-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام برادر گرامی آقا آرش
من هم در شرایط شما بودم در اون زمان خیلی دعا میکردم که خدایا کی میشه من از این زن رها پیدا کنم
و همین اتفاق هم افتاد جدا شدیم .
در مشاجرها ی که کاربه طلاق کشیده میشه هردو مقصر هستیم . در اینجا چون حرفهای یکی از شما هارو میشنویم
اما من حق رو به شما نمیدهم چون حرفهای خانمتون رو نشنیدیم .
الان میگید همه دادگاه به نفع شما شده و خیلی هم خوشحالید در پوست خودتون نمیگنجید .
همین حال رو بعداز چندماهی نخواهی داشت .
فقط کافیه همسرتون ازدواج کند ناخواسته غیرت تون بجوش میاد دست خودتون هم نیست هزار بار هم بگید ما
از هم جدا شدیم قانونن زن وشوهر نیستیم. اما احساس چیزه دیگری میگه .شما فرزند هم دارید باید فکر آیند او هم باشید
شما مسول زندگی فرزندتون هستید شما متولدش کردین اگر از اول مشکل داشتید چرا پای یه بچه رو کشیدی وسط .خواستی با فزند همسرتون کوتاه بیاید .
هر دو مقصر هستید . من نمیخوام بعداز جدای اتفاقی که برای همه اونهایی که جدا میشند برای شما هم بیوفته
برادر من . بجای لج ولجبازی کمی کوتاه بیا از غرورت کم نمیشه .و زندگیتو از اول بساز .
با جدای دو زوج هیچ کس خوشحال نمیشه .
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
فکر کردم که تموم شده و ایشون جدا شدن که نظرمو توی پست قبلی رو گذاشتم. وگرنه اگه هنوز هم فرصت هست برای زندگی مشترک باید برای زندگی مشترک تلاش کرد. به هر حال پست قبلی رو درخواست می کنم مدیران حذف کنن.
موفق باشید.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
انگار شمارش معکوس شروع شده واسه پایان ، اما هنوز تموم نشده
لحظه هایی که امروز بی تفاوت ازش عبور می کنید می تونند سرنوشت 3 نفر رو برای همه عمر تعیین کنند.
دوست ندارم اینو بگم ...... آقا آرش من خودم بچه طلاقم . شاید دختر شما هزار بار خوشبخت تر از من زندگی کنه ، شاید هیچکدوم از بدبختیهای من رو نکشه
اما هرچی اینجا از سختی و دردی که طلاق به سر من آورد بنویسم کم نوشتم ، وقتی دخترتون بزرگ شد بیشتر به عمق فاجعه پی میبرید
یکجا گفته بودید به همسرتون اعتماد ندارید. مطمئن نیستید باز هم اون اتفاق تکرار نشه؟ من شخصا فکر نمی کنم دیگه هیچوقت چنین اتفاقی بیفته اما .. فکر نمی کنید یک چنین رفتارهای سرد و بی تفاوت شما هم بی تاثیر نبوده؟
در واقع شما دو نفر بودید که می تونستید و هنوز هم می تونید یه زندگی خوب و یه خانواده خوشبخت داشته باشید. از همه مهمتر بچتون رو خوشبخت کنید ، اما فقط بخاطر یکسری لجبازیهای بیخود و زیرپوستی، یکسری احساسات بی پاسخ و سرکوب شده و نهایتا بخاطر غرور همه اینها از دست رفت ، تو این طلاق هیچکدوم شما برنده نیستید ، بی شک تو دنیا هیچکس به خوبی همسر شما براتون وجود نداره ، چون مادر بچتونه ، زنتونه و 12 سال باهم زندگی کردید
همینطور هم هیچکس هم به خوبی شما برای اون پیدا نمیشه ، و برای دخترتون هم هیچ کجا بهتر از خونه ای که توش زندگی میکرد نیست و نخواهد بود.
من هیچوقت نگفتم همسرتون بی تقصیره ، (مقصر تو همین مدت اخیر فقط منظورمه) نه اون نباید بخاطر دریافت نکردن یکسری موارد رفتاری و احساسی از سوی شما ، کار رو به طلاق می کشوند ، اما کشوند.. همونطور که شما نباید بخاطر غرور و لجبازی اینکارو میکردید ، که کردید..
هردوی شما امروز گرم هستید و فردا که از این احساست فاصله گرفتید تازه متوجه اصل قضیه میشید ، واسه همین بود که قاضی گفت همسرتون برمیگرده ، چون خودش هم میدونه که داره اشتباه میکنه ، اما از روی یکسری احساسات سرکوب شده داره گام به گام این مسیر رو باهاتون میاد.
آقا آرش منظور ما هیچوقت این نبود که رو ناراحتی ها و نیازهاتون پا بذارید ، به التماس همسرتون برید و اونو با تمام این ایراداتی که داره بپذیرید! ، نه .. بلکه ما فقط خواستیم به ادامه زندگی مصر باشید اما نه با وضعیت قبلیش ، بلکه باید همه چیز از اول ساخته بشه. چون اون زندگی یه روال بیمار داشت و برگشت به اون روال یه اشتباه محض بود.
زندگی قبلی شما فقط ظاهر خوبی داشت اما از درون خراب شده بود که من علتش رو همین مواردی میدونم که الان شما رو تا طلاق کشوند. یکسری نیاز شما داشتید که ارضا نشد و یکسری نیاز خانومتون داشت که بی جواب موند ، و این مثل یه دایره تکراری همش تکرار شد و هرکدومتون چون ارضا نشد پس طرف مقابلش رو ناخواسته بی جواب گذاشت و رابطه پوسید.
اما واقعا طلاق حق این رابطه و شما نبود.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش من از تالار خداحافظی کرده بودم و نمی خواستم یه مدت پست بذارم و فقط خواننده خاموش بودم ولی وقتی تاپیک شما رو دیدم نتونستم نظر ندم.
تو رو خدا غرورتون رو بذارین کنار من به عنوان یه زن حس میکنم خانمتون نمیخواد طلاق بگیره
فکر میکنم میخواد شما کمی نازشو بکشین کمی بهش توجه کنید شما هی با هم حرف از طلاق میزنید یه بار بهش زنگ بزنید و احوالشو بپرسین براش کادو بگیرین به اندازه تمام لحظاتی که اذیت شده منتش رو بکشید.
به خاطر خودتون بخاطر دخترتون این کارو بکنید. زود هم خسته نشید اگر واقعا دوستش دارین تلاش کنید تمام فکرتونو بذارین واسه برگشتنش انقد از طلاق حرف نزنین.شاید چند ماه هم طول بکشه.
وقتی میگه میخواد با شما بیاد مسافرت یعنی اینکه داره به شما فکر میکنه اخه اگر زنی از روی تنفر طلاق بگیره که حاضر نمیشه با شوهرش بلند بشه بره مسافرت.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
داستان قصه ماجرا......خیلی خیلی سخت تر از این حرفاست ارش خان میدونم این پستای آخرو دوست نداری بخونی آدما وقتی تو پروسه انتخاب قرار میگیرن کمک میخوان و زمان انتخاب تایید اینجا اما اینبار کسی انتخاب شمارو تایید نمیکنه.کاملا متوجه شدید بچه ها همه و همه گاها التماس میکردن که زندگیتونو حفظ کنید اما انگار این سیل خروشان کاری به موانع سرراهش نداشت مسیر ویرانگری خودشو رفت و رفت و حالا به هدف نهایی نزدیکه. خسته ای روحت جسمت فکرت.حق داری من کاری به روزای گذشته ندارم امروز و فردارو میبینم.همونطور که فکور عزیز گفت هرجقدر از مشکلات بچه های طلاق بگیم کمه مخثوصا که فرزند شما دختر و در سن حساس و نیازمند محبت پدر و مادرشه.نمیدونم خانومتون چی تو دلش میگذره مامان من هم مصرانه تا آخرین قدم واسه طلاق توافقی رفت همین طور بابا اما در نهایت پاهاش کشش محضر رفتن نداشت.و طلاق انام نشد هرچند زندگی الانشون کم از جدایی نداره اما حداقل هردوشون تو یه خونه کنار بچه هان.این روزا اروم ترزندگی کن مشعله کاریتو کم کن خودتو واسه زندگی جدید اماده کن ببین چه کاره ای!!!!!میتونی حتی تصورشو بکنی!!!
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام مجدد آقا آرش.
میدونم بعد از دو سال قهر و اختلاف خسته هستید و آرزو دارید خلاص شوید. در آستانه بریدن هستید و برای ذره ای آرامش لحظه شماری میکنید. اما آنقدر طرفین درگیر بگیر و بستان حق "خود" شدید که عدالت رو از یاد بردید. سعی میکنم قضاوت نکنم، پس با آرامش ادامه این پست رو بخونید. تصمیم شما در انتها طلاق باشه یا نه، هنوز دوستتون خواهم داشت و ذره ای از احترامی که برای شما قائل هستم کاسته نخواهد شد. :-)
آقا آرش همسر شما خطایی کردند و الآن پشیمان هستند. نمیخواید غرورتون رو کنار بگذارید و ببخشیدشون؟ باشه، موردی نیست و طلاق بگیرید ولی بیاید پسایند این تصمیم رو با هم بررسی کنیم.
عواقب طلاق از همسرتون:
- دختر کوچولوی شما معنی احترام و محبت بین زن و شوهر رو درک نمیکنند. در چند سال اخیر بجای لحظاتی شاد و زیبا که حق هر کودکی هست، دعوا، قهر و جدا زندگی کردن شما و همسرتون رو تجربه کردند. بعد از طلاق هم تنهایی، بلاتکلیفی و احتمالاً کنار آمدن با نامادری رو تجربه میکنند. شما و همسرتون هر دو به این گل نوشکفته ظلم کردید، و دارید ظلم میکنید. هیچ فرزندی سزاوار این زندگی نیست.. شما مسئولید و دختر شما به گردنتون حق دارند.
- دختر کوچولوی شما از نوازشهای مادرش محروم میشوند. پس فردا که بزرگتر شدند و خلاء کمبود محبت را در قلبشون احساس کردند، ممکنه خدای نکرده به روابط دوست دختر-دوست پسری تن دهند. بدونید جدایی شما و همسرتون محرک اصلی بوده.
- همسر شما مثل هر مادری حق دارند فرزندشون رو در آغوش بگیرند، ببوسند و نوازش کنند. ایشون برای فرزندش خیلی بیشتر از شما زحمت کشیدند پس دخترتون رو از ایشون نگیرید، به خدا بی رحمیه. کافیه چند لحظه به دوران کودکی خودتون رجوع کنید. تصور کنید شما و مادرتون را از هم جدا میکردند... فکر آن درد آور نیست؟
- همسر شما ممکنه الآن سن و سالی ازشون گذشته باشه. شما مرد هستید و راحت تر میتونید برای ازدواج اقدام کنید. اما همسر شما مشکلتر میتونند ازدواجی موفق را تجربه کنند. این مسئله بُعد اخلاقی تصمیم طلاق شماست... خدا رو خوش نمیاد همسرتون رو در برزخ رها کنید و بذارید برید. میتونید تا آخر عمرتون با این ظلم کنار بیاید؟..
- هم شما و هم همسر شما آرامش رو در جدایی میبینید، در صورتی که آرامش رو باید در وجود همسر پیدا کنید. بجای اینکه با خودتون و غرورتون مبارزه کنید، دارید همدیگه رو سلاخی میکنید غافل از اینکه بجای آرامش افسردگی را بعد از طلاق تجربه میکنید. :-(
موارد بالا مربوط به همین دنیایی فانی خودمان بود. بین شما و وجدان شما... بگذارید با زبان شما موارد دنیای آخرت رو هم بازگو کنم، مواردی که بین شما و خدای شماست.
روز حساب رو تصور کنید. وقتی همسرتون با دلی پر از افسوس و چشمانی گریان پیش روی شما حاضر میشوند... بخاطر تنبیه بیش از اندازه ای که کردید، و ظلم گرفتن دخترش از او شکایتش را پیش خدا میبرد را تصور کنید...
دخترتون که بخاطر تصمیمی سرنوشت ساز زندگی اش تباه شده و انگشت اتهام را به سمت شما و مادرش دراز میکند را هم فراموش نکنید.
توصیه میکنم از الآن دنبال پاسخی برای خدای خودتون باشید :-)
فقط یک جمله رو عرض میکنم: آرش آقا، در ناراحتی و سرخوردگی تصمیم نگیرید، چون پشیمان میشید.
یکی از استادان دانشگاه میگفت: پسر 2 ساله ام مدام سمت اجاق میرفت. هر بار جلوی او را می گرفتم و به او تذکر میدادم که سمت اجاق نرود، به او میگفتم اجاق داغ و سوزان است... اما گوشش بدهکار نبود. دفعه بعدی حوله ای خیس را روی اجاق گذاشتم، دست پسرم را گرفتم و روی حوله گذاشتم تا بدون اینکه بسوزد، متوجه شود اجاق گرم است... اما باز پسرم سمت اجاق رفت. این بار جلوی او را نگرفتم، دستش را به اجاق زد و انگشتش تا حدودی سوخت.
آقا آرش، امیدوارم شما قبل از رسیدن به مرحله سوختن به موقع به خودتون بیاید و از تجربه دوستان استفاده کنید. خوب فکر کنید، سرنوشت خیلیها در گرو تصمیم شماست.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
من نمیخوام هیچگونه دخالتی توی تصمیم شما بکنم .میدونم اگه میگید به اخر قصه نزدیک شدم یعنی چی.
میدونم خیلی بیشتر از اونی که شما نوشتین وما خوندیم تلاش کردید واسه حفظ زندگیتون وپاشیده نشدنش.
اما از دوستان هم میخوام کسی رو مقصر کنن .من هم کسی رو مقصر نمیکنم ودر مورد 50%سهم اقاارش تو این زندگی حرف میزنم .
من خودم به شخصه مخالف جدایی وطلاق هستم وقبلا هم گفتم بدترین شرایط رو تحمل میکنم ولی به فکر طلاق نمی افتم.
اما دیگه نمیشه بیشتر ازین از یه مرد توقع داشت تا بر خلاف طبیعتش عمل کنه وبیشتر ازین بقول معروف منت بکشه.
نمیگم دلجویی نکنه برعکس .زندگی 3نفرشون خیلی بیشتر ازینا اهمیت داره ولی مگر نه اینکه طرفین باید کوتاه بیان ببینید بنظرم اگر خانم میلشون به ادامه رابطه بود 2سال قهر و اختلاف کش پیدا نمیکرد .
اگه باز اقا ارش کوتاه بیاد و کارو تموم نکنه باز این سیکل معیوب ادامه پیدا میکنه که جز فشار عصبی وروحی چیز دیگه نداره .
بالاخره ادم خسته میشه از تو برزخ بودن وبلاتکلیفی.
ارزوی قلبی من وهمه دوستان بهم نخوردن این زندگیه اما عمر هم داره میگذره بدون هیچ ثمری بنظرتون خودمون چقدر میتونستیم اینجوری بلاتکلیف بمونیم :
خونه ای داشته باشیم اما توش تنها باشیم .همسری داشته باشیم اما از اغوشش محروم باشیم.
و.......
اقا ارش میفهمم خیلی تحت فشار روحی هستید دوران سختی رو پشت سر میگذارید اینو شنیدم اگه حتی 100 سال هم قهر ودعوا ادامه پیدا کنه وطرفین از هم متنفر هم باشن"که شما ها نیستید"لحظه طلاق وجدایی وهمچنین مدتی بعد ازون خیلی سخت وسنگینه.
امیدوارم هر چی بصلاحتونه پیش بیاد واینو بدونید ارزوی قلبی همه ما سعادت وخوشبختی شما دوست عزیزه.
البته اینا صرفا نظر شخصیه منه.نمیدونم شاید درست نباشه.:72::72::72:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام.
میدونم حتما خیلی تلاش کردین. ولی اشکال نداره اگه بازم بدوید. شما بچه دارین و این خیییییییییییییییلی مهمه.
دویدن و تلاش مرد برای حفظ زندگیش خیلی ارزشمنده و خانمتون هیچوقت نادیده ش نمیگیره.
من دارم از زندگیی میرم بیرون که از بس تنهایی تلاش کردم همه بدنم درد میکنه، نامزد من هیچ دست و پایی نزد برای نجات این زندگی و حالا دین به هم خوردن این ازدواج به گردنشه و امیدوارم روزی تقاصش رو پس بده.:302:
اجازه ندید حتی کوچکترین سهمی در رابطه با پاشیدن این زندگی نصیب شما بشه که شما مسئول خواهید بود.
امیدوارم زندگیتون سر و سامون تازه ای بگیره:323::72:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
صیغه طلاق خونده شد؟
اون جور که من اطلاع دارم ، حکم دادگاه تا سه ماه سندیت داره و بعد از سه ماه دوباره باید از دادگاه حکم بگیرید
اگر طلاق گرفته اید ، برای آغازی دوباره نیاز به همدردی ها و راهنمایی ها دارید ....
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
من فکر کنم در دو سه تا تاپیکی که به علت گذشتن از حد مجاز تعداد پست ها بسته شد به طور مفصل همه چیز رو گفته باشم.
کل جریان از نگاه من بیان شده و بنابراین اگر تصور میشه من مرد خوب و قهرمان داستان هستم طبیعی هستش.
بارها خودم گفتم کاش خانم بنده هم میومد و از نگاه خودش داستان رو میگفت.
من همه راهایی که با توجه به خلقیات و شخصیت خودم میتونستم برم رو در این دوسال رفتم، من بار ها و بارها ازش خواستم برگرده در هر فرصتی که دیدمش
در برابر قاضی گفتم برگرد و من مهریتو رو میدم حتی به قاضی گفتم بگید کل حقوقم رو به حسابش بریزن، مهریه خودش رو ماهانه ازش برداره و بقیه رو هم خرج خونه کنه.
به قاضی گفتم همینجا تعهد میدم اگر رفتاری داشتم که باز احساس ناراحتی کرد طلاقش میدم، که قاضی گفت اصلا بازداشتت میکنم.
قاضی گفت به ایشون گفت برید یکی دو ماه مثل همخونه با هم زندگی کنید و اگر نتونست تو رو راضی کنه برگرد و طلاقت رو بگیر.
حتی گفتم خونه ایی که توش هستی رو خالی نکن من اجارشو میدم تا فکر نکنه اگر برگشت نمیتونه بره سرجای اولش.
جوری شد که من هم خسته شدم و به قاضی گفتم این بر نمیگرده حکم رو بدید بریم،
من باید چی کار کنم؟دوستان، من یک طرف زندگی هستم، این خانم برای برگشتش نمیدونم چی میخواد،
باید به دست و پاش بیافتم؟باید گریه کنم و التماس کنم؟هرگز اینکار رو نمیکنم، حاضرم از حقم بگذرم و حقی اضافه بهش بدم اما التماس نمیکنم و به دست و پای هیچ احدی نمیافتم.
اگر برگشت باید با رضایت خودش باشه نه دلسوزی و ترحم یا از سر باز کردن اصرار های من
اون بیشتر از من باید برای بچه نگران باشه و دلسوز باشه، اون مادره،
هنوز صیغه طلاق خونده نشده، بعد از گرفتن حکم اصرار داشت که بریم دفتر خونه من گفتم باید دو سه روز به خودم فرصت بدم تا از نظر روحی کاملا آماده بشم.
من دارم خودم رو برای لحظه طلاق آماده میکنم، میدونم سخت خواهد بود و اذیت خواهم شد.باید بتونم در اون لحظه محکم بایستم.
نکته جالب این بود که خانمم مرتب میگفت طلاق به معنی تموم شدن نیست میشه بعدا اگر پشیمون شدیم باز برگردیم، اینو دو سه بار گفت.
قاضی بهش گفت تو فکر میکنی مثل الان منتظرت میمونه؟ اون الان دلش خوشه که زنشی، فردای طلاق میره دنبال زندگی خودشه، دیگه تو راه برگشت نداری.
من سعی میکنم قبل از طلاق رسمی حتما یک شب شام بریم بیرون با بچه البته.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سعی کنید با یک تکنیک از برگشت بعد از طلاق ناامیدش کنید . بگید الآن فرصتی هست که میتونیم به هم بدهیم ، وقتی غرورم را شکستی و خواهشم را نپذیری بعد از طلاق دیگه من نمی پذیرم که برگردی و مهرت را از دلم بیرون خواهم کرد ، بنا براین خوب فکرهاتو بکن و به تقاضای من برای برگشت یک بار بطور جدی توجه کن .
بگید اگر الآن برگردی به زندگی ، من تلاشم این خواهد بود که با هم بریم مشاوره و در جهت تغییرات قدم برداریم و یک بازه زمانی را در نظر می گیریم ، اگر باز هم از من و زندگی ناراضی بودی راه طلاق باز هست ، اما اگر جدا شدیم ، راه برگشت باز نیست .
ببینید عکس العملش چی هست .
.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
امروز داستان تمام شد.
بعد از خارج شدن از محضر بهش گفتم، الان دیگه هیچ مسئله ایی بین ما نیست،همه چیز تموم شد، دلیل نداره فکر کنی دارم دروغ میگم یا میخوام اصرار کنم نظرت برگرده چون همه چیز تموم شد،
تو واقعا زن خوبی بودی و واقعا دوستت داشتم؛ از ت بابت تمام اشتباهاتم معذرت میخوام و اگر در زندگی با من اذیت شدی ازت عذر میخوام، امیدوارم همیشه موفق باشی و روزای خوبی داشته باشی چون لیاقتش رو داری.
اونم گفت منم امیدوارم آرامشت رو به دست بیاری و موفق باشی.
من دلم گرفت، نتونستم بقیه حرفاشو بشنوم، سریع ازش خداحافظی کردم و جدا شدم، میخواستم تا وقتی سوار ماشین میشه باهاش باشم اما نتونستم.
این بود داستان 14 سال زندگی که دو سال اخر اون با تنش و جنگ دور از هم گذشت.
دختر من شد بچه طلاق و همسر سابقم شد یک زن بیوه و من یک مرد شکست خورده.
خیلی خستم.
به آرامش نیاز دارم، به دور از همه آدمها، به دور از همه خیانتها،دو رویی ها و کینه ورزی ها، حتی محبت و عشق هم نمیخوام، از این دنیا فقط آرامش میخوام. خودم باشم و خودم،
خدا هم عدالتش را دیدم...
خدا یا شکرت...
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
کمی صبر داشته باشید. مطمئنم این آخر داستان نیست. 3-4 ماه دیگه همه چیز بهتر میشه... همون طور که شما میخواین
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
خیلی متاسف شدم برای شما همسر و دخترتون...
امیدوارم در روزهای آتی اوضاع بهتر بشه:72:
از صمیم قلب براتون دعا میکنم و میدونم صبر چاره سازه!!!
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
متاسفم
تمام تلاشها,ناراحتی ها,پست زدن ها,به جای شما حرص خوردن ها بخاطر این بود که به اینجا نرسید
امروز رسیدید و شاید این اتفاق باید میفتاد
در حال حاضر صبر کنید,اگه میتونید یه مدت کوتاه فضا رو تغییر بدین,خونه تون,یا مسافرت,یا ماموریت کاری
بیشتر از شما امیدوارم همسر و دخترتون به آرامش برسند
یه مدت از دغدغه ها دور باشید و به چیز دیگری چنگ نزنید برای رهایی ازین فشار
باید بتونید این مدت رو طی کنید,خودتون تنها,
زمان بیرحمه اما مسکن خوبیه
فرصت خوبیه برای پیدا کردن خودتون حالا که به جایی که نباید رسیدید
از کلنجار با خدا هم دست بردارید چون این اتفاقات برای هر سه شما افتاده,تلخ یا شیرین
امیدوارم مرحله ای باشه برای رشد و پیشرفت هر سه تون نه عقبگرد و تکرار
از ته دل آرزو میکنم هر سه به آرامش برسید,دور از انتظار هم نیست,زمان کمکتون میکنه
موفق باشید
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
داستانی نقل میکنم برای اینکه دوستان با کلمه "متاسفم که به اینجا رسید" آتش جان آقا آرش رو بیشتر نکنن. بلکه پلی بدونن به مرحله بعد.
دوستی داشتم که اون هم بابت اشتباهات خودش و همسرش کارش به طلاق کشید. سهم اشتباهات همسر گویا خیلی پررنگ بود. همسرش همه کاری کرد که طلاق نگیرن و کلی رفتارها و ... تغییر داد و ....
خلاصه اون بنده خدا خیلی تلاش کرد. اما دوست من که به شدت آزرده خاطر بود طلاق رو گرفت.
1 سال بعد خبر ازدواج مجددشون با هم رو دادند.
از دوستم جریان رو پرسیدم.
خلاصه این که.... دوست من نیاز داشت به طلاق تا اولا به آرامش برسه (خیلیییییی آزرده بود) ثانیا قوت قلب بگیره که همسرش واقعا داره خودش رو اصلاح میکنه، و این اصلاحه کوتاه مدت و صرفا برای برگشتن به زندگی نیست.
:82::72:
زندگی ادامه داره. کسی هم از آینده خبر نداره، هیچ گارانتی هم وجود نداره. میریم، با تلاش و امید و سرزنده.... ببینیم چی پیش بیاد.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
خدمت همه اونهایی که متاسفم رو لفظ اشتباهی میدونند و خدمت آقا آرش
فرصت برای بازگشت عاقلانه همیشه هست و مهمتر ازون پیدا کردن خودشون
کما اینکه دو سال وقت کمی نبود,اینو با دلیل میگم
بیشتر از همه باز هم میگم برای همسر و دختر ایشون از خدا آرامش میخوام
اینا همه فرصته
اما اون همه تاپیک و راهنمایی هم فرصت بود
آتش به جان کسی نمیفته وقتی تصمیمی رو آگاهانه بگیره و عواقبش رو هم بپذیره
شاید بشه شعله نور شاید بشه سوسوی الکی
مهم اینه شاید همسر ایشون دردهاشون خیلی بیشتر از ایشونه و تلاش ایشون هر قدر هم که بگید غیرمنصفانه است حرفم تلاش نبود
من شرایط ایشون رو خیلی خوب درک میکنم اما هرگز تاییدشون نمیکنم
یک مرد چهل ساله مسلما اونقدر به پختگی رسیدند که نه با تایید ما آروم بشن نه با انکار ما
خودشون میدونند و زندگیشون
من هم امیدوارم به آرامش برسند
اما چون از ابتدای تاپیکهاشون بودم و دیدم که بیشتر به درد دل گذشت نه عمل اصراری به تایید نمیبینم و مسلما ایشون هم نیازی ندارند
امیدوارم فرصت کنند و چشم به زندگی باز کنند نه همراهی دیگران
خیلی زیباست اگه ایشون هم اینو به چشم فرصت ببینند
اما باید دید میخوان یا دنبال فرصتهای جدیدند
من دیگه پستی نمیزارم که حرفهام بی رحمی و بی انصافی تلقی نشه
اما چون بدتر ازین شرایط رو تجربه کردم با اطمینان میگم فقط و فقط خود ماییم که باید بخوایم ,اونوقته که درست عمل میکنیم
همیشه یک سکه دو رو داره
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
الان که با چشمای پر از اشک اخرین پستتون رو میخونم فقط میتونم بگم متاسفم و احساستون رو متاسفانه درک میکنم.وقتی تایپیک شما رو دنبال میکردم هرگز فکر نمیکردم به وضعی تقریبا مشابه شما برسم.چند روز پیش به طور اتفاقی ایمیل های همسرم رو به عشق سابقش دیدم.شکستم...براتون آرزوی آرامش دارم آرش عزیز
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش
منم خیلی متاسفم که با وجود تمام تلاشها ماجرا به این صورت شد.
ولی بدونید این آخر ماجرا نیست! مطمئنم با عزم راسخ به جنگ مشکلات میرید و همه چیز درست میشه.
براتون آرزوی آرامش و شادی روزافزون میکنم.
قوی باشید. مطمئنم همه چیز درست میشه.:104::104::104:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
یک هفته از جدایی گذشت، عذاب وجدانی ندارم. دلتنگی هم ندارم.
اصلا همینطوری هستم، خیلی سعی میکنم یک اتفاقی نیافته و یا عقب بیافته، اما وقتی افتاد دیگه بهش فکر
نمیکنم، سعی میکنم به روال عادی زندگی بگردم،
طلاق بعد از 12 سال زندگی می تونست کمر شکن باشه، اما من هنوز عادی هستم، نمیدونم، شاید گرم هستم و
هنوز به عمق اتفاقی که افتاده پی نبردم، شاید هم واقعا برام بی اهمیت هست،
اگر واقعا بی اهمیت باشه خوبه، دلیلش هم برای من مشخصه.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
در چرخه طبیعت ، پدیده از دست دادن ، عنصری ضروری و در خور توجه است . غنچه های گل سرخ در پی استحاله جوانه ها ، سبز شدن گیاه در پی دگردیسی دانه و آغاز روز در پی رفتن شب پدید می آید . این همه حکایت از بازآفرینی های مکرری دارد که در پی هر از دست رفتن در چرخه آفرینش پدید می آید .
اگرچه جدایی برای شما اتفاق افتاده هست ، اما باید از این اتفاق ، زندگی جدیدی را بنا کنید
معمولا 6 ماه تا 1 سال زمان لازم هست که به بازپروری خودتون بپردازید که برای شما این مدت کوتاه تر هم خواهد بود ، سعی کن پربار این دوران را پشت سر بگذاری
14 سال زندگیتون هست ، همین جوری که باید باشه ، نه انکار و نه افسوس ، واقعیتی که می پذیریم ، مثل واقعیت ماهیت گرما و سرما
برای بعد از این لحظه ، برنامه ات چیست؟
زندگی که می خواهی داشته باشی را هم اکنون بنا کن
مقاله های زیر را چاپ بگیر و هر روز مرو کن ، تکرار کردن یکسری از مطالب باعث میشه اونها ملکه ذهنمون بشه
گذراندن مراحل پس از جدایی
ترمیم و التیام شکست های عاطفی
آیا طلاق فایده ای هم دارد
آرامش بعد از طلاق
تغییرات زندگی پس از طلاق
تاپیکی بسیار تاثیرگذار ، حتما بخونیدش ( کلیک کنید)... واقعا که در یکایک خط های تاپیک درس های زندگی را آموختم ، درس هایی که مدیر تیتر وار آورده هست ... اگر مادر فائزه توانست پس یعنی همه می توانند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام به فائزه
اعتراف می کنم که درسهای عملی که از زندگی پر بار شما عزیزان می گیرم ، موجب بالندگی من و هر بازدید کننده ای می شود.
واقعا غرق شادی می شوم وقتی می بینم که چگونه تصورات قالبی بسیاری از افراد را در مورد طلاق و فرزندان طلاق با این لطافت خاص و شیرینی بیان، در هم می شکنی.
زندگی تو و مادرت می تواند چراغ روشن و الهام بخشی در مسیر زندگی بسیاری از خانواده هایی قرار بگیرد که با چنین گرفتاریهایی روبرو هستند. من با اجازه شما متن شما را مجددا در ذیل می آورم و بندهای از آن را دوباره به لحاظ اهمیت آنها مورد واکاوی قرار می دهم.
بنده به 25 راه کار عملیاتی و دقیق مبتنی بر نظریه های روانشناسی را که در یادداشت فائزه عزیز آمده است را با توجه به یادداشتش ، اشاره می کنم و در انتها تمام این 25 بند را جدا گانه می آورم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط faezeh
:rolleyes:باسلام:
با عرض ادب و احترام .گوشه ای از داستان زندگیم رابرایتان تعریف می کنم:
بعد از جدا شدن پدر و مادم ،به مادرم ضربه ی سختی وارد شد . و دوری برادرم این درد را طاقت فرسا ترمی کرد . اما
مادرم با وجود داشتن کوهی از مشکلات مقاومت کرد بااینکه به شدت زمین خورد ،باز بلند شد(1- انعطاف پذیری، کنترل احساسات)
و به راهش ادامه داد.با اینکه
طلاق درظاهر ناپسند و زجر اوربود ولی درس های خوبی به او داد سختیهای زندگ معلمی سختگیرند ولی ثمره های شیرینی دارند (2 - باز تعبیر رنجها، رابطه رنج و لذت).
او مقاومت و صبوری را به خوبی فراگرفت .مخصوصا درد فراق فرزندش . طلاق ،با اینکه واقعا درد اوربود و به خاطر ان بسیاری از چیزهای زندگی اش را از دست داد اما شاید شروعی تازه برای رسیدن به سعادت واقعی بود
نمی خواهم بگویم طلاق درست است. اما حالا که این اتفاق افتاده است حتما خیری درآن است(3 - سازگاری با شرایط و نقش امید) .
هیچ گاه نمی توان درباره ی خوش بیاری وبدبیاری حوادث قضاوت کنیم
بعضی اوقات فکر می کنیم یک چیز به ضررماست ولی درحقیقت ،ان خیر است (4 - اعتراف به اینکه آگاهی مطلق به همه متغیرها نداریم)
مادرم همیشه می گوید :ازخدا خواسته بودم مرا تربیت کند
وحالا شاید این طلاق راهی بود برای تربیت شدنم(5 - استفاده بهینه و ساختن پل از آنچه که در ظاهر شکست به نظر می رسد) .
او کاملا درست می گوید
او طلاق را یک حادثه نمی داند بلکه آن را یک فرایند می داندکه از اعمال خود انسان نتیجه میشوداو ان قدر واقع بین شد که پذیرفت خود نیز اشتباه کرده بود و نخواست همه تقصیرها را به گردن دیگران بیاندازد (6 - مسئولیت پذیری، واقع بینی و تحلیل منطقی)
بنابر این با همت خود
به بررسی نقاط ضعف و قوت خود پرداخت و برای تکرار نکردن اشتباهاتش دست به کار شد (7 - استفاده از تجارب و بکارگیری آنها)
بااین که دراوایل طلاق مخصوصا دوسال اول واقعا پژمرده و رنجیده شده بود اما تحولی دراو صورت گرفت
شروع به خواندن کتاب و بالا بردن اگاهی خود درمورد زندگی کرد(8 - نقش آگاهی در خوشختی انسان)
او کتابهایی در زمینه خانواده خواند و
سعی کرد خود راتغییردهد تغییردادن شخصیت واقعا مشکل(9 - تاکید بر تلاش و بینش به سختی واقعیات) است .
خیلی از خانواده هاواقعا اگاه و موفق اند ودر تربیت فرزندان کوشا هستند.بنا براین فرزندانی تحویل جامعه می دهند که به درستی تربیت شده اند.
بعضی ها معتقدند برای شناخت یک فرد باید به سطح خانواده ی ان فرد نگاه کرد .اما این تعبیر درهمه ی موارد درست نیست
همیشه استثناهایی وجود دارد(10 - منحصر به فرد بودن انسانها و موقعیت ها) .
ازنظرمن دو انسان خوبی که یکی درخانواده ای خوب تربیت شده و یکی خود ،این خوبیها را کسب کرده واقعا متفاوتند.
کسی که خودش بخواهد فضایل اخلاقی را کسب کند و این کاررا بکند ارزش بیش تری(11 - اشاره به حق انتخاب و تلاش و ارزش آن) دارد ..
مادرم
درکودکی از لحاظ عاطفی کمبودهایی داشت(12 - اشاره به نقش تربیت و کودکی در بزرگسالی)
اما سعی کرد
جایی برای این کمبود ها دروجود من و برادرم باقی نگذارد ودرتربیت من و برادرم واقعا تلاش کرده(13 - متمایز شدن انسان حتی از تربیتی که داشته است-اختیار داشتن آدمی-) است.
او درمورد شوهرداری و راه و شیوه های ان چیزی نمی دانست به خاطرهمین نتوانست درزندگی خودش با پدرم موفق باشد (14 - اشاره به مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در ازدواج)
ولی بعداز جداشدن به جای رفتن به بیراهه و ناامید شدن،به دنبال ساخته شدن رفت.او همیشه با نصیحت های دلسوزانه اش مرا بهره مند می کند و برایم ارزوی خوشبختی می کند .اویاد گرفت
اشتباهات خود را بپذیرد ودرصدد جبران ان ها براید (15 - اشاره به انتقاد پذیری و نقشش در تغییر مثبت انسانها) .
کاری که خیلی از انسانها موفق به انجام دادن ان نمی شوند.خوشبختانه دراین راه موفقیتهایی به دست اورد.رفتارش تغییر کرد امیدش را بازیافت و حقیقت زندگی را بهتر درک کرد .
ارتباط بین من و مادرم واقعا عالی است .من واو همدیگررا واقعا دوست داریم و مرهم دردهای یکدیگریم .گاهی او با همدردی هایش به من ارامش می دهد وگاهی من(16 - ارتباط قوی ، عاطفی و دوسویه والدین و فرزندان).
من و او
مثل دو دوست تصمیم گرفتیم با توکل به خداوند واراده ای استوار برای دستیابی به سعادت تلاش کنیم ودرسختی ها درکنار هم باشیم(17 - نقش ایمان و توکل به همراه تلاش در گذر از بحرانها).
حالا
من و او به اینده ی درخشان خود ایمان داریم خودرا باور کرده ایم(18 - نقش مثبت اندیشی و خود باوری در رشد انسان)
و از حوادث گذشته درس گرفته ایم.یک بار وقتی از
اوضاع خانمان کلافه شده بودم به مادرم گله کردمکه : ازاین وسایل کهنه و از این جای کوچکی که دران زندگی می کنیم خسته شده ام .پس کی همه چیز درست می شه؟اومرا در اغوش کشید و گفت : به زودی .مطمئن باش که اینده ای زیبا در انتظار ماست(19 - توضیح مفاهم بسیار انتزاعی مثل دید مثبت به آینده با استفاده از یک مثال کاملا عملیاتی).
گاهی
به خاطر نداشتن چیزهایی حسرت می خورم(20 - عدم سرکوب احساس و تصدیق آن)
اما بازبه خودم می ایم و
پیش خودمی گویم «همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست »باید با واقعیات زندگی روبرو شد وباشرایط زندگی هماهنگ شد واززندگی درس گرفت (21- فهم ماهیت زندگی و آمادگی مقابله با آن).
باید دربدترین شرایط هم بهترین بود
مثل خیلی از انسانهای موفقی که درابتدا،زندگی سخت و دشواری داشتندولی درنهایت با تلاش به موفقیت های بزرگی دست یافتند(22 - اشاره به نقش مثبت الگوهای مثبت).
هروقت که
این گونه فکر میکنم ارامش پیدا می کنم (23 - نقش تفکر و ذهنیت در آرامش و خوشبختی)
و خدا را شکر می کنم و ازخدا یاری می طلبم درست است که در زندگی کمبودهایی دارم .ولی
وقتی با دید دیگری به آن می نگرم می فهمم زندگی دارای ویژگی های خوبی هم هست که ارزش امید واربودن به انها را داشته باشد(24 - تغییر زاویه دید و باز تعبیر مسائل).
به خاطر همین تصمیم گرفتم
هدف هایی بزرگ و ارزشمند برای خود تعیین کنم وبه سمت انها حرکت کنم ودراین راه از طوفان حوادث و مشکلات نترسم . . زندگی را امانتی ازجانب خدا دانستم پس باید باشرایط ان سازگار شوم ونباید درمورد خوب وبدآن قضاوت کنم چرا که این زندگی اصلا تعلقی به من ندارد واز ان خداست وپس از مدتی باید انرا به خدا تحویل دهم انوقت است که معلوم میشود بااین امانت چه کرده ام؟
(25 - نقش هدف های جاوید، جهان بینی و ایدولوژی در حرکت بخشی ، جهت، استمرار و موفقیت)
زندگی با وجودغمها و اندوهها یش باز هم زیباست چرا که امانت خداست پس حق ندارم این زیبایی را با نا امیدی و کفر گفتن از بین ببرم .چرا که روزی مواخذه خواهم شد.
درپایان صحبتم این سوال رادارم.من عقیده دارم که فرزندان طلاق صد در صد اسیب هایی می بینند اما نمی توان گفت که صددرصد افراد موفقی نمی شوند!!! با من موافقید؟:rolleyes:
دختر گلم فائزه، با متن پرمحتوایی که از تو آوردم هم اکنون حتی در اینکه فرزندان طلاق صد درصد آسیب هایی را می بیینند ، شک کرده ام ، اما در موفقیت کسی که چنین افکار و روش متعالی را دارد شک ندارم، حالا خواه فرزند طلاق باشد یا نباشد...
جا دارد از سمیه و طاهره هم به خاطر یادداشتهای روشنگرشان حول یادداشت فائزه تشکر کنم که خیلی زیبا و قوی مورد تحلیل قرار داده اند.
در ذیل مجددا 25 موضوع محتوایی نهفته در یادداشت قشنگ فائزه را استخراج کرده و قرار می دهم.
1- انعطاف پذیری، کنترل احساسات
2 - باز تعبیر رنجها، رابطه رنج و لذت
3 - سازگاری با شرایط و نقش امید
4 - اعتراف به اینکه آگاهی مطلق به همه متغیرها نداریم
5 - استفاده بهینه از امکانات و ساختن پل از آنچه که در ظاهر شکست به نظر می رسد
6 - مسئولیت پذیری، واقع بینی و تحلیل منطقی
7 - استفاده از تجارب خودمان و دیگران و بکارگیری آنها
8 – نقش مثبت آگاهی در خوشبختی انسان
9 - تاکید بر تلاش و بینش و یقین به سختی نهفته در واقعیات
10 - منحصر به فرد بودن انسانها و موقعیت های آنان
11 - اشاره به حق انتخاب و تلاش آدمی و ارزش آن
12 - اشاره به تاثیر تربیت و حوادث کودکی در بزرگسالی
13 – متمایز بودن انسان (حتی متفاوت از تربیتی که از طریق والدین کسب کرده است
15 - اشاره به انتقاد پذیری و نقشش در تغییر مثبت انسانها
16 - ارتباط قوی ، عاطفی و دوسویه والدین و فرزندان
17 - نقش ایمان و توکل به همراه تلاش در گذر از بحرانها
18 - نقش مثبت اندیشی و خود باوری در رشد انسان
19 - توضیح مفاهم بسیار انتزاعی مثل دید مثبت به آینده با استفاده از یک مثال کاملا عملیاتی
20 - عدم سرکوب احساسات و تصدیق آن
21- فهم ماهیت زندگی و آمادگی مقابله با آن
22 - اشاره به نقش مثبت الگوهای مثبت
23 - نقش تفکر و ذهنیت در آرامش و خوشبختی
24 - تغییر زاویه دید و باز تعبیر مسائل در جهت خوشبختی
25 - نقش هدف های جاوید، جهان بینی و ایدولوژی در حرکت بخشی ، جهت دهی و استمرار موفقیتها
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اگر واقعا بی اهمیت باشه خوبه، دلیلش هم برای من مشخصه.
سلام آقا آرش، نه اصلا خوب نیست، اصلا نشونه ی خوبی نیست!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
یک هفته از جدایی گذشت، عذاب وجدانی ندارم. دلتنگی هم ندارم.
اگه مرغی که برای یکسال باهاش زندگی کرده بودید، از زندگیتون رفته بود و بعد از یک هفته چنین احساسی رو تجربه می کردید هم طبیعی نبود! چه رسه به حالا...
از پست هایی که در تاپیک هاتون گذاشتید، به نظر می رسید به یه سری از کاستی های اخلاقیتون ناآگاهید. آرزو می کنم (واقعا از ته دل آرزو می کنم) آنکس نمانی که نداند و نداند که نداند. :72:
به نظرم می رسید همسر سابقتون بیش از هرچیز به آسایش روانی نیاز داشت، و همین انگیزه اصلی جداییش بود. امیدوارم موفق بشه برای خودش و دخترش این آسایش رو فراهم کنه. :72:
دلم می خواد برای هر سه تاییتون از خدا آرامش و شادی و ایمان بخوام، اما این درخواست عبثیه که از خدا بکنم! چون هیچکس به اندازه اون برای شما اینها رو نمی خواد... پس آرزو می کنم هممون تصمیم بگیریم چشم هامون رو به روی نور باز نگهداریم.
موفق باشید.:72:[/align]
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
امروز تقریبا سه هفته از جدایی گذشت.
بعضی اوقات دلم به شدت برای دخترم تنگ میشه، حتی گریه کردم.
فقط گاه گداری زنگ میزنه و پول میخواد
من هم فوری پول واریز میکنم.
بله یک سری کاستی های اخلاقی دارم این طبیعی هستش، اما چی واقعا؟
ممنون میشم از کاستی های اخلاقی من بگید همونهایی که از پست های من برداشت کردید.
رک و صریح، من باید بدونم تا بتونم خودم رو اصلاح کنم.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقاي آرش
اول بايد بگم كه از اتفاقي كه براتون افتاد و منجر به اين جدايي شد متاسفم. براي كل اين دو سال متاسفم.
كاش هسرتون شما را با اين همه سوال بي جواب تنها نميگذاشت. حداقل ذهنتون را آرام ميكرد و بعد ميرفت. هر چند شما هم كمكي نكرديد كه اين اتفاق بيافته.
سرزنشتون نميكنم.
انسانها در عين حال كه خيلي ساده و شبيه بهم هستند ولي خيلي پيچيدهاند و در وضعيتهاي مشابه رفتارهاي متفاوتي را نمايان ميكنن.
بايد بگم كه من هم در وضعيت مشابه شما بودم. البته در نقطه مقابل شما. ميـونيد تاپيكهاي منو پيدا كنيد و بخونيد.
خيلي وقتها تصميمي را كه همسرتون گرفتند را گرفتم اما به خيلي از چيزها فكر كردم و تصميم گرفتم كه علي رغم درد و رنج فراواني كه متحمل شدم بمونم و اين زندگي را از نو بسازم. اما محكمتر.
خدا را شكر تا حدي هم موفق شدم. هر چند دلنگراني ها و دلشورهها دست از سرم بر نمي دارن.
و اما مشكلاتي كه من از تاپيكهاي شما متوجه شدم اگر ناراحتتون نمي كنم بيان كنم.
1- شما تمام احساساتتون را فقط تو دلتون به خانمتون گفتين. اشتباه نكنيد اگر نامه اي هم براش نوشتيد اين نامه حكايت از احساس شما نداشت. بلكه نامهاي براي اتمام حجت و اينكه ببين من همه كارهاي ممكن را دارم ميكنم. حالا خود داني ميخواي برگرد و ميخواي برنگرد. نامه و حرفاتون بوي دوست داشتن را نميدادن. بوي خواستن همسرتون را با تمام وجود نميدادن. ما هم اينور مانيتو همين برداشت را كرديم.
2- بسيار مغرور.
3- تكليفتون با خودتون هم روشن نبود. اينو همسرتون با تمام وجودش احساس كرد.
4- طوري وانمود كردين كه انگار تا آخر عمرتون اين مسأله را فراموش نخواهيد كرد و او را نخواهيد بخشيد.
5- فكر كرديد كه تمام مشكلات با پول حل خواهد شد.
6- شما در باطن خودتون زودتر از همسرتون به طلاق راضي بوديد. اينو زماني ثابت كرديد كه پاي فعال تمام دادگاه ها و قرارهاي دادگاهي ايشون بوديد. عجله شما بيشتر نمايانتر بود. البته از ديد همسرتون.
(اينها برداشت من از نوشته هاي شما بود. از بطن نامرئي نوشتههاتون. البته صد امكان وجود دارد كه اشتباه كرده باشم.)
اما آخرين و مهمترين و بدترين اشتباه شما:[b][size=medium]
متاسفانه آبروي همسرتون را پيش خانواده خودش و خودتون برديد. اين مسأله كم چيزي نبود.
همسرتون هميشه اين دغدغه را خواهد داشت كي مي تونه غرور و آبروي از دست رفتهاش را بدست بياره.
هميشه نگران زخم زبان عمدي و غير عمدي خانواده خواهد بود.
هميشه نگران بزرگ شدن دخترتون و سوالهاش در مورد طلاقتون و احياناً مواخذه ايشون.
اگر خواستيد باز هم مي تونم از زبان همسرتون باهاتون صحبت كنم.
موفق باشيد.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش
به نظرم یه مدتی اصلا به این فکر نکنید مقصر کی بوده
سوالهایی از این دست و اینکه چرا با همه تلاشی که داشتی به نتیجه نرسیدی فقط روح آدم رو بیشتر از قبل فرسوده میکنه
فعلا در این مقطع از زندگیتون برای پیشرفت خودتون تلاش کنید
هیچ کس نمیتونه آینده رو پیش بینی کنه
شاید قرار بر این هست شما با فرد دیگری آشنا بشید و زندگی کنید و یا اینکه همسر شما در آینده با ابراز پشیمانی دوباره به سمت شما برگرده
فعلا تا اونجائیکه میتونید دیگه فکرتون رو حوالی حوادث گذشته درگیر نکنید چون فقط بیشتر گمراه میشید
این اتفاق جدایی در زندگی شما افتاده و شما باید بر مبنای اون زندگیتون رو برنامه ریزی کنید و به سوی آینده گام بردارید
فکر کردن به اینکه مقصر بودی فقط بیشتر ناراحتت میکنه و یا اینکه شما همه تلاشت رو برای بهبود زندگیت کردی ولی بازم به نتیجه نرسیدی چیزی از این اتفاق کم نمکینه
حقیقت این هست که این اتفاق افتاده و شما فقط باید با شجاعت بیشتر قدم های بعدی زندگیت رو برداری.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام كل پست هاتون رو خوندم و خيلي متاسف شدم كه به اينجا رسيديد ميتونم دركتون كنم وقتي يه كسي رو باتمام وجود دوست داري و تلاش ميكني نگهش داري ولي ميبيني كه اون اصلا براش مهم نيست اصلا انگار توزندگيش نبودي اين مطالب رو بااشك مينويسم من ضربه اي خوردم كه دوساله داغونم كرده ولي هنوز سرپام و دارم زندگي ميكنم اوايل خيلي سخت بود ولي كم كم عادت كردم شايد طلاق خيلي سخت باشه ولي دل كندن و خيانت ديدن ازاون سخت تره خداروشكركنيد كه خيانت نديديد تا ذهنتون هميشه آزارتون بده يا مثل من احساس دستمال كاغذي روداشته باشيد. فقط از خدا ميخوام بهتون صبربده و كمك كنه فراموش كنيد.