عشق بدون خیانت! دیگه نمیخوام هوو بشم

:104::104:

سارا جان واقعا تحسینت می کنم به خاطر این قاطع بودنت :104::104:

عزیزم اینجا همه ما درکت می کنیم و می دونیم کار بزرگی کردی که از این عشق گذشتی ...عزیزم براش دعا کن تا به زندگیش برگرده تا برگرده پیش زن و بچه اش ... امیدوارم این قصه براش یه درس عبرتی شده باشه و دیگه به زنش خیانت نکنه ....
دید توی فیلمها که بعضی ها مثل یه فرشته میان توی زندگی بعضی های دیگه و بعدش یواش می زارن و می رن و اگه قایمکی پشتش رو نگاه کنه می بینه که اون زندگی درست شده و دارند خوب زندگی می کنند خدا کنه اینم از همین زندگی ها بشه و اونها برگردند به زندگیشون و خوب زندگی کنند ...
سارا جان تو یه فرشته ای :46:
اینجا همه برات آرزوی بهترینها رو دارند :46:

ممنون چشمک عزیز
با گفتن اسم فرشته منو یاد خاطره هام انداختی ......
از همون روز اول آشنایی مون همش میگفت تو یه فرشته مهربونی که خدا فقط واسه من فرستاده تا سر و سامان بگیرم ......
این چند روز آخر که بهش میگفتم دیگه همه چی تمومه کلی بهم التماس میکرد میگفت تنهام نذار تو همه زندگیمی بی تو دوام نمیارم تو فرشته نجاتم بودی فرشته عذابم نشو!!
شاید من اینجا واقعا" نقش همون فرشته عذاب را داشتم هم برای خودش و هم همسرش تا یه کمی به خودشون بیان و زندگیشون رو از سر بگیرن و در مقابل هم کوتاهی نکنن!

[/align]
[font=Tahoma][size=large]
سلام
من خیلی وقته که موضوع شما رو دنبال می‌کنم
امروز اینجا پست می‌زارم چون می‌خوام بهت بگم شاید الان داری سختی می‌کشی و عذاب می‌بینی و شاید چند ماه بدترین روزهای رندگیتو بگذرونی ولی این عذاب چند ماه باعث می‌شه از یک عمر عذاب کشیدن راحت بشی
با این قطع رابطه زندگیتو یک عمر بیمه کردی اینو واقعا می‌گم
من میدونم که الان مثه یه معتادی هستی که شدیدا به مراد احتیاج داری ولی بهت قول میدم تو میتونی ترک کنی
شروعش خوب بوده ادامه بده
شاید فکر کنی بیرون گود بهت می‌گم لنگش کن ولی باور کن همه‌ی احساساتت رو می فهمم
من خیلی وقته که سعی کردم گذشتمو مرور نکنم ولی اینو بهت می‌گم واسه اینکه بدونی این شرایط و این روزهای سخت می‌گذره
می‌گی یک سال خاطره یک سال باهم بودن
من بعد از 6 سال بریدم 6 سال یه عمره
با این تفاوت که تو یه دلیل منتطقی داری که می‌گی من بخاطر زن و بچه اش کنار کشیدم ولی طرف من مجرد بود و من بخاطر خانوادش باید کنار می‌کشیدم
وقتی داشتم ازش جدا می‌شدم احساس می‌کردم زنده نمی مونم فکر می‌کردم زندگیم تموم شده فکر می‌کردم پیر شدم و همه‌ی دنیا عزا دارن
در عرض 2 ماه 6 کیلو وزن کم کردم و حتی تو بیمارستان بستری شدم ( فقط می/ خوام بدونی خیلی اوضام خراب بود)
ولی گذشت همه ی اون روزها گذشت و من بعد از 2 سال ازدواج کردم اونم ازدواج کرد
نه دنیا تموم شده و نه من مردم و نه زندگی متوقف شد
حتی منی که می‌گفتم بعد از اون دیگه هیچ مردی رو نمی تونم دوست داشته باشم ازدواج کردم و الانم همسرمو دوست دارم
یعنی می‌خوام بگم هنوز خیلی زوده که بگی باید خوب بشم زمام می‌خواد ولی محکم باش و رو حرفت بمون
تموم شد و من زنده ام و باید زندگی کنم و من بهترین تصمیم رو گرفتم
شاید چیزهایی که گفتم با شرایط تو خیلی فرق کنه ولی باور کن تو میتونی با این شرایط کنار بیایی چیزی که نمی تونی باهاش کنار بیایی زندگی با این آدمه
موفق باش عزیزم

سلام bloom عزیز
ممنونم بخاطر پیگیری تایپکم
خیلی خوشحالم که تونستی اون شرایط سخت رو بگذرونی و ازدواج کنی
دقیقا الان حال و روزم مثل معتادی هست که واسه ترک اقدام کرده و الان توی یه اتاق با دردهایی که میکشه زندانیم!
اون آقا دیروز با بغض بهم زنگ زد و فقط یه چیز گفت به جونش قسم بخورم که جدی میگم و میخوام برای همیشه ازش جدا بشم و منم به جونش قسم خوردم (ما هر وقت میخواستیم صحت یه موضوع رو بفهمیم به جون هم قسم میخوردیم چون واسه همدیگه خیلی عزیز بودیم) ازش قول گرفتم دیگه بهم زنگ نزنه اونم تلفن رو قطع کرد
از دیروز ظهر منم جفت موبایلم رو خاموش کردم و امروز هم خاموشه .......
الان بیشتر روز میام همین سایت و سرگذشت خیلی ها رو میخونم واقعا از هر چی که اسمش خیانت هست حالم بد میشه.
bloom جان امیدوارم تو زندگیت همیشه موفق باشی عزیزم.

سارا جان یه نگاه به تاپیکت بکن ببین چقدر همه دوستت دارند ببین این تاپیک با اون یکی چقدر فرق داره مثل سیاه و سفید چوووووون کار بزرگی کردی خیلی بزرگگگگگگگ حداقل حداقلش در حق اون بچه که هیچ تقصیری نداره از اینکه توی این دنیا اومده حالا اگر که پدر و مادرش به هر دلیلی جدا بشوند ولی دلیلش تو نبودی این خیلی کار مهمی بود که انجام دادی پس از خدابخواه که کمکت کنه توی دلت هر موقع و هر لحظه یاد اون افتادی فکرت رو ببر پیش خدا و ازش بخوا که فکرت رو پاک کنه و بهت صبر بده سوره والعصر رو بخون خیلی بهت کمک می کنه یه کمی طول می کشه ولی می شه که روزی بیایی و بگی دیگه از اون 1 سال فقط یه خاطره دردناک یادم هست مثل یه دست شکستن .
منم یه موردی یه جورایی شبیه شما داشتم که با کمک مشاور حلش کردم و مشاور این مطالب که نوشتم رو بهم می گفت .... تو می تونی این شرایط رو پشت سر بگذاری فقط ارتباطت رو با خدا و راز و نیازهاتو بیشتر کن در ضمن محیطت شاد کن و شرایط زندگیت رو تنوع بده سعی کن سرت شلوغ باشه و فرصت زیادی واسه فکر کردن نداشته باشی . موفق باشی عزیزم :46::72::72::72:

مرسی mamosh عزیز
الان که دارم اینو مینویسم حالم بده خیلی دگرگونم
موبایلم خاموشه زنگ زده شرکت اصلا نمیتونه قضیه رو پیش خودش حل کنه
همش از خدا میخواستم اونم مثل من بزنه زیر همه چی و برخلاف دلش راهش رو پیش بگیره بره ولی خیلی بهم ریخته وسط حرفاش نزدیک بود بزنه زیر گریه! یا داره به خودش فحش میده یا زنش! میگه حالا که موبایلت رو خاموش کردی هفته ای یه بار یا ماهی یه بار زنگ میزنم شرکت فقط صدات رو بشنوم اگه گوشی رو هم قطع کنی زنگ میزنم خونه تون تا اونجا صدات رو بشنوم!! میخواد با اینکارش منو شکنجه بده
خدایا ازت کمک میخوام :323:
بهش گفتم غروبی که رفتم خونه بهش زنگ میزنم تا در مورد همه چی با هم صحبت کنیم
بچه ها برام دعا کنید این قلبم خودش تیکه تیکه شده حالا اونم داره بهش نمک می پاشه

احتیاج به هیچ صحبتی نیست.

سارا جان قاطعیت در این هست که دیگه هیچ صحبتی نباشه حتی یک جمله.

احتیاج نیست شما ایشون را توجیه کنید.
الان که تصمیم درستی گرفتید پس درست هم عمل کنید.


اما یک نکته که در عین اینکه بهتون تبریک می گم که چنین تصمیم مهم و بزرگی گرفتید فکر می کنم بد هم نیست یه کمی هم عذاب وجدان داشته باشید نسبت به رابطه گذشتتون و تاثیراتی که حضور شما در زندگی ایشون گذاشته همچنین مضراتی که برای خودتون داشته .

شاید اینطور بهتر بتونید روی تصمیمتون مجدانه بایستید.

اروم باش.عزیزم .زیاد مکالمتو باهاش طولانی نکن .یادت باشه واسه اینکه به این مرحله برسی خیلی زحمت کشیدی و اشک ریختی .وقتی دیدی داره احساساساتتو تحریک میکنه دست رو نقطه ضعفات میذاره یجوری بحث رو ببر تو مسیر درستش .برات دعا میکنیم از این مرحله هم سربلند بیرون بیای:323::323::323:ولی بنظر من دیگه بهش زنگ نمیزدی بهتر بود.

هیام و بی نهایت عزیز ممنونم از حضورتون
منظورم از زنگ زدن بهش اینه که اگه با حرف خوش گوش نکرد باید اون روی دیگه منو ببینه (که همش می ترسیدم این اتفاق بیافته چون خیلی دوستش دارم میدونم وقتی باهاش بد صحبت کنم و دلش رو بیشتر از این بشکنم خودم بدتر میشم و زجر بدتری می بینم) باید اینکارو بکنم تا دیگه هیچ وقت بهم زنگ نزنه چون هنوز یه امیدی داره
میدونم امروز غروب دیگه همه چی بین من و اون تموم میشه
فقط می خواستم دل هر دوی ما بیشتر از این نشکنه

سارا جان عزیزم الان که شما داری سعی میکنی که این قضیه رو تمومش کنی ،چون هردوتون براتون سخته تموم کردن این رابطه، پس صحبت کردن شما فقط توی جمله های " نمیشه... دوست دارم... و عاشقتم... و بدون تو نمیشه و... بدون تو میمیرم و ...بعد تو چه کنم ...."خلاصه میشه عزیزم

ولی این صحبت ها بیشتر هردوی شما رو داغون میکنه .تماس تلفنی داشتن با هم در این مرحله حرص شما رو به هم بیشتر و بیشتر میکنه

درسته شما تصمیم عاقلانه ای گرفتی که برای جفتتون بهترین تصمیم هست مطمئن باش و شک نکن

اما چون این ذات آدمی هست که به چیزی که عادت کنه نمیتونه ازش دل بکنه و با این حرفا بدتر و بدتر میشه

عزیزم هرچه شما در این مرحله ای که میخوای ارتباطت رو قطع کنی بیشتر تماس داشته باشی جدا شدن سخت تر و سخت تر میشه .

بهترین کار اینه که وقتی باهاش صحبت کردی خیلی بد باهاش صحبت کنی .میدونم سخته و دلت نیاد ولی باید این کا رو بکنی

بهش بگو دوستش نداری .بگو فکر میکردم که دوستت دارم و عاشقت هستم ولی روز به روز که منطقی تر فکر میکنم میبینم این دوست داشتن نیست .فقط یک عادته .

عزیزم این حرف ها رو باید بزنی .تا نزنی نه تو آروم میشی و نه اون .

اگه دوستش داری به خاطر اون هم که شده این حرف ها رو بزن و بگو که دوستش نداری .

درسته شاید اولش براش سخت باشه که ازت بشنوه که دوستش نداری ولی بعد براش خیلی راحت تر میشه .و راحت تر میتونه با موضوع کنار بیاد .

الان شما وضعیتت هر چقدر هم که بد باشه ولی از اون آقا بهتره .چون شما به آینده امیدوار تر هستی و میتونی انقدر صبر کنی تا عاشق مرد دیگه ای بشی تا باهاش ازدواج کنی

ولی اون آقا اگه از تو دل بکنه باید برگرده به زندگی که فکر میکنه براش سخته و دوستش نداره .ولی اگه از تو نا امید بشه براش راحت تره

پس به خاطر خودت و اون بهش بگو که دوستش نداری

حتی اگه خواست که قسم بخوری، قسم جون خودش رو خواست ،قسم بخور عزیزم هیچ اشکال نداره . نترس .چون تو برای جان و روح خودش داری این کار رو میکنی و خدا به نیت تو آگاهه و براش هیچ اتفاقی نمی افته .

باید تلاش کنی .این مرحله رو رد کن تا بعد بهت بگم چطور خودت هم فراموش کنی .:72:

tamanaye man عزیزم ممنونم
امروز باید اون سارایی رو که هرگز ندیده ببینه! امروز میفهمه باید از عشق مون رد بشیم
امروز غروب میفهمه همه چیزای تلخ رو
بخدا الان بغض گلوم رو گرفته و چشمام خیسه
اگه سر کارم نبودم الان اشکم همه صورتم رو خیس میکرد .....
امروز سالگرد آشنایی مون هم بود می ببینید کار خدا رو که درست در همین روز هم همه چیز بین مون تموم شد!!
کاشکی هیچ وقت توی زندگیم نمی دیدمش

سارا جان ناراحت نباش عزیزم .چرا میگی کاش هیچ وقت نبود ، بالاخره این هم قسمتی از زندگیت بوده ، قبولش کن .

لازم نیست از خاطراتت حذفش کنی .باید بپذیری .

باید محکم باشی .به خدا توکل کن .یادت نره خدا تنهات نمیزاره .فقط از خودش بخواه همه چیز رو .

اگه انقدر ایمانت رو به خدا قوی کنی که قبول کنی این هم خواست خدا بوده و حتما یک حکمتی توش هست که الان نمیدونی چیه و بعدا میفهمی ، راحت تر میتونی کنار بیای

من آدم زیاد مذهبی نیستم ولی خیلی برای همه چیز فقط به خدا توکل میکنم .خیلی قلب و روحم آروم میگیره .

سارا جان امروز اگه با عصبانیت باهاش حرف زدی و همه چی رو تموم کردی امید نداشته باش که اون دیگه تماس نگیره. ولی دیگه بعد از این به هیچ وجه حتی یک کلمه هم باهاش حرف نزن. باور کن توضیح دادن تو هیچ چیزی رو برای اون عوض نمیکنه و نمیتونه قانعش کنه. یادمه برات خاطره دوستی 4 سال پیش خودمو تعریف کردم. تازه رابطه ما تا این حد هم نزدیک نبود. اما اون پسر با وجود گذشت 4 سال هنوزم هر از گاهی زنگ میزنه. دیگه چه برسه به رابطه شما که انقدر نزدیک بوده. فقط باید امید داشته باشی که خودش به این نتیجه برسه که جدایی شما به نفع هر دوتونه. اونم هیچ ربطی به توضیح دادن تو نداره. خودش باید به این موضوع برسه. اونم وقتی که یه مدت بگذره و بتونه عاقلانه تر به موضوع نگاه کنه.
با این که من اصلا اعتقاد ندارم که تماس امروزت کار درستی باشه ولی حالا که تصمیم گرفتی حرف بزنی طوری حرفت نگو که یه وقت فکر کنه اگه همسرشو طلاق داده بود تو الان ترکش نمیکردی. چون اینجوری حس بدی که به زنش داره بیشتر میشه. یه جوری کامل نا امیدش کن. بگو من دوست دارم با پسری ازدواج کنم که اولین ازدواجش با من باشه. بگو نمیتونم به مردی که رابطه رو با دروغ شروع کرده اعتماد داشته باشم. بگو نمیتونم با مردی زندگی کنم که قبلا با یه زن دیگه زندگی کرده و ازش بچه داره. بگو من تو رو دوست نداشتم فقط وابستگی بود و وقتی منطقی به همه جوانب مسئله نگاه کردم و عیب های تو رو دیدم فهمیدم که دوستت نداشتم. بگو اگه من رو دوست داری و آیندم برات مهمه دست از سرم بردار و برو. چون من با تو خوشبخت نمیشم.
خلاصه این که کلا نا امیدش کن. هر چی می خوای تو این تماستون بهش بگو ولی بعدش دیگه کات کامل. اینو جدی بهت میگم. اگه می خوای سختی هایی که تو این چند روز کشیدی بر باد فنا نره دیگه باهاش صحبت نکن.
موفق باشی.

سلام دوستان عزیزم
خدا رو شکر خودش موبایلش رو خاموش کرده بود فقط نصفه شبی یه اس داد که از مضمونش پیدا بود اونم قبول کرده
خوشحالم از اینکه باعث نشد باهاش بد حرف بزنم
hamideh123 عزیز خدا نکنه مثل مورد شما باز هم بخواد بهم زنگ بزنه چون واقعا شکنجه میشم
آخه تو اوج دوست داشتن گذاشتمش کنار درسته خیلی سختی کشیدم ولی همه این سختی ها واسه این بود که عاشقش بودم و میخواستم بهش برسم
دوستان گلم یاتون نره وقتی سر نماز هستید برام دعا کنید باور کنید به دعاتون احتیاج دارم

الان دوسش داري . اما چند وقت كه بگذره حتي ناراحت ميشي كه چرا اين آدمو دوست داشتي .
فقط به واقعيتها فكر كن و تو ذهنت اسطوره سازي نكن .
اين دردي كه الان ميكشي تاوان دروغيه كه اون آقا روز اول گفت و اشتباهي كه تو ادامه دادي .
اسطوره سازي نكن تا بفهمي حست به اين آقا چي بوده .
اوج عشق !!!!!!!!
سارا روزي به اين حرفت ميخندي . مطمئن باش .
چرا عشقها اين روزها انقدر عجيب غريبن ؟

بهار جان صحبت های شما کاملا" متین هست
شاید شنیدن داستان عشقمون برای دیگران با توجه به شرایطمون جای تأسف داشته باشه ولی ما که اینجوری فکر نمی کردیم
میدونم هر دوی ما اشتباه کردیم و الان داریم تاوان پس میدیم
نمیخوام توی ذهنم ازش اسطوره بسازم
اتفاقا هر وقت به یادش میافتم سریع به تمام رنجهایی که بخاطرش کشیدم فکر میکنم حتی همین رنج جدا شدنم تا بیخودی دوباره عشقش جون نگیره برام
نمیتونم یکدفعه ازش متنفر بشم الان در حال حاضر بیشترین تلاشم بها ندادن به عشقش هست به قول "هیام" و "تمنای من" عزیز باید پله پله برم جلو
واسه من این عشق (به قول شما عجیب و غریب) دیگه تموم شده
اگه میبنی میام اینجا و از احساساتم میگم (چون به نظر خودم فعلا دارم اون مراحل سخت و جزر و مدی رو تحمل میکنم و رد میشم) به توصیه بعضی از دوستان عمل میکنم تا تنها نباشم

سارا بهت گفته بودم كه منم يه روز گذشتم .
اگر گفتم عجيب غريبن چون منم گذروندم .
به خدا برام سواله .
چون منم دنبال استثنا بودم . كه يه عشق خاص ميتونه خاص بمونه .
اما الان با تمام وجود درد كشيدم ميگم : انتخاب عاقلانه ، زندگي عاشقانه .

الان خوشبختم ، اما خوشبختيم در يك عشق عجيب و غريب نيست .
سارا بزرگ ميشي ميفهمي چي ميگم . ( از لحاظ سن منظورم نيست ، اين درد بزرگت ميكنه )

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سارا من به همه ازدواجهاي از نظر خودم معمولي ميخنديدم !!!!!!
دنبال يه آدم خاص بودم .
اومد و خاص بود . اما شرايطشم خاص بود . عشق منم عجيب و غريب بود . يعني عقل سليم توصيه نميكرد . اما من 7 سال عمرم رو پاش گذاشتم .
الان كه حس خوشبختي تو لحظه لحظه زندگيم جاريه ، يه ازدواج معمولي از نظر بهار 7 سال پيش داشتم .
اما بي نهايت خوشبختم .
سارا فكر ميكردم ديگه كسي رو اندازه اون فرد دوست نخواهم داشت . اما سارا الان همسرم رو بهترين ميدونم .
سارا تحمل كن . روزهاي خوبت ميرسه .
به شرط : انتخاب عاقلانه .

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سارا من به همه ازدواجهاي از نظر خودم معمولي ميخنديدم !!!!!!
دنبال يه آدم خاص بودم .
اومد و خاص بود . اما شرايطشم خاص بود . عشق منم عجيب و غريب بود . يعني عقل سليم توصيه نميكرد . اما من 7 سال عمرم رو پاش گذاشتم .
الان كه حس خوشبختي تو لحظه لحظه زندگيم جاريه ، يه ازدواج معمولي از نظر بهار 7 سال پيش داشتم .
اما بي نهايت خوشبختم .
سارا فكر ميكردم ديگه كسي رو اندازه اون فرد دوست نخواهم داشت . اما سارا الان همسرم رو بهترين ميدونم .
سارا تحمل كن . روزهاي خوبت ميرسه .
به شرط : انتخاب عاقلانه .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بهار رهنورد

چون منم دنبال استثنا بودم . كه يه عشق خاص ميتونه خاص بمونه .

سارا من به همه ازدواجهاي از نظر خودم معمولي ميخنديدم !!!!!!
دنبال يه آدم خاص بودم .

---

فکر میکنم این ویژگی تو اکثر دخترا هست. منم همین طوری هستم. دنبال یه آدم خاص و یه عشق عجیب و غریب و یه رابطه استثنایی...
و اصرار داریم که به خودمون بقوبولونیم که مثلا این آدم خاصه و با همه فرق داره و رابطه ما هم یه رابطه عاشقانه استثناییه.
فکر کنم اینقدر فیلم های عاشقانه ی افسانه ای به خوردمون دادن افکارمون این شکلی شده.
من متأسفانه هنوز هم همین طوری ام !!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط سارا@

واسه من این عشق (به قول شما عجیب و غریب) دیگه تموم شده
اگه میبنی میام اینجا و از احساساتم میگم (چون به نظر خودم فعلا دارم اون مراحل سخت و جزر و مدی رو تحمل میکنم و رد میشم) به توصیه بعضی از دوستان عمل میکنم تا تنها نباشم

---

به نظر من، اگه واقعا میخوای راحت تر تمومش کنی، اینجا هم را جع بهش ننویس. این نوشتن های اینجا هم خودش به اندازه کافی ذهنت رو نسبت به اون موضوع و اون آدم اکتیو نگه میداره.
ننوشتن و نپرداختن به این موضوع در اینجا(حتی گاهگاه) خودش کمک بزرگی خواهد بود در راستای تکنیک توقف فکر و بستر زدایی. بستر زدایی از این نظر که این تاپیک را هم که مربوط به اون شخص است بگذاری کنار. و به این ترتیب ذهنت رو و احساست رو هر چی بیشتر از اون شخص رها کنی.

اما به نظر من الان زوده که سارا دیگه اینجا ننویسه. البته این نظر شخصی منه. نمی دونم درسته یا نه!
آخه الان ممکنه اگه تنها باشه و نتونه با کسی در این مورد حرف بزنه خیلی اذیت بشه و غصه بخوره. آدم وقتی دلش خیلی گرفته و غصه داره، اگه با کسی درددل کنه بار غمش کمتر میشه. به نظر من الان که تازه جدا شده و پیک ناراحتی و غم و غصه و تنهاییشه، تنهاش نذاریم بهتره. یه کم که آرومتر شد و این پیک رو رد کرد اون موقع دیگه باید کم کم فکر کردن به اون رو بذاره کنار و یه زندگی جدید رو با کوله باری از تجربیاتی که قطعا برای ساختن زندگی آینده اش به کارش خواهد اومد، شروع کنه. همون جور که دوستان و خودش هم گفتن پله پله.
نمی دونم نظرم درسته یا نه

این که این تاپیک رو رها کنه، معناش این نیست که دور این سایت رو هم خط بکشه. میتونه تاپیک جدیدی رو با عنوان دیگه ای و با هدف ارتقای آگاهیهاش و مهارتهاش در زمینه هایی که سارا درش ضعف داشتند و در واقع زیربنای ایجاد این رابطه غلط بود، باز کنند. که در اون دیگه به خاطره نویسی و یا پرداختن به غلط یا درست رفتاراون آقا نیاز نباشه.

همینطور ایشون میتونند توی این سایت به هر کجای دیگه ای سر بزنند و دوستان دیگر را راهنمایی کنند و در تاپیکهای سر گرمی شرکت کنند و در تعامل با اعضا بمونند. برای اینکه از وجود این سایت بهره ببرند لازم نیست حتما در همین تاپیک باشند و خاطرات اون آقا را مرور کنند. خیلی ها در این سایت این کار رو کردند.

ساراجان

به نظر من هم بنويس اما نه از اون اقا

از پيشرفت خودت , هر جا كم اوردي بيا و احساست رو بنويس, توقف فكر درست اما اين نوشتن اينجا هم يه جور توقف فكره, سارا از ارزوهاش ميگه و اينده و احساسش كه داره قوي ميشه و بچه ها هم از تجربه هاشون

اين تاپيك مال ساراست, ساراست كه ميخواد تغيير كنه و به اون اقا اصلا ارتباطي نداره, تاپيك ساراي جديد

يه پيشنهاد هم بهت ميكنم سارا

به تاپيكهاي بقيه هم سر بزن

ببين كجا تجربه داري, كجا ميتوني كمك بدي , ببين چه خبره, يه مدت سرتو گرم كن

اما بي دل هم راست ميگه,ديگه از خوبياش ننويس, بزار منطقي بشي و بفهمي خيلياشون هم اصلا خوبي نبود

تاپيكهاي خيانت رو ببين, دقيقا روي دوم سكه است

محكم باش و بدون اين وسط تو از همه مهمتري كه بايد سرپا بشي و ايشالا در اينده يه زندگي زيبارو بسازي

سلام سارا جان، خسته نباشي گلم:72:، از خوندن تاپيكت و تصميمت هم شوكه و هم خوشحال شدم و واقعا فكر نمي كردم از اين عشق بگذري اما تصميمت نشون داد كه واقعا ايشان را دوست داشتي كه از اين عشق گذشتي.:72:

هر ادم يك ظرفيتي داره، يكي مي تونه با درد جدايي كنار بياد و بعد از يك مدت به روال عادي زندگي برگرده و يكي مثل من كه كلا تو يه عالم ديگه سير مي كنه.

نظر من كمي با نظر بقيه فرق مي كنه، من خودم بيشتر سرم رو به كار مشغول مي كنم و اتفاقا از مسافرت و تفريح فراري ام و بيشتر با نماز و دعا آروم ميشم ولي از چشم بقيه شدم يك دخترخاص با افكار عجيب و غريب!!!!

من هم در محيط بيرون كسي رو ندارم كه باهاش حرفم رو بزنم و كاملا به اين باور رسيدم كه بايد اين مسائل رو در خودم بريزم و دم نزنم چون هر چه بيشتر درد دلت رو به بقيه بگي بيشتر داغ دل رو تازه مي كني، در ثاني بقيه تا يك حدي به آدم مي تونند كمك كنند از يك جايي به بعد فقط خودت و خداي خودت مي تونند به سارا كمك كنند.


به قول معروف: اين نيز بگذرد......
موفق باشي گلم :46:

سلام دوستان گلم
میخوام به توصیه همه شما عمل کنم و دیگه هیچ چیز در مورد اون آقا و یا احساسات خودم ننویسم
به قول شما اینجوری خودم هم راحت ترم و بهتر میتونم فراموشش کنم.
ممنونم از همه شما دوستان عزیزم که برام وقت گذاشتید و منو مورد راهنمایی و مشورت خودتون قرار دادید باور کنید به همه صحبت های شما چه تلخ و چه شیرین احتیاج داشتم
مرسی از همه شما ها.:72:

سارا جان به نظر من در مورد اون آقا ننویس ولی
در مورد احساساتت بنویس اینطوری آرام تر می شوی می تونی راجع به گذشته خاطرات رو مرور نکنی ولی می تونی راجع به احساسات خودت بنویسی و راهنمایی بگیری:72::72:

mamosh جان اگه بخوام در مورد احساسم بنویسم میشه یه معجونی از دلهره و تشویش و دلتنگی و .......
و خواه نا خواه کشیده میشه به اون آقا! فعلا میخوام یه خورده به ثبات روحی برسم تا بعدا" بتونم راحتتر از احساسم بنویسم و با شما دوستان گلم تبادل نظر داشته باشم.
قلبا" از توجه ات ممنونم خانومی:72:

سارا جان خوبی

خوشحالم که تا این مرحله پیشرفتی و تونستی جلوی احساساتتو بگیری و کنترلش کنی

عزیزم اگه میتونی 1 هفته یه مسافرت برو موبایلتم خاموش کن از همه فکر و خیالها و هیاهو به دور باش

و اگه میتونی با یه دوست خوب یا هرکسی که باهاش احساس صمصمیت و راحتی میکنی برو مسافرت

این واسه روحیت خیلی خوبه

ولی عزیزم بالاخره عمر روزهای سختم به پایان میرسه همانطور که خوشی دوام نداره غم هم دوام نداره و از این مرحله هم میگذری

برات ارزوی خوشبختی میکنم

ممنونم taranee جان که به تایپکم سر زدید
بخاطر کارم امکان مسافرت یک هفته ای وجود نداره وگرنه واقعا بهش احتیاج دارم
درسته که الان خیلی دلتنگم ولی چون میدونم کارم درست بوده احساس رضایت میکنم
به نویسندگی علاقه دارم شاید بخوام رو نوشتن تمرین کنم و خدا خواست درصدد نوشتن کتاب داستانی باشم. :303:
صحبتهای شما دوستان گلم خیلی بهم امید میده
منم برای شما دوست خوبم آرزوی خوشبختی دارم ترانه خانم گل
:72:

موفق باشی.هرروز دنبالت میکنم وواست دعامیکنم ومیخوام تا خدا صبروارامش رو بهت بده.:323:

هیام عزیزم ممنونم بخاطر توجه و محبتت :72:
واقعا به دعای دوست خوبی مثل تو احتیاج دارم عزیزم

:46::43::46:

ساراي عزيز

داستان زندگيتو خوندم و تحسينت كردم كه تصميم درستي گرفتي

به قول شريعتي:

انسان عبارت است از یک تردید ، یک نوسان دائمی ، هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است .
انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود ، احساس تنهایی بیشتری می کند .

نترس, تو هم مثل بقيه اي و داري رشد ميكني

هر وقت احساس تنهايي كردي بدون به خودت نزديكتر شدي

به خدا توكل كن و عاشق خودت باش

موفق باشي

با سلام،

این تاپیک به علت طولانی شدن و گذشتن از حد ظرفیت تاپیک های مشاوره ای قفل می شود.

به نظرم بی دل گرامی در مورد این تاپیک و فعالیت شما در تالار همدردی بهترین توصیه رو برای شما داشتند:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بی دل

این که این تاپیک رو رها کنه، معناش این نیست که دور این سایت رو هم خط بکشه. میتونه تاپیک جدیدی رو با عنوان دیگه ای و با هدف ارتقای آگاهیهاش و مهارتهاش در زمینه هایی که سارا درش ضعف داشتند و در واقع زیربنای ایجاد این رابطه غلط بود، باز کنند. که در اون دیگه به خاطره نویسی و یا پرداختن به غلط یا درست رفتاراون آقا نیاز نباشه.

همینطور ایشون میتونند توی این سایت به هر کجای دیگه ای سر بزنند و دوستان دیگر را راهنمایی کنند و در تاپیکهای سر گرمی شرکت کنند و در تعامل با اعضا بمونند. برای اینکه از وجود این سایت بهره ببرند لازم نیست حتما در همین تاپیک باشند و خاطرات اون آقا را مرور کنند. خیلی ها در این سایت این کار رو کردند.

---

موفق باشید.