۶ دانگش رو هم زدی به نامت. *مال خودمه!*
حالا دردت چیه؟
عشق آسان نمود اول ولی افتاده مشکلها؟؟؟؟؟
بگو پسرم بووگووو خجالت نکش:playful:
اگه کل دنیاهارو بهم بدن بازم همونیو میخوام که باهاش عهد وفاداری بستم
شااااااااااید واسه اون فرقی نکنه با کی باشه اما واسه من خیلی فرق داره با کی زندگی کنم ..
جریان خونه هم حل شده الان باید باباهه رو راضی کنیم یا کنه !!!
که اونم خیلی سخته !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خب مگه باباهه با جریان خونه مشکلی نداشت . اونم که میگی حل شده .
راستی ماهان اگه ازدواج کردی رمز عبور این تالار رو اصلا فراموش نکن. چون شاید چند وقت بعد ازدواجت خوندن مطالبی که اینجا نوشتی برات خالی از لطف نباشه . :playful: