چرا به من خیانت کرد؟ میتونم با جداییش کنار بیام؟ چرا دست از دروغ برنمیداره؟

خیلی خوبه رزا جان. پس یعنی تو میتونی بجنگی و حد اقل خیالت راحت باشه که زندگیتو دو دستی تقدیم نکردی.

یه پیشنهاد دارم که اگه مشاورای بزرگوار تالار کمک کنن بگن درسته یا نه خیلی ازشون ممنون میشم. چون من به

علت رشته تحصیلیم یه مدت تو دادگاه مترجم بودم اینو میگم ولی مشاوره نمیتونم بدم:160:

شما میتونید از قبل از مسئول پروندتون خواهش کنید موقع جلسه دادگاهتون خودشون پیشنهاد بدن شما و

همسرت با هم به تنهایی صحبت کنید. طوری که مشخص نشه شما خواستی. اونموقع با حفظ آرامش با ایشون

صحبت کنید و بگید اگه حاضره واسه زندگیتون تلاش کنه شما حاضرید همراهیشون کنید.

سلام.
اگه مطمئنی کم نگذاشتی وهمه جوره به شوهرت رسیدی چرا رو مسائل جنسی تاکید داری ؟

الان بیشتر از اینکه با شوهرت بجنگی باید با نفر سوم مقابله کنی بجای بیرون اومدن از زندگیی که هنوز با بعضی خاطراتش میخندی ودلت واسش تنگ میشه اون نفر سوم رو بیرون کن...
به نظرم وایسا وشوهرتو مثل توپ ننداز تو زمین حریف....

با حرف باران موافقم یه جوری بهش بفهمون که میخوای سعیتو بکنی وهستی واسه نجات رابطتون ....
به نظر من درست کردن بدترین زندگیها وحل بزرگترین اختلافا از خراب کردنش واز صفر شروع کردن راحتتره.

به امید پیروزی:104:

باران جان

اون حاضر نیست بجنگه تا ته خط رو رفته

منم با تمام چیزایی که گفتم حاضر نیستم خودمو بیشتر از این تحقیر کنم. قبلا یک بار بخشیدمش . حتی با روحیه ای که از خودم میشناسم شک دارم اگه برگرده بتونم تحملش کنم .

پرم از احساسات ضد و نقیض نه میتونم فراموش کنم نه میتونم براش بجنگم

اما بدم میاد خودمو بسپارم به دست جریان آب موندم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط هیام

سلام.
اگه مطمئنی کم نگذاشتی وهمه جوره به شوهرت رسیدی چرا رو مسائل جنسی تاکید داری ؟

---

هیام عزیز

روی این مسائل تاکید دارم چون متاسفانه این اواخر خیلی مد شده که تا مردی خیانت میکنه اولین انگشت اتهام به سمت خانمش اشاره می کنه. خیلی رواج پیدا کرده این توجیهات. در صورتیکه حداقل تو مسئله ی من بخدا اینطور نیود . نمیگم بهترین بودم براش ولی هر توقعی رو که به زبون می آورد با علاقه انجام می دادم. چون دوسش داشتم.

اما حالا دارم روانی میشم احساس می کنم تمام اون مواقع یه بازیچه بودم تو دستش، شاید توقعات عجیب و غریبشو می گفته که صدای منو دربیاره. حس کسی رو دارم که انگار بهش تجاوز شده باشه . به بازی گرفتنش و بعد راحت ازش گذشتن. فکر نمی کنم هیچ کس بتونه حسمو بفهمه

واقعا دیوونه کننده است که سه سال تلاش کنی بجنگی از جسم و روح و عشق و پول و همه مایه بذاری و بهعد ببینی یکی داشته تمام مدت به کارهات میخندیده

سلام رزا ای عزیز
من تاپیکت رو می خونم همیشه ..اینکه میگی :
اما حالا دارم روانی میشم احساس می کنم تمام اون مواقع یه بازیچه بودم تو دستش، شاید توقعات عجیب و غریبشو می گفته که صدای منو دربیاره. حس کسی رو دارم که انگار بهش تجاوز شده باشه . به بازی گرفتنش و بعد راحت ازش گذشتن. فکر نمی کنم هیچ کس بتونه حسمو بفهمه
برام این حرفت عجیب بود .عزیزم تو هر کاری کردی برای خفظ زندگیت کردی ..شما زن و شوهر بودید و تو حلال ترین کارها را انجام دادی ..تو خواستی رضایت شوهرت و خدا را داشته باشی ..چرا باید خودت رو بخاطرش آزار بدی .شما از این جنبه فکر نکن که شوهرت چه هدفی داشت و چه رفتاری داشت ..مهم هدف خودت و تلاشت بود .خود خوری نکن عزیزم .هیچ تجربه ای مجانی بدست نمیاد .چرا اینقدر خودت رو ضعیف نشون میدی ....حتی به تصمیمات خودت هم با شک و تردید نگاه می کنی ..فعلا مشکل اصلی شما درگیریت با خودت هست .والا همسرت که تکلیفش رو روشن کرده ..

f_z جان

ممنونم که برای تاپیکم وقت میذاری

من تازه فهمیدم خیلی از اون کارهایی که برای اون میکردم حتی خدا هم راضی نبوده اما دیر فهمیدم . قبلا هم گفتم به خاطر بی تجربگیم خیلی مواقع تسلیم خواسته هاش بودم بودم

راستی معلومه که درگیریم با خودمه. فکر کنم از سوالی که توی موضوعم مطرح کردم مشخص باشه که نمیتونم کنار بیام با اوضاعم. درسته من فکر میکردم دارم واسه خدا و حفظ زندگی و عشق به شوهرم فداکاری می کنم اما خدا که از بیشتر کارهام راضی نبوده . زندگی و شوهرم هم که دیگه ندارم این یعنی همه اون انرژی گذاشتن ها بی فایده بوده. پس حق بدید که درگیر و سردرگم باشم

سلام دوست عزیز اگر بعد از رفتن شما باز هم ادامه داده و دنبال شما هم نیومده و اظهار پشیمونی نکرده بهتره که تموم بشه و جدا بشی و نظر من هم اینه که مهریه و تمام حقت رو بگیری...ایشالا آینده خوبی داشته باشی

a.a شما چه راحت نسخه جدایی میپیچی!:305:

بذارید رزا خودش برای زندگیش تصمیم بگیره لطفا.

رزا میدونه همسرش چه کار کرده.یا میتونه کاملا منفعل باشه و منتظر بمونه همسرش ازش دلجویی کنه.انگار این چیزیه که رزا میخواد.:303:

یا همسرش بگه دیگه حاضر نیست با رزا زندگی کنه

یا رزا منفعل نباشه و با همسرش صحبت کنه(خودش یا بزرگترا)

دیگه خود رزا جون باید تصمیم بگیره. شما نگید به نظر من جدا شو:163:

حد اقل قوانین تالار و آفتهای مشاوره رو مطالعه کنید.موفق باشید.

آره موافقم باهاتون..ببخشید من تند رفتم..آخه منطقی فکر نکردم کاملا احساسی بود:303:
من با این که صبر کنه تا شوهرش بیاد و ازش بخواد که برگرده موافقم ولی میترسم اگه خودش از شوهرش بخواد که برگرده بعدا هرچی بشه اون بگه خودت خواستی...نمیدونم قضیه ایشون خیلی پیچیده ست.. رزا جون اون نظر منو بیخیال شو...
امیدوارم خدا راه درستو جلوی پات بذاره عزیزم...
مرسی از گوشزد باران..

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Rosa91

taranee جان ممنون از جوابت

وکیل دارم . پرینت تماسهاش هم هست منتها همونطور که گفتم داره از بیخ و بن دروغ میگه ادعا کرده که اصلا گوشیش دست ِ من بوده . یه دردم اثبات واقعیتیه و درد بزرگترم اینه که هر بار دادگاه میرم ببینمش دیوونه میشم انگار یکی دیگه است هیچ شباهتی به اونی که من می شناختم نداره.

هنوز توی ذهنم گاهی با همون کسی که میشناختم و عاشقش شدم درد و دل میکنم؛ و وقتی این دروغها رو میشنوم انگار تمام کهکشانها رو سرم خراب میشن و هیچی دیگه تو زندگی برام معنی نداره

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

فکور عزیزم

آره در مورد اون عادتش تقریبا مطمینم اما چرا همین آدم روزهای اول ازدواج این عادت رو نداشت یا کنار گذاشته بود؟

چرا دوباره سراغش رفت؟ چرا با اون دختر؟ با اینکه از نظر زناشویی هیچوقت نشد که دست رد به سینه اش بزنم اما فکر میکنم شاید من یه جایی کم گذاشتم. چرا کسی که یه زنِ جوون داره که هر وقت هم بخواد در اختیارشه باید بره سراغ خودارضائی با اس ام اس و عکس و ... ؟ دیگه داره باورم میشه که شاید من یه مشکلی دارم که خودم و خانواده و دوستام نمیبینن اما اون فهمیده بوده. دائم تو خودم دنبال اون ایراد می گردم

---

عزیزم در رابطه با این کامنتت باید بگم بعضی ادم ها ذاتا مریض هستن و اگر حوری بهشتی هم همسرشون باشه بازم دنبال این جور وسائل میرن چون به این مسائل عادت کردن و با چیز های ساده ارضا نمیشم من خودم مردای زیادی رو میشناسم که با وجود زن و بچه باز هم سیرمونی ندارن و چشمهاشون دنبال زن های دیگه است اما فکر میکنم شوهر شما از اول با این مشکل دست به گریبان بوده اما بعدا حادتر شده

سلام روسا جان بنظر من بهتره به گفته هاي دوستان همدردي كاملا دقت كني همه دوستان سعيشون اينه كه تو راه حلي واسه مشكلت بيدا كني اما بنظر خودم همچين مردي سزاوار بخشش نيس چرا كه نه تنها از گفته هاش بشيمون نيست و دنبال راهي براي برگشت به زندگي مشترك در كنار شما نيس نسبت به شما بي توجه هم هست ايشان دوس دارن دوباره طمع زندگي مجردي و دوستي هاي دوران قبل ازدواج رو بكشند به طور واضح بگم منو ببخشين ولي ايشون لياقت زندگي و محبت شما رو ندارن اما باز تصميم با خودتونه كه يا به حرف دلت گوش كني و دوباره به زندگيت برگردي و يا نه از عقل و منطق كمك بگيري دوستان همدردي به نظر من همه موارد و دليل بر گشتن وادامه دادن با اين شخص و همچنين جدايي رو گفتن باز تصميم خودت مهمه اميدوارم از سر منطق تصميم علقلانه رو بگيري :72::72::72:

a.a ممهربونم

ممنونم از نظراتت برام دعا کن کار درست رو انجام بدم که پشیمونی توش نباشه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط baran 2012

رزا میدونه همسرش چه کار کرده.یا میتونه کاملا منفعل باشه و منتظر بمونه همسرش ازش دلجویی کنه.انگار این چیزیه که رزا میخواد.:303:

یا رزا منفعل نباشه و با همسرش صحبت کنه(خودش یا بزرگترا)

---

باران جان
من تقریبا مطمئنم که اگه یه همچین اقدامی بکنم حتی اگه به فرض یک درصد همه چیز درست درست بشه تا آخر عمر سرکوفتشو میشنوم . علاوه بر اینکه با توجه به تمام تلاش هایی که تا حالا برای حفظ زندگیم کردم میخوام برای یک بار هم که شده من کاری نکنم فکر میکنم نوبت اونه که اگه بخواد یه کاری برای زندگیش بکنه که گویا نمیخواد.

از طرفی به قول شما منفعل بودن هم آزارم میده احساس می کنم خودمو سپردم به جریان آب و از این میترسم که اگه کاری نکنم یه عمر پشیمونی میکشم که کاش فلان کار رو برای زندگیم می کردم

سر درگمم نمیدونم اقدامی بکنم یا نه؟ نظر شما چیه؟

یه اتفاق جدید افتاده

دیروز رفتم خونه که یه کم وسیله بیارم و یه سر هم زده باشم

دیدم یه قفل زدن روی در که من نتونم برم خونه ای که پره از لوازمی که من گرفتم اون به جز یه تلویزیون و یه کم لباس چیزی توش نداره

نمیدونم اینا امتحانه یا تقدیر فقط میدونم دیگه خیلی داره سخت میشه

روزا جان منم با مهربان موافقم...................................... ...........

عزیزم روناک سارینا مرسی رو تاپیکم وقت گذاشتین باز منتظر نظراتون هستم

روزا جان من فقط صفحه اول تاپیکت رو خوندم ، دلم نمیخواد اینطوری بگم اما به نظر من این زندگی و این آدم دیگه جای برگشت ندارن، اصلا به خاطر خودت و اینکه زندگی بهتری داشته باشی برنگردی بهتره
آیا خودت حاضری با چنین آدمی زندگی کنی؟ ببین تو الان تحت فشارهای روحی و تنهایی هستی
همین باعث میشه اوضاع به نظرت خیلی وحشتناکتر ازونی که هست بیاد، ممکنه از روی همین حست برگردی و بعد ازش متنفر بشی و به یاد این روزها نتونی ببخشیش. شاید دوباره کاراشو تکرار کننه و هزاران شاید دیگه .........
به نظرم اون دیگه تکلیف خودشو روشن کرده ، زمان هم به اندازه کافی گذشته
شما هم ارزشت خیلی بیشتر ازینهاست که با همچین کسی بخوای زندگی کنی

کبود عزیز
همه ی این ترس ها رو اضافه کن به مشکلاتی که یک زن جوون مطلقه باهاش روبرو میشه اجتماع محل کار

سلام دوست عزیزم.واقعا ازته فلبم ناراحت شدم،حس وحالتو درک میکنم چون من خودم هم به این مشکل دچار شدم ولی تا الان هیچکاری نتونستم بکنم،بخاطر علاقه شدیدی که بهش داشتم حتی روم نشد توچشماش زل بزنم وازش بپرسم تو با کی در ارتباطی؟یعنی باورش برام خیلی سخت ودردناکه،از درون خرد شدم داغون شدم مردم،ولی افسوس وصد افسوس که اون هیچ وقت حس منو درک نکرد حتی نفهمید چه شبها که تنهایی ودر سکوت اشک ریختم وبه حال زارم گریه کردم؟از خدا خاستم اینقدر بهم صبر بده تا یه روزی انتقامم رو ازش بگیرم میمونم وبه این زندگی رقت بار ادامه میدم به امید روزی که این کارشو تلافی کنم تا اونم مثل من مات ومبهوت بمونه وفقط وفقط اشک بریزه التماسم کنه که ببخشمش ولی بخششی در کار نیست روزی هست که باید در پیشگاه خداوند حاضر بشه وپاسخ اینکاراشو بده؟؟من به خدای خودم ایمان دارم چون اگه اون نبود تاحالا صد دفعه از تنهایی دق کرده بودم خدایا امیدم به تویه

مریم جون

هربار که خبر یه خیانت میشنوم انگار یه تکه از قلبم جدا میشه مخصوصا وقتیکه هنوز علاقه ای هست . متاسفم که این اتفاق برای تو با این همه احساس پاک افتاده.

ولی ما خیانت نمی کنیم یا بخاطر اعتقادبه همون خدا یا علاقه به این آدم هایی که لیاقت ندارن ، نمیدونم، فقط میدونم منم آرزو داشتم یه روزی همین کار رو باهاش بکنم تا بفهمه نادیده گرفته شدن چه حسی داره . اما نتونستم. توی این چند ماه توی دادگاه و ... دو بار برام اتفاق افتاد و راه کاملا برام باز بود اما نکردم نمیدونم از آخرت ترسیدم یا به خاطر تعهدی که هنوز دارم بود فقط میدونم انگار کسی که قراره ظلم کنه تا آخر عمر ظلم میکنه و کسی که قراره مظلوم باشه مظلوم میمونه.

امیدورام همسرت قدرت رو بفهمه. بیا به همون خدایی که تنها مخاطب گریه هامونه توکل کنیم

و من ...
زنی شبیه تو ... با این تفاوت که 1 دختر 9 ماهه دارم ...
همش با خودم میگم حتی دادگاه هم نرم و منتظر پشیمونیش بمونم ...خیلی سخته ...
شنبه اولین جلسه مشاوره دارم .

تیر خلاص رو به زنذگیم زدم


مهریه ام رو اجرا گذاشتم

احساس می کنم زندگیم افتاده وسط رینگ و هر کی از راه میرسه یه لگد بهش میزنه منم وایسادم و فقط نگاه می کنم

مشورت میخوام بهترین کار چیه الان؟

سلام رزای عزیز

بسیار متاسف شدم از خوندن سرگذشتت. عزیزم توی این عالم هر کسی غمی بر دل داره به نوعی و خداوند ما

انسانها رو طوری آفریده که با شرایط کنار بیایم.

میدونم روحت بسیار سخت آزرده شده و خیلی واست سخته گذروندن این روزها اما میخوام بدونی تو تنها نیستی و

حتما این آزمونی برای توست و خدایی که تو رو دز بوته آزمایش قرار داده ، قطعا حمایتت می کنه.

سخته قوی بودن اما سعی کن همینجا درد و دل کنی تا آروم بشی.

سعی کن ارتباطت رو با خدا قوی تر کنی. من هر وقت قلبم از غمی بزرگ می گیره میرم وضو می گیرم و از خدا میخوام

که آرومم کنه و بعد نماز و قرآن می خونم. چنان آرامشی بهم دست میده که انگار نه انگار تا ساعاتی پیش قلبم

داشت از غصه می ایستاد. شما هم برای آرامشت این روزها زیاد با خدا حرف بزن و هر لحظه خودت رو در آغوش خدا

ببین و بدون که اون عاشقانه دوستت داره و حمایتت می کنه.

سعی کن عشقی رو که حس می کنی کسی لیاقت نداشته به پای معشوقی بریزی که همیشه قدر عشق تو رو

میدونه و اون معشوق خداوند مهربانه.

حالا سعی کن با حفظ این روحیه خوب و قوی برامون بگی تصمیمت برای زندگیت چیه؟

هدفت از به اجرا گذاشتن مهرت چیه؟

آیا میخوای برای زندگیت تصمیم خاصی بگیری؟

سعی کن صبور باشی و این صبر رو از خداوند بخواه.

برات دعا می کنم آرامش به زندگیت برگرده و بهترین تصمیم رو بگیری!

منتظر پاسخ سوالاتت هستم.

:72:

سلام،

تاپیک شما رو مدتهاست دنبال میکنم و به خوبی مطلعم که برای بقای رابطه تان بیش از انتظار مایه گذاشتید. خیلی سعی کردید ولی متاسفانه شوهرتون نه تنها در حل مشکل با شما همکاری نمیکردند بلکه بدتر عمل قبیحشون رو تشدید و توجیه مینمودند... طبیعیه که دلسرد شدید و میخواید از رنج رها شوید. کاری به جهان آخرت ندارم در همین دنیای خودمون هیچکس بابت اعمالش قِسِر در نمیره و بهای اون رو به گونه ای میپردازه. اون آقای محترمی که از اعتماد همسرش سوء استفاده کرده و پیش خودش بابت خیانتی که آشکار نشده احساس رضایت میکنه در این دنیا هرگز نمیتونه طعم اهدا کردن تمام محبت و احساس به یک نفر (همسر) رو تجربه کنه. وقتی متوجه اشتباهش میشه که دیر شده و تنها میتونه افسوس بخوره که ای کاش چنین نمیکردم. کسی که باخته شما نبودید، همسر شماست. وقتی حق انتخاب داشتید که خیانت رو با خیانت پاسخ بدید، خویشتن داری کردید :-).

حالا تصمیم شما چیه؟ جدایی؟
شما رو نمیدونم، ولی نظر شخصی من بر این هست که هرگز فرزندی زیر دست انسانی بی مسئولیت بزرگ نشه. خوشبختانه شما 'هنوز' فرزندی ندارید.

سلام رزای عزیز.منم تو شرایط نسبتا مشابهی بودم.می دونی من اشتباهاتی تو عکس العملهات می بینم.که

مهمترینش ترک خونه هستش.من واقعا چند بار تصمیم به ترک خونه گرفتم ولی ترس از ریختن حرمتها مانع ازین کار

شده.حتی چند وقت پیش رفتم خونه مادرم ولی باز پشیمون شدم و حتی چیزی به مادرم نگفتم و یک ساعته برگشتم.
چون می دونم این یه مشکل هست بین من و همسرم.حق ندارم حرمتها رو بشکنم .من این اطمینان رو نمی تونم

بهت بدم که اگه سعی می کردی بین خودتون مسائل بمونه،قهرات فقط تو چهار دیواری خونت می شد همسرت تادیب می شد.اما باز مطمئن بودی سعیتو کردی.

بذار حرف دلمو بزنم من حتی گاهی همسرمو هم مقصر نمی دونم.(البته دین خلاف اینو می گه .و خود فرد رو مواخذه خواهد کرد)ما توی بد زمونه ای داریم زندگی می کنیم.
واقعا اون افرادی که چنین عکس ها و فیلمها رو با هدف ساختن تا حدودی رسیدن به هدفهاشون.

عزیزم واقعا تو وقتی فهمیدی همسرت چنین فیلمهایی می بینه رفتی فیلم جور کردی؟؟؟؟؟؟؟نه اینکه این کارت با

زبون بی زبونی مهر تایید زده به این خط شکنی هاش؟؟؟؟؟؟.خصلت آدما طوریه وقتی بهشون محدوده تائید می کنی

دوست دارن یه ذره فراتر برن.محدوده ای که شما واسه زندگی تعیین کردین خط قرمزها رو شکسته بوده .حتی

خواستی با این کارت مچشو باز کنی ببینی اون چقدر فیلم داره.

فکر نکن من خودم عاری از اشتباهم من هنوزم نمی تونم جلوی کنجکاویه خودمو راجع به همسرم بگیرم.:163:

این تاپیک بیش ز ظرفیت مجاز ادامه پیدا کرده لذا موظف به قفل آن هستیم

Rosa91 عزیز

سعی کنید از راهنمائیهای دوستان یک جمعبندی داشته و تکنیکهای عملیاتی را استخراج کرده و مدتی عمل کنی . و پس از آن از نتیجه عمل بگویی و اگر راهنمایی جدیدی نیاز بود دوستان کمک خواهند کرد

با آرزوی موفقیت و به نتیجه رسیدن تاپیکت به نحو احسن :72::72::72:




.