سلام دوستای خوبم
ممنون دارم سعی میکنم زندگی مو حفظ کنم ولی شوهرم میگه دیگه نمیخوامت حتماطلاقت میدم
تواین وضعیت چیکارکنم؟
خواهشمندم کمکم کنیدو واسم دعاکنیدنمیخوام زندگیم خراب شه بخاطریه دخترازخدابی خبر
التماس دعا
یاعلی
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستای خوبم
ممنون دارم سعی میکنم زندگی مو حفظ کنم ولی شوهرم میگه دیگه نمیخوامت حتماطلاقت میدم
تواین وضعیت چیکارکنم؟
خواهشمندم کمکم کنیدو واسم دعاکنیدنمیخوام زندگیم خراب شه بخاطریه دخترازخدابی خبر
التماس دعا
یاعلی
سلام خانومی
راستش منم با خانواده همسرم زندگی می کنم که خیلی هم مقید و مذهبی هستن تا حدی که یه موسیقی آرام هم نمی تونم بزارم و گوش بدم. اما بهت بگم که توی این شرایط هم می تونی به همسرت ثابت کنی که دوستش داری و برات مهمه که از دستش ندی. به هیچ وجه بی تفاوت نباش. مردا به روابط زناشویی خیلی اهمیت می دن سعی کن آنقدر جذاب باشی که نتونه رهات کنه (منظورم تو اتاق خوابه). یادت باشه حرف های محبت آمیز بهش بزنی بخصوص توی جمع طوری که همه بفهمن که چقدر دوستش داری. وقتی صداش می کنی حتی توی جمع بدون خجالت از کلماتی مثل عزیزم و فدات شم و قربونت برم و حتی محت آمیزتر از اینها استفاده کن. براش غذاهای مورد علاقشو تهیه کن. بهترین و جذابترین لباسها رو بپوش مخصوصا جذابترین لباسهای خواب. وقتی می ره سر کار تا دم در بدرقه اش کن. بهش بگو دلت واسش تنگ میشه. تا شب که بر میگرده حداقل 3 بار بهش تلفن کن و فقط حالشو بپرس اگه گفت زیاد زنگ می زنی بگو آخه دلم تنگ شده بود. شبها وقتی از سر کار برمیگرده به استقبالش برو و خوشحالی بیش از حدی از خودت نشون بده. حداقل یه هفته این کارها رو ادامه بده بعد که عکس العملش رو دیدی مطمئنم خوشحال میشی. چون اون هم کم کم بهت وابسته میشه. بعد از حدود یک ماه تصمیم بگیر آهسته آهسته راجع به ناراحتیت از این قضیه باهاش صحبت کنی. اما این کار رو فقط تو اتاق خواب و توی تنهایی بهش بگو. با آرامش و بدون گریه. بهش بگو که نمی خوای از دستش بدی. بهش بگو به خاطرش حاضری بجنگی. فقط سعی کن خیلی باهاش صمیمی بشی. خیلی فعال باش بخصوص از نظر جنسی.
مطمئنم که موفق میشی عزیزم
قبلا تجربه شده و جواب داده
فقط زود باش وگرنه دیر میشه ها
سلام دوستای عزیزم
نمیدونین بااین حرفاتون چقدربهم روحیه دادین.شماهاخیلی خوبین حس میکنم مثل خانوادمیم
وازاینکه تنهام نگذاشتین بی نهایت سپاسگذارم
چشم هرچی میگین ومیرم عمل کنم ایشالابادعای تک تک شماعزیزان همه چیزدرست بشه
منم برای خوشبختی شمادعامیکنم اگه خداقبول بکنه
یه مشکل دیگه : یه بارشوهرم باهام خوب صحبت میکنه ودلداریم میده ویه باردیگه میگه ازت بدم میادومیگه نزدیک من نیا.چی صلاح میدونین. چی بگم بهش؟
راستی دیگه نمیادجلوی روم ازدختره تعریف کنه وبهش اس بده.چون هرچی گفتین وعمل کردم
وهنوزقصدندارم به خانوادم اطلاع بدم فقط ناراحت نشید
انتقادازخودم:تقریبا خجالتی ام ونمیتونم توجمع باشوهرم خوب صحبت کنم
التماس دعا
یاعلی
بازم سلام
چه خوب که بعضی وقتا شوهرت باهات خوب صحبت می کنه و دلداریت میده این دقیقا همون وقتیه که باید بیشترین محبتی که می تونی بهش بکنی.
سعی کن دیگه خجالتی نباشی. اصلا زنی که ازدواج می کنه باید پیش همسرش بی حیا باشه وگرنه نمی تونه دلشو بدست بیاره. توی جمع لازم نیس که بغلش کنی که فقط محبتت رو بهش نشون بده اصلا سخت نیست. فقط یکی دوبار این کارو بکنی بعدش برات راحت میشه. اصلا با همسرت رسمی نباش حتی پیش دیگران ولی در عین حال احترامشو حفظ کن.
خوشحال می شم که مشکلت برطرف بشه.
ما هم محتاجیم به دعا
موفق باشی
یاعلی
سلام ozv90 گرامی
تو همه زمنیه ها دوستان راهنماییتون کردن
من فقط یه چیزی بگم
تو صحبتهاتون گفتید تصمیمش قطعیه
اگه قطعیه پس چرا طلاقتون نمیده؟ با توجه به اینکه شما هم هیچ واکنشی نشون نداده بودین. و همش به تعویق میندازه، مثلا میگه سال دیگه
به نظر من میخواد شمارو فعلا داشته باشه تا از طرف اون دختر مطمئن بشه و جای پاش محکم بشه بعد شمارو طلاق بده و با خیال راحت بره سراغ یکی دیگه
البته بازم نمیدونم، فقط نظرم بود ولی اگه درست باشه نباید اجازه بدید اینطوری ازتون سواستفاده بشه و باهاتون بازی کنه
سلام عزیزم
نمیدونم شایدحرف شمادرست باشه زنده دل
ولی ازدیروزکه متوجه شدجلوی دوستم وگرفتم وگفتن دیگه باماکارنداشته باش.اخلاش باهام خیلی بهترشد
ودیگه ازاون دختره که میخادباهاش ازدواج کنه حرف نمیزنه
منم یه کم دیگه صبرمیکنم خداروچه دیدی شاید درست شدواگرهم درست نشدفوقش میرم وتا اخرعمرخانه ی بابام میمونم
ازنظرتون ممنونم
ازهمه ی دوستام خاهشمندم تنهام نذارن واگه روشی دارن که بشه شوهرم وبه زندگی برگردونم کمکم کنن
التماس دعا
:104::104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط negar2020
سلام وخسته نباشیدخدمت محترم مدیرهمدردی
ببخشیدمن امشب متوجه شدم شما بخاطریکی ازعضوهاکه به من اهانت کرده بودمعذرت خاهی کردید
خاهش میکنم وازهمدردی تون بی نهایت سپاسگذارم.وخوشحال میشم اگه منوراهنماییم کنید
شماهم موفق وپیروزباشید
یاعلی
حرفای نگار خیلی خوب بود
حتما انجام بده و کوتاه نیا
حرفاش عین حرفای زن عمومه. اون هم همیشه میگه یه زن خیلی کارا میتونه انجام بده
عین اتفاقی که واست افتاده واسه یکی از اقوام افتاده، خانومه خیلی زندگی رو شل گرفته بود و دنبال تفریح خودش بود اصلا هم به نیاز های شوهرش توجه ای نداشت
پسره هم اول هی گفت میرم یه زن دیگه میگیرم و بالاخره رفت دنبال دختری که کمبودهایی که زنش واسش گذاشت رو جبران کنه. خانومش زود کم اورد و جدا شد
زن عموم همیشه بهش میگفت اگه شوهرت شب نیومد پیشت تو به زور برو پیشش، روزا برو محل کارش بگو دلم تنگ شده. وقتی حمام هست برو تو حمام ... فقط کم نیار و محکم بچسب به شوهرت نذار ازت بگیرنش
ozv90 گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
عزیز جان
نیاز داری روی اعتماد به نفس و خجالتی بودنت کار کنی . رفتار جرأتمندانه را در پیش بگیر . با محبت با همسرت حرف بزن و ازش بخواه که انتظاراتش ازت رو بهت بگه شما هم بگو . جدی باش و بگو اجازه نمیدم کسی زندگی ما را به هم بزنه . نمیذارم کسی تو را از من بگیره . تو همسر خوب من هستی . حیف تو نیست یه دختر به راحتی بیاد توی زندگیت و فریبت بده .
سعی کن قوی باشی . هرچه بیشتر ضعف و انفعال و کم رویی نشون بدهی مطمئناً همسرت را بیشتر از خودت دور می کنی .
با اشاره ات به کم رویی ، احتمال می دهم در روابط جنسی هم منفعل هستی و زیاد گرم و پر شور رفتار نمی کنی . اگر اینطوره حتماض تجدید نظر کن .
مطالعه در مورد مهارتهای ارتباطی بین همسران راداشته باش و به اگاهی های بدست آمده عمل کن .
موفق باشی
.
سلام
حرفهای فرشته عالیه
خواهش می کنم بخوان و بکار بگیر
سلام عزیزان
ازهمدردی ونظردهی همه شمامتشکرم خصوصاازمدیریت همدردی
باشه چشم عمل میکنم.توروخدافقط تنهام نزارین وبازم کمکم کنید
فکرمیکنم شوهرم دمدمی مزاجه اخه دیشب بهم گفت نمیخای بری ارایشگاه.یاگفت این همون روسرییه که باهم گرفتیم و...بازممکنه بعدچندساعت بگه ازت خوشم نمیاد
حالادیگه خانواده شم هم جلوش ایستادن وگفتن اگه بخای ازدواج کنی بایدمارو برای همیشه فراموش کنی اونم گفت میرم ببینم کی کم میاره
راستی وقتی بهش محبت میکنم اصلانمیخادازپیشش تکون بخورم
اگه راهنماییم کنید خوشحال میشم
فدای شما
التماس دعا
یاعلی
سلام OZV90
من چند وقتی اینجا سر نزده بودم ولی تمام پستهاتون رو خوندم. چند مورد به نظرم رسید که باید به شما بگم:
1- توی زندگی مشترک اصلا نباید اجازه بدی که مردت به راحتی راجع به یک زن دیگه صحبت کنه این باید خط قرمز شما باشه! یعنی از اول بدونه که وجود هیچ زن دیگری رو توی زندگیت تحمل نمبکنی و اصلا در این مورد بی تفاوت نباشی.
2- دیگر اینکه به راحتی نگذاری حرف طلاق توی خونه تون و بر زبان شوهرت باب بشه!! این هم یک خط قرمز دیگه هست. باید بدونه که زندگیت رو دوست داری و شوهرت برات مهمه و برای نگه داشتن زندگیت هر کاری میکنی و اجازه نمیدی که زندگیت رو به این راحتی از چنگت در بیارن!
3- به نظر من تا همین جا که خانواده شوهرت فهمیدن و جانب شما رو گرفتند کافیه و دیگه زیاد راجع به این موضوع باهاشون صحبت نکن و سعی کن خودت زمام امور زندگی و شوهرت رو در دست بگیری! ممکنه شوهرت اگه ببینه مقاومت زیادی در برابرش میشه لج منه و اوضاع بدتر بشه.
4- خودت رو یک زن قوی، با اعتماد به نفس و مدبر نشون بده و تمام مطالب مفیدی که دوستان برات گذاشتند رو به کار ببند. به شوهرت خیلی محبت کن و شرم و حیا و غرور رو در مقابل شوهرت کنار بگذار. به خودت برس. حرفای قشنگ بهش بزن. توی روابط جنسی فعال باش و خلاقیت نشون بده. از سایتهایی که در این مورد هست مثل سایت تنظیم خانواده کمک بگیر.
5- فعلا تا مدتی اصلا راجع به اون دختره با شوهرت صحبت نکن و تنها تمرکزت رو روی روابط خودتون بگذار. اگه شوهرت هم خواست در این مورد حرف بزنه. فقط بهش بگو که من تو رو و زندگیمون رو دوست دارم و به هیچوجه نمیگذارم که یک نفر دیگه زندگیمون رو به هم بزنه.
6- سعی کن دوتایی برین بیرون و با هم خوش بگذرونید. کلا وقتهای بیکاریش رو پر کن که فکر کارهای نامربوط نکنه. و آخر اینکه بگذار اجساس کنه که تو به عنوان تکیه گاه روش حساب میکنی و اصلا انتظار نداری که اون پشتت رو خالی کنه و به خاطر یک هوس آنی از زنش به این راجتی بگذره! یک جورایی حس مردانگی اش رو تحریک کن که نسبت بهت احساس مسئولیت کنه و بفهمه که در مقابل زنش مسئوله و باید پشت و پناهش باشه نه اینکه با یک ناز وغمزه همه چیز از یادش بره و پای تعهداتش نایسته!!
موفق باشی عزیزم. میدونم دختر خوبی هستی و شایسته بهترین زندگی هستی. پس ناامید نشو و تمام تلاشت رو بکن تا زندگی ای رو که لیاقتش رو داری به دست بیاری. فقط باید به حرف بزرگترا و کازشناسا گوش بدی و تجربه ات رو بالا ببری و سیاست زنانه رو چاشنی زندگیت بکنی . این رو بدون که با نشستن و دست روی دست گذاشتن چیزی به دست نمیاری بلکه باید روحیه مبارزه ات رو از دست ندی و قوی باشی تا روزگار به کامت باشه عزیزم :72::72:
در آخر یک خواهش از مدیریت محترم همدردی داشتم!! واقعا این چند روز که نبودم اتفاقات بدی افتاده و دیدم که اکانت جناب خاله قزی رو بستید!! واقعا خیلی متاسف شدم. ایشون یکی از اعضای خوب این تالار هستند و همیشه از پستهاشون محبت و لطف معلوم بود!! نمیدونم به خاطر چی اینکار صورت گرفت ولی فکر میکنم یک تذکر کافی بود!! خواهشا در صورت امکان دوباره اکانت ایشون رو فعال کنید تا بازم از وجود ایشون اینجا بهره مند بشیم :316:
به هر حال فکر نمیکنم عادلانه باشه که به خاطر ارسال یک پست اینجور باهاشون رفتار بشه
واقعا ممنونم
سلام زیباجان عزیز
چندتاسوال داشتم درموردهمین صحبتهای قشنگتون.ممنون میشم اگه جواب بدید
1.چطورمیشه یه زن قوی بشم؟
2.چون باخانواده شوهرم زندگی میکنیم وهمیشه وهرلحظه باهمیم من حتی خجالت میکشم به شوهرم بگم(جان) چکارکنم؟
3.چندوقته دیگه منونمیبره بیرون ومیگه خانم دست ازسرم بردارحوصله ندارم
امروزدیدتواین سایتم گفت این کارا رونکن چون نمیخامت
مرسی ازهمدردی تون
شماهم موفق وسربلندباشید
خوبی ازخودتونه عزیزم
التماس دعا
یاعلی
سلام
هیچکی نمیخادنظربده؟
سلام خانومی
امیدوارم که نظرات قبلی ما و دوستان دیگه مون به دردت خورده باشه زیاد برای نتیجه گرفتن عجله نگن و صبور باش
ولی نظر من اینه که این صفحه رو به ایشون نشون نمی دادی تا متوجه نمی شدن که اصلا کسی چیزی به شما یاد می ده چون بعضی ها افکار مثبتی راجع به این چیزها ندارن:305:
زیاد سعی کن ساده نباشی. سعی کن زرنگ باشی و پشتکارت رو هم بالا ببر. صبور بودن در این نیست که آزار ببینی و حرفی نزنی در این هست که راه چاره رو پیدا کنی که دیگه آزار نبینی بدون اینکه به کسی آسیبی برسه.
مواظب خودت باش.:46:
امیدوارم موفق باشی
سلام خانومي من تجربه زندگي مشترك نداشتم و نميتونم بهت راهنمايي بدم همه دوستان راهنمايي هاي خوبي دادن فقط ميخواستم باهات همدردي كنم و بهت بگم :
اگر خدا با ماباشد چه كسي ميتواند برما باشد؟
وقتي معذرت خواهي جناب مدير همدردي رو به خاطر كاري كه كس ديگه اي كرده بود خوندم اشك تو چشمام جمع شد از اين همه بزرگواري و انسانسيت كه هنوز زنده اس.به خدوم افتخار ميكنم كه عضو اين سايت شدم و مدير خوب و دلس.زي مثل ايشون داريم.مدير همدردي دوستتون دارم فقط به خاطر روح خدا كه نمود واقعيش شما هستيد.
سلام عزیزان
ممنون ازهمدردی تون
ولی من فقط تااخرهفته صبرمیکنم دیگه امیدم وازهمه جا حتی خدابریدم.خیلی دعاخوندم ونذرکردم یقین دارم شماهاهم دعام کردیدوخیلی ازحرفاتون وگوش کردم وعمل کردم ولی اصلاتغییربخصوصی درگفتارورفتارشوهرم ایجادنشد
مثل اینکه خداهم به جداییمون راضیه.پس منم راضیم به رضای خدا
(عزیزم خدابامن نیست)
منم دیگه بسه بامشکلاتش ساختم
یاعلی
به همین راحتی می خواهی عرصه رو خالی کنی تا زن دیگه ای مردت رو صاحب بشه؟
قوی باش و برای به دست آوردن دوباره کسی که دوست داری مبارزه کن
دیگه طاقت ندارم
سلام عزیزم سعی کن اوقات خوبی رو با همسرت داشته باشی بذار همسرت ازت خاطرات خوب داشته باشه چون مطمئنا الان شما رو با اون مقایسه میکنه اگه بتونی براش جذاب باشی یا از بودن باهات خوشحال باشه این یه امتیاز برای شما محسوب میشه منظورم اینه که کاری کن که شوهرت نتونه ازت بهانه بگیره. اما در عین جذابیت ومهربانی قاطع باش.نذار این جراتو به خودش بده که جلوی شما از دختر دیگه ای حرف بزنه. احترام خانواده شوهرتو نگهدار وتحت هیچ شرایطی جلو خانوادش باهاش دعوا نکن چون هر چقدر هم اشتباه کرده باشه اخر بچشونه.فقط باید قاطع وبا اعتماد به نفس رفتار کنی
عزیزم دیگه جلو چشم شوهرت تو این سایت نیا. بگو چون دوست نداشتی دیگه نرفتم شاید اگه اون ببینه که واسه نظرش ارزش قائل هستی اونم واسه نظرات ارزش قائل شه. از طرفی هم میفهمه که این تفییر رفتار خودت نیستی و دیگران بهت یاد میدند واین باعث ناراحتی بیشترشون میشه. بذار اون فکر کنه که این خصوصیات اخلاقی خودته هم قاطع باش هم اعتماد به نفستو بالا ببر. مطمئن باش اگه به راهنمایی دوستان همدردی عمل کنی شوهرت یه روز پشیمون میشه. در ضمن سن خودت وشوهرت کمه ضمن اینکه شوهرت دانشجو هم هست با خانواده شوهرت هم زندگی میکنی پس از چند لحاظ باید حواستو جمع کنی. بله میدونم حتما سخته ولی تلاش کن بی نتیجه نمیمونی. راستی بهش پیشنهاد یک مسافرت چند روزی بده.ببین چی میگه؟
سلام عزیزان
اصلاتواین چندروزه کاری نکردم که بخادناراحت بشه وحتی فحشم میدادجوابشوبه هیچ وجه ندادم.به خانواده ش هم احترام میذارم
اتفاقی شدکه دیدتواین سایتم وای کاش نمیدیدچون میگه بازچی یادگرفتی ازاین سایت.
امروزبهم گفت اماده رفتن به دادگاه باش
دیگه نمیتونم بدرفتاری هاشو تحمل کنم.اون که منونمیخاد خب بره بادختری که لیاقتشوداره ازدواج کنه
منم دارم برای جدایی اماده میشم
مرسی ازهمگی
باز هم سلام
تو رو خدا اینقدر منفعل نباش و واسه رسیدن به خواسته هات تلاش کن. نگذار اون تصمیم بگیره که تو رو کنار بگذاره. بلکه تو تصمیم بگیر که اونو داشته باشی یا نه. اگر دوستش داری راحت پاتو پس نکش و مبارزه کن چون زندگی صحنه مبارزه هست. به هیچ وجه فکر نکن که اگر ازش جداشی راحت میشی چون مبارزه همیشه هست و ادامه داره چه در زندگی مشترک چه تنهایی. پس پا شو و مبارزه کن تا به خواسته هات برسی.
بجنب
دوستش داشتم ولی دیگه برام راهی نذاشته تاباهاش هرطورکه هست ادامه بدم
داره بخاطراون دختره باخانواده ش هم بدرفتارمیکنه
دیگه محبت کردنم روهم رد میکنه
دوستای خوبم نظراتتون واسم ارزشمنده ولی دیگه من تحمل ندارم وفقط تااخرهفته صبرمیکنم
ممنون ازشما
التماس دعا
یاعلی
حتما عزیزم با خانوادت در میون بذار این که راهش نیست عزیزم.تو خودت باعث میشی روش بیشتر باز بشه.
چرا پیگیر نمیشی که از طریفه دختره مسئله رو حل کنی اخه
گفتم عزیزم فقط تا اخرهفته صبر میکنم اونم فقط بخاطر خانواده ش
دختره رو بی خیال
خیلیییییییییی بی خیالی...خیلی
یعنی اصلا برات مهم نیست شوهرت ولت کنه بره؟پس حتما دوستش نداری
کمی به روز های خوبی که با هم داشتین فکر...کمی تلاش کن...یک حرکتی از خودت نشون بده.من هم به جای شوهرت بودم می دیدم واست مهم نیست ازش جدا شی مصمم تر می شم یرای اقدامم
این یعنی چی؟به خاطر خانوادش؟یعنی شوهرت ولش کن...مگه قراره با خانوادش زندگی کنی.واقعا یک سوال پیش اومد برام:نقل قول:
نوشته اصلی توسط ozv90
تو شوهرت رو دوست داری؟
اگر اینطوره من فکر می کنم همین امشب به خانواده ات خبر بده. تا آخر هفته صبر نکن. :305:
عزیزم از خانواده شوهرت بخواه که با دختره بر خورد کنند.
دختره رو بی خیال ؟؟؟!!!!!!!! اون کسیه که داره زندگیتو خراب میکنه
به نظر من با کمک خانواده شوهرت با دختره بر خورد کنید
باز هم سلام
راستش چون نوشته بودی بی خیال می خواستم دیگه به تاپیکت سر نزنم ولی نتونستم خیلی برام مهم شدی و دلم می خواد تصمیم درست رو بگیری. لطفا بی خیال نشو به هیچ وجه. به هیچ وجه بی خیال نشو. برای اولین بار هم که شده نشون بده که می تونی زندگیت رو توی دستای خودت بگیری. محکم باش. قوی باش. :324:
هر طور شده برای رسیدن به خواسته ات تلاش کن.:316:
اول از همه باید خودت برای خودت مهم باشی تا بتونی به خواسته هات برسی.
امیدوارم که نا امید نشی. خدا هیچ وقت آدم های پاک نیت رو تنها نمی گذاره به شرط اینکه خود آدم هم بخواد که تنها نمونه. :323: برات دعا می کنم خوشبخت بشی.
مطمئنم اگر بخوای می تونی زندگیت رو نجات بدی :310:
سلام عزیزان
ممنون ازشما
نمی دونم چی بگم عزیزم وقتی شوهرت انقد وقیحانه در این مورد حرف میزنه از دست بعضی از این مردا.یکی ام مثل شوهر من ک دائم دنبال اینو اونه میگه عاشق منه!!!!!!!!
سلام دوستان عزیزم
اره هنوزدوستش دارم.چون گفتم بخاطرخانوادش به این خاطربودکه اونا دوست ندارن من برم وهمش نصیحتم میکنن
دیشب زنگ زدم مامانم بیمارستان بود.نمیشه بازم بایدصبرکنم
خانواده شوهرم میخان بادختره صحبت کنن.
ممنون negarعزیز.ازاینکه بازم خاستی کمکم کنی سپاسگذارم ولی شوهرم باکاراش داره دیوونم میکنه امروزصبح که میخاست بره بیرون براش چایی بردم اصلابامن بدبرخوردنکردووقتی ازش سوالی میپرسیدم با ارامش جواب میداد
نمیدونم چشه؟
ایشالاشماهم خوشبخت باشی
ممنون ازشمادوستای گلم
بازم راهنماییم کنید
التماس دعا
سولمازجان خوبه شوهرت از زن دیگه ای حرف نمیزنن
خداروشکرکن وجلوشونوبگیر
سلام خانومی
خوشحالم که شوهرت بعضی وقتها برخورد بهتری باهات داره. تو به محبت کردنت ادامه بده شاید هنوز فرصتی باشه. فکر می کنم چون هم سن خودت کمه و هم سن شوهرت واسه همینه که همدیگر رو خوب نمی تونید درک کنید. به نظر من بهتره که باهاش مهربون باشی حتی اگر اون نامهربون بود.
از محبت خار ها گل می شود.
امیدوارم موفق بشی دوباره توجه همسرت رو به خودت جلب کنی و واسه همیشه مالک قلبش باشی.
باز هم یاعلی
سلام
من نمی فهمم چرا باهاش صحبت نمی کنی ،صحبت توام با آرامش..................
چرا بهش نمی گی که واقعا این دور از مردونگیه که منو که با هزار آرزو و امید به خونه تو اومدم اینجوری بلاتکلیف بذاری
اصلا تو که رو ازدواجت مطمئن نبودی چرا با سرنوشت من بازی کردی
مگه من چه گناهی کرده بودم که اینطوری باید باهام برخورد بشه
راستی پدر و مادرت به تو سر نمی زنند و یا تو به اونها سر نمی زنی؟
چرا خانواده همسرت به اون دختره زنگ نمی زنند و باهاش صحبت نمی کنند؟
سلام عزیزان
بازم ممنون که تنهام نزاشتین
اره میدونم بخاطرسن کمشه ولی جواب خانوادش روهم به طورقطعی داده ومیخادازدواج کنه
عزیزم سوالاتی روکه مطرح کردی وهروقت ازش پرسیدم میگه خب من گناه ندارم جوونیم بخادباتوبگذره که دوستت ندارم خیلی رک میگه
نه اصلااینادوست ندارن چه من برم جای پدرومادرم چه اونا.بیان اینوخودمون خیلی خوب متوجه شدیم.وقتی میدین زشته اگه کسی ازاقوامشون میومداینجامنوبااونامیفرست ادن تابرم رفع دلتنگی کنم وبازیکی منومی اورد
قرارشده امروز زنگ بزنن نمیدونم چی میشه
توروخداتنهام نزارید
شماهم موفق باشید
دوست عزیز
شاید سوالم بر خلاف اهداف همدردی باشه ولی اگه حوصله داشتی جواب بده مدیران هم اگه صلاح نمیدونن حذفش کنن.
مهریه ات چقدره؟
دختر جون با تمام احترامی که واست قائلم ... و میدونم چه شرایط سختی رو داری میگذرونی، میخوام راست و حسینی بهت بگم داری اشتباه میکنی ... هی هر روز میام تاپیکت رو میخونم هی میگم هیچی نگم آخری طاقت نیاوردم هیچی نگم ...
مطمئن باش مطمئن باش مطمئن باش هیچکسی به غیر از خودت نمیتونی به خودت کمک کنی ...
مطمئن باش مطمئن باش مطمئن باش خانواده همسرت تو این قضیه هیچ زیانی نمیکنن اونها یه عروس دارن حالا یا تو یا یکی دیگه ... آخر آخر آخر ماجرا اون دختر میشه عروسشون یه مدت ممکنه پذیرشش واسشون سخت باشه ولی در نهایت مجبورن که قبولش کنن کی اینجا آسیب میبینه کی زندگیش از بین میره؟ اون کسی نیست غیر تو دختر عزیز ...
این همه دوستان بهت راه حل دادن این همه بهت گفتن چی بگی چی نگی چکار کنی چکار نکنی ... ولی تو باز حرف خودت رو میزنی عزیز دلم از قدیم گفتن مرگ یه بار شیون یه بار ... یه بار پاشو از حقت دفاع کن به خانواده اش بگو من با هزار امید و آرزو اومدم پیش شما، روزی که شما اومدید خواستگاری من یه تعهدی داشتید شما هم فکر کنید من دختر شما هستم و پسرتون دامادتون چه حالی بهتون دست میداد؟؟؟ چه کار میکردید؟ وقتی هسمرت میگه من گناه ندارم که جونیم رو با تو که دوستت ندارم بگذرونم بگو چرا دوستم نداری؟ چه انتظاری از زنت داری دوست داری زنت چه کارهائی برات بکنه که من نمیکنم ؟ ازش حرف بکش بزار بگه دردش چیه شاید اون دختر هر روز تیپ میزنه هر روز آرایش میکنه همیشه میره آرایشگاه همیشه به خودش میرسه همیشه با قربون صدقه رفتن با همسرت صحبت میکنه و .... خجالت و روم نمیشه و ... بزار کنار نمیگم بی احترامی کن نه به همسرت نه به خانواده همسرت ولی از حقت دفاع کن تو آدمی تو یه زن هستی تو حق داری تو باید از حقت دفاع کنی یه ذره کتاب بخون یه ذره تو اجتماع باش یه ذره از این بی تفاوتی بیا بیرون وای خدای من چی بگم که هم ناراحتت نکنم هم یه تلنگر بهت وارد شه ؟ انقدر نگو واسم دعا کنید انقدر نگو تنهام نذارید خدا هم میگه از تو حرکت از من برکت یعنی تو باید خودت حرکت کنی چه کمکی از تک تک ما تو اون زندگی بر میاد که تنهات نزاریم وقتی همه میان اینجا بهت یه راه کاری میگن باز تو کار خودت رو میکنی حالا یا خجالت میکشی یا فکر میکنی اگه اعتراض کنی از این وضعیت به خانواده همسرت بی احترامی کردی و ... شرایطت همین طور میمونه و آخری مجبور میشی ساکت رو ببندی و بری خونه پدر مادرت همین امروز برو بیرون زنگ بزن به پدرت (گفتی که مادرت بیمارستان بود امیدوارم زودتر حالش خوب بشه) به خواهر یا برادر بزرگتر از خودت به یکی که هم محرم دلت باشه بگو واست یه مسئله پیش اومده پاشن بیان اصلا بگو دلم واستون خیلی تنگ شده من بنا به دلایلی نمیتونم بیام ولی ازتون خواهش میکنم فردا بیاین پیشم میدونی یه جوری بکشونشون اینجا بزار حالا که پدر مادر همسرت کاری نمیکنن پدر مادر خودت شاید بتونن کاری کنن این مسئله ای نیست که بخوای به راحتی از کنارش رد شی دختر ...
تنهات نمی ذاریم مطمئن باش
تو دختر فوق العاده صبور و خوش قلبی هستی و از این نظر واقعا بهت قبطه می خورم:104::104:
کاش مدیر همدردی بیادو بگه با این اوصاف چی کار باید بکنی
ولی به نظر من دیگه باید خانواده ات را در جریان بذاری ولی بازم امیدوارم مدیر همدردی و فرشته مهربون یه سری به اینجا بزنند
راستی اگه تاپیکت بسته شد حتما بیا و دوباره تاپیک باز کن و راهنمایی بگیر
به نظر من شوهرت با این کار فقط میخواد محبتت رو به خودش جلب کنه و بفهمه چقدر برات اهمیت داره
یه جور امتحان کردن بچگانه شاید
امیدوارم خوب از پسش بربیای