پدردارم...پدرم رییس یکی ازادارات استانه........دانشجو مکانیک دانشگاه دولتی...............من ازتنهایی میترسم...........نیاز به همدم دارم...
نمایش نسخه قابل چاپ
پدردارم...پدرم رییس یکی ازادارات استانه........دانشجو مکانیک دانشگاه دولتی...............من ازتنهایی میترسم...........نیاز به همدم دارم...
قرار نيست تنها بموني عزيزم
از طرفي تنهايي بهتر از يه همدم بده.
يه خورده روي خودت كار كن و قويتر شو.همدمي رو انتخاب كن كه لياقتت رو داشته باشه.
درسته كه نياز به جنس مخالف طبيعيه ، اما سعي كن چند تا دوست همجنس و خوب پيدا كني و با هم باشيد.يه دوست خوب حتي ميتونه از خواهر نزديكتر باشه.
يادت باشه كه وجود نيازهاي ما دليل نميشه كه از هر راهي رفعش كنيم.
"من نمیتونم با کس دیگه ازدواج کنم چون عذاب وجدان میگیرم"؟؟؟؟!!!!
وقتی شوهر یک زن دیگه رو در آغوش می گیری چی؟ عذاب وجدان نمی گیری؟
انقدر ارزش تو پایینه که تنها دو راه در زندگیت وجود داره؟
1- رابطه با مرد زن و بچه دار
2- عرضه خود در خیابان
یعنی واقعا راجع به خودت این طوری فکر می کنی؟
دوستان تئوری سازیهایی کردند:
اون مرد تو رو نمیخواد
زنش رو میخواد و تو رو داره پرت میکنه بیرون!
فردا حتما سر خودت هم هوو میاد
کسی که سر مادر بچه اش این بلا رو بیاره ببین سر تو چی میاره
زنش رو دوست داره که طلاقش نمیده
و...
همه این پیشگوییهای نوستراداموسی میتونه درست باشه یا نباشه.
اما یک حقیقتی معمولا در این گونه روابط وجود داره که جواب برخی از رفتارهای سوال برانگیز اینگونه مردها رو میده:
و اونهم چلمنگی و بی عرضگی و بدبختی و فلاکت اینجور مردها به لحاظ شخصیتی است. من از عبارت آنی استفاده میکنم: یه اردنگی به من بزن! این یکی از خصوصیتهای این جور مردانه! همیشه یه اردنگ بدهکار زن اولشون اند!
یعنی یک آدم دربدر توسری خوری که نه با زنش سکس داشته باشه، نه محبت ببینه، زنش هم یه دیو دو سر زورگیر و بد دهن و... باشه، ولی این عین پاندول بین عشقش و دیوش هی بره و بیاد. آخرش هم همیشه دمش زیر تیشه زن اول باشه که ای وای آبرومو میبره و فلان. باور کن زن رسمی اش هم که بشی، همه عالم و آدم هم توی جشنتون شیرینی بخورن و براتون کف بزنند، عقدتون رو فرشتگان عرش بنویسن و پیغمبر هم امضاش کنه، و زن اول به نحوی به لحاظ جنبه عمومی این رابطه آچمزبشه و دیگه کاری از دستش بر نیاد، فردا بهانه این آقا میشه اینکه بچم برام دلش تنگه یا من دلم برا بچه تنگه یا بچه های دیگه به بچم گفتند تو بابات فلانه یا بچم میخواد از رو برج میلاد خودشو بندازه پایین یا بچم گفته بابا اگه نمیدونم فلان نکنی منم معتاد میشم و خلاصه از این شر و ورها که آخرش یه روز به خودت میای می بینی ول معطلی.
بدترین مجازات اینگونه مردان اینه که بذاری با زن اولشون زندگی کنند.
حالا تو میتونی انتخاب کنی بین اینکه یک عمر بعنوان یک زن زیر زمینی پاره وقت، زندگی کنی، یا اینکه با یک مرد مجرد ازدواج کنی و از لذت یک زندگی نرمال بدون استرس و اضطراب و آبروریزی و...برخوردار بشی.
خیالت تخت! خدا مرد سالم رو سر راه شما قرار نخواهد داد. فردا می بینی یک آزاد اندیشی مثال خودت که زیر زیرکی با یکی دو نفر رابطه داشته سر راهت قرار میگیره که خیلی ریلکس میتونی بهش بگی که تو هم با کسی قبلا رابطه داشتی. فکر میکنی همه دخترهایی که الان متاهلند و سر خونه و زندگیشون اند همه آفتاب و مهتاب ندیده بوده اند؟ همه مردها هم پسر پیغمبرند؟
اینقدر که نگران رفع نشدن نیاز جنسی ات بعد از این مرد هستی که من موندم اگه شوهرت یه چند ماه بره زندان، یا سفری یالاخره یه قضا و قدری چیزی...اونوقت تو میری خودتو در اختیار مردای خیابون قرار میدی؟ پاشو جمع کن خودتو دختر! یه جوری حرف بزن که فکر نکنیم اومدی اینجا ما رو سر کار بگذاری. پستهات رو هم خواهشا یه طوری بنویس که جامع و کامل خیلی از حرفهاتو توش زده باشی. کاربران این سایت بنده خدا دو ساعت برات تایپ میکنند، اونوقت شما میای سه تا کلمه رو وسط چند تا نقطه چین میذاری و میری!
مخلص کلام اینکه به نفع خودته (کاری به اون مرد و زن دربدر ندارم) که از این رابطه بری بیرون چون:
آدم عاقل بخاطر هوسهای کوتاه مدت کاری نمیکنه که یک عمر زجر بکشه!
بی دل عزیز،
صحبتهای شما، اگر برای یک دختر سی و چند ساله ای که می خواد زن دوم بشه، یا در یک رابطه پنهانی و صیغه و این داستانهاست گفته می شد، درست بود. اما در این مورد به نظرم بهتر بود شرایط مینا را هم در نظر می گرفتید.
نمی دونم شاید من خیلی پیر شدم که فکر می کنم مینا خیلی بچه است.
این دختر فقط 20 سالشه. از هیجده سالگی وارداین رابطه شده. یک بچه بازی و گول خوردن کااااااااااااملا واضح و آشکار.
نه عشقی در کار هست و نه عقلی. فقط بچگی و سادگی.
اون آقا اگر عاشقش بود و دوستش داشت و آبروی این بچه براش مهم بود که همه کاری باهاش نمی کرد و بعد بگه برو، زنم آبروت را می بره. این مرد که از این دختر خواستگاری نکرده، عاشقش نبوده، دوستش نداشته. یواشکی باهاش رابطه جنسی برقرار کرده و حالا هم می خواد دکش کنه.
حرفهایی که شما نوشتی، با توجه به شرایط روحی و سنی مینا، باعث می شه فکر کنه که چه خوب. می شم زن پنهانیش. مشکلی ندارم. دو ساله بودم، بقیه اش هم عین همین دوسال. می مونه تا 5-6 سال دیگه که بعد می رسه به جایی که جسم و روح داغون و راهها بسته تر از الان.
همین حالا هم توی حرفهاش و پست هاش مشخصه که به این پنهانی بودن و زندگی خفت بار راضیه. به این به قول شما همسر پاره وقت و زیرزمینی بودن دلخوشه! از تو به یک اشارت، از مینا به سر دویدن!
سلام
پیدای عزیز بگذریم از اینکه تناقض تو نوشته های خانم مینا زیاده!! نمیدونم ما سرکاریم یا ایشون؟!!
حالا بماند,ما فرض رو میذاریم رو اینکه شرط صداقت داره کاملا از جانب ایشون رعایت میشه
یه نگاه به تعداد پست ها بندازید چیزی حدود 40 پست برای ایشون گذاشتن و همه بالاتفاق نوشتن تمومش کن.صرف نظر از همه ی ضربه هایی که خوردی وبه خاطر تموم کردن این رابطه خواهی خورد با این وجود باز هم اراده کن و تمومش کن هرکسی به نوعی مشکلات رو نوشته!خب خانم مینا هر دفعه میان چند خط بین نقطه چین مینویسن که نمیخوام و نمیتونم و از این مدل حرفها و دوباره همه باید برگردیم اول خط!!!!!نگاه بی دل به موضوع یه نگاه نو و یه جوری نگاه کردن به آینده ی مثلا خوب رابطه است و به نظر من پست خانم بی دل کامل و جامعه!!!
مینای عزیز اگه قرار باشه با همین روال برید جلو که تا زمانی که ظرفیت تایپیک پرشه شما میای بین هر ده تا پست چهار تا نقطه چین و پنج خط حرف مینویسی و آخرش هم مینویسی دوستش دارم و دوستم داره و چی کار کنم که به هیچ نتیجه ای نمیرسی!!شما اومدی اینجا راهکار و راه حل بگیری یا فقط بنویسی و بری؟!همه ی این 40 تا پست رو یک دور دیگه بخون ببین بازم عاقلانه است که ادامه بدی؟شما اگر از این رابطه ضربه هم خوردی باید تمومش کنی دلیل هم همون 40 تا پست گذشته هرکدوم به نوعی گفتن!مشکلاتی که براتون پیش اومده به خاطر اشتباه و سادگی خودتون و سوءاستفاده ی اون آقا از همین موضوع بوده وهمه مشکلاتتون چه فیزیکی چه روحی قابل حله!حالا الان کاری نداریم چه جوری, شما اول باید اراده کنی و تمومش کنی و بعد مشکلات به تدریج حل میشه
موفق باشی
تا حالا هیچ تاپیکی توی همدردی انقدر اعصاب منو به هم نریخته بود:161::161::161:
آخه اگه آدم به اندازه کافی عاقل هم نباشه خانواده هم نظارت نکنه حداقل یه خرده به دین توجه کنه نه تفکر نه دیانت و نه نظارت نتیجه اش میشه این
آخه کجای دین این اجازه به یک دختر داده شده که این رفتارها رو بکنه:161:
یه نفر چقدر میتونه ساده باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی افسار شما به دست نیازهای جنسی شماست پس عفت این وسط کجا رفته؟مگه بقیه آدما نیاز جنسی ندارن؟
مگه این همه دختر نیستند که مثلا 30 سالگی ازدواج کردن؟
یعنی به محض وجود نیاز عقل از دست میره؟
وای وای به کجا داری میری آخرش میخوای چه کار کنی به دنیا اومدیم که بریم پی امیالمون اوج تعالی انسان کجاست؟
اگه همین فردا زندگی شما به پایان رسید چه پاسخی به خدا میخوای بدی؟
مینا خانوم، شما 20 سالته، چطور میخای زندگیتو روی گریه های یه زن و بچه هاش بنا کنی؟
عزیزم من واسه همسرم تا اونجایی که می تونستم هیچی کم نذاشتم، اما اون یه دختر 22 ساله رو به عقد خودش دراورده، (تو یه شهر دیگه) و من و بچم رو تو شهرمون تنها گذاشته، من شب و روز دارم گریه می کنم، همسرم هی داره اس میده که برو طلاق بگیر اما من به خاطر بچم و اینکه بعد از طلاق به مشکل میخورم، دارم مقاومت می کنم.
مینا جون با زندگی یکی دیگه بازی نکن، فرصت واسه زندگی زیاد داری، چرا میخای خودتو یه عمر وارد زندگی بکنی که همش اه و نفرین زنش دنبالت باشه، (من الان همینجوریم)
ببین من از زن جدید شوهرم متنفرم، چون اون یه دختر بود و می تونست زندگی بهتری رو واسه خودش درست کنه! اما خودش وارد زندگی من کرده و هی داره به همسر من خط میده که منو از زندگیم بیرون کنه!
مینا جون با زندگی یکی دیگه بازی نکن، خودتو بکش کنار
بنظرتون باهاش ادامه ندم تا وقتی شوهرکنم؟.............یا کم کم ازش جدا بشم بهترنیست؟بهش گفتم که به همه بگه که ازم جداشده و رابطمونو باهم کم کنیم و دیگه سکس نکنیم
ببخشید این حرف رو می زنم من به واقعی بودن این تایپیک شک دارم
خیلی بچه گانست
دختر که روح لطیف داره اینقدر وابسته به سکس؟
کلا محور رابطه شما س** بود؟
می گی پدر خوب داری
می گی دانشجوی مکانیک دانشگاه دولتی هستی
پس چی کم داشتی وارد این رابطه شدی؟
برام قابل قبول نیست
اصلنم نمی خوای منطقی فکر کنی
ادامه بدم یا ندم؟ عقل چی می گه؟ نه نده قطع کن رابطه رو
چی بگم بقیه جمله هات ارزش جواب دادن نداره
امیدوارم از عواقب راهی که توش پا گذاشتی مطلع باشی
بدونی بازی کردن با زندگی یک زن دیگه چه مجازاتی برات داره
بدونی حتی یک درصد هم ازین رابطه خیر نمیبینی
بدونی اگه الان زندگیشون جهنم شده یکی از اصلی ترین علتهاش حضور مستقیم شخص شماست!
من کسی رو میشناسم که دو سال با یک مرد زن دار بود ، البته فقط با تلفن ، یعنی حتی یکبار هم با هم بیرون نرفتند ، بماند که زندگی اون زن بدبخت چه جهنمی شد اونهم با یه بچه .... میفهمی؟ بچه ! اونها بچه دارن
بعد از دوسال این خانم وجدان درد گرفت و جدا شد و ارتباطشون به صفر رسید.
الان دوسال هم ازون جدا شدن میگذره و این خانم خودش با کسیه. همیشه عذاب وجدان داره
میگه هروقت آرش (آرش دوست الانشه) به کسی نگاه میکنه هروقت دلمو میشکنه حس میکنم دارم تاوان پس میدم
همیشه میترسم یک روزی بهم خیانت کنه ، اصلا مطمئنم که یک روزی باید درد خیانت رو تجربه کنم چون خودم اینکار رو با کس دیگه کردم
مسلما این رابطه هیچ سرانجامی برای شما نخواهد داشت. غیر از تبعات بالا که ممکنه با آبروریزی هم قاطی بشه و افتضاح تر بشه
حتي نبايد يه ثانيه ديگه هم بموني!
آخه دختر مگه ميشه؟
ميگن بعد از يه رابطه ٦ماه حداقل بايد با رابطه بعدي فاصله داشته باشه!
حالا من نميفهمم چطور ميخواي مثلا صبح با اين آقا باشي،ظهر تموم كني باهاش،شب خواستگار بياد!
عقل و منطق هم به خدا خوب چيزيه!آخه فكر كن،چه جوري ميشه؟؟؟؟
اين يه بعدشه!
بهتره زودتر تمومش كني كه اون مرد هم لااقل واسه بهتر كردن زندگي بچه ش يكم تلاش كنه.
زودتر تموم كن كه زودتر به خودت بياي و زندگيتو بازبيني كني و واسه آينده ت برنامه بريزي.
زودتر خودتو از اين وضعيت بكش بيرون
معلوم نيست فردا همين تصميم رو داشته باشي.ممكنه اون موقع باز احساسات بهت غالب بشه و بگي نه نميتونم و نميخوام جدا شم!
شايد تا اون موقع آبروريزي شد كه تمام آينده تو به باد بده
زودباش دختر
به خودت بيا
عزيزم چطوري صيغه کردي؟؟
مگه ميشه اينطوري بدون اجازه پدرت صيغه کني؟؟
هر گناه و عذاب وجدان رو بذار کنار اصلا زنش هم رواني مريض بدبخت با اون کاري نداريم
شما بخاطر گناه کبيرتون بايد عذاب وجدان بکشين
تروخدا خواهش ميکنم خودتون رو مسخره دست اون آقاي بي وجدان نکنيد
خانواده شما يه روز اينرو ميفهمن دليلش رو هم ميدونين که از کجا ميفهمن
چرا اينکارو با خودت ميکني من دارم از عصبانيت منفجر ميشم
مینا خانم این ره که تو میروی به بی آبرویی و تباه شدن آینده ات ختم میشه هر چی هم جلوتر بری بدتر میشی علاوه بر قطع ارتباط به صورت فوری (چون تدریجی تداوم نداره) باید توبه هم بکنی از ته قلبت و در پیشگاه خداوند و از این به بعد بیشتر مراقب عفت خودت باشی.سست نباش و تمامش کن دیگه هم از این اشتباهات نکن.
حالم بد شد از خوندن این تاپیک،فقط پستای اولشو خوندم.
بدم میاد از از زنا و دخترایی که میرن سراغ مردای متاهل
بدم میاد از مردایی متاهلی که میرن دنبال زن و دختر دیگه ای
چرا آخه با زندگی مردم بازی میکنن
حالم بده
میدونم این پستم حذف میشه ولی...
واقعا که این تاپیک به شدت عصبیم کرده
مینا خانم اصلا میخونی بچه ها چی بهت میگن ؟!! اصلا برات مهم هست دارن وقت میزارن راهنماییت
میکنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سوالت چیه ؟!! اومدی این جا که بهت کمک شه یا ..
فکر کنم همه ی بچه ها به طور کامل و جامع راهنماییت کردن
و عواقبشو بهت گفتن !! خود دانی ..
اصلا هم برای من قابل قبول نیست که شما ساده هستین اصلا .. منم هم سن و سال شما
برام باور نکردنیه .. :163:
بهت میگن داری زندگیه اون خانم و خودتو خراب میکنی .. تازه میگی باهاش ... نداشته باشم :163:
خانم ها زودتر به بلوغ عقلی می رسند. یک دختر خانوم 20 ساله از بلوغ عقلی یک مرد حدود 25 ساله برخوردارند. نهایت اختلاف غقلی این دو نفر 3 ساله. کم به این خانوم احساس بازنده بودن بدین. بگذارید بفهمه اشتباه کرده و مقصر هم بوده در این اشتباه! مردهای متاهل اگر دخترانی که به هم جنس خودشان خیانت می کند را نبینند غلط نمی کنند به هرزگی و خیانت وعیاشی تن بیاورند!نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
خانم ها زودتر به بلوغ عقلی می رسند. یک دختر خانوم 20 ساله از بلوغ عقلی یک مرد حدود 25 ساله برخوردارند. نهایت اختلاف غقلی این دو نفر 3 ساله. کم به این خانوم احساس بازنده بودن بدین. بگذارید بفهمه اشتباه کرده و مقصر هم بوده در این اشتباه! مردهای متاهل اگر دخترانی که به هم جنس خودشان خیانت می کند را نبینند غلط نمی کنند به هرزگی و خیانت وعیاشی تن بیاورند!نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
دوستان میدونم اشتباه کردم میدونم گناه کردم مارو یه نفر صیغمونو خوند.گفتن رضایت پدر اصل نیست.من تو خانواده ای بزرگ شدم که برای هیچی حق انتخاب نداشتم.همش بهم بی اعتماد بودن. بیش از حد بهم حساس بودن و هستن.میگم شوهر میخام نیاز دارم میگن باید 30 سالت بشه تا بزاریم ازدواج کنی!من باید چکارکنم؟من قبلا یکبارشکست عشقی خوردم و بخاطرش خودکشی کردم.از شکست دیگه میترسم.قبلا اونقدرفشار عصبی روم بود که حالم بد میشد امپول ارام بخش میزدم وتا 3 روز خاب بودم اما بعد از اشناییمون دیگه اونجوری نشدم دنیا رو نو و شاداب میبینم..من خانوادم نمیزلرن با دوستام رابطه داشته باشم.محدودم به خابگاه و دانشگاه.هرجا میرم دزدکیه..خسته شدم ازین زندگی..فقط بااونه که مشکلاتم یادم میره.
سلام
یادمه قبلا هم یه تاپیک یه زنی زده بود محتواش یه جوری بود که بعضیا شک کردن سر کاریه یا واقعی؟
به هر حال باید فرض رو بر این گذاشت که واقعیه.
شب یلدا اقوام خونه ما بودن..خیلی خوش گذشت.. ..خوب.گفتیم و خندیدیم.وقتی میخواستیم بخوابیم حدودای ساعت 6 دخترشون اومد بام حرف زدن.
فامیل نزدیکمه.یه سال ازم کوچیکتره.نه خیلی ساده است نه هیچی.
در جریان رابطش با یه مرد بودم.یه مرد که گفته بود مطلقه است.یه مردی که رابطش با این دختر کمتر از رابطه تو و اون مرده نیست.یه مردی که زنگ میزد گریه میکرد واسه این دختر.اسم دختره مثلا مینا.
صبح تا شب ، شب تا صبح حرف میزدن و لاو میترکوندن.
دقیقا 5ساله با همن.و از اول بهش وعده ازدواج داد.گفت میام.بذار شرایطم جور بشه.بذار ال بشه.بذار بل بشه.الان بعد 5 سال تازه فهمیدیم نه تنها طلاق نداده زنشو و فقط رابطشون شکر اب بوده بلکه با چندتا دختر دیگه رابطه جنسی داشته.و شاهکارا و هنرنماییهاشونو تو رختخواب و بیرون عکس گرفته بودن که اتفاقی فهمیدیم و عکساشونو دیدیم.
نمیتونم بگم مینا چه حالی داشت.میلرزید و گریه میکرد.از اینکه چطور 5ســـــــال تونسته اون اتفاقات رو ازش پنهون کنه و بدتر بازیش بده.تازه مرده زیر بار نمیرفت و حاشا میکرد تا بلاخره با سند ومدرک قبول کرد.و خیلی جریانات دیگه.
میخوام بگم مردا هر چی که باشن نمیدونم چرا اما ته قلبشون یه تعهد عجیبی به همسرشون دارن.که این خیلی خوبه.
بلاخره دیر یا زود التهاب و هیجان رابطه شما میخوابه و توئه دست نیافتنی میشی دست یافته ومعمولی.
من کاری ندارم اون مرده چه جور ادمیه و این حرفا فقط میگم ادم باید حواسش به خودش باشه.با سر تو چاه رفتن هم یه راه حله.اما جلوی ضرر رو گرفتن هم یه راه حله.
خوبه به راه حل دوم هم فکر کنی.
اما در مورد میل جنسیت هیچیت نمیشه.انقد زن و دختر هست که تنها شدن و تحمل کردن.
یه مدت که از قطع رابطت بگذره وابستگیت از بین میره.
اما بکارت.
خوب دو راه داری.یا راست و حسینی قضیه رو به طرف مقابلت بگی.یا ترمیم.
اصراری به هیچ کدوم از این دو تا ندارم.تصمیمگیری با خودته.
اما مهمتر از قضیه جسمی قضیه روحته که وابسته شدی.باید با گذشت زمان حل بشه.
بله جدا شدن سخته.عذاب اوره..دردناکه..اما به ارامش بعدش می ارزه.به دغدغه نداشتن.به روشن ومعلوم بودن اینده.به شخصیت داشتن و خیلی چیزای دیگه.
اگه صرف رابطه بهت مزه کرده خوب همه جا اسمون یه رنگه..شوهر بعدیت هم میتونه این حس رو بهت بده.یا هر مرد دیگه ای مثل همین اقا.
اما ارامش.یه زندگی راحت..و از همه مهمتر امنیـــــــــــــــــت.فق و فقط تو ازدواج رسمی هست.
همیشه 20 تا سی ساله نمیمونی.به بعد هم فکر کن.
و به وقتی که حتی اگه با این مرد ازدواج کردی قبح رابطه خارج از خونه براش ریخته و به هزار دلیل راست و دروغ میتونه بره سراغ زنهای دیگه.و به این فکر کن که توممکنه همیشه بترسی که نکنه بره.
بازم تصمیم با خودته.
خیل طولانی شد دیگه.
موفق باشی
میدونم کارمون نمیشه....میدونم نمتونیم رسمی بشیم..دلم میخواد تمومش کنم اما از بعدش وتنهایی میترسم.من هیچ دوستی ندارم.اون واسم دوست و شوهر وتفریح وهمه چیزه..امیدوارم درک کنید چی میگم.دیدم بهش مثل یه زن با شوهرشه.اونم ب دید زنش یهم نگاه میکنه.و سعی میکنه عدالتو بین ما رعایت کنه.اما رسیدگیش به من بیشتره تا زنش.چون زنشو فقط مادر بچهاش میدونه و منو همدمش.من احساس میکنم اونقدرعشق بینمون هست که من بتونم رو خودم کار کنم که بازنش کنار بیام.اما خانوادم مخالفن.من ازتون راهنمایی میخوام که مرحله به مرحله بهم بگید چطوری رفتارکنم و تموم بشه.نه اینکه سرکوفتم بزنید.خودم میدونم همه کارام اشتباه بودن و راه خراب رفتم نیازی نیست شماها بهم یاداوری کنید.
منظورم سکس نیست.چون اونقدر تحمل دارم که بتونم خودمو کنترل کنم.منظورم نیازهای عاطفیمه.نیاز به اینکه یکی دوستم داشته باشه یا یکیرو دوسداشته باشم
منظورم سکس نیست.چون اونقدر تحمل دارم که بتونم خودمو کنترل کنم.منظورم نیازهای عاطفیمه.نیاز به اینکه یکی دوستم داشته باشه یا یکیرو دوسداشته باشم
الان دیگه رابطش با زنش واسم بی اهمیت شده و اصلا واسم مهم نیست که چکارمیکنن.فکرمیکنم علاقم کم شده.اما چون فصل امتحاناته نمتونم یهو جدابشم .چون نمتونم درس بخونم.میخوام بزارم بین دوترم رابطم رو قطع کنم .ببینم چطور میشه.
مینا خانم خوشحالم که فهمیدی کارت اشتباه بود
از من میشنوی یه بار برا همیشه تصمیم بگیر
ارتباط رو یه دفعه قطع کن
همین حالا که تصمیم گرفتی بهترین زمانه
اخه تو از مشکلات بقیه چی میدونی باور کن تنهایی کوچیکترین مشکله منه
تحمل کن درست میشه این تنهایت به هر حال بایه آدم لایق ازدواج می کنی و از تنهایی در میای.
این همون شنبه ای هست که همیشه منتظریم برسه؟؟؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط mina_bushehr
از شنبه دیگه شروع می کنم؟
1- همین الآن بهش یه اس بدید و بگید از کارتون پشیمونید، عذاب وجدان دارید تازه فهمیدید چه بلایی سر زندگی یه زن و بچه آوردید و دیگه نمیخواید به این ارتباط ادامه بدید
2- بعدشم گوشیتونو خاموش کنید
3- تمام راه های ارتباطی رو ببندید. خطتونو عوض کنید، اگه ایمیلتونو دارن اونم عوض کنید و کلا همه چی
4- تمام یادگاری ها رو هم از بین ببرید
5- برای اینکه حال و هواتون یکم عوض شه و کمتر اذیت بشید توی زندگیتون تنوع بدید، توی ظاهرتون و ... البته بازم سختیش هست
اینم مرحله به مرحله. حالا نوبت شماست
و همیشه یادتون باشه، برای اینکه بتونید یه عمر در امنیت و آرامش خاطر زندگی کنید، این یه مدت سختی رو تحمل می کنید، ارزش یه عمر راحتی رو داره
براتون آرزوی یه زندگی شاد و راحت میکنم. توی امنیت و بدون هیچ نگرانی
اتفاقا همچین هم بد نیست که توی امتحانات میخوای این کار رو کنی
منم تازه 20 روزه که یه رابطه رو تموم کردم
هم کنکور دارم هم امتحان هم ...
اما همین کنکور و درس رو واسه خودم انگیزه کردم
اولش سخته
اما زود خوب خوب میشی
مطمئن باش
پس الکی عقبش ننداز
با عقب انداختن چیزی درست نمیشه ، چون بهونه های ما همومی نداره
مرحله ای هم نیست!
بهش پیام بده و بعدش گوشیتو خاموش کن و سیم کارتتو عوض کن و همه راه های ارتباطی رو ببند
بعد بیا برای بقیه مشکلاتت تاپیک بزن ، کمکت میکنیم عزیزم
قوی باش
ببین دنبال بهانه نگرد. می گی خانواده ام من را محدود می کنند هیچ دوستی ندارم و ...
تو دو سال زندگی پنهانی با یک مرد داشتی. به قول خودت خونه و زندگی با هم دارید.
پس بهانه برای خودت نیار و الکی هم خودت را گول نزن.
الان هم امتحانات بهترین فرصت است. فعلا که باید مشغول درسها باشی و وقت کار دیگه نداری. امتحانها هم که تمام بشه می ری پیش پدر و مادرت تا شروع ترم بعد.
می شه یکی دو ماه فرصت و توفیق اجباری برای اینکه از این گرداب بکشی بیرون.
فردا دیره. از همین امشب تمامش کن.
عزیزم هر کس هر چی داره میگه تو هنوز رو حرف خودتی به من بیشتر محبت میکنه به من بیشتر میرسه اله بله
نمیگیم نکرده شاید همه ایناکارام کرده اما تا کی میخاد ادامه بده تا کی میخای اینطوری ادادمه بدی؟؟
تو واقعا انقد خودت رو دست کم گرفتی؟
عیبی نداره امتحان داری که داری
فرض کن وایسادی تا آخر امتحانا با هم رابطه داشتین یک درصد هم احتمال بدیم بزنه حامله شی اون موقع چی؟؟
میخای یه تجربه سقط هم تجربه کنی بخاطر این مرد بی وجدان
تا خطر بیشتری برات بوجود نیومده خودت رو نجات بده از این مرداب
آقای مهران این مرد بی وجدانه چون اگه وجدان داشت این کارو با خانمش نمیکرد.
خیلی واضحه که مینا رو قول زده یه زن 40 سالش هم باشه از نظر عاطفی خیلی زود تو دام میفته کار مینا هم کاملا اشتباهه و نباید انقدر راحت خودش رو میباخت و یه زندگی رو نابود میکرد من نمیگم مینا مقصر نیست اتفاقا مقصره چون یه مرد متاهل رو از راه بدر کرده اون اقا هرچی هم میگفت ایشون نباید زیر بار میرفت.
خانم کویری،
1- این تاپیک قدیمی است و طبق قوانین همدردی اگر صاحب تاپیک بیش از دو هفته به تاپیکش مراجعه نکنه، بسته می شه.
2- این خانم تاپیک دیگری دارند که در مورد جدا شدنشون از این آقاست.
3- در تاپیکهای دیگران جای بحث و صحبت در مورد زندگی شخصی شما نیست.