-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
شناخت یک دفعه ، 2 دفعه نه همیشه که!!!
تکرار مکررات آسیب میزنه و کم کم نسبت به مسائل زناشویی بی رغبت میشه و ناتوان! بهش بگو تاثیرش رو در
طولانی مدت نشون میده!
اگر مضر نبود که خداوند حرام نمی کرد این امر رو!
بهش بگو نظرات نویسنده اون مقالات صحیحتره یا خداوند که ما رو خلق کرده و میدونه چی برامون خوبه چی بد؟
اصلا میتونه با مراجعه به متخصص این امور از مضراتش با خبر بشه!
همسر شما آیا آدم معتقدی هست؟
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
همسر من به خدا اعتقاد داره و حج هم رفته.
ولی حرفای مذهبیون رو قبول نداره.
بیشتر از بعد گناه بودن که می دونم قبول نمی کنه، باید در مورد مضر بودن مطمئن بشه، که اونم فعلا قبول نداره.
یه بار هم براش یه مقاله فرستاده بودم زمان عقدمون، ناراحت شد! و گفت اینا رو قبول نداره.
یه کم سخته قانع کردنش، مگر اینکه از این جنبه وارد بشم که برای زندگی مشترکمون خوب نیست و من بهم برمی خوره. البته قبلا هم اینا رو گفتم!
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
مسائل اخیرحتما یه تلنگر بهش زده .بهش وقت بده .ضررنمیکنی. یه جاگفتی خانوادش براش مهمتر از شماس .اونه که خانوادشو ول کرده اومده یه شهر دیگه.اونه که مامانش که میگی خیلی دوسش داره رو نمیبینه .اینا به خاطر تو نیست؟ولی بنظرم توبیشتر از خونوادت دفاع میکنی.بهت قول میدم اگه حمایتت رو ازش بیشتر کنی همه چی عالی میشه.میگه ضعیفم ؟تقویتش کن.واسش غذای مقوی ومعجون درست کن.قبل ازدواج شوهرمن هم خیلی ضعیف بود باور نمیکنی هفته ای یه بار میرفت دکتروما تا 6 ماه اول عروسیمون روابط ج ن س ی درست ونرمال نداشتیم ولی با انواع معجونای مختلف و میان وعده های مقوی بنیه اش بالا رفت:307:.الان به زور سالی یه بار میره دکتر واسه چکاپ.مردا توجه میخوان تو که صبر کردی تحمل کردی یه دو ماهم روش یه کاری کن فکر کنه مرکز ثقل دنیاس.یخچالو پر نگه دار که نتونه سر غذا بهونه بگیره. وهمینطور چیزای دیگه ......واسش کادو بخر مثلا عروسک یا همچین چیزی بگذار کنار کامپیوترش که وقتی چشمش افتاد یاد تو بیافته:322::43:.بگذار حس کنه تو تمام لحظه هات هست :43: کار. درس. اینا همش باعث میشه کمتر واسش وقت بگذاری .توابراز احساسات به شوهرت مغرور نباش :228:ببخشید من خیلی پرحرفم.:33:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
همسر من به خدا اعتقاد داره و حج هم رفته.
ولی حرفای مذهبیون رو قبول نداره.
بیشتر از بعد گناه بودن که می دونم قبول نمی کنه، باید در مورد مضر بودن مطمئن بشه، که اونم فعلا قبول نداره.
یه بار هم براش یه مقاله فرستاده بودم زمان عقدمون، ناراحت شد! و گفت اینا رو قبول نداره.
یه کم سخته قانع کردنش، مگر اینکه از این جنبه وارد بشم که برای زندگی مشترکمون خوب نیست و من بهم برمی خوره. البته قبلا هم اینا رو گفتم!
پس اصلا از جنبه گناه باهاش حرف نزن. چون بدتر باعث جبهه گیری اش میشه. اما نمیدونم تا حالا راجع به این چیزایی که الان میگم باهاش صحبت کردی یا نه؟ تو کشورهای خارجی خودارضایی عملی ناپسند نیست اما اعتیاد به اون ناپسنده. من یه جا خوندم که می گفت چرا تو کشورهای خارجی این مسأله بد نیست و علتش رو بیان کرده بود به خاطر اینه که کمتر تو کشورای دیگه به خودارضایی اعتیاد پیدا میکنن. بلکه فقط هر از گاهی و واسه تفننه. چون در اون کشورا روابط جنسی آزاده و از سنی که نیاز جنسی شون بیدار میشه، راه تخلیه اش هم در اختیارشون هست، بنایراین کمتر به سمت خودارضایی میرن و بیشتر از راه طبیعی اش خودشونو ارضا میکنن. واسه همینم چون خودارضایی تو اون کشورها کمتر حالت اعتیاد و عادت پیدا میکنه، نفی هم نمیشه. اما اعتیاد به اونه که واسه آدم مشکلات عدیده به وجود میاره.
من چند تا لینک میذارم مطالعه شون کن. شاید کمکت کنه شوهرتو قانع کنی که این کار برای بدنش خوب نیست.
http://asheghi4u.blogsky.com/1388/02/19/post-881/
http://semema.blogsky.com/1390/03/04/post-102/
http://semema.blogsky.com/1390/03/04/post-101/
http://semema.blogsky.com/1390/03/04/post-103/
http://asheghi4u.blogsky.com/1389/03/04/post-1064/
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
همسر من به خدا اعتقاد داره و حج هم رفته.
ولی حرفای مذهبیون رو قبول نداره.
بیشتر از بعد گناه بودن که می دونم قبول نمی کنه، باید در مورد مضر بودن مطمئن بشه، که اونم فعلا قبول نداره.
یه بار هم براش یه مقاله فرستاده بودم زمان عقدمون، ناراحت شد! و گفت اینا رو قبول نداره.
یه کم سخته قانع کردنش، مگر اینکه از این جنبه وارد بشم که برای زندگی مشترکمون خوب نیست و من بهم برمی خوره. البته قبلا هم اینا رو گفتم!
عزیزم
من نگفتم برو بگو گناه داره! گفتم بگو مضره و چون مضره (براش استدلال علمی بیار – حمیده جان هم
راهنمایی خوبی کرده) برای همین درست نیست انجامش. خود من هم با تفکر دینی و اعتقادی موافقم
چون پشت این تفکر ، ایمان محکم و رسوخ ناپذیری هست. ایمان همراه با آگاهی.
از نظر علمی تمام چیزهایی که توی دین ما گفتن گناه داره اثبات شده که مضره و یا منجر به ضرر میشه .
اما چون اون زمان عقل مردم کامل نبوده مثل الان ، برای همین می گفتن گناه داره.خیلی خوبه که
همسرت اهل مذاکره و استدلاله.
پس با استدلال خودش قانعش کن. برای همین هم گفتم مراجعه کنین به متخصص این امور تا اون
ضررهاش رو بگه.
======================
یک نکته مهم
راهکارهای خوبی بهت شده!
خوب بخونشون و راهنمایی ها رو عملی کن! اینطوری پست هات هم تند تند جلو نمیره و با آرامش به
نتیجه میرسی انشالا
هر پست راهنمایی رو چند باره بخون
موفق باشی
:163:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
من خونده بودم خود ارضایی بخاطر عدم دسترسی به جنس مخالفه..میگن خود ارضایی بد نیست چون کسی که شریک جنسی نداره ازاین طریق خودشو تخلیه روانی میکنه و همچنین احتمال ابتلا به بیماریهای مقاربتی کم میشه..در واقع اینجا ازبین بد و بدتر بد رو انتخاب میکنند (هرچند بهتره ازروشهای کنترل نفس استفاده بشه اما انگار فعلا فقط با همسرتون ازراه علمی باید صحبت کرد)
اما همسر شما به این کار عادت کرده برای همین توجیه میکنه.
تو یه مقاله خوندم علت اینکه مردای متاهل به اینکار ادامه میدن اینه که تو ذهنشون یه سری تصورات فانتزی دارن که با فکر کردن به اونا ارضا میشن.اون مقاله گفته بود اون تخیلات فانتزی با اینکه جسمانی نیستن و فقط ذهنی و روانی اند قویتر از روابط جسمانی هستن.و چون فکر میکنن تو رابطه با همسرشون نمیتونن به اون تخیلات برسن به خود ارضایی رو میارن.
پیشنهاد میدم سایت زیر رو بخونید.
تنظیم خانواده
دلایل خود ارضایی مردان متاهل
تاثیر فیلمهای مستهجن بر روابط زناشویی
موفق باشید
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
دوستان بنظرم خیلی هم نباید روی قضیه خود ارضایی وایساد.اگر مسائل دیگه حل بشه و این دو نفر بتونن بهم نزدیکتر بشن .بتونن حرف دلشون وخواسته هاشون رو بدون تردید وخجالت بهم بگن اون مشکلم حل میشه خودبه خود.زن ومرد باید اونقدر باهم صمیمی وراحت بشن تا بتونن بهم بگن توچه حالت وروشی لذت بیشتری میبرن .چرا باید گذاشت اقایون فکر کنن خیلی از فانتزیها فقط از دست خانمای تو فیلم برمیاد.سایتای مجازی هستن روشهای مختلف رو خیلی خوب ومحترمانه وکامل توضیح دادن.:163:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هیام
دوستان بنظرم خیلی هم نباید روی قضیه خود ارضایی وایساد.اگر مسائل دیگه حل بشه و این دو نفر بتونن بهم نزدیکتر بشن .بتونن حرف دلشون وخواسته هاشون رو بدون تردید وخجالت بهم بگن اون مشکلم حل میشه خودبه خود.زن ومرد باید اونقدر باهم صمیمی وراحت بشن تا بتونن بهم بگن توچه حالت وروشی لذت بیشتری میبرن .چرا باید گذاشت اقایون فکر کنن خیلی از فانتزیها فقط از دست خانمای تو فیلم برمیاد.سایتای مجازی هستن روشهای مختلف رو خیلی خوب ومحترمانه وکامل توضیح دادن.:163:
اره منم موافقم. اول باید مشکل اصلی حل شه. اولویت اول روابط بین خودتونه که باید درست بشه و در مراحل بعدی اگه هنوز نتونسته بود عادتشو ترک کنه به حل اون مشکل بپرداز. الان با تاکید رو مسئله خودارضایی وقتی هنوز ریشه تمایلش به این کار از بین نرفته، باعث میشی مشکل اصلی بره تو حاشیه.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.
ممنون از همه دوستانی که خیلی خوب کمکم می کنند.
قبل اینکه اینجا رو پیدا کنم واقعا سردرگم بودم و فکر می کردم دنیام به آخر رسیده، ولی با کمک های شما خیلی به زندگیم و اصلاح دوباره اش امیدوار شدم. تمام تلاشم رو می کنم تا از راهنمایی ها تون نهایت استفاده رو بکنم و بتونم زندگیمو دوباره و این بار درست بسازم.
دیشب قرار بود با هم جدی صحبت کنیم که به دلیل اینکه هر دو مون خیلی خسته بودیم موکول کردیم به امروز.
از همه راهنمایی ها تون استفاده می کنم.
تمام تلاشم رو می کنم. فقط ازتون می خوام تنهام نذارید و مثل همیشه بهم قدرت و انگیزه بدید.
در ضمن خواهش می کنم تو دعاهاتون منو از یاد نبرید.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.خانومی گل:72:خوشحالم که با امید حرف میزنی.خیلی خوبه که گذاشتین تا ارومتر بشین.اینجوری صحبت کردن خیلی نتیجه بخشتره.شوهرتو محکوم نکن .فقط بهش بگو میخوام باهم راحتترو نزدیکتر باشیم ونمیخوای هیچ کس و هیچ موضوعی باعث فاصله بینتون بشه.بگو خانوادمو دوست دارم ولی نه اونقدر که تورو بخاطرشون کنار بگذارم .اروم اروم همه چی درست میشه.اینو بعنوان کسی میگم که یه تنه یه زندگی تیکه تیکه رو با چنگ ودندون جمع کردم.واون تیکه هارو دونه دونه سرجاش گذاشتم وبهتر از قبل یه زندگی رو ساختم .چون از شکست بدم میاد:81:.ماتنهات نمیگذاریم ما کلا اینجا هستیم که به دیگران روحیه بدیم:326:موفق باشی :72::72:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام به همه دوستان.
ممنون که راهنماییم کردین همیشه.
دیشب بالاخره با شوهرم نشستیم تا صحبت کنیم، یا بهتره بگم ایشون صحبت کردن و من گوش کردم!
یه نکته خیلی منفی تو زندگیمون هست و اون اینه که من جرات ندارم از خودم دفاع کنم و حرفی رو که تو دلمه بگم، چون شوهرم یک کلمه مشکوک هم گفته باشم روش زوم می کنه و هزار بار به سرم می کوبه که تو فلان چیزو گفتی چرا گفتی. اون روز وسط دعوا تنها چیزی که بعد اون همه فحش و هل دادنا و بی احترامیا بهش گفتم این بود که هی منت گذاشت که فلان عروسی رو برات گرفتم برو ببین تو عروسی کدوم فامیلتون اون آجیل رو می دن و این حرفا، همراه با فحش های لازمه. من هم عصبانی بودم و گفتم اون کارا رو پدر و مادرت کردن نه تو. اونا لیاقتشون بیشتره. این یه حرفم که شاید از روی عصبانیت بوده سوژه دیشبش بود و همش روش زوم کرده بود که فلان حرفو گفتی. بعدشم منت پشت منت که من برات فلان کارو کردم فلان چیزا رو خریدم که هیشکی نمی کنه، واسه تولدت فلان چیزو خریدم، ولی به خدا من یه کلمه هم نگفتم که منم همیشه براش گرون ترین هدیه ها رو گرفتم. امسال برای تولدش علاوه بر اینکه حلقه زمان دوستی مونو به یاد اون دوران و امید اینکه دوباره یه چیزایی یادمون بیاد دادم براش ساختن 600 تومن شد و یه هفته تمام هم براش هفته تولد گرفتم و هر روز صبح بهش یه کادوی کوچولو دادم که خیلی دوست داشت این کارمو. ولی اومد برای تولد خودم این فیلمارو در آورد و آخرشم کادوش به خدا نصف کادوی اصلی من قیمتش بود ولی من هیچ وقت یه کلمه هم از این حرفا نمی زنم. یا یه سال که دوست بودیم براش کادو ساعت 700 تومنی گرفتم بعد اون برای من گوشی 200 تومنی گرفت یه بارم به روش نیاوردم، یعنی دوست ندارم که بگم، ولی اون حالا هر کاری که کرده و نکرده به سرم می کوبه و منتشو می ذاره. قشنگ گفت چرا گفتی به اون سایتای ایرانی می ری می تونی بشینی باهاشون چت هم بکنی. درسته حرفم اشتباه بود ولی خب دیگه نمی تونستم تحمل کنم سایت پ و ر ن ایرانی بره. برگشته می گه الان پشیمونم که دوران مجردیم هیچ خطایی نکردم و همیشه بهت متعهد بودم!
می گه با زنگ زدنت به بابام خیلی چیزا رو خراب کردی و زندگیمون الان لب مرزه. بعدم گفت برای خیلی از کارایی که برات کردم لیاقت نداشتی! اینا رو در کمال آرامش می گفت و هیچ دعوایی هم نکردیم.
بعدم که خواستم از رفتارش انتقاد کنم به راحتی گفت اونا کتک زدن نبود، من فقط هل دادم، لگد رو هم اصلا زیر بارش نرفت با اینکه دو جای بدنم یه کوچولو کبود شده!! و نشونش هم دادم. اصرار هم که کردم برگشت گفت باید یه بار واقعا می زدم که بدونی زدن یعنی چی!!!
گفتم پشت در گذاشتنم بچه بازی بود، می گه از نظر من کار درستی بود وقتی تو خونه 2 روز عذا درست نکرده بودی و به کارا نمی رسیدی نمی خواستم بیای تو خونه ام!
آخرشم که گفتم کشگلی داره اگه بخوام برم پیش یه مشاور؟ گفت من به مشاور احتیاجی ندارم، خودت میخوای برو. گفت تو فقط زندگی رو به اینجا رسوندی، من در خودم موردی نمی بینم که بخوام برم پیش مشاور.
همه حرفام هم تو دلم موند چون اگه می خواستم دهن باز کنم می دونم دعوای بدتر از اون روز می کرد.
باید پیش یه مشاور برم حتما، و اگه راضیش یتونم بکنم پیش مشاور بیاد و اون باهاش حرف بزنه.
هر چند می دونم دیگه، فوقش میاد میگه مشاوره غلط کرد فلان چیزو گفت، چرت گفت!
می گه لباسای منو اتو نمی کشی وظیفه ته کاره خونه. می گه به من ربطی نداره کارمندی و درس هم می خونی. نمی تونستی ازدواج نمی کردی. در حالی که خودش روزی 4 یا 5 ساعت معمولا می ره دفترش و بقیه شو بیکاره و تو خونه گیم بازی می کنه یا اینترنت می ره. باور کنید گاهی شب از شهرستان ( دانشگاهم شهر دیگه است که 2 ساعت راه داره تا شهر خودمون ) می رسیدم خونه می دیدم 1 شب هم نبودم ظرفای 2 روز همش جمع شده. با وجود خستگی زیاد ظرف می شستم و شام درست می کردم و ظرفای شام رو می شستم و تمیزکاری می کردم، آقا می شینه گیم بازی می کنه و وسط می گه نمی خوای به ما چایی بدی؟؟؟؟ گله هم می کردم با شوخی رد می کرد و به کار خودش می رسید، یا هم قهر می کرد که یه چایی خواستیم ازت، نمی خوام اونم!!!!
مشکلم اینه که شوهرم خیلی بچه است!! و خیلی خودخواه و یک دنده و لجباز، که اینم باز از بچگیشه.
راستی اینم گفت که اون آخرین بار دعوامون بود. دفعه بعد دیگه همه چی تمومه. گفت اصلی ترین دلیل ادامه این زندگی پدر و مادرم بودن که اونارو هم کشیدی وسط و دیگه هیچ خط قرمزی نمونده!
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
ببین عزیز حتما برو پیش مشاور.
دو تا مورد هست که من نمی فهمم توی رفتار شوهرت. شاید خودت فکر کنی بفهمی یا مشاور کمکت کنه
- اون دوست داشتنی که دو سال بینتون بود قبل ازدواج کجا رفت؟ اصلا واقعا همدیگه رو دوست داشتین یا نه. مثلا توی همین فروم یک نفر نوشته بود شوهرش خیلی غیرتیه فقط چون اگه یه کوچولو از مچ پاش معلوم بشه دعوا و داد راه می اندازه. این غیرت نیست.
- شوهرتون چی می خواد؟ می خواد جدا بشه که هیچ جور باهاتون کنار نمیاد و همکاری نمی کنه یا واقعا اونم دلش می خواد که بتونین زندگیتونو سامان بدین؟ اگه می خواد زندگی کنین و مشکلاتتونو حل کنین باید باهات همکاری کنه. هر دوتون باید سعی کنین یه سری اشتباهات که داشتینو اصلاح کنین و هر دوتون برای بهبود زندگیتون تلاش کنین.
اینارو از شوهرت نپرس. از خودت بپرس و برو مشاور.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
دوست داشتنمون قبل ازدواج یه چیز رویایی بود.
مامانش می گفت اون 3 سال نشد جایی بریم و نگه کاش فلانی هم اینجا بود. ما سه سال 36 تا ماهگرد آشنایی مونو ساعت 12 شب به هم تبریک گفتیم.
یه بار وقتی زیر کمد دستشو برده بود چیزی برداره نزدیک رگ دستش رو بریده بود من بدون اینکه خبر داشته باشم یه لحظه نگرانش شدم همون موقع زنگ زدم. همیشه اینا رو با افتخار به همه می گفت.
ما به فاصله 2 هفته رفتیم حج. اون موقع خبری هم نبود فقط همومی شناختیم، روزی که اون از حج دانشجویی برگشت من با خانواده ام رفتم. بعد برگشتنمون با هم دوست شدیم. می گفتیم هر دو تا مون همدیگه رو اونجا از خدا گرفتیم.
ولی الان.
اون به خاطر خانواده اش ازم سرد شد. احساس کرد خانواده اش بی ارزش شدن و منم کاری نکردم که درست بشه. میگه از من ناراضین. گفتم که جونشو برای مامانش می ده. این باعث شد همه احساسش از بین بره، الان دیگه چیزی از اون نمونده.
شوهرم نمی دونم می خواد حرف، حرف خودش باشه. الان صد بار می گه پشیمونم که بابات موقع خواستگاری اون حرفو زد و اون شرط احمقانه رو گفت و من پا نشدم برم! ازدواج نمی کردیم لااقل خاطرات خوبمون می موند!
همش عقده های زمان عقدمونه که تو وجودش مونده و همیشه هم می گه که هیچ وقت فراموش نمی کنه که به خانواده اش توهین شد.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی
امیدوارم مشکلت خیلی زود حل بشه
کاره خیلی خوبی کردی که سکوت کردی با بحث کارا خراب میشه
ولی یه چیزی بگم من خودم بعد از سه سال جنگ و دعوا الان یه کم سیاست زنانه یاد گرفتم و الان می بینم زندگیم گلستان شده
می دونی اون سیاستها چیه؟
1.وقتی شوهرم عصبانیه رو حرفش حرفی نمی زنم
2.از من چای بخواد اگه خیلی خسته هم باشم پا میشم میارم حتی به جای قند شیرینی و شکلات میارم و حتی شکلاتو باز می کنم خودم می زارم دهنش
3.شوهرم وقتی عصبانی میشه و بهم بگه دوست ندارم چون عصبانی هست و به خودم انرژی مثبت میدم که این الان عصبانیه و به دلم نمی گیرم و بعدا هم در موردش هی شوهرمو سوال پیچ نمی کنم که چرا منو زدی؟چرا به من گفتی دوست ندارم
4.قبل از اینکه شوهرم خونه بیاد همه جارو تمیز می کنم چون مردا از تمیزی خوششون میاد و دلشون نمی خواد پیشه اونا خونه رو تمیز کنی چه برسه به اینکه ازش انتظار داشته اونم کمکت کنه
بذار خودش کمکت کنه اگه نکرد انتظار هم نداشته باش
عزیزم از حرفات معلومه ادمه زود رنجی هستی و همه چیرو به دلت می گیری و نگه میداری
بریز بیرون اونایی که تو دلته
یه کم به خودت انرژی مثبت بده
اون میگه زندگیمون به مرز رسیده به دل نگیر اون می خواد تو رو بترسونه
درسته شوهرتم اشتباهاتی داره ولی مردا با زبون پی به اشتباهاتشون نمی برن باید یه کاری کنی یه رفتاری نشون بدی که شرمنده بشه
تو کاره خوبی نکردی پای پدر مادرشو وسط کشیدی
زنا از خداشونه شوهرشون هر حرفشونو به خانوادشون نگن شوهر تو هم نگفته تو چرا پا میشی میگی؟
درسته شوهرتون اشتباه داشته ولی اون بچه نیست که الان پدر مادرش تربیتش کنن
خودت با زبون بی زبون یعنی با رفتارات تربیتش کن
خانمی سعی کن اقتدار شوهرتو زیره سوال نبری
اگه به اون فیلما علاقه داره اروم و با عملت نشون بده بدت بیاد
مثلا اگه شب دیر وقته و اون نشسته پای اون فیلما تو قهر نکن و نرو نخواب میدونی چیکار کن یه جایی بشین که اون فیلمو نبینی ولی جلو چشمه شوهرت باش ساکت و با یه تبسم زیبا حتی اگه شده بهترین لباس خوابتو بپوش و جلوش بشین اگه گفت پاشو بخواب بگو بدونه تو خوابم نمی بره
انتظار نداشته باش اولین بار نتیجه بگیری ولی مطمئن باش به مرور نتیجه می گیری
سعی کن همیشه بهترین غذا هارو واسه شوهرت بپذی
سعی کن اگه در خواستی از تو داره به بهترین نحو عمل کنی نمونش همون چای تو اون روز باید به شوهرت چای میدادی حتی بهترین چایو اگه بخوای وارده قلب شوهرت بشی باید اول از شکمش وارد بشی
می دونی از خودم تعریف نمی کنم ولی شوهرم به من می گفت تو زمان قهر دلم واسه دست پختت خیلی تنگ شده بود می گفت نمی تونستم غذاهای مامانمو بخورم
عزیزم زیاد رو رفتارایی که شوهرت تو دعوا داشت زوم نکن
اگه کاری براش کردی و اونم کاری برای تو کرده و بعدا منت میذاره تو حتی تو دلت به یاد نیار که چه کارایی برای شوهرت کردی و حتی سرتر
اگه یه لحظه هم تو ذهنت اومد فکرتو عوض کن و به خودت بگو دوسش داشتم و این کارارو براش کردم
واسه همیشه رفتارتو عوض کن ببین نتیجه میگیری یا نه :43::46:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
گل یاس عزیزم باور کن من اون شب و مواقع دیگه با روی خوش براش چایی هم بردم و اعتراضی نکردم. ولی برای خودم یه کم ناراحت کننده است که اینجوری می گه وظیفه ته و باید انجام بدی در حالی که همه دنیا می دونن من با کار و درس وقت برای همه چی کم میارم.
الانم نمی تونم فراموش کنم که دست روم بلند کرده، حتی اگه خیلی شدید نبوده باشه و خودش هم کارشو توجیه می کنه.
شبا هم نمی ذاره اونجا پیشش بشینم می گه تمرکزمو به هم می زنی.
من اگه بخوام همه کارای خونه رو هم عالی انجام بدم و همیشه عذاهای رنگی درست کنم به خدا 1 سال نشده جسدم می مونه رو زمین. الانشم خیلی خسته می شم.
بعدم شاید باور نکنی ولی من مواقع قهر هم همیشه غذا درست می کردم، فقط این بار که اون کارای احمقانه رو کرد، اون قدر ناراحت بودم و بهم برخورده بود که 1 روز درست نکردم. احساس می کنم شخصیتم تو این خونه زیر سوال رفته و اعتباری حتی برای خودم ندارم.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانومی
اینطور که از نوشته هات فهمیدم فقط شنونده بودی؟!!!!
من برات یه لینک که آداب گفتگو رو می گفت برات گذاشتم
اگه یادت باشه
هیچ کجای این مقاله نگفته بود که باید سکوت کنی
گفته بود!؟
نمی دونم چرا فکر می کنید اگه سکوت کنیم برنده ایم
مگه قرار نشد باهاش حرف بزنی با رعایت آداب گفتگو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانومی بزرگترین مشکل تو از نظر من اینه که مهارتهای درست ارتباط رو تو روابطتت با همسر خوب نمی دونی
و همیشه منفعل بودی..........
پیاده سازیه مهارتهایی که اینجا یاد می گیری مثل همین آداب گفتگو نیاز به صبر و اراده داره
ولی می دونم که می تونی.........
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
اون به خاطر خانواده اش ازم سرد شد. احساس کرد خانواده اش بی ارزش شدن و منم کاری نکردم که درست بشه. میگه از من ناراضین. گفتم که جونشو برای مامانش می ده. این باعث شد همه احساسش از بین بره، الان دیگه چیزی از اون نمونده.
چی شده مگه؟ خانوادت کار غیرقابل بخششی در حقش کردن؟
شوهرم نمی دونم می خواد حرف، حرف خودش باشه. الان صد بار می گه پشیمونم که بابات موقع خواستگاری اون حرفو زد و اون شرط احمقانه رو گفت و من پا نشدم برم! ازدواج نمی کردیم لااقل خاطرات خوبمون می موند!
چه شرطی بوده؟ از چی پشیمونه؟
همش عقده های زمان عقدمونه که تو وجودش مونده و همیشه هم می گه که هیچ وقت فراموش نمی کنه که به خانواده اش توهین شد.
ماه عسل و روزای اول عروسیتون و رابطه های اول جنسیتون چطور بود؟
ببین اگه نمی تونی همه چی رو اینجا بگی نگو. چون می مونه نوشته هات. ولی حتما می ری پیش مشاور بهش بگو منشا مشکلاتو با جزییات.
منم با پست اخر اقلیما موافقم. لینک اداب گفتگو و همینطور دوتا لینکه جراتمندی و منفعل نبودن رو هم بخون. اینکه تو منفعل باشی و شوهرت پرخاشگر نه سودی واسه تو داره نه اون.
http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
مشکلم اینه که هر بار اومدم صحبتی بکنم به دعوا کشونده. هر وقت خواستم از خودم دفاع کنم آخرش به دعوا رسیده. الانم دیگه واقعا انرژی شو ندارم که یه دعوای دیگه شروع بشه، هنوز روحم برای کاراش زخمیه.
پدرم روز خواستگاری باهاشون هیچ حرفی نزد و گفت به من ارتباطی نداره خودشون تا اینجاشو تصمیم گرفتن بقیه شم خودشون حل کنن. حتی نپرسید اسم داماد چیه یا چی کاره است.
جلسه یعد گفت فقط یه شرط دارم اونم ابنه که تو سند ازدواج شرط بشه که اینجا زندگی کنن. خانواده همسرم شهر دیگه هستن. راضی نشد بابام حتی شرط به این صورت نوشته بشه که عروس باید محل زندگی رو تعیین کنه. گفت باید نوشته شه محل زندگی فقط شهر خودمونه.
این خیلی بهشون برخورد. وقتی خواستن بحث کنن بابام هم عصبانی شد و با لحن تندی گفت پس منم دختر نمی دم. اینم خیلی بهشون برخورد با اینکه دائیم بحثو جمع و جور کرد و اداره کرد نذاشت حرف بدی پیش بیاد.
بعدشم در طول دوران عقد بابام همش سخت گیری میکرد حتی 2 روز پشت سر هم می رفتیم بیرون اعتراض می کرد یا باید فوقش 2 ساعت با هم می بودیم. ساعت 11 باید خونه می بودم.
بعد عقد بابام یه بار هم محل کار ایشون نرفت،با اینکه گفته بود تو این شهر باید بمونه و همه انتظار داشتن در مقابل این شرط پشتیبانی هم بکنه ازمون. ولی نکرد.
سر محل عروسی مشکل داشتیم که بابام گفت باید اینجا باشه و قبول کردن.
سر اینکه بابام برامون مهمونی نگرفت، فامیلام بیشترشون پاگشامون نکردن و اینجور چیزا همیشه اعتراضا و دعواها متوجه من بود.
سر عروسی هم که به اوجش رسید و بابام محل اسکان برای مهمونای اونا تهیه نکرد با اینکه اجبار کرده بود عروسی اینجا باشه و سر یه سری حرفایی که بهش برخورده بود با اینکه عروسی ما ساعت 4 شروع شده بود بابام ساعت 5/7 اومده بود جلوی تالار. گفتن به مهموناشون خوشامدگویی نکرده و از این حرفا. حرفای خاله زنکی تو مجلس زنونه هم زیاد بود. از طرف هم چند روز قبل عروسی که مامانم اینا با زن عموهام اومده بودن خونه ما رو تمیز کنن شوهرم بهشون حرفی زده بود که به زن عموم برخورده بود و گریه کرده بود پیش بابام.
ما 2 روز بعد عروسی که رسمه شام بریم خونه عروس، رفتیم و بابام گله کرد و باعث شد شوهرم که تا اینجا از همه چی شاکی بود و هیچی بهشون نگفته بود منفجر بشه که عوض اینکه من بگم اینا هر چی دلشون می خواست گفتن. البته پیش بابام با آرامش بود ولی بعد که اومدیم سر من عصبانی شد و تا 1 ماه خونه بابام نرفتیم. بعدشم شوهرم برای آشتی پیش قدم شد و رفتیم، ولی هیچ وقت اینا از ذهنش پاک نشد. الان رابطه شون بد نیست و کاملا احترام همدیگه رو دارن، ولی اون چیزا همشون تو دلش مونده و موقع دعوا همیشه سر باز می کنه این زخم کهنه.
می گه اشتباه کردم وقتی اون شرط رو گفت باید پا می شدم می رفتم. یا این عروسی سر نمی گرفت یا از اول با اصول جلو می رفتیم و بهمون زور نمی گفتن.
رابطه خصوصی مون هم 2 3 روز اول بعد عروسی من یه مقدار درد زیاد داشتم و نمی تونستم ولی روز 4 اینا بود فک کنم حل شد، ولی یکی دو هفته بعدش این برنامه ها و فیلم دیدنا شروع شد.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
اگه درست و مطابق اداب حرف بزنی دعواتون نمی شه
باید درست و منطقی باهاش حرف بزنی
تا وقتی که حرف نزنی همسرت فکر می کنه حق با اونه
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
صحبت رو خیلی راحت همیشه اون شروع می کنه و آخرش هم دیگه گوش نمی ده می گه من حرفامو زدم خود دانی.
فقط در مورد درو قفل کردن و زدن پافشاری کردم و منطقی توضیح دادم که به نظر من اصلا درست نیست و توجیهی نداره ولی قبول نکرد. البته مشکل دیگه ام هم همینه که صحبت کردنو بلد نیستم. هیچ وقت با هیچ کسی بحث و جدل نکردم و همیشه موقع بحث کردن جلوش کم میارم حتی اگه مطمئن باشم حق با منه. شوهرم هم بر عکس من خدای بحث کردنه و طرفو هر جور شده خلع سلاح می کنه، حتی اگه خودش هم بدونه که حرفش حق نیست.
باید قبل از هر چیز یاد بگیرم با حرف زدن از حق خودم دفاع کنم.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی
همسر منم شباهتهای زیادی به همسر شما داره از این نظر که بحثو شروع میکنه و کاملا منو خلع صلاح میکنه و من همیشه کم میارم که از خودم دفاع کنم منم مثل شما تو زندگی هیچ وقت با کسی بحث نکردم و دفاع کردن از خودمو بحث کردنو بلد نیستم یا به قول این تالار اداب گفتگو رو بلد نیستم
ولی میخوام بگم عزیزم من مشکلاتم الان تا حدود زیادی حل شده
لینکی که دوستان برات گذاشتند مطالعه کن ازش پرینت بگیر موقع تنهاییت با ارامش چندین بار بخونش خیلی تاثیر داره من یه چیز دیگه هم تو زندگیم از همسرم یاد گرفتم
اینکه مدل دفاع کردن از خودش همون جوابهایی که در کمال احترام به من میده و از خودش دفاع میکنه و در واقع جای هیچ بحثی برام نمیزاره منم همون شیوه رو یاد گرفتم
همیشه سوالی ازش میپرسم که راضی به انجامش نیست خیلی محترمانه "نه" میگه ولی همیشه یه پرانتز باز واسه خودش میزاره که اگه خواست یه جایی از خودش دفاع کنه بتونه حالا منم همین شیوه رو یاد گرفتم خیلی هم جواب داده و موفق شدم
اصلا توهین نمیکنم عصبانی نمیشم صدامو بالا نمیبرم ولی نمیزارم حقی هم ازم ضایع بشه
خودشم فهمیده دارم از شیوه خودش استفاده میکنم گاهی لبخند میزنه و تحسینم میکنه
البته همه اینها مستلزم اینه که اداب گفتگو رو بدونی که من فکر میکنم همسرم تا حدود زیادی اینهارو میدونست منتها نه با ظرافتهای یه زن
حالا شما هم سعی کن از شیوه خودش ولی با استفاده از اداب گفتگو و در نهایت ظرافت و خانمی در حد یه خانم باهاش صحبت کن امیدوارم نتیجه بگیری
البته یه چیزیو بگم که اون کاری که میکنه "در مورد دیدن فیلمها" این خیلی غیر اخلاقیه و نمیشه باهاش راحت کنار اومد
سعی کن بتونی از دریچه صمیمیت و دوستی باهاش کنار بیای و ریشه و علت این کارشو بفهمی که حتما کمک بزرگی بهت میکنه در حل مشکلاتت
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
اره این لینکارو بخون بعدم حالا که شوهرتو و خونوادش و حتی خونوادت عموما به حقوقت احترام نمی ذارن بعد از خوندن این لینکا شروع کن به تمرین عملی کردن که جرات داشته باشی از حقوقت دفاع کنی. کم کم تو تمرین یاد می گیری.
ببخشید اینطوری می گم ولی بعضیا یه کمی زبون نفهمن! لزوما هم به معنی اینکه ادم بدی باشن نیست ولی حرف نمی فهمن. حالا یا باید مدل حرف زدنو عوض کرد یا اینکه به جای حرف با رفتار نشون داد گفته ها رو یا هر چی.
مشاوره ای اگه بتونی بری بد نیست.
خوب شوهرت حتما همه ی عمرش مشغول تمرین چونه زدن با دیگران و خونوادش بوده شما نه. شما هم شروع می کنی به تمرین کردن و به جای اینکه پرخاشگر بشی مثل شوهرت یاد می گیری که جراتمند و محترمانه از حقوقت دفاع کنی.
این دلایلی که گفتی برای اینکه اینقدر ناراحت باشه کافی نیست. بهونه میاره.
والا رفتارای شوهرت اینطوری که نوشتی یه کم غیر قابل درکه. لگد زدن هم که کار جالبی نیست که تازه توجیهش هم می کنه. یعنی چی خوب کاری کردم زدم حقت بود یا یعنی چی غذا درست نکردی حق نداری بیای تو؟!!
ضمن اینکه نه س ک س داره باهات نه محبت داره و نه توجه. البته اینطور که نوشتی. پس چرا ازدواج کرده؟؟؟؟
الانم به نظر نمیاد اصلا هیچ تمایلی برای بهتر کردن زندگیش داشته باشه. البته اینطور که شما نوشته بودین.
ممکنه مشکل اصلیش یه چیز دیگه باشه. چیزی که هنوز نمی دونی. نه فیلم ها باشه و نه ضعف توی روابط جنسی. و نه حتی دوست داشتن یا نداشتن شما. یه چیزی که به خودش مربوطه.
الان اگه سر امتحاناتی درساتو خوب بخون. به اینده ات فکر کن.
اگه بعد از مشاوره و تلاشات دیدی که شوهرت نمی خواد باهات زندگی کنه دیگه تصمیمات بعدی رو می گیری.
موفق باشی.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی.من از این حرفا وبحثاتون یه چیزی فهمیدم واون اینه که شوهرت یه مشکل داره واینه که "بابا من یکم توجه میخوام".میگی "با این همه کارو درس نمیتونم واگه بخوام کارارو خوب انجام بدم وغذای رنگی درست کنم یه ساله میشم استوخون "پس قبول داری که اونجور که باید بهش نمیرسی.!!میگی 5ساعت کار میکنه بقیه اش تو خونس.توباشی روحیت خراب نمیشه؟:162:با اون شرایط زمان عقدتون که گفتی همو زیاد نمیدیدین.بیچاره دلشو خوش کرده بود که بعد عروسی همش پیش همین ودیگه مانعی نیست بینتون واون همه مشکل رو تحمل کرده (منظورم سخت گیری پدرت تو مراسم عروسی و...)چون اشتیاقی که داشته واسه رسیدن به تو خیلی زیاد بوده.درسته راهی که واسه نشون داده تو بیان اعتراضش درست نیست.ولی خیلی گذشتام کرده که فکر میکنم به چشمت نمیاد.کمتر مردی هرچقدر هم که عاشق باشه میاد یه شهر دیگه زندگی میکنه .کمتر مردی میذاره زنش بره یه شهر دیگه درس بخونه وبااینکه احتیاج مالی نداره بذاره زنش کار کنه.میگی حرف حرف اونه ولی این زندگی بیشتر روخواسته های شما داره اداره میشه تا ایشون.(غرور توزندگی مثل غده سرطانی میمونه یواش یواش همه چی رو میکشه و شما بیشتر از اینکه مظلوم باشی مغروری).میگی نمیتونم تو دعوا ومشاجره از خودم دفاع کنم خوب شوهرتم اینو فهمیده ومخصوصا از این راه وارد میشه تا دیده شه بالاخره باید تواون چند ساعت که توروز شمارو میبینه حرفاشو بزنه دیگه.یکی دو سال اول زندگی خیلی مهمه اینقدر باید باهم باشیم و از محبت همدیگره سیراب کنیم که بشه سرمایه واسه اینده زندگیمون که اگه بچه ووظایفمون مارو جسما از هم دور کرد دلامون بهم گرم باشه:228:این نظر منه امیدوارم رنجیده نشی.:46::72::72:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
رابطه خصوصی مون هم 2 3 روز اول بعد عروسی من یه مقدار درد زیاد داشتم و نمی تونستم ولی روز 4 اینا بود فک کنم حل شد، ولی یکی دو هفته بعدش این برنامه ها و فیلم دیدنا شروع شد.
ببخشید این سوالا رو می پرسم ولی من حس می کنم ریشه اصلی مشکلات شما و سرد شدن اون و پرخاشگریش نسبت به شما همون رابطه خصوصیتونه. شما قبل از ازدواج و تو دوره دوستی، نامزدی، عقد با هم رابطه نداشتین؟ می گید بعد 3-4 روز مشکل دردتون حل شد و تونستید رابطه داشته باشید. رابطه تون خوب پیش رفت. یعنی هر دو ...؟ همسرتون راضی بودن؟
یه جورایی حس می کنم همسرتون از رابطه سر خورده شده که اینقدر سریع بعد 1-2 هفته رفته سراغ فیلم ها. شاید اگه اولین رابطه شون بوده، یه انتظاراتی تو ذهنشون از رابطه داشتن و برآورده نشده و ایشون هم سرخورده شدن.
بازم عذر می خوام اما بعد از این که برنامه فیلم دیدن رو شروع کردن هنوز با شما رابطه داشتن؟ الان چطور؟ اگه داشتن و دارن چه جوری پیش میره. یعنی شده خواسته هایی تو رابطه از شما داشته باشن و شما قبول نکرده باشین؟
من حس می کنم این بهونه جویی ها خیلی اش به خاطر سرخوردگی از رابطه جنسیه.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانومی
اول از همه بگم که خیلی از برخوردت وقتی خانواده شوهرت آمده بودن خونتون خوشم آمد و یک آفرین حسابی بهت گفتم. این نشون میده که آدم توانایی هستی و به خودت مسلطی و می تونی اون چیزی که به صلاح زندگیت هست رو در عمل هم پیاده کنی.
نتیجه ای که من گرفتم از تمام این حرفهایی که اینجا نوشتی :
مشکل شوهر شما دیدن فیلمهای پورنو و سیگار و ... نیست. اما شما زووم کردی روی این مسأله و از دیدن علت اصلی مشکل غافل هستی. علت اصلی رو پیدا کن این خود به خود حذف میشه. نگو که شوهرم نباید این کار رو بکنه. بپرس که اون چه حسی داره که این کار رو میکنه؟ خلأش چی هست؟ چی رو میخواد با انجام این کار فراموش کنه؟ هر چی بیشتر زوم کنی رو این موضوع اوضاع رو بدتر میکنی و شوهرت هم عصبانی تر میشه. فرض کن که اون می خواد با این کار اعتراض خودش رو ( احتمالا ناخودآگاهانه) به چیزی نشون بده. حالا می بینه که با این کار نه تنها نتونسته تو رو متوجه مشکل اصلی بکنه بلکه حالا تو همش به خاطر این موضوع بهش گیر میدی. اون مجبور هی بیشتر اوضاع رو خراب کنه بلکه تو متوجه بشی ( باز تأکید میکنم که خیلی هاش ناخودآگاهه).
موضوع چای و ظرفهای نشسته و اینکه میگه به خونه نرسیدی و ... همه بهانه و لجبازی هست. حواست باشه رو اینا زوم نکنی چون از دیدن منشأ اصلی غافل میشی.
الان شوهرت در وضعیتی هست که هیچ حرف معقولی درش اثر نمیکنه. خودت هم به درستی این رو تشخیص دادی و برای اینکه دعوا نشه در برابر حرفهاش هیچی نگفتی. اون باید الان از این حرفها زیاد بزنه تا کاملا تخلیه بشه و علت اصلی تمام مشکلات برای خودش و شما روشن بشه. به نظر من ازش بخواه که باز هم حرف بزنه و بزار هر چی دلش میخواد بگه. به منطقی و غیر منطقیش بودنش، به منصفانه و غیرمنصفان بودن ش کاری نداشته باش. وقتی حرف میزنه به چشم گفتگو نگاه نکن ( در مورد خاص تو وگرنه گفتگو اصل رابطه سالم هست) به چشم این نگاه کن که میخوای از بین این حرفهای بعضا غیر منطقی ببینی مشکل زندگیت کجاست. با کلماتی مثل آهان راستی می گی ... اون کار حس بدی بهت داده می فهمم ... اونجا غرورت شکسته الان که فکر میکنم می بینم حق داشتی ... خونه نامرتب بوده احساس بدبختی بهت داده ... تشویقش کن حرف بزنه.
اون کسی که باید بشینه و کلاهش رو قاضی کنه خودتی. ما که نمیدونیم دقیقا چه خبره تو زندگیتون. اما یک موردش رو اینجا من تو حرفات دیدم. من فکر میکنم که شما به اندازه کافی شوهرت رو درک نکردی. غرورش رو نفهمیی و از غرورش محافظت نکردی. برای مثال پدر شما محل زندگی شما رو تعیین کرده و شما هم قبول کردین و شوهرتون هم مجبور شده قبول کنه. این یعنی اینکه در زندگی آینده دختر، جایی که پدر دیگر هیچ حقی نداره و مرد زندگی کس دیگری است، اعمال نظر کرده. خوب همین موضوع نشون میده که شما در مقابل خانوادت ضعیف عمل میکنی. من فکر می کنم اون رفتار جرأت مندانه که بچه ها برات لینکش رو گذاشتن بیشتر در مورد رفتار تو با خانوادت به کار میاد. از حرفهات این طور برداشت کردم که خوب از شوهرت دفاع نمی کنی. به طرفداری از شوهرت جلوی خانوادت در نمیایی. البته با حفظ حریم و احترام. این خییییییییییییلییییی برای شوهرت مهمه. اینکه حس کنه پشتشی. و همیشه حامی اون هستی. طبق نقل قولی که از شوهرت کردی تو این حس رو بهش ندادی ... بعد به نظرت حس شوهرت شبیه همون حسی نیست که اون با سکوتش به تو داده (در جواب اینکه بین مادرش و تو کی رو انتخاب میکنه)؟ تازه اون در حد حرف زدن از یک اتفاق نیفتاده بوده اما تو در عمل بهش این حس رو دادی ...
بشین و یک بار دیگه رفتارهات رو بررسی کن. خودت رو بزار جای شوهرت و سعی کن از چشم اون کل رابطه و اتفاقات رو ببینی.
مطمئن باش شوهری که حاضر شده این شرط رو قبول کنه و بیاد شهر شما زندگی کنه، با بابات که دعوا کرده خودش پیش قدم شده برای دوستی، شوهری که وسط کارش اگر خواب بد ببینی میاد بغلت میکنه، شوهری که برای شکلات آوردن همکارت گیر نداده، شوهری که ... خیلی دوستت داره و این شوهر ارزشش رو داره که برای حفظ زندگت با اون تلاش کنی.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.
ممنونم از همه تون.
اول جوای سوالاتی که تو پستهای بالا بود.
شوهر من بهم تو خونه اتفاقا توجه می کنه، البته وقتی با همیم. خیلی راحت احساسشو نشون می ده و حتی بیشتر وقتا اگه ظهر بخوایم با هم بخوابیم دوست داره بیاد بغل من و همیشه می گه آروم ترین جای دنیاست. اینو برای مثال گفتم که این شبهه ایجاد نشه که از لحاظ احساسی هم هیچی نصیب من نمی شه، البته گاهی کمبودهایی هست مثلا اینکه در طول روز اصلا با من تماس نمی گیره و من معمولا بهش زنگ می زنم از محل کارم و من تماس نگیرم اونم یادش نمیفته. اوائل این منو خیلی اذیت می کرد، تازه عروس بودم ولی شوهرم نه بهم زنگ می زد نه حتی شد یه بار بیاد محل کار دنبالم، مگر چند باری که کار داشتیم و قرار بود بریم جایی. ولی الان دیگه قبول کردم.
در مورد رابطه خصوصی، ما دوران عقد رابطه در حدی داشتیم که دختر بودنم از بین نره، خودش اینطور می خواست. راستی می گید شاید یه دلیلشم این بود. چون یه بار گفت می خواستم اصل رابطه بمونه برای خونه خودمون که جذابیت داشته باشه برامون، ولی بعدش دیدم که چندان چیز خارق العاده ای هم نبود، ببخشید اینطوری می گم ولی یه بار گفت براش رابطه د ه ا ن ی خیلی لذت بخش تره!
الانم گاهی هفته ای یه بار، گاهی 10 روز یه بار، با هم رابطه داریم. اوائل من می خواستم ازش چون واقعا احساس نیاز می کردم و مثل اون نمی تونستم خودم ... ولی وقتی چند باری به در بسته خوردم و از طرفی می دیدم به من می گه حوصله ندارم یا انرژی ندارم ولی بعد چند ساعت می شینه کار خودشو می کنه، برام دیگه خواستنش سخت شد. حتی یکی دو بار هم که اون اومد همش احساس می کردم برای اینه که در قبال من احساس دین نداشته باشه و به خاطر منه، وگرنه برای خودش چیزای دیگه لذتش بیشتره، همین باعث شد رابطه رو نتونم گرم کنم. همش احساس خیلی بدی داشتم، اینکه داره از روی اجبار این کارو می کنه. در ضمن من با خواسته های جنسی در یه محدوده خاص مشکلی ندارم، ولی یه خواسته داره که هیچ وقت قبول نکردم و در مورد خودم هم نیست. یعنی می خواست که یه ضلع سوم هم باشه که من به هیچ عنوان نمی تونم قبول کنم، فکر نکنم کس دیگه ای هم بتونه، و مطمئنم تاثیر دیدن همین فیلماست.
یه مشکل هم از خودم بوده که همیشه خیلی لوسش کردم. موقع دوستی مون باور کنید چند بار محدودی که دعوا کردیم همش من مر فتم جلو و الان هم خودش می گه، می گه اون وقتا با اینکه تقصیری هم نداشتی میومدی از من معذرت می خواستی ولی الان تقصیر هم از تو باشه دیگه جلو نمیای و خیلی عوض شدی.
ولی اینو قبول دارم که مواقعی بوده که اونطور که باید ازش دفاع نکردم و اینم به همون مشکلی برمیگرده که گفتم، اینکه اصولا از خودمم نمی تونم دفاع کنم چه رسد به دیگران!
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام
من یک سوال ازت دارم. بهتر نیست یک کم سرت خلوت تر بشه. کارت رسمیه؟ حقوقت بالاست؟ نمیتونی یک کم کمتر کار کنی و برای خونه بیشتر وقت بذاری.
تجربه من میگه وقتی آدم اینقدر سرش شلوغ میشه بی حوصله و عصبی هم میشه و کمتر میتونه رفتارهای آرام وجذاب داشته باشه و علاقه اطرافیان رو به خودش جذب کنه (هر چقدر هم سعی کنه باز هم در طولانی مدت محاله) .
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانمی:46:اها حالا شد.ببین زندگی رو میشه از یه دریچه دیگه هم نگاه کرد.من که حسودیم شد تاحالا همسری به من نگفته از این جمله ها که اغوشم ارومترین جای دنیاس و...:302:در مورد زنگ زدن تو طول روز که نگو من همیشه پیشقدمم.چون اونه قدر سرکار سرش شلوغه که یادش میره غذا بخوره چه برسه یاد من بیافته.ما هم مثل شما تو دوران عقدمون باهم روابط کامل نداشتیم وهمسری هم میگفت بمونه واسه خونه خودمون بچم اونقدر خیالپردازی کرد اخرشم برعکس شد بعدعروسی 6ماه طول کشید بتونیم یه رابطه نرمال داشته باشیم.ببین توهیچ کتابی ننوشته همه باید ازیه راه لذت ببرن.:303: همه اقایون ازون روش که گفتی لذت بیشتری میبرن فقط این مختص ایشون نیست.همیشه چیزای غیرمعمول هیجانش بیشتره.منظورتو در مورد ضلع سوم نفهمیدم.:162:
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
شوهر من بهم تو خونه اتفاقا توجه می کنه، البته وقتی با همیم. خیلی راحت احساسشو نشون می ده و حتی بیشتر وقتا اگه ظهر بخوایم با هم بخوابیم دوست داره بیاد بغل من و همیشه می گه آروم ترین جای دنیاست.
عزیزم سعی کن این جور زمانا رو بیشتر کنی. بیشتر محبت کنی بهش و در طول روز که رفتارش نرماله و احساساتی تر باهات برخورد میکنه، روابط رمانتیکتونو بیشتر کنبد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
البته گاهی کمبودهایی هست مثلا اینکه در طول روز اصلا با من تماس نمی گیره و من معمولا بهش زنگ می زنم از محل کارم و من تماس نگیرم اونم یادش نمیفته. اوائل این منو خیلی اذیت می کرد،
خیلی از مردا این جورین خانومی. سعی کن از این رفتارش ایراد نگیری. این تو ذات خیلی از مرداس که سر کار کل ذهنشون رو متمرکز کار می کنن و به چیز دیگه ای فکر نمیکنن. مثل ما زن ها نیستن که در عین حال حواسمون به همه چی هست و فکرمون هم هزار جا هست. فکر نکن این رفتارش واسه اینه که به تو توجه نداره و یا این که اهمیتی براش نداری. این به خاطر ذهن تک بعدی مرداس. البته بعضی مردا اینجوری نیستن. اما خب شوهر شما اینجوریه و نباید به خاطر این موضوع ازش گله کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
راستی می گید شاید یه دلیلشم این بود. چون یه بار گفت می خواستم اصل رابطه بمونه برای خونه خودمون که جذابیت داشته باشه برامون، ولی بعدش دیدم که چندان چیز خارق العاده ای هم نبود، ببخشید اینطوری می گم ولی یه بار گفت براش رابطه د ه ا ن ی خیلی لذت بخش تره!
الانم گاهی هفته ای یه بار، گاهی 10 روز یه بار، با هم رابطه داریم.
وگرنه برای خودش چیزای دیگه لذتش بیشتره،
همین باعث شد رابطه رو نتونم گرم کنم.
در ضمن من با خواسته های جنسی در یه محدوده خاص مشکلی ندارم، ولی یه خواسته داره که هیچ وقت قبول نکردم و در مورد خودم هم نیست. یعنی می خواست که یه ضلع سوم هم باشه که من به هیچ عنوان نمی تونم قبول کنم، فکر نکنم کس دیگه ای هم بتونه، و مطمئنم تاثیر دیدن همین فیلماست.
با خواسته های معقولانه اش سعی کنید تا حدی کنار بیایین. نفر سوم رو اصلا فکرشم نکنید. واقعا وحشتناکه و شروع خیلی از مشکلای بعدی. اصلا در این مورد کوتاه نیایید. اما روابط بین خودتون رو سعی کنید یه کم به تمایلات شوهرتون نزدیک کنید. مثلا رابطه د ه ا ن ی همون جور که هیام هم گفتن برای اکثر مردا جذابه. یا موقعیت های مختلف که تنوع داشته باشه براش و احساس تکراری بودن نکنه. یا این که مثلا همیشه رابطه حالت رمانتیک نداشته باشه . نمیدونم چه جوری منظورمو بگم. یه کم شدید تر. ش ه وانی تر... چون تو فیلما بیشتر این جوری نشون میدن و وقتی شوهر شما به این فیلما اینقدر علاقه داره، حتما همچین روابطی هم براش جذابیت بیشتری داره. یه رابطه شسته رفته و تکراری زود دل رو میزنه. البته کم کم براش جذابیت درست کنید. مثلا همون روابط هفته ای یه بار رو جوری داشته باشید که اون دوست داشته باشه. بذارید کم کم خودش به سمت رابطه با شما جلب بشه. یا مثلا اگه میگه قدرتش برای یه رابطه کامل کمه، کاری که خودش تنهایی با خودش میکنه رو شما براش انجام بدید. البته وقتی در حال رابطه هستید، نه موقع فیلمها. سعی کنید تمایلاتشو از نوع فیلم هایی که نگاه میکنه درک کنید و سعی کنید تو رابطه خودتون تا حد معقول پیاده کنید.
یه ایده دیگه که دارم اینه که خیلی از مردا از ماساژ خوششون میاد. روش های ماساژ عاشقانه رو یاد بگیرید و شب ها قبل خواب و یا صبح ها واسش انجام بدید. هم استرس و خستگی رو از آدم دور میکنه و هم آرامش میده. این حتی میتونه از نظر ج ن س ی هم تحریکش کنه ...
از نظر تغذیه هم بهش برسید و غذاها و خوراکی های تقویت کننده ج ن س ی رو بیشتر تو برنامه غذاییتون بگنجونید تا توان فیزیکیش هم بیشتر بشه. اگه خودتون تو رابطه به اون مرحله که باید نمی رسید و اونم میگه توانش کمه، یه مدت زیاد رو این مسئله تمرکز نکنید. شاید حس میکنه تواناییش کمه و دچار کمبود اعتماد به نفس تو رابطه میشه.
این از جنبه روابط خصوصیتون
اما در مورد مشکلات دیگه تون نگین ایران حرفای خیلی خوبی زده. تأییدش کن. بهش غرور بده. سعی کن درکش کنی. رفتار پدرتون واقعا اذیتش کرده. خودتو بذار جای اون و ببین چقدر اذیت شده. همچنین دوری از مادرش که اینقدر واسش ارزش داره و اینقدر دوستش داره. سعی کنید اگه فاصله شهرتون تا شهر اونا خیلی دور نیست بیشتر به مادرش سر بزنید.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام.
ممنونم از وقتی که برای من گذاشتید.
در مورد کارم، نه نمی تونم کاریش بکنم چون استخدام شدم و کارمندم و کارم طمان مشخصی داره. از طرفی انقدر برای درسم و رفت و آمد به شهر دیگه برای کلاسام به سختی مرخصی گرفتم که حالا که 2 هفته است درسم تموم شده فعلا به این زودیا نمی تونم زیاد هم مرخصی بگیرم.
در مورد زنگ نزدنش به من، بعضی روزا صبحا اصلا از خونه بیرون نمی ره و با 2 3 تا تلفن کارشو راه می ندازه، ولی بازم به یاد من نمی افته، در حاله که زمان دوستی مون روزی 2 بار و هر بار 1 ساعت با هم حرف می زدیم! البته می دونم که اون موقع شرایط فرق می کرد ولی لااقل انتظار داشتم گاهی یاد من بیفته.
دارم همش تلاشمو می کنم. خیلی سخته. آخر هفته بود مثلا. تا ساعت 5 صبح بیدار مونده و من خوابیده بودم ( گفتم که اصلا دلش نمی خواد من کنارش بیدار بمونم ) و صبح هم که من بیدار بودم و از تنهایی احساس خفگی می کردم تا ساعت 1 ظهر خواب بود، بعدشم یه کم بعدش که بیدار شد و یه چیزی خوردیم، رفت سراغ گیم!! خیلی خودمو کنترل کردم و به خودم روحیه دادم که چیزی نگم، البته بعد 1 ساعت اومد پیشم. منم وقتی خوش اخلاق بود گلایه کردم که شبا که تنها می مونم، یه روزم که تعطیلم دلم نمی خواد بازم تنها بمونم.
فاصله مون با شهر مامانش 3 ساعته و معمولا 2 هفته یه بار میریم پیششون. بیشتر دیگه نمی شه. در این مورد من هیچ چی نگفتم و هر بار خواسته بریم من اعلام آمادگی کردم و گاهی حتی پیشنهاد دادم که بریم. دیروزم داشت تصمیم می گرفت برای مامانش کادوی تولد بخره و مطمئنم هر کس دیگه ای جای من بود ناراحت می شد. من برای تولدش همیشه سنگ تموم می ذارم و کادوی امسالم تقریبا هزینش 600 تومن شده بود به اضافه 6 تا کادوی کوچولوی دیگه که به مدت 1 هفته براش مثلا هفته تولد گرفته بودم و خیلی خوشحال شده بود. بعد برای تولد من یه دستگاه اپیلیدی گرفته بود 270 تومن. دلم نمی خواست مقایسه کنم و بگم باید بیشتر خرج می کرد، خیلی هم از سلیقه اش تعریف کردم و خوشحالیمو نشون دادم تا جایی که می گفت منو بیشتر دوس داری یا این کادو رو. دیروز ولی برای مامانش که داشتیم صحبت می کردیم چی بگیریم گفت دلش می خواد انگشتر بخره. انگشتر جواهر که خودتون می دونید کم کمش 1.5 قیمتشه. منم تائیدش کردم و حتی رفتم تو سایت ها براش مدلهای مختلف رو پیدا کردم و نشونش دادم تا تصمیم بگیره چه جوریشو بخره. ولی ته ته دلم یه مقدار ناراحت بودم.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام خانومي عزيز
از صميم قلب از خدا ميخوام به شما آرامش و به همسرتون دانايي و توانايي ترك اين كار رو بده.
عزيزم به نظرم شما اگه لينك مهارتهاي كلامي و رفتار جرات مندانه رو بخونيد درقبال برخي كارهاي همسرتون ميتونيد درستتر عمل كنيد.
گلم درسته كه شما ميخواييد به سليقه همسرتون احترام بذاريد و محبتتون رو به مادرشون نشون بديد. اما خريد انگشتر ميليوني در اين وضعيت اقتصادي شايد درست نباشه. همونطور كه خودتون هم از ته دل ناراحت بوديد.
اما شما با رفتارتون (تاييد كردن خوشحال بودن سرچ كردن براي مدل انگشتر) رفتار همسرتون رو تاييد كرديد.
خوب ، رفتار تاييد شده و پاداش گرفته دوباره تكرار ميشه . پس تا وقتي شما رفتار ايشون رو تاييد ميكنيد از اين قبيل رفتارها مجددا سرخواهد زد. آيا شما موافق ادامه اين رفتار هستيد؟
خانومي شما دختر با اراده و با انگيزه اي هستي كه همزمان هم درس ميخوني (يه شهر ديگه)هم سركار ميري و اونقدر درايت به خرج ميدي كه بتوني زندگيت رو با وجود مشكل فعلي اداره كني پس ميتوني در حوزه مهارتهاي زندگي هم به موفقيت برسي .
شروع كن.:72:
مطمئنم كه به نتايج خوبي ميرسي.
:104::104:[align=center]
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
در مورد زنگ نزدنش به من، بعضی روزا صبحا اصلا از خونه بیرون نمی ره و با 2 3 تا تلفن کارشو راه می ندازه، ولی بازم به یاد من نمی افته، در حاله که زمان دوستی مون روزی 2 بار و هر بار 1 ساعت با هم حرف می زدیم! البته می دونم که اون موقع شرایط فرق می کرد ولی لااقل انتظار داشتم گاهی یاد من بیفته.
خب خیلی پسرا این طورین. شما دوره دوستی رو با الان مقایسه نکنید. اون موقع شما از هم دور بودید. ولی الان میدونه که شب شما رو میبینه. تازه این جور که شما گفتید مشکلات زندگی شما از بعد عقد شروع شده و شاید این مسائل و دلخوری هایی که داره باعث شده از وقتی رفتید سر خونه زندگیتون تماس هاش کم شده باشه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
دارم همش تلاشمو می کنم. خیلی سخته. آخر هفته بود مثلا. تا ساعت 5 صبح بیدار مونده و من خوابیده بودم ( گفتم که اصلا دلش نمی خواد من کنارش بیدار بمونم ) و صبح هم که من بیدار بودم و از تنهایی احساس خفگی می کردم تا ساعت 1 ظهر خواب بود، بعدشم یه کم بعدش که بیدار شد و یه چیزی خوردیم، رفت سراغ گیم!! خیلی خودمو کنترل کردم و به خودم روحیه دادم که چیزی نگم، البته بعد 1 ساعت اومد پیشم. منم وقتی خوش اخلاق بود گلایه کردم که شبا که تنها می مونم، یه روزم که تعطیلم دلم نمی خواد بازم تنها بمونم.
شما نباید انتظار داشته باشید یهویی همه چیز درست بشه. زمان میبره. همسرتون 9 ماه روند زندگیش این بوده. نباید انتظار داشته باشید یه شبه همه چی درست بشه. اونم بعد از دعوای هفته پیش. شما باید صبور باشید و وقتی پیشتون میاد با محبت ازش استقبال کنید تا به سمتتون بیشتر جذب بشه نه این که گله گی کنید و غر بزنید سرش که پیش خودش بگه همون بهتر که برم سراغ گیم.( می دونم با وجود همه گله ای که ازش دارید سخته که بروز ندید ولی خب باید تلاش کنید. مردا از غر زدن زن ها بدشون میاد و براشون به شدت قدرت دافعه داره. آروم آروم جذبش کنید!)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط khanumi_s
دیروزم داشت تصمیم می گرفت برای مامانش کادوی تولد بخره و مطمئنم هر کس دیگه ای جای من بود ناراحت می شد. من برای تولدش همیشه سنگ تموم می ذارم و کادوی امسالم تقریبا هزینش 600 تومن شده بود به اضافه 6 تا کادوی کوچولوی دیگه که به مدت 1 هفته براش مثلا هفته تولد گرفته بودم و خیلی خوشحال شده بود. بعد برای تولد من یه دستگاه اپیلیدی گرفته بود 270 تومن. دلم نمی خواست مقایسه کنم و بگم باید بیشتر خرج می کرد، خیلی هم از سلیقه اش تعریف کردم و خوشحالیمو نشون دادم تا جایی که می گفت منو بیشتر دوس داری یا این کادو رو. دیروز ولی برای مامانش که داشتیم صحبت می کردیم چی بگیریم گفت دلش می خواد انگشتر بخره. انگشتر جواهر که خودتون می دونید کم کمش 1.5 قیمتشه. منم تائیدش کردم و حتی رفتم تو سایت ها براش مدلهای مختلف رو پیدا کردم و نشونش دادم تا تصمیم بگیره چه جوریشو بخره. ولی ته ته دلم یه مقدار ناراحت بودم.
به نظر من کار شما اشتباه بوده که هدیه اینقدر گرون قیمت گرفتید. تا جایی که یادم میاد گفته بودید تو دوران نامزدی هم یه بار کادوی گرون گرفتید ولی اون کادوی ارزون تری برای شما گرفت. چرا هدیه های نرمال تری نمی گیرید که بعدش اینقدر تا مدت ها پیش خودتون مقایسه نکنید که کادوی من گرون تر بوده! انگشتر هم فکر نمی کنم کم کمش این قیمت باشه!!! می تونید انگشتر شیک و زیبا با قیمت کمتر هم بخرید. بعید می دونم همسرتون خودش گفته باشه حتما باید برلیان باشه یا ... که اینقدر گرون در بیاد. به نظرم اگه امسال برای تولد مادر همسرتون این هدیه گرون رو بگیرید سال های آینده هم توقع کادوی گرون از شما خواهند داشت! پس با درایت یه هدیه با قیمت مناسب تر بگیرید. اما جوری رفتار نکنید که همسرتون یه وقت فکر کنه شما برای مادرش ارزش قائل نیستید.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
روی مامانش همونجور که گفتم خیلی حساسه و می دونم چیز دیگه ای بگم فورا جبهه می گیره که تو نمی تونی تحمل کنی برای مامانم کادوی گرون بگیرم.
خودش هم دیروز نشست و دید که قیمت طلا چقدر گرونه. اونم با این اوضاع ما که هنوز اجاره نشینیم.
چی بگم. امروز میرم می پرسم ببینم نظرش عوض شده یا نه.
فعلا اونقد مشکلات دیگه داریم که نمی تونم از این جور چیزا هم یه مشکل جدید درست کنم، یعنی واقعیتشو بخواید دیگه انرژی شو ندارم. روی مشکل خودمون دارم تمرکز می کنم و تلاش می کنم بر خلاف ناراحتیم، خوب و سرزنده برخورد کنم تو خونه.
یه مشاور بهم معرفی کردن، باید برم ببینم چطوره.
ممنونم ازتون.
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
خانومي عزيز دوباره سلام
يه سايت در مورد مسايل روانشناسي پيدا كردم به نظرم مفيده سر فرصت سر بزن و از آموزه هاش استفاده كن.
اميدوارم موفق باشي.
http://www.migna.ir/ravanshenasii.html
-
RE: درگیری با شوهرم به دلیل مشکلات ج ن س ی ایشون
سلام khanoomi_s
ظرفیت تاپیک های مشاوره ای در همدردی 50 پست است. بنابراین این تاپیک با گذشتن از این مرز و 74 پست قفل می شود.
اگر هنوز مشکلتون حل نشده، لطفاً یک تاپیک جدید بزنید. در پست اول مشکل خود رو شرح دهید و مختصری از مسائل مطرح شده در این تاپیک رو بنویسید. و همینطور توضیح دهید که در چه مورد هنوز سوال دارید.
با تشکر از شما.
موفق باشید.