-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
این که شخص من و روح من داره آزار میبینه، هم به دلیل اینکه قبول داره توانایی حفظ یک زندگی رو به عنوان یک مرد نداشته و اجازه داده مسیر زندگیش به سمتی بره که همسرش که از هر نظر نمونه بود ترکش کنه
اتفاقا برعکس. به نظر من خیلی هم مرد لایقی هستین. توانایی به این نیست که آدم مشکلی نداشته باشه به اینه که شجاعت حل مشکلاتش رو داشته باشه. املای نانوشته است که غلط نداره. کسی که زندگی میکنه اشتباه هم میکنه.
همیشه مراحل رشد و تغییر با درد و رنج همراه هست. جنینی که جاش تنگه و میخواد جا عوض کنه با گریه و رنج متولد میشه. بلوغ با درد همراه هست. با زشتی با بزرگ شدن دماغ و جوش های زشت و احساس های بد ... . شما هم مثل من و بقیه آمدید در این دنیا تا به رشد برسید. فکر کنید که تمام این درد و رنج ها به خاطر اینه که شما در مرحله رشد قرار گرفتید. یک بلوغ جدید داره براتون اتفاق میفته. خانمتون برگرده یا برنگرده شما رشد خواهید کرد و بزرگ خواهید شد.
با اینکه خانمتون رو تا حدی درک میکنم و انگشت اشارم رو از اول بیشتر به سمت شما گرفتم (و هنوز هم سر حرفهام هستم :311:) از همون اولش حس کردم که آدم توانا و لایقی هستین. :72:
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
من هم مثل شما منتظر خبر های خوبی هستم، به یک چیز اعتقاد دارم، خدا حتما می خواد نعمتی بزرگتر به من بده که منو در چنین شرایطی قرار داده، احتمالا باید لیاقت و ظرفیت اون نعمت رو پیدا کنم.
این چیزی هست که بهش باور دارم، اما خب در کنارش من خودم رو در قبال زندگی خانمم و بچه ام مسئول می دونم.
دختر من چه گناهی کرده که باید قربانی ندانم کاری های پدر و مادرش بشه؟
اون داشت در کنار پدر مادرش یک زندگی نسبتا خوب و مرفه ایی رو تجربه می کرد.
واقعا اون نباید در این ماجرا آزار ببینه، به همین خاطر من نمیتونم فقط به خودم فکر کنم.
به هر حال به امید خدا؛
امیدوارم که اون خانم هم به خودش بیاد و از ادامه دادن به این قصه خسته بشه و بتونیم با هم همه چیز رو از اول شروع کنیم.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
چرا وقتی گفت که شما روز و مکان رو تعیین کنید... شما گفتین تو تعیین کن؟
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
مثلا خواستم احترام بذارم، بگم هر روز و هر جا تو بگی من آمادم.همین.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
باز هم می گم جدیت نشون بده ! در کنار محبت و تلاشی که برای زندگیت می کنی از حق های مثل دیدن بچت صرف نظر نکن به هیچ عنوان !
یکی از دلایلی باعث دلگرمی زن به خانواده می شه همین فرزند هست ، فرزند شما باید خلا نبود شما رو به مادرش منتقل کنه !
الان طوری رفتار کردید که انگار نه انگار پدری هست !
دیگه اینقدر بخشش و گذشت غیر منطقی هست !
در ضمن غیر از خانم های مشاوره ، خیلی از خانم ها خیلی احساساتی به موضوع نگاه می کنند ! مثل خانم ... !
زندگی شما 2 تا بعد داره ، یکیش عقل و منطق هست ، یکیش احساسات و معنویت رابطه !
شما الان فقط احساسات رو چسبدید !
بابت فرزند حتما اقدام کنید ، دخترتون محبت کنید ، بزارید نبود شما رو حس کنه ! می دونید چه تاثیر مثبتی رو مادرش داره ؟ اینکه فکر کنه بچه بدون پدر ... !
شما دیگه بخشش و محبت رو بیش از حد گذروندید ! این جدا یه سم هست تو رابطه ! منکر اشتباهات شما تو زندگی نمی شم ، ولی اشتباه شما نباید اجازه اشتباهات بزرگتر رو به بقیه بده
از الان منطق و جدیت رو تو رفتارتون قرار بدید ، بزارید تو فشار باشه خانومتون ! شما نباید می زاشتید اینقدر طول بکشه ! این باعث عادی شدن دوری شده ! بزرگترین اشتباه شما همین عادی شدن دوری هست ! چیزی که داره برای فرزندتون هم اتفاق می افته !
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
ببینید جدیت رو چی باید معنی کنیم؟
یکی می گفت باید بری در خونشون و داد و بیداد راه بندازی و آبروریزی کنی تا خسته بشه و از حق و حقوقش بگذره.خب طبعا از این راه اون بر نمیگشت ولی ممکن بود از مهریه اش بگذره.بگذریم که این مورد اصلا در خون من نیست و همچین آدمی نیستم و اونم اینو خوب می دونه.
با زور نیروی انتظامی دخترم رو از خونه مادرش بکشم بیرون تا ببینمش؟ آیا این اثر بدی روی بچه نمی ذاشت؟
من تنها کاری که کردم نامه ی دادگاه رو دستم دارم که میتونم با مامور برم در خونشون و بچه رو ببینم، اینم فقط به این خاطر که اگر بزرگ شد و خواست بگه که بابا، تو منو تنها گذاشتی و سراغم نیومدی بگم من تا اینجا اومدم من برای دیدنت هر کاری کردم اما از اینجا به بعد تو اذیت می شدی و من فقط رعایت حال تو رو کردم.
من میتونستم اون موقع که بچه هنوز در سن حضانت بود و حضانتش قانونا بر عهده ی من بود برش دارم و حتی برم جایی که دست مادرش بهش نرسه، اما اینکار رو نکردم، زندگی و آینده دخترم برای من خیلی مهمتر از اینه که بخوام به خاطر خودم اونو تحت فشار بذارم و وارد بازیی کنم که مادرش به هر دلیلی شروع کرده، دخترم شدیدا به مادرش وابسته است.
به علاوه من امیدوار بودم و هستم که مادرش سرش به سنگ بخوره و متوجه اشتباهاتش بشه و برگرده، جدیت من به خانمم نشون میده که من تحت تاثیر رفتارهای اون دارم به بازی ادامه میدم.
من بیشتر به این دلیل گوشه ایی نشستم که بهش بفهمونم من فقط منتظرم تا تو خسته بشی تا سر فرصت با هم صحبت کنیم، حالا یا برای جدایی دوستانه یا برای ادامه زندگی.
من واقعا نمی خوام هیچ تلاشی از طرف خودم برای ادامه زندگی با اون بکنم، این تصمیم جدیه منه. من عرض کردم که فقط راه برگشت رو براش باز گذاشتم، من به هیچ عنوان دنبالش نمی رم و اقدامی نمی کنم که حتی اینطور حدس بزنه من برای برگشتش دارم تلاش می کنم.
من فقط تلاش میکنم تا باهم صحبت کنیم.
البته قبلا بهش گفتم برگرد و گفتم دلم برات تنگ شده، اما هیچ وقت حاضر نیستم برای برگشتش هر شرطی و هر خواسته ایی رو قبول کنم.
من هر آدمی باشم و هر طور در زندگی رفتار کرده باشم، مطمئنم نتیجش نباید ترک خونه توسط خانم باشه، اون با این کارش سنگرش رو ول کرده و از حق خودش گذشته و به عنوان یک زن کم اورده، من نمیتونم با زور چیزی رو بهش تحمیل کنم.
ولی دارم صبر میکنم، و صد البته این صبر هم حدی داره.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام اقا ارش
من نمیتونم دقیق راهنمایی کنم اما شما که خودتون میگید توزندگیتون محکم نبودید چرا الان محکم برخورد نمیکنید
چرا خودتون نمیرید پیش همسرتون؟از. خردشدن میترسید؟چرا دست بچه تونو نمیگیرید بیارید خونتون.چرا به اون نمیفهمونید جای هردوشون تو خونه شماست،خانمتون الان دست پیش گرفته شایدم از خجالتشه شایدم دلش شکسته،فراموش کن و قاطع بگو برگرد سر خونه وزندگیت
قرارنیست بری دعوا.هر. دوبالغید. اصلا بگو من بخاطر اینده خودم وبچه ام منتظر نمیمونم شما روزیو تعیین کنی و ازین بچه بازیم خسته ام مثلا فردا ساعت فلان یه جایی قراربزارید .ایشونم خواستن باهرکسی بیان،چرا اینقدر سهل انگاری میکنید هردوتون
اون بچه گناه داره،یارومی روم یا زنگی زنگ
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
مشکل من همینجاست، رفتارهای خانمم نشون نمیده که خجالت کشیده یا دلش شکسته،
مگر چند بار میتونم "نه" بشنوم؟هم خودم صحبت کردم، هم وکیلم صحبت کرده ، هم قاضی در هر جلسه باهاش صحبت کرد، حتی آخر سر قاضی عصبانی شد و بهش گفت میدونی مشکلت چیه خانم؟ تو جسارت مردونه داری.تو اگر نتونی با این آقا زندگی کنی مطمئن باش با هیچ مرد دیگه ایی نمی تونی، تو باید لطافت زنونه داشته باشی، تو باید زن باشی، طبیعی هستش که دو تا مرد نمی تونن زیر یک سقف زندگی کنن، ما روان شناسی آدمها رو خوندیم و با یک نگاه آدمها رو میشناسیم، شوهرت که ظاهرا آدم خوبی به نظر می آد_ البته بعد رو کرد به من و گفت مگر اینکه خیلی آب زیر کاه باشی! _ خانمم هم قبول کرد برگرده، اما وقتی از دادگاه اومدیم بیرون گفت باید حسن نیتت رو ثابت کنی من به تو اعتماد ندارم!
نمی دونم شاید اینکه جدیتی نشون نمیدوم اینه که خودم هم به ادامه زندگی با ایشون تمایلی ندارم، شاید اگر تمایلی داشتم انگیزه برای هر کاری داشتم،
این خانم کاری کرد که معمولا با آدمهای معتاد، رفیق باز، بیکار و علاف و یا اونایی که دائم به دنبال زن و دختر مردم هستن انجام میدن نه با من که به زندگیم دلبسته بودم،
شاید حق با قاضیه این خانم شرایط زندگی رو نداره، وقتی ایمیل هاشو خوندم به مادرش گفتم نمیدونستم که انقدر قشنگ بلده حرفای زنانه بزنه و انقدر لطیف باشه!حرفایی مطرح شده بود که 12 سال از من دریغ کرده بود.
بعضی وقتا فکر میکنم شاید تمام این 12 سال من بازی خوردم، اون واقعا در فکر یکی دیگه بوده و من فکر میکردم که زن منه!
این وسط یک بچه قربانی میشه که طبق قانون تصمیم با خودشه و هر جا بخواد میتونه زندگی کنه و قعلا هم به مادرش وابسته است.
__________________________________________________ ____
چه جمله ی قشنگی بالای انجمن بود:
"هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است "
باید اینون سرلوحه قرار بدم.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
کلا نمی خواهید قبول کنید که اشتباه کردید ! الان هم دارید اشتباه رو ادامه می دید !
یه روحانی حرف قشنگی می زد ، می گفت هیچ وقت وسط نمونید که هم دنیا رو از دست بدید هم آخرت رو !
شما الان وسط موندید ! اونم 2 سال ! صبر و بخشش حدی داره که شما از حدش گذشتید و بیشتر از اون معنی حماقت می ده تا صبر ! ( عذر می خوام )
شما هیچ کاری نکردید و فقط امید این موندید که برگرده !؟
اول از همه برید دنبال حق خودتون که مهمترینش فرزند هست ، اون موضوع قضایی رو هم پیگیری کنید تا همسرتون به خودش بیاد !
شما دارید مهریه رو می دید یعنی زندگیش رو تامین کردید ! بچه هم که پیشش هست ! از طرفی هم بابت اون اشتباه فاحشش هیچ فیدبک منفی نگرفته که پشیمان بشه ! یه دلیل منطقی بیارید که بخواد دوباره برگرده ! ؟ می بینید که به خاطر بچه هم برنگشته طی این 2 سال ! پس احتمالات رو کنار بزارید !
برای بچه همین امروز شروع کنید با ملایمت با خانوادش حرف بزنید که بچه رو می برید و طبق قانون برخورد می کنید !
عدم تمکین رو هم اجرا بزارید
بزارید تو فشار اشتباهش بمونه
امیدوارم باز حرف خودتون رو تکرار نکنید ! دیگه هم پست نمی دم ، چون رفتارتون نشان می ده حرف خودتون رو می زنید و اینجا می یایید که مقداری تخلیه روحی بشید ! این اخلاق که حرف حرف خودتون هست مطمئن باشید تاثیر منفی هم تو زندگیتون گذاشته !
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
اقا ارش رفتار شما خیلی شبیه رفتار. همسر منه،البته تو کش دادن موضوع،قابل قیاس نیست اما تاپیکمک که خوندید رفتار ایشون داره منو به مرز وابستگی به شخص دیگه میرسونه،نه جدا میشه نه اصلاح
من میگم شما یه جا باید تمومش کنید. رفتار ایشون مردونه رفتارشما احساسی وکمی زنونه،ببخشید. اینو میگم اما مکمل همید و داریداشتباه میکنید
باور کنید تحکم لازمه،مردونگی کنار احترام لازمه،میخوادبره جدابشه نمیخواد زندگی کنه،مگه ادما چقدر زنده ایم،چرا جسارت صحبت صریح ندارید،قرار نیست همدیگه رو بکشید که،هر دو بالغید،شما خیلی جدیت نداشتید،اصلا همین جدیت برای زن گاهی جلب اعتماده
بخدا دلم واسه بچه ای که گیرکرده تو این بازی میسوزه اونم تو برزخه بدتر از شما
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نه جناب، اشتباه کردید، اینجا برای صرف تخلیه روحی نمیام، راه های دیگه ایی هم هست، کلا به دنیای مجازی برای آروم کردن خودم اعتقادی ندارم، آدم برای تخلیه روحی به آدمی پناه میبره که ببینتش و بشناستش و ازش انرژی بگیره.
اینجا اومدم برای پیدا کردن راه حل مشکل،
راه های قانونی به همین راحتی هم که میفرمایید نیست. بچه الان از حضانت گذشته و اگر نخواد منو ببینه هیچ کس هیچ کاری نمی تونه بکنه مگر اینکه مامور بره تو خونه و با زور بیارتش بیرون.( حکمش هم الان دستمه)
من هرگز این کار رو نمی کنم.هرگز.بله سر این حرفم هستم، اون بچه نباید تا این حد ضربه بخوره.
این مشکل و نقص در قوانین ماست که مرد مجبور به پرداخت مهریه است حتی اگر زن تمکین نکنه.
هیچ قانونی نیست که زن رو مجبور به تمکین کنه اما مرد در صورت عدم پرداخت مهریه محکوم به زندانه،
نمی دونم تا چه حد به قوانین آشنا هستید، اما قوانین ما یکطرفه است.
تنها سلاح مرد طلاقه، من میتونم تا ابد زنم رو طلاق ندم و اون هم حق ازدواج نخواهد داشت، در حالیکه من با این شرایط میتونم ازدواج مجدد کنم.
این تنها راهکار قانونیه منه.بقیه راه ها غیر قانونی و غیر انسانیه.
اینکه می فرمایید با پدر مادرش صحبت کن، صحبت کردم، ، با پدرش با مادرش با خالش با خواهرش،
شما ظاهرا متوجه درخواست من نیستید، من به دنبال راهی نیستم که این خانم برگرده، من به دنبال این هستم که آیا اصلا به صلاح هست هر کاری کنم برگرده؟نمیدونم این مشکل رو باید چطوری مطرح کنم،
خانم های محترم آقایون عزیز، توجه بفرمایید، من به دنبال این نیستم این خانم حتما برگرده، من به دنبال این هستم با توجه به شرایط آیا ایشون رو طلاق بدم یا ازدواج مجدد کنم؟یا صبر کنم تا شاید برگرده؟من راهایی رو که بخوام محترمانه و آبرومندانه برش گردونم رفتم، این موضوع تموم شده است.اگر واسه این سوال جوابی نیست والسلام
خانمها لابد میتونن همدیگرو خوب درک کنن، زنی که زندگیشو ول کرده و رفته اونم بعد از اینکه ارتباطش فاش شده، و همه حق و حقوقش رو هم گذاشته اجرا اصلا باید منتظرش موند یا اینکه منم برم دنبال زندگی خودم؟
لطفا دوستان هم نفرمایند که برای برگشتش چه کنم، من هیچ قدمی برای برگشتش انجام نمیدم، مگر اینکه خودش بخواد برگرده.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
لطفا دوستان هم نفرمایند که برای برگشتش چه کنم، من هیچ قدمی برای برگشتش انجام نمیدم، مگر اینکه خودش بخواد برگرده.
خوب شد واضح گفتین. من فکر میکردم به دنبال راه حل برای انسجام دوباره زندگیتون هستید. کاری که به نظرم خیلی شدنی بود اگر ...
کاش حرفها رو دقیق تر میخوندید و روش فکر میکردید. کاش می فهمیدید که تعیین نکردن روز و مکان برای دیدار احترام به همسرتون نیست بلکه یک بی توجهی ضمنی هست، یک انفعال دیگه. کاش با تلاش برای درک خانمتون و فهمیدن علت رفتارهاش از موضع "سرش به سنگ بخوره" می آمدید پایین. کاش فقط یک بار یک راه متفاوتی رو امتحان میکردید تا جواب متفاوتی بگیرید.
از طرف من برای سوال شما جوابی نیست.
والسلام.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
شما بابت مهریه می تونید اون موضوع ارتباط رو پیگیری کنید که حقتون رو بتونید بگیرید
با این وضعیت ( 2 سال گذشتن و عدم تنبیه ) راه بازگشتی نیست و شما دارید انرژی تلف می کنید
به فکر فرزندتون باشید که حداقل ایشون رو از دست ندید ،
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pardis
اقا ارش رفتار شما خیلی شبیه رفتار. همسر منه،البته تو کش دادن موضوع،قابل قیاس نیست اما تاپیکمک که خوندید رفتار ایشون داره منو به مرز وابستگی به شخص دیگه میرسونه،نه جدا میشه نه اصلاح
من میگم شما یه جا باید تمومش کنید. رفتار ایشون مردونه رفتارشما احساسی وکمی زنونه،ببخشید. اینو میگم اما مکمل همید و داریداشتباه میکنید
باور کنید تحکم لازمه،مردونگی کنار احترام لازمه،میخوادبره جدابشه نمیخواد زندگی کنه،مگه ادما چقدر زنده ایم،چرا جسارت صحبت صریح ندارید،قرار نیست همدیگه رو بکشید که،هر دو بالغید،شما خیلی جدیت نداشتید،اصلا همین جدیت برای زن گاهی جلب اعتماده
بخدا دلم واسه بچه ای که گیرکرده تو این بازی میسوزه اونم تو برزخه بدتر از شما
خانم پردیس هر کس در زندگیش روشی رو در پیش میگیره علاه بر اینکه اهل جنگ و دعوا نیستم، یه سری اصولی هم برای خودم دارم، خیلی ها هستند که راه های مختلفی رو پیشنهاد می کنند یک سری به من میگن برو داد و بیداد کن و حقتو بگیر، یکی میگه برو زن بگیر و بسوزونش، یکی میگه دست بچه رو بگیر و برو جایی که مادرش دستش نرسه و نتونه ادعا کنه، یکی میگه برو تعقیبش کن و براش پاپوش درست کن، یکی میگه طلاقش بده، یکی میگه طلاقش نده، یکی میگه برو خارج، یکی میگه نرو خارج، خلاصه هر کسی از ظن خود شد یار من، اما دل من و منطق من میگه، مرد! تو 12 سال با اون زندگی کردی، نون و نمک خوردی، با هم خوابیدید، تو غم و شادی با هم بودید، نمیشه که ولش کنی به امون خدا، بعد به خودم میگم، اما اون بود که نمکدونو شکست، اون کم اورد، من که بخشیدمش، من که اشتباهش رو نادیده گرفتم، اون کم اورد، اون خواست یه جوری نشون بده که نه فقط در موضع اتهام نیست بلکه اونه که باید منو متهم کنه، اونه که باید بگه از این زندگی زخم خورده و درد کشیده، اون خواست کل قصه رو عوض کنه، نخواست من جای مظلوم بشینم و خودش جای یک زن خیانت کار، من همه اینها رو متوجه شدم، فهمیدم دردش اینه که یک عمر باید سرکوفت های منو بشنوه، باید تحقیر بشه، باید با بی اعتمادی های من بسوزه و با شک های من اشک بریزه.
راهی رفت تا نشون بدم من هنوز دوستش دارم و برای برگشتش هر کاری کنم، اون خواست به من و خودش ثابت بشه که هنوز عاشقشم.
اما من دیگه عاشقش نبودم، دیگه دوستش نداشتم، همه ی باور های منو بهم ریخته بود، من دیگه انگیزه ایی برای بودن با اون نداشتم.
با اینحال فقط به خاطر بچه ازش خواستم برگرده نه یکبار، چند بار، نه فقط خودم خواستم خیلی های دیگه خواستن، اما گفت مهریه ام رو میخوام، مهریه اش رو دارم میدم میگه بین ما اعتمادی نیست، ببینید من نباید اعتماد اونو جلب کنم، اون میخواد قصه عوض شه اون میخواد من جای آدم خیانتکاری باشم که یک عمر به زنش ظلم کرده و اون جای آدمی باشه که قربانی شده و ظلم دیده.
قاضی بهم گفت اون داره باهات لج می کنه یه دست گل بگیر با یه شیرینی و برو از دلش در بیار اون از تو همینو میخواد محبت میخواد، گفتم آقای قاضی، من به اندازه کافی بهش محبت کردم، جوابم شد این، اون به من خیانت کرده، من نمیتونم بهش پاداش بدم، همین که کاری به کارش نداشتم و بهش می گم برگرده به نظرم کافیه،
آیا درست بود بکشمش؟آیا درست بود با لگد از خونه بندازمش بیرون؟
نه خانم من مردونگی رو در این چیزا نمیبینم، همانطور که الان هم در عجز و لابه برای برگشتش نمیبینم.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
تصمیم با شماست اقا ارش ومنم قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم،شما بعد اون اتفاق رفتارتون محکم نبوده پس انتظار نداشته باشید همسرتون هم خیلی اظهار پشیمانی کنند ومن هم نمیدونم ایشون چی تو دلشونه و یا الان شرایطشون چجوریه
اما کجای این قوانین یکطرفه است من یکسال و نیمه دارم انتظار میکشم ازهمه حق و حقوقم هم گذشتم اما اینقدر بازیم داد تا مهریه رو گذاشتم اجرا تا طلاق بده و حالا حالاهام باید بدوم چون ایشون دلشون میخواد طلاق ندن و بازیم بدن و عشق دنیارم بکنن و قسط بندی هم بکنن و تهش که اعصابم خرد شد بگن ازهمه چی بگذر طلاق بگیر
چی میمونه از من،حالا شما حق اینو که ازدواج بکنی داری و اصلا بد نمیدونن برید سراغ کسی من باید اینقدر حواسم به رفتارم باشه که مبادا کسی بد فکر. کنه
اقا ارش برای خانم شما وضع بدتره اما متاسفانه فرزندتون شده سلاح ایشون
وشما هم خودتون هنوز. مرددید.این وضعیت خوبی نیست،به هرحال ببخشیداگه اظهار نظر اشتباهی کردم،دید وتجربه شخصیم بود،امیدوارم بهترین تصمیمو بگیرین
در ضمن من مردونگی رو اونجور که شما گفتین تعریف نکردم،تعریف من اینه قدرت مدیریت یه زندگی
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
شاید در مورد تعیین نکردن روز اشتباه کردم و باید خودم تکلیف رو روشن می کردم این حرف رو قبول دارم، به محض اینکه اس ام اسش رو خوندم و دیدم خیلی ملایمتر و آشتی جویانه تر از قبلی ها هستش خواستم سریع جواب بدم که فکر نکنه دارم کلاس می ذارم، قبول دارم که اینجا هم زیادی بهش باج دادم.
البته دارم سعی می کنم که این مشکل خودم رو حل کنم که سریع مهربونیم گل میکنه و دلم می سوزه :)
جناب داود گرامی، اون پرونده مفتوحه و فقط ترک تعقیب دادم، یعنی از دادگاه خواستم به دلیل حفظ زندگیم فعلا از پیگیری پرونده خودداری میکنم اما این امکان هست که هر زمان خواستم دوباره پیگیری کنم تا حقم ضایع نشه.
فعلا دادگاه حکم داده که کلیه خطوط موبایلش و خونه ایشون و همچنین رفت و آمدش بررسی بشه، نامه هم به نیروی انتظامی داده تا از همسایه ها در مورد ایشون تحقیق بشه، همچنین آی پی ایمیل ها هم بررسی بشه تا مشخص بشه که ایمیل های اون آقا از کجا هست.( البته همه این موارد در صورت درخواست مجدد من برای پیگیری پرونده اتفاق می افته)
غیر از ایمیل ها اگر دادگاه مجاب بشه که اس ام اس ها رو هم بخونه دیگه روابط نامشروع ایشون کاملا اثبات میشه.
اگر خانم نخواست برگرده قبل از طلاق قطعا اون پرونده رو باز پیگیری میکنم تا در صورت اثبات بتونم بچه رو به دلیل عدم صلاحیت مادرش پس بگیرم، البته من به هیچ وجه راضی به مجازات شلاق و زندان خانمم نخواهم بود، فقط عدم صلاحیتش برام کافیه.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش من بعضی جاها حسرت بزرگیتو می خورم ! بعضی جاها اعصابم خورد می شه بابت رفتارت !
نظر من هست البته ! اون جدیتت رو خانمتون ندیده ! می دونی مشکل چیه ؟ مشکل اینه همسرتون فکر می کنه کار اشتباهی نکرده !
فکر می کنه حق با خودشه ، چون شما عکس العمل محکمی نشون ندادی ( نه اینکه بزنی یا بکشی ) ! ولی قاطعیت نشون ندادی و الان پیش خودش فکر می کنه تقصیر شماست ! که می بینید رفتارش هم همین رو نشون می ده که می گه حسن نیت نشون بده !
شما خیلی شل گرفتید اون موضوع رو ! با کارهای دیگتون مثل محروم کردن خودتون از دیدن بچه بدتر هم کردید این حس رو !
الان حس خانم شما اینه که شما باید برید پیشش و معذرت خواهی کنید !
ولی باز زندگی خودتون هست ! حتی قاضی هم نمی تونه برای زندگی شما ( روشش ) دستور صادر کنه ! به نظر من قاطعیت نشون بدید تا یه خورده به خودش بیاد !
راهش رو هم بهتون گفتم ! نه بی آبرو بازی ، نه درگیری !
اولش از همین بچه شروع کنید تا به خودش بیاد
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
خیلی های دیگه بخصوص یکی از وکلایی که گرفتم بابت این مسئله( گذشت ها و دلسوزی ها) از دست من شاکی بود.
همین وکیل که اتفاقا خانم هم بود می گفت خانم شما انقدر شما رو اذیت کرده، اونوقت شما میگید نمی خواین خانمتون بابت ایمیل ها مجازات بشه؟
گفتم اون داره دیوانگی میکنه و بچه بازی در میاره من که نباید همون مسیر رو برم.
من فعلا دارم سعی میکنم از نظر مالی تا اونجا که قانون به من اجازه میده اون خانم رو تحت فشار قرار بدم، پرونده ایمیل ها رو به دلیل ماهیتش و با توجه به این که میتونه برای دخترم هم در آینده موجب سرافکندگی بشه به مراحل آخر سپردم.
البته خانم من مثل شما فکر نمیکنه، به نظر اون من آدم مستبدی هستم که حرف باید حرف خودم باشه و اگر همه چیز طبق خواسته من نباشه عصبانی میشم.
شاید الان دارم سعی میکنم نشون بدم که اینطور نیست و من صبرم در بدترین شرایط زیاده،
__________________________________________________ ________________________
خانم پردیس، شرایط شما رو می فهمم، شما حق دارید ناراحت باشید، من نمیدونم شوهرتون خونه رو ترک کرده یا شما، اگر شوهرتون خونه رو ترک کرده باشه این شرایطی که در اون قرار دارید واقعا ظلمه، و همانطور که گفتم البته حق طلاق خواهید داشت به علاوه اینکه تمام حق و حقوقتون هم میتونید بگیرید.
تصور من اینه که قدرت مدیریت یک زندگی بر عهده ی زن هستش، اون باید به زندگی عاطفه بده، عشق بده و گرما بخش خونه باشه، نقش مرد رو انکار نمی کنم اما نقش زن در این مورد خیلی پر رنگتره،
__________________________________________________ __________________________
خانم نگین ایران، امیدوارم از من ناراحت نشده باشید، طبیعی هستش که دوست دارم زندگیم انسجام بگیره و دوباره خانوادم کنار من باشند، که اگر غیر از این بود همانطور که گفتم راه های زیادی وجود داشت که برم، امابه چه بهایی؟
ببینید، یکسال و نیم از این داستان گذشته، همانطور که گفتم من همه تلاشم رو کردم، حتی با دسته گل رفتم نمایشگاه نقاشی خانمم و اونجا باز ازش خواستم برگرده، وقتی میگه نه من دیگه پامو نمیذارم تو اون خونه، چه کار باید بکنم؟
وقتی پدرش و مادرش میگن ما هر چی باهاش صحبت میکنیم گوش نمیده و حسابی عصبانیه و لج کرده، من چکار می تونم بکنم؟
وقتی که هر بار دیگه هم خواستم قدم بردارم احضاریه جدیدی برای من ارسال میشد و همین باعث میشد که من دست نگه دارم.
__________________________________________________ __________________________
مسائلی که اینجا مطرح کردم شده شبیه همون فیل در اتاق تاریک که مولانا در مثنوی شرحش رو گفته، طبعا همه ی قضیه با همه ی ابعادش مشخص نیست علاوه بر این، من هر چی هم بگم از نگاه خودم میگم و واضح هستش که خانم من هم باید بیاد و جریان رو از نگاه خودش تعریف کنه، تا حتی من هم بتونم به یک قضاوت و درک درست از آنچه اتفاق افتاد و میافته برسم چه برسه به بقیه دوستان.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش من ناراحت نشدم. فقط حس کردم کلا جوابهایی که من به نظرم میاد برای سوال های شما نیست. برداشت من از هدف شما در اینجا اشتباه بوده. ضمن اینکه شما هنوز تکلیفتون با خودتون روشن نیست. یک بار می گید که من باعث شدم که زنم که از هر نظر نمونه بود ترکم کنه، میگید 12 سال باهاش بودم و ... نمیتونم ولش کنم. احساس مسؤولیت میکنم که به نظر من همه اینا نشونه علاقه است. یک بار هم میگید دیگه علاقه ای بهش ندارم و به خاطر بچه میخوام برگرده و امیدوارم این خانم سرش به سنگ بخوره و ... .
گویی موضوع خیانت خیلی آزارتون میده و فکر میکنم هر قدم مثبتی هم بخواید بردارید این موضوع میاد جلوی چشمتون. شاید بهتره همون طور که زن امیدوار گفت اول از همه این مساله رو با یک مشاور برای خودتون حل کنید. اول به دل غمدیده خودتون برسید و یک کم آرومش کنید بعد به فکر برگردوندن سامان به زندگیتون باشید. ای کاش می تونستید در مورد خیلی احساسهای مربوط به این موضوع با همسرتون صحبت کنید. مثلا ازش بپرسید تو که از این حرفهای زیبا بلد بودی چرا تو این 12 سال به من نگفتی؟ ای کاش هر دوتاتون می تونستید بدور از عصبانیت از احساسهای بدتون با هم حرف بزنید. بدون متهم کردن همدیگه... بدون توجیه کارهاتون. فقط بشنوید حرف هم رو.
نقل قول:
شاید در مورد تعیین نکردن روز اشتباه کردم و باید خودم تکلیف رو روشن می کردم این حرف رو قبول دارم، به محض اینکه اس ام اسش رو خوندم و دیدم خیلی ملایمتر و آشتی جویانه تر از قبلی ها هستش خواستم سریع جواب بدم که فکر نکنه دارم کلاس می ذارم، قبول دارم که اینجا هم زیادی بهش باج دادم.
البته دارم سعی می کنم که این مشکل خودم رو حل کنم که سریع مهربونیم گل میکنه و دلم می سوزه
چون گفتید که حرفتون رو قبول دارم ... خواستم بگم من نگفتم که شما بهش باج دادین و سریع مهربونیتون گل کرد ...
اتفاقا فکر میکنم که اگر روز رو تعیین میکردین خانمتون خوشحال میشد و این رو به حساب این می گذاشت که شما هم یک قدم آمدید جلو. رو حرف آنی بیشتر فکر کنید که دید تجاری پیدا کردید به مسأله.
چرا گل رو بردین نمایشگاه؟ چطوری توی نمایشگاه ازش خواستین برگرده؟ اونجا که سرت خانمتون حتما خیلی شلوغ بوده؟ چرا یک قرار خصوصی نگذاشتید که فقط شما باشید و خانمتون؟
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
من برای ازدواج با خانمم مجبور شدم با خیلی ها و خیلی چیزا بجنگم، اون خودش خوب میدونه، خانواده من، بیشتر مادرم، کاملا با ازدواج ما مخالف بودن، خانمم دختری کاملا امروزی اما بسیار موقر و با شخصیت و متین به نظر می رسید، خانواده ی محترمی هم داره، خانواده ی من این موارد رو قبول داشتن اما میگفتن تو موقعیت های بهتری داری،
خانواده ی اونا از نگاه خانواده ی من از نظر اقتصادی در سطح پایینتری بودن، در حالیکه این موضوع برای من اهمیت نداشت، و بعد ها، بعد از ازدواج متوجه شدم که اتفاقا اصلا اینطور هم نبوده، بلکه خانواده ایی ساده زیست و بدون توجه به تشریفات و زرق و برق ها بودن در حالیکه میتونستن از موقعیت هایی که وجود داشت استفاده کنن که نکردن.
این مخالفت ها به خانواده خانمم هم کشیده شد و یه روزی خانمم که اون موقع هنوز در مرحله ی قبل از نامزدی بودیم گفت ، چرا وقتی خانوادت مخالفن، اصرار میکنی؟من نمیخوام فکر کنن که من دارم خودمو تحمیل می کنم، اون گفت بهتره ادامه ندیم، همین شد که حسابی با خانواده خودم در افتادم و به حالت قهر از خونه خارج شدم و رفتم خونه یکی از دوستانم، فرداش رفتم خونه پدر خانمم و اونجا کلی صحبت کردم و سعی کردم به نوعی مخالفت خانوادم رو توجیه کنم و گفتم دختر شما قراره با من ازدواج کنه نه خانوادم و مطمئن باشید که از هیچ تلاشی برای خوشبخت شدنش خودداری نمی کنم، بالاخره اوضاع آروم شد و خانواده من هم پذیرفتن.
ولی تازه مشکلات جدیتر شروع شد، سر هر موضوعی خانواده ها سعی می کردن حرف خودشون رو به کرسی بشونن ، طبعا خانواده من نمیتونست با پدر مادرش در بیافته، چون دختر بود و اینجا بود که من سعی می کردم مواضع دو طرف رو هر طور شده، به هم نزدیک کنم، از مهریه گرفته تا خرید لباس عروس و برنامه برای برگزاری عقد و عروسی و حتی تعداد مهمان های دو طرف همه رو من و خانمم برنامه ریزی میکردیم و به خانواده ها اطلاع می دادیم، و چون طبعا با هر تصمیم ما مخالفت می کردن مجبور بودم باز با دو طرف کلی صحبت کنم و خواهش و تمنا که بابا یه کم کوتاه بیاین.
صد البته خانم من از این وضعیت دل خوشی نداشت و من هم بیشتر، ولی به هیچ عنوان حاضر نبودم از انتخابی که کردم دست بردارم و سراغ دختری برم که مثلا خانواده ی متمولی داره و ماه عسل منو و دخترشون رو میفرستن اونورا.به علاوه دوست و آشنا می دونستن که من و اون خانم قراره باهم ازدواج کنیم، بنابراین به نظرم خیلی نامردی بود که تحت فشار مخالفت خانوادم کنار بکشم، من فکر میکردم باید باهاش ازدواج کنم.
خانم من میدونست که مادر من دختر های دیگه ایی برای من در نظر داره و این موضوع رو همیشه می گفت.
من هنوز هم از انتخاب خودم پشیمون نیستم، اگر باز برگردم به روز های 24 25 سالگی حتما باز همین خانم رو انتخاب میکنم اما مطمئنا در روند زندگیم تغییرات اساسی میدم.
این که دو دل هستم و تردید دارم همینه، این خانم البته عشق اول من نبوده، اما فکر میکنم بهترین همسری بوده که یک پسر در اون سن و سال می تونسته انتخاب کنه، همانطور که قبلا گفتم همه ی فامیل من به من بابت این انتخاب تبریک میگفتن، بعد از این جریان باز هم همه می گفتن دختر خیلی خوبی بود و تو فامیل تک بود، پدر و مادرم بعد از این جریان به من میگفتن، فکر میکنی تو بتونی بهتر از این دختر پیدا کنی؟
اما به قول شما این ایمیل ها و اس ام اس های لعنتی خیلی به من لطمه زد، همینه که این انگیزه رو ندارم دوباره برم و از پدر مادر همسرم دخترشون رو بخوام، اصلا این انگیزه رو ندارم.
همش فکر میکنم همه این چیزهایی که در زندگیم اتفاق افتاده آب در هاون کوبیدن بوده، اون موقع که من برای به دست اوردنش به آب و آتیش زدم، اون احتمالا تو فکر عشق اولش بوده و لابد میگفته کاش جای آرش، فلانی بود!!
من فکر میکنم من علاقه ام رو نشون دادم، اون باید عشق منو درک میکرد، الان اون خودش رفته، من دوباره اینقدر رمق ندارم که باز برای به دست اوردنش به آب و آتیش بزنم، اون باید این چیز هارو بفهمه، اگر هم نمیفهمه به نظر من زن زندگی دیگه نیست.
__________________________________________________ ________________
در یکی از پست ها اشاره کردم که خانمم کلاس نقاشی می رفت و اون نمایشگاه ما حصل کارهای اون ها در کلاس بود و در واقع یه جورایی جشن فارف التحصیلی، گل هم به همین خاطر بردم، بعد از بازدید از نمایشگاه باهم رفتیم داخل یک کافی شاپ و حرف زدیم، بعد از اون هم خانمم منو تا دم در بدرقه کرد و اونجا باز حرفامو زدم که گفت نترس یه سال دیگه همه چیز یادت میره.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آقا آرش
من بیشتر قسمتهای تاپیکتان رو خوندم. اگر اجازه بدید من نظر شخصی خودم رو میگم.
شما هنوز نمیدونید کفه بی اعتمادی به همسرتون سنگین تر هست یا کفه عشق و علاقه و خاطراتی که داشتید و به همین دلیل تکلیفتون با خودتون مشخص نیست.
آن چیزی که شما به دنبالش هستید اینه "همسر شما به اراده خودش بیاد با شما آشتی منه و همه اشتباهاتش رو جبران کنه به عبارتی منتظر نشسته اید که این اتفاق بیفتد" به عبارتی میخواهید ایشان کفه بی اعتمادی رو سبک و کفه علاقه رو سنگین کنه تا شما خیلی محکم تصمیم به ادامه زندگی بگیرید.
نظر شخصی من اینه: این اتفاق به احتمال زیاد نخواهد افتاد.
ظاهرا خانم شما لجباز هستند و آدمهای لجباز حتی به قیمت ضربه به خودشون به کسی که لجشون رو در آورده میخوان ضربه بزنن.ادامه زندگی با شما مسلما برای همسرتان راه بهتری هست تا اینکه در آینده با شخص دیگه ای ازدواج کنه ولی سرکوفت بشنوه که همسر سابقت به خاطر خیانت تو رو طلاق داد و ...
ولی ایشان روی لج افتادن.
به نظر من شما باید خودتون تکلیف کفه های ترازو رو مشخص کنید.اول باید ببینید بی اعتمادیتون به این خانم چقدر باید باشه اینکه شما میگید به خاطر آینده دخترتون راجع به روابط فعلی همسرتون تحقیق نمیکنید به نظر من اشتباهه
اگر ایشان الان هم با اون آقا در ارتباط باشه (که امیدوارم نباشه) آیا میتونه مادر مناسبی برای دختر شما باشه.چه جور دختری رو تربیت میکنه؟
اگر الان دور شدن دختر شما از مادرش ناراحتش میکنه،تربیت یک مادر نامناسب چقدر در آینده میتونه مشکل ساز باشه؟
آینده دختر شما با تربیت نامناسب بیشتر در معرض تهدید هست تا اینکه با یک تحقیق قانونی شما.
از کجا مطمئن هستید همسر شما اگر با اون آقا در ارتباط باشه، تصمیم به ازدواج با اون آقا داره.از کجا میدونید اون آقا ازدواج نکرده یا تمایلی به ازدواج با همسرتون داره که فکر میکنید تمایل خانم شما برای تعویق طلاق نشانه عدم ارتباط هست.شاید بخوان فقط دوست باشن و هیچوقت ازدواج نکنن.
به نظر من وقتی تکلیفتون با این قضیه مشخص شد تصمیم میگیرید که میخواهید زندگی کنید یا نه!
اگر تصمیم به ادامه زندگی گرفتید خوب کمی منت کشی کردن چه ایرادی داره؟ به خاطر عشقی که توی همه این سالها داشتید و به خاطر دخترتون.
شما خودتون رو از این برزخ باید نجات بدین و منتظر پیش قدم شدن ایشان نمانید.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
میدونم که خانم من الان شرایط راحتی نداره، به شدت لاغر شده و اوضاع مالیش هم ظاهرا مناسب نیست، یک خونه اجازه کرده و خب هزینه های بچه هم هست، یک اشتباهی که کرد این بود که رفت برای بچه هم درخواست نفقه داد، در حالیکه من برای بچه هزینه پرداخت میکردم، اما وقتی حکم دادگاه اومد و نصف مبلغی رو که من قبلا می دادم تعیین کرد، من هم بر اساس همین حکم عمل می کنم.
به علاوه اون آقا ظاهرا خارج زندگی میکنه، لا اقل خانمم اینو گفت و آدرس ایمیلش هم همینو میگه هرچند اینا دلیل نمیشه.
من یه چیزی رو می دونم حقیقت بالاخره روشن میشه، دیر یا زود، حتی بچه هم بالاخره میفهمه که کی این زندگی رو بهم زده و نابود کرده و چرا، دخترم هم اول آخر راهی نداره جز اینکه برگرده پیش من، این ها مواردی هست که من بهش ایمان دارم.
من آدرس خونه ایی که همسرم اونجاست رو دارم، اگر هم جاشو عوض کنه خیلی سریع می تونم متوجه بشم،
بنابراین اگر بخوام از ته و توی قضیه سر در بیارم کار مشکلی نیست.
ولی همانطور که در پست شماره 60 گفتم من برای رسیدن به این خانم خیلی دردسر ها کشیدم، الان برای به دست اوردن دوبارش انگیزه ایی ندارم، همانطور که شما گفتید اما منتظرم که خودش برگرده، اگر هم برنگشت من راه خودم رو میرم،
زیاد هم البته نمی تونم بهش فرصت بدم، اولا درخواست ترک تعقیبی که دادم ابدی نمیتونه باشه و یه روزی باید پیگیری کنم، دوم اینکه من به عنوان یک مرد چند وقت می تونم تنها زندگی کنم؟فکر میکنم تا همین الانش هم اشتباه میکنم که تنها هستم.
__________________________________________________ _________
خانم نگین ایران گرامی، حرف آنی رو قبول دارم، مقتضای شرایط الان اینه، من وارد یک جنگ ناخواسته با شریک زندگیم شدم، بعضی وقت ها وارد دالان هایی میشیم که چاره ایی نداریم جز اینکه در همون مسیر حرکت کنیم. اما وقتی خارج شدیم میشه راه رفته رو برگشت و جبران کرد، من منتظر خروج هستم، یا به تنهایی خارج میشم و راه خودم رو ادامه می دم یا اون خانم هم با من میاد بیرون و راه رفته رو بر میگردیم.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
من فکر میکنم من علاقه ام رو نشون دادم، اون باید عشق منو درک میکرد،
به نظر من عشق و علاقه یک تیکه جواهر نیست که بدی به طرف بزاره تو صندوق بعد هر چند وقت یکبار بره نگاش کنه یادش بیاد که چه گوهری بهش دادین.
هر رابطه قشنگی، هر عشقی، هر اعتمادی مثل یک گیاه زندست. باید مرتب بهش رسید. آبش کم بشه، نور نداشته باشه یا خاکش رو عوض نکنی پژمرده میشه. یک فرآیند زندست این موضوع.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
[align=justify]سلام آرش عزیز،
فرمودید سوال اصلیتون این هست که آیا درسته بخاطر برگردوندن همسرتون هر کاری انجام بدید یا نه؟
قبل از اینکه پاسخ این سوال رو بدم، می خوام بدونید من کاملا متوجهم که تا حالا هم بیشتر از ظرفیت روانی یک انسان عادی تحمل کردید، و این صبر شما رو تحسین می کنم.
اما بیاید یک لحظه فکر کنیم که اگه شما دل همسرتون رو بدست بیارید و برش گردونید، چه چیزی از دست خواهد رفت؟
اگه برید در خونش، با تمام عشقی که دلش می خواد در شما ببینه، در آغوش بگیریدش، و با قاطعیتی که دلش رو تسلیم کنه، بیاریدش خونه خودتون، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اگه این هزینه و وقتی و انرژی ای که الان دارید می گذارید رو تو زندگی مجددتون صرف کنید و راه ترمیم زندگی رو از داخل پی بگیرید، چه اتفاقی میفته؟
در بدترین وضعیت موفق نمی شید دیگه، درسته؟ بدتر از این نمی شه که باز هم اتفاقات سابق رخ بدن. خب در اون صورت دیگه شما با قاطعیت جدا خواهید شد. نیست؟ دیگه شک و تردیدتون برطرف خواهد شد.
غیر از اینه؟ دارم اشتباه می کنم؟
این که پرسیدم حقیقتا سوالم بود آقا آرش، دلم میخواد جوابش رو بدونم.
شما همسرتون رو دوست دارید.
خب این علاقه (نمی گم عشق) ارزشش رو نداره که یکبار بخاطرش با تمام قدردتون اقدام کنید؟ حداکثر چیزی که از بین میره، غرورتونه، نیست؟ غروری که می تونیم بعد از شروع دوباره زندگیتون بشینیم فکر کنیم ببینیم چطور می شه دوباره ترمیمش کرد.[/align]
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش
الان 65 تا پست اینجا ارسال شده. دوست دارم ببینم از همه این حرفها:
آیا به نکته جدیدی رسیدین؟
آیا این حرفهای مختلف دریچه جدیدی رو به روی شما باز کرده و از زاویه جدید به مشکلتون نگاه کردین؟
آیا این حرفها باعث شده که سوالات جدیدی براتون پیش بیاد یا حتی به بعضی سوالهاتون جواب داده بشه؟
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
از محبت دوستان که وقت می ذارند و میان اینجا و تلاش می کنند که بتونم مسیر درست رو انتخاب کنم ، صمیمانه تشکر میکنم.
من الان از یک تئاتر کمدی بر می گرد، جالب بود، شاد و خنده دار، جای همه دوستان خالی، خیلی خندیدم.
بعد از اینکه از تئاتر بر میگشتم گفتم، بعضی ها زندگی رو انقدر سخت می گیرن؟چه اشکالی داشت اگر می شد به خانمم زنگ بزنم و بگم من دارم می رم یک تئاتر کمدی، تو هم بیا تا شاید روحیه ات عوض شه و بتونیم با هم حرف بزنیم و مشکلاتمون رو حل کنیم؟
فکرش رو بکنید؟همه چیز به همین راحتی و سادگی بود، مگه دنیا چقدر ارزش داره که باید این زندگی کوتاهمون رو به خاطرش تلخ و سیاه کنیم؟
مگه همین خنده ها و شاد بودن ها و کف زدن ها از قشنگی های زندگی نیست؟چرا باید تلخ کامی ها، دعواها، قهر و کینه ها را جایگزینشون کنیم؟
چه اشکالی داشت که من و همسرم و دخترم مثل بقیه کنار هم بودیم و باهم میخندیدیم.
نه مثل امروز که زنگ زدم دخترم جواب نداد و بعد اس ام اس دادم بهش: خوبی بابا؟ و جواب داد: باهات کاری ندارم.
بعد زنگ زدم خانمم، قطع کرد.
من حس میکنم هر راهی می رم بسته است، من مطمئنم دسته گل و شیرینی هم بگیرم دری باز نمیشه، از پنجره هم برم همینه.
من آدم مغروری هستم دوستان، خیلی مغرور، من دارم خودم رو نابود میکنم وقتی زنگ میزنم و جوابی نمی گیرم، زندگیم رو دوست دارم اما زندگی به بهای آرامش، آسایش و عشق و محبت، نه به بهای تا این حد شکستن غرورم.
من الان بیش از هر چیزی به کسی نیاز دارم که اعتماد به نفس منو بهم برگردونه، غرور شکستمو ترمیم کنه، دل زخم خوردمو مرهم بذاره.
آدم منفعلی نبودم و نیستم و وقتی میخوام به چیزی برسم هر تلاشی میکنم، اینو به همه هم ثابت کردم، تو این قضیه ولی بریدم،
__________________________________________________ ____________________________
خانم آزرمیدخت گرامی، طبعا اگر نه بگه چیزی بدتر از گذشته نخواهد بشد، اما انرژی منفی دیگه ایی منو در بر میگیره و فشاری که روی من هست تشدید میشه، با اینحال من تا آخر هفته منتظر می مونم تا خودش زمانی رو برای حرف زدن مشخص کنه، اگر کرد که من هم آشتی جویانه قدم جلو می ذارم و سعی میکنم نظرش رو با تمام وجودم جلب کنم، اما اگر نکرد با خودش یا خانوادش صحبت میکنم و میخوام به من وقتی بدن تا همه حرفامو بزنم، قطعا اون موقع موضع من شاید آشتی جویانه نباشه،
خانم نگین ایران گرامی، لطف دوستان خیلی به من کمک کرد تا با خودم بیش از پیش کنار بیام، جواب خیلی سوالاتم رو گرفتم، این برام مهم بود که خانم ها در این قضیه چه نگاهی دارند، خیلی جالب بود که همشون بالاتفاق می گفتند برو سراغ خانمت، این یعنی باور دارند که ممکنه زندگی من دوباره شکل بگیره، علی رغم تمام حرمت شکنی هایی که بوجود اومده، خب این به من خیلی امید داد.
برای یکی از پرونده ها یک وکیل آقا گرفتم که قبل از تشکیل جلسه دادگاه وقتی جریان زندگی منو فهمید می گفت زودتر این ماجرا رو تمام کن حق و حقوق خانم رو بده بره، اون خانم دیگه زن زندگی نیست،
قرار بود که بعد از جلسه دادگاه بهش پیشنهاد بده تا توافقی تمومش کنیم و انقدر خودمون رو آزار ندیم، من تو اون جلسه حاضر نشدم اما وکیلم با خانم صحبت کرد.
گفت خیلی باهاش حرف زدم اما به هیچ عنوان راضی به برگشت نبود، گفتم در مورد جدا شدن توافقی باهاش حرف زدید؟گفت نه نخواستم در اون جلسه مطرح کنم، این آقای وکیل گفت، به نظر من مشکل شما اصلا جدی نیست و انقدر اختلافات شما حاد نیست که نشه حلش کرد شما افتادید تو یک چرخه ی لج بازی بچه گانه.
ایشون که وکیل دلسوزی هم هستند به من توصیه کرد که سعی کن با خانمت صحبت کنی و از کلمات قشنگ و محبت آمیز استفاده کنی.
این دقیقا حرفی بود که دوستان در این تاپیک به من گفتند، من دارم سعی میکنم این چرخه رو یک جایی قطعش کنم اما از من به تنهایی کاری بر نمیاد،
با اینحال لطف دوستان به من خیلی کمک کرد تا بتونم یک مسیر مشخص رو انتخاب کنم و برم ببینم چی پیش میاد.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
خوشحالم که امشب حالتون خوبه و خندیدین. چه کار خوبی کردین که امشب خودتون رو خوشحال کردین. آفرین! :104: :104:
امیدوارم به زودی زندگی دوباره به روتون بخنده :72:
راستش از جواب دخترتون خیلی ناراحت شدم. یک لحظه نفسم بند آمد و اشک تو چشمام جمع شد. واقعا متأسفم و امیدوارم یک روز بیاد محکم بوستون کنه و تمام این ناراحتی ها رو از دلتون دربیاره. شایدم خانمتون جواب داده به جای دخترتون.
من با پیشنهاد آزرمیدخت عزیز خیلی موافقم. اما معتقدم که خانمتون تنها با ابراز عشق برنمیگرده. تو این جوی که بوجود آمده ممکنه فکر کنه که شما به خاطر خودتون، به خاطر تنهایی، به خاطر نبودن به قول خودش سرویس های اون دارید ابراز عشق میکنید. باور عشق الان براش سخته.
من در حد فهم خودم از ماجرا به نظرم می رسه که چیزی که خانمتون الان احتیاج داره "احساس درک شدن" هست. من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی، اونجا که رفتم با یک مرد دیگه حرف زدم، بهم بگی عزیزم چه دردی داشتی که این کار رو کردی می خوام بفهممت نمیخوام سرزنشت کنم و ... اگر ببینم که اون دیوار حق به جانبی شکسته شده من هم از لجبازیم دست بر میدارم. مثل موم نرم میشم. این طوری سرم به سنگ میخوره و عقلم میاد سر جاش.
برای همین من فکر میکنم قدم اول اینه که به قصد درک کردن خانمتون یک بار دیگه ماجراها رو مرور کنید. حتی مثلا میتونید یک موردی که خانمتون فکر میکرده حق با اونه و شما هم فکر میکردید حق باشماست رو مطرح کنید تا دوستان نظر بدن. شاید واقعا شما جنبه هایی از احساس خانمتون رو باهاش آشنا نیستید. وقتی که یک قسمتی از حق رو به اون دادین و مسؤولیت اشتباهات ناخواسته خودتون رو پذیرفتین اون وقت، وقت اجرای پیشنهاد آزرمیدخت هست. چون اون موقع شما اگر به خانمتون بگید درکت کردم راست گفتید و میگن صداقت مثل یک شمشیر بران هست. کلامی که از دل برآید بر دل نشیند.
پیشنهاد میکنم یک چند روز یا کلا به این موضوع فکر نکنید. این فکرهای مربوط به دخترتون و خانمتون و دعواهاتون و کلا شرایط فعلای زندگیتون رو مثل یک لباس دربیارید و بزارید یک گوشه. اگر می تونید برین سفر. بعد به قصد بررسی مجدد ماجرا بیاین دوباره سراغ موضوع.
کتابی هست به نام " پنج زبان عشق" . من خودم نخوندم. اما خلاصش رو یکی برام تعریف کرده و خیلی خوشم آمده.
این کتاب میگه که بانک احساسی آدمها از 5 طریق مختلف پر میشه. هر کس یک زبان مخصوصی داره که اگر با اون زبان باهاش حرف بزنی عشق شما رو میفهمه. مثلا من فهمیدم که زبان شوهرم سرویس دادن هست. اگر همسرم میاد خونه براش میوه پوست بکنم. غذا آماده باشه. گاهی پشتش رو بمالم و ... خیلی خوشحال میشه. اما مثلا من زبان عشقم وقت صرف کردن هست. دوست دارم شوهرم برای من وقت بزاره و به حرفام گوش بده. یا با من بیاد بریم یک بستنی بخوریم و تو راه کلی با هم حرف بزنیم.
[/quote]
من یک سرچ سریع کردم رسیدم به این وبلاگ و این مطلب:
زبان ها:
۱- کلام تأیید آمیز
۲- وقت گذاشتن
۳- هدیه دادن
۴- خدمت کردن
۵- تماس فیزیکی
۱- کلام تأیید آمیز:
کلام تأیید آمیز فقط یک چیزه اونم این که کاری رو که طرف مقابل می کنه با کلامتون تأیید کنید و نشون بدید که این کار واستون دارای اهمیته زیادیه.
مثالی که در کتاب اومده بود این بود:
اگر همسرتون زباله رو بیرون برد تنها بگید، متشکر که این کار رو کردی.
فقط همین. شما باید نشون بدین که کار های طرف مقابل رو می بینید و واسه اون ها ارزش قائل می شید.
۲- وقت گذاشتن:
وقت گذاشتن در کنار هم بودن نیست، ما ممکنه ساعت ها در کنار هم بشینیم و به یه برنامه ی تلویزیونی نگاه کنیم اما برای هم وقت نذاریم و یا حتی کیلومتر ها از هم دور باشیم و با یه تلفن برای هم وقت بذاریم. وقت گذاشتن کار سختیه اما اگه عادت کنید که حضور طرف مقابل رو درک کنید واستون مثل آب خوردن می شه.
۳- هدیه دادن:
یک اصل اساسی هست و اونم اینه که کسی که هدیه می ده، هدیه هم می خواد و این یعنی اینکه اونهایی که زبان عشقشون هدیه دادنه بسیار هم هدیه می دن.
هدیه نباید یه چیز گرون باشه، هدیه می تونه یه شاخه گل، یه یادگاری و حتی یه دست نوشته باشه.
۴-خدمت کردن:
در کتاب داستانی بود راجع به زنی که به شوهر بسیار می رسید و انواع غذا ها رو درست می کرد و به او می داد و وقتی شوهر غذا نمی خورد زن عصبانی می شد و با او قهر می کرد. همه فکر می کردن عشق زن در غذاست اما اشتباه می کردن، زن خدمت می کرد و انتظار داشت خدمتش مورد تأیید قرار بگیره و صد البته که در مقابل خدمتی که می کرد انتظار خدمت از طرف مقابل رو داشت.
۵-تماس فیزیکی:
جمله ی عینی کتاب این بود:"تماس فیزیکی شامل برخورد شانه هاست تا شهوت انگیز ترین بوسه ها" اما تماس فیزیکی با سکس فرق داره در حالی که مکمل هم هستنداما با هم یکی نیستن.
آدمایی که خودشون رو به دیگران می چسبونن و دوست دارن که دیگران رو لمس کنن دارای این زبان سخت و جالب هستند.
ترجمه های متفاوتی از این کتاب هست.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
[align=justify]سلام،
قبل از اینکه به تاپیک شما سربزنم و پست آخرتون رو بخونم، تاپیک یکی از دوستان رو باز کردم. خیلی دلم شکست وقتی این قسمت از حرفاشو خوندم:
نقل قول:
من که تا آخر عمرم به هیچ مردی اعتماد نمیکنم وقتی شوهر من تونسته خیانت کنه هر مرد دیگهای هم میتونه!!!
آقا آرش من الان فقط می خوام بهتون بگم، من به شخصه خیلی ازتون متشکرم. بخاطر اخلاقتون، بخاطر اینکه می بینم دوسال به همسرتون وفادار موندید.
اینو از صمیم قلبم می گم، در حالیکه اشک تو چشمام حقله زده و بغض گلومو گرفته...
اگه شما اینجا نبودید، اگه تاپیک شما کنار اون تاپیک "خیانت" نبود، من الان خیلی غصه دار می شدم، خیلی به آقایون بدبین می شدم، خیلی از آینده ناامید می شدم.
مرسی که هستید آقا آرش، مرسی که به همسرتون وفادارید. نمی دونم چطور احترامی که براتون (برای تعهد و مسئولیت پذیریتون) قائلم رو ابراز کنم.
از صمیم قلبم آرزو می کنم مشکلتون حل بشه. این آرزوی منه، باور کنید.
:72::72::72:[/align]
[align=justify]نگین ایران عزیز، متشکرم که پست من رو کامل کردید. شما یه خانم متاهل هستید و قطعا با تجربه تر از من.
فقط من خواستم در این مورد ازتون بپرسم:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی،
من فکر می کنم گاهی بهتره که طرف مقابل زیربار درک یک سری از احساساتی که پیش اومده، نره.
ممکنه همسر آقا آرش صرفا به این دلیل که در مقابل اشتباه خودشون کم آوردن و نتونستن بپذیرن که "این من بودم که به آرش بد کردم"، این مسئله رو مطرح کردن که من بهت اعتماد ندارم! در واقع شاید خود اون خانم باور نداره که همسرش "حقیقتا" باعث سلب اعتمادش شده. حالا اگه طرف مقابلش بی اعتمادیش رو بپذیره، اون یکباره برمی گرده و دوباره به قضیه نگاه می کنه و اینبار باور می کنه که همچون چیزی رخ داده!
گاهی بهتره یک سری از احساسات ما کتمان بشن، تا اینکه درک بشن... چون در اون صورت خودمون هم بهشون شک می کنیم و می گیم خب حتما من داشتم اشتباه حس می کردم... به نظر شما اینطور نیست؟[/align]
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش
دوباره سلام
شما گفتید انرژی منفی به شما وارد میشه اگر به در خونه همسرتون برید و بد برخورد کنه.
منظور من از منت کشی انجام چنین کاری نبود.راههای دیگه هم هست که عشق و احساس مسئولیت شما رو میرسونه
مهمترینش توی همین نکته ای هست که گفتید "با خانمتون صحبت کنید بهش بگید دوست ندارید ایشان و دخترتون از نظر مالی توی مضیقه باشند بهشون بگید جدا از بحث دادگاه و قانون اگر نیاز به پول داشتند به شما اطلاع بدن تا نیازشون رو برطرف کنید"
معمولا بی تفاوت نبودن آقایان به نیازهای مالی خانمها باعث ایجاد حس خوشایندی در خانمها میشه.ضمن اینکه شاید بی علاقگی دختر شما برای صحبت با شما ناشی از مشکلات مالی موجود باشه.به نظر من راههایی رو انتخاب کنید که ضمن آسیب ندیدن غرور شما عشق شما رو هم برسونه.
البته نظر من مثل قبل این هست که اول از وفاداری ایشان به خودتون هم مطمئن بشید و بعد به اینکه دل ایشان را به دست بیارید فکر کنید.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آرش
سئوال دارم . خوب فکر کن و جواب بده . ( پاسخ ها آره و نه است ) فقط در کنار هر پاسخ یک نمره هم بده که بشه یه تناسب و نسبتی برای میزان علائقت در نظر گرفت .
1-آیا خودت رو دوست داری ؟
2-آیا زنت را دوست داری ؟
3-آیا بچه ات رو دوست داری ؟
4-آیا علائقت رو در این زندگی دوست داری ؟
5-آیا حفظ کیان خانواده برات مهمه ؟
مرحله ی بعد اگر پاسخت به این سئوالها آره بوده باشه
-حاضری برای عشقی که ادعا کردی بها پرداخت کنی ؟!
-حاضری چه بهایی برای نگه داشتن زنت و دخترت و خانواده و زندگیت پرداخت کنی ؟!
و این سئوال ها هم کاملا بی ربط بی ربط است اما آرش جان شما جواب بده
-اگر همسرت رو طلاق بدی چیکار می کنی ؟ چه برنامه ای برای زندگیت داری ؟ چی چیزهایی بدست میاری ؟ چی چیزهایی از دست می دی ؟
-اگر همسرت رو طلاق ندی چیکار می کنی ؟ چه برنامه ای برای زندگیت داری ؟ چی چیزهایی بدست میاری ؟ چی چیزهایی از دست می دی ؟
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سوالات خوبیه، کمک میکنه تا خودم هم بفهمم الان بیشتر چی میخوام. اما با توجه به اطلاعیه مدیریت انجمن اگر اجازه بدید من 48 ساعت دیگه جواب ها رو می دم و تو این مدت در مورد پست های دوستان هم فکر می کنم.
با سپاس
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
خب همانطور که در انجمن اعلام شده بود همه پستهای بعد از پست 71 حذف شدند.
نتیجه آخر این شد که من آخرین تلاشم رو برای برقراری ارتباط با خانمم انجام بدم، اما اینبار حساب شده و اصولی و مقتدرانه و آشنی جویانه.
روشش هم ارسال چند عنوان کتاب به همراه یک نامه بود که خانم نگین ایران پیشنهادش رو دادند.
اما قرار شد قبلش پیش یک مشاور برم تا مشاوره حضوری هم داشته باشم.
فعلا دنبال یک مشاور قوی و مسلط می گردم، هزینه اش هم مهم نیست، فقط حرفاش و راهنمایی هاش کارساز باشه، یعنی مشکل رو خوب تشخیص بده و یک راه حل درست ارائه کنه.
فعلا دارم می گردم.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آقا آرش
بنده خدا مدیر سایت همش میگفت پست نذارید حذف میشه هاااااااااااااا ما باورمون نمیشد :163:
من خودم چند تا جواب تایپک ها رو گذاشته بودم ولی زمان برگشته به ظهر شنبه و بعضی از مشکلات مراجعین که
تاره گذاشته بودن از صفحه این سایت حذف شد کاشکی میشد در واقعیت هم زمان برمیگشت به عقب و ما که
آینده رو دیده بودیم بهتر میتونستیم تصمیم بگیریم :311:
آقا آرش من پست قبلی تون رو که خوندم خیلی خوشحال شده بودم که اینطور منصفانه هم رفتار خودت رو دیده
بودی و هم همسرت رو
یه نکته ای رو که خوب متوجه شدی این بود که خانم شما ذات خرابی نداشته و نداره بلکه فقط تو برهه ای از زمان
دچار اشتباه شده بود
انشالله خدا کمک کنه تا بتونی بهترین تصمیم رو بگیرید
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
راست میگید، الان هم انگار من برگشتم به ظهر شنبه و منتظرم خبر مراجعه اون خانم به دادگاه برای ارائه دادخواست صدور حکم جلبم رو بشنوم.
طبعا حالا دیگه مثل اون موقع پست نمی ذارم، همه چیز یک مسیر دیگه ایی طی می کرد.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
:305:ازونجا كه من دختر اينده نگري هستم يه كپي از پستم نگه داشته بودم,
خواهران و برادران كپي موجوده ها خواستيد ارسال ميكنم ها!!!!
نقل قول:
راستش ترسيدم تاپيكتون بسته بشه و من حرفم رو نتونم بزنم
يه كم كلنجار رفتم با خودم اما اين حرفهاي اخرتون خيلي مصمم كرد كه من هم حسمو بگم, و فقط حسمو نه نظرم يا عقيده منطقيم
بااين حرفهاي اخرتون باورم شد كه همسرتون خيلي شبيه منه, مغرور و امروز با غروري زخم خورده, ادمي كه بخاطر غرورش حاضره زندگيشم از دست بده حتا اگه خودش مرتكب اشتباه بشه
اينو ميگم شايد شباهتها كمكتون كنه و دريچه جديدي به روتون باز كنه, زماني خواستگاري داشتم مشابه شما, دوستش داشتم قبولش داشتم هم سطح و هم فكر خودم ميدونستمش اما خونواده اش وضعيت مالي بهتري داشتند و از نظرفرهنگي با ما متفاوت بودند ما تا حدودي مذهبي(بجز خود من كه متعادلتر بودم)و اونها برعكس, ويكسري تفاتهاي ديگه كه براي من و حتا خواستگارم قابل هضم بود ولي نميشد انكارش كرد و من گفتم نه
بخاطر غروري كه ميدونستم يك روز خرد ميشه يا زخم ميخوره, مخالفت خونواده اون حتا اگه منو ميپذيرفتند و مسلما محترمانه و اصيل هم برخورد ميكردند باز هم براي من حكم يك زخم بود, من نبايد كوچيك ميشدم چون احساس بدي نسبت به امكاناتم نداشتم و اين مخالفت يعني من اوني كه فكر ميكنم نيستم(ازديد اونها)
ميدونيد مسلما يك روز ازار ميديدم, مسلما روزي احساس ميكردم همسرم از مصاحبت با باجناقش خيلي خوشحال نيست, مسلما دايم حواسم بود به پدرم مادرم و...... خيلي حتا فكرش اذيتم ميكرد و خواسته و ناخواسته از همسرم دورم ميكرد و اگه همسرم اين خلا رو برام پر نميكرد با شخصيتي كه من داشتم افسرده ميشدم اما در پوسته ادمي مقاوم
من همسرتونو تاييد نميكنم, اما دركش ميكنم, زماني غرور من خرد شد خيلي شديد به حدي كه دوباره زنده شدم و شدم يه ادم ديگه اما اين اتفاق براي همسر شما نيفتاد چون تو شرايط ديگري بود
حالا هم يك لحظه خودمو گذاشتم جاي اين ادم, اونم با تفكر قبلم
من اشتباه كردم , خطايي بزرگ و همسرم فهميد, غرورم تو اين زندگي زخمي بود يك عمر احساس پايين بودن رو از شما دريافت كردم حالا ناخواسته اما من دريافتش كردم, حالا هم با اين كارم ثابت كردم پايينم ,كمم, خيلي اشتباه بود , من اين نيستم اما با عملم گفتم كه همينم, در همين حد, من هم جاي خانم شما بودم ميرفتم و باز اشتباه ميكردم شايد زخمهام التيام پيدا كنه
واسه من اون ادم مهم نبود. من عاشق زندگيم بودم, و همسرم و دخترم, اما نميتونم بپذيرم غرورم بشكنه, باور كنيد من اون مرد ديگه واسم مهم نيست اما ارش هم ديگه منو قبول نداره
مهم نيست من يك زن خودساخته ام, دخترمم يك زنه مثل خودم, ميتونم بسازمش, بزرگش كنم, اصلا همه مردها و... و...و...
باور كنيد اينها فكراي من بود, نميگم فكر خانم شماست
گفتم شايد
شما از جزييات باخبريد, فقط شما
اقا ارش مرد بزرگي هستيد اما اگه خانم شما اينه يك چيز ميتونه بيدارش كنه, تشخص و بزرگواري شما اونم نه جوري كه گستاخش كنه يا برگرده و مدام تا اخر عمر غرورش زخم بخوره
اون ميخواد برگرده با اين اطمينان كه ارش همون ارش اول ازدواجه و خطاش محو شده
بله شما هم غرور داريد اما غرور شما از جنس غرور خانمتون نيست
شما فعلا تو جايگاه بالاتريد حالا يا زمان و رفتار شما جوري عمل ميكنن كه خاطره هاي قبل زنده ميشن و اينبار بهتر و يا...
متاسفم اما با اين كه به شما در ظاهر بد شده اما باز اين شماييد كه سختي انتخاب رو بايد تحمل كنيد و اون زن رو اوني كه واقعا بود ببينيد نه ايني كه امروز شده
شما بايد همسرتون رو واقعي ببينيدنه زن پراشتباه مغرور زخمي امروز
از نظر من شما دردرونتون منو نبخشيده بوديد كه رفتم و برنميگردم!
بزرگترين دعاي من در حقتون اينه كه خدا كمك كنه زيباترين تصميم رو بگيريد
ببخشيد كه بااينكه صاحبنظر نبودم نظر دادم
موفق باشيد
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
من از تمام پستهام فقط یک کپی از پست طولانیه این تاپیک گرفته بودم. بچه ها خیلی نظرات خوبی داده بودند و اگر می موند شاید به کار یکی دیگه تو همین شرایط میومد. حیف شد.
میگم اگر موضوع قفل شد بیاین بهمون خبر بدین نتیجه رو ها ...
-----------------------------------------------------------------------------------
وقتی گفتید برگشت ایشون بلاموضوع هست خیلی ناراحت شدم و فکر کردم دیگه تمومه. اما خوشحالم که بیشتر نوشتید تا ابعاد جدیدی باز بشه. پس من هم دوباره برمگردم سر موضع خودم :cool:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
فقط من خواستم در این مورد ازتون بپرسم:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی،
من فکر می کنم گاهی بهتره که طرف مقابل زیربار درک یک سری از احساساتی که پیش اومده، نره.
ممکنه همسر آقا آرش صرفا به این دلیل که در مقابل اشتباه خودشون کم آوردن و نتونستن بپذیرن که "این من بودم که به آرش بد کردم"، این مسئله رو مطرح کردن که من بهت اعتماد ندارم! در واقع شاید خود اون خانم باور نداره که همسرش "حقیقتا" باعث سلب اعتمادش شده. حالا اگه طرف مقابلش بی اعتمادیش رو بپذیره، اون یکباره برمی گرده و دوباره به قضیه نگاه می کنه و اینبار باور می کنه که همچون چیزی رخ داده!
گاهی بهتره یک سری از احساسات ما کتمان بشن، تا اینکه درک بشن... چون در اون صورت خودمون هم بهشون شک می کنیم و می گیم خب حتما من داشتم اشتباه حس می کردم... به نظر شما اینطور نیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
[/align]
اتفاقا سوال خوبی پرسیدی. چون باعث میشه که منظور من روشن تر بشه. ببین مطممئنا و بی شک خانم آقا آرش هم در این قضیه بی تقصیر نیست. در ایجاد این بی اعتمادی. در خیانتی که کرده (واقعا دلم نمیخواد اسمش رو خیانت بگذارم. چون من هم فکر میکنم خانم آرش اهل این حرفها نبوده) . اون مسؤولیت خودش رو داره. اولین کوتاهی و ضعفش اینه که شجاعت نداشته مشکلش رو بیان کنه. به شدت منفعل بوده. اگر کمبودهاش اونو به ارتباط دیگه ای سوق داده شجاعت نداشته که از کمبودهاش با آرش حرف بزنه. چون دیده که تا بخواد از کمبودهاش حرف بزنه مثلا دعوا میشه بنابراین شروع کرده به ریختن تو خودش و وارد یک انفعال شده (مشکلی که من تو خیلی خانواده های اطرافم دیدم و گاهی خودم هم بهش دچار میشم) به جای حل مشکلاتش لج کرده با بقیه وخودش و برداشت من اینه که فدا کردن خودش تو زندگی (یک زن ایده آل شدن) هم لجی بوده که کاملا ناخودآگاه با خودش کرده. در تأیید حرفم دقت کنید که آرش چی نوشته:
نقل قول:
اون همه کاری می کرد که من راضی باشم، هر وقت چیزی ازش میخواستم ممکن بود با کراهت انجام بده اما انجام میداد.
ممکن بود نه بیاره و من مجبور بودم توجیهش کنم اما انجام می داد.
نقل قول:
وقتی مسافرت می رفتیم بیشتر وقتش صرف خرید بهترین سوغاتی برای خانواده من بود، در هر کاری سعی می کرد منو خوشحال و راضی کنه،
حالا خانم آقا آرش افتاده روی دنده لج. باید راه هایی رو انتخاب کنیم که به شکستن دور باطل لج و لجبازی منجر بشه. در حالی که راه های آرش در واقع همش یک جوری به بگرد تا بگردیم کمک کرده. به نظر من اول همراه شدن. اول تمرکز کردن رو جاهایی که اون حق داره. این که ایشون گفتن اعتماد ندارن من نمی دونم به چه دلیلی هست. مثال زدم فقط. خود آقا آرش میدونند. حالا مسأله اعتماد نه، یک چیز دیگه. منم بر اساس تجربه خودم در ارتباط با آدمها (نه فقط با شوهر) می گم که وقتی یکی رو درک میکنی (کاری که شما اینجا در مورد آقا آرش خیلی خوب انجامش دادی و بهش انرژی دادی) از اون موضع سختش میاد پایین. نرم میشه. قابل گفتگو میشه. بهت اعتماد میکنه.
به نظر من مراحل کار اینه: مرحله اول درک کردن و مسؤولیت اشتباهات خود را پذیرفتن. تا اینجای کار که خیلی هم احتیاج به وجود عشق نداره بینشون. به هر حال آرش پیش خودش که باید اعتراف بکنه به اشتباهاتش حالا این اعتراف رو که یک واقعیت هست پیش خانمش هم بکنه. این نه ابراز عشقی توش هست نه از نظر من شکستن غروری. از نظر من آدم اگر شجاعت داشت که بگه من اشتباه کردم باید به خودش بباله. یعنی اصلا احساس غرور بهت دست میده وقتی این کار رو میکنی. امتحانش کنید ببینید. حتی اگر رابطه تموم هم بشه باز چیزی از آرش کم نشده. این نظر من هست.
من فکر میکنم اگر مرحله اول درست انجام بشه خانم آرش نرم میشه. به نظر من بعد می تونه از خانمش اجازه بگیره ( وقتی خانمش اجازه بده یعنی به طور ضمنی قبول میکنه و آماده میشه که یک سری حرفهایی رو بشنوه که ممکنه براش ناخوشایند باشه. به آرش اجازه حرف زدن میده این طوری) که حالا در مورد احساسات خودش حرف بزنه. بهش بگه که از این خیانت (این لفظ رو به نظر من هرگز در مقابل خانمتون به کار نبرید) چه حسی بهش دست داده (تآکید میکنم که فقط حسش رو بگه و خانمش رو متهم به چیزی نکنه حتی اگر واقعا خانمش کاری رو کرده باشه. مثلا بگه من بعد از این واقعه ترسیدم که نکنه از اول دوستم نداشتی. نکنه از اول تو فکر اون بودی. من احساس تنهایی کردم. احساس ترس کردم و ... . حالا این بار بهم راست بگو. آیا دوستم داری و دوست داری با من زندگی کنی یا نه ... بعد که مطمئن شد نوبت ابراز عشق میرسه.
--------------------------------------
نقل قول:
اون زن خودش خونه رو ترک کرده، اونوقت چه انتظاریه که نگران مشکلات مالیش باشم؟
آقا آرش من و احتمالا بقیه از اولش فکر میکردیم که واقعا خانمتون خونه رو ترک کرده اما ظاهرا پیشنهاد این موضوع از سمت شما بوده و خانمتون در آخرین لحظه از رفتن می ترسیده:
نقل قول:
روز آخر که تنش به اوج رسید بهش گفتم بهتره یکی دو ماه از هم دور باشیم تا بتونیم بدون تنش به همه چیز فکر کنیم، روزی بود که چمدوناشو بسته بود و میخواست بره، وقتی داشتم از خونه خارج میشدم دم در ایستاد و در حالیکه چشماش از گریه قرمز بود و دخترم هق هق میکرد، آروم گفت : می خوای تو بری، من و بچه بمونیم؟مثلا خواستم قاطع باشم، گفتم نه تو برو. و رفت و دیگه نیومد.
این حرف خانمتون منو به اینکه که کل ماجرا یک لجبازی هست مطمئن تر میکنه. به اینکه مشکل شما قابل حل هست مطمئن تر از قبل میکنه.
--------------------------------------
نقل قول:
احساس می کرد از رفت و آمد با خانوادش خوشم نمیاد در حالیکه من پدر و مادرش رو واقعا دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم، با باجناقم خیلی دوست بودم و از رفت و آمد با اون و خانوادش لذت می بردم و حتی گاهی من پیشنهاد می دادم که بریم یه سر به خواهرت اینا بزنیم، یا بگو اونا بیان، اما نمیدونم چطور بود که وقتی بعضی مواقع سراغ خانوادش رو می گرفتم می گفت طفلی ها میخواستن بیان به خاطر تو گفتم نه، آخه چرا اینجور در مورد من فکر می کرد؟
این دقیقا بحثی هست که گاهی بین من و شوهرم هم درمیگیره. اون میگه من دوستشون دارم اما من در رفتارش نمیبینم. وقتی با خانواده خودش هست خیلی خیلی شادتره. یا گاهی یک متلکهایی میگه که نمیفهمم اگر دوستشون داره چرا اینو میگه. بعد که بهش میگم تو اون روز مثلا درباره برادرم اینو گفتی میگه اصلا امکان نداره من این حرفو زده باشم!!! خواستم بگم فکر نکنید فقط خانم شما این طور فکر میکرده. منم دچار همین مسألم و شوهر من هم نمیفهمه که چرا من این طوری فکر میکنم. حالا اینکه من چطوری با این موضوع کنار آمدم بماند چون ربطی به بحث نداره فعلا.
--------------------------------------
نقل قول:
نفهمیدم از چی داره اذیت میشه، همه چیز فقط پول و رفاه مالی نبود،
این نتیجه درستی هست. واقعا همه چیز رفاه مالی نیست. استقلال مالی خیلی مهمتر از رفاه مالی هست. اوایل گفته بودین که خانمتون از کمکهای خانوادتون به شما ناراحت بود. این مسأله خیلی برای خانمها مهمه. اینکه شوهرشون استقلال داشته باشه. یکی از دوستای من از عشقش گذشت به خاطر اینکه اون پسر از نظر مالی از خانوادش مستقل نشده بود.
--------------------------------------
با حرفهای شازده کوچولو صد در صد موافقم. در واقع من هم همین ها رو می بینم که اینقدر اصرار دارم که خانمتون رو درک کنید تا این چهره زشتی که براش ساخته شده محو بشه و چهره زیبایی که در خیلی از حرفهاتون مثل خاطره وجود داره دوباره خودنمایی کنه. من هم به نوبه خودم لجبازی خانمتون رو درک میکنم. من خودم هم آدم مستعدیم که بیفتم تو دام لجبازی و می تونم یک چهره زشت از خودم نشون بدم در حالی که واقعا اون نیستم. همین دیروز سر یک موضوعی با شوهرم بحثمون شد و من یک آدم غیرمنطقی و لجباز شدم. با اینکه میدونستم اون هیچ تقصیری نداره اما همش متهمش کردم. بعد که تموم شد دیدم همه اینها به خاطر این بود که صبحش من یک چیزی رو خیلی دوستانه بهش گفتم و بعد عصبانی شد و گفت " من از دست تو چه کار کنم؟" این حرفش برام خیلی گرون تموم شد. البته نه صرف این حرف ولی خوب با تمام حواشی و ... من این حس بهم دست داد که من هر کاری بکنم آخرش شوهرم حسش اینه که "من از دست تو چه کارکنم؟". انگار منو تو هیچ کدوم از تلاشهایی که برای حل اون موضوع خاص انجام دادیم ندیده بود. هنوزم از اون حرفش غمگینم با اینکه به خاطر اون لجبازی احمقانه و اون رفتارهای بچه گانه ای که از خودم نشون دادم ازش معذرت خواهی کردم.
--------------------------------------
در مورد موضوعی که اسمش خیانته هم یک ماجرای دیگه رو از خودم بگم. من و شوهرم در یک دوره ای روابطمون سخت شده بود. دو سه تا کار کوچولو بود که برای من خیلی مهم بود اما از طرف اون انجام داده نمیشد. تمامش هم مسأله احساسی بود. در همون موقع من از طرف دو تا مرد به شدت مورد توجه بودم. وقت هایی که از دست شوهرم کلافه میشدم به فکر کردن به توجهی که اونا به من میدادند احساس بهتری بهم دست میداد. اونا دوست ما بودند. اما هرگز اونا جرأت نداشتند که به طور مستقیم به من حرفی بزنند. من هم کاری کرده بودم که هر چی میخوان بگن و هر کاری میخوان که بکنند برای من و همسرم باشه. یعنی مثلا من و تنهایی جایی دعوت نکنند. اما در درونم حال بدی داشتم. احساس خیانت داشتم. هی میگفتم چرا من این طوری شدم و ... خلاصه که ماجراهایی بر من و همسرم گذشت تا اینکه روابط خوب شد و همسرم فهمید که من چی میگم و همون کاری رو کرد که من دلم میخواست که خیلی هم کار سختی نبود اتفاقا. باورتون نمیشه که چقدر ذهن من دوباره متمرکز شد روی زندگیم و چقدر راحت تونستم دیگه به اون آدمها فکر نکنم. تا حدی که یکبار به همسرم سربسته گفتم که انجام کارهای کوچیکی که نشونه توجه هست چقدر راحت میتونه طرف مقابل رو از لغزش حفظ کنه. ببینید من نمیگم حال هر کس خیانت کرد این طوری بوده و مشکل عاطفی داشته و تقصیر همسرش بود. هر کس باید در جایگاه خودش بررسی بشه. اما من حس میکنم که مسأله خانم شما یک خیانت واقعی نبوده. رفتار یک به قول آنی کودک آزرده بوده که خواسته خودش رو از اون خلأ عاطفی که هم خودش هم همسرش در بوجود آمدنش مؤثر بودند نجات بده. خواسته توجه بگیره.
--------------------------------------
و اما حرف آخر
اگر خانمتون اونقدر ناراحتتون کرده که برگشتش بلاموضوع هست، مقصر باشه یا نباشه به هر حال این اتفاق افتاده و شما دیگه مطمئن هستید که نمیخواین برگرده. حالا من یک پیشنهاد دیگه هم دارم به عنوان آخرین راه. اگر خانمتون با شما وارد یک بازی شده باشه این کار باعث میشه که شما از بازی خارج بشید و خوب همسرتون هم چون همبازی نداره ممکنه بازی رو متوقف کنه.
حالا که همسرتون تمام راه های صحبت رو بسته. یک چند تا کتاب با یک نامه براش پست کنید. البته هم زمان خودتون هم این کتابها رو بخونید تا حرفهایی که در نامه مینویسید راست باشند. بسته پستی رو به اسمی که البته اسم شما نباشه بفرستید تا اونها رو باز کنه و بخونه.
کتابها هم شامل یک سری کتاب روانشناسی باشه که پیشنهاد من اینها هستند:
تحلیل رفتار متقابل
بازی ها (اریک برن)
هوش هیجانی
راهنمای هوشمندی عاطفی
چراغ دل مردت را روشن کن (راز دلبسته کردن مرد) ،
چراغ دل زنت را روشن کن (راز دلبسته کردن زن) ،
خودتون میتونید به این کتابهای کتابهای زیبای دیگری که روانشناسی نباشند رو هم اضافه کنید. رمانهای عمیق یا کتابهایی که کمی به آدم آرامش بدهند در مواقع سختی (مثل کتاب چهار میثاق، کتاب برای هر مشکلی یک راه حل معنوی وجود دارد (وین دایر) و ... )
حالا که پست آخرتون رو خوندم پیشنهاد میکنم که این آخرین راه حل ام رو با کمی تغییرات برای شروع ترمیم رابطه امتحان کنید.
-
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
سلام آقا آرش،
این تاپیک به علت گذشتن از حد ظرفیت تاپیک های مشاوره ای که 50 پست است قفل می شود.
لطفاً اگر هنوز نیاز به کمک دارید، یک تاپیک جدید باز کرده، مشکلتون رو شرح بدهید و تقاضای کمک کنید.
با تشکر.