-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saeeded
بله ! گذشت زمان همه چیز رو مشخص میکنه ...
گریه و التماس اونم برای غریبه (حتی اگه استادتون باشه ) به نظرم نشانه ضعف هست و اینکه اجازه میدین هرجور که خودش صلاح میدونه باهاتون رفتار کنه .
خوشحالم که تو نحوه ارتباطتون تجدید نظر کردین.
موفق باشین
آره قبول دارم.
رفتارم دفعه قبل خیلی اشتباه بود. این دفعه اصلا دلم نمی خواد گریه یا التماس کنم. به هیچ وجه. یعنی اگه قرار باشه با گریه و التماس من این رابطه ادامه پیدا کنه، می خواهم هیچ وقت ادامه پیدا نکنه!!!
تنها در صورتی خوشحال خواهم شد که خودش با منطق به این نتیجه برسه که رابطه رو قطع نکنه. نه این که به اصرار من
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
عزیزم اون طور که من متوجه شدم ایده اصلی مقاله ها مال استاد هستش...پس به نظر من طبیعی هم هست که اسم اون اول باشه...من خودم این کارا کردم...به هر حال استادت ایده داده و در مسیر ریسرچ هم کمکت کرده!!!
به نظرم حواست باشه چون میخای ازش توصیه نامه بگیری و دستت خیلی باز نیست که بخوای باش چونه بزنی!!
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم (دعوای استاد و دانشجو)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط لبخند :-)
عزیزم اون طور که من متوجه شدم ایده اصلی مقاله ها مال استاد هستش...پس به نظر من طبیعی هم هست که اسم اون اول باشه...من خودم این کارا کردم...به هر حال استادت ایده داده و در مسیر ریسرچ هم کمکت کرده!!!
به نظرم حواست باشه چون میخای ازش توصیه نامه بگیری و دستت خیلی باز نیست که بخوای باش چونه بزنی!!
آره لبخند جان. در مورد مقاله اول ایده اصلی مال استادم بود. من این رو قبول دارم. اون شب یک مقدار عصبی بودم و سر یه قضیه خیلی اعصابم از دستش خورد بود. رفتارم بد بود و نباید اون حرف رو می زدم و واقعا پشیمونم. حتی عنوانی که برای این تاپیک گذاشتم تو زمانی بود که کاملا تحت تنش بودم و الان اصلا عنوان تاپیکم رو نمی پسندم. اون موقع احساس می کردم کاملا حق با من بوده ولی یه کم که عصبانیتم خوابید حق رو به استادم می دم که عصبانی بشه.
حالا اگه وضعیت به همین منوال ادامه پیدا کنه، دیگه فکر کنم باید قید توصیه نامه و مقاله ها رو بزنم.
البته ته دلم کمی روشنه. احساس می کنم گذشت زمان وضعیت رو بهتر کنه
الان در مرحله صبر هستم که خیلی هم برای آدم کم صبری مثل من سخته. دوست دارم یکی بیاد و بهم بگه آخرش چی میشه.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
من یکی دو روز پیش اینجا پست گذاشتم اما نمیدونم چرا الان نیست!!!
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام دلسوخته جان
به اطلاعیه های سایت توجه نکردی حتما، خودشون گفته بودن تو روزهای قبل پست نذارین چون ممکنه حذف بشه.
اگه میشه لطف کن دوباره بنویسش برامون، بدونیم چی نوشته بودی...
منتظر خبرهای خوب هستیم ازت:72:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
تو پست قبلی که پاک شد نوشته بودم الان حدود دو هفته از دعوای من و استادم می گذره. نمونه ها رو هم هفته پیش دادم به دانشجوش که به دستش برسونه و خودم اصلا با استادم تماس نگرفتم که بگم نمونه ها رو به دانشجوش دادم. امروز هم با دانشجوش تماس گرفتم و فهمیدم که نمونه ها رو به دست استادم رسونده.
تو این مدت هیچ خبری از استادم نشده. یعنی نه جوابی به ایمیل مرتبط با مقاله ام داده. نه جوابی به اون ایمیلی که توش عذرخواهی کرده بودم. نه در ارتباط با نمونه ها... هیچی.
البته می دونم که با شرایط به وجود اومده من نباید اصلا انتظار داشته باشم که اون با من تماس بگیره. از طرفی می ترسم اگه خودم تماس بگیرم پیش خودش بگه پس معلوم شد همه حرفای توی ایمیلش الکی بوده و هدفش همین بوده که دعوا رو بخوابونه تا اسمش تو مقاله ها بمونه. یعنی پیش خودش فکر کنه که حرفای تو ایمیلم همه ظاهرسازی و تظاهر باشه که منو به هدفم برسونه. (ولی واقعا اینطور نبود. اون ایمیل رو وقتی نوشتم یارها و بارها خوندم قبل از این که بفرستم. و هر بار که خوندم کلی گریه کردم. همش حرفای دل بود)
ولی مطمئنم حتی اگه استادم من رو بخشیده باشه به خاطر غرورش هم که شده با من تماس نمی گیره و انتظار داره من باهاش تماس بگیرم.
الان واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. از طرفی می ترسم باهاش تماس بگیرم و اون منو نبخشیده باشه و باهام بد برخورد کنه. یا فکر کنه من فقط به خاطر منافع خودم و ظاهرسازی اون ایمیل رو زدم. از طرف دیگه فکر می کنم اگه منو بخشیده باشه من باید باهاش تماس بگیرم.
نمیدونم زنگ بزنم یا ایمیل. حتی نمیدونم زمان مناسبی برای تماس من هست یا هنوز باید صبر کنم
می ترسم ایمیل بزنم و باز جواب نده. تازه امکان سو تفاهم تو ایمیل بیشتره. چون لحن آدم مشخص نیست. اما از زنگ زدن هم می ترسم. چون ممکنه یه چیزی بگه و من نتونم جواب خوبی بهش بدم یا یه وقت چیزی بگم که کار رو خراب تر کنه. چون توی تماس تلفنی دیگه فرصت فکر کردن و بالا پایین کردن جواب رو ندارم.
حتی نمیدونم اگه زنگ زدم چی باید بگم.یعنی باز عذر خواهی کنم. یا فقط بپرسم تصمیمش برای روابطمون چیه یا ...
خلاصه این که حسابی سر در گم هستم
منتظر راهنمایی هاتون هستم
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام عزیزم
اینقدر نگران نباش، درست میشه:72:
به نظر من بهترین راه ملاقات حضوری است... ای کاش شرایطی مهیا بود بتونی حضوری ببینیشون... اینطوری خیلی
بهتره... آره تو ایمیل و یا باتماس تلفنی نمیشه... یه وقتی بذار روزایی که می دونی دانشگاه هست یا تو اتاقش
هست یا حتی برو محل کارش، دست پر هم برو یعنی کاری کرده باشی، ایده جدیدی، مقاله جدیدی ، مطلب علمی
جدیدی که بشه روش کار کرد و خلاصه جوری که بشه بعد از مطرح کردن اون مسئله باهاش حرف بزنی راجع به
مسئله پیش آمده
برات دعا می کنیم که حل بشه و زودتر خیالت از این موضوع راحت بشه:72:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره خوشبخت
سلام عزیزم
اینقدر نگران نباش، درست میشه:72:
به نظر من بهترین راه ملاقات حضوری است... ای کاش شرایطی مهیا بود بتونی حضوری ببینیشون... اینطوری خیلی
بهتره... آره تو ایمیل و یا باتماس تلفنی نمیشه... یه وقتی بذار روزایی که می دونی دانشگاه هست یا تو اتاقش
هست یا حتی برو محل کارش، دست پر هم برو یعنی کاری کرده باشی، ایده جدیدی، مقاله جدیدی ، مطلب علمی
جدیدی که بشه روش کار کرد و خلاصه جوری که بشه بعد از مطرح کردن اون مسئله باهاش حرف بزنی راجع به
مسئله پیش آمده
برات دعا می کنیم که حل بشه و زودتر خیالت از این موضوع راحت بشه:72:
ممنون ستاره جان.
اما امکان این که بتونم بدون قرار قبلی ببینمش اصلا وجود نداره. که اونم باید قبلش بهش زنگ بزنم و راضیش کنم که قرار ملاقات بذاره.
اما بازم حتی اگه قرار بذاره، مطرح کردن کار جدید یه جور نفی حرفام تو ایمیل نیست وقتی هنوز استادم تصمیمشو بهم نگفته؟
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
به نظر من تماس بگیر باهاش، چیزی راجع به کار و مقاله نگو
فقط بگو استاد چه روزی دانشگاه هستین یا کجا و چه ساعتی می تونم ببینمتون....
ولی صحبتی رسمی از کار و مقاله نکن
اون حتما بهت میگه فلان روز دانشگاه هستم، اگه گفت چی کار داری بگو استاد حضوری خدمتتون مطرح می کنم
قطعا نخواهد گفت نمی خوام ببینمت!!!
توکل به خدا، ان شالله درست میشه، حضوری باهاش حرف بزن و به همه این درگیری های فکریت خاتمه بده.
موفق باشی:72:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
امروز به استادم زنگ زدم و باهاش صحبت کردم.
اولش خیلی جدی و رسمی مثل غریبه ها برخورد کرد. گفتم اگر ممکنه جلسه بگذارید. گفت برای چی. تلفنی بگو. گفتم اگه اجازه بدید حضوری صحبت کنیم. یه کم اصرار کرد که بگو برای چی. اما وقتی دید نمی تونم بگم گفت باشه جلسه می گذاریم اما بگو که من ذهنم آمادگی داشته باشه. وقتی بهش کارهایی که فکرش رو کرده بودم گفتم گفت اینا به جلسه نیاز نداره. گفت که هنوز اصلاحات مقاله 2 رو نخوندم بنابراین فایده نداره که براش جلسه بگذاریم. بعد راجع به یه کنفرانس صحبت کردم که گفت اونم برام ایمیل کن به جلسه نیاز نداره. گفت دیگه چیکار داشتی. گفتم اصلش همینا بود. نمی دونستم چه جوری مطرح کنم. که آخرش موقع خدافظی گفتم من رو بخشیدید؟ که دیگه شروع کرد به صحبت راجع به مسائل اتفاق افتاده. منم آروم آروم اشک می ریختم.
منو بخشیده بود. می گفت اتفاقا خوب شد که این اتفاق افتاد تا تو بتونی خیلی چیزها رو یاد بگیری. بعد توضیح داد که اسمم بنا به دلایلی نباید تو مقاله 1 باشه. برام نقش هر کدوم از آدمای درگیر توی کار رو بر شمرد و گفت تو برای انجام پروژه ات مدیون کسی هستی که نمونه ها رو بدون هیچ چشمداشتی برات تهیه کرده بود و اصلا اسمش توی کار آورده نشده. گفت که تو حتی مقاله 2 رو هم مدیون اون شخص هستی اما تو کار مقاله 2 چون موضوع اصلی پروژه خودت بوده اسمت اول می مونه. اما در عوض اسمت از مقاله 1 حذف میشه.
بعد گفت که دیگه با هم دیسکانت می شیم. گفت براش تجربه شده که در مورد دانشجوهای بعدیش سعی نکنه بعد از فارغ التحصیلی رابطه رو ادامه بده و اونا رو تو کارای خودش دخیل کنه. که بعد توقعشون بالا بره. (البته من تو این زمیته حرفشو صد در صد قبول ندارم. ما هر دو اشتباه کردیم. اگه اول کار این مسائل رو بهم توضیح داده بود و سهم علمی من تو کار رو مشخص کرده بود شاید هیچوقت شرایط این جوری نمی شد. ماه ها اسم من اسم اول مقاله بود و این باعث شده بود من هیچوقت فکر نکنم که حضور من در جایگاه نویسنده اول، حقم نیست. بنابراین وقتی اسمم رو جا به جا کرده بود من حالت تدافعی به خودم گرفته بودم. یکی از دوستان همدردی راهنمایی کرده بود که اشتباه اصلی کار ما همین بوده که از اول مرز ها رو مشخص نکردیم. حالا هم می دونم حذف کامل اسمم از مقاله 1 جنبه تنبیه داره و اگه این اتفاقات لعنتی نمی افتاد اسمم حذف نمی شد بلکه اسم اون شخصی که نمونه ها رو آماده کرده بود هم اضافه می شد. اما حالا...)
خلاصه این که گفت تو تازه دانشجوی خیلی خوبی بودی. و اگه کس دیگه ای جای تو بود ممکن بود مسائل خیلی بدتری اتفاق بیفته. گفت که از تجربه ای که از روابطش با من کسب کرده، در مورد دانشجوهای آیندش حتما استفاده می کنه (من اولین دانشجوی استادم بودم. استادم جوونه و تازه وارد حیطه استادی شده. البته مشاور یا راهنمای 2 داشجوهای زیادی بوده اما من اولین دانشجویی بودم که اون استاد راهنمای 1 ام بود)
گفت خارج رفتنتو سفت و سخت دنبال کن. تجربه هایی که این جا بدست آوردی قطعا تو دانشگاهای خارج از کشور خیلی کمکت می کنه.
آخرش گفتم پس دیگه جلسه نگذاریم؟ گفت من ضرورتی حس نمی کنم. اما اگه فکر می کنی احتیاج داری بیشتر حرف بزنیم می تونی برای هفته بعد هماهنگ کنی. گفت فردا هم دانشگاه هستم. اگر خواستی می تونی هماهنگ کنی و بیایی.
اما من هیچی نگفتم. بعد گفت چرا گریه می کنی. باید خوشحال باشی که این تجربیات رو بدست آوردی. منم گفتم دست خودم نبود و خداحافظی کردیم.
نمیدونم با وجود این همه حرفایی که زد آیا واقعا جایی برای ملاقات می مونه. چون دیگه نمی دونم چی باید بگم. اگه برم اون قطعا چیزهایی خواهد داشت برای گفتن چون همیشه سر منبر رفتن و نطق کردنش خوبه. اما من فقط باید سکوت کنم و گوش کنم. هر چی الان فکر می کنم با وجود حرفایی که زد چیزی به نظرم نمیرسه که بهش بگم
دلم خیلی گرفته... خیلیییییییییی
نمی دونم. کاش این جوری نمی شد. چقدر کار کردن با اون رو دوست داشتم. ولی شاید باید این اتفاق می افتاد تا من بتونم گذشته مو کات کنم و جدی تر به آیندم فکر کنم. گرچه تا قبل از این اتفاقات مخصوصا دعوای اولمون چند ماه پیش، همه آیندمو هم وابسته به استادم می دیدم.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام عزیزم، نگران نباش داره درست میشه کم کم
ببین اول سنگ هاتو با خودت وا بکن، ببین می خوای در آینده باز با این استاد کار کنی یا نمی خوای؟ اگر که دوست
داری باهاش کار کنی فردا که گفته هست حتما برو پیشش حضوری و باهاش صحبت کن بگو استاد من دوست دارم
باز شاگرد شما باقی بمونم و ازتون درس بگیرم، بگو از این اتفاق اون درسهایی رو که باید گرفتم و دیگه خیلی با
تجربه تر از قبل هستم و قول میدم خیلی بهتر از قبل کار کنم...
یه سوال دارم، یعنی برای مقاله اول واقعا هیچ کاری نکردی؟ اگر هر کاری کردی به استادت بگو، مثلا بگو متن رو من
نوشتم، سرچ رو من انجام دادم یا نمی دونم هر کاری که کردی واسه مقاله خودت بهتر می دونی برای استادت
توضیح بده بعد بگو استاد با این شرایط و این کارهایی که من برای مقاله کردم اگر باز شما صلاح می دونین که
اسمم نباشه تو مقاله من حرفی ندارم ولی استاد باور کنین درس گرفتم از این اتفاق، انصاف نیست که با حذف
اسمم در مقاله ای که واسش این کارا رو کردم تنبیه بشم....
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ستاره خوشبخت
سلام عزیزم، نگران نباش داره درست میشه کم کم
ببین اول سنگ هاتو با خودت وا بکن، ببین می خوای در آینده باز با این استاد کار کنی یا نمی خوای؟ اگر که دوست
داری باهاش کار کنی فردا که گفته هست حتما برو پیشش حضوری و باهاش صحبت کن بگو استاد من دوست دارم
باز شاگرد شما باقی بمونم و ازتون درس بگیرم، بگو از این اتفاق اون درسهایی رو که باید گرفتم و دیگه خیلی با
تجربه تر از قبل هستم و قول میدم خیلی بهتر از قبل کار کنم...
یه سوال دارم، یعنی برای مقاله اول واقعا هیچ کاری نکردی؟ اگر هر کاری کردی به استادت بگو، مثلا بگو متن رو من
نوشتم، سرچ رو من انجام دادم یا نمی دونم هر کاری که کردی واسه مقاله خودت بهتر می دونی برای استادت
توضیح بده بعد بگو استاد با این شرایط و این کارهایی که من برای مقاله کردم اگر باز شما صلاح می دونین که
اسمم نباشه تو مقاله من حرفی ندارم ولی استاد باور کنین درس گرفتم از این اتفاق، انصاف نیست که با حذف
اسمم در مقاله ای که واسش این کارا رو کردم تنبیه بشم....
ستاره جان به نظرت بهتر نیست بگذارم برای هفته آینده که یه کم هم از صحبت امروزمون زمان بگذره و هم من بیشتر فکر کرده باشم هم استادم؟ من فکر می کنم زنگ زدن امروزم تأثیر خیلی خوبی روی استادم داشت. چون اولش که شروع کردیم به حرف زدن خیلی خشن و جدی بود اما آخرش بعد از حرفهایی که زده شد خیلی نرم تر شده بود.
نمی دونم یه جورایی هنوز دوست دارم باهاش کار کنم. اما از طرفی می ترسم. که نکنه دوباره با هم کار کنیم و بعد چند وقت دوباره یه مشکلی به وجود بیاد و شرایط از الان هم بدتر بشه. اگه روابطمون مثل روابط قبل از دعوای اول بود حتی یک هزارم درصد هم دلم نمی خواست رابطه کات بشه. اما الان واقعا می ترسم. چون با شناختی که از استادم بعد از اون دعوا به دست آوردم دیگه مثل قبل نمیشه باهام و ازم دورتر و دورتر میشه. قبل از دعوای اول انقدر منو تشویق می کرد که باعث می شد من یه دنیا انگیزه داشته باشم واسه کار. حس می کردم ازم راضیه و این بهم نیروی ماورایی می داد و دوست داشتم تلاشمو بیشتر و بیشتر کنم که رضایتش بیشتر و بیشتر بشه. اما بعد از اون دعوا همیشه سعی می کرد فاصله شو با من حفظ کنه. دیگه تشویقم نمی کرد و همیشه با وجود تلاش های شبانه روزی من ازم ناراضی بود و به زبون میاورد. الان هم می دونم اگه قرار به ادامه کار باشه بازم سرد تر از قبل میشه باهام و اینه که منو می ترسونه. می ترسم که فقط من تلاش کنم و اون برای این که نخواد حریمش از بین بره با من خشن و ناراضی برخورد کنه که باعث افسردگیم بشه. وقتی احساسی فکر می کنم دوست دارم هنوز باهاش کار کنم اما وقتی منطقی فکر می کنم ترس وجودمو می گیره (برای من واقعا رضایت از محیط و افرادی که باهاشون کار می کنم خیلی مهمه. اگه نسبت به افرادی که باهاشون کار می کنم حس خوب داشته باشم، انرژی ای می گیرم که شاید هیچ کس باورش نشه. کما این که نحوه کار کردن خستگی ناپذیر من تو دوره ارشد واقعا برای اساتید و دانشجوهای دیگه غیرقابل باور بود و حتی استادا اینو بهم می گفتن)
تازه امروز یه حرفی زد که به نظرم دیگه جایی برای بحث در مورد کار کردن بیشتر با استادم باقی نمی مونه. گفت به قدر کافی بهت چیزی یاد دادم. دیگه بسه. برو دنبال زندگیت و به فکر آینده ات باش. که بعدش گفت باید دیسکانکت بشیم. دلم می خواست خودش بخواد با هم کارمون رو ادامه بدیم نه این که من اصرار کنم. که بعد همیشه احساس کنم این خواست قلبی اش نبوده و به خاطر همینه که دیگه با من مثل گذشته ها نیست.
ستاره جان من وقت خیلی زیادی روی مقاله اول گذاشتم. متن رو نوشتم. سرچ کردم و مقاله خوندم که بتونم مقدمه شو بنویسم. دیتای به دست آمده از آزمایش ها رو استادم در اختیارم گذاشت اما من اونا رو تو نرم افزار وارد کردم و تحلیل ها و محاسباتشون رو انجام دادم. ساختار مقاله رو ریختم. اولین ورژنی که نوشتم خیلی بچه گانه و احمقانه بود و هیچ شباهتی به چیزی که الان هست نداشت. اما با کمک استادم و طی چندین ماه مقاله ویرایش شد و به شکل الانش رسید. هر سری که مقاله رو می نوشتم استادم می خوند و نظراتشو می گفت و من اعمال می کردم. حتی تو یه قسمت خود استادم دست به قلم شد و اون بخش رو که فکر می کرد من نمی فهمم رو نوشت (در حالی که می فهمیدم ولی نمی تونستم به روی کاغذ بیارم). خدا شاهده من خیلی وقت و انرژی روی این کار گذاشتم و از کنارش چند تا مقاله کنفرانسی هم در آوردم. اما استادم میگه این کارهایی که تو کردی در مقابل فکری که پشت کار بوده ارزشش کمتره. در قبال تهیه نمونه ها که اون شخص بدون هیچ هزینه ای انجام داده و اگه اون نکرده بود تو هرگز نمونه ای نداشتی ارزشش کمه. (نمونه هایی که من روش کار کردم قابل تهیه از جای دیگه نبود و استادم همیشه میگه علت این که هیچ کس تو ایران روی این موضوع کار نکرده همین تهیه نمونه اس) الان حرف استادم اینه که در عوض لطفی که اون شخص کرد و نمونه ها رو برای ما تهیه کرد، من هم اسمشو وارد مقاله می کنم. حذف اسم من از مقاله هم توجیح هایی براش کرد اما از نظر خودم اصلا توجیح های قابل قبولی نیست و فقط جنبه تنبیه داره. اما خودش نگفت که برای تنبیه این کار رو می کنم. چه بسا این که خیلی راحت می تونه اسم اون شخص رو هم وارد کار کنه و اسم من هم باشه.
اما نمی دونم چه طوری به استادم بگم. من آدم جرات مندی نیستم. یا منفعل برخورد می کنم یا پرخاشگرانه. که همون رفتار پرخاشگرانه ام در اون شب باعث شد این بلاها سرم بیاد. می ترسم بهش بگم و عصبانی بشه. یا شرایط دوباره خراب تر و خراب تر بشه. الان حداقل می دونم که منو ریکامند می کنه و در مورد حضور اسمم تو مقاله 2 بحثی وجود نداره. اما از این می ترسم که چیزی بگم که باز عصبانی بشه و من یه سری دیگه از امتیازاتمو از دست بدم. می دونم سکوت من تو این قضیه یعنی گذشتن من از چیزی که حقمه. الان واقعا قبول دارم که اسم من نباید نویسنده اول مقاله 1 باشه اما این که کامل حذف بشه خیلی دردناک و غیر قابل هضمه برام
باور می کنید هنوز که هنوزه علت اون همه عصبانیتش تو دعوای اول رو درک نکردم.
کاش اون دوران قبل از دعوای اول دوباره برمی گشت. چقدر دلتنگ اون روزام. :302: استادم با جون و دل برام دل می سوزوند و می خواست که من پیشرفت کنم. من هم با جون و دل سعی می کردم کار کنم تا رضایت رو تو چشماش ببینم. حریم های بینمون شکسته نشده بود. همه به رابطه ما دوتا غبطه می خوردن. انقدر خوشحال بودم و حس می کردم به آرزوم رسیدم. قبل از ارشد همیشه آرزو داشتم چنین استادی داشته باشم که انقدر از کار کردن با اون لذت ببرم و باهاش صمیمی باشم و تا همیشه با هم در ارتباط باشیم. همیشه وقتی به رفتنم از ایران فکر می کردم غصه ام می گرفت. از جدا شدن از استادم می ترسیدم. پیش خودم می گفتم شاید من دیگه استادی مثل اون پیدا نکنم و همیشه حسرت این که چرا ازش جدا شدم رو بکشم. اما خودش بود که همیشه برای رفتن تشویقم کرد تا این که تصمیمم جدی شد.
ببخشید که من میام و از غم و نگرانی هام اینجا می نویسم.
من دوست ندارم مشکلاتمو با دوستان و اطرافیانم در میون بگذارم و همیشه غم و غصه هامو می ریزم تو خودم. اما از وقتی این سایت رو پیدا کردم، حرفای دلمو این جا می زنم که غمباد نشه.
الانم بغض گلومو گرفته. همش به گذشته ها فکر می کنم و حسرت می خورم. :302:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام عزیزم
هیچ وقت حسرت گذشته رو نخور
حتما حتما خیر و منفعتی در این وقایع بوده که بعدها متوجهش میشی
اگر به دلت افتاده که صبر کنی و هفته آینده بری پیش استادت حتما این کارو انجام بده
و تو این یه هفته هم جای حسرت خوردن به چیزهای مثبت فکر کن و تصور کن که استادت قبول کرده اسمت تو مقاله باشه و دوباره مثل روز اول داری پژوهش می کنی، مقاله می نویسی، تحقیق می کنی و برای دکتری داری اقدام می کنی...
تصور های خوب خوب کن
موفق باشی
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
دوست عزیز مطمئنی که استادت به خاطر اینکه به قول خودت تنبیهت کنه این حرف رو در حد حرف نزده و به قولی هیجوقت عملیش نکنه و در واقع اسم شما رو تو مقاله می یاره
آخه مگه میشه کسی که مقاله رو نوشته اسمش نیاد اگر کسی یک بار حتی مقاله رو بخونه و چک کنه اسمش تو مقاله می یاد مگه میشه اسم نویسنده مقاله نیاد
شاید در حد حرف میگه و عملیش نکنه
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط لیلای ساروان
دوست عزیز مطمئنی که استادت به خاطر اینکه به قول خودت تنبیهت کنه این حرف رو در حد حرف نزده و به قولی هیجوقت عملیش نکنه و در واقع اسم شما رو تو مقاله می یاره
آخه مگه میشه کسی که مقاله رو نوشته اسمش نیاد اگر کسی یک بار حتی مقاله رو بخونه و چک کنه اسمش تو مقاله می یاد مگه میشه اسم نویسنده مقاله نیاد
شاید در حد حرف میگه و عملیش نکنه
کاشکی واقعا همین طور باشه که شما می گی لیلا جان. اما حس می کنم این طور نباشه و حرفش جدی باشه. شاید اگه باز هم با هم در ارتباط می بودیم و با هم کار می کردیم و رضایتش مجدد جلب می شد نظرش هم تغییر می کرد ، اما الان که می خواد کات کنه فکر نمی کنم خیلی بشه امید داشت که در آینده نظرش تغییر کنه. استادم خیلی شخصیت خاصی داره و خیلی جدی و سر سخته. من خودم یه جورایی جذب همین خاص بودن شخصیتش و جدیتش شده بودم. اما هیچ وقت تا قبل از این ماجراها از جدیتش علیه من استفاده نکرده بود و همیشه در جهت بهبود کار و تقویت روحیه سخت کوشی در من بوده. اما حالا که دیدگاهش نسبت به من عوض شده از این جدیت داره بر علیه من استفاده می کنه. (قبل ها که با هم خوب بودیم یه بار تو یه بخش مقاله نمی تونستم اون جوری که مد نظر استادم بود مقاله رو اصلاح کنم. بعد از مدتی تلاش گفت اگه این بار نتونی اون جور که باید اصلاحش کنی اسمت از جایگاه اول برداشته میشه و میره آخر. من هیچوقت حرفشو باور نکردم و فکر می کردم اینجوری میگه که من تلاشمو بیشتر کنم. اما وقتی آخرش اون بخش دلخواهش نشد، خودش دست به قلم شد و تغییرش داد و تو نسخه ای که به من داد اسمم به جایگاه سوم تغییر کرده بود. بعد از اون همیشه من از این قضیه ناراحت بودم و چند بار به نحوه های مختلف ناراحتیمو از این قضیه نشون دادم. بعد از اون بود که استادم سعی در توجیه من داشت با یادآوری سهم علمی من توی کار. اما من هیچوقت به حرفش توجه نمی کردم و احساس می کردم داره زور می گه و همیشه ته دلم از دستش شاکی بودم. این باعث شده بود اصلا به این قضیه فکر نکنم که ممکنه استادم راست بگه. این ماجرا رو گفتم واسه این که بگم معمولا استادم روی حرفش می مونه.)
من احتمال زیاد برای هفته بعد باهاش جلسه بگذارم. می خوام تا اون موقع یه متنی آماده کنم که چه چیزهایی می تونم بهش بگم که هم تأثیر بدی روش نداشته باشه و هم نوعی یادآوری حقم بهش باشه.
البته گاهی هم فکر می کنم شاید زمان بدم تا یه کم بگذره. شاید واقعا همین جور باشه که شما می گید و با گذشت زمان معلوم شه که فقط حرف بوده و عملی اش نمی کنه. می ترسم اگه دوباره بهش راجع به حضور اسمم تو مقاله حرف بزنم تو این شرایط که دیدش نسبت به من تغییر کرده پیش خودش فکر کنه من هنوز با حالتی طلبکارانه نسبت به موضوع نگاه میکنم و بیشتر عصبانیش کنه و اگه راهی برای تجدید نظر تو تصمیمش باشه از بین بره.
واقعا سر دو راهی موندم. می خوام قبل از این که باهاش صحبت کنم استخاره کنم.
وقتی که حرفامو که می خوام بهش بگم آماده کردم، اینجا می نویسم تا دوستان کمک کنن و نظر بدن که مناسب هست یا نه
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام دوستان
من فکر کردم که برای جلسه هفته آینده این حرفا رو به استادم بزنم. ممنون میشم راهنمایی ام کنید و نظرتون رو بگید. (شاید بهتر باشه یه کم از خصوصیات اخلاقی استادم بگم تا بهتر بتونید نظر بدید. استادم لجوج و یک دنده اس و از اون آدماییه که همیشه باید حرف حرف خودش باشه. اگه کسی ذره ای بهش بی احترامی کنه طاقت نمیاره. دوست داره خودشو بالاترین در هر چیز نشون بده. شدیدا اهل منت گذاشتنه. افرادی که با حالت طلبکارانه جلوش در میان رو نمی تونه تحمل کنه. دیدش نسبت به دانشجوها اینه که می خوان از استادا سواستفاده کنن و اگر محبت یا توجهی هست همه از سر پاچه خواریه که به اهدافشون برسن و در حقیقت از استادا دل خوشی ندارن. خودش وقتی دانشجوی لیسانس بوده خیلی شیطون بوده و همیشه استادا رو سر کار می گذاشته و اونا رو می پیچونده واسه همین این دید رو نسبت به همه دانشجوهاش داره و دلش نمی خواد حس کنه که دانشجوهاش تونستن روش سوار بشن. به شدت از دانشجوهای مغرور و پر توقع بدش میاد. بنابراین باید خیلی تلاش کنم که لحنم حالت طلبکارانه به خودش نگیره که فکر کنه من خودم رو همه کاره می دونم)
حالا چیزهایی که می خوام بهش بگم:
"آقای دکتر من خیلی تو این هفته به حرفایی که شما به من گفتید فکر کردم. از نظر من هم کاملا منطقیه که اون شخصی که نمونه ها رو برای ما آماده کرده اسمش تو مقاله بیاد. چون واقعا زحمت کشیده و وقت و انرژی گذاشته و اگه اون نمونه ها رو برامون تهیه نمی کرد من اصلا نمیتونستم روی چنین پروژه ای کار کنم. واقعا به اهمیت نقش ایشون تو پروژه خودم واقفم و به نظر من پایمال شدن حقشه اگه هیچ سهمی از نتیجه تلاشش نبره
در مورد خودم هم من واقعا حرفای شما رو قبول دارم. من خیلی سعی می کردم که تلاش هایی که در مورد مقاله 1 انجام می دم رضایت شما رو جلب کنه. خیلی دلم می خواست بتونم اون جوری که شما از من انتظار دارید از پسش بر بیام. در حد توانم هم تلاش کردم. به این امید و انگیزه که بتونم کار کردن رو یاد بگیرم و رضایت رو تو چشمای شما ببینم. می دونم نتونستم اون جور که شما انتظار داشتید از پس کار بر بیام اما خیلی تلاش کردم که بتونم. شاید اهمیت تلاشم از دید کسی که بخواد تعیین کننده بودن سهم افراد رو توی کار مشخص کنه کم به نظر برسه. اما من به نوبه خودم یعنی یک دانشجوی فوق لیسانس که داشت اولین مقاله رو می نوشت و تازه اصول کار رو یاد می گرفت بی اهمیت نبود. می دونم اگه کار به من سپرده نمی شد شاید کس دیگه ای که از من با تجربه تر بود می تونست خیلی سریع تر و بی دردسر تر کار رو انجام بده، اما شما باید من رو با خودم مقایسه کنید که به عنوان یک دانشجوی تازه کار چقدر با امید و انگیزه برای این کار تلاش کردم،
می دونم که یک نفر دیگه بدون این که من اصلا بدونم کیه نمونه ها رو به طور کامل در اختیار من گذاشت و زحمت تهیه نمونه رو متقبل شد. حواسم هست که دیتاهای اکثر تست ها رو شما در اختیارم گذاشتید. می دونم شما اگه اینقدر حامی من نبودید و این قدر من رو از راهنمایی های ارزشمندتون برخوردار نمی کردید این مقاله به هیچ وجه شکل و شمایل الانش رو پیدا نمی کرد. یادم نمی ره تمام انرژی ای که شما روی کار گذاشتید و بارها و بارها مقاله رو خوندید تا اشکالات کار رو به من گوشزد کنید. قبول دارم که در مقابل همه این کمک ها کاری که من کردم پیش پا افتاده ترین کار بود اما آیا این عادلانه است که با وجود تمام تلاشم و تمام انرژی ای که روی این کار گذاشتم به این امید و انگیزه که روزی تلاش هام به ثمر بنشینه، هیچ بهره ای از کار نداشته باشم. دلم می خواد شما قبل از تصمیم گیری فقط کمی خودتون رو جای من بگذارید و از دید من ِ دانشجو به قضیه نگاه کنید. بعد از اون هر تصمیمی که گرفتید من حرفی ندارم و تابع تصمیم شما خواهم بود"
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
عزیزم با شخصیتی که استادت داره کلا همیشه فقط بش بگو چشم هر چی شما میگین ولی به شرطی که
استادت اهل نوشتن یک توصیه نامه خوب برات باشه!! و بتونی رو قولش حساب کنی؟ بچه های سال بالایی چی میگن؟ کسی بوده ازش توصیه نامه گرفته باشه؟؟؟ ممکنه الان بت بگه میدم ولی بعدا بزنه زیرش؟؟ ولی شما خودت هم درخواست برای اسم نوسنده ها منطقی نبوده...معلومه که کسی که ایده میده اسمش اول میاد و همین طور هر کسی که در طول کار کمک کرده اسمش باید بیاد...
با توجه به اینکه یک بار با رفتنت به خارج مخالفت کرده..شاید میخواد تو را ایران نگه داره؟؟ چون دانشجوی خوب تر از تو گیرش نمیاد و میخواد تو براش کار کنی؟؟ اگه این قدر خودخواه هستش حواست باشه که
تا توصیه نامه را خودت نخوندی ازش استفاده نکنی!!!!!
به نظرم حق نداره که اسمت را تو مقاله ها ی گذشته ننویسه!! اما در مورد اینده اگه می دونی که واست توصیه نامه نمی ده دیگه باش کار نکن...برو با کسی کار کن که بت توصیه نامه بده...
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط لبخند :-)
عزیزم با شخصیتی که استادت داره کلا همیشه فقط بش بگو چشم هر چی شما میگین ولی به شرطی که
استادت اهل نوشتن یک توصیه نامه خوب برات باشه!! و بتونی رو قولش حساب کنی؟ بچه های سال بالایی چی میگن؟ کسی بوده ازش توصیه نامه گرفته باشه؟؟؟ ممکنه الان بت بگه میدم ولی بعدا بزنه زیرش؟؟ ولی شما خودت هم درخواست برای اسم نوسنده ها منطقی نبوده...معلومه که کسی که ایده میده اسمش اول میاد و همین طور هر کسی که در طول کار کمک کرده اسمش باید بیاد...
با توجه به اینکه یک بار با رفتنت به خارج مخالفت کرده..شاید میخواد تو را ایران نگه داره؟؟ چون دانشجوی خوب تر از تو گیرش نمیاد و میخواد تو براش کار کنی؟؟ اگه این قدر خودخواه هستش حواست باشه که
تا توصیه نامه را خودت نخوندی ازش استفاده نکنی!!!!!
به نظرم حق نداره که اسمت را تو مقاله ها ی گذشته ننویسه!! اما در مورد اینده اگه می دونی که واست توصیه نامه نمی ده دیگه باش کار نکن...برو با کسی کار کن که بت توصیه نامه بده...
لبخند جان استادم الان برام یک توصیه نامه نوشته. توصیه نامه خوبی هم هست.. اما خیلی از دانشگاها به جای توصیه نامه ایمیل استادی که می خواد ریکامند کنه رو می گیرن تا خودشون با استاد تماس بگیرن و در مورد دانشجو سوال کنن. بنابراین باید حواسم باشه که دیدش به من منفی نشه که تو چنین شرایطی پشتمو نگیره و ازم تعریف نکنه. نه فکر نمی کنم تا حالا کسی ازش توصیه نامه گرفته باشه. همون جور که گفتم استادم جوونه و از بین دانشجوهایی که تا حالا باهاش مرتبط بودن تا به حال کسی برای خارج از کشور اقدام نکرده.
آره من قبول دارم که اشتباه کردم که مدعی شدم اسمم باید اول بمونه. اما اگه استادم به مدت 1 سال اسم من رو به عنوان نویسنده اول نمی گذاشت و از اول من با این موضوع که نویسنده اول خود استادمه روبرو می شدم شاید هیچوقت این اتفاقا نمی افتاد. در هر حال اون استاده و من نباید اون شب اون طوری چنین ادعایی می کردم. الان هم همه این دردسرهایی که دارم می کشم نتیجه همون ادعاییه که کردم و قبول دارم که نباید می کردم.
نمی دونم. شاید دلش بخواد من بمونم ولی بعد از این جریانات که اینقدر حریم بینمون شکسته شده من واقعا از ادامه کار با استادم می ترسم. اما این استادم بود که همیشه منو تشویق به رفتن کرد. برام تعریف کرده که تو جلسه مصاحبه دکتری انقدر از سطح علمی پایین داوطلب ها شاکی بوده. که بعد از جلسه استادا بهش می گن چرا اون دانشجوت (یعنی من) نیومده واسه دکتری. که استادم هم گفته چون قصد داره از ایران بره تا بتونه تو یه دانشگاه خوب درس بخونه تا از قابلیت هاش استفاده بشه و حیف نشه. بعد از این جریانا بود که زنگ زد به من و گفت دوست داره من بمونم و دانشجوی دکتری اش یشم. حدود 1-2 ماه پیش بود. اما من بهش گفتم آخه دانشگاهای اینجا که خیلی امکاناتشون ضعیفه و آدم به جای تمرکز رو کارش همش باید با مشکلات مسخره سر راهش سر و کله بزنه. بعد چند تا از مشکلاتی که من تو ارشد داشتم رو بهش یادآوری کردم. در آخر بهم گفت سال دیگه در کنار پیگیری ات برای اپلای کردن برای دانشگاهای خارج، کنکور ایران رو هم شرکت کن. حتی شده فقط واسه این که بیایی و جلوی استادا خودتو نشون بدی تا به دانشت پی ببرن و بفهمن دانشجوهای دیگه در مقابل تو چقدر ضعیفن. منم گفتم باشه. (اوایل دوره ارشد وقتی من تازه داشتم پروژمو شروع می کردم بعضی از استادا می خواستن بیان و تو کار ما شریک بشن. اما ما به دلایل منطقی قبول نکردیم و کمی دلخور شده بودن. واسه همین یه جو حسادت تو دانشکده شکل گرفته بود. حتی سر دفاعم هم داورم کمی تحت تأثیر این جریانا بود و با این که نتونست هیچ ایرادی از کارم بگیره نمرمو کمتر از حدی که انتظار داشتیم داد و وقتی استادم گفته بود چرا داری کم میدی مگه کارش چه ایرادی داشت، گفته بود ایرادی نداشت ولی دلم می خواد کم بدم. متاسفانه این مشکلات تو گروه ما وجود داشت و استادم یه جورایی دلش می خواد به کمک من روی استادای دیگه رو کم کنه!!! کلا استادم تو خیلی زمینه ها از من مایه گذاشته تا خودشو به دیگران نشون بده. البته قبول دارم که واقعا استادم برام زحمت کشید و اگه من الان به خودم افتخار می کنم نتیجه زحمت های استادمه که منو به اینجا رسوند و حق داره چیزی که براش زحمت کشیده و به اینجا رسونده رو با افتخار به دیگران نشون بده به عنوان این که این دانشجوییه که من تربیت کردم)
2 روز پیش هم که بهش زنگ زدم تشویقم کرد که جدی قضیه تحصیل تو خارج از کشور رو پیگیری کنم.
حالا در مورد مقاله چیکار کنم. یعنی شما می گید چیزی نگم و به تصمیمش چشم بگم؟ برام غیر قابل تصوره که مقاله ای که 1 سال واسش شبانه روز جون کندم این جوری اسمم از توش خارج بشه. اما دلم نمی خواد بی گدار به آب بزنم و باعث خراب تر شدن کار و لج کردن بیشترش بشم که شرایطو سخت تر کنه واسم.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
دوستان کمک نمی کنید. اگه بخوام جلسه بگذارم باید تا یکی دو روز آینده با استادم تماس بگیرم. اما واقعا نمیدونم کارم درسته یا نه و اگه درسته حرفایی که می خوام بگم خوبه یا نه؟
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام عزیزم:72:
نوشته هات رو خوندم، خوبه... توکل به خدا... برات دعا می کنیم... دیگه منتظریم تو پست بعدی که ان شالله پست آخر
این تاپیکت هست بیای بنویسی که دوستان درست شد کارم و استادم موافقت کرد اسمم باشه تو مقاله...و یه دختر
شاد و پر انرژی باشی که برای آینده اش کلی برنامه های خوب خوب داره:43:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
ماشاالله...خوب نوشتید تو این تاپیک.چشمام در اومد تا بخونم:311:
واقعیت من میخوام خلاف جهت شما شنا کنم و بنویسم:310:
به نظر من شما در برابر این استاد، مغرور بودید(چون در همه جا فرض بر این هست که اساتید مغرور هستند!).شما اولین مقالتون بوده،کلی پوست استاد رو کندید تا بتونید بنویسید(همه همین طورند البته برای اولین بار).فقط پیاده سازی مقاله با شما بوده و خیلی نکات دیگه که مهمترین تصحیح مقاله و بررسیش بوده به عهده استادتون بوده.بعد رفتید به استاد گفتید من حق ام رو میخوام!!اونم به اساتید ایرانی.که کلا دانشجو رو شمر میبینند.
اول از همه بگم که خیلی از اساتید اسم خودشون رو حتی به عنوان نفر اول میارن بدون هیچ دلیلی.این تو ایران داره به عنوان یه فرهنگ به وجود میاد(البته استثنا هم وجود داره و همه اساتید این مدلی نیستند).تنها دلیلشون هم اینه که استادتون هستند!
در مورد مقاله که شما نوشتید گرچه منطق شما میگه باید اسم شما اول باشه،ولی درعمل چون اولین مقالاتون بوده وایده از شما نبوده و داده ها هم مال فرد دیگه بوده،واقعا جایگاه شما همون نفر سوم هست.این واقعیت هست و شاید قبول نکنید.
گفتید خیلی خوب کار میکردید،وقت میذاشتید،زحمت کشیدید و...:همه اینها برای دادن یه مقاله معتبر ژورنالی لازم هست و کسی بدون این موارد فکر نکنم بتونه مقاله بده.پس این موارد همه وظیفه شما بوده و به استاد ربطی نداره.استاد فقط خوشحال شده که دانشجو خوبی گیرش اومده.
البته موارد بالا گفتم کلا ممکنه روی یک استاد مهربون و فداکار (که از 100 تا استاد تو دانشگه های معتبر 1 دونه این مدلی پیدا بشه،)صدق نکنه.در کل وضعیت همینه
یه نظر من اگر این استاد و فیلدی که باهاش کار میکردید،در دانشگاهتون تک هست،بهتره یک جلسه حضوری برید و معذرت خواهی کنید و تضمیم بر اینکه اسم شما بیاد داخل مثاله یا نه رو به استاد واگذار کنید و ازش بخواهید که شما رو به عنوان دانشجو خودش قبول کنه و اجازه بده دوباره باهاش کار کنید و جبران کنید.بهش بگید که این فیلد تحقیقاتی رو خیلی دوست دارید و حاضر هستید بیش از پیش براش زحمت بکشید.
واقعا 1 مقاله ،اونم مقاله اول که کلی چیز ازش یاد گرفتید،نیاز به این همه جنجال نداشته.وقتی استاد گفته نفر 3 ام شما باید دلیلششو جویا میشدید و باتوجه به صجبتش قانع میشدید.حتی ننوشتن اسم شما هم دلیل بر این جنجال نمیشه.شما داخل محیط اکادمیک هستید و باید منطقی پیش میرفتید.
مقاله اول شاید1 سال زمان ببره.اما مقالات بعدی خیلی سریع تر آماده میشه معمولا.(الیته بستگی به رشته شما داره که من نمیدنوم چیه..).شما اصلا باسیاست عمل نکردید.باید خودتون رو کنار استاد نگه می داشتید.مطمئنا هیچ استادی از دانشجوش به صورت مستقیم نمیخواد پیشش بمونه.فکر مکینم اگر باز برگردید پیشش،به راحتی بتونید چند مقاله دیگه بدید.البته همون طور که گفتم همه چی بستگی به رشته و فیلد کاری شما داره.
حالا که کلی دعواتون کردم:311: چند تا توصیه:
بهتره تصمیم بگیرید این استاد وفیلد کاریش باعث میشه شما پله های صعود رو زودتر طی کنید؟کار در فیلد کاری این استاد در آینده مخصوصا دوران phd به درد شما خواهد خورد و شما رو به عنوان یک دانشجو خوب نشون خواهد داد؟...
اگر جوابشون مثبته.حتما برگردید.
نکته دیگه اینه که آدم های مغرور یک قله غرور دارند(نموداری فرض کنید)که یک جایی میشکنه و از غرورشون کاسته میشه.پس خیلی نگران این اخلاق استادتون هم نباشیدوانشالله که قله غرورشون زیاد ارتفاع نداشته باشه..
موفق باشید
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
ممنون ستاره جان که تو مواقع استرس و ناراحتی منو همراهی کردی و بهم دلداری دادی و ممنون Sayrex عزیز که با وجود طولانی بودن تاپیک و پر حرف بودن من زحمت خوندن رو کشیدی و راهنمایی ام کردی.
هر چی بیشتر می گذره من بیشتر از حرفی که اون شب به استادم زدم عذاب وجدان می گیرم. الانم که شما این همه دعوام کردید بیشتر خجالت کشیدم
آره واقعا استادم خیلی خیلی برای این کار زحمت کشید. من نمی دونم چطوری این قدر پر توقعانه انتظار داشتم اسم اول خودم باشم. (احتمالا به خاطر تأثیر روانی جابه جا شدن ناگهانی اسمم از جای اول به جای سوم بود. یعنی اگه از ابتدا اسم استادم اول بود باعث این جبهه گیری تو ذهنم نمی شد. که یهو فکر کنم حقی از من ضایع شده که اسمم از جای اول به سوم نزول کرده. خوب این اشتباهی بود که کردم. خدایی استادم همیشه خیلی هوای منو داشته و تو خیلی چیزا بهم لطف کرده. خیلی از خودم خجالت می کشم که این جوری مزدشو دادم :302:)
داشتم کم کم از این که برم پیش استادم پشیمون می شدم. یه حسی بهم می گفت اگه دوباره برم و ادعای حضور اسمم تو مقاله رو کنم باز همه چی به هم می ریزه. واسه همین می خواستم قبل رفتن استخاره کنم. به نظرم حرف شما منطقیه. بهتره برم فقط به خاطر عذرخواهی نه ادعا. با این که از کار کردن با استادم بعد از این دعواها یه کم می ترسم ولی بهش می گم که دوست دارم باهاش بمونم. خداییش چه استاد ماهی داشتم که قدرشو ندونستم. چقدر هوامو داشت. تمام تلاششو می کرد شرایط برای من مساعد باشه تا بتونم کارمو بکنم. اتاقشو و خط اینترنتشو به طور کامل در اختیار من گذاشته بود در حالی که تو دانشکده ما چنین چیزی متداول نبود. و خیلیییییی چیزای دیگه. البته به غیر از من هم به هیچ کس دیگه ای اعتماد نکرد و دانشجوهای بعدیش هیچ کدوم نمی تونستن از اتاقش استفاده کنن.
حالا نمی دونم با وجود این حرفایی که استادم تو مکالمه تلفنی آخرمون زد و گفت از اول اشتباه کرده که رابطشو با من بعد از دفاع حفظ کرده و باید از همین الان دیسکانکت بشیم، حرفای من چه تأثیری خواهد داشت. حتی گفت که از تجربه من استفاده می کنه و در مورد دانشجوهای بعدیش نمی گذاره این اتفاق بیفته.
نمی دونم با وجود این دیدگاهی که پیدا کرده، آیا ممکنه تجدید نظر کنه روی تصمیمش. یه کم دور به نظر می رسه. به نظر من حتی اگه قرار باشه اسمم تو مقاله 1 بیاد، بهتره وقتی باشه که با استادم دوباره کار کنم و رضایتشو جلب کنم که خودش تصمیم بگیره. نه این که من برم و بهش بگم من خیلی کار کردم پس بگذار اسم من تو مقاله باشه. تو این وضعیتی که الان پیش اومده فکر می کنم چنین چیزی بدتر استادمو عصبانی کنه.
منظورتون رو از قله غرور استادم که می شکنه متوجه نشدم. میشه یه کم توضیح بدید.
باز هم ممنون هم از ستاره عزیز که تو این مدت هوای منو داشت وگرنه از ناراحتی دق می کردم. هم از Sayrex عزیزو بقیه دوستایی که تو این تاپیک منو راهنمایی کردن و باعث شدن دیدم باز بشه و به اشتباهاتم پی ببرم.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
ای جانم به استاد خودم :72: این تاپیک باعث شد قدر استاد عزیزم رو بیشتر بدونم.
اسمم رو اول گذاشت. هرچی گفتم استاد اولا صورت مسئله از شما بوده، بعدشم اگر این کار مقاله شد به خاطر نکته سنجی های به موقع شما بود، وگرنه که من نمیتونستم تنهایی این کار رو در بیارم. پس اسم شما باید اول باشه.
گفت نه، کار تو بوده، اسمت هم باید اول باشه.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roze-zard
ای جانم به استاد خودم :72: این تاپیک باعث شد قدر استاد عزیزم رو بیشتر بدونم.
اسمم رو اول گذاشت. هرچی گفتم استاد اولا صورت مسئله از شما بوده، بعدشم اگر این کار مقاله شد به خاطر نکته سنجی های به موقع شما بود، وگرنه که من نمیتونستم تنهایی این کار رو در بیارم. پس اسم شما باید اول باشه.
گفت نه، کار تو بوده، اسمت هم باید اول باشه.
واقعا قدر استادتو بدون رز زرد. استاد خوب تو این دوره کم پیدا میشه. استاد منم خیلی ماه بود. تقصیر غرور کاذب خودم بود که این مسائل پیش اومد و اینقدر از هم فاصله گرفتیم. و همچنین صمیمیت بیش از حدم که باعث می شد یه حرفایی که نباید رو از سر صمیمیت و دوستی به استادم بزنم.
منم اوایل اسم استادمو تو مقالات کنفرانسی می گذاشتم جای نویسنده اول ولی خود استادم می گفت اسم خودت باید اول باشه.
مواظب باش تو یه وقت از اشتباهات من نکنی.
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
خوبه .حالا که تصمیم به برگشت گرفتید.بهترین کار دیدار حضوریه.قبلش باهاش هماهنگ کنید.بعد برید پیشش.
اونجا هم کاملا حقوق از دست رفتتون رو فراموش کنید.به استاد بگید که اولین بارتون بوده وارد محیط تحقیقاتی شده بودید و تجربه ای در ضمینه مقاله دادن نداشتید و اشتباه کردید که جبران کردن سخته.امیدوارید اجازه که ایشون اجازه بده جبران کنید.سعی کنید مطمئنش کنید که اشتباه کردید(حتی اگر هنوز هم فکر میکنید اشتباه نکردید!)
ببینید با توجه به شخصیت استادتون ،باید سعی کنید همیشه دید پایین تر بودن دانشجو از استاد رو رعایت کنید پیشش و سعی نکنید خودتون رو هم تراز کنید.احتمالا چون اختلاف سنی زیادی ندارید ،یکم صمیمی شده بودید که بد نیست اما ممکنه بیش ازاندازش مثل اتفاقی که افتاده برای شما،کار رو خراب کنه.
بعدش هم درخواست ادامه همکاری(باتوجه به پست قبلی من)
نکته اصلی اینه که احساسات خودتون رو کنترل کنید تا حد امکان.(اگر براتون سخته،حداقل تا پایان صحبت کنترل کنید و در لحظه خدا حافظی کمی اشک بریزید!!:302:)
در ضمن سعی کنید از سیستم کاری استادتون و سطج علمی و... ایشون تعریف کنید و دلیل ادامه همکاری رو این موارد بدونید ولی به هیچ عنوان زیاده روی نکنید تا حس بدی (حس زیر ابی رفتن و...)بهش دست نده.فقط در حد چند کلمه بگید.
از طولانی کردن بی مورد بحث وتکرار صحبت های قدیمی هم خودداری کنید.سعی کنید نسبتا کوتاه و قوی و با اعتماد به نفس ازش بخواهید که شما رو ببخشه.
موفق باشید:72:
پاورقی:
منظورم از قله غرور این بود که هر انسان مغروری تا یک حدی میتونه غرور خودش رو در برابر طرف خودش حفظ کنه.این حد رو من اسمش رو گذاشتم قله.امیدوارم استادتون زیاد از حد مغرور نباشه و ارتفاع قله غرورش زیاد نباشه!!در صورتی که این چنین باشه(که احتمالا هست.چون یک فرد تحصبل کرده ، فکر نمیکنم بتونه ناجوانمردانه مغرور باشه!)شما رو می پذیره یا ازتون میخواد بیشتر در این مورد فکر کنه (یک جور پذیرفتنه با غرور هست!).
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
ممنون واسه راهنمایی هاتون.
متأسفانه غرور استادم خیلییییییییییی زیاده. امیدوارم بتونم به قله اش نزدیک بشم:323:
اما اگه نتونم احساساتمو کنترل کنم چی؟ من حتی وقتی پیش خودم به حرفایی که می خوام به استادم بزنم فکر می کنم اشکام راه میوفته. دیگه چه برسه به این که رو در روی خودش وایستم و حرف بزنم. استادم هم خوشش نمیاد از این احساسی شدن و گریه کردن. سر دعوای قبلی وقتی پیشش رفته بودم به حدی اشک ریخته بودم که تا دو روز چشمام پف داشت. روحیه ام کلا ضعیف شده و دست خودم نیست. حتی قبل از اون سری هم کلی روی خودم کار کرده بودم که نباید گریه کنم و باید جدی باشم. اما به محض این که وارد اتاقش شدم بغض کردم و بعد چند دقیقه اشکام مثل سیل جاری شد. این سری هم وقتی به استادم گفتم جلسه بگذاریم گفت می خوای بیایی باز هندی بازی در بیاری. که گفتم نه. اما یه ذره که تلفنی حرف زدیم دوباره من بی اختیار شروع به گریه کردم.
یکی از دلایلی که باعث میشه استادم از گریه بدش بیاد اینه که خیلی روی روحیه اش تأثیر می گذاره. چون قبلا برام تعریف کرده بود که یکی از دانشجوها رفته بود پیشش و گریه کرده بود (دلش از یه استاد دیگه پر بوده و به این امید رفته بود پیش استاد من که کمکش کنه) و استادم به من گفت تمام شب رو خوابش نبرده و داشته به اون دانشجو و مشکلش فکر می کرده. اون موقعی هم که من پیشش بودم هی می گفت گریه نکن. داری منو داغون می کنی. اما من هرچی سعی می کردم خودمو کنترل کنم بدتر گریه ام شدیدتر می شد و واقعا دست خودم نبود.
نمی دونم چطوری می تونم روی گریه ام کنترل داشته باشم. البته استادم به مرور زمان فهمیده که واقعا گریه ام بی اختیاره و از اون آدما نیستم که مثلا بخوام از گریه سو استفاده کنم تا دل آدما رو به رحم بیارم
یعنی اگه تو جلسه گریه کنم حرفام بی تأثیر میشه واسش؟
نمی دونم شما آقا هستید یا خانوم. اما اگه آقا هستید از دید یک آقا بگید که گریه تو چنین شرایطی چه تأثیری می گذاره
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
1 پست گذاشتم که چون حل شد پاکش کردم!
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
پس قرار ملاقات رو گذاشتی! :104: منتظریم فردا بیای بنویسی همه چیز حل شد به لطف خدا :310:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
امروز رفتم که استادمو ببینم. اما واقعا به بدشانسی خودم ایمان آوردم. همیشه کارای من به مشکل می خوره. این دفعه هم روش.احتمال هر چیزی می دادم جز این. فقط در این حد می گم که دم در دانشگاه نگهبانی که خدا ازشون نگذره اجازه ندادن وارد دانشگاه بشم. می گفت استادت باید بیاد دم در دانشگاه دنبالت تا راهت بدیم. ماجراش مفصله و فکر کنم در حوصله شما نباشه. مربوط به سر و وضعم هم نبود. خلاصه این که من که این همه روی خودم کار کرده بودم که به احساساتم مسلط باشم و گریه نکنم گریه ام گرفت و زنگ زدم به استادم که اینا نمی ذارن من بیام تو. استادم هم گفت منتظر باش من تا 15 دقیقه دیگه کارم اینجا تموم میشه و میام بیرون. حالا من کلی گریه ام گرفته اعصابم خورد شده. این همه راه کوبیده بودم از شهر خودم رفته بودم اونجا. استادم اومد دم در و تو یه وضع افتضاحی تو خیابون مجبور شدم حرفامو در حد 2-3 جمله کوتاه بهش بزنم. انقدر هم بغض داشتم و اشکم میومد که اصلا نتونستم اون جور که باید حرف بزنم. خیلی چیزهایی که می خواستم بگم رو نمی تونستم تو اون وضعیت شلوغی و ذهن آشفته بگم و مطمئنم حرفام اصلا تأثیرگذار نبود. چقدر من بدشانسم. مطمئنم اگه می تونستم امروز یه جلسه خوب با استادم داشته باشم همه چی فرق می کرد و خیلی می تونستم نظر استادمو تغییر بدم.
فقط الان استادم بهم اطمینان داد که از من دیگه دلخور نیست. امروز خیلی با من مهربون بود. بهش گفتم من دوست دارم با شما کار کنم. گفت تو الان باید درگیر کارای رفتنت باشی. دیگه دلم می خواد با شما کار کنم یعنی چی.
فکر می کنم رفتن امروزم کاملا بی تأثیر بود. خودش هم گفت این همه راه کوبیدی اومدی با این دردسر که اینا رو بگی. اما من واقعا می خواستم چیزهای دیگه ای بگم ولی اون حالت تو خیابون ایستاده، منم در حال اشک ریختن،... همه چی بهم ریخت. استادم می گفت اینجا واقعا وضعیت مناسبی برای گریه کردن نیست. قبول داشتم. اما این نگهبونا دلم رو شکونده بودن. سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم که تبدیل به بغض شد و اصلا اجازه حرف زدم بهم نمی داد. فقط دلم می خواد بگم خدا از اون نگهبونای دانشگاه نگذره که آخرین امیدمو ازم گرفتن. :302::302::302:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
یه سوال خیلی جدی! از کجا می دونی که این اتفاق از بد شانسیت بوده؟؟:305:
شاید از خوش شانسیت بوده... شاید اگه میرفتی داخل دانشگاه اتفاقای بدتری میوفتاد...:163:
بذار چند روز بگذره... بعد همه حرفایی رو که می خواستی بگی و نشد... تو یه ایمیل برای استادت بنویس... حتی
داستان اون روز رو که می خواستی بری تو دانشگاه با استادت حرف بزنی و نشده...
نگرانن نباش... استادت فقط می خواسته خودت متوجه اشتباهت بشی... اون هیچ وقت مقاله رو بدون اسم تو جایی
نمی فرسته...مطمئن باش...:72:
از استادت سوال کن که اگه بخوای دکترای داخل بخونی چی؟... ازش شرایط رو بپرس... ازش راهنمایی بگیر...
بگو برای دکترای داخل چه طوری باید اقدام کرد؟ چه منابعی باید خوند؟...
برات آرزوی موفقیت دارم:46:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
نمی دونم ستاره جون. شاید. ولی احساس می کنم خراب کردم. شاید باید به حرف استادم گوش می کردم و به جای این که تو خیابون حرفمو بهش بگم خداحافظی می کردم و برمی گشتم شهرم. آخه استادم گفت می خوای الان بری و یه بار بعدا شاید دوباره جلسه بگذاریم و بیایی. بعد یه چیزی بهم گفت که جمله اش دقیق یادم نیست ولی منو به طور کامل یاد یه چیزی انداخت که خودم تو این چند وقت اخیر خیلی بهش فکر می کردم. (قبلا هم گفته بودم من یه کار هر چقدر هم به نظرم غیر ممکن برسه نا امید نمی شم و تلاش می کنم به هدفم برسم. تا اقلا پیش خودم شرمنده نباشم که تلاشمو نکردم. البته تو خیلی موارد هم اون چیزی که واسش تلاش کردم رو بدست میارم. اما همیشه به خاطر اصرار زیاد و تلاش زیادی که برای به دست آوردنش کردم، یه جای کار می لنگه و بعدا فکر می کنم شاید اگه اصلا براش تلاش نکرده بودم بهتر بود. یعنی مثلا به هدفم می رسم اما می بینم یه چیز دیگه که انتظار داشتم تو اون شرایط اتفاق بیفته، اتفاق نمی افته و همه چیز اون جوری که فکرشو می کردم نمیشه. این سری استادم یه چیزی گفت که منظورش این بود شاید بهتر باشه یه وقتایی به جای اصرار زیاد برای به دست آوردن چیزایی که می خواهیم، بگذاریم هر چیزی خودش جلو بره. یعنی منظورش این بود که حالا که می بینی نگهبانا نگذشتن ما جلسه داشته باشیم، به جای اصرار برای صحبت کردن برگرد برو بگذار جریان همون جور که داره جلو میره پیش بره... منم دارم به این نتیجه می رسم که شاید واقعا من دارم اشتباه می کنم. شاید واقعا همون جوری که خودم هم چند وقته فکر می کنم و استادم هم این سری گفت، باید یه کم دست از مبارزه بردارم و ببینم تقدیر چی واسم رقم زده. من تا الان که 27 سالمه همیشه در حال مبارزه برای به دست آوردن چیزایی بودم که می خواستم. با این که واقعا روحیه ام قبول نمی کنه بی خیال باشم در برابر مسائل و همه چی رو به دست روزگار بسپرم، ولی شاید واقعا راه درست بی خیالیه!!!) من با وجود حرف استادم یه جور رفتار کردم که یعنی می خوام الان حرفمو بزنم. چون می ترسیدم من برگردم و دیگه استادم به این زودی قبول نکنه من رو ببینه و من همین جور عذاب بکشم. خلاصه خود استادم دلش سوخت که من این همه راه رفته بودم و می خواستم بدون حرف زدن برگردم. واسه همین گفت اگه می خوای همین جا بگو. که منم با اون وضع افتضاح گفتم. تازه فکر می کنم در مورد مقاله 1 به خاطر سر و صدای زیاد حرفمو بد فهمید. آخه من گفتم در مورد مقاله 1 هم به حرفای شما فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شما قطعا با دید بازتری مسائل رو می بینید و اگه هر تصمیمی بگیرید قطعا منطقی خواهد بود و من بهش بهش احترام می گذارم. اما استادم از همون اول که اسم مقاله 1 رو شنید اخماش رفت تو هم و بعد از حرفای من گفت این چیزی رو عوض نمی کنه. به نظرم اشتباه حرفمو شنید.
فردا صبحش خواستم بهش ایمیل بزنم و همین جوری که شما گفتی حرفامو بزنم و در مورد جریان اون روز هم باهاش صحبت کنم تا اگر سو تفاهمی شده برطرف بشه. اما متاسفانه یه مهمون خونمون بود که اصلا بهم اجازه نمی داد چند لحظه سرم به کار خودم باشه. تا این که نزدیک ظهر استادم بهم ایمیل زد. از یک مجله داخلی که واسش مقاله ارسال کرده بودیم، به استادم ایمیل زده بودند و خواسته بودن که یک سری کارها روی مقاله انجام بشه. استادم هم واسه من فورواردش کرده بود. منم زنگ زدم در مورد همون با استادم حرف زدم و در مورد کارهایی که می خواستم انجام بدم مشورت کردم. اولش عادی برخورد کرد ولی چون آخرش یه سوال بدیهی کردم و استادم از این جور سوالا بدش میاد، از دستم عصبانی شد دوباره :302: دیگه منم خداحافظی کردم. بعد از اون فکر کردم دیگه فرستادن اون ایمیل کار درستی نیست. (موقع تلفن هم نمی تونستم بهش حرفمو بگم چون نمی خواستم اون مهمونم بفهمه. کلا اون مهمونم خیلی رو اعصابم بود. حالا باید یه تاپیک بزنم و مشکلمو در مورد اون شخص هم بگم تا دوستان راهنمایی کنن. چون می ترسم همین جوری ادامه پیدا کنه، یه وقت میونمون بهم بخوره)
حالا الان دیگه فکر می کنم نباید ایمیل رو بفرستم.
در مورد دکتری هم شاید یه ذره که آب ها از آسیاب بیفته بهش بگم. و بدونه که من به پیشنهاد اون روزش فکر کردم.
حالا نظر شما چیه؟ دیگه ایمیل رو نفرستم؟ به نظر خودم لوث میشه قضیه!
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
سلام دلسوخته جان
با قضایایی که پیش اومده فکر کنم باید قید اون مقاله ای که استادت گفته اسمت توش نمیاد رو بزنی.
راستی اون مقاله آماده بود یا هنوز نوشته نشده؟
بقیه مقاله ها هم که دارن روال خودشونو طی میکنن و ایمیل اصلاحاتش رو هم که استادت برای میفرسته.
نظر من اینه که دیگه تقلا نکن داری انرژیت رو هدر میدی.به جاش یه کار مفید مثل درس خواندن برای آزمون دکترا یا رفتن به کلاس زبان رو بکن.بذار کارای قبلیت هم روال خودشون رو طی کنن.
یکی دو ماه دیگه سر یکی از مسائل مشترک موجود یه سر حضوری برو پیشش و اگر برخوردش مناسب بود بگو استاد من هنوز هم مشتاقم باهاتون همکاری کنم (البته اگر واقعا مشتاقی) اگر در این رابطه هر وقت نظرتون مثبت بود به من اطلاع بدید.
اگر اون مقاله هنوز نوشته نشده باشه احتمال داره استادت بخواد دوباره برگردی ولی اگه حاضر باشه احتمالا برای تنبیهت هم که شده دیگه این کارو نمیکنه.
به نظر من فعلا دست و پا نزن.بذار تا گذشت زمان تا حدودی قضیه رو حل کنه.
این هم به معنی عدم تلاش شما نیست در زمینه های دیگه تلاش کن یا قضیه دکترای خارج رو پیگیری کن از دوستان من هر کسی که رفته هیچ مقاله بین المللی نداشته و خیلی هم سوابق تحصیلی درخشان هم نداشته فقط یک استاد شناخته شده توصیه اش رو کرده.
همه زندگی شما که کار با این استاد و اون یک مقاله نیست.
من این پیشنهاد رو میدم چون با استاد سرسخت و لجبازی مثل استاد شما کار کردم و میدونم دست و پا زدن باعث بیشتر فرو رفتن میشه. شما معذرت خواستی و این قضیه تمام شده ولی به هر حال تنبیهت سر جاشه و بعد اون همه چیز عادی میشه.
موفق باشی:72::72::72::72::72:
-
RE: کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
ممنون نگین جان که وقت می گذاری و تاپیک منو می خونی. درست میگی. دیگه من هر تلاشی که می تونستم برای بهبود رابطه خودم و استادم کردم. گرچه خیلی هاش اونجور که انتظار داشتم پیش نرفت. اما الان دیگه پیش خودم شرمنده نیستم که می تونستم کاری بکنم و نکردم.
حالا دیگه باید تو کارای مشترکم با استادم سعی کنم تلاشمو بکنم ازم راضی باشه و حواسم باشه مثل دیروز دوباره کاری نکنم عصبانیش کنم. شاید به مرور زمان خودش تصمیم بگیره از تنبیه ام منصرف بشه. :323:
ولی من دیروز تو چشماش دیدم که هنوز براش مهم هستم. تو لحنش تو نوع حرف زدنش... امید پیدار کردم که با گذشت زمان، بتونه این قضیه رو فراموش کنه و ما دوباره مثل قبل بتونیم با هم همکاری کنیم.
مقاله 1 تقریبا کامل شده بود. ولی یکسری تغییرات جزئی هنوز باید روش انجام بشه که نظر اون یکی استادم هم جلب بشه. هر دو مقاله 1 و 2 در یک حد پیش رفته بودن و اگه این جریانا پیش نیومده بود هر دوش تا الان سابمیت شده بود.
الان هم همون جور که شما گفتی دارم خودمو برای امتحان زبان آماده می کنم. مقاله هم درسته واجب نیست ولی اگه من بخوام یه پوزیشن خیلی خوب نصیبم بشه باید رزومه خوبی داشته باشم. حالا ایشاا... مقاله 2 ام که خداروشکر استادم حضور منو توش قبول داره چاپ بشه مشکل مقاله ام هم حل میشه.
:72::72::72: