RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
من اونی که تو نوشتی رو نخونده بودم. خونده بودم کسی که خودشو دوست نداره نمی تونه شخص دیگه ای رو واقعا دوست داشته باشه.
در مورد تعریفای دیگران که باور نمی کنی. مثلا خود من شده بهم بگن خوش اندامم ولی هیچوقت باور نکردم. اما ناراحت هم نشدم از شنیدنش. چون خودم انداممو بهتر از بقیه دیدم و معایبشو خیلی خوب می تونم با لباس پنهان کنم! حالا این واسه من مشخصه ولی ممکنه خیلی خفیف ترش واسه تو باشه. مثلا یک صفت خوب بهت نسبت می دن ممکنه یه جای کوچولو فرق داشته باشی با اون صفت نسبت داده شده و انقدر کم باشه که اصلا درست متوجه اش نشده باشی. و در نتیجه نتونی بپذیری حرف کسی رو و ناراحتت هم بکنه شنیدنش. اگه بتونی روی خودت کار کنی که هر چی هستی و هرچی نیستی بپذیری می تونی تا حد زیادی توی دوست داشتن خودت موفق باشی.
مقایسه گاهی وقتا هم یه شکل خاصی داره که نمی دونم در مورد تو اصلا صدق بکنه یا نه ولی من چند باری تجربه اش رو داشتم. این مدلی که ادم خودش و بقیه ادما رو برابر نبینه. یه جوری یه حسی بیاد یه لحظه به وجودش که اون یارو که فلانه و فلانه و مثلا انگشت کوچیکه ی منم نیست این شد من این! اما در حقیقت همه ی ادما با هم برابرن و حق همه یکسانه.
البته اینم باید اضافه کنم که سیستم اینجا ناعادلانه است. مثلا ممکنه کسی که یه اشنایی داشته باشد و معدلش خوب باشه بره دکترا بخونه یا اینکه کسی که با استاد گرم بگیره و خود شیرینی کنه نمره های بهتری بگیره و خیلی چیزا. ولی این ناعادلانه بودن برابری رو زیر سوال نمی بره.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
اونم نوشته بودم اما در کل نفهمیدم چی شد که این ورژِن از پیش نویسم ارسال شد و من دیگه نتونستم تغییرش بدم.
نوشته بودم که می گن کسی که خودش رو دوست نداره نمی تونه دیگران رو دوست داشته و دیگران هم اون رو دوست ندارن. اما من هم خیلی ها رو دوست دارم هم خیلی ها منو.
خوب مسأله من اینه که حتی در همون لباس و ... هم که بقیه می بینن من به نظرم اونقدر زیبا نمیاد. یعنی احساس خوش هیکلی ندارم.
در مورد مقایسه راستش من هیچ وقت نمیگم که چرا اون که چیزی نبود این شد و من نشدم. یکی دیگه از بچه هام اینو گفته بود. اتفاقا از اینکه او هم این قدر زیباست لذت میرم. یا از اینکه خوب حرف میزند و ... . اتفاقا معتقدم که هیچ وقت نمی تونی بگی کی برای چی لیاقت داره و نداره. چون به قصه جوجه اردک زشت اعتقاد دارم. اما خودم در نظر خودم زشت میشوم. مثلا می بینم من زیبا صحبت نمی کنم یا من مثلا اینقدر ظرافت ندارم و .... نمی گویم چرا او این را دارد. می گویم چرا من هم آن را ندارم.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
واقعا کسایی هستن که واقعا دوسشون داری؟ اگه اینطوره پس خودتم دوست داری. پس احتمالا فقط بعضی از ضعفاتو یا تفاوتاتو قبول نکردی.
من اینو می فهمم که اگه ادم خودشو دوست نداشته باشه نمی تونه واقعا یکی دیگه رو کامل دوست داشته باشه . اما منم نمی فهمم که چرا اگه ادم خودشو دوست نداشته باشه کسی نمی تونه اونو دوست داشته باشه.... ممکنه بعضی وقتا درست باشه ولی نه همیشه. مثلا من که خودمو دوست ندارم خوب رفتارایی که از خودم نشون می دم و بازخوردایی که در رابطه ام با ادمای دیگه دارم یه جورایی این پیامو می ده به بقیه که من یه مشکلی دارم و بقیه باید ازم حذر کنن! اما اینم واسه همیشه نیست. واسه وقتیه که ادم خیلی شدید اینطوری باشه. مثل یه روزی که خیلی عصبانیم و داد می زنه قیافه ام و همه فاصله اشونو حفظ می کنن.
من این حالت مقایسه رو گفتم چون خودم چند بار تجربه اش کردم. در واقع من هر چی می گم یا خودم تجربه اش کردم یا از نزدیک درکش کردم. لزوما به این معنی نیست که واسه تو هم درست باشه عزیزم.
پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ (خودشناسی)
مدتی بود که یکی از عکسهای بچگیم رو که خیلی دوست دارم گذاشته بودم رو دسک تاپ. هر بار که نگاهش میکردم میدیدم که چقدر زیباست. چقدر دوست داشتنیه. عاشقش بودم. قربون صدقش میرفتم. دلم میخواست یک بچه مثل این داشته باشم. بعد گذاشتمش تو فیس بوک. ناگهان دیدم که نگاهم به این عکس عوض شد. از آن همه عشق خبری نبود. دیدم دارم به این فکر میکنم که الان بقیه چه چیزهایی در مورد این عکس خواهند گفت که منو ناراحت کنه؟ انگار یک فاصله افتاد بین من و احساسم به این عکس. به جای دوست داشتن یک جور نگرانی بود. دقیقا همون نگاهی که همیشه در جمع ها به خودم دارم. رفتم نشستم تو چشم مردم و شروع کردم به نگاه کردن عکسم. گفتم می خواهند از روی این عکس مرا قضاوت کنند و مرا در چهارچوبهایی بگذارند که دوست ندارم. مثلا میان میگن مثل پسرها لباس پوشیدی. یا بگویند چرا موهات کوتاهه. آخرش هم نتیجه بگیرند که تو از اول مثل پسرها بودی. همیشه چون شیطون بودم بهم میگفتن تو باید پسر میشدی. عکسم را برداشم. حالا باز دوستش دارم و وقتی نگاهش میکنم همون احساس زیبا رو بهش دارم. اگر به بقیه نشونش بدم دیگه این احساس رو بهش ندارم.
من قبلا فهمیده بودم که از اینکه توانایی ها و استعدادهایم را بقیه بفهمند میترسم. سعی میکنم همیشه پنهان باشم و خیلی خیلی معمولی جلوه کنم.
اینا رو می نویسم شاید کسی حرفی زد که من برای خودم روشن شدم. امیدوارم به قصه پردازی و گزارش نویسی تعبیر نشه.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
نگین جان نمی دونم نوشته هام به دردت بخوره یا نه. منم فقط می نویسم و امیدوارم شاید یه جایی از نوشته ها به دردت بخوره.
من این دو موردو که گفتی از هم جدا می دونم. اینکه بعد از گذاشتن عکس تحت نگاههای مردم نظرت عوض بشه نسبت به عکس به نظرمن با اینکه نمی خوای یا نمی خواستی کسی از استعدادهات خیلی باخبر شه فرق داره. اولی چیزی از جتس نبودن اعتماد به نفس کافیه. دومی چیزی از جنس دفاع از خود. البته در هر دو فکر می کنم چیزی از جنس ترس وجود داره.
مثلا بچه بودم گاهی می شنیدم که می گفتن وقتی بخندی بعدش گریه است. یا توی فیلما بود بعضی وقتا که خنده اتو اروم بکن که کسی نفهمه. یه حسی که انگار اگه ادم نشون بده استعدادیا برتری یا خوشحالیی داره به محض اینکه ابرازش کنه اون استعداد و خوشحالی در معرض خطر می یفته و ممکنه بقیه انقدر قدرت داشته باشن یا دنیا انقدر قدرت داشته باشه که در لحظه ی بعد از ابرازش اونارو از ما بگیره. اما در واقع این احساس و این ترس و این تفکر قدرتمندی دنیاست که ممکنه باعث بشه ما چیزایی رو که ابراز کردیم از دست بدیم و بعد از اینکه از دست دادیم بگیم اها همینه و تا گفتم از دستم لغزید و رفت. یا اینکه ممکنه در کودکی کسی بوده که تا چیزی می گفیتم مارو مسخره می کرده یا کلا خیلی زیر سوالمون می برده و به مرور برای دفاع از خودمون یاد گرفتیم بهتره هیچی نگیم و ابراز نکنیم استعدادامونو چون اینطوری امن تره.
اینکه بعد از برداشتن عکست دوباره حس خوبی بهش داشتی نشونه ی خوبیه. تو خودتو زیر سوال نمی بری. خودتو قبول داری. اما باید روی اون قسمتی که شاید بشه گفت که امن نمی دونی نگاه بقیه رو یا چیزی شبیه اعتماد نداشتن به بقیه است کار کنی.
می بخشید پستم طولانی شد. امیدوارم ناراحت نشده باشی که زیاد نوشتم و امیدوارم بتونه کمکی بهت بکنه.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
مینوش جان چرا ناراحت بشم؟ ممنون که نظرت رو نوشتی برام.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
نتیجه آزمایش: کمبود آهن، ب12 و کمبود کلسترول بد خون.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
چه نام کاربری شیک و قشنگی. نگین ایران ....!
ابتدا به دلیل انتخاب شایسته و نوع نگاه و سلیقه ات برای نام کاربری بهت تبریک می گم . جدا لذت بردم . آفرین .
دعوت کرده بودی که پست سی را بخوانم و نظرم را بیان کنم . کل تاپیک را خواندم .
به مسائل مختلفی اشاره کرده ای و خودت را خوب زیر ذره بین برده ای . آفرین .
در اولین قدم در پذیرش خودت باش . هست هر آنچه که هست . تو همینی . پس خودت را بپذیر .
اعلام و اذعان ربطی به پذیرش ندارد .
زمانی که نقاط ضعف خودت را شناختی باید بدانی که در کنار این نقاط ضعف نقاط مثبتی هم وجود دارد . برای نقاط صعفت راه کار پیدا می کنی و در کنار توانایی هایت این ضعفها را نیز می پذیری و خودت را با این مسائل باز و پذیرا می کنی . طبیعی است که در صورت پذیرش تو اعتماد به نفس خوبی میابی و راه ها و فرصت ها و انتخاب های مختلف را همانگونه که توان داری باور می کنی و می پذیری و انجام می دهی .
تو چندین گام جلو هستی چرا که شناخت خوبی از خودت داری و اعلام و اذعان می کنی که چه صفات پسندیده و نقاط ضعفی داری . با این حال و هوا باش اما پذیرش مرحله و گام بعدی اعلام و اذعان است .
گاهی به سرزنش خودت می پردازی خودت را قضاوت می کنی . درست این مسائل ترس های تو ست . ترس از قضاوت و ترس از سرزنش شدن و خوب نبودن د ر نگاه دیگران در حالی که تو کاملا نیاز به تائید داری و تا حد بسیار بالایی وابسته به تائید گیری هستی .
و آنجا که بیم داری تائید نشوی وارد حریم امن عادتهای خودت می شوی و بعضا خودت را قایم می کنی . و وقتی که پنهان شدی ( مثل ماجرای عکس بچگی و فیس بوک ) نفس راحت می کشی که خودت هستی و خودت و فضای امن و .............
در این بخش تو درگیر نوعی از بازی با خودت هستی . خودت بازی راه می اندازی و خودت بازی را تکمیل می کنی تا با هدف پنهان و برد و باخت نتیجه ی همیشگی قیاس و خوب نبودن و .............و تائید و نوازش منفی گیری از خودت بازی را کامل کنی .
مثال این قضیه روند تاپیک است که نیاز به تائید گیری و تائید شدن در اکثر پستهایت به چشم می خورد .
در مورد نوازش گیری فیلتر و گارد داری .
نوازش های بیرونی مثبت را فیلتر می کنی و اقدام به خویش نوازی منفی می کنی .
( مثال این قضیه فید بک های بیرونی است که از افراد در مورد هیکل و زیبایی می گیری و ................واکنش خودت نوازش منفی ماجراست برای پرکردن یک بانک خالی برای صاحب حسابی آزرده )
در مورد پیش نویس به مطالبی اشاره کردی که کامل نیست و نفهمیدم که یعنی چه که من کسی را دوست ندارم و یا دیگران مرا دوست ندارند و ....................
مسائلی که در بخش پیش نویسی تو متوجه شدم تو صاحب بازدارنده های
خودت نباش
کامل باش
قوی باش
فکر کن
مریض باش و ...............بود ( بعضا نسبت به شرایط در بخش + و ـ فعال )
اما هیچکدام از مباحث پیش نویسی غیر قابل کنترل نیستند کافی است که بالغ خودت رو قوی کنی و کنترل کودک را به اختیار خودت در آوری و برای هر بخش به خودت استرچ بدهی .( این حرف هم به معنای دور شدن از مسیر پیش نویس نیست )
مثال : وقتی سیل افکار مختلف و تحلیل ها به سراغت می آید سوار بر ابری آن فکر را بکنی و به آن ابر و مسئله بگویی دیدمت و باهات هستم برو و ....................به مرور یاد می گیری که فکر نکنی .
و نکته ی مهم در مورد تو این است که کودک بسیار قوی و آزرده ای داری که به شدت وابسته به تائید و نوازش است .
در نتیجه در مورد تو نیا ز هست که بخش بالغ وجودت را تقویت کنی . پروفسور کوچولوی درون تو به شدت عرض اندام می کند و نقابی از بزرگسالی و بلوغ به چهره زده در حالی که تو یک کودک آزرده هستی که به شدت نیاز به تائید داره .( بارزترین بازی تو ...........آره ..............اما ...............ولی است )
تمرین های لینک های بهار تمرین های خوبی است اما برای اینکه گمراه نشوی و..............نیاز هست که در گروه و زیر نظر متخصص امر اینکارها رو انجام بدهی .
ضمنا یک نظر شخصی بهت می دم زندگی کن . راحت باش . سخت نگیر . تو دوست داشتنی و فوق العاده هستی . تو شاهکاری . تو بی نظیری .( این جمله ها را با رنگهای مختلف و بزرگ بنویس و به در و دیوار اتاق و خانه ات بچسبان ) .
گذشته گذشته ، آینده هنوز از راه نرسیده . در حال زندگی کن . کودک و بالغ و والد و پیش نویس و . ..........همه و همه را رها کن . خودت باش و با وجود نازنین و منحصر به فرد خودت صفا کن . ترس هایت را دور بریز .
سرزنش
قضاوت
ترس از تائید نشدن
ترس از خوب نبودن
ترس از اینکه تنها بمانی
ترس از ناشناخته ها
ترس از اینکه توانایی هایت کامل دیده نشود و ...................
همه و همه ترس های واهی دنیای کودکانه ی انسان های دراز پاست !
دوست اول این را گفت و آن یکی آن را گفت و من ..................همه مربوط به گذشته است . یک ثانیه قبل هم به تاریخ پیوسته ست . در لحظه زندگی کن . درست و غلطها را این ذهن های علیل و محدود با ذائقه ی خود تعیین می کنند . ...................دنیایت را بزرگتر کن و ...............شاد باش .
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
آنی عزیز ممنون که آمدی:43::72:. چندین بار حرفهایت رو خوندم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
[color=#4B0082]
چه نام کاربری شیک و قشنگی. نگین ایران ....!
ابتدا به دلیل انتخاب شایسته و نوع نگاه و سلیقه ات برای نام کاربری بهت تبریک می گم . جدا لذت بردم . آفرین .
ممنون:43::72:
دعوت کرده بودی که پست سی را بخوانم و نظرم را بیان کنم . کل تاپیک را خواندم .
به مسائل مختلفی اشاره کرده ای و خودت را خوب زیر ذره بین برده ای . آفرین .
در اولین قدم در پذیرش خودت باش . هست هر آنچه که هست . تو همینی . پس خودت را بپذیر .
اعلام و اذعان ربطی به پذیرش ندارد .
زمانی که نقاط ضعف خودت را شناختی باید بدانی که در کنار این نقاط ضعف نقاط مثبتی هم وجود دارد . برای نقاط صعفت راه کار پیدا می کنی و در کنار توانایی هایت این ضعفها را نیز می پذیری و خودت را با این مسائل باز و پذیرا می کنی . طبیعی است که در صورت پذیرش تو اعتماد به نفس خوبی میابی و راه ها و فرصت ها و انتخاب های مختلف را همانگونه که توان داری باور می کنی و می پذیری و انجام می دهی .
تو چندین گام جلو هستی چرا که شناخت خوبی از خودت داری و اعلام و اذعان می کنی که چه صفات پسندیده و نقاط ضعفی داری . با این حال و هوا باش اما پذیرش مرحله و گام بعدی اعلام و اذعان است .
درسته من در پذیرش خودم و هر آنچه که مرتبط با من یا خیلی نزدیک به من هست (شوهر، پدر و مادر و ...) مشکل دارم.
گاهی به سرزنش خودت می پردازی خودت را قضاوت می کنی . درست این مسائل ترس های تو ست . ترس از قضاوت و ترس از سرزنش شدن و خوب نبودن د ر نگاه دیگران در حالی که تو کاملا نیاز به تائید داری و تا حد بسیار بالایی وابسته به تائید گیری هستی .
و آنجا که بیم داری تائید نشوی وارد حریم امن عادتهای خودت می شوی و بعضا خودت را قایم می کنی . و وقتی که پنهان شدی ( مثل ماجرای عکس بچگی و فیس بوک ) نفس راحت می کشی که خودت هستی و خودت و فضای امن و .............
بله همین طوره. من خیلی نیاز به تأیید دیگران دارم. اگر این تأیید رو نگیرم نا امید میشم. پس از این به بعد وقتی دیدم دارم وارد اون سیکل اشتباه عادتهام میشم باید ببینم که الان چه تأییدی میخواستم که نگرفتم.
در این بخش تو درگیر نوعی از بازی با خودت هستی . خودت بازی راه می اندازی و خودت بازی را تکمیل می کنی تا با هدف پنهان و برد و باخت نتیجه ی همیشگی قیاس و خوب نبودن و .............و تائید و نوازش منفی گیری از خودت بازی را کامل کنی .
مثال این قضیه روند تاپیک است که نیاز به تائید گیری و تائید شدن در اکثر پستهایت به چشم می خورد .
عجب ناقلاییم من :311: :311: خودم بازی راه می اندازم خودمم تمومش میکنم! راستش آنی جان این قسمت برام واضح نیست. اون تاپیک بازی های شما رو هم خوندم اما خیلی واضح نبود برام.
در مورد نوازش گیری فیلتر و گارد داری .
نوازش های بیرونی مثبت را فیلتر می کنی و اقدام به خویش نوازی منفی می کنی .
( مثال این قضیه فید بک های بیرونی است که از افراد در مورد هیکل و زیبایی می گیری و ................واکنش خودت نوازش منفی ماجراست برای پرکردن یک بانک خالی برای صاحب حسابی آزرده )
من نیاز به تأیید دارم. اما وقت تأیید که شد اونو رد میکنم. شاید این همان بازی من است. تأیید های ضمنی مثلا تأیید در نگاه یا اینکه حس کنم کسی قبولم دارد، یا تحسینم میکند برایم شیرین است اما یک طوری در درونم میخواهم خودم را بی نیاز از این تأیید ها نشان بدهم.
در مورد پیش نویس به مطالبی اشاره کردی که کامل نیست و نفهمیدم که یعنی چه که من کسی را دوست ندارم و یا دیگران مرا دوست ندارند و ....................
مسائلی که در بخش پیش نویسی تو متوجه شدم تو صاحب بازدارنده های
خودت نباش
کامل باش
قوی باش
فکر کن
مریض باش و ...............بود ( بعضا نسبت به شرایط در بخش + و ـ فعال )
اما هیچکدام از مباحث پیش نویسی غیر قابل کنترل نیستند کافی است که بالغ خودت رو قوی کنی و کنترل کودک را به اختیار خودت در آوری و برای هر بخش به خودت استرچ بدهی .( این حرف هم به معنای دور شدن از مسیر پیش نویس نیست )
مثال : وقتی سیل افکار مختلف و تحلیل ها به سراغت می آید سوار بر ابری آن فکر را بکنی و به آن ابر و مسئله بگویی دیدمت و باهات هستم برو و ....................به مرور یاد می گیری که فکر نکنی .
و نکته ی مهم در مورد تو این است که کودک بسیار قوی و آزرده ای داری که به شدت وابسته به تائید و نوازش است .
در نتیجه در مورد تو نیا ز هست که بخش بالغ وجودت را تقویت کنی . پروفسور کوچولوی درون تو به شدت عرض اندام می کند و نقابی از بزرگسالی و بلوغ به چهره زده در حالی که تو یک کودک آزرده هستی که به شدت نیاز به تائید داره .( بارزترین بازی تو ...........آره ..............اما ...............ولی است )
فکر میکردم بالغ قوی ای دارم. نگو که این فسقلیه خودش رو به جای بالغ جا زده :163:
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
نهایتا فکر میکنم که قسمتهایی که قرمز نوشتید از همه به حالم مفید تر است. بیخیال همه چیز شدن. زندگی کردن. فکر نکردن.
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
نقل قول:
از همه به حالم مفید تر است. بیخیال همه چیز شدن. زندگی کردن. فکر نکردن
حسي كه داري منو ياد اين مطلب زيبا انداخت:
هر چه که در این دنیا وجود دارد حامل پیامی برای ما است. این پیام را حتی می توان از چیزهایی که جان هم ندارند، دریافت کرد.«پر» با تمام سبکی و بی وزنی اش پیام بزرگی را در زندگی به ما خواهد بخشید.
پر...
هر چند که برای بسیاری از افراد چیز بی ارزشی است ولی با تمام سادگی و زیبایی اش راز بزرگی را به ما می آموزد و آنکه در جریان زندگی می توان شناور بود و از سویی به سوی دیگر حرکت کرد ولی در همان حال موجودیت خویشتن را حفظ کرد.
وقتی یک پر که ظاهراً هیچ اهمیتی ندارد در وزش ملایم یا تند روزگار تصویری از زندگی ما می شود حس خوش بودن را چنان در ما زنده می کند که بی اختیار دستانمان را برای داشتن آن به سویش دراز می کنیم و می خواهیم لحظاتی بیشتر در کنارمان قرار داشته باشد.چه خوب است بیاموزیم که در گذر زندگی و رویدادهایی که ناچار صفحات زندگی مان را ورق می زند مانند یک «پر» سبک پرواز کنیم و در همان حال چنان مهربانانه حرکت کنیم که آغازگر لحظات شادی بخش شان شویم.
اميدوارم حس سبكبالي و زندگي هميشه همراهت باشه:310:
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
آنی...
چطور خودم رو بپذیرم؟
وقتهایی که مشکل پذیرفتن خودم رو دارم وقتهایی هست که نقاط ضعفم رو می بنیم. مثلا فرض کن آدم عجولی هستم. وقتهایی که این عجول بودن وارد عمل میشه بعدش واقعا تو پذیرش خودم مشکل دارم.
گاهی احساس میکنم مثل اینه که یک نقص عضو داشته باشی و بخوای بپذیریش... چطوری در حالی که زشتیش رو می بینم بپذیرمش؟
همه ممکنه اون نقص عضو منو نگاه کنند و آبروم بره ... خجالت بکشم. چطور خجالت نکشم؟
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
سلام عزیزم
با خودت و چگونگی ( نه نقص عضو ) خودت باش . آن را ببین . با آن باش . برنامه ریزی کن که دفعه ی بعد ناظر بر حال و لحظه ی احساس و شتاب و عجله ات باشی و برای آن فکری بکنی و عملی انجام بدهی تا مانع بروز آن حالت شتاب شوی اما اگر اتفاق افتاد و تکرار شد باز هم خودت را دوست داشته باش و نگاه مزمن شرمندگی و خجالت از دیگران رو از خودت دور کن . تو موجود ارزشمندی هستی و آبرویت بابت این شتاب کردن و عجله کردن ها نمی رود .
اساسا مفهوم آبرو برایت اشتباه تعریف شده نازنین کودک دراز پای من :46::43:
تو دوست داشتنی و عزیز هستی . عجله بکنی یا نکنی هیچ دخلی به عزیز بودنت و دوست داشتنی بودنت نداره و........
عجله کردن و..........زشت نیست . چگونگی تو است که اگر در تو هست علت و دلیل دارد . و وقتی که هست نمی تواند زشت باشد . چون تو نه تنها زشت نیستی بلکه بسیار هم دوست داشتنی و زیبایی .
حال اگر گاهی عجله کردن برایت دردسر ایجاد می کند و روابط تو را با افراد و محیط پیرامونت تحت شعاع قرار می دهد و برایت دردسر درست می کند برای خودت استرچ و تمرین عملی بگذار تا به مرور فضای عادت هایت تغییر کند . اما باز از اینکه در فضای عادتت سرخوردی و برایت تکرار به وجود آمد خودت رو سرزنش نکن بلکه باز هم در تائید و تشویق خودت باش و مشکلت را ببین و یقین داشته باش که فرصت داری .
مثال عملی
فرض بگیر مهمان داری و ........................در انجام کارهایت عجله و شتاب داری تا زودتر کارها را تمام کنی . خوب طبیعی است که وقتی عجله می کنی از دقت و توجه ات کم میشه و کارها به شکل شرتی - پرتی ( همون شلخته ی قدیم ) :311: انجام میشه .
تمرین عملی این می شود همون لحظه ای که احساس کردی داری عجله می کنی آن کار را رها کنی و ابدا دنباله اش را نگیری . مهم نیست که چند بار عقب بمانی . می بینی که اتفاق بدی نمی افته و نیازی به اون عجله نداشتی . ( این یک مثال است ) در کل باید با این حس روبه رو بشی که اگر عجله نکنم هیچ اتفاق مهمی نمی افته . البته مسئولانه بودن تمرین ها را در نظر داشته باش.
نکنه طرف از حال بره و بیهوش باشه و.......بگی ولش کن عجله نکنم . بعدا می ببرمش دکتر :311: که در این صورت و در نتیجه ی بی مسئولیتی طرف بمیره :311:بگی تو گفتی !:46:
می بینی که عجله کردن در جاهایی خیلی هم خوب است . پس نقص نیست . اما باید یادبگیری که چطور و چگونه در لحظه و مسئولانه ازش استفاده کنی . اینگونه میشه که یاد می گیری در فضای بالغ خودت باشی .........
عنصر بی مسئولیتی است که کار و شتاب در آن را خراب می کند و بی مسئولیتی هم جایگاه کودک آزرده و شرمنده و ...............است . که در تو خیلی پررنگ و مشخص عرض اندام می کنه و................
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
آنی جان:43: ... باز سوال دارم :303: :question:
در مورد این:
نقل قول:
بارزترین بازی تو ...........آره ..............اما ...............ولی است )
برام روشن نیست. من در این بازی دقیقا چه کار میکنم؟ :162:
اگر من خیلی محتاج تأکید دیگرانم چطوری با این کار به خواستم میرسم؟ چرا من این کار رو می کنم آخه :316:؟ لطفا بیا مچ من رو برای خودم باز کن :72:
خواهشن این تاپیک رو نبندید. من آروم میرم جلو اما کار دارم باهاش ... اسم حامد که جایی باشه دل آدم هری میریزه که آخ آخ رفت و تاپیک رو بست :301:
نیاااا اینجا حامد :321: مگر برای صرف چای :82: و گپ دوستانه :122:
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
[align=justify]سلام نگین جان:46:
از آنی پرسیدی، اما اگه اجازه بدی، من هم از زاویه دید خودم به این سوالت جواب بدم:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negin iran
آنی...
چطور خودم رو بپذیرم؟
با دوست داشتن حقیقت... دوست داشتن از ته دل...
حالا من یه سوال از تو و آنی و هر دوست دیگری که جواب رو می دونه، بپرسم (البته سوالم رو مطرح می کنم، چون به نظرم جوابش به حل مشکل عدم پذیرشت کمک می کنه، اگه دارم اشتباه می کنم و مسیر تاپیکت عوض می شه، صبر می کنم تا یه وقت دیگه، در یه فرصت مناسب جوابم رو بدید):
چطور انسان می تونه آگاهانه روحش رو به حقیقت تسلیم کنه؟
یه وقتایی انسان در یک حس معنوی خاصه. در اون زمان ها روحش به طبیعت تسلیم می شه، و هر آنچه هست رو زیبا می بینه. حقیقت رو می بینه و تایید می کنه. مثل نسیم سبک می شه، همه چیز رو می بینه و می پذیره و عبور می کنه...
خیلی از گره هایی که در روح و روان و شخصیتش هستند، خود به خود باز می شن. یه چیزایی مثل عدم پذیرش خود، مثل حسادت، مثل دشمنی و ...
چون روحش به حقیقت تسلیم می شه، و از مقایسه و تعلق خاطرهای مختلف دست برمی داره.
اما خیلی وقتا ما در اون حالت روحی نیستیم. اینجور وقتا باید آگاهانه اون حالت رو ایجاد کرد. اما چطور؟
راستی حامد پسر بی آزاریه، حرفش فقط اینه که تاپیک جدید باز کنی. :) خودت هم اگه دقت کنی، می بینی که تا اینجای کار نگاهت به مشکلت تغییر کرده. کسی که صفحه اول رو باز می کنه، نگین پست های 52 و 54 رو در پست 1 نمی بینه. تو تاپیک جدید می شه همین نگین در پست 1 باشه.
البته ببخشید که اظهار نظر کردم.:46:[/align]
RE: پر از خشم و عصبانیتم. فشار شدید روی جسمم دارم. دلیل و درمانش ؟ نکند خوب نشوم؟
آزرمیدخت جان
حرفات کاملا درسته. برای خود من این تلاشها برای آگاهانه رسیدن به اون حالتهایی هست که خیلی وقتها به طور اتفاقی تجربش میکنیم.
برای این کار به نظر من باید ذره ذره بندهایی که به پامون بسته شده رو باز کنیم. مثلا برای من یکیش اینه که خودم رو بپذیرم اون طوری که هستم. اون وقت به جای اینکه همش سرم تو خودم باشه و نگران این باشم که الان چطوریم و آیا خوبم یا بدم می تونم سرم رو بالا کنم و مناظر زیبای این هستی رو ببینم و به آرامش و لذت برسم. البته بعضی ها هم شانس دارند و یکهو پاشون میخوره به گنج و بیدار میشن. حالا ما هم رهرو این راهیم شاید پای ما هم خورد به گنج. کسی چه میدونه.
اگر تو تجربه ای داری من خیلی دوست دارم ازش استفاده کنم و زودتر از این بندها رها بشم :72:
--------------------------
راستی ممنون از کتاب خاطرات یک مغ که اینجا معرفی کردی ( تو تاپیک آرش). دارم میخونمش.