-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
نظر دادن در رابطه با مشکل شما یک کم سخته و این که چه کاری رو باید انجام بدی نهایتا خودت تصمیم گیرنده هستی.
ولی در رابطه با حرف اون آقا (نمیگم شوهرت چون از این رفتارهایی که میگی انجام داده خوشم نیومده) به نظرم اصلا بهش توجه نکن که میگه کس دیگه ای رو میخوام خوشبخت کنم.اون شمایی که انقدر صبوری کردی رو نمیتونه راضی و خوشبخت کنه اونوقت فکر میکنی قادر به خوشبخت کردن کسی دیگه ای هست؟
فکر میکنی با این نفوذی که مادرش روش داره میتونه زندگی گل و بلبل برای کسی درست کنه تا زمانی که مستقل از مادرش تصمیم نگیره هیچ کس رو نمیتونه خوشبخت کنه.
به نظر من فعلا هیچ کاری نکن بذار اون هر کار میخواد بکنه یه مدت صبر کن بذار تماس از طرف اون باشه یا حتی اقدام قانونی و ...
تا زمانی که استقلال فکری پیدا نکرده و رفتاراش حداقل قابل تحمل نشده عروسی نکن به حرف مردم و ...در مورد عقب افتادن عروسی هم فکر نکن کسی که نمیاد جای شما زندگی کنه پس کسی هم نمیتونه به جای شما تصمیم بگیره
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
با احترام
دوستان مریم الان خودش حالش بده..حتی فکر اینکه همسر ادم بخواد سراغ یه زن دیگه بره یا اصلا بهش فکر کنه خیلی ازار دهنده است پس بهتر نیست نمک رو زخم نپاشیم؟
اینی که شوهرش گفته رو ما نمیدونیم از روی عصبانیت گفته یا مورد دیگه ای بوده؟؟
پس چون ما عالم به غیب نیستیم با حدسیات منفیمون نباید اوضاع روحی مریم رو بیشتر بهم بریزیم.
هر چند من حدسم اینه که از روی عصبانیت گفته چون اگه یه نفر واقعا زنشو نخواد همیشه اینو میگه نه وقتی دعواشون میشه بعنوان یه سلاح برای تحقیر زنش استفاده کنه.
مریم و شوهرش لحظات خوبی هم با هم داشتن.پس همسرش به مریم علاقه داشته و داره..خوب رابطتشون ایرادهایی داره..که یا درست میشه یا نه؟
اونوقت مریم بر اساس خیر و صلاح زندگیش تصمیم میگیره.
اما درست نیست الان که حالش بده ما هم حدسیات ازار دهنده بزنیم که ممکنه درست هم نباشه.
مریم جان شما فعلا ناراحتی و حق داری..الان تنها کاری که باید بکنی تخلیه احساسی و کمی استراحت دادن به خودته..خیلی تحت فشار بودی..حتما خودتو یه جوری شارژ کن.
یادت باشه در هر صورت حال خوب تو در اولویته.
فعلا.
موفق باشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان
کار درستی نکردی همون موقع باهاش صحبت کردی. باید بگذاری آروم شه! خودت هم آروم شی.
چرا انقدر منفعلی؟ اون مطمئن باش هیچ برنامه ای نداره و فقط خواسته وسط دعوا یک حرفی بزنه.پس آروم باش.
بگذار چند روزی بگذره! اجازه هم نده دیگران برات تصمیم به جدایی بگیرن.
تو و همسرت همدیگه رو دوست دارین. مطمئنا همسرت هم دوست داره فقط الان داغه.
بگذار زمان بگذره و هیچ کاری نکن. بگذار آروم شه. خودتم آروم شی. اصلا بخواد طلاقتم بده که همینجوری سریع حکم
نمیدن. چند ماه کش و قوس داره که مرد و زن آروم بشن و از خر شیطون بیان پایین.
پس فقط الان آرامشت مهمه. حتی الان و تو این موقعیت حرف زدن هم درست نیست. چون الان لج کرده.
بگذار یک مقدار بگذره و همه چیز آروم شه. توکلت به خدا باشه عزیزم.
تا خدا نخواد برگ از درخت نمیافته. پس توکل کن به خودش و آروم باش.
انشالا درست میشه
برات دعا می کنم
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
یه وقتا می گم مدارا و خود سازی هیچ دردی و دوا نمی کنه ....هر کی منو می خواد همینجوری باید بخواد...مریم یادته گفتم تا تقی به توقی می خوره که نباید داد بیداد کنه...این نمی شه که هی تو مقاله خود شناسی بخونی اخرشم هیچی....ولی من تحت تاثیر حرفای تالار خیلی عوض شدم....اما یه چیزی که به شکم انداخته نمی دونم ماهایی که خواستیم و تغییر کردیم اصلا خوبه یا بد؟! اگه انقدر کوتاه نمی اومدیم اینقدرم تحقیر نمی شدیم...مریم خیلی ناراحت شدم همش دنبال می کردم تاپیکتو...یادته گفتم تا کی مقاله بخونیم راجع به خود شناسی... خیلی ناراحتم واقعا از روی غرض این حرف و نمی زنم ولی واقعا وقتی تاپیک ها رو می خونم می بینم همش می گن زن ها باید آروم باشن نمی دونم سیاست داشته باشن اگه بهت ناسزا گفت تو با سیاست شوهرتو بیار سمتت...یعنی خیلی ببخشید سیب زمینی باش..هیچی بهت بر نخوره چرا باید این همه فشار رو زن ها باشه؟؟...البته من خودم خیلی عوض شدم با خوندن مطالب تالار..به خدا قصدم بی احترامی به کسی نیست ...می دونم نباید کسی و تشویق به طلاق کرد و همه توی تالار همین سیاست و دنبال می کنن...اما من می دونم اگر الان مریم بگه شوهرم پشیمون برگشته همه خوشحال می شن میگن آفرین رو خودت کار کردی بازم کار کن ببین شوهرت برگشته می خواد زندگی کنه تو ام باز همون آدمی شو که اون هر چی گفت تو بگی باشه هی رمانتیک باش..اصلا عصبانی شدی مبادا سر شوهرت خالی کنی اما اگه شوهرت عصبانیتشو سر تو خالی کرد تو با سیاست زنانه نمیدونم فلان کن بهمان کن...اما کسی نمی گه مریم اگه به همین منوال پیش بری 3 سال دیگه زبونم لال خدای نکرده می ای تاپیک می زنی شوهرم می خواد طلاقم بده با یه بچه...به نظر من اینجوری مشکلاتت مقطعی حل می شه انگاری روش ماله کشیده می شه اما با یه تلنگر باز همه چی بر می گرده سر جاش.... من مذهبی نیستم اما خدا گفته زن و شوهر رو واسه آرامش هم آفریدیم...بشین فکر کن ببین در کنار این آدم ارامش داری؟؟ یا همش فشار روته که یه چیزی نگم که طلاقم بده...به نظر من راهنمایی درست اونی بود که پدرت کرد...تمام این راه حل هایی که اینجا مطرح شد مقطعی بود ...من به شخصه به عنوان یه ادمی که اومدم اینجا تا بهم کمک بشه و خیلی خیلی کوچکت تر و کم تجربه تر از اونیم که بخوام این حرف و بزنم اما انتظار دارم مشاور های گل پیج که باورتون نمی شه من باهاتون زندگی کردم نمی دونین چقدر یاد
گرفتم ازتون اما می خوام وقتی ری اکشن های این آدم و دید چرا باز تشویقش کردید؟...عزیزم پدرت درست گفت من مطمئنم این آدم به دردت نمی خوره دندون لق و باید کشید الانم بذار اون اقدام قانونی کنه
دوستی گفتند:
آخه نمیدونم سیاهه تهیه کردن چه رسمیه؟!
مگه مهمه که کی چی آورده و چقدر آورده؟! خوب خودت گزک دادی دستشون! اما کار اونا به مراتب زشت تر بوده که
این حرف یعنی رسما بیاد بی چک و چونه مفت و مسلم بیا دختر و ببر!!! یعنی چی آخه خوب رسمه...پس فردا پس اگه بگه بیا 4 تیکه لباس برای من بخر باید با تو دهنی برگرده خونه باباش .. نه مریم جان شما گزک ندادی دستش...اما هی از زیر مسئولیت در می ره و هی بحران سازی می کنه...هیچ اقدامی نکن فقط تاریخ عروسی و سعی کن بندازی عقب چون صلاح نیست فعلا برین زیر یه سقف
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مريم جان
نميدونم دوستان بعد از خوندن مطالبم چي ميگن .. اما من از همه معذرت ميخواهم و حرفهامو ميزنم ...مخاطبم هم مريم عزيز هستش
عزيزم شايد باورت نشه اما شدي جزيي از فكر و ذكر من ...مرتب به تو و روند زندگيت فكر ميكنم و اصلا اصلا نميتونم بفهمم واسه چي داري اين همه خود ازاري ميكني
پست maryam_jj12 رو خيلي دوست داشتم تمام حرفهاي منو زد ..
آخه به چه قيمتي؟؟؟؟
دوستان چرا اينقدر اصرار دارن مريم بسازه؟ اصلا به كدوم دليل و منطق ؟ خيلي ببخشيد حتي اگه بگيم شانس مريم واسه ازدواج مجدد صفر هستش بازهم زندگي تجردي با عزت بهتر از متاهلي با ذلت هستش
اين آقا ميگه نميخواهمت ... خب نخواهد ..مريم رهاش كن
دختر تو خانوادت پشتت هستن ... واسه بعد از طلاقت تيكه كنايه پدر و مادر رو نداري و حداقل اعصابت از اين جهت ارومه . چندتا از اين كاربرهاي سايت رو واست مثال بزنم كه آروزشونه طلاق بگيرن ولي چون حمايت خانواده هاشون رو ندارن بايد بسازن و بسوزن؟؟؟
تو خيلي از اين اقا سرتري ... من نديدمت اما خودت بارها و بارها گفتي ...
خودت ميگي من حاضر جوابم ...خوب مگه حاضر جوابي اينقدر گناه بزرگيه كه به خاطرش يك زندگي از هم بپاشه؟ بايد حتما يك زن تو سر خوري و خجالتي باشيم و بي زبون تا بهمون بگن آفرين؟؟؟ من اين افرين رو نميخواهم تو هم نميخواهي
به خدا من فقط واسه پيگيري تاپيك تو ميام اينجا ... تا حالا هيچي ننوشتم ولي تا دلت بخواهد حرص خوردم ... تو خيلي تلاش كردي خيلي خيلي تلاش كردي ولي بعضيها واقعا لياقت ندارن
رهاش كن ...عزيزم زندگي زير يك سقف اينقدر مشكلات داره كه ممكنه روزي هزار بار از شريك زندگيت متنفر باشي
اينو من دارم بهت ميگم ..كسي كه با يك دنيا عشق ازدواج كرد اما گاهي زندگي اينقدر زشت شد كه تحمل شنيدن صدايي عشقمم نداشتم .. تنها چيزي كه تو اين موارد ارومت ميكنه ياداوري خاطرات خوب و مهربونيهاي شريك زندگيته ... اگه همينها رو هم ازش نبيني كه ديگه واويلا ...
با همه احترامي كه واسه دوستان اينجا كه مشاورت هستند قائلم بايد بگم كه اينها چيزهايي هستش كه افرادي كه زندگي متاهلي نداشتن خيلي واسشون ملموس نيست .. باز هم از همه معذرت ميخواهم ولي مريم جان خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج
اين اقا خشت اولش كلا كج و خرابه .. رهاش كن
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
من نمیخوام بحث کنم ولی نمیشه از راه دور نسخه طلاق پیچید واسه دیگران.
ادم باید واسه زندگیش تلاش کنه ،بجنگه زندگی راحت که همینجور بدست نمیاد.
بهتره قبل از مشاوره دادن تاپیک آفت های احتمالی خوونده بشه.
بله حاضرجوابی بده هیچ کس آدم حاضر جواب دوست نداره .این یه حقیقته چه میخواد همسرت باشه چه فامیل چه ...
مطمئن باشید هر چه به شوهر بیشتر بله بگید احتمال نه شنیدنتون هم کمتر میشه.
با یه ضرب المثل هم نمیشه واسه یه زندگی تصمیم گرفت خیلی زندگیا اول خشت کج داشتن ولی بعد درست شدن.
زندگی لیلا موفق رو خووندین؟؟؟دیدین چطور زندگیشو ساخت.الان یه زوج عاشقن.مریم یک دهم مشکلات لیلا رو نداره.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
كوتاه اومدن يك حدي داره گلنوش جان
مردي كه با مادرش عزت زنش رو خورد كرده در واقع خودش نسخه طلاقشو پيچيده
من خيلي خوب متوجه آفت هاي مشاوره نادرست هستم عزيزم و خيلي خوب هم از اين سايت واسه مشكلاتم كمك گرفتم و خيلي خوب هم تجربه سختي هاي زندگي رو دارم ... همه مون بيرون گود نشستيم ميگيم لنگش كن
هيچ كدوممون يك لحظه اين رفتار ها رو نميتونيم تحمل كنيم اما داريم نسخه صبوري ميپيچيم
خود شما حاضري اينقدر توهين بشنوي و باز هم تلاش كني؟؟؟ !!!
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم عزیز
من هم پیگیر تاپیکت هستم و چون مشکلی مشابه تو رو داشتم کاملا میفهمم چه حسی داری. همیشه هم آرزو میکنم زندگی تو مثل زندگی من نشه.
مریم به نظر من تو خیلی برای زندگیت تلاش کردی ، خیلی کوتاه اومدی خیلی صبوری کردی اگه همسرت 1/10 تو برای زندگیتون تلاش می کرد الان زندگیتون درست شده بود
من نمیگم طلاق بگیر اما
به نظر من دیگه کوتاه نیا
وقتی میگن طلاق نقطه ضعف نشون نده
بگو باشه اگر نظر شما اینه منم قبول میکنم برید اقدام کنید اما از حق و حقوقم نمیگذرم
انشالله هر چی مصلحتته همون میشه
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
دوستان عزیز
ببینین ما که از نزدیک زندگی مریم عزیز رو ندیدیم! نمی تونیم یک طرفه به قاضی بریم!
عزیزانی که تشویق به طلاق می کنن باید یک نکته رو مد نظر داشته باشن!
زندگی ای که رو به سراشیبیه نیاز به گفتن ما نداره! خودش به سمت سراشیبی میره!
مریم انقدر عاقل هست که بدونه براش چی خوبه و چی بد!
دوست عزیز ما حتما خیری دیده که میگه هنوز دلم با این زندگیه!
یکتا جان و سایر دوستان عزیز من
ما نمیدونیم چی باعث شده شوهر مریم انقدر احساس تحقیر پیدا کنه! قاضی هم نیستیم!
کسی هم نگفت مریم بره عروسی کنه! ما به صبر و آرامش دعوتش کردیم تا اوضاع بحرانی آرام بشه و بعد سر
فرصت با مشورت بزرگترها یک تصمیم عاقلانه گرفته شه!
می دونین اگر به مریم اشتباه مشاوره بدین یک عمر مسئولین؟!
ما حق نداریم به مراجع بگیم چه بکنه یا چه نکنه! خودش داره میگه دلش با این زندگیه پس ما نمی تونیم بگیم برو
طلاق بگیر!! از طرفی نمیدونیم که بین مریم و همسرش در گذشته چی اتفاق افتاده دقیقا.
پس راحت حکم ندین خواهشا!
ضمنا این که من میگم سیاهه تهیه کردن بده برای اینه که معتقدم تو زندگی مشترک این که دختر کم آورده یا زیاد
مهم نیست و مهم وجود خود زوجین و محبت بینشونه نه چهار تا تیر و تخته! اگر پای طلاق بیاد وسط دیگه همه چی
بی ارزش میشه!
پس سعی کنیم یک طرفه به قضاوت ننشینیم و به مریم استرس بیشتر ندیم!
مریم انقدر عاقل هست که تا اوضاع درست نشده به اون زندگی بر نگرده!
لابد همین شماها اگر مریم فردا یک پست بزنه که همسرم اومد عذر خواهی و ... میخواین تشویقش کنین به زندگی!
بهترین کار در هنگام دعوا و عصبانیت خویشتن داری و صبره!
اصلا خود پروسه جدایی کاری زمانبره! پس راحت وقتی در جریان همه چیز نیستین حکم نهایی ندین!
ضمنا ما اگر به دیگران میگیم صبور باش برای اینه که ما اینجا به همسران مخاطبین دسترسی نداریم و فقط میتونیم
نقایص کار خود مراجع رو بهش بگیم.
یکم توقعتون از یک محیط مجازی زیادی بالاست و معلومه مشاور حضوری اونم با حضور 2 طرف موثر تره!
موفق باشید.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
منم واقعا اعتقاد دارم خشت اول و کج گذاشته همسرت....مریم قبلا هم بهت گفتم آدما همیشه یک جور نیستند...ادم یه روز حالش خوبه یه روز اصن نمی خواد سر به تنه کسی باشه..یه روز عاشق دور همی گرفتن و مسافرت و گشت و گذار ه یه روز حال نداره به خودش جلو آینه برسه....من مجردم شاید تجربه ی من محدود بشه به یه نامزدی ساده و مسخره که تموم شد و رفت...اومدم اینجا تا آروم شم تا یاد بگیرم..... توی این درسایی که یاد گرفتم می دونی چی بود...از خانم هایی که مشکلاتشونو مطرح می کردن پرسیده می شه تو دوران نامزدی چه طور بود روابط ؟ اگر فلان اخلاق و ازش دیدی چرا رفتی زیر یه سقف باهاش زندگی کردی؟!!! خوب حالا کاریه که شده بسوز و بساز و به فرزندت فکر کن....این که نمیشه که تا شما یه گله بکنی شوهرت و مادرش از خجالتت در بیان! اصن بابا ادم یه روز می خواد سر عشقش داد بزنه از زمین و زمان خستست عصبیه! شما همیشه اروم نیستی یه روزم منفجر می شی نمی شه که همسرت اونروز بگه اهان شناختمت پس طلاق! یکتا جان گفت دیگه...گفت تو زندگی مسایلی هست که اصن از شوهرت متنفر می شی...خب حالا همسرت باید ول کنه بره.... می دونی من به خدا بیرون گود نمی گم لنگش کن...اما با تمام وجودم معتقدم خانوادت راست می گن.... اگر خودش توی خلوت خودتون بهت بی احترامی می کرد انقدر رک باهات حرف نمی زدم..... می گفتم شاید درست بشه...اما مادرش هم داره همراه پسرش تحقیر می کنه...اینجاست که واقعا نمی تونم بهت بگم صبوری کن...مریم امیدوارم وقتی اینا رو دارم واست تایپ می کنم خوش و خرم کنار همسرت باشی و مشکلاتت حل شده باشه ....واقعا منتظر این خبر از طرفت هستم
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam_jj12
با تمام وجودم معتقدم خانوادت راست می گن.... اگر خودش توی خلوت خودتون بهت بی احترامی می کرد انقدر رک باهات حرف نمی زدم..... می گفتم شاید درست بشه...اما مادرش هم داره همراه پسرش تحقیر می کنه...اینجاست که واقعا نمی تونم بهت بگم صبوری کن...مریم امیدوارم وقتی اینا رو دارم واست تایپ می کنم خوش و خرم کنار همسرت باشی و مشکلاتت حل شده باشه ....واقعا منتظر این خبر از طرفت هستم
دوست عزیز
در این تالار به کسی نمی گن بسوز و بساز. گلم زن نماد سازندگیه و مسلما باید صبر و گذشت
بیشتری داشته باشه. اما مرد هم باید زنشو درک کنه. مشکل همسر مریم بی مهارتیه!
ببین عزیزم ما نمیتونیم بهش بگیم چی درسته و چه تصمیمی! این تصمیمیه که خود مریم باید بگیره.
چون اگر فردا پشیمون بشه هر کسی که در تصمیمش دخیل بوده مقصره.
ضمنا الان مریم نامزد طرف نیست. همسرشه! و همیشه وقت برای ویرانی هست. بهترین کار الان صبر
هست. به وقتش خودش میدونه چه تصمیمی براش بهتره.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
به خدا می خوام همینجوری باشه....واقعا خواسته ی قلبیمه....واقعا وقتی تلاششو دیدم واقعا می خوام اینجوری بشه... امیدوارم یه روزی مریم بیای اینجا بگی بهترین زندگی و داری ...تصمیم با خودته ..این زندگیه تو هست..خدایی نکرده بعدا پشیمون نشی
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
ضمنا الان مریم نامزد طرف نیست. همسرشه! و همیشه وقت برای ویرانی هست. بهترین کار الان صبر
هست.
ضمن تشکر و تقدیر از راهنماییهای دوستان عزیز، ضمن تایید صحبتهای دوستان و دعوت آنها برای صبر من نیز همین توصیه را به شما مریم عزیز می کنم و با بخش دوم صحبتهای بهار عزیز برای صبر موافقم.
ولی با عرض معذرت با بخش اول موافق نیستم اگر مریم عزیز تصمیم نهایی گرفت برای جدایی، به این فکر نکند که چیزی را ویران کرده است و احساس گناه کند.
برای ساختن یک رابطه و زندگی مشترک هردو طرف باید با تمام وجود تلاش و تقلا کنند این طور نمی شود که یکی مرتب آجر روی آجر بگذارد و بسازد و دیگری بدون هیچ ملاحظه ای با
همدستی مادرش آنچه این خانم ساخته خراب کند.
ماندن و یا خدایی ناکرده بیرون رفتن از این رابطه به روحیات مریم بستگی دارد زیرا با توجه به اینکه خانواده مریم بیشتر از ما از اوضاع این رابطه و ویژگیهای دختر و دامادشان و خانواده و
فرهنگ خودشان و ایشان آگاهند می توانند تا اندازه ای این دو را کمک کنند برای ساختن این رابطه و اگر واقعا بیطرف عمل می کنند و مریم مستقلانه دارد تلاش می کند باید همسرش
هم مستقلانه تلاش و تقلا کند برای ساختن این رابطه، نه اینکه با همدستی مادرش هر روز روح و روان این دختر را آزرده و بیمار کنند.
درست است که مریم شاید خطاهای کرده باشد ولی چه کسی وجود دارد که خطا نمی کند؟؟
آیا همسرش در برابر خطاهای او صبور و فهمیده بوده و یا پرخاشگری و اعمال آسیب زننده تری به این رابطه وارد کرده است؟؟؟؟
در ادامه این روند و "بدون" کمک جدی گرفتن این دونفر از یک کارشناس خانواده زبده که حضورا این 2 نفر مشاوره دهد شاید زندگی ویران نشود ولی اعصاب و روان و عمر و جوانی
دختری که در دوران عقد ش که شاید بعبارتی می توان گفت یکی از زیباترین دوران زندگی زناشویی است دستخوش ویرانی و آسیب های غیر قابل جبرانی خواهد شد که تنها مسکن
آن در آینده داروهای آرام بخش خواهد بود.
به نظر من مریم عزیز فعلا باید صبر کند و در صورت عمل و یا واکنشی از طرف همسرش شرط ادامه یا ..... را مراجعه حضوری همسرش و خودش به یک مشاور خانواده زبده و کاردان و
انجام پیشنهادات کارشناس بیان نماید.
امیدوارم خداوند به همه مان صبر - آرامش و درایت عطا فرماید:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
ولی با عرض معذرت با بخش اول موافق نیستم اگر مریم عزیز تصمیم نهایی گرفت برای جدایی، به این فکر نکند که چیزی را ویران کرده است و احساس گناه کند.
برای ساختن یک رابطه و زندگی مشترک هردو طرف باید با تمام وجود تلاش و تقلا کنند این طور نمی شود که یکی مرتب آجر روی آجر بگذارد و بسازد و دیگری بدون هیچ ملاحظه ای با
همدستی مادرش آنچه این خانم ساخته خراب کند.
سنجاب عزیز
متاسفانه شما شارژکاربری ندارین تا براتون با پیام خصوصی منظورم رو توضیح بدم تا تاپیک مراجع
منحرف نشه از بحث و خدایی نکرده تاثیر سو در تصمیمش نذاره.
اما با توجه به اینکه گویا دوستان متوجه صحبت بنده نشدن لازمه توضیحاتی بدم که هم مریم1363
متوجه منظور بنده بشه هم بقیه دوستان!
من توی زندگیم همیشه با سیاست بمون و بسوز و بساز به شدت مخالفم چون ما تنها یک بار زندگی
می کنیم. برای مثال یکی از دوستان نزدیک من که زندگی اسفباری داره و دلش با اون مرد اصلا نیست
تنها راه نجات زندگیش رو طلاق دونستم اما به خودش نگفتم تا خودش بهش برسه و بهش امیدی برای
زندگیش ندادم. تنها براش شنونده بودم و تاییدش می کردم و با زبان بی زبانی بهش میگفتم نمیشه
این بیمار رو درست کرد.
اما در قضیه مریم1363 قضیه فرق داره!
من با عنوان تاپیک مریم مشکل دارم! چون تا وقتی فکرش این باشه که باید همش کوتاه بیاد نمیشه
زندگی مشترک رو یک طرفه ساخت و باید 2 طرفه باشه و تا اون همسرش رو همراه نکنه چیزی درست
نمیشه. و مسلما یک طرفه رفتن مریم رو نابود می کنه.
اما مریم یک طرفه نمی رفت چون وقتی اون به همسرش احترام میگذاشت همسرش آروم و مهربان بود
و این نشون می داد همسرش هم تمایل به همکاری داره اگر مریم باهاش درست برخورد کنه نه
منفعلانه و ملتمسانه! التماس و منفعل بودن سم و آفت زندگی مشترکه! عملکرد زوجین برای بهبود
زندگی باید طوری باشه که فرد مقابل رو به واکنش صحیح سوق بده نه اینکه چون همش کوتاه اومده فرد
آروم باشه. در اینصورت زندگی اصلا درست نشده! فقط صورت مسئله پاک شده.
در مورد این که گفتم ویرانی آسونه و سازندگی سخت برای این می گم که هر چند همسر مریم بد باشه
اما بهر حال طلاق حکم ویرانی زندگی مشترک قبلی رو می ده ولی مریم دوباره میتونه یک زندگی
مشترک زیبا با فردی جدید بسازه اما منظور از ویرانی اینه که طلاق راه حل آخره! اما گاهی واقعا لازمه
برای اینکه تلخی های گذشته رو ویران کنیم با جدایی و زندگی زیبا و جدیدی بسازیم!
پس من این کلمه رو از دید انفعال و سکوت و ظلم پذیری به هیچ عنوان نگفتم!
و در آخر اینکه به مریم توصیه کردم صبوری کنه برای اینه که همه فکراش رو بکنه و همه راه ها رو بره تا
بعدا پشیمان نشه چون دلش هنوز با این زندگی و این مرده و دوستش داره و نمی خوام روزی بگه ای
کاش بیشتر تلاش می کردم. البته تا اخلاق همسرش درست نشه توصیه به ازدواج و عروسی گرفتن به
هیچ وجه نمیشه!
اما دوستان بگذاریم مریم خودش به این نتیجه برسه و ما به جای داغ کردن و حاد نشون دادن قضیه
باهاش همراهی کنیم و اگر راهکاری به ذهنمون میرسه بگیم تا مریم مثل بقیه همه راه ها رو بره اما
اگر نشد خودش به تصمیم طلاق برسه.
حرف من اینه که آسان و از سر احساسات حکم ندیم چون ما به واقع در زندگی دیگران نیستیم.
و مریم شرایطش از زندگی "لیلا موفق" که الان عاشق شوهرشه که بدتر نیست! اما لیلا زندگیش رو
ساخت! لیلا میتونست همون اول طلاق بگیره اما همه تلاشش رو کرد و الان یک زندگی زیبا و عاشقانه
داره. خود ما شرکت داریم. همه یک سره می گفتن ببندش این سود نمیده اما من ایستادم و مقاومت
کردم و الان دارم کم کم میافتم روی غلطک! البته این مثال قابل مقایسه نیست اما سازندگی واقعا کار
دشواریه البته به شرط اینکه بشه ساختش و همه راه ها رو رفته باشیم.
موفق و پیروز باشین.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام ویک دنیا ممنون. الان که اومدم دیدم این همه دوستان به من لطف داشتن از این احساس تنهایی در اومدم.
همه رو با دقت و چند بار خوندم ،با وجودی که گاهی نظر دوستان دو قطب مخالفه ولی در عین حال همه ش یه جورایی درسته، چه اونایی که میگن این زندگی فایده نداره و چه اونایی که میگن به تلاشت ادامه بده.
واقعیت اینه که پریروز همسرم تماس گرفت و گفت میام به پاتون میافتم که برید حکم مهریه رو به اجرا بذارین که من بتونم مهریه رو بدم و طلاقت بدم ،چون اگه من برم دنبال کارا روندش خیلی طولانی میشه و منم اینو نمیخوام،میخوام برم سراغ زندگیم.خوب منم قاطع گفتم من اقدامی نمیکنم،طولانی شدن روندش هم برام مهم نیست،خودت اقدام کن.بعد برگشت گفت مطمئن باش تو توی اون زندگی نمیای،حتی اگه بیای من دو سال بعدش دوباره زن میگیرم ،تو اینو میخوای؟ برو برات قحطی شوهر نیومده،تو به درد من نمیخوری من از روز اولم به این ازدواج راضی نبودم مادرم و خواهرام مجبورم کردن.من زن باب دل خودم میخوام، بعدم میبینی که چه زندگی براش درست میکنم، کاری میکنم روزی 10 بار پرواز کنه از با من بودن.
خوب من صبر کردم،خانواده م به شدت روی جدایی اصرار دارن و از این جریانات پیش اومده خیلی خوشحالن،میگن خدا خیلی دوستت داره که هربار دم عروسی تورو از دم آتیش بیرون میکشه ولی تو عقل و شعورت نمیرسه و بازم دودلی. همه ش میگن آخه مادر اون پسر مشهوره توی شهر به ناسازگاری،تو چطور میخوای یه عمر توی یه ساختمون با اون زن کنار بیای؟
راستی برادرم یه چیزی گفت که تا عمق استخونام رو سوزوند،گفت این آقا با چه زبونی بهت بگه نمیخوامت،داره با تیپا از این زندگی میندازتت بیرون ولی تو همچنان کورکورانه دوستش داری،بدبخت برای کسی تب کن که برات لرز کنه،چرا انقد اعتماد به نفست پایینه،خوب اگه اون آقا انقد مطمئنه که بعد از تو بهترین زندگی رو میسازه تو چرا نتونی!!!!
خلاصه که اجازه ندادم پدرم پرونده مهریه رو به جریان بندازه ولی خودمم دیگه به این نتیجه رسیدم که حفظ این زندگی به چه قیمتی؟ وقتی با مادرش اینجوری میگن برو برو نمیخوایمت زوری که نیست چرا باید با خفت و خواری برم توی اون زندگی.
در هر صورت فعلا که صبر کردم.حرفی که میخوام بزنم شاید خیلی کودکانه باشه ولی واقعیتیه که من رو داغون کرده، اونم همین حرفیه که میزنه و اونم اینه که ببین برای زنم چه زندگی بسازم،خییییلی دلم شکسته، یعنی خدای ماه رمضون به منم کمک میکنه؟ آره توی این زندگی زیاد اشتباه و بی مهارتی داشتم ولی تلاش هم کردم برای درست شدنش ولی این آقا ندید و نمیخواد ببینه.خوبه که حمایت خونواده م و شما دوستان خوبم رو دارم والا به خدا دق میکردم تا حالا.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
باز هم سلام
نظر من اینه که باز هم صبوری کنی و بذاری همه اقدام ها از طرف اون باشه تا هم بعدا پشیمان نشی و هم اگر احیانا کار به جدایی کشید حداقل از حق و حقوقت برخوردار باشی.
در مورد اون حرفی که زده به نظر من فقط جنبه تهدید داره و میخواد آزارت بده و به نحوی اگر شما حرفی زدی که ناراحتش کردی تلافیش رو دربیاره وگرنه اگر کس دیگه ای در کار بود سعی میکرد مسالمت آمیز ازت جدا بشه و هیچ حرفی از یک فرد دیگه نمیزد تا شما هم بالاخره کوتاه بیای و روند جدایی زود انجام بشه و بتونه به اون برسه.به نظر من این قضیه واقعیت نداره و فقط چون شما روش حساسی عنوان میشه.
ضمنا همون طور که در پست قبلیم هم گفتم این آقا به دلیل نداشتن شخصیت مستقل قادر به خوشبخت کردن کسی نیست مگر اینکه رویه اش رو عوض کنه و بدون دخالت مادرش تصمیم بگیره
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
قوی باش و روی اعتماد به نفست شدیدا کار کن
با فکور موافقم این هایی که گفته بلوف هستش که یعنی بگه اگه داریم جدا میشیم تقصیر تو بوده و الا من مردی هستم که هر زنی اروزمو داره ..پس بیخیال این حرف
بزار اون اقدام کنه حتی اگر 10 سال طول بکشه .. چون اینجوری به تمام حقوقت میرسی
از حرف داداش و بابا و مامان ناراحت نشو فقط خدا میدونه که اونها هم چقدر ناراحتن
عزیزم من خیلی این روزها واست دعا میکنم امیدوارم مشکلت حل بشه .. به شکلی که خیر تو درش هست
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
من فقط از نظر حقوقی بهتون میگم هیچ اقدامی نکنید.این آقا خیلی با انصافی میخواد شما رو از همه حقتون محروم کنه. بذارید با توجه به عجله ای که داره خودش اقدام کنه.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام،بازم ممنون.الان یه بار دیگه همه پست ها رو خوندم،اولش خدا بهتون عوض خیر بده که کمکم میکنین و هستین،همین بودن شما شده کلی روحیه برام
دوم اینکه به حق همین ماه من دلم نخواسته و نمیخواد این زندگی خراب شه،بارها و بارها گفتم بیا بجنگیم برای این زندگی،میگه خودت تنهایی بجنگ من همینم که هستم،اگه میتونی بیا جلو نمیتونی به سلامت،خیر پیش. خوب آخه من تنها که نمیتونم اونم باید بخواد،من تا کی میتونم تنهایی برم جلو. نه محبتی میکنه نه نازی میکشه نه کار خاصی برام انجام میده تازه با همه اینا خیلی هم متوقعه، بهار جان راست میگه مگه ارزش زندگی زن و شوهر به 4 تا تیر و تخته س ؟ولی تفکر اینا همینه،مادرش برمیگرده به من میگه چرا طلای ما رو میزنی به سیاهه،برو طلاهای خونه پدرت رو بزن یه دستبنده که شبیه مچ بند بچه هاس و یه دونه انگشتر.برو در شان یخچال خونه خودتون یخچال بزن به سیاهه مگه شما یخچال 3000000 تونمنی دیدین!!! پدرت آبروتو برده با این جهیزیه دادنش!(در حالی که جهیزیه من هیچیش نیست). یا مثلا شما چطور خجالت نمیکشین باید از دو ماه پیش میومدی خونه ت رو میچیدی تازه اومدی وسیله بخری؟ شوهرم میگه هر وقت پدرت خونه سه طبقه داشت مثل ما اونوقت بیاد حرف بزنه!!! آخه اون شب با زبون روزه از ساعت 9:30 این دو نفر باهم بلایی به سر من آوردن که .... آخه دیگه برای من ارزشی هم مونده که برم به اون زندگی،پس فردا برمیگردن میگن همون دختری بودی که توی نامزدی 100 بار گفتیم نمیخوایمت:302: بعضی دوستا راس میگن مجردی با عزت بهتر از متاهلی با خفته.
برای 100 امین بار میگم هم من هم خونواده م زیاد اشتباه کردیم و لی انگاری اونام از خداشون بود،بدتر کردن اوضاع رو.حالام فکر میکنه بعد طلاق در باغ سبز باز میشه براش.خوب لابد مطمئنه دیگه. میگم آقا جان به خودم توی تنهایی هرچی بگی اشکالی نداره چرا جلوی مادرت اونجوری میکنی خوب معلومه اونم سو استفاده میکنه دیگه برای من پشیزی ارزش قائل نمیشه.میگه خوبت کردم تو باید روزی 10 بار پای مادرم و خودم رو ببوسی.من بعد بزنه توی دهنتم نباید سرت رو بلند کنی!
تنها امیدم خداست، همین و بس.انقد این ماه رمضون گردنم رو پیش خدا کج کردم که ....:302:
راستی بهار جان خیلی خوب نوشتی ولی فقط یه چیزی : همیشه وقت برای من نیست که بتونم ویران کنم،من اگه توان ویران کردن رو داشته باشم بهتره توی همین دوره عقد باشه که عواقبش کمتر بشه،بعد عروسی که خیلی اوضاعم بدتر میشه و عواقبشم به مراتب بدتر
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم عزیز
بسیار برات متاسف شدم.
اما مطمئن باش خداوند بسیار مهربانه و به فکر بندشه به شرطی که خودش بخواد.
عزیز دلم
به نظر میرسه بهتره با سکوت و صبرت یک مدت شما این آقا رو بازی بدی تا بفهمه بازی کردن با احساسات یک دختر
یعنی چی!
چرا فکر می کنی چیزی از او کمتر داری؟ دختری که فکر کنه با چنین آدمی خوشبخت میشه با تعاریف شما زیاد از نظر
روحی سالم به نظر نمیاد!
حالا که ایشون اصرار به طلاق داره بهتره شما هم تمام و کمال حقوقتون رو مطالبه کنی.
اتفاقا با اعتماد به نفس و صلابتت بهش نشون بده که اونه که دچار خسران شده و از طرفی بگذار خودش اقدام کنه
چون باید بفهم زندگی بچه بازی نیست و هر چیزی بهایی داره و باید بهاش رو بپردازه.
شما هم انشالا خداوند برات خیر میخواد.
حمایت خانوادت رو هم که داری.
اون میخواد شما رو هصبی کنه با این حرف ها که بگی مهرم حلال جونم آزاد وگرنه مطمئن باش شخص دیگری در میان
نیست. پس صبور باش و در این دوره حسابی روی اعتماد به نفس ، آرامش ، عزت نفس و قوی کردن شخصیتت کار
کن. سعی کن عصبی نشی و آرامشت رو حفظ کنی. اون الان فقط دنبال عصبی کردن شماست.
پس آرامشت رو حفظ کن.
اگر اینطور صلاح می بینی ماهی رو هر وقت از آب بگبرب تازست. اما سعی کن عزتت توی این ماجرا
حفظ بشه. کاری که به صلاحته انجام بده. تو دختر عاقلی هستی عزیز دلم.
لینک زیر رو برای افزایش اعتماد به نفست بخون
مطمئن باش خداوند هوات رو داره پس با قدمهای مطمئن به سمت آینده برو!
موفق باشی گلم.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ممنونم بهار شادی عزیز. توروخدا برام دعا کنید. انقد این آدم زده تو ذوقم که همه ش چشام پره اشکه. آخه همه جام که نمیتونم گریه کنم. نمیدونم بعد این طلاق چی به سر زندگیم میاد. فقط دلم به خدا خوشه.همین
اگه اون بتونه زندگی خوبی برای زنش بسازه اونوقت من تا آخر عمرم میسوزم که ای داد بیداد پس چرا زندگی من اونجوری شد.
بیخیال .دیوونه شدم،مثل روانیا با خودم حرف میزنم.سر شما رم درد نیارم
از عمق وجودم آرزو میکنم هیچ دختری مثل من زندگیش اینجوری نشه:323:
از همه میخوام دعام کنن.ممنونم:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان
لینک تاپیکی که بهت دادم در پست قبل رو همه پست هاش رو بخون از ابتدا.
خیلی به احیای شخصیت و عزت نفست کمک می کنه نوشته های اون تاپیک.
میدونم ناراحتی و قابل درکه اما یادت باشه اگر یک آدم در شان ما نباشه ، دلیل نمیشه که مشکل از ماست!
مشکل از اون کسیه که لیاقتش در حد ما نیست.
گاهی ما زندگی مشترک رو با زندگی مجردی اشتباه می گیریم.
انقدر فکر نکن بعد از طلاق (اگر اتفاق بیافته) تو بدبخت میشی و اون خوشبخت. کمی برای خودت ارزش و احترام و
عزت قائل باش! تو میتونی درس بزرگی بگیری از این تجربه تلخ اما گرانبها که اشتباهات قبلت رو تکرار نکنی.
یادت باشه حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست. خداوند در هر حضور حکمتی نهان کرده برای کمال ما.
خوش آن روزی که دریابیم حکمت این حضور رو. پس قوی باش. صبر و توکل کن با همه وجودت به خداوند.
نتیجه هر چی باشه به نفع تو هست چون توکلت به خداست.
:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم عزیز
به اندازه ( و یا یه ذره بیشتر مثلا پنجاه و یکی و دو درصد )خودت تلاش کن برا ساختن این زندگی ، حتی اگه توانائیش رو داشته باشی ! اما پیوسته .
یعنی بجای اینکه سهم شما ازتلاش برا ساختن زندگی 70 به 30 باشه تو یه مقطع کوتاه ، سهم خودتون رو به
50 -52 برسون و در یه پریود زمانی چند ماهه.
این لینک رو هم مطالعه کن.
http://www.hamdardi.net/thread-16669.html
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام جنابbaby . ممنونم که به تاپیک من هم سر زدین.
منظورتون رو دقیق متوجه نشدم،یعنی الان سهم تلاش من بیشتره و باید کمش کنم؟ درست متوجه شدم؟
میشه یه کم بیشتر برام توضیح بدین؟
چطور میتونم این کار رو بکنم؟
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم عزیز
همیشه تاپیک شما رو دنبال میکردم و شاهد تغییرات رفتاری شما بودم و اینکه چقدر مشتاق دوام زندگیتون بودید.
تلاش شما قابل تقدیره:104:
عزیزم به این فکر کن که یک نیمه سیب، کنار یک نیمه پرتقال هیچ وقت کامل قرینه قرار نمیگیره.
اگر روزی بر فرض و احتمال شما همسرتون رو کنار زنی خوشبخت دیدید مطمئن باش نیمه خودش رو پیدا کرده.
ایراد از شما نیست تو این مدت همه تلاشت رو کردی که کنار نیمه خودت جا بگیری....
این مدت فقط صبر کن و به خودت استراحت فکری بده. مریم باید قوی بشه......
موفق باشی دوست عزیز:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
ببین این ناراحتی ها طبیعیه....بعد یه مدت عادی می شه... منم اولا از نامزدم جدا شده بودم همینجور بودم..می گفتم اگه دستش تو دست کسی دیگه باشه من خود کشی می کنم! هی می گفتم خدایا منو از شر این زندگی خلاص کن...اما الان می گم خدایا از عمر او بکاه و بر عمر من بیفزا !!!!:))))))))) :227:
گریه بکن...اتفاقا جلو همه گریه کن( اعضای خونواده مثل مادر پدر) شوهرت بوده مرد و گریه کردن براش مانعی نداره..خیلی آروم تر می شی...خجالت نکش ازشون...ببین ناراحت نشو اگه می گه بهترین زندگی و می سازه واسه یه زن دیگه...
ببین من مثلا وقتی کمبود دارم وقتی نتونستم یه زندگی عالی واسه کسی بسازم شروع می کنم به شعار دادن...این می دونه نتونسته تورو خوشحال کنه هی می گه آره بعدی و حتما خوشبخت می کنم..
بعدم انقدر خودتو قوی کن که زن گرفتن و نگرفتنش اصن واست مهم نباشه...مهم این بود که تورو نتونست خوشبخت کنه
مریم فقط یه سوال خیلی مهم: اگه خدای نکرده واقعا کارتون به جدایی کشید امکان داره که همش همو ببینید؟؟ آخه گفتی شهرمون کوچیکه؟ یعنی اخبار این ادم بهت می رسه؟ اگه اینجوری باشه از ادمایی که یه جوری با جفت خانواده ها در رفت و آمدن تا حد امکان تا یه مدت دوری کن
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام و بازم ممنون از همراهیتون
مریم جان آره امکانش زیاده هم رو ببینیم و اخبار همدیگه رو داشته باشیم ولی خوب کاریش نمیشه کرد نمیتونم از ترس این ترسام یه عمر خودمو بندازم توی آتیش. خبر جدید اینکه دو شب پیش تماس گرفت و گفت دوست دارم عروسی کنیم و برگردی به این زندگی و... منم گفتم تو که گفتی دو سال دیگه با وجود تو ازدواج میکنم،که گفت آره من اینارو توی عصبانیت گفتم.و خیلی حرفای دیگه منتها من بهش گفتم تو حرمتی برای من پیش مادرت نذاشتی و من دیگه اعتباری ندارم که بخوام برگردم و قرار نیست هروقت عصبانی شدی لباسامو جلوی خونواده ت با پا بندازی جلوم و بگی خیلی معذرت میخوام "هری":302:
این چند روز به جای گریه زاری نشستم سنگامو با خودم واکندم، اعتبار و اطمینانی به این آدم نیست متاسفانه، منی که توی نامزدی اینجوریه اوضام بعد 4 سال زندگی زیر یه سقف با اون همه مشکلات خاص خودش وضعم چطور میشه؟ راستش من به خاطر دو مساله بوده و هست که هنوزم ته دلم دو دلم: 1- از طلاق و عواقبش میترسم،میترسم اگه بعدا خواستگار داشتم این بشه یه پتک توی سر زندگیم.میترسم به خاطر این عقد یه ساله یه عمر زندگیم تحت تاثیر قرار بگیره
2- دلم براش تنگ میشه و گاهی یاد خاطرات خوبمون که میافتم به شدت غمگین میشم، و از طرفی هم دوست ندارم با کس دیگه ای ببینمش.
شاید اینایی که گفتم کودکانه باشه ولی خوب واقعیاتی هست که من رو اذیت میکنه.فقط نمیدونم چطوریه که همه میگن زودتر خودت رو از اون زندگی بکش بیرون تو نمیتونی یه عمر با اون مادرش توی یه ساختمون زندگی کنی. باید شاکر هم باشی که خدا داره سنگ میندازه جلوی پات که نری جلو.
دارم به توافقی جدا شدن به طور جدی فکر میکنم،از کش دار شدن قضیه فقط دارم آسیب میبینم.دیروز نشسته بود بیرون با دوستش و داشت میگفت و میخندید اون وقت من انقد غصه خوردم که 8 کیلو وزنم اومده پایین. وقتی برای اون مهم نیست........
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان.
عزیزم نمیشه که براش مهم نباشه زندگیش.مهمه شک نکن اما بعضیا اینطورین.من و شوهرمم که دعوا میکنیم اون میره با دوستاش میگه و میخنده و من گریه میکنم.
هیچ طور نمیشه با مادرشوهرتون زندگی نکنین؟نمیتونی شرط بزاری یا حتی تعهد بگیری که با اونا زندگی نکنین؟
حالا که آرومتر شده میبینی که زنگ زده و خاسته برگردی.تو عصبانیت خیلی چیزا پیش میاد.من خیلی ها رو دیدم که بعد از ازدواج 90 درصد مشکلات دوران عقدشون حل شده میفتین تو زندگی و سرتون شلوغ میشه رفت و آمدها کمتر میشه و شاید خیلی مسائل که با مادرشوهرت داشتی پیش نیاد.اگه تو تلاش کنی میتونی از اون مادرشوهر یه فرشته بسازی.یک بنده خدایی تو فامیلمون هست که 3تا عروس داره.2تا عروس اولیشو بیچاره کرد حتی زدشون اما سومی رو الان رو جفت چشاش نگه میداره و اینقدر دوسش داره که حد نداره.اون خیلی با سیاست بود و از اون دیو یه فرشته ساخت با رفتارایه خوبش و کمی توجه و محبت.عزیزم اگه یک ذره احتمال میدی شاید بهتر شه شوهرت و مادرش به طلاق فکر نکن.گفتی زنگ زده خیلی امیدوار شدم.اینا نظر من بود.بازم دوستان با تجربه و کارشناسای عزیز بهتر راهنماییت میکنن.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم عزیزم
تاپیکت رو دنبال میکردم.دونه دونه پستها رو میخوندم.
در مورد اینکه گفته به پاتون میفتم و مهریه رو به اجرا بذارید و ....
الان دیگه هرکسی میدونه کسی که میخواد زنش رو طلاق بده موظف تمام حق و حقوقش رو تا ریال اخر بده..دیگه نیازی نیست شما مهریه رو اجرا بذاری و ....
ایشون اگر طلاق میخواد (که خودشم میگه میخواد ) میدونه که باید تمام حقوق شما رو پرداخت کنه.
مریم جان
توصیه من به شما اینه که فقط و فقط صبوری کنی.سر خودت رو گرم کن و بذار هرکاری میخواد بکنه خودش انجام بده.
شما باهاش در این مسر همقدم نشو.
بذار کسی که میخواد مسیر دادکاه رو در پیش بگیره خودش باشه.
فکر نکن خدا حواسش به تو نیست.اتفاقا پیش خوب کسی گردن کج کردی.
شما که از عاقبت این زندگی خبر نداری...داری؟!
خبر داری که ممکن در اینده چی پیش بیاد ؟اینا همه لطف خداست.
من هم کسی رو میشناختم که در دوران عقدش مثل شما اختلاف زیاد داشت.اما به هر طریقی بود وارد زندگی شد.اون اقا هم میگفت من تورو نمیخوام و ....
الان بعد از یکسال همسرش رو با یه بچه رها کرده و رفته دنبال زنهای صیغه ای و ...
اون خانوم هم بارها سنگ جلو پاش افتاد..اما دست بردار نبود .
مریم جان
من بهت نمیگم طلاق...نمیگم هم بسوز و بساز.
اما تا همسرت به درجه ای از فهم و درک نرسه کار برای شما همچنان دشوار و سخت خواهد بود.
من توصیه ام به شما اینه که مدتی به خودت ارامش بده.
مرخصی بگیر و با یکی از دوستات برو مسافرت.بذار هرکاری خودشون میخوان بکنن.
در باره مورد 1.در پست 67
اگر کسی شما رو واقعا بخواد مسائل مربوط به شما رو هم با جان و دل میپذیره.نگران نباش در این رابطه .
در باره مورد 2هم
بعد از طلاق کم کم حس محبت از بین میره و هر کدوم از شماها حق دارین جداگانه زندگی مشترکی رو تجربه کنید
اما این فکرها مال الان نیست.مال وقتیه که حکم طلاق دستتون باشه که این کار حداقل یکسال طول میکشه
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
شارلوت،مرسی عزیزم،آره میاد میگه برگرد ولی وقتی برمیگردم قرآن جلوم میذاره که برو بیرون از زندگیم:300: یادمه مریم یه بار توی تاپیک قبلیم نوشته بود تو چقدر میتونی تنت بلرزه که ای وای امروز طلاقم میده یا فردا. راستم میگه.آخه اصلا مسئله اینه که اون نباید مسائل بین خودمون رو به مادرش گزارش کنه،اونم اووووون مادر که به جای درست کردن کارا بدتر میریزتشون به هم. مگه دیگه پیش مادرش آبرویی برام مونده که .... بعدشم اون حرفا اصلا در شان یه خانوم 60 ساله نیست ،حرفای صد من یه غاز.
مریم جان سلام،چقد خوشحالم بازم اومدی.همونطور که گفتم دارم به جدا شدن توافقی به طور جدی فکر میکنم، اصلا مهریه پیشکشش، پول که از عمر و اعصابم مهمتر نیست.واقعا درست میگی تا اون به درجه ای از فهم نرسه که نباید هرچیزی رو پیش مادرش نگه نمیشه باهاش زندگی کرد.میگه چون مادرم تو رو برام گرفته من همه چیز رو پیشش میگم این دفعه که خودم یکی رو بگیرم به مادرم و خواهرام اجازه نفس کشیدن هم نمیدم چون اون موقع میگم که خودم گرفتم و دیگه زورم نمیاد!!!!!
ممنون میشم دعام کنین:72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
maryam1363 عزیزم
توجهت رو به پستهای 4 و 7 و 12 یک بار دیگه جلب میکنم.
البته بسیار خوشحالم که تلاشتم کردی و لااقل در آینده ناراحت نمیشی که شاید اگه فلان کارو میکردم نتیجه میداد.
در رابطه با اینکه میگن:
زن بعد از تورو خوشبخت میکنم....
اصلا ناراحت این چیزا نباش..اصلا هم از این خبرا نیست...اگرم بتونه یکی دیگرو خوشبخت کنه که ایشاالله خوشبخت بشن ولی تو چرا امکان بدبخت شدن رو داشته باشی؟؟؟
به هرحال شما خودت بهتر میتونی مسائل رو حل و فصل کنی چون در اون شرایط هستی و کسی دیگه ای جای شما نیست.
امیدوارم عاقلانه ترین و بهترین راه رو انتخاب کنی و خوشبخت باشی
باتشکر
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جون عزیزم من تاپیک قبلیت رو دنبای میکردم واما این تاپیکت رو امروز خوندم .برات ناراحت شدم عزیزم .ولی اصلا نگران نباش .خدا خیلی بزرگه ، توکل کن به خدا ،اگر واقعا این زندگی به صلاح شما باشه به هم گره میخورید و اگر به صلاح نباشه خدایی نکرده جدا میشید ...پس فقط توکل کن به خدا .
همسرت عصبانیه و توی عصبانیت خیلی حرف ها رو میزنه ، اصلا جدیشون نگیر.اون با زدن این حرفایی که میرم با کس دیگه ای ازدواج میکنم که خوشبختش کنم و ...فقط میخواد تورو اذیت کنه تا تو بیشتر قدرش رو بدونی ...به نظرم توی عصبانیت و دعوا خیلی ناراحت میشه و بعدش میخواد با این حرف ها بهت بگه که من خیلی خوبم ولی تو قدرمو نمیدونی تا تو هم دلت بسوزه و از این دعوا و حرفات و کارات پشیمونت کنه .مردا خیلی این طوری هستن .
عزیزم ببین دلت چی بهت میگه؟ من میدونم دلت با این زندگیه ، خودت میدونی که خیلی اشتباهات رو داشتی و اگر اون اشتباهات رو انجام نداده بودی زندگیت این طور نمیشد و خودت رو هم یک جاهایی مقصر میدونی .اگر شما خیلی خوب بودی و همه اشتباهات از روز اول فقط مال همسرت بود الان دلت با این زندگی نبود .
توی یک دوره از زندگی من هم همین مشکلات رو داشتم . من هم با یک سری اشتباهات( لج و لجبازی هایی که با همسرم داشتیم و بی مهارتی اول زندگی ) باعث شده بودم که اون با من این رفتار ها رو داشته باشه .من با التماس به زندگیم برگشتم .همسر منم اولش خیلی میگفت این زندگی دیگه به درد نمیخوره .دیگه نمیشه ...ولی من اصرار داشتم که من درستش میکنم (چون میدونستم همسرم خوبه و یک سری رفتارای من باعث شده بود اون از بد هم بدتر شه ونه اینکه من فقط مقصر بودم ولی قلق همسر من اون رفتارا نبوده)
هرچی میگفتم با هم میسازیم تو هم کمک کن ، میگفت نه من به این زندگی امید ندارم و هیچ تلاشی نمیکنم ...منم قبول کردم و گفتم باشه من میسازمش .همسرم هم گفت شرط من اینه که هرچی من میگم باید بگی چشم و رو حرف من اصلا حرف نزنی .منم قبول کردم .ولی نمیدونستم که با همین چشم گفتن افسار زندگی کلا به دست منه .و بعدا بهش رسیدم .
فقط هم به این دلیل میگفت من کمکی نمیکنم که 2 روز دیگه اگه دعوا شد من نگم تو هم مقصر بودی ، باید به امید اینکه همه تلاش ها از ظرف من باشه میرفتم جلو .ولی من رفتم و موفق هم شدم .درسته که اولش تحقر شدم و خیلی ها میگفتن با اون تحقیر ها و التماس ها دیگه زندگی ارزش نداره ولی داشت واقعا هم داشت .ولی من از جون و دل مایه گذاشتم .کلا تغییر کردم و الان خیلی خوشحالم .چون با تغییر رفتارای من همسرم هم تغییر کرد .
عزیزم باید صبر کنی .بزار یکم آرومتر شی بعدا تصمیم بگیر .اصلا الان هیچ تصمیم نگیر .زندگیت درست میشه ولی باید تلاش کنی .قدم اولش صبره .بزار همه چی از تب و تاب بیفته .خدا رو شکر که همسرت هم پشیمونه و اونم میخواد که ازدواج سر بگیره .این خیلی بهت کمک میکنه .ولی الان که اونم زنگ زده تو دیگه تصمیمت رو عوض نکن .
به خاطر یک سری مسائل مالی و مادر شوهر و بی مهارتی شما دو نفر زندگیتون الان به اینجا رسیده .یک روز دیگه این مشکلات نیست .
اگر همسرت تماس گرفت بگو به خاطر مسائل اخیر خیلی نگرانم باید یکم تنها باشم تا بیشتر فکر کنم .تا اونم یکم 2 دل شه که تو به این زندگی برمیگردی یا نه .ولی اصلا نگو که به جدایی فکر میکنی چون 2باره لجبازی رو شروع میکنه .اصلا هم نگو که برمیگردم که با خودش فکر کنه تو با وجود این تحقیرها هنوز هیچیت نیست .کاملا در حالت 2 دلی بزارش تا بیشتر به سمتت جذب شه .
حتما برات دعا میکنم و آرزوی خوشبختی برات دارم .
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
تمنا جان خیلی ممنونم از پستی که برام زدی. ولی ای کاش جای من بودی، هرطور شده با خودش راه میام و تا دم مردنم تلاش میکنم که زندگیم خوب شه، ولی اصلا نمیدونم با مادرش چیکار کنم،باور کن این جمله رو که نوشتم تنم لرزید، اولا که اصلا و ابدا دست بردار پسرش نیست و حتما باید توی یه ساختمون با فاصله 10 پله با هم باشن، در ثانی پسرش این قابلیت رو نداره که چارچوب زندگیش رو روشن کنه و همه خونواده ش تا عمق همه ماجراها رو خبر دارن،سوما اینکه اصلا نباید مادرش به خودش اجازه بده راجع به همه گذشته و حال و پول و پدر مادر و....... اظهار نظر کنه، اونم نه اظهار نظر بلکه دعواااااا .آخه باید بفهمم چندتا شوهر دارم یا نه؟ چهارم اینکه این خانم با همه دعوا کرده از خواهر و برادر بگیر تا جاری و خواهرشوهر و همسایه و مادر دامادشون، به نظرتون من تافته جدا بافته میشم توی یه ساختمون اونم در دراز مدت؟؟
نکته بعدی هم اینه که همسرم از خداشه که بریم توافقی جداشیم همه ی این دست دست کردنشم خودش میگه برای اینه که اگه بره دنبال کاراش خیلی روندش طولانی میشه.
من الانم میگم خیلی اشتباه کردم ولی نباید این خونواده سر ههههههر مسئله ای برن سراغ شخم زدن گذشته و تحقیر کردن ومسخره کردن پدر مادرم که:324: باید قدم مثبت بردارن به جلو نه هربار اینجوری آبروی ما رو دم عروسی ببرن. اونشب مادش صد دفعه گفت نمیخوایم زور که نیست، خوب پسرشم سو استفاده میکنه، حالا نوبت پسرش میشد پدرم رو مسخره میکرد مادرشم ادامه میداد و میخندید . ازش متنفرم. برن کس دیگه ای رو خوشبخت کنن.اشتباه زیاد کردم ولی تاوانش این نیست که یه عمر اونا هر شب منو بندازن بیرون خونه:302:
خیلی عصبانی هستم معذرت میخوام.
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام عزیزم با اینکه ندیدمت اما خیلی دوست دارم:43:
مریم خانوادت چی می گن؟ حرف اونا مهمه....زود تصمیم نگیر الان...ببین عمر ادم مهمه دوستم نداریم همش به انتظار بگذره...اما یه کم صبر کن...بذار تکلیف روشن کردن از طرف اونا باشه...بعدا پشیمون نشی که ایکاش جدا نمی شدم....ببین یه ادمی هست میگه فقط طلاق اما تو دو دل هستی...بذار اونا بیان سراغت...آیه نازل نشده که فردا برین زیر یه سقف...فقط عروسی تو با سیاست عقب بنداز...یا بگو با شرایط پیش اومده فعلا صلاح نیست بریم....اما واسه طلاق اقدام نکن یه کم بیشتر تو وقت می خوای
آخه قربونت برم هنوز به نتیجه نرسیدی...تو اون مدت هم اگه شوهرت زنگ زد که عادی نه رمانتیک باهاش حرف می زنی اما پیشقدم نشو واسه زنگ و اس ام اس های بعدی...یه کم خلوت کن دورتو.... با مادر شوهرت فکر کنم باید حرف بزنی... نه با داد و دعوا...ولی یه جوری بهش بفهمونی که نه خودش نه حتی پسرش اجازه ندارن توهین کنن اگر نه که به شدت مسیر جدایی و دنبال می کنی چون نه می خوای اعصاب خودت و خورد کنی نه اونارو....ببین من خودم یکی از اونایی بودم که می گفتم تا کی تحقیر اما به نظرم زور اخرت و بزن...خیلی جدی باید با خانواده شوهرت در درجه اول و بعد شوهرت حرف بزنی...حتی این حرف ها می تونه از دهان پدر و برادر هات زده بشه یا در حضور خانوادت بهشون بگی....ولی به نظرم تنها نرو...بذار بفهمن دختر صاحب داره هر چیزی و حق ندارن بگن.....اگه کوتاه اومدن که زود تاریخ عروسی و تعیین نکن بذار بگذره به مدت...اگرم نه که دیگه ..................
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مرسی خانوم.لطف دارین منم شما رو دوست دارم:46:
میدونی مسئله چیه مریم جان؟ اینکه من نامزدم،اگه عروسی کرده بودم همه این راه ها رو میرفتم و به قول خودت همه زورم رو میزدم، اما الان فکر میکنم جدا شم بهتره تا توی اون زندگی مجبور به خوردن قرص اعصاب بشم. وتازه اوضاعم خیلی هم خیت تر بشه.
سوالی که پرسیدی راجع به نظر خونواده م : همشون یه صدا و با اطمینان میگن بیا بیرون از این زندگی. نه تنها خونواده م بلکه تمام اونهایی که به نحوی این خونواده رو میشناسن میگن خلاص کن خودتو.
توی تحقیقات قبل عقد هم همه از مادرش بد گفتن ولی از پسرش تعریف کردن، منم به پسرش اعتماد کردم و جواب دادم ولی نمیدونستم این بامبول رو سرم در میارن. پدرم میگه یا ما یا شوهرت،رفتی اونجا دیگه حق نداری برگردی و شکایتی ازشون بکنی چون خودشون دارن به همه زبونی بهت میفهمونن که چه زندگی در انتظارته.
آره درست میگی دو دلم فقط به یه دلیل: همسرم رو دوست دارم.همیییین. ولی آیا میتونم با دوست داشتن یه طرفه برای 20 سال آینده اون زندگی تصمیم بگیرم؟ نه متاسفانه. فعلا دروغ گفتم که مهریه م رو دنبال میکنم اونم خیالش راحته که پس توافقی تمومش میکنه، اگه بدونه هنوز اقدامی نکردم به شدت قاطی میکنه.:163:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
از اتفاقات پیش اومده واقعا ناراحت شدم........
اولا که به هیچ عنوان کوتاه نیا و محکم باش
ببین مریم تو باید تا میتونی اعتماد به نفست رو بدست بیاری و نذاری حرفای یه خانم با طرز فکر قدیمی تو رو و زندگیتو از پا در بیاره هر حرفی می زنه به خاطر فرهنگ پایینشه................
ببین به نظر من اینقدر سفت زندگیتو چسبیدی که دیگه داره..........
رهاش کن مریم نمی گم طلاق بگیر و یا برگرد به زندگیت می گم رهاش کن
ببین دوست داشتن زوری نیست تو اینقدر به همسرت چسبیده بودی که فکر می کرد الان چه خبره
و از الان هم نمی خواد تنهایی تلاش کنی فقط رهاش کن
بشین نگاه کن ببین اون چی کار می کنه
به هرحال یا باهات ادامه می ده و یا اینکه تمومش می کنه
الان وقتشه که مریم بشه ناز و شوهرش اگه خواست و تصمیمشو گرفت بشه نیاز........... و این مسئله هم نباید با التماس باشه
در ضمن
گاهی وقتا خدا بعضی از سختی ها رو می ذاره تو زندگی آدم که بعدش می فهمی که در پسش چه آرامشی قراره بهت بده
شاید اصلا خدا دوستت داره و می خواد تو رو از اشتباهی که در انتخابت بود در بیاره بیرون
از خدا بخواه هر چی به صلاحته برات بشه
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مگه نگفته بود که بیا برگرد به زندگی؟؟؟؟
از اینکه تو اقدام نکردی قاطی می کنه؟؟ واسه مهریه؟؟؟
ببین مریم من روحیات خودم و می گم نمی گم این کارم درسته یا غلط...من فقط چیزی و می گم که فکر می کنم اگه یه همچین موردی برام پیش بیاد اینجوری برخورد می کنم...انتخابش با خودته اما من اگه به این نتیجه می رسیدم که باید جدا بشم دیگه پی مهریه رو نمی گرفتم...مینداختمش بیرون...دیگه اونو به خودم واسه مهریه و این داستانا آویزون نمی کردم...می گی شهرمون کوچیکه نمی دونم شاید بعدا بگن دختره واسه مهریه اومده بود... می گم نظر من کارشناسی نیست...شاید تو روحیه کسی این جنگیدن باشه ..بره دادگاه همه جور حرف بشنوه و همه جوره از خودش دفاع کنه...در من نیست...اگر می تونی 6 ماه یکسال تو دادگاه ها بری و بیای برو دنبال مهریه اگه این جنگیدن تو وجودت هست برو دنبالش وگرنه جز فرسایش روح و رفتن دل و دین با دیدن شوهرت هیچی عایدت نمی شه... بستگی به خودت داره یه وقت انقدر متنفری که می خوای یه جوری انتقام بگیری..یه وقت فقط می خوای خودت و نجات بدی ..انتخابا تو هر شرایطی متفاوته
همه این داستان ها رو گفتم که بذاری زمان بگذره صبر کنی خودشون اقدام کنن اگر تو این زمان بازم دیدی دیگه به درد هم نمی خورین یک بار برای همیشه کارو تموم کن...
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
درود بر دوستان عزیز بخصوص بانو maryam1363
اولندش: خداوکیلی کارت خیلی درسته یعنی واقعا من یکی چشام داره ار حدقه بیرون میاد هرچی جلوتر میرم اینقدر صبوری اینقدر با درایت رفتار کردی و اینقدر شخصیت محکمی داری والله تعداد بانوانی که من با این شخصیت محکم و قوی توی زندگیم دیدم فکر نکنم 10 تا هم روی هم رفته بشن :104:
دومندش: اونجوری هم که فکر میکنی طلاق و جدایی چیز بدی نیست ولی بدون تا سالهای متمادی باهات میونه خاطراتش و اینکه فکر کنی بزودی از ذهنت پاک میشه خیال باطله.سعی هم نکن بخودت فشار بیاری که فراموشش کنی.خیلی طول میکشه تا بتونی خودت رو پیدا کنی خیلی وقتا بخودت میگی مگه من چی کم داشتم خوشگل بودم خانواده دار بودم بساز بودم خوش اخلاق بودم و خیلی چیزای دیگه چرا ترکم کردش چرا رفتش چرا نخواست باهام زندگی کنه و از این جور حرفا.باکسی هم ازدواج کنی همش خودتو باهاش مقایسه میکنی و خودت رو عذاب میدی اینا هست فکر نکن روی هوا اینارو میگم نه دیدم و با تمام وجود این احساسات رو لمس کردم پس بدون اینا در انتظارته.و توی جامعه به چشم یه طعمه بهت نیگا کنن و از این جور چیزا.اینا مشکلاته بعد طلاقه
ولی شما خیلی خوش شانسی چون خانوادت پشته سرته مثل کوه ازت مراقبت میکنه بانوان زیادی نیستن مثل شا اینقدر خوش شانس باشن.خوندات میدونن همه تلاشتو کردی پس مطمئنا بهت بیشتر توجه میکنن تا کمبودی رو حس نکنی.
بخودت مربوطه ولی تا قرون آخرش رو بگیر مهریت رو .از این حرفت اصلا خوشم نیومد که جونم بیشتر ارزش داره و مهریه و پول چیه.اصلا این حرفو بریز دور به این پول نیاز داری حقته پس حقتو بگیر.
اگه واقعا تصمیمت رو گرفتی بنظرم یکسر برین توی مقالات کلوب بخش افرادی که طلاق گرفتن تجربیات خوبی رو میتونی براحتی بدست بیاری.
سومندش: میدونم من یه مرد هستم و جای شما نیستم حتی تصورش هم برام مشکله که یه نفر اینجوری باهاش برخورد بشه هرچند اشتباه کرده باشه.ولی یه خواهش دارم ازت بازم تلاشت رو کن یکم دیگه صبر کن بهش وقت بده اگه واقعا دلت با زندگیت هست و دوسش داری اگه نخواست برگرده که هیچی.اگه برگشت ولی ازدواجت رو عقب بنداز و براش شرط بزار البته فکر کنم من پله پله برین جلو بهتره اول تمرکز رو بزارین روی شوهرتون نه مادرش
اینم جمله آخر کخ مخصوص خودمه:کسی اذیتت کرد یا ناراحتت کرد خودتو اذیت نکن اعصابت رو خورد نکن وقتت رو هدر نده بهش فکر کنی.چون ارزشش رو نداره و از اون مهمتر اینه که واقعا ارزش خودت و وقتت چقدره که بخوای به خاطر یه همچین افرادی هدرش بدی:72:
واست دعا میکنم ایشالله هرچی خیره همون بشه.:323: درضمن اوستا کریم خیلی دوست داره بخدا عاشق دلای شکسته هستش.به فرمایش امام صادق: هر بلایی سر دیگران بیاری نمیمیری تا همون بلا سرت بیاد:104: به این جمله رسیدم خودم واقعا میگم.پس مطمئن باش یه روزی خدا خودش جواب اینکاراشونو میده بسپرشون به خدا و زندگیت رو دوباره شروع کن چون واقعا میگم لیاقت یه زندگی خوب و ایده ال رو دارین چون شخصیت بسیار محکم و قوی دارین درود بر شما بانو:104:
شاد و سربلند و پیروز باشی در پناه ایزد منان بدورد :72:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان و خاله قزی ممنونم از این همه لطفتون:72:
خوب همسرم گفت من اصلا اقدام نمیکنم چون روندش طولانی میشه ،پس یا برگرد به این زندگی(که از نظر خودش زندگیه:311:) یا برو مهریه ت رو اجراییه بزن روش که من بدمش و جدا شیم. خوب من گفتم با این شرایط برنمیگردم و برای اینکه فعلا از سرم بازش کنم گفتم دنبال کار مهریه م رو میگیرم(چون حتما میدونین حکم مهریه من صادر شده و فقط مونده اجراییه بخوره روش که کمتر از یک ماه هم طول میکشه اینکار) و خوب حالا فکر کرده که واقعا رفتم دنبالش واسه همینه میگم اگه بفهمه نرفتم قاطی میکنه.
خاله قزی مرسی.راستش خودم فکر میکنم با مریم یه سال پیش آسمون تا زمین فاصله گرفتم،واقعا محکم تر شدم. از اینکه گفتی بسپرشون به خدا،یاد اون خانومی افتادم که قبل من رفته بودن خواستگاریش و در کمال نامردی بعد آزمایش و خواستگار رسمی و فهمیدن همه فامیل دختره بیخیالش شدن و راحت بهش گفته بودن نمیخوایم!!!!! اون دختره یه روز بهم گفت خدا کنه هیچوقت شوهرت سامانش سر نگیره و همیشه آواره باشه که اونجوری با آبروی من بازی کرد.نفرین اون دختره باعث شد منم بسوزم حالا سر یه مشت اشتباهاتی که در گذشته از سمت هر دو خانواده سر زده داره این زندگی رو هم نابود میکنه.البته یه نکته رو بگم : ما خوشی نزده بود زیر دلمون که 4 ماه بعد عقد مهریه رو اجرا بذاریم. شورشو درآورده بود فکر میکرد من رو از توی جوب خیابونا پیدا کرده و منت سرم گذاشته گرفتتم.پس استارت این دعواهارم خودشون زدن، ما اگه اشتباهی هم کردیم بعد اون 4 ماه بود.ولی خوب نمیخوان حلش کنن بدترش میکنن.بره به سلامت، اگه برای اون قحطی نیست.........
من اگه تا حالام دست و پا زدم به خاطر اون نبوده به خاطر وظیفه م بوده،من توی عقدنامه تمرین امضا که نکردم،تعهد دادم که متعهد باشم به این زندگی پس اگه زیادی هم تلاش کردم وظیفه م بوده و وجدانم آسوده س که مثل بعضی دخترا با اولین تشر فرار نکردم. اونم وظیفه داشت تلاش کنه و نکرد متاسفانه،میخواد برای کس دیگه ای تلاش کنه، خوب بهتره دیگه منم قدر خوم رو بدونم،اون همین الانم مطمئنه که من میتونم یه ازدواج عالی بکنم.
ببخشید طولانی شد،دلم که میگیره دوست دارم دو ساعت یه ریز حرف بزنم:163:
-
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم جان بازنده اصلی اونه مطمئن باش
اون یه نامزدی ناموفقم داشته
اگه حرف و حدیثی هم بخواد بعدش باشه همه اونو مقصر می دونند