-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقليما جان به تايپيك زير سر بزن شايد در اعماق روحت متحول شي.
من كه با خواندن اين تايپيك واقعا تكاني خوردم و به اين فكر كردم كه واقعاً دنيا ارزش اينجور كلكل و دلخوري و كدورت بين عزيزانمونو نداره (تعجب نكن مادر شوهر هم برامون عزيزه وقتي نباشه جاي خاليشو احساس مي كنيم و قدرشو مي دونيم.)
http://www.hamdardi.net/thread-26563-post-248006.html#pid248006
__________________________________________________ _________________________________
مطالب خانم آني بسيار بسيار آموزنده است و سطح بينش عقلاني را بالا مي برد. ممنون.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نقل قول:
علت اضظرابت را ریشه یابی کن .
برای چی نگرانی ؟ از چه چیزی می ترسی ؟
و از کی دچار این حالت شدی ؟
از جمعه که این مشکلات برام پیش اومده
بیشتر نگرانیم از بابت این کدروت و اختلافی هست که با خانواده همسرم پیدا کردم
نگرانم که در طول 9 ماه باهام سر سنگین باشند و در موقع تولد بچه ام بیان خونمون و من اون موقع اصلا نتونم بپذیرمشون
نگرانم همسر را تنهایی به خونشون بخواند و همسرم هم تنها با پدر و مادرش رفت و آمد کنه
نگرانم همسرم رو با حرفاشون از این رو به آن رو کنه
نگرانم به خاطر اضطراب و ناراحتی که در این ایام دارم بلایی سر این بچه بیاد
نگرانم که تغذیه ام به خاطر بی اشتهاییم که ناشی از ناراحتیمه باعث کمبود چیزی در بچه ام بشود
ممنون نگار جان
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اول اینکه بی تعارف بگم همه ی نگرانی هایت بی مورد است .
چرا ؟
به همان اندازه که تو ذوق و شوق این بچه را داری آنها هم دارند . در نتیجه وارد وادی ترس نشو .
خیلی شیک و خانم با یک جعبه شیرینی به همراه همسر جان در یک روز خوش پائیزی تعطیل می روی خانه ی مادر شوهر جان و شیرینی را از طرف نی نی تقدیم مامان بزرگ می کنی .
این از این قسمت که کلی از نگرانی ها را می تواند برطرف کنه .
و در این مراسم شیرینی خوران تمرین می کنی که بیشتر از گوش هایت کار بکشی و بهره می بری تا از زبانت .
و بعد به واسطه ی معجزه ی کار کرد دهان و سکوت و بهرمندی از گوش بلافاصله مشکل بی اشتهایی و ...حل می شود و از همون جعبه شیرینی یک چندتایی می زنی به بدن خودت و نی و نی و بعد هم می نشینی یک دل سیر از دست پخت مادر شوهر جان می زنی بر بدن ......
در نتیجه مشکل ترس های تو را یک جعبه شیرینی ناقابل حل می کند و البته قدری سخت نگرفتن زندگی و بچه بازی در نیاوردن و در وادی لج و سماجت و پافشاری و .....نرفتن . سعه صدر و پذیرش و.....
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
شیرینی رو که هفته پیش با دادن خبر به وجود اومدن هسته سیب بردیم براشون
ولی اگه همسرم رفت حتما همراهیش می کنم .................
خانم ani برام دعا کنید
امیدوارم خدا بهتون سلامتی و شادی بده.......
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
لذتی که در شیرینی خریدن و با دست پر رفتن هست در محاسبه ی کی بردیم و کی نبردیم نیست .
این را یاد بگیر که در هستی چیزی هست به اسم سفره ی خان برکت . این سفره پر از نعمت بی دریغ و بی منت است . با دست پر رفتن که از قضا در سنت ایرانی هم است اما تعاریف و تعابیری که از آن نقل می شود درست به گوش ما نمی رسد یا درست درک نمی شود و از قضا مبنای علمی و ثابت شده هم دارد حکمتش بر فراوانی خان نعمت هستی و به چرخه در آوردن این فراوانی و افزایش برکت و فراوانی است . در نتیجه خودت را همیشه در فراوانی ببین و در مرکز فراوانی قرار بده و دیگران را شریک برکت و فراوانی کن .
از برکت دعا و انرژی مثبتی که به من هدیه کردی بسیار سپاسگزارم . من هم تمام انرژی های این خیرخواهی را صدچندان هدیه ی تو و شوهر و بچه و خانواده و زندگی ات می کنم . :46::72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام بارداريتون و تبريك ميگم خواهر من حدود 13روزه زايمان كرده و تو دوره حاملگيش خيلي تنش داشته چه با شوهرش چه با خانوادش بچه اش وزن نميگرفت چون ياچيزي نميخورد يا اعصابش خورد بود. دو ماه آخر و اومد خونه مايعني از حاشيه ها دورشد حالش خيلي بهتر شد و بچه اش خيلي خوب وزن گرفت اوايل ميخواست يچه اش و سقط كنه ولي الان وقتي دخترشو تو اغوش ميگيره كلي به خودش ناسزا ميگه كه چه جوري تونسته حتي بهش فك كنه.ماتوفاميا چندتا زن حامله داريم كه هركدوم شوهراشون يه جوري رفتار ميكردن پس زياد از مردا انتظار درك اين دوران و نداشته باشيد شايد تا وقتي كه تغييرات تو چهره يا اندامتون ايجاد نشه نفهمن.اگه اضطراب يا استرس بيخودي داشته باشيد يه بچه پرخاشگر و پيش فعال به دنيا مياريد پس خيلي حواستون به خودتون باشه چون هيچي ارزش يه لبخندش و نداره.قرص اي تقويتي كه مصرف كنيد بهتر ميشيد.شما ديگه وظيفه سنگيني به عهده داريد كه سرنوشت يه موجود بي گناه تو دستاي شماست.ير نماز همه رو دعا كنيد دعاي شما خيلي الان گيراس.كتاب حاملگي هفته به هفته رو بخونيد بهتون كمك ميكنه بفهميد هر هفته جنين چه تغييراتي ميكنه.كتاب ريحانه بهشتي هم خوبه.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام به همه
راستش امروز خواهر همسرم بهم زنگ زد و گفت که مادرش گوشش وزوز می کنه من دسترسی به اینترنت ندارم اگه میشه تو اینترنت ببین چیه منم گفتم باشه می بینم و بهت خبر می دم تا بهش بگی گففت نه لطفا خودت زنگ بزن بهش بگو
منم گفتم آخه ،ولی بعد گفتم باشه
خلاصه به مادرشوهرم زنگ زدم با کلی خودخوری خودم آخه تصمیم گرفته بودم دیگه باهاشون تماس نگیرم دیدم گوشی رو برداشت و کلی خوب باهام حرف زد و اخبار و رویدادهای فامیل و ......... همه رو بهم داد انگار که دلش می خواست هی حرف بزنه منم حالشو پرسیدم و اطلاعاتی رو در مورد وزوز گوشش بهش گفتم
راستی سحر جان ممنون از پستت
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان می بینی فکر کن اگه هنوز باهاشون صحبت نمی کردی چی می شد.واقعا خیالت راحت تر نشد؟؟
اقلیما جان اول باید یه آفرین بگم به خواهر شوهر به این عاقلی.و بعد به تو که منطقی عمل کردی و هزاران آفرین به مادرشوهر به این فهمیده.که احتمالا وز وز گوش بهونه ای بیش نبود.و شاید خودش از دخترش خواسته باهات تماس بگیره و.....
به قول آنی عزیز همه ما خوب هستیم فقط سلایق متفاوته.البته من نظرم اینه که استثنا وجود داره ممکنه یکی واقعا بد ذات باشه و هدفش فقط به هم ریختن رابطه باشه چه عروس چه مادر شوهر چه مادر.ولی معلومه مادر شوهرت پذیرشش نسبت به تو بالاست.تو الان بهترین فرصت رو داری که رفتارتو باهاشون اصلاح کنی.دید همسرتو نسبت به خودت عوض کنی.حساسیتو بذاری کنار وچه خوب که این فرصت در دوران بارداری بهت دست داده.چرا که هر رفتاری روی هسته سیبت تاثیر می ذاره.
تو باید به بهانه های مختلف به مادر شوهرت محبت کنی.مثلا ازش بخواه تجربیاتشو در اختیارت بذاره.او را به عنوان رقیب از ذهنت بیرون کن.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
درود بر آبجی گلم
خداوکیلی جدی میگما تا اسمت رو دیدم و نگرانیت چی هستش از خودت بیشتر نگرانت شدم و کلی حرص زدم :311: خیلی خوشحالم آروم شدی مخصوصا از صحبت تلفنی با مادر شووووووووووهر(آی عاشق کش دادن کلمه شوووووووووهرم :311:) دیگه دلم آروم شد آنی عزیز خدا خیرت بده ایشالله هم این دنیا اجرت رو از خدا بگیری هم اون دنیا که خیلی از زندگی ها رو نجات دادی من یکی که خیلی ازت چیز یاد گرفتم :72:
همینجوری ادامه بدی حله ولی انصافا خواهر شووووووهر خوبی داری خیلی سیاست داره قدرشو بدون از قصد گفتش خودت زنگ بزنی :311:
ایشلله بچت دنیا بیادش راستی نگفتی چند ماهشه؟پسره دختره ؟ راستی کی مشخص میشه جنسیت بچه چیه توی ماه چندم کسی میدونه؟
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام رایحه جان و خالق زیبایی عزیز
راستش هفته پیش چهار شنبه رفتیم خونه مادر و پدر همسرم منم برای تولد بچه ی خواهر شوهرم کادو گرفتم و برای پسرش هم که کوچکتر بود هم کادو گرفتم تا حسودی نکن الارقم اینکه همسرم گفته بود ولش کن نمی خواد چیزی بگیری
رفتیم اونجا و آخر شب پدر شوهر گرامی بالای منبر رفت و حرف زد که تو خیلی خوبی و الی و بلی و بعد گفت بزرگترین ایرادت اینه که از ما دوری می کنی!!!!!!!!
ما دو نفریم شما هم دو نفر چرا بیشتر نمی این اینجا و دوباره حرف کوهستان رو پیش کشید و هزار تا حرف دیگه زد منم سکوت محض بودم در حالیکه دلم از حرف داشت می ترکید دوست داشتم منم دلخوریهامو می گفتم ولی پیش خودم گفتم باز دلخوری ایجاد میشه و نمی دونم اینم سکوت من درست بود و یا نه
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
کار خوبی کردی عزیزم .
پدر شوهرت دلخوریهاشو نگفته که شما هم دلخوریها تو بگی
زاویه دیدت رو عوض کن اون بنده خدا یه پدره و داشته محبتهای پدرانه اش و صمیمیتها رو به شما می گفته و اتفاقا هدفشون این بوده که دلخوریها رو حل و فصل کنند . خودمونیما
ایرادت رو هم خوب فهمیدندها:324:
نه ...........
خوب راست گفته دیگه خیلی دوری می کنی و خیلی سخت می گیری باور کن.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان
سلام
آمار تالار رو نداریا
این لینک رو ببین
http://www.hamdardi.net/thread-19309-post-249522.html#pid249522
ببخشید امکان دادن پیام خصوصی نبود بعدا حذفش کنید
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نمی دونی چقدر خوشحال شدم
خواستم تشکر کنم ولی شارژ ندارم از قول من ازشون تشکر کن
از تو هم ممنونم که بهم خبر دادی
خدا می دونه اینجا چه قدر خوبه دو روزی که تالار نبود احساس بدی داشتم
بازم مرسی فکور جان امیدوارم همیشه شاد باشی و سبز
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام به نظر منم كار خيلي خوبي كردين كه چيزي نگفتين و كادوهايي كه خريدين خيلي خوب بوده شايد به چشم كسي نياد ولي حتما همسرتون ميفهمه و اين محبتش و بيشتر ميكنه وضعيت بارداريتون چطوره؟قرار شد ديگه فكراي بد نكينين و فقط به مهمون كوچولوتون فك كنيد.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
سحر جان،خوبم خدارو شکر
دیشب پدر و مادر همسرم شام اومدن خونه ما ،البته خودشون اومدن نه به دعوت ما منم سعی کردم از مهمون داری چیزی براشون کم نذارم
آقای همسر هم خدارو شکر خیلی هوامو داره و مراقب خورد و خوراک و همه چیزمه
منم زیاد آخ و اوخ نمی کنم با اینکه صبح ها خیلی حالم بده (حالت تهوع)ولی بازم به روی خودم نمی ارم و پیش کسی هم نمی گم چون می خوام به قول خانم ani یکم بزرگ شم..................
برام دعا کنید این روزا رو با آرامش سپری کنم
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
[color=#000000]كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت واز او پرسيد مي گويند كه فردا مرا به زمين مي فرستي اما من به اين كوچكي وناتواني چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم خداوند پاسخ داد از ميان فرشتگان بيشمارم يكي را براي تو در نظر گرفته ام اودر انتظار توست وحامي ومراقب تو خواهد بود
كودك همچنان مردد بود وادامه داد اما من اينجا در بهشت جزء خنديدن وآواز وشادي كاري ندارم.
خداوند لبخند زد فرشته تو برايت آواز خواهد خواند وهرروز به تولبخند خواهد زد توعشق اورااحساس خواهي كرد وشاد خواهي بود.
كودك ادامه داد من چطور مي توانم بفهمم كه مردم چه ميگويند در حالي كه زبان آنها را نمي دانم.
خداوند اورا نوازش داد وگفت فرشته تو زيباترين وشيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كردوبا دقت وصبوري به تو ياد خواهد دادكه چگونه صحبت كني .
كودك با ناراحتي گفت اما اگر بخواهم با تو صحبت كنم چه كنم ؟
خداوند براي اين سوال هم پاسخي داشت فرشته ات دستهاي تو را در كنار هم قرار خواهد داد وبه تو مي آموزد كه چگونه دعا كني،كودك سرش را برگرداند وپرسيدشنيده ام در زمين انسانهاي به هم زندگي مي كنند .چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟
خداگفت فرشته از تو محافظت خواهد كرد حتي اگر به قيمت جانش هم تمام شود كودك ادامه داد اما من هميشه به اين دليل كه نمي توانم تو را ببينم غمگين خواهم بود
خداوند لبخند زد وگفت فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد كرد اگر چه من هميشه در كنار تو هستم.
در آن هنگام ، بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين به گوش مي رسيد كودك مي دانست كه بزودي بايد سفر خود را آغاز كندپس سوال آخر را به آرامي از خداوند پرسيد خدايا ،اگر بايد هم اكنون به دنيا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو خداوند او را نوازش كرد وپاسخ داد نام فرشته ات اهميت ندارد
ولي مي تواني او را مادر صدا كني
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
این روزها خوب نیستم و روزها با بغضی در گلویم سپری می شود
خودم را دوست ندارم چون احساس می کنم که شکافی عمیق بین من و همسرم که عزیزترین کسمه ایجاد شده ،چون دیگر حوصله خودمو هم ندارم چه برسیه به همسرم
ابراز محبتم بهش خیلی کم شده و رابطمون خیلی کم اون فکر می کنه که داره منو درک می کنه ولی دارم اذیت می شم از این همه فاصله
عذاب وجدان دارم احساس می کنم خیلی دارم در حقش کوتاهی می کنم
زندگیم شده توقع توقع توقع
حساسیت حساسیت حساسیت
حسادت حسادت
مقایسه
خانوم ani یه سره یکی تو وجودم میگه لوس و خودخواه...........
همش فکر می کنم به حرفای شما و همشو تو خودم می بینم و از خودم بدم می اد
البته حالم از نظر جسمی خوب نیست و پریشب رفتم زیر سرم البته اعصاب ضعیفم منو به این حال کشوند که اگه اینجا تعریف کنم کلی سرزنش می شنوم و اینقدر با خودم بدم که اگه سرزنشمم کنید دیگه باید به قول یه بنده خدایی خودم وردارم بندازم دور............
کارم شده همش سوئ برداشت از رفتارهای اطرافیانم
محبت همسرم به خودم رو هم دوست ندارم چون احساس می کنم مال من نیست و مال هسته سیب
خانوم ani اون پستتون برای من شده ملکه ذهن که همش تو وجود با صدای بلند تکرار می شه
یه مدت رو خودم کار کرده بودم و حالم خیلی خوب بود
ولی انگار یه سقوط آزاد کردم و حتی از جایگاه قبلیمم پایین تر اومدم
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقليما جان
نگران نباش عزيزم. به نظر من عمده اين احساساتت به خاطر شارباط جسمياست كه داري.
اينقدر خودت را اذيت نكن.
اقليما جان اول خودت را دوست داشته باش بعد شوهرتو.
شوهرت شده كل دنيا و زندگي تو. اينطوري خيلي اذيت ميشي.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیمای عزیز
حرف های آنی ، حرفهایی بود که مدتها بود میخواستم بهت بگم اما روم نمیشد!
اما ani اون حرف ها رو بهت زد که به خودت بیای و خودت رو دریابی نه اینکه بشینی ماتم بگیری و دیگه خودت رو دوست
نداشته باشی!
اون کسی که بهت میگه لوس و خودخواه در ذهنت رو ساکتش کن!
اون قسمت از ذهنت دیگه باید ساکت بشه و دست از ندامتت برداره!
حالا باید به فکر چاره کار بود!
میشه دنیای اقلیما رو برام تعریف کنی! فرض کن مستقل هستی و همسر نداری! دنیای اقلیما چه شکلیه و به چه
منوالی میگذره؟
این حسادت ممکنه بعدا به فرزندت هم منتقل بشه!
یعنی ممکنه به فرزندت هم که برای همسرت عزیزه حسودی کنی!
پس باید فکر درمان بود!
ضمنا دست از سرزنش خودت بردار و انقدر خودت رو مشغول کن تا ذهنت ساکت شه!
من منتظر جوابت هستم. :72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
ممنون زن امیدوار و بهار شادی عزیزم
خیلی زود می ام می نویسم
الان اصلا خوب نیستم ولی به زودی می ام...................
ذهنم بهم ریخته است
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام بهار
واقعا نمی دونم و نمی تونم فکر کنم که تو این شرایط تنها باشم و حتی از گفتنش اشک تو چشمام جمع میشه
بهار جان واقعا یه آدم وابسته و غمگین و عصبی هستم و پرتوقع
نه این روحیات من به نظرم اصلا طبیعی نیست
همسرم واقعا کلافه است از دستم به قول ani عزیز فکر کنم مور مورش میشه ولی تحمل می کنه و محبت می کنه و من واقعا ازش ممنونم
همش بغض تو گلومه
دیشبم گریه کرده ام نگرانم با این اخلاق و نا آرومی من چه بلای سر این بچه بیاد
اصلا دست خودم نیست به خدا می گم اصلا دست خودم نیست
اشکم سرازیره همش................
خیلی حال بدی دارم
از خانواده همسرم واقعا ناراحتم هر کاریشون می کنم بازم آزارم می دن
راحتم نمی ذارند یه هفته اینقدر زنگ می زنند و توجه و توجه و توجه می کنند بعد می بینی یه هفته از این رو به اون رو می شند که هی من از خودم و همسرم می پرسم اتفاقی افتاده و یا حرف و حدیثی شده که من ازش بی خبرم و اونم میگه نه و کلافه میشم
توروخدا بهم کمک کنید آرامشمو به دست بیارم
کلافه ام خیلی زیاد
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
خیلی حال بدی دارم
از خانواده همسرم واقعا ناراحتم هر کاریشون می کنم بازم آزارم می دن
راحتم نمی ذارند یه هفته اینقدر زنگ می زنند و توجه و توجه و توجه می کنند بعد می بینی یه هفته از این رو به اون رو می شند که هی من از خودم و همسرم می پرسم اتفاقی افتاده و یا حرف و حدیثی شده که من ازش بی خبرم و اونم میگه نه و کلافه میشم
توروخدا بهم کمک کنید آرامشمو به دست بیارم
کلافه ام خیلی زیاد
اقلیما جان
چقدر آخه حوصله داری شما؟
چه اهمیتی داره خانواده همسرت بهت توجه میکنند یا نمی کنند چرا بهش فکر میکنی؟
اصلا اصلا اگه اونا تغییر رویه داشتند به همسرت نگو تا اونم دنبال ضعف تو رفتارهای شما و محکوم کردن شما یا حتی خانوادش باشه
تو رو به خدا بی خیال اونا باش
اگه باهات تماس داشتند با لبخند و کمال میل برخورد کن اگه هم تماس نداشتن اصلا اهمیت نده چرا خودتو با چیزای دیگه سرگرم نمیکنی
چند تا کتاب علمی راجع به بارداری و ... بخر برو تو اون دنیا و از دنیای مادر شوهر و ... و فکر کردن به اونا خارج بشو
راستش خانواده شوهر من هم گاهی به خاطر بعضی مسائل بی اهمیت یکهو دیدی یه جور دیگه برخورد کردند من که اصلا اهمیت نمیدم هر وقت با من خوب بودند باشون بگو بخند دارم و هر وقت خوب نبودند من هم ظاهرا جلو همسرم خوبم باهاشون ولی از تماس تلفنی و احوالپرسی و ... دیگه خبری نیست کلا من هم بی خیال میشم به عبارتی همیشه همسرم فکر میکنه که ما در صلح و آرامش هستیم حتی گاهی که نیستیم
البته تا حدی این حساسیت ها میتونه مربوط به دوران بارداری باشه به دلیل تغییرات فیزیولوژیک ولی شما کلا هم حساس هستی و تمام دنیای شما شده توجه مادر شوهر و ... در حالیکه اگه انقدر اهمیت ندی حتی اونا هم به تدریج یاد میگیرن یکنواخت رفتار کنن.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
مامان اقلیمای گل من :46:
الهی من فدای اون هسته سیبت بشم :43:
بابا دیگه به این بدی ها هم که میگی نیستی! یه جوری خودتو توصیف کردی حس کردم همسرت داره با هیولا زندگی
می کنه :311:
جدای از شوخی ، همه ما آدمها یک سری خصوصیات مثبت داریم یک سری منفی!
اما از اونجاییکه تو حساسی به شدت روی خصوصیات منفیت زوم کردی الان!
مثل همین زوم کردنت روی رفتارهای خانواده همسرت که فکور گفت.
حالا افسردگی دوران بارداری و به هم ریختن هورمونال بدنت هم که دیگه مزید بر علت شده.
اما دلم میخواد با یک وجه زیبای وجودت آشنات کنم که بفهمی به راحتی میشه شرایطت رو عوض کنی :46:
هسته سیب یک هدیه الهیه که داره تو وجودت رشد می کنه! داره تو رو با همه وجودش حس می کنه. داره محضر
خداوند رو به امید یک خونه پر عشق و محبت ترک می کنه کم کم و بسیار نگرانه از این سفر!
و همه چشم امیدش به فرشته ای هستش که خداوند قراره در زمین به اون بسپرتش :310:
هسته سیب دوست داره باهاش صحبت کنی توی آرامش! براش از عشق بگی. از پدرش و خوبی هاش ، بهش
لبخند بزنی و برای حفاظت ازش مطالعه کنی و آروم باشی به توجه به دنیا و همه مسائلش.
چون بابای هسته سیب به عشق مادر و نینی توی راهش شرایط امنی مهیا کرده.
پس بی انصافی نیست قدردان این شرایط نباشی؟ به حرفام خوب فکر کن اقلیما.
اگر گریه حالت رو خوب می کنه خوب گریه کن تا خالی شی!
اما بعدش باید ریلکش بشی!
برای ریلکسیشن تمرینات یوگا رو انجام بده! عبادت کن! دوش بگیر و مطالعه کن!
بذار این بچه لوس و وابسته جاش رو به یک زن عاقل و مستقل و سیاست مدار بده!
هر اشتباه رفتاری ای که داشتی یادداشت کن و رفتار صحیح رو جایگزینش کن!
یک مدت هم خوب یا بد روی هیچ یک از رفتارهای خانواده همسرت هم زوم نکن! نگو نمیشه چون میشه!
فقط به خودت بپرداز!
اون وقت می بینی که چقدر همسرت قدر دانت میشه و بیشتر دوستت خواهد داشت!
خودآگاهیت رو افزایش بده و اعتماد به نفست رو!
هر موقع خواستی رفتار بچه گانه گذشته رو تکرار کنی سریع تغییر حالت بده و رفتار درست رو انجام بده!
اولش مثل نقش بازی کردن سخته اما وقتی تو قالب نقشت خوب فرو بری می بینی چقدر زندگی راحت تر شده.
برای شروع هم خوب به حرفام فکر کن گلم
بعد که آروم شدی بیا احساساتت رو بنویس برام :46:
منتظرم :72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
این تاپیک از ظرفیت مجاز(50پست ) عبور کرده است
اقلیما جان
تصور می کنم راهنماییهای لازم را دریافت کرده ای ، بهتره یک جمع بندی داشته و تلاشت را در عمل به راهکارهای ادامه دهی .
موفق باشی
.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
تعداد ارسال های این تاپیک به بیش از حد مجاز رسیده است، بدین خاطر بسته میشود
لطفا" جهت پیگیری مشکل مطرح شده، تاپیک جدید ایجاد نمائید