RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
اقلیما جان
اون موقع که همسرت و شما به مشکل برخورده بودید و اونا فهمیده بودن خودت نوشتی که مادرش دلسوزانه باهات صحبت کرده و راهنماییت کرده اگر بی فرهنگ بود به جای این کار می نشست و از معایب احتمالی شما به شوهرت میگفت و دیدش رو خراب و خرابتر میکرد توی همین سایت ببین چند درصد از مادر شوهر ها این کارو کردن و پسرشون رو به سمت خودشون کشیدن و روابط رو خراب کردن...
اینکه بیشتر مادر شوهر ها با عروسشون اون جور که با بچه شان رفتار میکنن، رفتار نمیکنن به نظر من از بی سیایتیشون هست.به هرحال هر کسی بچه اش رو از عروس دامادش بیشتر دوست داره ولی اگه با سیاست باشه این رو نشون نمیده اینجوری عروس و داماد رو به خودش جذب میکنه و تا همیشه میتونه از حضور بچه اش و عروس یا دامادش لذت ببره نه اینکه عروس و داماد به ضرب و زور با اکراه چند ساعت برن دیدنش...
به نظر من یه مدت سعی کن حساسیت زدایی کنی کاری کن همسرت دیگه فکر نکنه به خانوادش حساس هستی (هر چند هم که در دلت اینطور باشه)
حرف دیشبت به شوهرت زیاد خوب نبوده. من یک بار دیگه هم بهت گفتم یه مدت باهاش به کوهستان نرو ولی هیچ گله ای هم نکن الان شما نرفتی ولی غیر مستقیم گله کردی
اگه نری گله هم نکنی زیاد طول نمیکشه که همسرت به دنبال راهی برای ایجاد تعادل میگرده میدونی چرا.چون به جای اینکه به خاطر حساسیت شما روی خانوادش نسبت به شما بخواد لجبازی بکنه احساس دلتنگی میکنه.دلش برای همسر معصوم و مهربانش تنگ میشه بهش خوش نمیگذره که همه تعطیلات به اونجا بره و همسرش رو نبینه.اگه نری و گله هم بکنی اونقدر وجودش از احساس لجبازی پر میشه که دیگه جایی برای دلتنگی نمیمونه.ازش با روی باز استقبال کن (موقع برگشت) و کلا بحثی راجع به اونجا نکن و غیر مستقیم هم گله نکن...
این احساسی که الان شما داری من هم در یک پریود زمانی تجربه کردم و درکت میکنم ولی با ایجاد حساسیت فقط و فقط همسرت رو از خودت دور میکنی.
جدا از بحث تعطیلات و کوهستان کلا نذار از احساس حساسیت شما (که حالا بعضی آدما بهش میگن حسادت و من قبول ندارم) همسرت آگاه بشه بذار فکرکنه به خانوادش علاقمندی و برات خیلی مهم هستن.مثلا گاهی بی موقع خودت ازش بخواه که به خونه پدر مادرش برید یا مثلا از اتفاقاتی که اونجا می افته به عنوان یک سری اتفاقات جالب یادآوری کن تا احساس کنه این ارتباط برای شما جذاب هست و شما هم دوستشون داری.
باور کن به جایی میرسه که حتی در مورد مشکلات موجود در خانوادش باهات مشورت میکنه و نظر میخواد.
اگر حتی شرایط فعلی رو هم در نظر بگیری کل تابستان مگه چند تا جمعه داره به خاطر 12 روز از 90 روز داری کل روزهات رو با غم و اندوه و جر و بحث سپری میکنی
شما راهی نداری جز اینکه با سیاست رفتار کنی.به تدریج تعادل برقرار میشه.
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
دیروز رفته بودیم کوهستان پیش پدر و مادر همسرم
اولا بگم که دیگه لازم نیست امسال بریم کوهستان چون دیگه یواش یواش اونا می اند تهران به خاطر سرد شدن هوا
موقع اومدن از اونجا به خونه دوباره پدر همسرم به همسرم و من گفت که دو تا جمعه دیگه هم بیان اینجا چون شاید دوباره شلوغ شه.........
من همون جا قیافه ام وا رفت و اخم هام رفت تو هم که یه دفعه نگاهم به همسرم که پشت پدرش بود افتاد که به من چشمک می زد و با قیافه ی مهربون بهم می خندید یعنی که دیگه نمی ایم.......
برام خیلی این رفتارش ارزش داشت که منو درک کرده بود و من و آرامشمو به اونجا و بودن در کنار پدر و مادرش ترجیح داده بود.................و در طول مسیر بازگشت کلی با هم حرف زدیم و بهم محبت کرد
[/color]
عزیزم بهت تبریک میگم مثل همیشه از پس مشکلات بر اومدی شادی تو شادیه همه ماست یخند تا دنیا بهت بخنده:)
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
سلام بانو
روز زیبای پاییزیتون بخیر :)
بسیار مشعوف شدیم از شادی شما. به افتخار اقلیما و همسر مهربانش تشویییییییییییییییییق
:104::104::104::104:
:104::104::104:
اقلیما جان
در حال کار کردن بر روی خودت که هستی انشالا؟
زندگی بالا و پایین داره. روحیت رو قوی و شارژ کن تا در روزهای سخت کم نیاری.
موفق باشی عزیزم :46:
:72:
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
سلام مهاجر عزیز و ممنون بابت توجهت
بهار جان از تو هم ممنون که اینقدر به فکرمی
سعی می کنم رو خودم کار کنم و کار می کنم
ببخشید دیر جواب دادم
هفته پیش خیلی سرم شلوغ بود
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
سلام اقلیما
پیام و دعوت به تاپیک را دیر دیدم در نتیجه در ارسال پاسخ دیرکرد دارم که البته با توجه به مسائلی که می خواهم برایت بگویم شاید این دیر کرد بد هم نباشد چون وقتی در اوج ناراحتی و فشار بودی نقدها و نظرات بی تعارف محکوم به آسیب به مراجع می شد !
و امروز که شرایط روحی بهتری داری امیدوارم بهتر متوجه ی صحبت هایم بشوی و روی خودت کار کنی . چرا که این مسائل و خطاها با تو و بعضا بسیاری از افراد هست .
اقلیمای عزیزم
ازدواج تملک نیست . تعلق است . ( تاکید زیادی روی این جمله دارم )
همسر تو قبل از اینکه مرد زندگی تو باشد یک انسان است که علائقی دارد . این علائق شخصیت و هویت او را می سازد و تو نمی توانی همه ی علائق و هویت او را با تفکر مالکیت و به بهانه ی چیزی از جنس ازدواج بگیری .
عشق به کوهستان . عشق به پدر و مادر و ..... اینها آسیبی برای زندگی تو نیست مگر اینکه تو بال و پر مردت و علائقش را بخواهی ببندی و در نهایت بشکنی . این مرد نیاز به پریدن و سرک کشیدن به علائقش دارد خصوصا اینکه این علائق مخرب نیست . این تو هستی که از روی خودخواهی و حس تملک ( نه تعلق ) برای او باید و نبایدهای اضافه ایجاد می کنی .
تو به علائق همسرت احترام نمی گذاری .
اولین نیاز انسان ها احترام است . احترام است که عشق می سازد . احترام و عشق است که دیوار اعتماد را رج به رج می سازد .
و خودخواهی و حس تملک قابلیت فروپاشی عجیبی دارد .
اگر دوست نداری با او همراه نشو اما این اجازه را به خودت نده که برای سرک کشیدن به کوهستان برای او باید و نباید وضع کنی .
تو زمانی که مردی را انتخاب می کنی به این معناست که من تو را با علائقت و میزان توانمندی ها ی رفتاری و احساسی و فکری خودت انتخاب کردم و تصمیم گرفتم که بدون تغییر تو را بپذیرم و به تو حس تعلق داشته باشم . تو مالک مردت هرگز - هرگز- هرگز ..... نمی شوی . ( این برای آقایانی که زن می ستانند نیز صادق است ) پس قبل از انتخاب باید به موارد پذیرشی فکر کرد و شناخت لازم را کسب کرد .
این طبیعی است که وقتی تو با او مخالفت می کنی صدای او در بیاید و یا حتی حرف از طلاق و جدایی و.....بزند . به این علت که تو سعی داری به زور خودت را وارد حریم خصوصی وی بکنی ( روی حریم خصوصی او تاکید دارم )و او نیز حق خود می بیند که از این حریم علائق دفاع کند حتی به قیمت از دست دادن تو ! ( البته این بخش مشکل دارد اما به او مربوط است و حرفهایی که باید به او زده شود )
اما چرا تو دچار حس عدم امنیت می شوی و صدای اعتراضت بلند می شود ؟
1- عدم اعتماد به نفس
2- وابستگی
3- حس مالکیت
و.......... ( و مسائل دیگر که زیر مجموعه های عدم اعتماد به نفس و وابستگی است )
و نحوه ی نوازش گیری که در تو دچار مشکل ست و هر از گاهی با راه انداختن بازی اقدام به توجه و تائید گیری فردی یا جمعی می کنی .
یادت باشد یک مرد یا زن وقتی ازدواج کرد دلیلی نداره همه ی داشته هایش را برای ازدواجش ریسک کند . چرا که ازدواج یک امر ساده ی طبیعی است نه همه ی زندگی آدم . اساسا ازدواج چنین قابلیتی ندارد که همه ی علائق آدم را در صورت از دست رفتن پوشش بدهد .
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
ساختن یک سناریوی بسته و دقیقاً مطابق تصورات خودمون از خوب و بد و متمرکز شدن روی آن و مطلق کردن آن موجب ترس از احتمال خروج یا عدول از آن است ، به عبارتی توهم ترس می آورد . و ما در چنبره یک ترسیم مطلق نگرانه خود را گرفتار و محدود می کنیم که نه تنها ترس که وسواس فکری و ناآرامی و پریشانی و رفته رفته احساس یکنواختی به سراغمان می آید .
برای نمونه :
ما ترسیم می کینم که بهترین رابطه بین همسر و خانواده ام فلان است ( مثلاً خیلی مودبانه حرف زدن ، پیوسته احترام گذاشتن ، حرف تلخ نزدن ، انتظارات را پاسخ گفتن و ...... ) و این فلان ها را هم خودمان تعریف می کنیم بر اساس سلیقه ها ، فرهنگ خانواده ، خواست و نیازهای نهفته خود ، مثلاً مودبانه رفتار کردن برای ما تعریف خاصی دارد که ممکن است حرفی یا رفتاری که بنا به اصول منطقی غیر مودبانه هم نباشد غیر مودبانه بدانیم و .....
پلان ها و موضوعات دیگر این سناریوی سریالی زندگی را در نظر بگیرید . حالا اگر فرد قید بگذارد که باید همه چیز طبق همین سناریو باشد و غیر از این شایسته نیست ، بدون اینکه خودش متوجه باشد یک بن بست می سازد و تمام تمرکزش روی حفظ تمام زوایای فیلم زندگیش منطبق بر این سناریو است ( نوعی نظم زدگی سیستمی )و لذا انرژیش به شدت صرف مراقبت و کنترل خود و دیگران برای حفظ مسیر می شود و ترس همینجا شکل میگیرد ، چون تصویری برای خود خارج از این چهارچوب نساخته که اگر فلان نشود چه می شود و مگر چه اشکالی دارد ، و اگر هم تصویری ساخته یک تصویر منفی است ، یعنی مثلاً یا تصور نکرده که اگر همسرم حرفی زد که پدرم نامناسب دید چه می شود و چقدر مهم هست ( مهم نیست ) و فقط بر اینکه هیچ وقت حرفی نزند که پدر ناراحت شود متمرکز است ، یا اگر تصوری هم دارد تصور یک وضعیت وحشتناک و غیر قابل تحمل و نامناسب و بدور از دیسپلین است و این برایش قابل قبول و پذیرش نیست چرا که تمام حیثیت و هویت شخصی و اجتماعی و خانوادگی خود را گره به همین سناریو زده است . لذا ترس و نگرانی از اینکه چنان نشود یک اضطراب پیوسته را می سازد و ناخودآگاه خود را مسئول حفظ تمام و کمال سیستم ترسیمی می داند و به جای دیگران هم مسئول می شود و بار روی بار روانی خود می گذارد که نه درست است و نه در حد توان و تحمل و ... مطمئناً در دراز مدت عوارض روحی و روانی ناخوشایندی در پی دارد .
حکایتی از شمس و مولانا می تواند گویای همین باشد .
شمس برای پذیرش تقاضای مولانا که استادش شود در طی طریق ، برای متعهد نمودن مولانا شرط کرد که بی چون و چرا برنامه هایی که داده می شود عمل کند و مولانا پذیرفت . روزی شمس به او گفت برو بازار و یک شیشه شراب بخر و بیاور ، مولانا رفت اما نگران آبرویش نزد مردم اگر فقیهشان را با شراب ببینند بود ، و در تمام مسیر به همین فکر مشغول و متمرکز بود از طرفی تعهد داشت که بی چون و چرا هرچه استاد گفت انجام دهد ، شراب را که خرید از ترس آبرویش آنرا زیر عبایش پنهان کرد ، در مسیر شاگردان و مردم با او مواجه شدند و در عین جویای حال بودن کنجکاو شدند که مولانا چه در زیر عبا پنهان داشته که چنین دقت دارد که عبا کنار نرود ، اصرار از آنها که چیست همانا و مراقبت مولانا که از عبا برون نیافتد راز همانا تا اینکه ...... مولانا دل را به دریازد و یادش افتاد که قرار بوده اطاعت استاد کند و به هیچ چیز غیر از این فکر نکند ، لذاآبرو و اعتبار نزد مردم را به کناری نهاد و از آن عبور کرد و دیگر برایش مهم نبود که شراب از عبا برون افتد و آبرویش برود ( مهمترین بند برای موالانا در آن موقعیت آبرویش بود ) خود را در دست مردم رها کرد ، عبایش به کناری رفت و بطری افتاد و بوی سرکه همه جا را گرفت و مردم گفتندای عجبا سرکه پنهان داشته و نمیخواستی کسی ببیند !!!
از بندهای خود ساخته خارج شویم ، وسعت دید پیدا کنیم و پذیریش خو را بالا ببریم و نترسیم تا گرفتار بن بستهای زندگی نشویم
.
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
اقليما جان چرا با شوهرت نميري؟ تاحالا اين روشو امتحان كردي؟ يه مدت با شوهرت بخاطر احترام و علاقه كه به خودش و خواستش داري برو اين روشو امتحان كردي؟؟ به نظر من اين روشو امتحان كن شايد جوابي غير اين نتايجي كه تا الان گرفتي بگيري (البته به شرط شرايط روحي خودت)
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
از خانم ani عزیز و فرشته مهربان خیلی خیلی ممنونم که به تاپیکم اومدن
راستش واقعا راهنماییتون به جا و به موقع بود چون این مسئله تو زندگی من به طور قطع همیشه خواهد بود و الان که آرومترم قطعا راهنمایی های شما کارساز تره چون به دور از احساس به راهنماییتون فکر می کنم
هر دو مشکل در من وجود داره ولی من چه طوری می تونم این دو مشکل رو که الان چسبیده به وجودم و شده جزئی ازش از خودم دور کنم و خودمو تغغیر بدم
چه طور می تونم خودمو از تملک به تعلق برسونم(طوریکه گاهی وقتا تشخیصشم برام سخته که کاری که می کنم نماینگر تملکه یا تعلق)
چه طور می تونم به عشق و احترام در کنار هم برسم
چه طور می تونم وابستگی رو از خودم دور کنم
چه طور می تونم اعتما به نفسم رو بالا ببرم
فرشته مهربون این مشکلمو خیلی وقته می دونم که دارم ولی ذهن تنبلم همیشه منو به سمت باید ها و نبایدها می بره و راه مبارزه باهاش تو وجوم خیلی سخته
اینگار خط قرمز برای خودم درست کردم هرکی پاشو فراتر بذاره باید عکس العمل نشون بده
بهم بگید چه کار کنم ...........
من آماده ام و خیلی مشتاق که با راهنماییتون ایت مشکلاتو تو وجودم حل کنم
کاری به همسرم و اشتباهاتش ندارم چون من تنها راهی که دارم اینه که خودمو تغییر بدم تا شاهد تغییر اونم باشم چون به شخصه تو زندگیم دیدم که با تغییر من همسرم خیلی خوب تغییر می کنه
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
سلام امروز حالم زیاد خوب نیست
نمی دونم چرا اینجا می نویسم ولی اینو خوب می دونم که اگه حرفمو اینجا هم ننویسم دلم مترکه....
دو هفته ای میشه که سعی می کنم کنترل به دستم بگیرم و موفقم بودم
سعی می کنم رفتارهای بدمو اصلاح و زود از کوره در نرم
دیشب خیلی بد بود برام
دیروز کلا کارم زیاد بود و ساعت 7 شب به زحمت کارم تموم شد و از سر کار رفتم خونه روز پر از استرسی داشتم حتی از شدت استرس ناهارم نتونستم درست بخورم
از طرفی هم آقای همسر گیر دادند که شب بریم خونه بابام اینا از اینجا که می شناسمش و زود رنجی هاشو می دونم اصلا نگفتم که نه ،فقط گفتم یه شب بریم که خواهرت اینا هم باشند اونم جبهه گرفت که اصلا دو شب می ریم مگه چی می شه که هیچی نگفتم و گفتم باشه و آقا هم بهش برخورده
ساعت 8 شب رسیدم خونه باباش اینا که خودش جور کرده بود زودتر از سر کار رفته بود اونجا
با اینکه حالم بد بود هم از شدت استرس و هم کار زیاد به روی خودم نیاوردم و خودمو خوشحال و سرحال نشون دادم
شاید باورتون نشه که حتی نای اینکه برم یه لیوان آب بخورم نداشتم
ایشون هم طبق معمول مشغول انجام دادن کارهای مامانش بود شام رو خوردیم و جمع کردیم و موقع ظرف شستن شد که من داشتم با تعارف زیاد از مامانش می خواستم که ظرفها رو بشورم و اونم می گفت نه خودم فردا می شورم و تو خسته ای
اقای همسر که شرایط من و خستگیمو می دونم پریده وسط و میگه چی میشه مگه دو تا تیکه ظرف دیگه بذار بشوره!!!!!!!!
در حالیکه خیلی خوب می دونه که من هیچ وقت آدم تنبلی نیستم و همیشه ظرفها رو اونجا می شورم
و من بابت این همه درک آقای همسر به خودم نمی دونم چی کار کنم!!!!!!
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
اقلیماجان کاملادرکت میکنم این اخلاق وکارای شوهرت کپی شوهرمنه کاملا میفهمم چی میکشی ولی تاحالانتونستم راه حلی براش پیداکنم:320::223:
اوایل هرجمعه همسرم ازصبح قصدمیکردبریم خونه باباش وتایازده هم بایدمیرسیدیم وهردقیقه تاخیرازطرف من یک گناه نابخشودنی ازطرف همسرم بود:160:چون نبایدخانوادش فکرمیکردن میخوام بدون کمک به پختن غذااونجاغذابخوریم:302:وتاآخ شب هم بایداونجامی موندیم ومن بایدباهمه میگفتم میخندیدم زخم زبوناشونونشنیده میگرفتم هروقت مادرشوهرم آشپزخونه میرفت منم بلافاصله پشت سرش میرفتم (اگه تاخیرمیکردم شوهرم فورابلند میگفت پاشوبروآشپزخونه به مامانم کمک کن):101:هویجاوسبزیهای چندکیلویی(برافریزر) که باآگاهی ازرفتن من(کلفت اجدادیش)به اونجاخریده بود خردمیکردم :161:دخالتهاشون توزندگیمونوباجان ودل گوش میکردم و....بعدازبرگشتن ازاونجاهیچگونه گله وشکایتی به همسرم نمیکردم ومیگفتم به به عجب بهم خوش گذشت تاخدای ناکرده شوهرم ناراحت نشه:163:الان هم بعدازجریانهایی این مسایلوکمی جلوشوگرفتم ولی بازنسبتاادامه داره
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
اقلیما جان سلام
امیدوارم هر روز بهتر از دیروز باشی.
من فکر میکن این رفتار همسر شما به خاطر یه حس لجبازی بچه گانه بوده چون در مورد اومدن به منزل پدرشون کمی تردید داشتید با این رفتارش خواسته لجبازی یا کدورتش رو نشون بده. این رفتار همون کودک درونه.
به جای اینکه مثل یه بزرگسال در مورد علت ناراحتیش صحبت کنه رو اورده به لجبازی و خواسته شما ظرف بشوری.
بهتره شما مقابله به مثل نکنی. و تو یه شرایط اروم با لحن مهربون خواسته خودت و ناراحتی از نوع کلامش رو بیان کن.
موفق باشی عزیزم:72:
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sea
این رفتار همون کودک درونه.
به جای اینکه مثل یه بزرگسال در مورد علت ناراحتیش صحبت کنه رو اورده به لجبازی و خواسته شما ظرف بشوری.
بهتره شما مقابله به مثل نکنی. و تو یه شرایط اروم با لحن مهربون خواسته خودت و ناراحتی از نوع کلامش رو بیان کن.
:104: :104: :104:
سلام اقلیمای عزیزم
روز زیبات بخیر و خوشی و شادمانی خانوم گلم :46:
صحبت های sea عزیز بسیار عالی بودن.
دوست عزیزم
قبلا هم بهت گفتم که رفتارهای همسر شما بسیار تاثیر پذیر از رفتار شماست و این هم یک فرصت
برای شماست هم یک تهدید! یعنی چی؟ الان بهت میگم عزیزم.
اگر شما هم بخوای به زبان کودک درونت با کودک همسرت رفتار کنی اوضاع همیشه در دلخوری و
تشنج و سردی به سر میبره و این یک تهدید برای زندگی شماست!
اما اگر بخوای میتونی این تهدید رو به یک فرصت طلایی تبدیل کنی عزیزم :)
اون هم کار کردن بر روی بالغ خودت و تربیت صحیح کودک درون همسرته. باید به این کودک با رفتار
بالغانه خودت و کاهش حساسیت هات و مقابله به مثل نکردن رفتار صحیح رو یاد بدی.
کی دیدی یک انسان بالغ از رفتار یک کودک 5 ساله ناراحت بشه؟
پس به جای دلگیری سعی کن مسیر رو ادامه بدی! زن نقشش در خانواده مربیگریه! میتونی چنان خوب
تربیتش کنی که کامل توی مشتت باشه و شیفته و واله تو.
استی روی حسادت به مادرش هم کار کن. به نظر بهتر شدی. اما هنوز کودکت حسادت می کنه به
رفتار همسرت نسبت به مادرش! این رفتار کودکشه عزیزم :) میدونم خسته و عصبی بودی اما ادامه
بده و سعی کن با استراحت و آرامش بیشتر خودت رو ریکاوری کنی گل بانو :43:
میدونم که اقلیما از پسش بر میاد و میدونم شاگردش هم شاگرد خوبیه اگر معلمش باهاش راه بیاد ;)
موفق باشی عزیز دلم
:72:
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
سلام
ممنون بابت همراهیتون
راستش دیروز با کلی افکار بد که تو ذهنم بود جنگیدم و سعی کردم همه رو از ذهنم دور کنم و کلی موفق بودم با یه روحیه خوب رفتم خونه باهاش حرف زدم در مورد کارای روز مره ولی انگار داشتم با دیوار حرف می دم بهم کم محلی می کرد بیخیالش شدم و رفتم به دوستم زنگ زدم و یه نیم ساعتی باهاش حرف زدم
دیدم خوابش برده شامو آماده کردم بازم همون طوری بود بهش گفتم چته چرا اینجوری هستی گفت هیچی عادیم !!!
بازم بعد شام باهاش حرف زدم گفتم دیشب من فقط به رفتار تو اعتراض کرئم و این ربطی به خونه بابات اینا اومدن و نیومدن نداشت و گفت تو بی جا کردی خلاصه هرچی باهاش خوب حرف زدم اون بی راهه می رفت و هی می خواست دعوا کنه خلاصه اشکمو در اورد منم گفتم که هر چی می خوام اوضاع رو آروم کنم تو نمی ذاری و همش مسائل کوچیکو هزار سال کش می دی بهش گفتم این ناراحتتیت و قیافه گرفتنت تا کی ادامه داره که گفت نمی دونم تا وقتی که ناراحتیم برطرف شه
خلاصه علارقم میلم اشکمو در اورد .....
دیدم اونجا باشم دعوامون میشه رفتم حموم و اونجا یه دل سیر گریه کردم بعدم رفت تو اتاق خواب و شروع کردم به دوخت و دوز ........که اومد تو اتاق که بیا بیرون اینجا نشین............
بهار جان من به یه آدم بالغ ازدواج کردم نه یه کودک............
بهار جان خیلی از چیزا دیگه دست من نیست من خوبم باشم اون بدتر می کنه!!!!!!!!!!
رو من خیلی حساس شده
اصلا راحت نیستم
همش باید بگم و بخندم و اصلا ناراحت نباشم که چنین چیزی محاله اگه ذره ای بی حوصله باشم ناراحت میشه
اگه برم برای خودم تو اتاق تنها باشم ناراحت میشه و میگه باز چی شده
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
اقلیمای من
من نگفتم تو با یک کودک ازدواج کردی! من گفتم رفتارهای بد همسر تو ناشی از کودک درونشه که تربیت نشده!
و این کودک درون ، میخواد همیشه بالغ شما رو شاد ببینه!
اما شما لازم نیست همیشه شاد بمونی! برای مثال اگر حالت خوب نیست نشون بده که حالت خوب نیست و اگر
اون رفتار بچگانه ای کرد بهش بگو که حالم خوب نیست عزیزم و انشالا کمی که استراحت کنم درست میشم.
اون باید یاد بگیره که گاهی شما رو خسته ببینه و بی حوصله! حتی میتونی براش راجع به بیوریتم آدمها بگی که
گاهی آدمها سرحال و خوبن و گاهی بد!
بیوریتم
اگر خواست بی توجهی کنه اهمیت نده! مهم انام رفتار درسته! اگر اون لج کرد و نخواست حرف بزنه شما لج نکن و
بالغانه رفتار کن! مثلا بگو من نیاز به نیم ساعت استراحت دارم تا سر حال بریم بیرون و جلوی مامان و بابا سر حال
باشیم تا ازمون انرژی بگیرن و خستگیمون رو نبریم اونجا!
مثلا اینکه وقتی باهات حرف نزد شما رفتی سرت رو با چیز دیگه گرم کردی این خوبه!
یا وقتی دیدی ناراحته و یکبار گفتی چیزی شده عزیزم؟ و اون گفت نه دیگه اصراری نکن و سرت رو به کتاب خوندن
یا کارهات گرم کن! کودک درون همسر شما نیاز به تربیت داره و اینجا داره با قهر به عنان ابزار تلافی استفاده
می کنه. پس بهترین راه حفظ خونسردیه. اون باید بفهمه حق نداره بی دلیل یک موضوع رو کش بده.
حتی باید بفهمه فرصت زندگی انقدر کوتاهه که بهتره قدر لحظه ها رو بدونه و اینطور خرابش نکنه.
اینا رو بعدا که حالش خوب بود باید بهش بگی.
که توی دلت تلنبار نشه.
مسلما اون هم باید باهات همکاری کنه. اما جوری رفتار کن که وادار به همکاری بشه.
بالغش رو وادار کن که به کودکش مسلط بشه.
اما با همه این تفاسیر عالیییییییییییییییییی بودی عزیزم :46:
مطمئنم بهتر هم میشی :310:
:104: :104: :104: :104:
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
زن نقشش در خانواده مربیگریه! میتونی چنان خوب
تربیتش کنی که کامل توی مشتت باشه و شیفته و واله تو.
سلام من عضو تازم
میشه راجع به این مسئله یه کم توضیح بدین؟؟
چطوری میتونیم اینکارو بکنیم؟؟
[/quote]
RE: آیا رفتن تو این شرایط کار درستیه خواهش می کنم سریع جواب بدبد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
برای همجنسانم :
.
ظرف وجود انسان میل به بی نهایت دارد ، یعنی امکان توسعه و رشد در حد اعلا را دارد ، و انسانها مگر بیمار باشند که از رفتار خوب و آرام و متین و پخته و مدبرانه تأثیر نگیرند ، و اعتقاد راسخ دارم که زنان می توانند کاری کنند کارستان ، و مردان به زنان محتاجند ( خوب یا بد ) و در دامن همین زنان پرورش یافته اند ، و براحتی با مدیریت بر خود و خود ساختگی می توان آنها را از اسارت عاداتی که ما خشنود نیستیم بیرون کشید . فقط نیاز به مهارت دارد که با عرض تأسف باید بگم اغلب ما زنها از آن بی بهره ایم و به جای در پی کسب آنها بودن با روندی احساسی می نالیم و غر می زنیم .
پس وقتی مردی انتخاب کردی که معیارهای اساسی تو را داشت ، برای همسو کردن در جهت تأمین نیازهای غیر اساسی ( اگر چه شخصاً اعتقاد دارم تا آنجا که ممکن است از نیازهای غیر اساسی بهتره چشم پوشید و سبک بال بود و آرام ) اما می توانی با مهارت او را مدیریت کنی تا تأمین کند .
می گویند مرد رئیس خانواده است ، من می گویم زن هم مدیر خانواده است ، کار رئیس اداره خانواده است و کار مدیر هدایت ، و این هدایت است که اداره را بهینه می سازد .
ای زن !
اگر مدیری مدبر باشی خوب هدایت خواهی کرد و زندگی به کامت خواهد شد ، مطمئن باش .
اساساً چه اصراری هست که صد درصد نیازهای غیر اساسی برآورده شود .
برآورده نشدن بخشی از آنها ، سعه صدر ، قناعت و وارستگی ...... را به دنبال دارد و به عبارتی موجب رشد و از قوه به فعل در آوردن خصائل انسانی می شود .
پس آنجا که نیازهای اساسی ( از سوی همسر ) تأمین نمی شود ( مثلاً نیاز به خوراک و پوشاک و یا امنیت ... )اینجا اغماض نباید کرد.
اما نیازهای غیر اساسی نباید محور تعامل و ارزشگذاری شما از همسرتان باشد و ......
وقتی همه نیازهایت مرتفع شود زندگی رو به سوی یکنواختی و عدم تحرکی پویا دارد .
.
این تاپیک تکمیل ظرفیت شده
اقلیمای عزیز
بهتره یه سری به همه تاپیکهات بزنی و خلاقانه جمع بندی ای از نظرات و راهکارها به عمل بیاری و سعی کنی که عامل باشی و در عامل بودنت صبور باشی و نخواهی زود نتیجه بگیری .
موفق باشی
.